Telegram Web Link
چنگ دل آهنگ دلکش میزند
ناله عشق است و آتش میزند
قصه دل دلکش است و خواندنیست
تا ابد این عشق و این دل ماندنیست
مرکز درد است و کانون شرار
شعله ساز و شعله سوز و شعله ساز
گفته یک صحرا جنون در چنگ او
یک نیستان ناله در آهنگ او
نغمه را گه زین و گه زان میکند
خرمنی آتش فراهم میکند
کرده خود را میزبان شعله ها
تا بسوزد در میان شعله ها
چنگ دل آهنگ دلکش میزند
ناله عشق است و آتش میزند

هرکه عاشق پیشه تر بی خویش تر
هر دلی بی خویش تر در نیش تر
در دل من باغ ها از لاله ها
همچو نی در بند بندش ناله ها
با خیال لاله ها صحرا نورد
دشت را پوید ولی با پای درد
میرود تا سرزمین عشق و خون
تا ببیند حالشان چون است و چون
بر مشام جان رسد از هر کنار
بوی درد و بوی عشق و بوی یار
چنگ دل آهنگ دلکش میزند
ناله عشق است و آتش میزند

گوی سبقت میبرند این خاکیان
در عروج خویش از افلاکیان
عشق اینجا اوج پیدا می کند
قطره اینجا کار دریا می کند
رخستی تا ترک این هستی کنی
بشکن این شیشه تا مستی کنی
پرده بالا رفت و دیدم هست و نیست
راستی نا دیدنی ها دیدنیست

چنگ دل آهنگ دلکش میزند
ناله عشق است و آتش میزند

#غلام‌کویتی‌پور

🆔 @QaharAsi
گذشت آن عهدِ نوح و قصه دریا و طوفانش ...

ڪه او یڪ بار طوفان دید ، ما هرلحظه طوفانها
...
آن که هلاک من همی‌خواهد و من سلامتش
هر چه کند ز شاهدی کس نکند ملامتش

میوه نمی‌دهد به کس باغ تفرج است و بس
جز به نظر نمی‌رسد سیب درخت قامتش

داروی دل نمی‌کنم کان که مریض عشق شد
هیچ دوا نیاورد باز به استقامتش

هر که فدا نمی‌کند دنیی و دین و مال و سر
گو غم نیکوان مخور تا نخوری ندامتش

جنگ نمی‌کنم اگر دست به تیغ می‌برد
بلکه به خون مطالبت هم نکنم قیامتش

کاش که در قیامتش بار دگر بدیدمی
کانچه گناه او بود من بکشم غرامتش


هر که هوا گرفت و رفت از پی آرزوی دل
گوش مدار سعدیا بر خبر سلامتش

#سعدی


🆔 @QaharAsi
شعر گرگ یکی از آثار شعری فریدون مشیری در قالب مثنوی است که در کتاب «از دیار آشتی» او چاپ شده و به نفس اماره که در وجود هر انسانی هست، اشاره می‌کند

گفت دانایى که گرگى خیره سر
هست پنهان در نهاد هر بشر

لاجرم جارى است پیکارى سترگ
روز و شب مابین این انسان و گرگ

زور بازو چاره این گرگ نیست
صاحب اندیشه داند چاره چیست

اى بسا انسان رنجورِ پریش
سخت پیچیده گلوى گرگ خویش

وى بسا زورآفرین مردِ دلیر
مانده در چنگال گرگ خود اسیر

هرکه گرگش را دراندازد به خاک
رفته رفته مى‌شود انسان پاک

وآنکه از گرگش خورد هر دم شکست
گرچه انسان مى‌نماید، گرگ هست

وآنکه با گرگش مدارا می‌کند
خلق و خوی گرگ پیدا می‌کند

در جوانى جان گرگت را بگیر
واى اگر این گرگ گردد با تو پیر

روز پیرى گر که باشى همچو شیر
ناتوانى در مصاف گرگ پیر

مردمان گر یکدگر را مى‌درند
گرگ‌هاشان رهنما و رهبرند

اینکه انسان هست این سان دردمند
گرگ‌ها فرمان‌روایى مى‌کنند

وآن ستمکاران که با هم محرم‌اند
گرگ‌هاشان آشنایان هم‌اند

گرگ‌ها همراه و انسان‌ها غریب
با که باید گفت این حال عجیب

#فریدون_مشیری
Forwarded from حس مبهم
.

گندم را ...
دزدیده بودند ...
صـداى اعتراض‌ها بلند شد ...
نان بين مردم که پخش كردند ...
اعتراض‌ها خاموش شد ! اين جماعت...
فقط به دنبال سیر كردن شکم خود هستند ...
نه گرفتن حقشان... !


#برتولت_برشت
.


صبح آمده بر مویِ شبت شانه بس است
خورشید چرا، نورِ تو در خانه بس است

نه! شهـد و مربا و عســل لازم نیست
یک لب بدهی برایِ صبحــانه بس است




🆔 @QaharAsi
.



مذهبی بودم ولی دل باختم تا دیدمت
عشق گاهی مومنان ره هم هوایی میکند



🆔 @QaharAsi
.




اگر خیال تماشاست در سرت بشتاب
که آبشارم و افتادنم تماشایی ست...


#فاضل_نظری



🆔 @QaharAsi
دل اگر سنگ بود طاقت آتش نبود
آنچه از غمزه او بر دل ما می‌گذرد


@QaharAsi
Forwarded from دستیار مدیر
🔴 سوپرایزی ویژه امشب کانال ما برای شما


با دقت هرکی آنلاینه ماه تولد خودشو کلیک کنه.. فقط لطفاً اشتباه نزنید
👇👇👇
🌷 حمل. 🍀 ثور 🥀 جوزا

🌿 سرطان 🍄 اسد 🌾سنبله

🍁 میزان 🎋 عقرب 🌻قوس

جدی ❄️ دلو حوت

🌸 ویــــژه امـروز 🌸
.





میخواستم که شعله شوم سرکشی کنم
مرغی شدم به کنج قفس بسته و اسیر


#فروغ‌فرخزاد




🆔 @QaharAsi
بگذار که بر شاخه‌ی
این صبح دلاویز
بنشینیم و از عشق
سرودی بسرایم

آنگاه، به صد شوق،
چو مرغان سبکبال
بر گیرم از این بام و
به سوی تو بیایم..




#فریدون‌مشیری





🆔 @QaharAsi


جان و خاطر با تو دارم روز و شب...

#سعدی



🆔 @QaharAsi
.



ای دل اندربند زلفش از پریشانی منال
مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش


#حافظ


🆔 @QaharAsi
گر به صد منزل فراق افتد میان ما و دوست؛
هم‌چنانش در میانِ جانِ شیرین، منزل‌ست
...!

- #سعدی
واجب نبود دل به بتی بیهده بستن
کاو او را نبود شیوه به جز عهد شکستن

هردوست که با دوست ندارد سر پیمان
می‌باید از او رشته‌ی پیوند گسستن

#قاآنی
قابل بار امانتها مگو آسان شدیم
سرکشیها خاک شد تا صورت انسان شدیم

در عدم جنس محبت قیمت‌ کونین داشت
تا نفس واکرد دکان همچو باد ارزان شدیم

ای بسا نقشی‌که آگاهی به یاد ما شنید
تاکنون زیب تغافلخانهٔ نسیان شدیم

گفتگو عمری نفسها سوخت تا انجام کار
همچو شمع ‌کشته در زیر زبان پنهان شدیم

سود اگر در پرده ‌خون می‌شد زیانی هم نبود
چون مه از عرض ‌کمال آیینهٔ نقصان شدیم

پیکر ما را چوگردون بی سبب خم‌کرده‌اند
در میان گویی نبود آندم ‌که ‌ما چوگان شدیم

غنچهٔ ما عرض چندین برگ گل در بار داشت
یک گرببان چاک اگر کردیم صد دامان شدیم

هرکسی‌ ویرانهٔ خود را عمارت می‌کند
ما به تعمیر دل بی پا و سر ویران شدیم


آینه‌ در زنگ‌ مژگانی‌ بهم‌ آورده‌ بود
چشم تا وا شد به روی نیک‌ و بد حیران‌ شدیم

بی تمیزی داشت ما را نازپرورد غنا
آخر از آدم شدن محتاج آب و نان شدیم

زین لباس سایگی کز شرم هستی تیره است
نور او پوشید ما را هر قدر عریان شدیم

اینقدرها حسرت آغوش هم می‌بوده است
هرکه شد چشم تماشای تو ما مژگان شدیم

هیچ نتوان بست نقش خجلت ازکمفرصتی
رنگ ما پیش از وفا بشکست‌ اگر پیمان شدیم

پشت دستی هم نشد ریش از ندامتهای خلق
طبع ما وقتی پشیمان شد که بی‌دندان شدیم

بیدل از ما عالمی با درس معنی اشناست
ما به فهم خود چرا چون حرف و خط نادان شدیم

#بیدل‌دهلوی
2024/12/26 19:00:53
Back to Top
HTML Embed Code: