Telegram Web Link
.




خبرت هست که در بادیهٔ هجر تو نیست
تکیه گاهم به جز از خار مغیلان همه شب


#خواجوی_کرمانی




🆔 @QaharAsi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آنچه را باید بدانیم از زبان سفیر فلسطین در انگلیس

🔹 «حسام زوملوت» نماینده دولت خودگردان فلسطینی در انگلیس:
🔹بی‌بی‌سی و رسانه های بین المللی فقط به 7 اکتبر می‌پردازند در حالی که جنایات اسرائیل از صد و هفت سال گذشته وجود داشته است!
🔹نتانیاهو در سازمان ملل نقشه‌ای را نشان می‌دهد که هیچ نشانی از فلسطین نیست؛ برای او همه چیز تبدیل به اسرئیل شده؛ وزیر جنگ او می‌گوید فلسطینی‌ها مثل حیوان هستند.
🔹بمبی که سر خویشاوندان من در غزه ریخته شده ساخت آمریکا و به دست اسرائیل بود و شماها سیاست‌های لحظه ای دارید؛ خویشاوندان من در ده روز گذشته کشته نشدند، فلسطینی ها 100 سال است که کشته می‌شوند.

https://T.me/QaharAsi
.




گنه از جانب ما نیست اگر مجنونیم

گوشه چشم تو نگذاشت که عاقل باشیم




#سید‌علی‌صیدی‌طهرانی



🆔 @QaharAsi
داستان مختصر مولانا را در ویدیو ببینید

بود بقالی و وی را طوطیی
خوش‌نوایی سبز و گویا طوطیی

بر دکان بودی نگهبان دکان
نکته گفتی با همه سوداگران

در خطاب آدمی ناطق بدی
در نوای طوطیان حاذق بدی

خواجه روزی سوی خانه رفته بود
بر دکان طوطی نگهبانی نمود

گربه‌ای برجست ناگه بر دکان
بهر موشی طوطیک از بیم جان

جست از سوی دکان سویی گریخت
شیشه‌های روغن گل را بریخت

از سوی خانه بیامد خواجه‌اش
بر دکان بنشست فارغ خواجه‌وش

دید پر روغن دکان و جامه چرب
بر سرش زد گشت طوطی کل ز ضرب

روزکی چندی سخن کوتاه کرد
مرد بقال از ندامت آه کرد

ریش بر می‌کند و می‌گفت ای دریغ
کافتاب نعمتم شد زیر میغ

دست من بشکسته بودی آن زمان
که زدم من بر سر آن خوش زبان

هدیه‌ها می‌داد هر درویش را
تا بیابد نطق مرغ خویش را

بعد سه روز و سه شب حیران و زار
بر دکان بنشسته بد نومیدوار

می‌نمود آن مرغ را هر گون نهفت
تا که باشد اندر آید او بگفت

جولقیی سر برهنه می‌گذشت
با سر بی مو چو پشت طاس و طشت

آمد اندر گفت طوطی آن زمان
بانگ بر درویش زد چون عاقلان

کز چه ای کل با کلان آمیختی
تو مگر از شیشه روغن ریختی

از قیاسش خنده آمد خلق را
کو چو خود پنداشت صاحب دلق را

کار پاکان را قیاس از خود مگیر
گر چه ماند در نبشتن شیر و شیر

جمله عالم زین سبب گمراه شد
کم کسی ز ابدال حق آگاه شد

همسری با انبیا برداشتند
اولیا را همچو خود پنداشتند

گفته اینک ما بشر ایشان بشر
ما و ایشان بستهٔ خوابیم و خور

این ندانستند ایشان از عمی
هست فرقی درمیان بی‌منتهی

هر دو گون زنبور خوردند از محل
لیک شد زان نیش و زین دیگر عسل

هر دو گون آهو گیا خوردند و آب
زین یکی سرگین شد و زان مشک ناب

هر دو نی خوردند از یک آب‌خور
این یکی خالی و آن پر از شکر

صد هزاران این چنین اشباه بین
فرقشان هفتاد ساله راه بین

این خورد گردد پلیدی زو جدا
آن خورد گردد همه نور خدا

این خورد زاید همه بخل و حسد
وآن خورد زاید همه نور احد

این زمین پاک و آن شوره‌ست و بد
این فرشتهٔ پاک و آن دیوست و دد

هر دو صورت گر به هم ماند رواست
آب تلخ و آب شیرین را صفاست

جز که صاحب ذوق کی شناسد بیاب
او شناسد آب خوش از شوره آب

سحر را با معجزه کرده قیاس
هر دو را بر مکر پندارد اساس

ساحران موسی از استیزه را
برگرفته چون عصای او عصا

زین عصا تا آن عصا فرقیست ژرف
زین عمل تا آن عمل راهی شگرف

لعنة الله این عمل را در قفا
رحمة الله آن عمل را در وفا

کافران اندر مری بوزینه طبع
آفتی آمد درون سینه طبع

هرچه مردم می‌کند بوزینه هم
آن کند کز مرد بیند دم بدم

او گمان برده که من کردم چو او
فرق را کی داند آن استیزه‌رو

این کند از امر و او بهر ستیز
بر سر استیزه‌رویان خاک ریز

آن منافق با موافق در نماز
از پی استیزه آید نه نیاز

در نماز و روزه و حج و زکات
با منافق مؤمنان در برد و مات

مؤمنان را برد باشد عاقبت
بر منافق مات اندر آخرت

گرچه هر دو بر سر یک بازی‌اند
هر دو با هم مروزی و رازی‌اند

هر یکی سوی مقام خود رود
هر یکی بر وفق نام خود رود

مؤمنش خوانند جانش خوش شود
ور منافق تیز و پر آتش شود

نام او محبوب از ذات وی است
نام این مبغوض از آفات وی است

میم و واو و میم و نون تشریف نیست
لفظ مؤمن جز پی تعریف نیست

گر منافق خوانیش این نام دون
همچو کزدم می‌خلد در اندرون

گرنه این نام اشتقاق دوزخست
پس چرا در وی مذاق دوزخست

زشتی آن نام بد از حرف نیست
تلخی آن آب بحر از ظرف نیست

حرف ظرف آمد درو معنی چو آب
بحر معنی عنده ام الکتاب

بحر تلخ و بحر شیرین در جهان
در میانشان برزخ لا یبغیان

وانگه این هر دو ز یک اصلی روان
بر گذر زین هر دو رو تا اصل آن

زر قلب و زر نیکو در عیار
بی محک هرگز ندانی ز اعتبار

هر که را در جان خدا بنهد محک
هر یقین را باز داند او ز شک

در دهان زنده خاشاکی جهد
آنگه آرامد که بیرونش نهد

در هزاران لقمه یک خاشاک خرد
چون در آمد حس زنده پی ببرد

حس دنیا نردبان این جهان
حس دینی نردبان آسمان

صحت این حس بجویید از طبیب
صحت آن حس بجویید از حبیب

صحت این حس ز معموری تن
صحت آن حس ز تخریب بدن

راه جان مر جسم را ویران کند
بعد از آن ویرانی آبادان کند

کرد ویران خانه بهر گنج زر
وز همان گنجش کند معمورتر

آب را ببرید و جو را پاک کرد
بعد از آن در جو روان کرد آب خورد

پوست را بشکافت و پیکان را کشید
پوست تازه بعد از آنش بر دمید

قلعه ویران کرد و از کافر ستد
بعد از آن بر ساختش صد برج و سد

کار بی‌چون را که کیفیت نهد
اینک گفتم این ضرورت می‌دهد

گه چنین بنماید و گه ضد این
جز که حیرانی نباشد کار دین

نه چنان حیران که پشتش سوی اوست
بل چنان حیران و غرق و مست دوست

آن یکی را روی او شد سوی دوست
وان یکی را روی او خود روی اوست

روی هر یک می‌نگر می‌دار پاس
بوک گردی تو ز خدمت روشناس

به چینل وتس آپ ما بپیوندید👇
https://whatsapp.com/channel/0029VaCasTI4dTnRNigyOK0q
به من ز بوی تو باد صبا دریغ نکرد
ز آشنا نفس آشنا دریغ نکرد

چو غنچه تنگ دلی هرگزش مباد آن گل
که بوی خوش ز نسیم صبا دریغ نکرد

صفای آیینه ی روی آن پری وش باد

که با شکسته دلان از صفا دریغ نکرد

جفا ز بخت بد خویش می کشم من زار
وگرنه یار به من از وفا دریغ نکرد

حبیب من چه بهشتی طبیب مشفق بود
که دید درد مرا و دوا دریغ نکرد

همیشه بر سر او سایبان دولت باد
که سایه از سرما چون هما دریغ نکرد

چه بخت بود که آن سر کشیده سرو بلند
ز آب دیده ی من خاک پا دریغ نکرد

بر آستان نظر اشک پرده دار دل است
بیا که دیده ی من از تو جا دریغ نکرد

از آن لب شکرینم به بوسه ای بنواز
که سایه با تو چو نی از نوا دریغ نکرد

#هوشنگ_ابتهاج


🆔 @QaharAsi
.




هر کجا صاحب حُسنیست ثنا گفتم و وصفش

تو چنان صاحب حُسنی که ندانم که چه گویم


#سعدی




🆔 @QaharAsi
.


چون خيال تو درآيد به دلم رقص‌کنان
چه خيالات دگر مست درآيد به ميان

سخنم مست و دلم مست و خيالات تو مست
همه بر همدگر افتاده و در هم نگران!

#مولانا

🆔 @QaharAsi
.



گر تمام عمر گشتم واژه ای دیگر نبود
مهربان بسیار دیدم هیچکس مادر نبود

حرمت هرکس جدا و حرمت مادر جداست
مادر من خالق روی زمین بعد از خداست

❤️👈



🆔 @QaharAsi
.




گر دل از سنگ جفای تو ننالد چه کند
شیشه هنگام شکستن به صـدا می‌آید


#فروغی




🆔 @QaharAsi
با فلسطین نسبتی دیرینه دارد قلب من
چون ازآن روزی که یادم هست در اشغال
توست

#علی_فردوسی
در وصل هم ز عشقِ تو ای گُل در آتشم
عاشق نمی‌شوی که ببینی چه می‌کشم
!

#شهریار
لب باز کرده ای که نصیحت کنی و من 
               دارم به شاهکارِ لبت  فکر  می کنم


#مهدی_عابدینی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#شراب‌در‌شعرفارسی
ویدیو را حتما تماشاکنید

محتسب، مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت ای دوست، این پیراهن است، افسار نیست

گفت: مستی، زان سبب افتان و خیزان میروی
گفت: جرم راه رفتن نیست، ره هموار نیست

گفت: میباید تو را تا خانهٔ قاضی برم
گفت: رو صبح آی، قاضی نیمه‌شب بیدار نیست

گفت: نزدیک است والی را سرای، آنجا شویم
گفت: والی از کجا در خانهٔ خمار نیست

گفت: تا داروغه را گوئیم، در مسجد بخواب
گفت: مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست

گفت: دیناری بده پنهان و خود را وارهان
گفت: کار شرع، کار درهم و دینار نیست

گفت: از بهر غرامت، جامه‌ات بیرون کنم
گفت: پوسیدست، جز نقشی ز پود و تار نیست

گفت: آگه نیستی کز سر در افتادت کلاه
گفت: در سر عقل باید، بی کلاهی عار نیست

گفت: می بسیار خوردی، زان چنین بیخود شدی
گفت: ای بیهوده‌گو، حرف کم و بسیار نیست

گفت: باید حد زند هشیار مردم، مست را
گفت: هشیاری بیار، اینجا کسی هشیار نیست
#پروین‌اعتصامی

به چینل وتس آپ ما بپیوندید👇
https://whatsapp.com/channel/0029VaCasTI4dTnRNigyOK0q
.




از ازل تقــــدیر یــوسف بر زلیـــخا رفته بود
ورنه پیغمبر فروشی رسمی هیچ بازار نیست.




🆔 @QaharAsi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دردناک‌ترین حالتی که اکنون مسلمانان دارند

یکی از سربازان اسر/ل انفجار یک خانه در غ/ه را به عنوان تحفه‌‌تولد به دخترش هدیه می‌دهد.
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
مهر خود را با نگاهی بر دلم انداختی
از منه بی اعتنا مجنون دیگر ساختی

حال اما بی محلی پیشه کردی نازنین
خنجر بی اعتنایی را به سویم آختی

رخنه در قلبی چین سخت است اما
ممکن است تو هنوز این عاشق دیوانه را نشناختی

من سمج درعشق و عاشق پیشه چو افسانه ای
می‌رسد روزی که درد عشق با ما باختی

تو خودت با لشکر چشمت به قلبم تاختی
پرچم عشق خودت را در دلم افراختی

حال بنشین و رصد کن لشکر چشم مرا
از همین حالا تو این لشکر کشی را باختی

(شاعر احسان ولیزاد)


🆔 @QaharAsi
2024/09/21 21:35:11
Back to Top
HTML Embed Code: