به آخرین سطر شعر میایستم
فکرهایم همه توست
اشعار زنان جهان شباهتهای تو را دارد
سطرها را باخط آبی نشانه میگیرم
آبی ،آبیِ آبی
به دریا میرسم و ميان سطرها غرق میشوم
پیراهنت آخرین ناخدایی بود
که نجاتم میداد...
#آریایی_تبار
۱۴۰۲،۷،۱۶ کابل
@QaharAsi
فکرهایم همه توست
اشعار زنان جهان شباهتهای تو را دارد
سطرها را باخط آبی نشانه میگیرم
آبی ،آبیِ آبی
به دریا میرسم و ميان سطرها غرق میشوم
پیراهنت آخرین ناخدایی بود
که نجاتم میداد...
#آریایی_تبار
۱۴۰۲،۷،۱۶ کابل
@QaharAsi
.
#خبردار ...
.
اگر دست و بازو اگر شانه است!
اگر مظهر لطف و یارانه است!
.
اگر بوی گل بام کاشانه است!
وگر که سرا پای دردانه است!
.
خبردار بیگانه بیگانه است
خبردار بیگانه بیگانه است!
.
بجز بیع و بازار کاریش نیست
بجز ناروا روزگاریش نیست
.
بجز رفعت خود شماریش نیست
بجز رنگبازی شعاریش نیست
.
گرفتم که جان است و جانانه است
خبردار بیگانه بیگانه است!
.
در این خاک بسیار بیگانه ها
فشاندند تخم جدال و جفا
.
به عنوان یاری و صد ناروا
زده زخم با خنجر آشنا
.
ز بیگانه این ملک ویرانه است
خبردار بیگانه بیگانه است!
.
همه آشنا روی الفت مدار
همه آستین های شان پر ز مار
.
همه دوست چهره همه دوست وار
همه کینه پرور همه کینه بار
.
صداقت ز بیگانه افسانه است
خبردار بیگانه بیگانه است!
.
همه منتظر که تو از کف روی
همه منتظر که تو ویران شوی
.
همه دست بر لب که تو نغنوی
همه گوش بسته که تو نشنوی
.
سری فتنه ی کار در خانه است
خبردار بیگانه بیگانه است!
.
بدینسان که ماییم در تاب و تب
کجا سوخته کاشغر یا حلب
.
همانسان که در راه طور طلب
نه پنجابی از ما شود نی عرب
.
ز بیگانه در پای زولانه است
خبردار بیگانه بیگانه است!
.
از آن لاف های گرانسنگ بیش
چه پیداست جز حال مردم پریش
.
چه تعریف باید کشیدن به پیش
حقارت به انسان اهانت به کیش
.
همش دستبازی رندانه است
خبردار بیگانه بیگانه است!
.
بهوش آ که تاریخ جلاد وار
ز احوال خایین بر آرد دمار
.
خبردار خون شهیدان کار
نباشد مباح و نگیرد قرار
.
که این حکم تاریخ فرزانه است
خبردار بیگانه بیگانه است!
.
چنانکه جهان دید و دیدیم ما
زمانه بداد و کشیدیم ما
.
چنانکه ز زخمش چشیم ما
چنانکه در خون تپیدیم ما
.
همش جنس مرسوم این لانه است
خبردار بیگانه بیگانه است!
.
چو بیگانگان یک سر و یک سر اند
تمامش ز یک جنس و یک جوهر اند
.
همش فتنه انداز و حیله گر اند
همش لاش خواران این کشور اند
.
بهوش آی کرگس نه پروانه است
خبردار بیگانه بیگانه است!
.
همش میگزند و همش میدرند
همش میستانند و همش میبرند
.
همش آتش افروز خشک و تر اند
همش بی مروت همش بد گر اند
.
ز بیگانه برباد کاشانه است
خبردار بیگانه بیگانه است!
.
مده پای بیگانه را ره به خاک
ره دشمنان وطن را مپاک
.
مساز از چمن خاکتوده و مغاک
ازین بیشتر سینه اش را مچاک
.
مشور آتشی را که صدگانه است
خبردار بیگانه بیگانه است!
.
ز بیگانه هاست این من وین تویی
ز بیگانه افتاده ما را دویی
.
ز بیگانه میباشد این شش سویی
ز بیگانه تا چند باید بویی
.
ز بیگانه شر در گلستان است
خبردار بیگانه بیگانه است!
.
تو دیدی که مزدور و بیگانه یی
چه کردند با قوم فرزانه یی
.
تو دیدی که چون در وطنخانه یی
نه سر مانده بر جا نه سامانه یی
.
خلاصه سخن که به پایان است
خبردار بیگانه بیگانه است!
.
.
دیوان اشعار :
شادروان عبدالقهار عاصی
🆔 @QaharAsi
#خبردار ...
.
اگر دست و بازو اگر شانه است!
اگر مظهر لطف و یارانه است!
.
اگر بوی گل بام کاشانه است!
وگر که سرا پای دردانه است!
.
خبردار بیگانه بیگانه است
خبردار بیگانه بیگانه است!
.
بجز بیع و بازار کاریش نیست
بجز ناروا روزگاریش نیست
.
بجز رفعت خود شماریش نیست
بجز رنگبازی شعاریش نیست
.
گرفتم که جان است و جانانه است
خبردار بیگانه بیگانه است!
.
در این خاک بسیار بیگانه ها
فشاندند تخم جدال و جفا
.
به عنوان یاری و صد ناروا
زده زخم با خنجر آشنا
.
ز بیگانه این ملک ویرانه است
خبردار بیگانه بیگانه است!
.
همه آشنا روی الفت مدار
همه آستین های شان پر ز مار
.
همه دوست چهره همه دوست وار
همه کینه پرور همه کینه بار
.
صداقت ز بیگانه افسانه است
خبردار بیگانه بیگانه است!
.
همه منتظر که تو از کف روی
همه منتظر که تو ویران شوی
.
همه دست بر لب که تو نغنوی
همه گوش بسته که تو نشنوی
.
سری فتنه ی کار در خانه است
خبردار بیگانه بیگانه است!
.
بدینسان که ماییم در تاب و تب
کجا سوخته کاشغر یا حلب
.
همانسان که در راه طور طلب
نه پنجابی از ما شود نی عرب
.
ز بیگانه در پای زولانه است
خبردار بیگانه بیگانه است!
.
از آن لاف های گرانسنگ بیش
چه پیداست جز حال مردم پریش
.
چه تعریف باید کشیدن به پیش
حقارت به انسان اهانت به کیش
.
همش دستبازی رندانه است
خبردار بیگانه بیگانه است!
.
بهوش آ که تاریخ جلاد وار
ز احوال خایین بر آرد دمار
.
خبردار خون شهیدان کار
نباشد مباح و نگیرد قرار
.
که این حکم تاریخ فرزانه است
خبردار بیگانه بیگانه است!
.
چنانکه جهان دید و دیدیم ما
زمانه بداد و کشیدیم ما
.
چنانکه ز زخمش چشیم ما
چنانکه در خون تپیدیم ما
.
همش جنس مرسوم این لانه است
خبردار بیگانه بیگانه است!
.
چو بیگانگان یک سر و یک سر اند
تمامش ز یک جنس و یک جوهر اند
.
همش فتنه انداز و حیله گر اند
همش لاش خواران این کشور اند
.
بهوش آی کرگس نه پروانه است
خبردار بیگانه بیگانه است!
.
همش میگزند و همش میدرند
همش میستانند و همش میبرند
.
همش آتش افروز خشک و تر اند
همش بی مروت همش بد گر اند
.
ز بیگانه برباد کاشانه است
خبردار بیگانه بیگانه است!
.
مده پای بیگانه را ره به خاک
ره دشمنان وطن را مپاک
.
مساز از چمن خاکتوده و مغاک
ازین بیشتر سینه اش را مچاک
.
مشور آتشی را که صدگانه است
خبردار بیگانه بیگانه است!
.
ز بیگانه هاست این من وین تویی
ز بیگانه افتاده ما را دویی
.
ز بیگانه میباشد این شش سویی
ز بیگانه تا چند باید بویی
.
ز بیگانه شر در گلستان است
خبردار بیگانه بیگانه است!
.
تو دیدی که مزدور و بیگانه یی
چه کردند با قوم فرزانه یی
.
تو دیدی که چون در وطنخانه یی
نه سر مانده بر جا نه سامانه یی
.
خلاصه سخن که به پایان است
خبردار بیگانه بیگانه است!
.
.
دیوان اشعار :
شادروان عبدالقهار عاصی
🆔 @QaharAsi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زیر مجموعه ی خودم هستم
مثل مجموعه ای که سخت تهی ست
در سرم فکر کاشتن دارم
گرچه باغ من از درخت تهی ست
عشق آهوی تیزپا شد و من
ببر بی حرکت پتوهایم
خشمگین نیستم که تا امروز
نرسیدم به آرزوهایم
نرسیدن رسیدن محض است
آبزی آب را نمی بیند
هرکه در ماه زندگی بکند
رنگ مهتاب را نمی بیند
دوری و دوستی حکایت ماست
غیر از این هرچه هست در هوس است
پای احساس در میان باشد
انتخاب پرنده ها قفس است
وسعت کوچک رهایی را
از نگاه اسیر باید دید
کوه در رشته کوه بسیار است
کوه را در کویر باید دید
گرچه باغ من از درخت تهی ست
در سرم فکر کاشتن دارم
شعر را، عشق را، مکاشفه را
همه را از نداشتن دارم...
یاسر قنبرلو
مثل مجموعه ای که سخت تهی ست
در سرم فکر کاشتن دارم
گرچه باغ من از درخت تهی ست
عشق آهوی تیزپا شد و من
ببر بی حرکت پتوهایم
خشمگین نیستم که تا امروز
نرسیدم به آرزوهایم
نرسیدن رسیدن محض است
آبزی آب را نمی بیند
هرکه در ماه زندگی بکند
رنگ مهتاب را نمی بیند
دوری و دوستی حکایت ماست
غیر از این هرچه هست در هوس است
پای احساس در میان باشد
انتخاب پرنده ها قفس است
وسعت کوچک رهایی را
از نگاه اسیر باید دید
کوه در رشته کوه بسیار است
کوه را در کویر باید دید
گرچه باغ من از درخت تهی ست
در سرم فکر کاشتن دارم
شعر را، عشق را، مکاشفه را
همه را از نداشتن دارم...
یاسر قنبرلو
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دلم شکستی و جانم هنوز چشم به راهت
شبی سیاهم و در آرزوی طلعت ماهت
در انتظار تو چشمم سپید گشت و غمی نیست
اگر قبول تو افتد فدای چشم سیاهت
ز گرد راه برون آ که پیر دست به دیوار
به اشک و آه یتیمان دویده بر سر راهت
بیا که این رمد چشم عاشقان تو ای ماه !
نمیرمد مگر از طوطیای گرد سپاهت
بیا که جز تو سزوار این کلاه و کمر نیست
تویی که سوده کمربند کهکشان به کلاهت
جمال چون تو به چشم و نگاه پاک توان دید
به روی چون منی الحق دریغ چشم و نگاهت
برو به کنج خراباتت ای ندیم گدایان
تو بختت آن نه که راهی بود به خلوت شاهت
در انتظار تو می میرم و در این دم آخر
دلم خوش است که دیدم به خواب گاه به گاهت
اگر به باغ تو گل بر دمید و من به دل خاک
اجازتی که سری بر کنم به جای گیاهت
تنور سینه ما را ای آسمان به حذر باش
که روی ماه سیه می کند به دوده آهت
کنون که می دمد از مغرب آفتاب نیابت
چه کوههای سلاطین که می شود پر کاهت
تویی که پشت و پناه جهادیان خدایی
که سرجهاد تویی و خداست پشت و پناهت
خدا وبال جوانی نهد به گردن پیری
تو شهریار خمیدی به زیر بار گناهت
#شهریار
شبی سیاهم و در آرزوی طلعت ماهت
در انتظار تو چشمم سپید گشت و غمی نیست
اگر قبول تو افتد فدای چشم سیاهت
ز گرد راه برون آ که پیر دست به دیوار
به اشک و آه یتیمان دویده بر سر راهت
بیا که این رمد چشم عاشقان تو ای ماه !
نمیرمد مگر از طوطیای گرد سپاهت
بیا که جز تو سزوار این کلاه و کمر نیست
تویی که سوده کمربند کهکشان به کلاهت
جمال چون تو به چشم و نگاه پاک توان دید
به روی چون منی الحق دریغ چشم و نگاهت
برو به کنج خراباتت ای ندیم گدایان
تو بختت آن نه که راهی بود به خلوت شاهت
در انتظار تو می میرم و در این دم آخر
دلم خوش است که دیدم به خواب گاه به گاهت
اگر به باغ تو گل بر دمید و من به دل خاک
اجازتی که سری بر کنم به جای گیاهت
تنور سینه ما را ای آسمان به حذر باش
که روی ماه سیه می کند به دوده آهت
کنون که می دمد از مغرب آفتاب نیابت
چه کوههای سلاطین که می شود پر کاهت
تویی که پشت و پناه جهادیان خدایی
که سرجهاد تویی و خداست پشت و پناهت
خدا وبال جوانی نهد به گردن پیری
تو شهریار خمیدی به زیر بار گناهت
#شهریار
دوبیتی ها
غبارِ غصهها محفل گرفته
خزان و خستهگیها دل گرفته
غم و غربت به هم پیوسته آمد
درون سینهام منزل گرفته
دو شش ماه شد که چشمم چار گشته
جهانی روشَنایی تار گشته
به قلبم میخلد هرلحظه نیشش
که دوری از بدخشان مار گشته
شب و دلتنگی و بی هم کلامی
نمیآرد کبوتر خوشپیامی
هجوم آورده غربت روی دوشم
دو پُلکه میزنم سویش سلامی
طلسم گاه و بیگاهم شکسته
نگاهِ خیره بر ماهم شکسته
ز تلخِ گریههای بی سرانجام
گلو پُر گشته وُ آهم شکسته
#منیراحمدبارش
غبارِ غصهها محفل گرفته
خزان و خستهگیها دل گرفته
غم و غربت به هم پیوسته آمد
درون سینهام منزل گرفته
دو شش ماه شد که چشمم چار گشته
جهانی روشَنایی تار گشته
به قلبم میخلد هرلحظه نیشش
که دوری از بدخشان مار گشته
شب و دلتنگی و بی هم کلامی
نمیآرد کبوتر خوشپیامی
هجوم آورده غربت روی دوشم
دو پُلکه میزنم سویش سلامی
طلسم گاه و بیگاهم شکسته
نگاهِ خیره بر ماهم شکسته
ز تلخِ گریههای بی سرانجام
گلو پُر گشته وُ آهم شکسته
#منیراحمدبارش
.
با جمله رندان جهان هم كيشم
خيام ترانه هاي پر تشويشم
انگار شراب از آسمان مي بارد
وقتي كه به چشمان تو مي انديشم
#ایرجزبردست
🆔 @QaharAsi
با جمله رندان جهان هم كيشم
خيام ترانه هاي پر تشويشم
انگار شراب از آسمان مي بارد
وقتي كه به چشمان تو مي انديشم
#ایرجزبردست
🆔 @QaharAsi
قهار عاصی شاعر معاصر
. مردمان منکر عشقند منم کشته او شیوه ما دگر و شیوه مردم دگر است امیرخسرو دهلوی 🆔 @QaharAsi
.
هر ظالمی به شیوه ی خود ظلم میکند
ظلمی که عشق میکند اما شنیدنیست
هم میکُشد، هم اینکه تو را زنده میکند
این مرگ و زندگیِ مکرر چه دیدنیست!
-@QaharAsi
هر ظالمی به شیوه ی خود ظلم میکند
ظلمی که عشق میکند اما شنیدنیست
هم میکُشد، هم اینکه تو را زنده میکند
این مرگ و زندگیِ مکرر چه دیدنیست!
-@QaharAsi
گفتمش كـه عاشــقم ، گفتا بٓرو ديوانه اى!
گفتمش من صادقم خنديده گفت افسانه اى
گفتمش از عشق تو شب زنـده دارم تا سحر
گفت برو عاشـق نه اى، تو تشــنهً پيمانه اى
گفتمش دارم بــه دل صــد اشتياقِ روىِ گل
گفت و بگذر زين خيال نامحرمى بيــگانه اى
گفتمش درويش كويت گشته ام درياب مـرا
گفت برو چون گنج پنهان ساكــن ويرانـه اى
گفتمش در بند زلفـت، بستــه ام ، ذولانه ام
گفت تــا در بند خويشــى بسته و ذولانه اى
گفتمش مانند شمع در شعلـه ها پيچيده ام
گفت طواف شمع كن، هم مشرب پروانه اى
گفتمش يك گوشهً چشمى نما كـه سوختيم
گفت عاقل كى شـوى با سوختن جــانانه اى
گفتمش تا كـى روا دارى بسـاط جور خويش
گفت خموش ناقابلى، تو بيخود و ديوانـه اى
گفتمش مـن كيســتم، انـدر خيالِ چيستم؟
گفت مدهوش منى ، مخمور اين ميخانه اى
گفتمش بى خمر و أفيون مست خيشم كرده اى
گفت از اين بهتر چه خواهـى دلبرِ مستانه اى
گفتمش صد جان من بادا فــداى نامِ دوست
گفت فداى خويش شو چون گوهر يكدانه اى
گفتمش زين طرزِ اندازت دلم خمخـانه شد؟
گفت ذكا هذيان مگو، گـر عاقل و فـرزانه اى!
به چینل وتس آپ ما بپیوندید👇
https://whatsapp.com/channel/0029VaCasTI4dTnRNigyOK0q
گفتمش من صادقم خنديده گفت افسانه اى
گفتمش از عشق تو شب زنـده دارم تا سحر
گفت برو عاشـق نه اى، تو تشــنهً پيمانه اى
گفتمش دارم بــه دل صــد اشتياقِ روىِ گل
گفت و بگذر زين خيال نامحرمى بيــگانه اى
گفتمش درويش كويت گشته ام درياب مـرا
گفت برو چون گنج پنهان ساكــن ويرانـه اى
گفتمش در بند زلفـت، بستــه ام ، ذولانه ام
گفت تــا در بند خويشــى بسته و ذولانه اى
گفتمش مانند شمع در شعلـه ها پيچيده ام
گفت طواف شمع كن، هم مشرب پروانه اى
گفتمش يك گوشهً چشمى نما كـه سوختيم
گفت عاقل كى شـوى با سوختن جــانانه اى
گفتمش تا كـى روا دارى بسـاط جور خويش
گفت خموش ناقابلى، تو بيخود و ديوانـه اى
گفتمش مـن كيســتم، انـدر خيالِ چيستم؟
گفت مدهوش منى ، مخمور اين ميخانه اى
گفتمش بى خمر و أفيون مست خيشم كرده اى
گفت از اين بهتر چه خواهـى دلبرِ مستانه اى
گفتمش صد جان من بادا فــداى نامِ دوست
گفت فداى خويش شو چون گوهر يكدانه اى
گفتمش زين طرزِ اندازت دلم خمخـانه شد؟
گفت ذكا هذيان مگو، گـر عاقل و فـرزانه اى!
به چینل وتس آپ ما بپیوندید👇
https://whatsapp.com/channel/0029VaCasTI4dTnRNigyOK0q
WhatsApp.com
قهار عاصی شاعر معاصر | WhatsApp Channel
قهار عاصی شاعر معاصر WhatsApp Channel. شهید عبدالقهار عاصی
شاعر سراپا عشق و گلوی آزادی افغانستان
ما را در انستاگرام دنبال کنید.👇
https://www.instagram.com/qahar.asi/. 193 followers
شاعر سراپا عشق و گلوی آزادی افغانستان
ما را در انستاگرام دنبال کنید.👇
https://www.instagram.com/qahar.asi/. 193 followers
قهار عاصی شاعر معاصر
گفتمش كـه عاشــقم ، گفتا بٓرو ديوانه اى! گفتمش من صادقم خنديده گفت افسانه اى گفتمش از عشق تو شب زنـده دارم تا سحر گفت برو عاشـق نه اى، تو تشــنهً پيمانه اى گفتمش دارم بــه دل صــد اشتياقِ روىِ گل گفت و بگذر زين خيال نامحرمى بيــگانه اى گفتمش درويش كويت…
در گذرگاهی او را دیدم به او عشق ورزیدم و نهایت در پایش خاکستر شدم .
بر درش گفتم منم
گفتا برو بیگانه ای
گفتمش من عاشقم
خندید و گفت دیوانه ای
گفتمش من عاشق روی توأم
گفت برو صحرا که مجنونان ندارند خانه ای
گفتمش بس کن که دیگر سوختم
گفت شمع می سوزد به هر پروانه ای
به چینل وتس آپ ما بپیوندید👇
https://whatsapp.com/channel/0029VaCasTI4dTnRNigyOK0q
بر درش گفتم منم
گفتا برو بیگانه ای
گفتمش من عاشقم
خندید و گفت دیوانه ای
گفتمش من عاشق روی توأم
گفت برو صحرا که مجنونان ندارند خانه ای
گفتمش بس کن که دیگر سوختم
گفت شمع می سوزد به هر پروانه ای
به چینل وتس آپ ما بپیوندید👇
https://whatsapp.com/channel/0029VaCasTI4dTnRNigyOK0q
WhatsApp.com
قهار عاصی شاعر معاصر | WhatsApp Channel
قهار عاصی شاعر معاصر WhatsApp Channel. شهید عبدالقهار عاصی
شاعر سراپا عشق و گلوی آزادی افغانستان
ما را در انستاگرام دنبال کنید.👇
https://www.instagram.com/qahar.asi/. 193 followers
شاعر سراپا عشق و گلوی آزادی افغانستان
ما را در انستاگرام دنبال کنید.👇
https://www.instagram.com/qahar.asi/. 193 followers
شاید نیاز داشته باشین
اگر شما نیاز به مواد کانکور، کتابهای مکتب و امتحانات تمام مضامین بشکل آنلاین نیاز دارید حتما این ربات را استارت کنید👇
@KankorBook_bot
@KankorBook_bot
اگر شما نیاز به مواد کانکور، کتابهای مکتب و امتحانات تمام مضامین بشکل آنلاین نیاز دارید حتما این ربات را استارت کنید👇
@KankorBook_bot
@KankorBook_bot