This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#بریمسراغجهانعاشقانهیاستادشهریار
زادن من سفر و عشق تو باشد زادم
تو چه حسنی که منت عاشق مادرزادم
گردش چشم تو با من چه طلسمی انداخت
که در این دایره چرخ کبود افتادم
قصر غلمان و سراپرده حورانم بود
آدم انداخت در این دخمه غم بنیادم
نقطه خال تو در میکده از من بستاند
آنچه در مدرسه آموخته بود استادم
یک نگاه توام از نقد دو عالم بس بود
یک نظر دیدم و تاوان دو عالم دادم
من اگر رشته پیمان تو بستم ز ازل
پای پیمان تو هم تا به ابد استادم
شهریارا چه غمم هست که چون خواجه خویش
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
#شهریار
زادن من سفر و عشق تو باشد زادم
تو چه حسنی که منت عاشق مادرزادم
گردش چشم تو با من چه طلسمی انداخت
که در این دایره چرخ کبود افتادم
قصر غلمان و سراپرده حورانم بود
آدم انداخت در این دخمه غم بنیادم
نقطه خال تو در میکده از من بستاند
آنچه در مدرسه آموخته بود استادم
یک نگاه توام از نقد دو عالم بس بود
یک نظر دیدم و تاوان دو عالم دادم
من اگر رشته پیمان تو بستم ز ازل
پای پیمان تو هم تا به ابد استادم
شهریارا چه غمم هست که چون خواجه خویش
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
#شهریار
Forwarded from قهار عاصی شاعر معاصر via @DitakBot
به بهترین کانال تلگرام جاین شوید این کانال فقط یکبار برای شما معرفی میشود عجله کنید وقت کم است
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است
اي بس غم و شادي كه پس پرده نهان است
گر مرد رهي غم مخور از دوري و ديري
داني كه رسيدن هنر گام زمان است
آبي كه برآسود زمينش بخورد زود
دريا شود آن رود كه پيوسته روان است
از روي تو دل كندنم آموخت زمانه
اين ديده از آن روست كه خونابه فشان است
دردا و ديغا كه در اين بازي خونين
بازيچه ي ايام دل آدميان است
اي كوه تو فرياد من امروز شنيدي
دردي ست درين سينه كه همزاد جهان است
از داد و وداد آن همه گفتند و نكردند
يا رب چقدر فاصله ي دست و زبان است
خون مي چكد از ديده در اين كنج صبوري
اين صبر كه من مي كنم افشردن جان است
از راه مرو سايه كه آن گوهر مقصود
گنجي ست كه اندر قدم راهروان است
هوشنگ ابتهاج (سايه)
دکلمهاینشعررا_ازکانالتلگراممادانلودکنید👇
به کانال تلگرام ما بپیوندید👇👇👇
https://T.me/QaharAsi
اي بس غم و شادي كه پس پرده نهان است
گر مرد رهي غم مخور از دوري و ديري
داني كه رسيدن هنر گام زمان است
آبي كه برآسود زمينش بخورد زود
دريا شود آن رود كه پيوسته روان است
از روي تو دل كندنم آموخت زمانه
اين ديده از آن روست كه خونابه فشان است
دردا و ديغا كه در اين بازي خونين
بازيچه ي ايام دل آدميان است
اي كوه تو فرياد من امروز شنيدي
دردي ست درين سينه كه همزاد جهان است
از داد و وداد آن همه گفتند و نكردند
يا رب چقدر فاصله ي دست و زبان است
خون مي چكد از ديده در اين كنج صبوري
اين صبر كه من مي كنم افشردن جان است
از راه مرو سايه كه آن گوهر مقصود
گنجي ست كه اندر قدم راهروان است
هوشنگ ابتهاج (سايه)
دکلمهاینشعررا_ازکانالتلگراممادانلودکنید👇
به کانال تلگرام ما بپیوندید👇👇👇
https://T.me/QaharAsi
دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
کشتی شکستگانيم ای باد شرطه برخيز
باشد که بازبينيم ديدار آشنا را
ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون
نيکی به جای ياران فرصت شمار يارا
در حلقه گل و مل خوش خواند دوش بلبل
هات الصبوح هبوا يا ايها السکارا
ای صاحب کرامت شکرانه سلامت
روزی تفقدی کن درويش بینوا را
آسايش دو گيتی تفسير اين دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
در کوی نيک نامی ما را گذر ندادند
گر تو نمیپسندی تغيير کن قضا را
آن تلخ وش که صوفی ام الخباثش خواند
اشهی لنا و احلی من قبله العذارا
هنگام تنگدستی در عيش کوش و مستی
کاين کيميای هستی قارون کند گدا را
سرکش مشو که چون شمع از غيرتت بسوزد
دلبر که در کف او موم است سنگ خارا
آيينه سکندر جام می است بنگر
تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا
خوبان پارسی گو بخشندگان عمرند
ساقی بده بشارت رندان پارسا را
حافظ به خود نپوشيد اين خرقه می آلود
ای شيخ پاکدامن معذور دار ما را
این شعر را دکلمه کنید و برای ما بفرستید اگر بشکل ویدیو باشه بهتر خواهد بود تا در صفحه فیسبوک خود نیز نشر کنیم
اینجا👇بفرستید
@QaharAsi_bot
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
کشتی شکستگانيم ای باد شرطه برخيز
باشد که بازبينيم ديدار آشنا را
ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون
نيکی به جای ياران فرصت شمار يارا
در حلقه گل و مل خوش خواند دوش بلبل
هات الصبوح هبوا يا ايها السکارا
ای صاحب کرامت شکرانه سلامت
روزی تفقدی کن درويش بینوا را
آسايش دو گيتی تفسير اين دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
در کوی نيک نامی ما را گذر ندادند
گر تو نمیپسندی تغيير کن قضا را
آن تلخ وش که صوفی ام الخباثش خواند
اشهی لنا و احلی من قبله العذارا
هنگام تنگدستی در عيش کوش و مستی
کاين کيميای هستی قارون کند گدا را
سرکش مشو که چون شمع از غيرتت بسوزد
دلبر که در کف او موم است سنگ خارا
آيينه سکندر جام می است بنگر
تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا
خوبان پارسی گو بخشندگان عمرند
ساقی بده بشارت رندان پارسا را
حافظ به خود نپوشيد اين خرقه می آلود
ای شيخ پاکدامن معذور دار ما را
این شعر را دکلمه کنید و برای ما بفرستید اگر بشکل ویدیو باشه بهتر خواهد بود تا در صفحه فیسبوک خود نیز نشر کنیم
اینجا👇بفرستید
@QaharAsi_bot
ای به دیدهام تاریک ماه آسمان بیتو
سینه چاکچاکم من همچو کهکشان بیتو
یکنفس بیا پیشم یا بخوان برِ خویشم
من نمیتوانم بود زنده در جهان بیتو
لاله خون دل نوشی، یاسمن کفن پوشی
سخت ماتمانگیز است سیر بوستان بیتو
شیشهها همه خالی، سازها همه خاموش
بینمک بود امشب بزم عاشقان بیتو
غنچه های اميدم، نا شگفته يک روزی
رحم کن که می ميرد، قلب يک جوان بی تو
ای تسلی دلها، وی چراغ محفلها
آب چشم من باشد تا به کَی روان بیتو
#عبدالحی_آرینپور
دکلمه این شعر را اینجا👇 بفرستید
@QaharAsi_bot
سینه چاکچاکم من همچو کهکشان بیتو
یکنفس بیا پیشم یا بخوان برِ خویشم
من نمیتوانم بود زنده در جهان بیتو
لاله خون دل نوشی، یاسمن کفن پوشی
سخت ماتمانگیز است سیر بوستان بیتو
شیشهها همه خالی، سازها همه خاموش
بینمک بود امشب بزم عاشقان بیتو
غنچه های اميدم، نا شگفته يک روزی
رحم کن که می ميرد، قلب يک جوان بی تو
ای تسلی دلها، وی چراغ محفلها
آب چشم من باشد تا به کَی روان بیتو
#عبدالحی_آرینپور
دکلمه این شعر را اینجا👇 بفرستید
@QaharAsi_bot
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ای صبا با تو چه گفتند که خاموش شدی
چه شرابی به تو دادند که مدهوش شدی
از زندگانیم گله دارد جوانیم
شرمنده جوانی از این زندگانیم
چه شرابی به تو دادند که مدهوش شدی
از زندگانیم گله دارد جوانیم
شرمنده جوانی از این زندگانیم
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تو” با قلب ویرانه من چه کردی؟
ببین عشق دیوانه من چه کردی
در ابریشم عادت آسوده بودم…
تو با “بال” پروانه ی من چه کردی؟
ننوشیده از جام چشم تو مستم…
خمار است میخانه ی من…چه کردی؟
مگر لایق تکیه دادن نبودم؟
تو با حسرت شانه ی من چه کردی؟
مرا خسته کردی و خود خسته رفتی…
سفر کرده ، باخانه ی من چه کردی؟
جهان من از گریه ات خیس باران…
تو با سقف کاشانه ی من چه کردی؟
شاعر : دکتر افشین یداللهی
🆔 @QaharAsi
ببین عشق دیوانه من چه کردی
در ابریشم عادت آسوده بودم…
تو با “بال” پروانه ی من چه کردی؟
ننوشیده از جام چشم تو مستم…
خمار است میخانه ی من…چه کردی؟
مگر لایق تکیه دادن نبودم؟
تو با حسرت شانه ی من چه کردی؟
مرا خسته کردی و خود خسته رفتی…
سفر کرده ، باخانه ی من چه کردی؟
جهان من از گریه ات خیس باران…
تو با سقف کاشانه ی من چه کردی؟
شاعر : دکتر افشین یداللهی
🆔 @QaharAsi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
داغ یک عشق قدیمو اومدی تازه کردی
شهر خاموش دلم رو تو پر آوازه کردی
آتش این عشق کهنه دیگه خاکستری بود
اومدی وقتی تو سینه نفس آخری بود
به عشق تو زنده بودم منو کُشتی
دوباره زنده کردی
دوسِت داشتم، دوسَم داشتی٬ منو کُشتی
دوباره زنده کردی
تا تویی تنها بهانه واسه زنده بودنم
من به غیر از خوبی تو مگه حرفی میزنم
عشقت به من داد عمر دوباره
معجزه با تو فرقی نداره
تو خالق من بعد از خدایی
در خلوت من تنها صدایی
به عشق تو زنده بودم منو کُشتی
دوباره زنده کردی
دوسِت داشتم، دوسَم داشتی٬ منو کُشتی
دوباره زنده کردی
رفته بود هرچی که داشتیم دیگه از خاطر من
کهنه شد اسم قشنگت میون دفتر من
من فراموش کرده بودم همه روزای خوبو
اومدی آفتابی کردی تن سرد غروبو
عشقت به من داد عمر دوباره
معجزه با تو فرقی نداره
تو خالق من بعد از خدایی
در خلوت من تنها صدایی
به عشق تو زنده بودم منو کُشتی
دوباره زنده کردی
دوسِت داشتم، دوسَم داشتی٬ منو کُشتی
دوباره زنده کردی
ترانهسرا: منصور تهرانی
🆔 @QaharAsi
شهر خاموش دلم رو تو پر آوازه کردی
آتش این عشق کهنه دیگه خاکستری بود
اومدی وقتی تو سینه نفس آخری بود
به عشق تو زنده بودم منو کُشتی
دوباره زنده کردی
دوسِت داشتم، دوسَم داشتی٬ منو کُشتی
دوباره زنده کردی
تا تویی تنها بهانه واسه زنده بودنم
من به غیر از خوبی تو مگه حرفی میزنم
عشقت به من داد عمر دوباره
معجزه با تو فرقی نداره
تو خالق من بعد از خدایی
در خلوت من تنها صدایی
به عشق تو زنده بودم منو کُشتی
دوباره زنده کردی
دوسِت داشتم، دوسَم داشتی٬ منو کُشتی
دوباره زنده کردی
رفته بود هرچی که داشتیم دیگه از خاطر من
کهنه شد اسم قشنگت میون دفتر من
من فراموش کرده بودم همه روزای خوبو
اومدی آفتابی کردی تن سرد غروبو
عشقت به من داد عمر دوباره
معجزه با تو فرقی نداره
تو خالق من بعد از خدایی
در خلوت من تنها صدایی
به عشق تو زنده بودم منو کُشتی
دوباره زنده کردی
دوسِت داشتم، دوسَم داشتی٬ منو کُشتی
دوباره زنده کردی
ترانهسرا: منصور تهرانی
🆔 @QaharAsi
.
عجب بیتی داره حضرت مولانا در مثنوی، در باب حد خود را شناختن.
گرچه با تو، شه نشیند بر زمین
خویشتن بشناس و نیکوتر نشین....
🆔 @QaharAsi
عجب بیتی داره حضرت مولانا در مثنوی، در باب حد خود را شناختن.
گرچه با تو، شه نشیند بر زمین
خویشتن بشناس و نیکوتر نشین....
🆔 @QaharAsi
.
به شوق لعل جانبخشی
که درمان جهان با اوست
چه طوفان می کند
این موج ِ خون در جان ِ پُردردم
#هوشنگ_ابتهاج
🆔 @QaharAsi
به شوق لعل جانبخشی
که درمان جهان با اوست
چه طوفان می کند
این موج ِ خون در جان ِ پُردردم
#هوشنگ_ابتهاج
🆔 @QaharAsi
آخرین شب زندگی حضرت مولانا
شب عروس یا شب عرُس در طریقت مولویه به شب درگذشت مولانا جلالالدین محمد بلخی گفته میشود. این مراسم در خلال روزهای اول تا ۱۷ام دسامبر در شهر قونیه ترکیه برگزار میشود. عرُس یا عروسی در زبان عربی به معنی نکاح و رسیدن به معشوق است و به دلیل وصال جاودانه و رجعت او به سوی معبود و معشوقش بدان شب عروس گفته میشود.
آخرین غزل مولانا که در این شب سروده
رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن
ترک من خراب شب گرد مبتلا کن
ماییم و موج سودا شب تا به روز تنها
خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کن
از من گریز تا تو هم در بلا نیفتی
بگزین ره سلامت ترک ره بلا کن
ماییم و آب دیده در کنج غم خزیده
بر آب دیده ما صد جای آسیا کن
خیره کشی است ما را دارد دلی چو خارا
بکشد کَسَش نگوید تدبیر خونبها کن
بر شاه خوبرویان واجب وفا نباشد
ای زردروی عاشق تو صبر کن وفا کن
دردی است غیر مردن آن را دوا نباشد
پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن
در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم
با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن
گر اژدهاست بر ره عشقی است چون زمرد
از برق این زمرد هی دفع اژدها کن
بس کن که بیخودم من ور تو هنرفزایی
تاریخ بوعلی گو تنبیه بوالعلا کن
شب عروس یا شب عرُس در طریقت مولویه به شب درگذشت مولانا جلالالدین محمد بلخی گفته میشود. این مراسم در خلال روزهای اول تا ۱۷ام دسامبر در شهر قونیه ترکیه برگزار میشود. عرُس یا عروسی در زبان عربی به معنی نکاح و رسیدن به معشوق است و به دلیل وصال جاودانه و رجعت او به سوی معبود و معشوقش بدان شب عروس گفته میشود.
آخرین غزل مولانا که در این شب سروده
رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن
ترک من خراب شب گرد مبتلا کن
ماییم و موج سودا شب تا به روز تنها
خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کن
از من گریز تا تو هم در بلا نیفتی
بگزین ره سلامت ترک ره بلا کن
ماییم و آب دیده در کنج غم خزیده
بر آب دیده ما صد جای آسیا کن
خیره کشی است ما را دارد دلی چو خارا
بکشد کَسَش نگوید تدبیر خونبها کن
بر شاه خوبرویان واجب وفا نباشد
ای زردروی عاشق تو صبر کن وفا کن
دردی است غیر مردن آن را دوا نباشد
پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن
در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم
با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن
گر اژدهاست بر ره عشقی است چون زمرد
از برق این زمرد هی دفع اژدها کن
بس کن که بیخودم من ور تو هنرفزایی
تاریخ بوعلی گو تنبیه بوالعلا کن
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
خداوندا شبم را روز گردان...
.
.
خداوندا شبم را روز گردان...
.
.