Telegram Web Link
مثل یک قاصدک ساده رها خواهم رفت
از تن باغ جدا از همه جا خواهم رفت

مثل یک موج لب ساحل غم می‌آیم
مثل یک قوے پریشان - به خدا- خواهم رفت

زندگے دایره‌ے بسته‌اے از دریاهاست
من از این دایره در اوج وفا خواهم رفت

عشق، درگیریِ بین دو نگاه است، ولی
من از این عرصه‌ے تزویر و ریا خواهم رفت

بتڪانید دلم را و نشانم ندهید
ڪه شبے خسته پر از فاصله‌ها خواهم رفت

بی‌سلام آمده‌ام پیش شما تا ته خط
بی‌خداحافظے از پیش شما خواهم رفت
.



خاک کویت زحمت ما برنتابد بیش از این
لطف‌ها کردی بتا تخفیف زحمت می‌کنم🙏🏻



🆔 @QaharAsi
|کسی که مثلِ شعرش بود|

"عاصی" درست مانندِ این تصویرِ کودکی‌اش بود؛ رو راست، نترس و یک‌دنده.

سرشار از جنونِ شاعرانه، آزاده‌گی و کاکه‌گی بود.

یک‌افغانستان اندوه در چشم‌هایش زار می‌زد. خودش مثلِ شعرش بود و شعرش مثلِ خودش.

چامه‌هایش آمیزه‌ای از غزل و حماسه بود؛ یعنی دلی مملو از عشق و حماسه داشت؛ اما با دریغ که شبیه این "عکسِ سیاه و سپید"، زود تصویرش در "کمره‌ی فوری مرگ" چاپ و سپس روی دیوارِ خاطره‌ها قاب شد.

( نگاره‌ای از کودکی‌ شهید قهار عاصی)
صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم
تا به کی در غم تو ناله شبگیر کنم

دل دیوانه از آن شد که نصیحت شنود
مگرش هم ز سر زلف تو زنجیر کنم

آن چه در مدت هجر تو کشیدم هیهات
در یکی نامه محال است که تحریر کنم

با سر زلف تو مجموع پریشانی خود
کو مجالی که سراسر همه تقریر کنم

آن زمان کآرزوی دیدن جانم باشد
در نظر نقش رخ خوب تو تصویر کنم

گر بدانم که وصال تو بدین دست دهد
دین و دل را همه دربازم و توفیر کنم

دور شو از برم ای واعظ و بیهوده مگوی
من نه آنم که دگر گوش به تزویر کنم

نیست امید صلاحی ز فساد حافظ
چون که تقدیر چنین است چه تدبیر کنم

#حافظ


🆔 @QaharAsi
دکلمه: ثناالله جان صلاح

تحمل کن وطن این درد درمان میشود روزی
و قصر ظالمانت سخت ویران میشود روزی

تحمل کن وطن نام پریشانت به ما کافیست
برای درد هایت میهن خوبم خدا کافیست

تحمل کن وطن هر چند میدانم پریشانی
به سنگت میزنند از هر طرف یک مشت نادانی

قلم حتا نمیداند پریشان میشود گاهی
خدایا قلب انسان مثل حیوان میشود گاهی؟

همیشه در وطن با کینه ها دنبال نیرنگ است
تمام فکر این مردم فقط کشتن فقط جنگ است

به آتش میزند طفل و زن و بنیاد کابل را
چرا هرگز نمی بیند کسی فریاد کابل را ؟

چرا این درد پر اندوه ما درمان ندارد هیچ ؟
چرا این فصل بدبختی ما پایان ندارد هیچ ؟

چرا حکم جهاد اینجا به شهر پاک ما باشد ؟
چرا این جنگ دائم در میان خاک ما باشد ؟

چرا این صلح قانونش همیشه ماتم و جنگ است ؟
چرا این ها تمام حرف شان بازی و نیرنگ است ؟

چرا صلحی که میگویند به این میهن نمی آید ؟
چرا بویی ز آرامش مشام من نمی آید ؟

ربوده از دل مایان امید صبح فردا را
بنام صلح دائم وه که بازی می دهند ما را

شنودی نیست هرگز این فغان سرزمینم را
بخاک و خون کشد هر دم جوان سرزمینم را

بهشتت را نمیبینم وطن از بس که غمگین است
خدایا شاید آن دوزخ که میگویی فقط این است

به هر سو جنگ و وحشت خون و نعشی بر زمین باشد
چه میدانی که شاید روز محشر هم همین باشد

وطن از کوه و دشت تو بجز ماتم نمی آید
چه درد دائم العمری که هرگز کم نمی آید

یکی دزد و یکی قاتل یکی حق ترا خورده
از این بی بند و باری حال ما اینجا بهم خورده

تو با خون و تو با غصه تو با غم آشنا هستی
به والله ای وطن حالا شبیه کربلا هستی

الا ای زندگی یک عمر را با ما بدهکاری
ندادی لحظه ای حتا بجز درد و گرفتاری

خدایا دوزخت را دیده ایم لطف عیانی کن
کمی از بوی جنت هم تو بر ما مهربان کن

#دکلمه👇
از من که گذشتی؛
متلاشی شدم،
میان رویاهای خوابیده شده در دهان موریانه ها
زمان در دستان من است
دستان تنیده شده در تنهایی
دوباره به دیدارم بیا
که احیا شوم درکسر از ثانیه میان گستره تن‌‌ات
وآشتی بده دستانم را با شادی
شاید
اندوه از زمین به انقراض برود


#آریایی_تبار


کانال👇👇👇👇👇

@Hisemobham
.



شعر خونبار من ای باد بدان یار رسان
که ز مژگان سیه بر رگ جان زد نیشم



🆔 @QaharAsi
وداع کردی و گفتی که بازمی‌گردی
چقدر لحنِ تو وقتِ دروغ شیرین است


#سجاد_سامانی
قهار عاصی شاعر معاصر
به وصل خود دوایی کن دل دیوانه ما را ...! 🥀 #سعدی
.



هشیار سری بود ز سودای تو مست
خوش آنکه ز روی تودلش رفت ز دست

بی‌تو همه هیچ نیست در ملک وجود
ور هیچ نباشد چو تو هستی همه هست

#سعدی




🆔 @QaharAsi
قهار عاصی شاعر معاصر
. هشیار سری بود ز سودای تو مست خوش آنکه ز روی تودلش رفت ز دست بی‌تو همه هیچ نیست در ملک وجود ور هیچ نباشد چو تو هستی همه هست #سعدی 🆔 @QaharAsi
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی

دایم گل این بستان شاداب نمی‌ماند
دریاب ضعیفان را در وقت توانایی

دیشب گله زلفش با باد همی‌کردم
گفتا غلطی بگذر زین فکرت سودایی

صد باد صبا این جا با سلسله می‌رقصند
این است حریف ای دل تا باد نپیمایی

مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد
کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی

یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم
رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی

ساقی چمن گل را بی روی تو رنگی نیست
شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی

ای درد توام درمان در بستر ناکامی
و ای یاد توام مونس در گوشه تنهایی

در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم
لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی

فکر خود و رای خود در عالم رندی نیست
کفر است در این مذهب خودبینی و خودرایی

زین دایره مینا خونین جگرم می ده
تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی

حافظ شب هجران شد بوی خوش وصل آمد
شادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی


#حافظ

@QaharAsi
2024/09/22 19:11:47
Back to Top
HTML Embed Code: