امشب همه ی میکده را سیر بنوشید
با مردم این کوچه و آن کوچه بجوشید
دیوانه و عاقل همگی جامه بپوشید و در شادی
این کودک و آن پیر زمین گیر و فلان بسته به زنجیر و زن و مرد بکوشید
هرچه دارید و ندارید بپوشید و برقصید و بخندید
که امشب سر هر کوچه خدا هست
امشب غم دیروز و پریروز و فلان سالو و فلان حال و فلان مال
که بر باد فنا رفت نخور
بخدا حسرت دیروز عذاب است
مردم شهر بهوشید!
مردم شهر بهوشید!
هرچه دارید و ندارید بپوشید و برقصید و بخندید
که امشب سر هر کوچه خدا هست
روی دیوار دل خود بنویسید خدا هست
نه یکبار و نه ده بار که صد بار
به ایمان و تواضع بنویسید
خدا هست خدا هست خدا هست
دکلمه این متن به صدای خودتان را اینجا ارسال کنید👇
@QaharAsi_bot
با مردم این کوچه و آن کوچه بجوشید
دیوانه و عاقل همگی جامه بپوشید و در شادی
این کودک و آن پیر زمین گیر و فلان بسته به زنجیر و زن و مرد بکوشید
هرچه دارید و ندارید بپوشید و برقصید و بخندید
که امشب سر هر کوچه خدا هست
امشب غم دیروز و پریروز و فلان سالو و فلان حال و فلان مال
که بر باد فنا رفت نخور
بخدا حسرت دیروز عذاب است
مردم شهر بهوشید!
مردم شهر بهوشید!
هرچه دارید و ندارید بپوشید و برقصید و بخندید
که امشب سر هر کوچه خدا هست
روی دیوار دل خود بنویسید خدا هست
نه یکبار و نه ده بار که صد بار
به ایمان و تواضع بنویسید
خدا هست خدا هست خدا هست
دکلمه این متن به صدای خودتان را اینجا ارسال کنید👇
@QaharAsi_bot
بیداری ام چه دانی؟ ای خُفته ای که شب ها
ننشسته ای به حَسرت ، نشمُرده ای سِتاره...
#فروغی_بسطامی
🆔 @QaharAsi
ننشسته ای به حَسرت ، نشمُرده ای سِتاره...
#فروغی_بسطامی
🆔 @QaharAsi
Audio
دکلمه: آرزو احمدی
شعر: بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
شعر: بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
بی تو ، #مهتاب شبی باز از آن #کوچه گذشتم
همه تن #چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم !
در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید
یادم آید که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
یادم آید : تو بمن گفتی :
ازین عشق حذر کن !
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب ، آئینة عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا ، که دلت با دگران است
تا فراموش کنی ، چندی ازین شهر سفر کن !
با تو گفتنم :
حذر از عشق ؟
ندانم
سفر از پیش تو ؟
هرگز نتوانم
روز اول که دل من به تمنای تو پَر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم
تو بمن سنگ زدی ، من نه رمیدم ، نه گسستم
باز گفتم که : تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم ، همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم ، نتوانم … !
اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب نالة تلخی زد و بگریخت !
اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید
یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم
نگسستم ، نرمیدم
رفت در ظلمت غم ، آن شب و شبهای دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزده خبر هم
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم !
بی تو ، اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم
#فریدون_مشیری
#دکلمه👇
همه تن #چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم !
در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید
یادم آید که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
یادم آید : تو بمن گفتی :
ازین عشق حذر کن !
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب ، آئینة عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا ، که دلت با دگران است
تا فراموش کنی ، چندی ازین شهر سفر کن !
با تو گفتنم :
حذر از عشق ؟
ندانم
سفر از پیش تو ؟
هرگز نتوانم
روز اول که دل من به تمنای تو پَر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم
تو بمن سنگ زدی ، من نه رمیدم ، نه گسستم
باز گفتم که : تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم ، همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم ، نتوانم … !
اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب نالة تلخی زد و بگریخت !
اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید
یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم
نگسستم ، نرمیدم
رفت در ظلمت غم ، آن شب و شبهای دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزده خبر هم
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم !
بی تو ، اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم
#فریدون_مشیری
#دکلمه👇
Audio
دکلمه: آرزو احمدی
شعر: بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
شعر: بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
🍂
نگرانم برایِ خندهِ تو
اشک پرکرده چشم مستت را
موشها رقصمیکنن تا صبح
جشن میگیرن هر شکستت را
من کلاغِ مصیبتم آری
چیزی جز غم به تو نیاوردم
پشتِ دستت نوشتهای داری
نگرانم که باز دستت را...
"بد نبودی" که طالبان آمد
ترس خوردی مگر وطن ماندی
دوست دارم شبیهِ مادرِ خود
حس و حالِ وطن پرستت را
من گلوله درونِ M32
حاصل من همیشه ویرانیست
تو سویچِ قرار و امنیتی
روی مرگم بمان شستت را
کشور از شعر عاشقانه تهی
شهر از رونقِ زنانه تهی
هرچی هستی مصیبتی حتا
دوست دارم هر آنچه هستت را
#لفرایی
@QaharAsi
نگرانم برایِ خندهِ تو
اشک پرکرده چشم مستت را
موشها رقصمیکنن تا صبح
جشن میگیرن هر شکستت را
من کلاغِ مصیبتم آری
چیزی جز غم به تو نیاوردم
پشتِ دستت نوشتهای داری
نگرانم که باز دستت را...
"بد نبودی" که طالبان آمد
ترس خوردی مگر وطن ماندی
دوست دارم شبیهِ مادرِ خود
حس و حالِ وطن پرستت را
من گلوله درونِ M32
حاصل من همیشه ویرانیست
تو سویچِ قرار و امنیتی
روی مرگم بمان شستت را
کشور از شعر عاشقانه تهی
شهر از رونقِ زنانه تهی
هرچی هستی مصیبتی حتا
دوست دارم هر آنچه هستت را
#لفرایی
@QaharAsi
بگذار آغوشت
آرامگاهِ من باشد
هنگامکه چون پرندهای بهجانبِ تو بازمیگردم
با منقاری
از شعر...
#جواد_گنجعلی
@QaharAsi
آرامگاهِ من باشد
هنگامکه چون پرندهای بهجانبِ تو بازمیگردم
با منقاری
از شعر...
#جواد_گنجعلی
@QaharAsi