مسیرت که درست باشد
نه از بی مهری آدم ها دلت میگیرد
نه با طعنه ها و کنایه ها، نا امید میشوی …!
آدم ها خصلت شان است؛ از تماشای سقوط لذت بیشتری میبرند
تا پرواز! نا امید مباش 💪
سقوط سرنوشت پرنده های ضعیف و بی دست و پاست،
عقاب ها فقط اوج میگیرند…!🦅
🆔 @QaharAsi
نه از بی مهری آدم ها دلت میگیرد
نه با طعنه ها و کنایه ها، نا امید میشوی …!
آدم ها خصلت شان است؛ از تماشای سقوط لذت بیشتری میبرند
تا پرواز! نا امید مباش 💪
سقوط سرنوشت پرنده های ضعیف و بی دست و پاست،
عقاب ها فقط اوج میگیرند…!🦅
🆔 @QaharAsi
خیال میکنی
نهنگ ها نمیدانند
آمدن به ساحل یعنی مرگ
خیال میکنی به عاقبتش فکر نکردم
گفتم دوستت دارم
🆔 @QaharAsi
نهنگ ها نمیدانند
آمدن به ساحل یعنی مرگ
خیال میکنی به عاقبتش فکر نکردم
گفتم دوستت دارم
🆔 @QaharAsi
ﺑﯿﻦ ﺻﺪﻫﺎ ﺳﺮﻓﺮﺍﺯﯼ ﯾﮏ ﺗﺒﺎﻫﯽ ﻻﺯﻡ ﺍﺳﺖ
ﮔﺎﻩ ﺩﺭ ﭼﺸﻢ ﺧﻼﯾﻖ ﺭﻭﺳﯿﺎﻫﯽ ﻻﺯﻡ ﺍﺳﺖ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺷﻄﺮﻧﺞ ﺑﺎ ﺧﻮﯾﺶ ﺍﺳﺖ، ﺗﺎ ﮐِﯽ ﻓﮑﺮِ ﺑُﺮﺩ؟
ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺻﻔﺤﻪ ﮔﺎﻫﯽ اﺷﺘﺒﺎﻫﯽ ﻻﺯﻡ ﺍﺳﺖ
ﺭﺷﺘﻪ ﯼ ﺑﯿﻦ ﻣﻦ ﻭ "ﺍﻭ" ﺑﺎ ﮔﺮﻩ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﺷﺪ
ﻣﻌﺼﯿﺖ ﺁﻧﻘﺪﺭﻫﺎ ﺑﺪ ﻧﯿﺴﺖ، ﮔﺎﻫﯽ ﻻﺯﻡ ﺍﺳﺖ !
ﻫﺮ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﻝ ﭘﺎﮐﯽ ﺍﻡ ﺩﻡ ﺯﺩ ﻣﺮﺍ ﺗﻨﻬﺎ ﮔﺬﺍﺷﺖ
ﺁﻣﺪﻡ ﺣﻔﻈﺶ ﮐﻨﻢ، ﺩﯾﺪﻡ ﮔﻨﺎﻫﯽ ﻻﺯﻡ ﺍست!
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﻋﺸﻘﻢ ﻫﺮ ﮔﻨﺎﻫﯽ ﻣﯿﮑﻨﻢ
ﺩﺭ ﭘﺸﯿﻤﺎﻥ ﮐﺮﺩﻧﻢ ﻟﻄﻒ ﺍﻟﻬﯽ ﻻﺯﻡ ﺍست
ﻣﺎ ﺻﺮﺍﻁ ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ ﺑﯽ ﺗﻘﺎﻃﻊ ﺳﺎﺧﺘﯿﻢ
ﮔﻔﺘﻪ: «ﻻ ﺍﮐﺮﺍﻩ ﻓﯽ ﺍﻟﺪﯾﻦ»، ﭘﺲ ﺩﻭ ﺭﺍﻫﯽ ﻻﺯﻡ ﺍست!
#کاظم_بهمنی
🆔 @QaharAsi
ﮔﺎﻩ ﺩﺭ ﭼﺸﻢ ﺧﻼﯾﻖ ﺭﻭﺳﯿﺎﻫﯽ ﻻﺯﻡ ﺍﺳﺖ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺷﻄﺮﻧﺞ ﺑﺎ ﺧﻮﯾﺶ ﺍﺳﺖ، ﺗﺎ ﮐِﯽ ﻓﮑﺮِ ﺑُﺮﺩ؟
ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺻﻔﺤﻪ ﮔﺎﻫﯽ اﺷﺘﺒﺎﻫﯽ ﻻﺯﻡ ﺍﺳﺖ
ﺭﺷﺘﻪ ﯼ ﺑﯿﻦ ﻣﻦ ﻭ "ﺍﻭ" ﺑﺎ ﮔﺮﻩ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﺷﺪ
ﻣﻌﺼﯿﺖ ﺁﻧﻘﺪﺭﻫﺎ ﺑﺪ ﻧﯿﺴﺖ، ﮔﺎﻫﯽ ﻻﺯﻡ ﺍﺳﺖ !
ﻫﺮ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﻝ ﭘﺎﮐﯽ ﺍﻡ ﺩﻡ ﺯﺩ ﻣﺮﺍ ﺗﻨﻬﺎ ﮔﺬﺍﺷﺖ
ﺁﻣﺪﻡ ﺣﻔﻈﺶ ﮐﻨﻢ، ﺩﯾﺪﻡ ﮔﻨﺎﻫﯽ ﻻﺯﻡ ﺍست!
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﻋﺸﻘﻢ ﻫﺮ ﮔﻨﺎﻫﯽ ﻣﯿﮑﻨﻢ
ﺩﺭ ﭘﺸﯿﻤﺎﻥ ﮐﺮﺩﻧﻢ ﻟﻄﻒ ﺍﻟﻬﯽ ﻻﺯﻡ ﺍست
ﻣﺎ ﺻﺮﺍﻁ ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ ﺑﯽ ﺗﻘﺎﻃﻊ ﺳﺎﺧﺘﯿﻢ
ﮔﻔﺘﻪ: «ﻻ ﺍﮐﺮﺍﻩ ﻓﯽ ﺍﻟﺪﯾﻦ»، ﭘﺲ ﺩﻭ ﺭﺍﻫﯽ ﻻﺯﻡ ﺍست!
#کاظم_بهمنی
🆔 @QaharAsi
همونجه ڪه آقای حافظ میگه:
《از غم هجر مڪن ناله و فریاد ڪه من
زدهام فالے و فریادرسے مے آید》
آدم دلش میخواهد برش بگه ما یک عمر دلمان خوش به فال شما بود، پس چے شد آن همه وعدهے خوش ... ؟
🆔 @QaharAsi
《از غم هجر مڪن ناله و فریاد ڪه من
زدهام فالے و فریادرسے مے آید》
آدم دلش میخواهد برش بگه ما یک عمر دلمان خوش به فال شما بود، پس چے شد آن همه وعدهے خوش ... ؟
🆔 @QaharAsi
تو چه مقدار زخم در زخمی
تو چه بر باد رفته ای خوست
چه قَدَر دور مانده ای از خویش
وه چه از یاد رفته ای پکتیکا
زخم هایِ عزیزِ ناسورت
بویِ گل هایِ یاس را بگرفت
همه جا بی جواب مانده غمت
هر طرف ماتمِ تو پا بگرفت
خونِ فَورانیِ گلویت را
خاکِ بی درد چون نگه دارد؟
چه کسی پاره هایِ نعشِ تو را
روی بر آفتاب بردارد؟
آی افغانستان ، چه ساده ساده شکست
بتِ پندارِ آرزوهایت
چه قََدَر زخم هدیه دادندت
ناجوانمردها، عدوهایت
آی مظلوم خانهٔ تاریخ!
دوزخ از دیدنت پریشان شد
دستِ بیگانه آن چنان خَستَت
که دلِ سنگ و چوب بریان شد
نه صدایت به کهکشان برسد
نه دلت تابِ صبر می آرَد
این زمستان و این هم اندوهش
باش تا آسمان چه می بارد
اینک، اینک، شقاوتِ سرما
باز می سوزد استخوانت را
آی شهرِ گرسنه و تشنه
باز بسپار نیم جانت را
آی افغانستان من و تو می دانیم
همه یک کاسه است و یک آش است
زخم هایِ تو تازگی دارند
وآن چه که تازه تر نمک پاش است
یاد باد آن که آسمان رنگی
در قرینه به رنگِ آبی داشت
جلوهٔ کاذبِ امیدی بود
خاطر از خوبیی خرابی داشت
آی افغانستان! چه دردِ تلخی داشت
هدفِ تیرِ بی جواب شدن
گوش بر بانگِ خالیی دادن
دل خوش از جلوهٔ خراب شدن
آی کابل! گذشت دورهٔ کفر
رفت آن روزگارِ ویرانی
ناگهان رو به روی گردیدیم
با دوصد گونه نامسلمانی
اخترانِ امیدواری ها
گم شده، ناپدید گردیدند
از سرِ جهلِ نامسلمانان
کافران روسپید گردیدند
آن یکی میخ کوفت بر فرقی
وآن دگر ارّه کرد و چشم کشید
آن یکی قطعِ گوش و بینی کرد
وآن دگر قطع کرد و سر ببرید
آن یکی زیرِ نامِ پشتون کُشت
این یکی زیرِ نامِ هزّاره
کشته گشتند هر یکی هر سوی
بی گنه، بدنصیب، بیچاره
دستی بیگانگانِ بی آزرم
تا توانست نقش بازی کرد
بهرِ بر باد کردنِ این ملک
رنگ پیمود و فتنه سازی کرد
آی وطن! تو خوب دیدی که
گشت بر باد ارزِ انسانی
از جفاهایِ چند مزدبگیر
گم شد از چشمِ ما مسلمانی
نه جوانمردی از کسی دیدیم
نه ره و رسم از وطن داری
غیرِ طمّاعِ چند و قاتلِ چند
غیرِ خون خوارگیّ و غدّاری
باش تا بعد از این چه می آرند
رهزن و دزد و قاتل و مزدور
باش دیگر چه می رسانندت
حامیانِ نقابدارِ شرور
گرچه هر امرِ خوب و زشتِ زمان
نیست فارغ ز بویِ استثنا
لیک گَند آن چنان فراوان بود
که بپوشید رویِ استثنا
یاد باد آن که نعره هایِ بلند
می زدم من برایِ خشنودی
یک سر و گردن از همه برتر
می کشیدم صدایِ خشنودی
#قهارعاصی
🆔 @QaharAsi
تو چه بر باد رفته ای خوست
چه قَدَر دور مانده ای از خویش
وه چه از یاد رفته ای پکتیکا
زخم هایِ عزیزِ ناسورت
بویِ گل هایِ یاس را بگرفت
همه جا بی جواب مانده غمت
هر طرف ماتمِ تو پا بگرفت
خونِ فَورانیِ گلویت را
خاکِ بی درد چون نگه دارد؟
چه کسی پاره هایِ نعشِ تو را
روی بر آفتاب بردارد؟
آی افغانستان ، چه ساده ساده شکست
بتِ پندارِ آرزوهایت
چه قََدَر زخم هدیه دادندت
ناجوانمردها، عدوهایت
آی مظلوم خانهٔ تاریخ!
دوزخ از دیدنت پریشان شد
دستِ بیگانه آن چنان خَستَت
که دلِ سنگ و چوب بریان شد
نه صدایت به کهکشان برسد
نه دلت تابِ صبر می آرَد
این زمستان و این هم اندوهش
باش تا آسمان چه می بارد
اینک، اینک، شقاوتِ سرما
باز می سوزد استخوانت را
آی شهرِ گرسنه و تشنه
باز بسپار نیم جانت را
آی افغانستان من و تو می دانیم
همه یک کاسه است و یک آش است
زخم هایِ تو تازگی دارند
وآن چه که تازه تر نمک پاش است
یاد باد آن که آسمان رنگی
در قرینه به رنگِ آبی داشت
جلوهٔ کاذبِ امیدی بود
خاطر از خوبیی خرابی داشت
آی افغانستان! چه دردِ تلخی داشت
هدفِ تیرِ بی جواب شدن
گوش بر بانگِ خالیی دادن
دل خوش از جلوهٔ خراب شدن
آی کابل! گذشت دورهٔ کفر
رفت آن روزگارِ ویرانی
ناگهان رو به روی گردیدیم
با دوصد گونه نامسلمانی
اخترانِ امیدواری ها
گم شده، ناپدید گردیدند
از سرِ جهلِ نامسلمانان
کافران روسپید گردیدند
آن یکی میخ کوفت بر فرقی
وآن دگر ارّه کرد و چشم کشید
آن یکی قطعِ گوش و بینی کرد
وآن دگر قطع کرد و سر ببرید
آن یکی زیرِ نامِ پشتون کُشت
این یکی زیرِ نامِ هزّاره
کشته گشتند هر یکی هر سوی
بی گنه، بدنصیب، بیچاره
دستی بیگانگانِ بی آزرم
تا توانست نقش بازی کرد
بهرِ بر باد کردنِ این ملک
رنگ پیمود و فتنه سازی کرد
آی وطن! تو خوب دیدی که
گشت بر باد ارزِ انسانی
از جفاهایِ چند مزدبگیر
گم شد از چشمِ ما مسلمانی
نه جوانمردی از کسی دیدیم
نه ره و رسم از وطن داری
غیرِ طمّاعِ چند و قاتلِ چند
غیرِ خون خوارگیّ و غدّاری
باش تا بعد از این چه می آرند
رهزن و دزد و قاتل و مزدور
باش دیگر چه می رسانندت
حامیانِ نقابدارِ شرور
گرچه هر امرِ خوب و زشتِ زمان
نیست فارغ ز بویِ استثنا
لیک گَند آن چنان فراوان بود
که بپوشید رویِ استثنا
یاد باد آن که نعره هایِ بلند
می زدم من برایِ خشنودی
یک سر و گردن از همه برتر
می کشیدم صدایِ خشنودی
#قهارعاصی
🆔 @QaharAsi
ساقی شراب لعل بگردان بهانه چیست
تا گویمت که حاصل این کارخانه چیست
مرغان آشیان خرابات عشق را
مرغوب تر ز باده و نقل آب و دانه چیست
گر پنبه برکشی چو صراحی ز گوش هوش
دانی که سر ناله چنگ و چغانه چیست
گر پیر ما نه دوش نهان جرعه ای زده ست
در نرگسش خمار شراب شبانه چیست
ای خواجه چند نقل کرامات شیخ شهر
نقدی ز وقت خویش بیار این فسانه چیست
اول همه تو بودی و آخر همه تویی
این لاف هستی دگران در میانه چیست
جامی اگر نه زخم تو دارد به تازگی
این خون تازه رفته بر این آستانه چیست
#جامی
🆔 @QaharAsi
تا گویمت که حاصل این کارخانه چیست
مرغان آشیان خرابات عشق را
مرغوب تر ز باده و نقل آب و دانه چیست
گر پنبه برکشی چو صراحی ز گوش هوش
دانی که سر ناله چنگ و چغانه چیست
گر پیر ما نه دوش نهان جرعه ای زده ست
در نرگسش خمار شراب شبانه چیست
ای خواجه چند نقل کرامات شیخ شهر
نقدی ز وقت خویش بیار این فسانه چیست
اول همه تو بودی و آخر همه تویی
این لاف هستی دگران در میانه چیست
جامی اگر نه زخم تو دارد به تازگی
این خون تازه رفته بر این آستانه چیست
#جامی
🆔 @QaharAsi
چندی از آن غروب دردناک گذشت.
اما گذشت...
صورتش زرد زرد بود و نومید و چشمهایش که....ناگهان فرو ریختم
دیدمش اما همان افسونگر زیبا نبود
در نگاهش نقشی از آن دلفریبیها نبود
چهره ی بیمار او میگفت دیگر رفتنی ست
بهر او دیگر در این دنیای کوچک جا نبود
دیدمش بعد از گذشت ماه ها و سال ها
آن وفاداری که میپنداشتم... اما نبود
آنکه دنیا را به لبخندی سراسر میشکفت
چند روزی بیشتر مهمان این دنیا نبود
بی تفاوت از کنار کنجکاوی ها گذشت
او خودش اینجا خیال او ولی اینجا نبود
چشم او پر بود از آیا..چگونه..کی..کجا...
بر لبانش جز سکوتی تلخ و بی معنا نبود
گفتمش لیلا ؟ نگاهی کرد اما سرد و تلخ
راستی لیلای من دیگر همان لیلا نبود
#حبیبفرقانی
🆔 @QaharAsi
اما گذشت...
صورتش زرد زرد بود و نومید و چشمهایش که....ناگهان فرو ریختم
دیدمش اما همان افسونگر زیبا نبود
در نگاهش نقشی از آن دلفریبیها نبود
چهره ی بیمار او میگفت دیگر رفتنی ست
بهر او دیگر در این دنیای کوچک جا نبود
دیدمش بعد از گذشت ماه ها و سال ها
آن وفاداری که میپنداشتم... اما نبود
آنکه دنیا را به لبخندی سراسر میشکفت
چند روزی بیشتر مهمان این دنیا نبود
بی تفاوت از کنار کنجکاوی ها گذشت
او خودش اینجا خیال او ولی اینجا نبود
چشم او پر بود از آیا..چگونه..کی..کجا...
بر لبانش جز سکوتی تلخ و بی معنا نبود
گفتمش لیلا ؟ نگاهی کرد اما سرد و تلخ
راستی لیلای من دیگر همان لیلا نبود
#حبیبفرقانی
🆔 @QaharAsi
ای خداوند مکان و لامکان
ای که دانایی به هر دل یازبان
حس طوفانی نشیند بر دلم
یاد تو دریاست من در ساحلم
بر کند این بی قراری ریشه ام
بارها با خویش در اندیشه ام
پس کجا باشد پناه این دلم
تاچه وقت اسان شود این مشکلم
گو چه شد اغوش گرم یکدلی
تا به ارامش رسم در منزلی
اشنا نبود زبانی با دلم
گو که در بی همزبانی در گلم
سر گذشت من چنین زیبا نبود
کلک تقدیرم که بی همتا نبود
غصه ها دارم به خلوتها ی شب
من چه بی صبرانه می سوزم به تب
ای خداوند رحیم و کار ساز
لطف خود را شاملم بسیار ساز
#مدینهولیزاده
🆔 @QaharAsi
ای که دانایی به هر دل یازبان
حس طوفانی نشیند بر دلم
یاد تو دریاست من در ساحلم
بر کند این بی قراری ریشه ام
بارها با خویش در اندیشه ام
پس کجا باشد پناه این دلم
تاچه وقت اسان شود این مشکلم
گو چه شد اغوش گرم یکدلی
تا به ارامش رسم در منزلی
اشنا نبود زبانی با دلم
گو که در بی همزبانی در گلم
سر گذشت من چنین زیبا نبود
کلک تقدیرم که بی همتا نبود
غصه ها دارم به خلوتها ی شب
من چه بی صبرانه می سوزم به تب
ای خداوند رحیم و کار ساز
لطف خود را شاملم بسیار ساز
#مدینهولیزاده
🆔 @QaharAsi
Forwarded from حس مبهم
جمعه روز نیست
شعریست که قافیه به قافیه و
ردیف به ردیف تو را منتظر است .......🥀
#آریایی_تبار
@Hisemobham
شعریست که قافیه به قافیه و
ردیف به ردیف تو را منتظر است .......🥀
#آریایی_تبار
@Hisemobham
تا کی در انتظار گذاری به زاریم
باز آی بعد از اینهمه چشم انتظاریم
دیشب به یاد زلف تو در پرده های ساز
جان سوز بود شرح سیه روزگاریم
بس شکوه کردم از دل ناسازگار خود
دیشب که ساز داشت سرسازگاریم
شمعم تمام گشت و چراغ ستاره مرد
چشمی نماند شاهد شب زنده داریم
طبعم شکار آهوی سر در کمند نیست
ماند به شیر شیوه وحشی شکاریم
شرمم کشد که بی تو نفس میکشم هنوز
تا زنده ام بس است همین شرمساریم
#شهریار
🆔 @QaharAsi
باز آی بعد از اینهمه چشم انتظاریم
دیشب به یاد زلف تو در پرده های ساز
جان سوز بود شرح سیه روزگاریم
بس شکوه کردم از دل ناسازگار خود
دیشب که ساز داشت سرسازگاریم
شمعم تمام گشت و چراغ ستاره مرد
چشمی نماند شاهد شب زنده داریم
طبعم شکار آهوی سر در کمند نیست
ماند به شیر شیوه وحشی شکاریم
شرمم کشد که بی تو نفس میکشم هنوز
تا زنده ام بس است همین شرمساریم
#شهریار
🆔 @QaharAsi
قهار عاصی شاعر معاصر
تا کی در انتظار گذاری به زاریم باز آی بعد از اینهمه چشم انتظاریم دیشب به یاد زلف تو در پرده های ساز جان سوز بود شرح سیه روزگاریم بس شکوه کردم از دل ناسازگار خود دیشب که ساز داشت سرسازگاریم شمعم تمام گشت و چراغ ستاره مرد چشمی نماند شاهد شب زنده داریم طبعم…
.
تا بسوی شَهرَ یار رفتیم
شهرِیار شدیم
.
تا بسوی شَهرَ یار رفتیم
شهرِیار شدیم
.
ای شاخ گل که در پی گلچین دوانیام
این نیست مزد رنج من و باغــــبانیام
پروردمت به ناز، که بنشینمت به پای
ای گل چرا به خاک سیه، مینشانیام
دریاب دست من که به پیری رسی جوان
آخر به پیش پای تو، گم شد جـــــوانیام
گر نیستم خزانهی خزف، هم نیم حبیب
باری مده ز دست، به این رایـــــــگانیام
تا گوشــوار، ناز گران کرد گــــوش تو
لب وا نشد به شکوه، ز بی همزبانیام
با صــدهزار زخـم زبان، زنده ام هــــــــنوز
گردون گمان نداشت به این سخت جانیام
یاری ز طبع خواستم، اشکم چکید و گفت
یاری ز من بجوی، که با این روانـــــــــیام
ای گل بیا و از چمن طبع شهریار
بشنو ترانهی غزل جاودانــــــیام
#شهریار
🆔 @QaharAsi
این نیست مزد رنج من و باغــــبانیام
پروردمت به ناز، که بنشینمت به پای
ای گل چرا به خاک سیه، مینشانیام
دریاب دست من که به پیری رسی جوان
آخر به پیش پای تو، گم شد جـــــوانیام
گر نیستم خزانهی خزف، هم نیم حبیب
باری مده ز دست، به این رایـــــــگانیام
تا گوشــوار، ناز گران کرد گــــوش تو
لب وا نشد به شکوه، ز بی همزبانیام
با صــدهزار زخـم زبان، زنده ام هــــــــنوز
گردون گمان نداشت به این سخت جانیام
یاری ز طبع خواستم، اشکم چکید و گفت
یاری ز من بجوی، که با این روانـــــــــیام
ای گل بیا و از چمن طبع شهریار
بشنو ترانهی غزل جاودانــــــیام
#شهریار
🆔 @QaharAsi
قهار عاصی شاعر معاصر
https://www.tg-me.com/Hisemobham
کانال دوم مارا هم حمایت کنید ممنون❤️😍