Telegram Web Link
کس نشد پيدا که در بزمت مرا ياد آورد
مشت خاکم را مگر بر درگهت باد آورد

يک رفيق دستگيری در جهان پيدا نشد
تا به پای قصر شيرين نعش فرهاد آورد

در دل خوبان نمی بخشد اثر آيا چرا
سنگ را آه و فغان من به فرياد آورد

آرزوی مرغ دل زين شيوه حيرانم که چيست
تير خون آلود خود را نزد صياد آورد

در صف عشاق می بالد دل ناشاد من
گر به دشنامی لب لعلت مرا ياد آورد

دل کند لخت جگر را نذر چشم گلرخان
همچو آن طفلی که حلوا پيش استاد آورد

باشد آن روزی که آن شوخ فرامُش کار من
ياد از حال من غمگين ناشاد آورد

کيست تا از روی غمخواری درين دشت جنون
بهر دست و پای من زنجير فولاد آورد

عشقری از روی علم و فن نمی سازد غزل
اينقدر مضمون نو طبع خداداد آورد

صوفی غلام‌نبی عشقری
سکوت کرده ملتی
چه ناجوان حکومتی
نه خیزشی نه ارزشی
چه غفلتی چه غفلتی
وطن به دست ناکسان
و ما به قول این و آن
نشسته بی‌دم و دمان
چه علتی چه علتی؟
‏نه‌تابشی ز روزنی
نه‌‌پویشـی ز رویشـی
چه مردمان خودکشی
چه‌ذلتی چه‌ذلتی
به دام رفته آفتاب
وطن نشسته در عذاب
چه کشت خونی بی‌حساب
چه وحشتی چه دهشتی
‏به حق خود چه‌کرده‌ایم
که زنده زنده مرده‌ایم
‌به ظلم تن سپرده ایم
چه غیرتی چه همتی!
بر‌خیز هموطن زخواب
بیا به سمت انقلاب
که نیست چاره جز‌ شتاب
چه فرصتی چه فرصتی

#قهارعاصی
از عاشقانه های عاصی بخوانیم

اگر می‌شد که دردم را برایت گریه می‌کردم
زمین و آسمان را پیشِ پایت گریه می‌کردم

جوانی را، وفا را، عشق را، دیوانگی‌ها را
به نام آرزو در یک لقایت گریه می‌کردم

اگر می‌شد نمازِ عشق را پیشت ادا کردن
دو زانو می‌نشستم از جفایت گریه می‌کردم

لبانت گر به تکلیفی زِ نامم داغ می‌آمد
گل سرخی به تمهید صدایت گریه می‌کردم

اگر عیبی ترا نسبت نمی‌شد در تقلایم
بدآموزانه بر دربِ سرایت گریه می‌کردم

قهار عاصی

🆔 @QaharAsi
می‌وزد باد مهرگان در باغ
می‌وزاند ترانه‌هایم را
برگ‌ها زرد زرد می‌افتند
می‌نوازند شانه‌هایم را

باز از راه می‌رسد پاییز
دولت شاخ‌سار می‌ریزد
از برودوش بید و اسپیدار
صلت برگ و بار می‌ریزد

چنگ اندوه مطرب پاییز
سینه از ساز می‌کند خالی
سینه‌ی سهره را و ساری را
هم از آواز می‌کند خالی

آی‌ پاییز دوست‌داشتنی!
آی فصل عزیز زادن من!
آی سیمای خسته‌ی ویدا!
آی از آسمان فتادن من!

خسته از انتظار خویشتنم
ای شکوه شگفت شیداییم
هیچ او ملتفت شده‌ست تو را؟
آی پاییز! آی تنهاییم!

قهار عاصی
زیبا تر از آنی که به تشبیه بگنجی
نظم تن تو ریخت به هم قافیه‌ام را


#امید_صباغ


@QaharAsi
.


در بندم از آن دو زلف بند اندر بند
در ناله‌ام از لبان قند اندر قند

هر وعدهٔ دیدار تو هیچ اندر هیچ
آخر غم هجران تو چند اندر چند


#مولانا



🆔 @QaharAsi
.



چه شوخی می کند در سینه ما تیر مژگانش
هزاران مرتبه لاحـــول از وسواس شیطانش

چه امواج خروشان خـــرمن گیسوی او دارد
پریشـــان میکند ما را گهی زلف پریشــــانش



🆔
درگیر تو بودم که نمازم به قضا رفت در من غزلی درد کشید و سر زا رفت

سجاده گشودم که بخوانم غزلم را سمتی که تویی عقربه قبله نما رفت

در بین غزل نام تو را داد زدم ، داد آنگونه که تا آن سر این کوچه صدا رفت

بیرون زدم از خانه یکی پشت سرم گفت این وقت شب این شاعر دیوانه کجا رفت !؟

من بودم و زاهد به دوراهی که رسیدیم من سمت شما آمدم او سمت خدا رفت

با شانه شبی راهی زلفت شدم اما ..... من گم شدم و شانه پی کشف طلا رفت

در محفل شعر آمدم و رفتم و ... گفتند ناخوانده چرا آمد و ناخوانده چرا رفت !؟

می خواست بکوشد به فراموشی ات این شعر سوزاندمش آنگونه که دودش به هوا رفت

محمد « سلمانی »



🆔 @QaharAsi
توصیفِ تو در شأن کسی نیست به جز من؛
تعریف شراب از دهنِ مست قبول است
..!

- #امیرعلی_سلیمانی


@QaharAsi
شعر استاد خلیل الله خلیلی که بر مرقد مطهر پیامبر گرامی اسلام سروده است


ای نور خدا، صبح کرم، مطلع انوار
در کشور ما خیمه فرو هشته شب تار
یک روزن امید، در آن نیست پدیدار
هم قافله گم گشته و هم قافله سالار

هم یار جدا مانده در این شام و هم اغیار

خورشید بیاید به بلورینه دواتش
خضر آید و مملو کند از آب حیاتش
طوبی قلم آرد به من از شاخ نباتش
جبریل ورق عرضه کند از وجناتش

تا من به حضور تو کنم درد خود اظهار

ای مهد کرم ای که کریم ابن کریمی
تو مخفرت کعبه و رکنی و حکیمی
تو نازش این کاخ دلاویز قدیمی
قندیل خدا بر زبر عرش عظیمی

بگزار قدم بر سر ما نیز تو یکبار

جز حضرت تو روی بدرگاه که آریم
جان را به تمنی که از شوق سپاریم
بگزار که این هدیه به پای تو گزاریم
ما ابر امیدیم به کوهسار که باریم

از مشهد دل سرزده این ابر گهربار

هنگام مصاف است ولی هم نفسی نیست
فریاد که در معرکه فریادرسی نیست
دزد آمده در خانه و بیم عسسی نیست
جز برهنه پایان تو در جنگ کسی نیست

بس کشته بخون خفته و کس نیست مددگار

زین فاجعۀ شوم که برما به زمین رفت
فریاد اسیران تو تا چرخ برین رفت
آرامگۀ شیر خدا بلخ گزین رفت
ای صاحب دین گوش فرا دار که دین رفت

در قلعه توحید نه در ماند نه دیوار

غلتیده به خونیم چه عالی و چه دانی
از حال دل امت مظلوم تو دانی
وامانده درین حادثه الفاظ و معانی
جانها به فدای تو که تو جانِ جهانی

هم جان جهانی تو و هم شاه جهاندار

از ما به جهان ملت بیچاره تری نیست
مظلومتر از ملت افغان دیگری نیست
صد شهر بخون تر شده کسرا خبری نیست
سوگند بنامت که چوما دربدری نیست

نی دار به جا مانده در آنجا و نه دیار

بر مسند اقبال کسانی که نشستند
پیمان او و عهد خداوند شکستند
میثاق به اهل ستم و کفر ببستند
با غیر ببستند و ز احباب گسستند

از یار بریدند و ببستند به اغیار

من حامل فریاد شهیدان و فایم
من قاصد درد و الم رنج و عنایم
من نالۀ زنجیر اسیران جفایم
آواره و گم گشته ندانم به کجایم

ای ابر کرم بر سر آواره دمی بار

#استاد‌خلیل‌الله‌خلیلی
.


نوروز رسد به جلگه ها روي كنم
ياد لب چشمه و لب جوي كنم
گل هاي بهشتي بر و دوش ترا
اي دره من ببوسم و بو كنم


#قهارعاصی


🆔 @QaharAsi
خوش خرامان می‌روی ای جان جان بی‌من مرو
ای حیات دوستان در بوستان بی‌من مرو

ای فلک بی‌من مگرد و ای قمر بی‌من متاب
ای زمین بی‌من مروی و ای زمان بی‌من مرو

این جهان با تو خوش است و آن جهان با تو خوش است
این جهان بی‌من مباش و آن جهان بی‌من مرو

ای عیان بی‌من مدان و ای زبان بی‌من مخوان
ای نظر بی‌من مبین و ای روان بی‌من مرو


شب ز نور ماه روی خویش را بیند سپید
من شبم تو ماه من بر آسمان بی‌من مرو


خار ایمن گشت ز آتش در پناه لطف گل
تو گلی من خار تو در گلستان بی‌من مرو

در خم چوگانت می‌تازم چو چشمت با من است
همچنین در من نگر بی‌من مران بی‌من مرو

چون حریف شاه باشی ای طرب بی‌من منوش
چون به بام شه روی ای پاسبان بی‌من مرو


وای آن کس کو در این ره بی‌نشان تو رود
چو نشان من توی ای بی‌نشان بی‌من مرو

وای آن کو اندر این ره می‌رود بی‌دانشی
دانش راهَم توی ای راه‌دان بی‌من مرو

دیگرانت عشق می‌خوانند و من سلطان عشق
ای تو بالاتر ز وهم این و آن بی‌من مرو


#مولانا


🆔 @QaharAsi
فارسی به انقراض رفته بود 
تو دهان باز کردی
کلمه ی روی گلویم  گذاشتی
کلمه ی روی لبم
کلمه‌ی روی تن ام
کلمات را بردار از منِ تن‌اَم
میترسم  زنان زیادی
برای احیای زبان با تو قرار بگزارند




#آریایی_تبار

1403,8,13

@QaharAsi
هوای تازه و ساز سه‌تار در باران
و رقص وحشی موهای یار در باران

نگاه سردم و گوشم که زل زده با ترس
به ایستگاه و به سوت قطار در باران

قرار اول ما در غروب اول ماه
قرار آخر ما پای دار در باران

تو آمدی که بگویی عروسی‌ات کردند
تو آمدی که بگویی ببار در باران

هزار صاعقه در من شکسته شد امشب
بمان که گریه کنم زار زار در باران

لباس‌های تو خیس و از آن برون زده است
دو تا پرنده، دو دانه انار در باران

تو می‌روی و اجل می‌رسد خداحافظ!
به گورم از لب خود گل بکار در باران

#رامین_مظهر


@QaharAsi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
صد نامه فرستادم صد راه نشان دادم
یا راه نمیدانی یانامه نمیخوانی
قهار عاصی شاعر معاصر
https://www.tg-me.com/adabiat_naw
دوستانی که می‌خواهند شاعران و نویسنده گان معاصر افغانستان را بشناسند و معلومات حاصل کنن این صفحه تماما شاعران و نويسنده گان معاصر را به معرفی می‌گیرد
2024/11/15 16:50:14
Back to Top
HTML Embed Code: