Telegram Web Link
اندرآ ای جان که در پای تو جان خواهم فشاند
دستیاری کن که دستی بر جهان خواهم فشاند

پای خاکی کن در آکز چشم خونین هر نفس
گوهر اندر خاک پایت رایگان خواهم فشاند

گر چو چنگم دربر آیی زلف در دامن کشان
از مژه یک دامنت لعل روان خواهم فشاند

چهرهٔ من جام و چشم من صراحی کن که من
چون صراحی بر سر جام تو جان خواهم فشاند

رخ ترش داری که خوبم شکر شیرین کنی
چون ترش باشی به تو شیرین روان خواهم فشاند

بس کن از سرکه فشاندن زان لب میگون که من
دل بر آن میگون لب سرکه فشان خواهم فشاند

دوستان خواهند کز عشق تو دامن درکشم
من برآنم کاستین بر دوستان خواهم فشاند

بر سر خاک اوفتان خیزان ز جور آسمان
از تظلم خاک هم بر آسمان خواهم فشاند

اهل گفتم هست چون دیدم که خاقانی نیافت
عذر خواهان خاک توبه بر دهان خواهم فشاند


#خاقانی


🆔 @QaharAsi
‌‌
ای یاد تو آفت سکونِ دل من
   هجر و غم تو
      ریخته خون دل من ...

من دانم و دل که در فراقت چونم
   کس را چه خبر
       ز اندرون دل من ؟ ...



    #عراقی



🆔 @QaharAsi
.



«عشــق» آن بُغض ِ غریبیسـت ڪه از دوری ِ یـٰار


نیـمـــه شَـب بِیــن ِ گلــو مانــده و جــٰان میگیـــرد





🆔 @QaharAsi
.



تا دل دیوانه در زنجیر زلفت بسته‌ایم
ای بسا عاقل که شد دیوانهٔ زنجیر ما


#خواجوی‌کرمانی



🆔 @QaharAsi
.


خویشتن بینان ز حسنت لافگاهی ساختند
هین ببند از غمزه درها کوی عشق آباد را

زین توانگر پیشگان چیزی نیفزاید ترا
کز هوس بردند بر سقف فلک بنیاد را


#سنایی


🆔 @QaharAsi
قهار عاصی شاعر معاصر pinned «. «عشــق» آن بُغض ِ غریبیسـت ڪه از دوری ِ یـٰار نیـمـــه شَـب بِیــن ِ گلــو مانــده و جــٰان میگیـــرد 🆔 @QaharAsi»
.



اول وفا نمودے چندان ڪه دل ربودی
چون مهر سخت ڪردم سست آمدے به یاری

عمرے دگر بباید بعد از وفات ما را
ڪاین عمر طے نمودیم اندر امیدواری

#سعدی




🆔 @QaharAsi
شب چادرِ زنِی بود
که صبح ها به لهجه ای
تمامی چشم ها در حلقه ای
گیسوان اش  محکوم به اسارت میشد ...

#آریایی_تبار

@QaharAsi
ای که از کوچه ی معشوقه ی ما میگذری
نامه ای دارم من
که به دستش بدهی....
داخل کوچه که رفتی... درب سوم از چپ خانه ی عشق من است...
درب چوبی که به رویش با تیغ شعری از من این چنین حک شده است:
"بر سرت گر همه عالم به سرم جمع شوند
نتوان برد هوای تو برون ز سرم"

خواستی در برنی رمز بین من و او چنین می باشد... "تق تق تق" "تق تق تق" "تق تق تق"
بعد آن لحظه که در کوبیدی سر خود بالا کن....
و به روی دیوار نقش یک پنجره را پیدا کن...
پشت آن پنجره چشمان تری خواهی دید
که به در زل زده است...

نامه را داخل آن خانه بینداز و برو او خودش می آید... نامه را میخواند.
___
تو همان روز که آن نامه به دستم دادی من به راه افتادم تا که از کوچه ی معشوقه ی تو رد بشوم...

شاعر: مسعود محمد پور
صدا: احمدی آزاد👇
در دل تنگم اگر مهر تو گنجد چه عجب
تنگنای دل من وسعت صحرا دارد


#طالب‌_اصفهانی
دست تقدیر نبوده ست پریشانی ما







عشق هرجا برسد بذر جنون می ڪارد


#مژگان_عباسلو




🆔 @QaharAsi
ای دیر به دست آمده بس زود برفتی
آتش زدی اندر من و چون دود برفتی

چون آرزوی تنگ‌دلان دیر رسیدی
چون دوستی سنگ‌دلان زود برفتی

زان پیش که در باغ وصال تو دل من
از داغ فراق تو برآسود برفتی

ناگشته من از بند تو آزاد بجستی
ناکرده مرا وصل تو خشنود برفتی

آهنگ به جان من دلسوخته کردی
چون در دل من عشق بیفزود برفتی


#انوری


🆔 @QaharAsi
.



صنما هوای ما کن

طلب رضای ما کن

که ز بحر و کان شنیدم

که تو معدنِ عطایی



#مولانا



🆔 @QaharAsi
ما در این شهر غریبیم و در این ملک فقیر
به کمند تو گرفتار و به دام تو اسیر

در آفاق گشادست ولیکن بستست
از سر زلف تو در پای دل ما زنجیر

من نظر بازگرفتن نتوانم همه عمر
از من ای خسرو خوبان تو نظر بازمگیر

گر چه در خیل تو بسیار به از ما باشد
ما تو را در همه عالم نشناسیم نظیر

در دلم بود که جان بر تو فشانم روزی
باز در خاطرم آمد که متاعیست حقیر

این حدیث از سر دردیست که من می‌گویم
تا بر آتش ننهی بوی نیاید ز عبیر

گر بگویم که مرا حال پریشانی نیست
رنگ رخسار خبر می‌دهد از سر ضمیر

عشق پیرانه سر از من عجبت می‌آید
چه جوانی تو که از دست ببردی دل پیر

من از این هر دو کمانخانه ابروی تو چشم
برنگیرم و گرم چشم بدوزند به تیر

عجب از عقل کسانی که مرا پند دهند
برو ای خواجه که عاشق نبود پندپذیر

سعدیا پیکر مطبوع برای نظرست
گر نبینی چه بود فایده چشم بصیر

#سعدی


دکلمه👇
Audio
دکلمه: آرزو احمدی
شعر: ما در این شهر غریبیم و در این ملک فقیر
بدست آوردن مقصد ندارد لذتی چندان
عجایب لذتی دارد به مقصد نارسیدناا😢





🆔 @QaharAsi
ای شاخ گل که در پی گلچین دوانی‌ام
این نیست مزد رنج من و باغــــبانی‌ام

پروردمت به ناز، که بنشینمت به پای
ای گل چرا به خاک سیه، می‌نشانی‌ام


دریاب دست من که به پیری رسی جوان
آخر به پیش پای تو، گم شد جـــــوانی‌ام

گر نیستم خزانه‌ی خزف، هم نیم حبیب
باری مده ز دست، به این رایـــــــگانی‌ام

تا گوشــوار، ناز گران کرد گــــوش تو
لب وا نشد به شکوه، ز بی همزبانی‌ام

با صــدهزار زخـم زبان، زنده ام هــــــــنوز
گردون گمان نداشت به این سخت جانی‌ام

یاری ز طبع خواستم، اشکم چکید و گفت
یاری ز من بجوی، که با این روانـــــــــی‌ام

ای گل بیا و از چمن طبع شهریار
بشنو ترانه‌ی غزل جاودانــــــی‌ام

#شهریار


🆔 @QaharAsi
اگر آرام شد حالت !! میان شعر پُر دردم
بدان من بین اشعارم! همیشه گریه میکردم

بدان هر مصرعش را من به خون دل وضو دادم
وهر شب با خودم گفتم!! چرا من دل به او دادم


اگر در بین اشعارم! دلت لرزید و نالیدی
ویا نام و نشانی از منِ آزرده پرسیدی

بدان من عاشقی بودم که دراشعارخود گم شد
دوخط ازدرد خود را گفت! اسیر حرف مردم شد

اگر شعر مرا خواندی ! وحالت مثل حالم شد
بدان این شاعر غمگین ! فقط رسوای عالم شد

من از درد دلم گفتم! تو هم میخوانی و میری
به حرفم میرسی آخر...!! شبی در آخر پیری

اگر شعر مرا خواندی و دردم را نفهمیدی
دلیل هق هقم در شعر سردم را نفهمیدی

شبی میفهمی آخر سرکه بغضت را بغل کردی
شبی که بی قلم حتی! نبودش را غزل کردی

دعایی کن به حال من شبی که خیس از دردی
اگر در بین اشعارم ! تو هم شب گریه ای کردی
#سعید‌مشفقی‌راشا

#دکلمه👇
Audio
دکلمه: آرزو احمدی
2024/09/24 15:27:37
Back to Top
HTML Embed Code: