Telegram Web Link
🗞 پرونده‌ی سواستفاده از روان‌پزشکی. ۲

#دکتر_ارسیا_تقوا. روان‌پزشک. تهران

ترسم نرسیم به کعبه!

گزاره‌ای چون فرستادن اجباری معترضین نزد روان‌پزشک! را نمی‌توان جدی نگرفت و نگران نشد، وقتی دو مقام رسمی کشور (وزیر آموزش و پرورش و رییس دانشگاه شهید بهشتی) این حرف را در پیشگاه مخاطب به صراحت بازگو می‌کنند. از آن‌جا که این شیوه در دنیا در چند کشور به خصوص شوروی سابق آزموده شده و نتایج ویران کننده‌ای به همراه داشته است وظیفه‌ی خود می‌‌بینم با یادآوری گذشته به نکاتی در این زمینه بپردازم:

۱- خروشچف رییس شوروی در سال ۱۹۵۹ اعلام کرد کسی که با حکومت کمونیستی موجود مخالفت کند حتما از نظر روانی مشکل دارد. چرا که امکان ندارد کسی این همه مواهب کمونیسم را ببیند و باز خوشش نیاید.
۲-شوروی برای مهار و کنترل مخالفان، تعداد تخت‌های روان‌‌پزشکی را از بیست و یک هزار تخت در ۱۹۲۹ به سی‌صد و نود هزار تخت تا پایان سال ۱۹۷۴ رساند؛ به این خیال که مخالفین را به مدتی طولانی و بدون محکومیت مشخص نگه دارد. بر طبق گزارش‌ها بیش از ده ها هزار مخالف دولت به مدت طولانی در این بیمارستان‌ها که تحت نظر وزارت کشور اداره می‌شدند نگهداری شدند.
۳- پروفسوری در مسکو با نام اسنژنوسکی برای کسانی که بستری می‌شدند؛ تشخیص جدیدی با نام "اسکیزوفرنیای آهسته یا تنبل" اختراع کرد. از نشانه‌های این بیماری، امید به تغییر، مخالفت و سرکشی با نظم جاری در جامعه، به خطر انداختن جان و مال و آبروی خود و نپذیرفتن شرایط موجود بود. چنان این تشخیص در مسکو فراگیر شد که در دهه‌ی هفتاد و هشتاد، مسکو را پایتخت اسکیزوفرنیا در دنیا نام نهادند. با همین معیار، آندری ساخاروف دانشمند برجسته هسته‌ای توسط اسنژنوسکی مبتلا به اختلال اسکیزوفرنیا شناخته شد.
۴- در دهه‌ی هفتاد، اولین گزارش‌ها درباره‌ی این اتفاق عجیب به دنیا مخابره شد. انجمن جهانی روان‌‌پزشکی این موضوع را با دقت و حوصله دنبال کرد. و از مسکو توضیح خواست. شوروی این اعتراض‌ها را جدی نگرفت. در هزار و نهصد و هشتاد و سه با بالا گرفتن اعتراض‌ها شوروی از انجمن جهانی خارج شد و تا ۱۹۸۹ که به این اشتباه خود اعتراف نکرد؛ به جامعه‌ی جهانی بازنگشت.
۵- در همان سال‌ها بخشی از روان‌‌پزشکان شوروی سابق به این شیوه اعتراض کردند؛ اما دولت، نقد این روان‌‌پزشکان را نپذیرفت و به دلسوزی‌های آن‌‌ها گوش نداد. اسنژنوسکی در پاسخ به صحبت‌های مطرح شده اعلام کرد: من به شما اطمینان می‌دهم یک نفر هم به صورت اجباری و با تشخیص اشتباه بستری نشده است. در سال ۲۰۰۹ اعلام شد بیش از صدهزار نفر برخلاف خواسته خود و به اجبار در مراکز نگهداری اقامت داده شده بودند. بسیاری از روان‌‌پزشکان آن سال‌ها این موضوع را جدی نگرفتند و آن را شیطنت رسانه‌ای در بحبوحه‌ی جنگ سرد تلقی کردند.
۶- انجمن روان‌پزشکی شوروی در آن سال‌ها از نظام طبقه‌بندی موجود بین‌المللی برای شناخت بیماری‌های روانی پیروی نمی‌کرد و ادعا داشت که روش‌های دیگران مرتجعانه است.‌ اما آن چه امروز از آن طبقه‌بندی‌ می‌بینیم؛ احاطه‌ی باورهای ایده‌آلیستی بر طبقه‌بندی مشکلات روان‌پزشکی شوروی بوده است.
۷- در ۱۹۸۹ به دنبال فروپاشی دیوار برلین، شوروی مجبور شد با گردن نهادن به قوانین بین‌المللی، از اصول اخلاقی موجود پیروی کرده و قانون سلامت روان را به رسمیت بشناسد. پولیت بورو بالاترین مقام قانون‌گزاری شوروی در همان سال قانون سلامت روان را تصویب کرد.
۸-پس از آشکارشدن این فاجعه در شوروی سابق بسیاری از اندیشمندان کوشیدند با طرح مباحثی تئوریک به شناخت ابعاد این موضوع بپردازند. لری گاستین فرمولی برای درک بهتر موضوع سواستفاده از روان‌پزشکی ارایه کرد و گفت تا مادامی که ایده‌آل‌گرایی و مصلحت‌اندیشی با هم عجین می‌شوند می‌توان انتظار چنین وقایعی را داشت.


🔑 لطفا ورق بزنید... ۱/۲

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
🗞 پرونده‌ی سواستفاده از روان‌پزشکی. ۲

بخش دوم و آخر یادداشت #دکتر_ارسیا_تقوا


۹-از ۱۹۵۰ تاکنون انجمن جهانی روان‌پزشکی بیش از بیست همایش برگزار کرده است. از دید بسیاری از روان‌‌پزشکان مهمترین چالشی که تاکنون حرفه با آن روبه‌رو بوده‌ سواستفاده از روان‌پزشکی است. انجمن جهانی روان‌پزشکی در سال ۱۹۷۷ روان‌‌پزشکان را به قانونی ملزم کرد که برطبق آن حق حضور در هیچ فرایند درمان اجباری برای غیربیماران را ندارند.

۱۰- در سال ۲۰۱۹ در گزارش کوتاهی در مجله‌ی روان‌پزشکی بریتانیا استفاده از روان‌پزشکی برای مخالفین دولتی در ایران - به عنوان برنامه‌ای از پیش تعیین شده - مطرح شد؛ که به دلیل فقدان مستندات کافی، روان‌‌پزشکان ایران آن را دنبال نکردند.

۱۱- باید بدانیم ذات روان‌پزشکی با سرکوب و ارعاب جور در نمی‌آید. اصل نخست در روان‌پزشکی پذیرش آگاهانه مشکل است. بنابراین واضح است که این گفته برخی از مسئولین، ارتباطی با فرایند صحیح روان‌پزشکی ندارد. با شناختی که از این جوانان امروز داریم؛ گمان نمی‌رود این روش درستی برای مدیریت اعتراض‌ها باشد.

۱۲- ابتلا به بیماری روان‌پزشکی نه شرم است و نه عار ؛بلکه دردی است جانکاه و هرگونه سواستفاده از آن، نه اخلاقی است و نه مجاز. استفاده از عناوین نادرستی چون خطاکار بودن، خطرناک بودن و تلقی غیر پزشکانه کردن از بیماری‌های روان‌پزشکی، بر زجر و پریشانی افراد و خانواده‌های دردمند می‌افزاید. دامن زدن به بحث‌های درمان اجباری روان‌پزشکی، علاوه بر سرخوردگی بیشتر، باعث رنجش آحاد جامعه نیز می‌گردد.

🔑پایان. ۲/۲

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
سمپوزیوم
چالش‌های روان‌پزشکی در جامعه‌ی متلاطم


سخنرانان
دکتر محمد قدیری
دکتر کاوه علوی
دکتر سید وحید شریعت
دکتر مریم رسولیان


مرکز روان‌پزشکی ایران
دوشنبه دوم آبان ۱۴۰۱، ساعت ۱۱تا ۱۳

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
🗞 پرونده‌ی سو استفاده از روان‌پزشکی. ۳

#کامبیز_نوروزی. حقوقدان. تهران

این یادداشت امروز علاوه بر تجربه‌ها در روزنامه هم‌میهن هم درج شده است.

حق اعتراض و پرستار راچد

فعلاً کاری به این ندارم که اعتراض‌های چند هفتۀ اخیر در دانشگاه‌ها و برخی مدارس از نظر سیاسی درست‌اند یا نه. اما اعتراض یک حق اساسی است و هرکس می‌تواند در چارچوب قواعد حقوقی و نظامات جامعۀ مدنی از این حق استفاده کند. چنین اعتراضاتی، حتی اگر وارد هم نباشند، بیانگر احساس مسئولیت اجتماعی افراد است. اما تأسف‌بار است که دو مقام ظاهراً علمی و فرهنگی کشور اعتراض را در حد عدم سلامت یا عدم تعادل روان نگاه کرده و به سخافت تحریف می‌کنند.   
بعد از اظهارات وزیر آموزش و پرورش در مورد ارجاع دانش آموزان معترض به روان‌شناس، اینک سعدالله نصیری قیداری رئیس دانشگاه شهید بهشتی نیز در سخنی در مورد دانشجویان معترض مشابه می‌گوید:" ممکن است مجبور شویم دانشجویی را به مشاوره یا روان‌پزشک ارجاع دهیم، چرا که قرار نیست امنیت ۲۰ هزار دانشجو را به خاطر تعداد حداقلی از دانشجویان که خاطی هستند به خطر بیندازیم."
در باب سقوط علم و فرهنگ در دولت همین مقدار بس که دو مقام رسمی که قاعدتاً باید منادی و مروج بینش علمی و تفکر فرهنگی باشند چنین سخنان غیرعلمی و غیرحقوقی و خودکامانه‌ای بر زبان می‌رانند. معنا و مفهوم اظهارات آقای رئیس دانشگاه شهید بهشتی و آقای وزیر آموزش و پرورش این است که دانش آموز یا دانشجویی که معترض است گویی دچار اختلال یا عدم تعادل روانی است که باید تحت مشاوره و مداوا قرار گیرد. آنها چنان درک نازلی و البته بسیار خطرناکی دارند که گویی ارجاع به روان‌شناس یا روان‌‌پزشک در حکم یک تنبیه است و با این جملات دانش آموز یا دانشجوی معترض را انگار تهدید می‌کنند.
دیدگاهی که چنین سخنانی بر زبان می‌آورد ناخواسته مکنونات درونی خود را بروز می‌دهد که تسلیم و انقیاد یکی از معیارهای سلامت روان است. اگر کسی تسلیم نشود، اعتراض کند و جویای حقی بشود که برای خود و جامعه قائل است، لابد از سلامت روان برخوردار نیست. او باید درمان شود و یاد بگیرد که تسلیم و منقاد باشد. هرچه گفتند اطاعت کند و مجری فرمان‌هایی شود که به او می‌دهند.
در فیلم معروف دیوانه از قفس پرید(یا پرواز بر فراز آشیانۀ فاخته) ساختۀ میلوش فورمن پرستار راچد برای ممانعت از اعتراض‌های رندال مک مورفی، ترتیبی می‌دهد که تکه‌ای از مغز او را بردارند تا در یک زندگی گیاهی اعتراضی از او سر نزند. میلوش فورمن در این فیلم انتقادی به‌صورت نمادین جامعه‌ای را تصویر می‌کند که در آن اعتراض ممنوع است و برای جلوگیری از آن مغز اعضای جامعه هدف قرار می‌گیرد و یک زندگی نباتی  به آنها تحمیل می‌شود.
این دیدگاه میل به خودکامگی را به سرحد خطرناک‌ترین نظریه‌ها می‌رساند. انسان سالم، انسانی است که ساکت باشد، صدایش درنیاید، تسلیم زور شود و در برابر قدرت سرتعظیم فرود بیاورد. هرکس غیر از این بود فاقد تعادل روانی است و باید که به روان‌پزشک ارجاع شود تا درس عبرتی باشد برای دیگران که به قول رئیس دانشگاه شهید بهشتی «چرا که قرار نیست امنیت ۲۰ هزار دانشجو را به خاطر تعداد حداقلی از دانشجویان که خاطی هستند به خطر بیافتد.» در چنین نگاهی روان‌پزشک و روان‌شناس نه درمانگر روان‌های آسیب دیده و نجات‌بخش انسان، که مأمور اجرای مجازاتی است که با از بین بردن قوۀ اعتراض در دانش آموز و دانشجو باعث عبرت دیگر دانش‌آموزان و دانشجویان می‌شود.
نوع تفکری که در اظهارات این مقام‌های دولتی آشکار شده است، از همۀ آنچه تاکنون در مورد حوادث اخیر و پیش از آن گفته یا انجام شده است، هولناک‌تر و خطرناک‌تر است. این تفکر فقط منکر آزادی یا حقوق اساسی انسان‌ها نیست، بلکه برای حفظ خود به صراحت ذات هویت انسانی را به نفی و انکار کشانده است.

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
🗞 پرونده‌ی سواستفاده از روان‌پزشکی. ۴

#دکتر_علی_فیروزآبادی. روان‌‌پزشک. تجربه‌ها

یک جرم یک انحراف از استانداردهای رفتاری به رسمیت شناخته شده‌است که به شکل شایع ناشی از اختلال روان است. آیا ما در اتحاد جماهیر شوروی در میان جامعه کمونیستی چنین افرادی را داریم؟ بله. اگر چنین است که است، همراه با آن قانون‌شکنی‌هایی را نیز خواهیم داشت که مشخصه افراد مبتلا به اختلال روان هستند... می‌توانیم چنین بگوییم که وضعیت ذهنی آنهایی که در این شرایط با کمونیسم مخالفت می‌کنند طبیعی نیست.
نیکیتا خروشچوف  ۱۹۵۹

سواستفاده‌‌ی سیاسی از روان‌پزشکی استفاده نابجا از تشخیص، درمان و محدودیت افراد در جهت سلب حقوق اساسی انسانی آن‌ها در یک جامعه است‌. نگارنده پیش از این در پرونده‌ای که تجربه‌ها در این مورد منتشر کرد به این پدیده پرداخته است و خواننده برای دریافت نگاهی جامع‌تر می‌تواند به این پیوند مراجعه کند. این سیاست به شکل شایع در رژیم‌های تمامیت‌خواه در طول قرن گذشته به کار گرفته شد اما محدود به این کشورها نبوده است‌. در رژیم نازی تخمین زده شده که ۹۰۰۰۰ فرد مبتلا به اختلال روان از بین برده شدند‌. در ۲۰۱۴، کمیته‌ی منتخب سنای ایالات متحده گزارش مفصلی در مورد استفاده از تکنیک‌های روانی در برنامه‌های شکنجه سیستماتیک حکومتی از سوی سازمان سیا خبر داد. شواهد بیانگر این هستند که پس از فروپاشی رژیم گذشته در روسیه کنونی نیز سواستفاده از روان‌پزشکی کم و بیش ولی نه به صورت سیستماتیک به یکی از انواع زیرصورت گرفته است:
استفاده از یک تشخیص ساختگی یا اغراق شده روان‌پزشکی برای محدود کردن حقوق افراد
استفاده از درمان‌های غیرضروری و حبس کردن در بیمارستان روان‌پزشکی
استناد به گزارش پزشکی قانونی برای حبس غیرقانونی
رد کردن درخواست خدمات روان‌پزشکی ضروری برای مخالفین سیاسی

در این میان نواحی خاکستری نیز وجود دارند که در آن‌ها با افرادی سروکار داریم که  دارای مشکلات روانی جزیی هستند اما نه به اندازه‌ای که به بستری شدن نیازمند باشند‌. چنین سواستفاده‌ای از وضعیت روانی مخالفین سیاسی در چین گزارش شده است.
بعضی بیان کرده‌اند که سواستفاده از روان‌پزشکی به استفاده نادرست از تشخیص‌های روان‌پزشکی مربوط نمی شود بلکه به قدرت سیاسی برمی‌گردد که ذاتی نقش اجتماعی است که در جوامع امروزی به روان‌‌پزشکان داده شده است‌ و مختص جامعه و نظام سیاسی خاصی نیست.  این متفکرین بر این باورند که قدرت نهفته در ذات روان‌پزشکی و نه سواستفاده تشخیصی از آن است که به کاربردهای نابجای آن دامن می‌زند. حرفه‌ی روان‌پزشکی یک امر عملی است تا تئوریک. کارل یاسپرس چنین می‌گوید که: بستری در بیمارستان اغلب برخلاف میل و اراده بیمار انجام می‌شود و این امر روان‌‌پزشکان را در موقعیتی متفاوت از دیگر پزشکان قرار می‌دهد‌. روان‌‌پزشکان تلاش می‌کنند این تفاوت را جزیی قلمداد کنند و بگویند که رویکردی خالصانه و پزشکی نسبت به بیمار دارند اما بیماران در بسیاری از اوقات در برابر چنین مداخله‌ای مقاومت دارند و بیان می‌کنند که سالم هستند.
امری که روان‌پزشکی را آسیب‌پذیر می‌کند ماهیت ذهنی ارزیابی‌های روان‌پزشکانه در مقایسه با دیگر رشته‌های پزشکی است. جراح پلاستیک نمی‌تواند بیمار را بدون رضایتش عمل کند بنابراین این رشته نمی‌تواند مورد سواستفاده سیاسی قرار گیرد. نقش روان‌پزشک مشابه نقش پلیس یا زندانبان است. پلیس باید تخطی‌کنندگان از قانون را دستگیر کند و نگهبان مسئول مراقبت از زندانیان است صرف نظر از این که قانونی که از آن تخطی شده خوب یا بد باشد. به طرزی مشابه روان‌‌پزشکان هم مجبور به متابعت از قانون سلامت روان جامعه خود هستند و در بعضی موارد چنین قوانینی راه را برای استفاده نادرست از روان‌پزشکی باز می‌کند. جامعه‌ی روان‌‌پزشکی برای آن که احتمال سواستفاده از رشته‌ را کمتر کند چه می‌تواند کرد؟

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
🗞 پرونده‌ی سواستفاده از روان‌پزشکی. ۵

#دکتر_سامان_توکلی. روان‌‌پزشک. تهران

مروری مختصر بر تاریخچه‌ی سوءاستفاده‌ی سیاسی از روان‌پزشکی در جهان

سوءاستفاده‌ی سیاسی از روان‌پزشکی در اتحاد جماهیر شوروی از این ایده منشأ می‌گرفت که افرادی که با رژیم شوروی مخالفت می‌کنند قاعدتن باید بیمار روانی باشند چون هیچ توجیه منطقی دیگری وجود ندارد که کسی با بهترین نظام اجتماعی-سیاسیِ دنیا مخالفت و مقابله کند.

تشخیص «اسکیزوفرنیا با پیش‌رفت آهسته» (sluggish schizophrenia) مفهوم قدیمی‌ای بود که توسط مکتب ر‌وان‌پزشکی مسکو و به ویژه رهبر آن پروفسور آندری سْنژنوسکی بسط داده شده بود و چارچوب سهل‌الوصولی برای تبیین رفتار این افراد به دست می‌داد. نشانه‌های «اسکیزوفرنیا با پیش‌رفت آهسته» شامل «هذیان‌ اصلاح‌گری» (reform delusion)، «مبارزه/کوشش برای حقیقت» (struggle for the truth)، و «مداومت/ثبات‌قدم» (perseverance) بود.

گرچه اغلب متخصصان توافق داشتند که گروه اصلی روان‌پزشکانی که این تشخیص را بسط داده‌اند این کار را بر اساس دستور حزب [کمونیست] و سرویس محرمانه‌ی شوروی (کا‌.گ.ب.) انجام داده‌اند و خیلی خوب می‌دانستند که آن‌ها دارند چه کاری انجام می‌دهند، بسیاری از ر‌وان‌پرشکان شوروی هم تصور می‌کردند این تبیین خیلی منطقی است، چرا که به شکل دیگری نمی‌توانستند برای خود توجیه کنند که به چه دلیل ممکن است فردی بخواهد شغل، خانواده، و آسایش خود را برای اندیشه یا باوری از دست بدهد که با آن‌چه اغلب مردم به آن باور داشتند یا خود را مجبور می‌کردند باور داشته باشند متفاوت است.

این مفهوم به نوعی مورد استقبال [آن گروه از ر‌وان‌پرشکان] هم قرار گرفت چرا که نیاز به مواجه شدن با سؤالاتی سخت درباره‌ی خود و رفتارهای خودشان را از بین می‌برد، سؤالاتی که به نوبه‌ی خود می‌توانستند باعث شوند این روان‌پزشکان با مراجع قدرت دچار مشکل شوند.

بر اساس اطلاعات موجود، با اطمینان می‌توان نتیجه گرفت که هزاران نفر از مخالفان به دلایل سیاسی بستری شدند. آرشیو «انجمن بین‌المللی استفاده‌ی سیاسی از روان‌پزشکی» شامل نام بیش از هزار قربانی است که اطلاعات متعددی درباره‌ی آنان وجود دارد (نام، تاریخ تولد، نوع بزه، و محل بستری شدن). همان طور که قبلن اشاره شد، بسیاری از این روان‌‌پزشکان احتمالن مطلع نبودند که درگیر انجام رفتاری غیراخلاقی‌ و بخشی از ماشین سرکوب حکومت‌اند.

اتحاد جماهیر شوروی تنها کشوری نیست که این نوع سوءاستفاده در آن رخ داده است. یکی از کشورهایی که به نظر می‌رسد در آن سوءاستفاده از روان‌پزشکی به شکل سیستماتیک انجام شده رومانی است. در رومانی هم، مانند اتحاد شوروی، در زمان آیین‌های کمونیستی، کسانی که ممکن بود «مشکل‌ساز» باشند با اتوبوس به بیمارستان‌های روان‌پزشکی منتقل می‌شدند و بعد از این ایام ترخیص می‌شدند. در دهه‌ی ١٩٨٠، اطلاعاتی از وقوع مواردی در چکسلواکی، مجارستان، و بلغارستان هم به دست‌مان رسید، اما همه‌ی این موارد به صورت فردی رخ داده بودند، و شواهدی وجود نداشت که نشان بدهد سوءاستفاده به طور سیستماتیک انجام شده باشد. بعدها، اطلاعاتی مبنی بر سوءاستفاده‌ی سیاسی از روان‌پزشکی در کوبا هم به دست آمد، اما این اتفاق کوتاه‌مدت بود.

در نهایت، از ابتدای این قرن، موضوع سوءاستفاده‌ی سیاسی از ر‌وان‌پزشکی در جمهوری خلق چین نیز دوباره در بالای فهرست موضوعات مورد بحث قرار گرفته است و مباحثات مکرری را در جامعه‌ی بین‌المللی روان‌پزشکی برانگیخته است. به نظر می‌رسد سوءاستفاده در چین حتا گسترده‌تر از چیزی باشد که در دهه‌های ١٩٧٠ و ١٩٨٠ در اتحاد شوروی وجود داشت و شامل حبس پیروان جنبش فالون گونگ، فعالان اتحادیه‌های صنفی، فعالان حقوق بشر و «مطالبه‌گران»، و افرادی است که از بی‌عدالتی مسؤولان محلی شکایت دارند.

🧷 لطفا ورق بزنید... ۱/۲

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
🗞 دنباله‌ی یادداشت #دکتر_سامان_توکلی
پرونده سواستفاده از روان‌پزشکی

این پرسش هم‌چنان باقی است که آیا سوءاستفاده‌ی سیاسی از روان‌پزشکی رو به کاهش است یا هم‌چنان مثل قبل به طور وسیعی به کار می‌رود. از یک سو، به نظر می‌رسد از زمان فروپاشی کمونیسم در اروپای شرقی تعداد کشورهایی که سیستمی برای سوءاستفاده‌ی سیاسی از روان‌پزشکی دارند به شکلی قابل‌توجه کاهش یافته است. تنها کشوری که به نظر می‌رسد هم‌چنان به شکل سیستماتیک از روان‌پزشکی برای مقاصد سیاسی استفاده می‌کند جمهوری خلق چین است، و به نظر می‌رسد که علی‌رغم انتقادهای بین‌المللی این روند در آن تداوم دارد. از سوی دیگر، هم‌چنان گزارش از موارد منفردی به دست ما می‌رسد که شامل گزارش‌هایی از روسیه است و به نظر می‌رسد بدتر شدن جو سیاسی فضایی را ایجاد کرده است که مسؤولان محلی احساس می‌کنند دوباره می‌توانند از روان‌پزشکی به عنوان وسیله‌ای برای مرعوب کردن [مخالفان] استفاده کنند.


نگاه به گذشته نشان می‌دهد موضوع سوءاستفاده‌ی سیاسی شوروی از روان‌پزشکی بر روان‌پزشکی جهان، و نیز بر «انجمن جهانی روان‌پزشکی»، اثری ماندگار داشته است.

مثبت‌ترین نتیجه‌اش این بوده که بحث‌هایی را در زمینه‌ی اخلاق پزشکی و مسؤولیت حرفه‌ای پزشکان (شامل روان‌‌پزشکان) برانگیخته است که به انتشار «اعلامیه‌ی هاوایی» و ویراست‌های بعدی آن منتهی شد. بسیاری از انجمن‌های روان‌پزشکی در سطح کشورها نیز آن اصول اخلاقی را پذیرفتند، گرچه پیروی از آن‌ها اغلب جنبه‌ی صوری داشته است، و برای زیر پا گذاشتن آن اصول تحریمی اعمال نشده است.



برگرفته از:

Robert van Voren (2010). Political Abuse of Psychiatry-An Historical Overview. Schizophrenia Bulletin vol. 36 no. 1. pp. 33-35.
روزنامه‌ی هم‌میهن در شماره‌ی چهارشنبه ۴ آبان ۱۴۰۱ خود در صفحه‌ی اول به گزارش تحلیلی ۱۲۰۰ متخصص سلامت روان در مورد بررسی رویکرد کنونی دستگاه‌های رسمی به مدرسه پرداخته. روزنامه سرمقاله‌ای را هم به همین موضوع اختصاص داده.
گزیده‌ای از این تحلیل در #تجربه‌های_روان‌پزشکانه درج خواهد شد.

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
🗞 ارغنون

#دکتر_کاوه_علوی. روان‌‌پزشک. تجربه‌ها

یادداشتی بر کتاب «پسیکوز اعتراض»، نوشته جاناتان متزل


این یادداشت مروری است بر محتوای کتاب زیر:
Jonathan M. Metzl. The Protest Psychosis: How Schizophrenia Became a Black Disease. Boston, Beacon Press, 2010, 246 pp.
(فایل PDF کتاب ضمیمه شده است.)


این روزها و پس از بیان دیدگاه‌های تعدادی از سیاستمداران و حتی دانشگاهیان، مبنی بر ابتلاء معترضان خیابانی به اختلالات روانی و ضد اجتماعی خواندن آنها، منسوب کردنشان به طلاق والدین و مصرف الکل و نیازشان به درمان روانپزشکی یا روان‌شناختی، یادداشت‌های متعددی می‌خوانیم درباره تاریخچه سوء استفاده سیاسی از روانپزشکی. این تاریخچه برمی‌گردد به میانه قرن گذشته و زمانی که پزشکی به نام Samuel A. Cartwright در جنوب ایالات متحده بیماری‌های روانپزشکی جالب، اگرچه دردناکی، را به بردگان سیاه‌پوست نسبت داد. او با مزیت و موهبت خواندن «برده بودن»، بردگانی را که فرار می‌کردند دیوانه خواند و به آنها برچسب dropetomania (جنون فرار) زد. او این بیماری را نتیجه برخورد مسالمت‌آمیز و مهربانانه برخی اربابانی دانست که به بردگان محبت می‌کردند. او همچنین بیماری دیگری را با عنوان Dysaesthesia aethiopica تعریف کرد: کندذهنی و تنبلی جسمی هم‌زمان در بردگان که به سبب آن، تن به کار نمی‌دادند. او درمان بیماری را تنبیه بدنی و شلاق زدن عنوان کرد.
سال‌ها گذشت تا در قرن پیشین، این بار سیاست و نژادپرستی با رنگ‌ و بویی دیگر باز هم روانپزشکی را بازیچه خود قرار داد و چه بسیار روانپزشکانی که با وجدانی آسوده می‌پنداشتند مشغول کار علمی و طبی خود هستند، اما عروسک‌هایی در دست سیاستمداران و نژادپرستان بودند. کتاب «پسیکوز اعتراض»، اثر جاناتان متزل، استاد روانپزشکی و جامعه‌شناسی Vanderbilt University و رییس مرکز پزشکی، سلامت و جامعه (Center for Medicine, Health and Society)، در ۶ بخش و ۲۷ فصل (به همراه یک مقدمه نسبتاً طولانی) این موضوع را بررسی کرده است. متزل با چهار سال بررسی پرونده‌های پزشکی Ionia State Hospital for the Criminally Insane، در ایالت میشیگان، مرور حوادث گذشته بر حدود 600 بیمار روانپزشکی، بازخوانی مقالات پزشکی علمی، مقالات روزنامه‌ها و حتی تبلیغات دارویی، و همچنین مصاحبه با افرادی چون کارکنان سابق این بیمارستان، کتاب «پسیکوز اعتراض» را نوشت. او با ارائه شرح حال چهار بیمار روانپزشکی و با تحلیل علل بستری و قضاوت‌های پزشکی نشان داد چگونه نگرانی‌های نژادی یا به بیان برهنه‌تر، نژادپرستی، تعریف اسکیزوفرنیا را تغییر داد. نگرشی که روابطه پزشک و بیمار را حتی پیش از ورود بیمار به اتاق درمان تغییر می‌داد. اسکیزوفرنیا اختلالی بود که در نیمه اول قرن بیستم، عمدتاً زنان سفیدپوست آرام، منزوی، خجالتی و دست‌پاچه متعلق به طبقه اجتماعی متوسط و روشنفکران و شاعران حساس که پیچیدگی‌ها و مشکلات زندگی مدرن آن روزگار را برنمی‌تافتند (رجوع کنید به تعریف Eugen Bluler از اسکیزوفرنیا در دهه دوم قرن گذشته)، درگیر می‌کرد. اما از اواخر دهه 1950 تا 1970 به بیماری مردان سیاه‌پوست معترض، متخاصم، خشن، ناسازگار، خودخواه و پرخاشگر تبدیل شد. بسیاری از این سیاهان بیچاره به این دلیل «اسکیزوفرنیک» تلقی می‌شدند که در جنبش حقوق مدنی (Civil right movement) شرکت می‌کردند. آنها مجبور بودند مدت‌ها در بیمارستان ایالتی آیونیا بستری بمانند (متزل حتی نامه‌نگاری برادر یکی از بیماران را با مدیران بیمارستان نقل کرده است) تا از نظر عاطفی پایدار شوند، بتوانند از خودشان مراقبت کنند و برای دیگران خطرناک نباشند. دیدگاهی که حتی پس از جنبش «مؤسسه‌زدایی» (Deinstitutionalization) تغییر چندانی نکرد.

🧷 لطفا ورق بزنید... ۱/۲

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
🗞 دنباله‌ی ارغنون.‌ جنون اعتراض

متزل نشان می‌دهد چگونه ارتباط سیاه بودن و اسکیزوفرنیا ادبیات روانپزشکی را هم تغییر داد. او نشان می‌دهد این دیدگاه، اسکیزوفرنیا را از اختلالی که با توهم، هذیان و انزوای اجتماعی مشخص می‌شد، به اختلالی همراه با پرخاشگری و خصومت تبدیل کرد. به‌طوری‌که حتی در متن DSM-II از همین واژگان (Hostility و Sggression) برای توصیف اسکیزوفرنیای پارانوئید استفاده شده است (تصویر پایین را ببینید). متزل نشان داد در حالی که در دهه‌های 1930 تا 1950 بیماران سفیدپوست مبتلا به اسکیزوفرنیا، نسبت به سیاه‌پوستان، رفتارهای خصمانه، پرخاشگرانه و تهدیدآمیز بیشتری داشتند و در مقابل بیماران سیاه‌پوست بیشتر مظنون و بدبین و بی‌قرار توصیف می‌شدند، در طول دهه 1960 و 1970 طبق گزارش‌های موجود، سیاه‌پوستانِ مبتلا بدبین‌تر، مظنون‌تر، خطرناک‌تر، تهدیدکننده‌تر و پرخاشگرتر شناخته می‌شدند، خصمانه‌تر رفتار می‌کردند و بیشتر با پلیس درگیر می‌شدند. او همچنین نشان داد در تبلیغات دارویی مربوط به داروهایی چون هالوپریدول و تری‌فلوپرازین، چگونه تبعیض نژادی سیاهان را هدف این داروها معرفی کرده تا آنها را خطرناک نشان دهد.
کتاب متزل شیوه کاملاً روشمند و مبتنی بر شواهد ندارد و یک کتاب تحلیلی و روایی است. کتابی که ممکن است در انتخاب منابع و تفسیر یا انتقال داده‌ها دچار تورش شده باشد. اما روایت‌های دست‌اول آن و تحلیل‌هایی که لابه‌لای داستان بیماران ارائه می‌شود، برای هر درمانگری، دارویی یا روان‌درمانگر، جذاب خواهد بود.

پ.ن.: Ionia شهر کوچکی است با حدود 14/4 کیلومتر مربع وسعت و 13400 نفر جمعیت در ایالت میشیگان. بیمارستان روانپزشکی ایالتی آیونیا در سال 1986 تعطیل شد. بیماران به مراکز دیگری منتقل شدند و در سال 1987 زندانی با عنوان Ionia Correctional Facility جای آن را گرفت.

🧷 پایان.‌ ۲/۲

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
بخشی از متن DSM-II در تعریف اسکیزوفرنیای پارانوئید و استفاده از واژگان hostile و aggressive در توصیف اختلال.
Metzl,_Jonathan_The_protest_psychosis_how_schizophrenia_became_a.pdf
10 MB
متن کامل انگلیسی کتاب جنون اعتراض
Metzl,_Jonathan_The_protest_psychosis_how_schizophrenia_became_a.pdf


#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
🗞 تازه‌ها

#دکتر_ستاره_اسماعیلی. دستیار روان‌پزشکی. تهران

خودافشاگری و برچسب‌زنی

انگ ممکن است به افراد مبتلا به بیماری روانی به اندازه علائم و ناتوانی‌های اختلالات آنها آسیب برساند. این تجربه اغلب به انگ عمومی (تعصب و تبعیض تجربه شده توسط افراد مبتلا به بیماری روانی زمانی که اعضای جمعیت عمومی کلیشه‌های مربوط به آن‌ها را تایید می‌کنند) و انگ به خود (حس شرمندگی که وقتی افراد مبتلا به بیماری روانی این کلیشه‌ها را درونی می‌کنند) تقسیم می‌شود.
تحقیقات قابل توجهی راهبردهای کاهش انگ را با مقایسه اثرات آموزش (مقابله با افسانه‌های بیماری روانی و حقایق) در مقابل ساده کردن تعامل بین افراد در حال بهبودی و جمعیت عمومی، مورد بررسی قرار داده است. یافته‌ها نشان می‌دهند که تعامل در مقایسه با آموزش تأثیر عمیق‌تر‌ و گسترده‌تری بر انگ عمومی دارد. در واقع، به نظر می‌رسد برنامه‌های آموزشی که بیماری روانی را درچهارچوب یک اختلال مغزی معرفی می‌کنند، باعث بدتر شدن انگ می‌شوند.
انگ‌ها نشانه‌هایی هستند که به صورت آشکار یا پنهان، به هویت «فاسد» اشاره می‌کنند، مانند رنگ پوست منجر به نژادپرستی یا ویژگی‌های بدن منجر به تبعیض جنسی. انگ مربوط به بیماری روانی در دسته دوم قرار می‌گیرد و از برخی جهات شبیه به نوعی انگ است که توسط جامعه لزبین، همجنس‌گرا، دوجنسه، یا دگرباش (LGBTQ) تجربه می‌شود. هیچ علامت آشکار و قابل مشاهده‌ای وجود ندارد که به طور واضح به یک فرد به عنوان LGBTQ یا دارای بیماری روانی اشاره کند. از این رو، افراد باید تصمیم بگیرند که اگر به دنبال ارتباط موثری به‌منظور کاهش انگ هستند، تجارب خود را افشا کنند. جامعه‌ی LGBTQ در طی بیش از 50 سال گذشته با گفتن شجاعانه داستان های خود و اتحاد بیشتر به این موضوع پی برد. بیماران روانپزشکی نیز ممکن است نیاز به افشای بیماری روانی خود داشته باشند تا بتوانند روابط بدون انگ مؤثری داشته باشند.
این نوع افشای راهبردی نه تنها انگ عمومی را از بین می‌برد، بلکه توصیف حس شرمندگی انگ به خود را نیز کاهش می‌دهد. پنهان کردن بیماری روانی باعث تشدید شرم انگ به خود می‌شود و احساس عزت نفس و کارآمدی فرد را تضعیف می‌کند. رویکردهای استراتژیک برای افشای انگ، یکی از راه‌های کمک به مردم برای غلبه بر اثرات زیان‌بار پنهان کردن باشد.
این ممکن است غیر منطقی به نظر برسد، به‌ویژه زمانی که استراتژی‌های مدیریت احساسات را در نظر می‌گیریم که بیان می‌کند افراد باید تجارب آزاردهنده گذشته خود را دوباره چارچوب‌بندی کنند یا به طور کامل از توصیف تجارب نگران‌کننده در گذشته خود اجتناب کنند - به عنوان مثال، عملکرد ضعیف در مدرسه، اخراج غیر‌آبرومردانه نظامی - به منظور اجتناب از انگ عمومی که این دانش را همراهی می‌کند. به نظر می رسد طرفداران مدیریت احساسات پیشنهاد می کنند که افراد حداقل باید از هویت‌های مرتبط با بیماری روانی که توسط عموم تحقیر می‌شود فاصله بگیرند، اگر نگوییم انکار کنند.
با این حال برخلاف این ادعا، تحقیقات نشان می‌دهند افراد از گروه‌های بدنام شده مانند افراد رنگین پوست، زنان، افراد جامعه LGBTQ استرس کمتر و عزت نفس بیشتری را وقتی با گروه خود شناخته می‌شوند، گزارش می‌کنند. اما آیا این در مورد گروهی که با بیماری و ناتوانی تعریف می شوند نیز صدق می‌کند؟ بله، افرادی که با بیماری روانی خود آشنا می‌شوند و این انگ را انکار می‌کنند، امیدواری بیشتر و عزت نفس بالاتری را نشان می‌دهند و افرادی که تصمیم می‌گیرند جنبه‌ای از هویت «بیماری روانی» خود را افشا کنند، انگ به خود کمتر، توانمندسازی شخصی بیشتر و رفاه بیشتر را گزارش می‌کنند.
 
گروهی از افراد با تجربه‌ی بیماری روانی، برنامه‌ی Honest, Open, Proud (HOP) را به عنوان راهی برای ترویج افشای استراتژیک به منظور کاهش انگ به خود توسعه داده‌اند. Hop یک برنامه گروهی برای افرادی است که با شرم ناشی از بیماری روانی سروکار دارند، که معمولاً توسط دو فرد آموزش دیده با تجربه بیماری روانی هدایت می‌شود.

🔑 لطفاً ورق بزنید... ۱/۲

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
🗞 دنباله‌ی تازه‌های۱۴۰۱/۸/۵

این برنامه از چهار درس تشکیل شده است. اولین درس این است که مزایا و معایب افشای تجربیات سلامت روان خود را در نظر بگیرید. به هر حال، این موارد بسته به موقعیت متفاوت است: مزایا و معایب خودافشایی در محل کار با معایب خودافشایی در جامعه‌ی مذهبی یا در میان خانواده‌ی پرجمعیت متفاوت است. درس دوم یادگیری راه هایی برای افشای ایمن هویت است. به عنوان مثال، یکی از راه‌ها این است که فرد احتمالی را «آزمایش» کنیم و از او درباره نگرش‌های کلی در مورد افرادی که افشا کرده‌اند بپرسیم: «هی، دیدی ماریا کری با اختلال دوقطبی خود کنار آمد؟ شما چی فکر می‌کنید؟". اگر آن شخص پاسخ منفی بدهد ("من از مردمی که در مورد اسرار زندگی خود صحبت می‌کنند متنفرم!")، احتمالاً او فرد خوبی برای افشا نیست.
سومین درس این است که چگونه می‌توان افشاگری را به روش‌هایی که برای فرد مؤثرتر است انجام داد.
درس چهارم، پیگیری یک ماهه است: از مردم بپرسید که آیا افشا کرده‌اند و چگونه پیش رفت. برنامه HOP برای متقاعد کردن افراد مبتلا به بیماری روانی برای افشای داستان خود نیست. چنین افشاگری دارای خطراتی است و تنها فرد در طول زمان می‌تواند بداند که چه زمانی و کجا ممکن است اینکار برای او مفید باشد. گفته شده، تنها حدود یک سوم از افراد در پیگیری درس ۴ گزارش می‌دهند که واقعاً داستان خود را برای کسی فاش کرده‌اند. با این وجود، تحقیقات نشان داده است که تکمیل HOP در صورتی که واقعاً بیماری روانی را فاش کند، اثرات مفیدی بر روی خودانگاره، استرس انگ، عزت نفس و بهبودی دارد.

HOP

Honest
Open
Proud

چه چیزی برای افتخار کردن وجود دارد؟ به هر حال، آیا اساساً بیماری روانی نشانه‌ای از شکست نیست که فرد می‌خواهد بر آن غلبه کند و از آن دور شود؟ غرور یک پاسخ مشترک انسانی است که مبتنی بر موفقیت است. افراد از رسیدن به اهداف شخصی احساس غرور می‌کنند، مانند دانش‌آموزی که دیپلم می‌گیرد یا دونده‌ای که زودتر به خط پایان می‌رسد. افراد مبتلا به بیماری روانی آرزوهای مشابهی دارند، حتی دستاوردی که با وجود ناتوانی‌ به دست می‌آید غرورآفرین‌تر است. داشتن شخصیت حقیقی و معتبر به این معنی است که انتخاب کنید چه زمانی، چه چیزی از این تجربیات را به اشتراک بگذارید. خودافشایی تار و پود ننگ اجتماعی را از بین می‌برد تا مردم فضایی برای واقعی و کامل بودن داشته باشند.

این مقاله با عنوان Coming out proud to erase the stigma of mental illness در اکتبر 2022 در WPJ به چاپ رسیده است.

🔑 پایان. ۲/۲

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
🗞 بازتاب

یادداشت #دکتر_جواد_غلامرضا_کاشی دکترای علوم سیاسی و استاد دانشگاه علامه طباطبایی در یادداشتی نگاه روان‌شناختی و نسلی به جنبش مهسا را مورد نقد قرار داده. این یادداشت با رعایت امانتداری از کانال شخصی که نشانی آن در انتهای یادداشت آمده بازنشر می‌گردد.

از خانه فرار کرده‌اند

برخی از تحلیل‌ها، روایتی روان‌شناختی و نسلی از جنبش عرضه می‌کنند. حاصل نگاهی پدرانه است. به نظر می‌رسد رویاروی روایت امنیتی است که با نام اغتشاش به انکار تام آن می‌پردازد. روایت روان شناختی و نسلی نگاهی زودگذر و موقت از جنبش به دست می‌دهد. اعلام می‌کند آنچه هست، یک هیجان موقت است و با مدارا و صبوری می‌توان آن را رفع کرد. گویی به فرزندان عاصی‌ شده خود می‌نگرد. توصیه می‌کند نباید زیاده سخت گرفت. مساله حل شدنی است. فرزندان در فرایند رشد عاصی می‌شوند، اما پدران تدبیر می‌کنند تا این دوران سپری شود.
فراموش می‌کنند پدران روزی دست از پدری کردن می‌کشند، فرزندشان که به سن جوانی رسید، شخصیت مستقل‌شان را به رسمیت می‌شناسند. حتی با توجه به ناتوانی تدریجی بدن و قوت رو به رشد فرزندشان، رابطه به تدریج معکوس می‌شود. به ویژه در این دوران شگفت که فرزندان به هدایت کنندگان پدر تبدیل شده‌اند.
نکته مهم‌تری که روایت نسلی و روان‌شناختی فراموش می‌کند، انتقال یک منطق خانوادگی به جامعه سیاسی است. اتفاقاً همین نگاه پدرانه در عرصه سیاست است که فاجعه‌آفرین شده‌ است. انتقال این منطق به عرصه سیاست سبب می‌شود مردمان یکسره فرزندان حکومت دیده شوند. فرزندانی که هیچ‌وقت بزرگ نمی‌شوند. همیشه کودک می‌مانند و نیازمند حفظ و حراست‌اند. باید از آن‌ها مراقبت کرد و از آن‌ها انتظار ادب و تسلیم و تبعیت داشت والا شلاق پدری در کار خواهد افتاد که شرط تادیب فرزندان است. از خانه باید رانده شوند و در گرسنگی و رنج بمیرند تا قاعده پدری نقض نشود.
نسل ما که پدر و مادر یا حتی پدربزرگ و مادربزرگ این نسل‌اند، در نگاه حکومت هنوز در کودکی مانده‌اند. از مرز شصت سال عبور کرده اما هنوز هم بچه‌های ناخلف و مستوجب تادیب تلقی می‌شوند. همیشه نگاه چپ چپ و سرزنش‌آمیز حکومت را در همه جا تجربه کرده‌اند. ما هنوز هم با این سن و سال بچه‌های رانده شده از خانه‌ایم. نگاه پدرانه چندین نسل از این مردم را تحقیر کرده است. اگر ما مثل زندانیان خو کرده به محیط دم بر نمی‌آوریم فرزند و نوه‌های ما تاب تحمل ندارند.
نگاه پدرانه از گفتگو سخن می‌گوید. مقصودش متقاعد کردن نسل جوان به آرامش است. انگار ما کیسه‌ای مملو از دانایی، تجربه و درس زندگی داریم که باید فرزندانمان را از آن بهره‌مند کنیم. شخصیت تحقیر شده ما چیزی در انبان ندارد. ما توان گفتگو و متقاعد کردن جوانان را نداریم. آن‌ها به سخن ما گوش نمی‌دهند. اساساً دل خوشی از ما ندارند.
آنها از خانه فرار کرده‌اند. سال‌هاست این اتفاق افتاده است. تنها با به رسمیت شناختن آنها می‌توان امید داشت به خانه برگردند. آنگاه می‌توان امید داشت گفتگو معنای واقعی خود را پیدا کند. هدف گفتگو را هم بنا نهادن دنیایی تازه باید نهاد. دنیایی که عاری از تحقیر نگاه پدرانه باشد. دنیایی که اساساً متعلق به آنهاست.

@javadkashi

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
لغو دو همایش دیگر

علاوه بر همایش روان‌‌پزشکی کودک و نوجوان، برگزاری پنجمین همایش سالانه انجمن علمی پزشکی روانتنی ایران و نیز اهدای جایزه استاد طریقتی و جایزه بیتا که مقرر بود در تاریخ ۴-۲ آذرماه ۱۴۰۱ برگزار شود، با توجه به شرایط موجود، به زمان دیگری موکول شد. 

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
2024/09/25 08:41:17
Back to Top
HTML Embed Code: