Telegram Web Link
🗒 گزارش نکوداشت دکتر احمد محیط

#دکتر_سیدوحید_شریعت. روان‌پزشک. تهران

پنجشنبه‌ی گذشته برای من روزی بزرگ و به‌یادماندنی بود. ۲۳ تیر ۱۴۰۱ روی که به همت #خانه_اندیشمندان_علوم_انسانی بزرگداشتی برای استاد بزرگوار روان‌پزشکی، اولین رئیس #انستیتو_روانپزشکی_تهران، #دکتر_احمد_محیط بود.
عجب روزی بود و چه مراسمی! جشنی با شکوه، نه از نظر زرق و برق ظاهری و حضور صاحب‌منسبان، که از نظر معنوی و چهره‌های درخشان علمی و ادبی‌ای که در آن حضور داشتند و سخن گفتند. کسانی که با آمدن و صحبت خود به دکتر محیط یادآور شدند که قدر زحمات او را می‌دانند و به جوان‌ترهایی مثل من که کمتر با سابقه‌ی دکتر محیط آشنا بودند آموختند بر شانه‌ی چه غول‌هایی ایستاده‌ایم.

چقدر زیبا بود شنیدن شرح زحمات و تلاش‌های تاثیرگذار دکتر محیط از استاد مسلم بهداشت عمومی و یکی از معماران #خدمات_بهداشتی_اولیه در کشور، #دکتر_حسین_ملک_افضلی. باید بودید و می‌دیدید ارادت #دکتر_جعفر_حسین نماینده‌ی #سازمان_بهداشت_جهانی در ایران به دکتر محیط را و می‌شنیدید شعری را که برای او گفته بود.

رئیس #انجمن_جهانی_روان‌پزشکی و #دکتر_نورمن_سارتوریوس هم برای دکتر محیط پیام ویدئویی داده بودند تا سهمی در این بزرگداشت داشته باشند. بودن در این مراسم و سهم داشتن در آن لیاقت می‌خواست که برخی مدعیان نداشتند.

من که البته سهمی نداشتم و در اندازه‌ای نبودم که سهمی داشته باشم. فقط از این که دو ساعتی این فضا را تجربه کردم و در کنار این بزرگان بودم بسیار احساس لذت و غرور می‌کنم.

در این روزهای تاریک که خرد را از هر سو با چوب می‌رانند و حماقت را قدر می‌نهند، دیدن نوری که هنوز در گوشه گوشه‌های این خاک خودنمایی می‌کند، بسیار موجب دلگرمی است. درود بر بزرگوارانی که قدر داشته‌های کشور عزیزمان ایران را می‌دانند و با شناساندن آنها به دیگران چراغ امید را برمی‌فروزند.

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
هفت عصر هر روز سری به ما بزنید...

امروز پرونده‌ی شماره‌‌ی دوم دور تازه بسته می‌شود.

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
🗒 تازه‌ها

#دکتر_صالحه_عباسیان. روان‌پزشک. تجربه‌ها

پیامدهای عصب-روان‌پزشکی شدید COVID-19 و سایر عفونت ‌های حاد تنفسی شدید

اهمیت: افرادی که از کووید-۱۹ شدید جان سالم به در برده‌اند ممکن است در معرض افزایش خطر عواقب عصب-روان‌پزشکی باشند. ارزیابی دقیق این خطرات ممکن است به درک بالینی سندرم پس از کووید کمک کند، به مراقبت‌های بالینی در طول همه‌گیریِ در جریان کمک نماید و برای برنامه‌ریزی پس از همه‌گیری اطلاعات فراهم کند.

اهداف: بررسی کمی خطرات ناشی از شرایط و تجویز داروهای جدید عصب-روان‌پزشکی پس از ترخیص از بستریِ مرتبط با کووید-۱۹، و مقایسهٔ این خطرات پس از ترخیص از بستری برای سایر افراد مبتلا به عفونت های حاد تنفسی شدید (SARI) در طول همه‌گیری COVID-19.

طراحی، تنظیم، و شرکت کنندگان: در این مطالعۀ کوهورت، بزرگسالان (۱۸ساله و بالاتر) از مراقبت‌های اولیه QResearch و پایگاههای دادۀ پروندۀ الکترونیکی سلامت مرتبط، از جمله آزمایش ملی SARS-CoV-2، آمار دوره‌ای بیمارستان، داده‌های پذیرش مراقبت‌های ویژه و ثبت مرگ‌ومیر در انگلستان، از ۲۴ ژانویه ۲۰۲۰ تا 7 ژوئیه ۲۰۲۱، شناسایی شدند.

مواجهه: بستری در بیمارستان مرتبط با کووید-۱۹ یا SARI (از جمله بستری در ICU)

پیامدها و ارزیابی‌های اصلی: تشخیص نوظهور شرایط عصب-روان‌پزشکی (اضطراب، دمانس، روان‌پریشی، افسردگی، و اختلال دوقطبی) یا اولین نسخه برای داروهای مربوطه (داروهای ضد افسردگی، خواب‌آور/ ضد اضطراب، ضد روان پریشی) طی ۱۲ ماه پس از ترخیص از بیمارستان. نسبت‌های خطر حداکثر تنظیم شده (HR) با فاصلۀ اطمینان 95٪ برآورد شد.

نتایج: در این مطالعۀ کوهورت از داده‌های ۳۸/۸ میلیون بزرگسال (۱۸/۴ میلیون زن، ۲۰/۴ میلیون مرد؛ با میانگین سنی ۴۵/۱۸ سال استفاده شد.) دو دهم درصد از بستری شدن در بیمارستان به علت SARI، و سه صدم درصد از بستری شدن در بیمارستان به دلیل کووید جان سالم به در بردند. در مقایسه با جمعیت باقیمانده، بازماندگان SARI و بستری کووید در بیمارستان خطر بیشتری برای تشخیص‌های عصب-روان‌پزشکی بعدی داشتند. برای مثال، HR برای اضطراب در بازماندگان SARI معادل ۸۶/۱، و برای بازماندگان عفونت کووید-۱۹، ۳۳/۲ بود. HR دمانس برای بازماندگان SARS برابر ۵۵/۲ و برای بازماندگان عفونت کووید برابر۶۶/۲ بود. یافته‌های مشابهی برای تجزیه وتحلیل همۀ داروهای تجویزی مشاهده شد. در مقایسۀ مستقیم گروه کووید-۱۹ با گروه SARI، تفاوت معنی‌داری مشاهده نشد (به جز خطر کمتر نسخه‌های آنتی‌سایکوتیک در گروه اول)

نتیجه‌گیری: در این مطالعۀ کوهورت، عواقب عصب-روان‌پزشکی عفونت شدید کووید-۱۹ مشابه سایر SARI بود. این یافته ممکن است به پشتیبانیِ پس از ترخیص افرادی که از SARI جان سالم به در برده اند کمک کند.

این مطالعه توسط Clift و همکاران در JAMA Psychiatry با عنوانNeuropsychiatric Ramifications of Severe COVID-19and Other Severe Acute Respiratory Infections در May 11, 2022 به چاپ رسیده است.

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
از شنبه تا چهارشنبه ۸ تا ۱۲ مردادماه ۱۴۰۱

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
دکتر ساناز عسکری روان‌پزشکی که روزهای فاجعه‌‌ی متروپل در آبادان خدمت می‌کرد با ما گفتگو کرده. این مصاحبه را امروز شنبه اول مرداد ۱۴۰۱ در تجربه‌ها می‌بینیم و می‌شنویم.

از این مصاحبه دو نسخه‌ی صوتی و تصویری خواهیم داشت.



#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
متروپل. گفتگو با دکتر عسکری
<unknown>
دکتر ساناز عسکری روان‌پزشکی که روزهای فاجعه‌‌ی متروپل در آبادان خدمت می‌کرد با ما گفتگو کرده. از این مصاحبه دو نسخه‌ی صوتی و تصویری داریم.

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
دکتر ساناز عسکری روان‌پزشکی که روزهای فاجعه‌‌ی متروپل در آبادان خدمت می‌کرد با ما گفتگو کرده. از این مصاحبه دو نسخه‌ی صوتی و تصویری داریم.

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
☕️ پوست انداختن تجربه‌ها

تیرماه ۱۴۰۱ مجله‌ی محازی #تجربه‌های_روان‌پزشکانه پوست انداخت و راهی نو در شکل و در محتوا پیش گرفت. هم‌اکنون ما پنج بار در هفته از شنبه تا چهارشنبه و با عنوان‌هایی مشخص برای هر روز تازه می‌شویم.


شنبه: روایت‌های بالینی
یک‌شنبه: روان‌های روشن
دوشنبه: روزها
سه‌شنبه: ارغنون
چهارشنبه: تازه‌ها

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
«روان‌های روشن» کتابی است به خامه‌ی استاد غلامحسین یوسفی که نامش را محمد علی اسلامی ندوشن برگزیده است. کتابی که تصویرگر « روان» انسان‌هایی است که خاطر نویسنده از نام و یاد آن‌ها روشن شده است.
در ستون « روان‌های روشن» از اندیشه‌ی کسانی سخن خواهیم گفت که دو چیز مایه‌ی تفکر آنها است؛ ایران و‌ سلامت روان ایرانیان. آن‌چه این ستون را به تپش وا می‌دارد، تأملاتی است که در مواجهه با وضعیت ایران امروز برای باشندگان این سرزمین پیش می‌آید....




#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
🗒 روان‌های روشن

#دکتر_مرتضی_نخستین. روان‌پزشک. تجربه‌ها

مدرسه؛ مابین ویل‌هانتینگ خوب و‌ بازی تقلید

در بررسی رأی اعتماد به اولین وزیر پیشنهادی آموزش و پرورش دولت جدید، یکی از اعضای کمیسیون آموزش مجلس نقدهای جالبی مطرح کرد. او از فرد پیشنهادی که گویا سابقه‌ی مدیریتی چندانی نداشت پرسید می‌دانید چند معلم شاغل داریم؟ می‌دانید بودجه‌ی جاری وزارتخانه چقدر است؟ با طرح همسان‌سازی چه می‌خواهید بکنید؟ و بعد تیر خلاص را به مخاطب نگونبخت زد: ما در آموزش و پرورش تا بخواهی تئوری تعلیم و تربیت داریم، اما مرد عمل می خواهیم که شما نیستید! ( نقل به مضمون).
این حرف‌ها ممکن است در ابتدا عمل‌گرایانه به نظر برسد اما پرده از تفکر حاکم بر ساختار مدیریتی آموزش و پرورش بر می‌دارد. تو گویی که مساله‌ی اساسی آموزش مدرسه‌ای ما نه تعلیم و تربیت، بلکه بودجه و حفظ ساختار کنونی است. به نظر می‌رسد تمام قوای سیستم برای حفظ وضعیت کنونی بسیج شده است. وزارتخانه می‌خواهد امور به همین نحو بچرخد و هر از چند سالی، یک سال به دوره‌های تحصیلی اضافه یا کم می‌کند و یک نام مثلا پیش‌دانشگاهی را حذف کرده یا تغییر دهد. دغدغه‌ی معلمان معیشت است و صرفا بخاطر آن است که به خیابان می‌آیند یا نامه‌ی اعتراضی می‌نویسند. مدیر می‌خواهد معلمانش را سامان دهد و مدرسه می‌خواهد صرفا دانش‌آموزان در همان ساعات تحصیلی و طبق برنامه، درون سیستم نگهداری شوند.
شاهد این قضیه هم کنکور است که به عنوان حاصل آموزش ۱۲ ساله‌‌ی مدرسه‌ای حتی در اجرای بی کم و کاست خودش هم ناتوان شده و با این‌همه سال تجربه همچنان درگیر شبهات و نقص‌های زیاد است. علیرغم تمام انتقادها، کنکور به همان سیاق سابق چهار گزینه‌ای محکم سر جایش ایستاده و به آن همه تئوری تعلیم و تربیتی که عضو کمیسیون مجلس مدعی وجودش است پوزخند می‌زند. همراه با موسسات کنکور که مدارس مخصوص خودشان را دارند و‌ انتشاراتی‌ها و چاپخانه‌های اقماری‌شان که به بهانه‌ی کار فرهنگی حتی مالیات هم نمی‌دهند.
پائولوفریره، نظریه‌پرداز تعلیم و تربیت برزیلی، در کتاب «آموزش ستمدیدگان» می‌نویسد: « این نظام آموزشی، نخبه‌گرا و الیت‌پرور است و برای این بوجود نیامده تا برای دانش‌آموزان آگاهی رهایی‌بخش ایجاد كند. بلكه برای جامعه‌پذیر كردن و حفظ چهارچوب‌های سنتی و حذف پرسش از ذهن‌ها شكل گرفته است. چنین نظامی با برجسته كردن تفاوت‌ها، از فاصله‌ی طبقاتی ارتزاق می‌كند و در آن نه تنها جایی برای پیشرفت اقشار محروم نیست بلكه نهایتا به حذف آن‌ها می‌انجامد و شكاف قدرت و عدالت را باز تولید می‌كند."
آموزش مدرسه‌ای به قول ایوان ایلیچ، نوعی سركوب اندیشه است و در لا به لای مواد درسی، تلقینات و القائاتی تعبیه شده كه معمولا بر خلاف میل و نیاز دانش‌آموزان است. ( Hidden Curriculum).
(پیشتر و در پرونده‌ی تیزهوشان با استفاده از نظرات ایلیچ و فریره پرسیده بودم که آیا این اندازه تمركز روی پاسخ‌های سریع و تکنیک‌های چهار جوابی و رقابت نفس‌گیر دِماغی و بیش برانگیختگی سیستم هیجانی و حالت گوش به زنگی برای آزمون-كه البته همگی برای تصاحب شغلی پرفایده در آینده‌اند- ارتباطی با شخصیت كارمندی مطیع و غیر خلاق و همیشه ناراضی و در حال رقابتی مادام‌العمر برای اجتماعی شدن Socialization ندارد؟)
اکنون که آن تحلیل اگزیستانسیالیستی را از روند الیت‌سازی و ضد آگاهی مدارسمان می‌خوانم و با دقت بیشتر در آنچه رخ داده، به نظرم می‌رسد آن تحلیل بیش از حد پسا ساختار گرایانه است و به چیزی مهم اشاره نکرده که رسالت اصلی مدرسه است و چه بسا مشکل ما بیشتر از انقیاد و سر سپردگی ریاکارانه، آن عنصر اساسی است که از آموزش علمی ما حذف شده یا به لوای دیگری در آمده است.
اگر به سمت پسا ساختار گرایی حرکت کنیم، نتیجه‌ای جز مدرسه‌زدایی حاصل نمی‌شود که نه مطلوب است و نه اصلا شدنی. چه کسی می‌تواند مثل پدر محمد رضا شفیعی کدکنی او را از مدرسه بیرون بیاورد و نزد ادیب خراسانی برای آموزش ببرد؟ حالا یافتن آن شخصیت جامع‌الاطرافی مثل ادیب بماند!
حاصل آموزش مدرسه‌ای ما که از دل کنکور ظاهر شده همین چیزی است که در آموزش عالی‌مان می‌بینیم. انتشاراتی‌های کنار دانشگاه که به قوانین آموزشی و پایان نامه بیشتر از دانشجویان و حتی استادانشان آگاهی دارند. و علمی که یا باید طبق فرهنگ بومی شود یا با تئولوژی پیوند بخورد و بشود علم دینی یا در آن سوی اکستریم طیف همه چیز را به فرمول‌های علمی تقلیل دهد. از شکاف اینها تلاش دون کیشوت‌وار شبه علم ظاهر می‌شود و همان‌ها که بیشترین انتقاد را به تکنولوژی دارند- و در واقع بیشترین فاصله را از علم- چنان در پنهان مفتون تکنولوژی‌اند که یک دستگاه سر هم‌بندی شده با نام دهان پرکن نانو الکترون و فیزیک فلان، یک‌بار برای یافتن بنزین قاچاق و دیگر بار ویروس کرونا به آن‌ها قالب می‌شود.

🔑 لطفا ورق بزنید... ۱/۲

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
🗒 روان‌های روشن دوم مرداد. بخش دوم

#دکتر_مرتضی_نخستین. روان‌پزشک. تجربه‌ها

به نظرم می‌رسد آنچه در مدرسه محجور مانده علم است و پاسداشت حقیقت. این فاصله‌گیری از فهم علم و تلاش برای رسیدن به حاق آن همان معضل اساسی مدارس ما است.
جالب اینجاست که اخیرا برنامه‌ریزان آموزشی ترجیع بندشان شده « مهارت‌های زندگی» و به همین بهانه درس انتگرال را از ریاضیات دبیرستانی حذف کردند چرا که « به کار نمی‌آید» و‌ دانش‌آموز باید درسی بخواند که هنر زندگی بیاموزد. به طور عجیبی زندگی در مقابل علم دقیقه قرار گرفته است. آیا علم و ریاضیات در مقابل زیستن‌اند؟
اگر ما جستجوی دانش محض و شگفتی ناشی از آن را بفهمیم، اتفاقا از همین نقطه است که امکان زیستن با تمام بالقوگی‌ها و شکفتگی‌هایش ظاهر می‌شود. و نهایتا این حقیقت است که ما را نجات خواهد داد.
دو گانه‌ی مهارت زندگی و علم آدم را یاد فیلم «ویل هانتینگ خوب» می‌اندازد.
ویل هانتینگ با بازی مت دیمون، سرایداری در ام آی تی است که در عین نبوغ ریاضی زندگی آشفته و بی‌هدفی دارد. او از طرف استاد ریاضیش به روان‌شناسی به نام شان مگوایر با بازی رابین ویلیامز معرفی می‌شود. شان که به نظر می‌رسد از نظر طبقاتی و نگاهش به جریان غالب سیاسی-اقتصادی با ویل همداستان است، به او نشان می‌دهد که دنیای تجربه‌ی چیزی فراتر از ریاضیات یا دانستن صرف عقلانی است:
شان: خب اگه من از تو در مورد هنر بپرسم، احتمالاً یه اظهار نظری از یه کتاب هنری که خوندی می‌کنی.
میکل آنژ؛ تو حتماً در مورد اون زیاد می‌دونی. زندگی سیاسی، تمایلات سیاسی خودش و پاپ، گرایشات جنسی و تمام آثارش. درسته؟ اما شرط می‌بندم عمراً بتونی بگی تو کلیسای سیستین (کلیسایی منقش به نقاشی‌های میکل آنژ) چه احساسی به آدم دست می‌ده. تو خودت هیچوقت اونجا نایستادی و به اون سقف زیبا نگاه نکردی. اگر ازت در مورد خانم‌ها بپرسم، تو احتمالاً چند تا تیکه در ارتباط با نظر شخصی‌ات در مورد اون‌ها می‌پرونی. اما هیچ‌وقت نمی‌تونی بگی چه احساسی داری وقتی کنار زنی بیدار شی و حقیقتاً احساس شادی کنی. اگر از جنگ ازت بپرسم، احتمالاً یه شعر از شکسپیر برام می‌خونی. اما تو هیچ وقت نزدیکش هم نبودی. تو هیچ وقت سر بهترین دوستت رو در بغلت نگرفتی در حالی که نفس‌های آخرش رو می‌کشه و با نگاهش برای کمک تو التماس می‌کنه ...".
ابن همان دوپاره‌سازی برنامه‌ریزان آموزشی ما است که ریاضیات را به نفع مهارت زندگی ذبح می‌کند. و به جایش چه می‌نشیند؟ کنکور!
باید بتوانی شش دانگ باشی و فکر طراح سوال را بخوانی و‌ از نحوه‌ی تفکرش در طراحی سوال تقلید کنی و تاکسونومی‌ها را برای خودت باز آفرینی کنی.
همه‌ی این ماجرا، شبیه مسأله‌ی آلن تورینگ در فیلم « بازی تقلید» است که در صدد شکستن کد ابر ماشین اطلاعاتی و مخابراتی نازیها به نام « انیگما» بود. طراحی ماشینی که بتواند از انیگما تقلید کند. بازی تقلیدی که مستلزم فهم و به کار بردن الگوریتم های مقلد است. آنچه در عمل و به عنوان ما حصل تلاش مهارت‌سازی و حذف علم به ما هو علم بوجود می‌آید نه تربیت دانش‌آموزانی توانا برای زمانه‌ی جدید بلکه به طور متناقضی پرورش الگوریتم‌های مقلدی است که همان توانایی محاسباتی را نیز در ادامه از دست می‌دهند و در دانشگاه آن می‌شود که همه می دانیم. حیرت ناشی از علم هم به بازی علم بومی یا شبه‌علم یا مقاله‌سازی یا ساینتیسم در می‌غلطد چرا که ما از پیش، خود را خلع سلاح کرده‌ایم و از یاد برده‌ایم که اتفاقا در گذشته‌ی همین فرهنگ علم و ریاضیاتی وجود داشته که منشأ موسیقی و زیستن و شگفتی تمام نشدنی حقیقت بوده است.
علم و ریاضیاتی که نه ویل هانتینگی است و نه آلن تورینگی.‌ نه صرفا دلداده‌ی عقلانی‌سازی فربه عاری از تجربه است و نه الگوریتم‌سازی مفرط. ریاضیات و علمی که اتفاقا شوق‌ به زندگی را بر می‌انگیزد.‌‌ درباره‌ی این علم و نسبتش با روان‌شناسی بیشتر خواهم نوشت.

🧷 پایان... ۲/۲

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
با نوشته‌هایی از

دکتر حسن ضیاالدینی
دکتر سیدمهدی صمیمی اردستانی
دکتر حمید یوسفی
دکتر مرتضی نخستین
دکتر امیر حسین جلالی ندوشن

و ...

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
🗒 روزها

پارادوکس ناگزیر یک روان‌پزشک در جامعۀ ایران
بخش‌هایی گزیده از گفت‌وگوی امیرحسین جلالی ندوشن و مجله‌ی اینترنتی نهنگ

🗞 جالب است که شما به‌دلیل علاقه‌‌ به مسائل اجتماعی، و حوزۀ تخصصتان که روان‌پزشکی است، دچار یک چیزی شبیه به «تناقض ناگزیر یک روان‌پزشک در جامعۀ ایران» شده‌اید. احتمالاً بنابه حوزۀ تخصصتان، از شما انتظار می‌رود که به کمک دارو و درمان حال بیمارها را بهبود ببخشید، اما از سویی به عواملی اشاره می‌کنید که به‌عنوان دلایل شکل‌گیری این اختلالات عمل می‌کنند، و به‌نوعی حداقل بخشی از این اختلال‌ها را تولید می‌کنند یا شدت می‌بخشند.

جلالی: خب بله اینجا سوئد نیست. من به‌عنوان یک روان‌پزشک در اینجا، در خاورمیانه، تفکرم بسیار آغشته به سیاست است و مجبورم سیاسی‌تر و اجتماعی‌تر فکر کنم. فکرکردن به راهکارهای درمان در اینجا متفاوت است. هرچند عده‌ای فقط دنبال یک مسکن می‌گردند و از من و امثال من صرفاً انتظار تجویز دارو دارند، اما می‌دانیم که این راه‌حل واقعی نیست.

🗞در خاورمیانه به‌طور خاص‌تر در ایران مسائلی هست که مربوط به حوزۀ تخصصی شما می‌شود، و هم‌زمان نمی‌شود. یعنی به معنایی که می‌گویند علم پزشکی آن را پوشش بدهد.

جلالی: اتفاقاً از زاویه‌دید علمی، شاخص‌های اجتماعی در سلامت روان مؤثرند. وقتی می‌گویم علمی، یعنی اینکه طی بررسی‌های دقیق مشخص شود چه عواملی روی یک مسئله تأثیر می‌گذارند. عواملی مثل فقر، سرکوب و تبعیض به‌طور واضح می‌توانند تولید اضطراب و افسردگی کنند. اما به‌هرحال در جامعه‌ای مثل جامعۀ ایران، کلید اصلی ریشه‌یابی مسئلۀ اختلال در سلامت روانی، سیاست است. تأکید می‌کنم اختلال در سلامت روان همگانی و نه اختلال‌ روانی که در همۀ جوامع درصدی وجود دارد. موارد و نمونه‌ها آشکارند. کوچک‌شدن اقتصاد خانواده‌ها، و تبعات این مسئله مثل تغذیۀ نامناسب، به‌طور بدیهی روی سلامت روان تأثیر می‌گذارد. سلامت روان فارغ از سلامت جسم نیست. شما متحمل فشار اقتصادی می‌شوید، درپی آن مجبور می‌شوید برنامۀ غذایی را تغییر دهید، ترکیبات معمول غذایی‌تان را حذف می‌کنید. اینها همه بر سلامت روان مؤثر است.

🗞شما به عوامل اقتصادی اشاره می‌کنید. اما اتفاقات دیگری نیز هستند، مثل ماجرای هواپیمای مسافربری، ساختمان متروپل آبادان و ...

جلالی: بله، خب این واقعیت‌ها هم تأثیر خود را می‌گذارند. هرچند اگر دقیق شویم شکل تأثیرگذاری آنها متفاوت است. به‌طور مثال من فکر می‌کنم ماجرای هواپیمای اوکراین، خیلی بیشتر از یک رویداد بد بود؛ چیزی شبیه یک ترومای ملی، که تأثیر آن برای تک‌تک افراد جامعه قابل مشاهده بود. اما مثلاً واقعۀ متروپل منطق دیگری را نشان می‌داد. در فروریختن مجتمع متروپل عدۀ زیادی کشته شدند. اتفاقی که هرجایی در جهان می‌افتاد، ناکارآمدی و ضعف‌ها موردبررسی قرار می‌گرفت، تحقیقات صورت می‌گرفت و روند خود را طی می‌کرد. اما در ایران این مسئله به‌شکل یک بحران تجربه شد. بحرانی ورای اعتراض به ضعف در ساخت سازه‌های یک ساختمان.

ریزش متروپل برای مردم ریزش ساختمان، معنا نشد ریزش اعتماد و مانده‌های اندک‌ امید بود.


🗞پس این خودش نشانۀ این است که تحلیل روانی افراد نمی‌تواند از مسائل سیاسی و اجتماعی جدا فرض گرفته شود.

جلالی: شاید این تمثیل راهگشا باشد: اگر فرضاً کسی واکنشش به محرکات بیرونی بالا باشد، ما می‌گوییم حتماً از نظر سلامت روانی یک جای کار می‌لنگد. ساده اینکه خبر از نوعی اختلال یا بیماری می‌دهد. وقتی یک جامعه هم به هر محرکی واکنش تندی نشان می‌دهد، وقتی اولین بروز عاطفی‌اش به هرچیزی «خشم» است، وقتی اعتمادی در جریان نیست، پس یعنی مشکلی وجود دارد، یک مشکلی جدی. مشکلی که ساخته شده است. واقعۀ متروپل این نکته را اثبات می‌کند که جامعه اعتمادی به مسئولیت‌پذیری در حوزۀ سیاست ندارد. نشان می‌دهد جامعه رنجیده است. این برداشت اصلاً به معنی کوچک‌انگاشتن حادثۀ متروپل نیست. متروپل یک فاجعه بود. اما شکل واکنش نشان‌دادن به آن، نشان‌دهندۀ بالابودن سطح حساسیت عمومی، عدم وجود اعتماد و ازبین‌رفتن بخشی از سرمایه‌های اجتماعی بود.

🧷 لطفاً ورق بزنید... ۱/۳

متن کامل گفت‌وگو در پیوند زیر

https://bit.ly/3orcylD

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
🗒 روزها. بخش دوم گفت‌وگو با نهنگ

🗞یعنی می‌گویید پارامترهای اجتماعی مربوط به سلامت روان جابه‌جا شده‌اند. اگر فاجعه‌ای مثل «حادثۀ پلاسکو» حالا اتفاق می‌افتاد، هرچند آن زمان هم وضعیت ما تعریفی نداشت، اما احتمالاً ابعاد واکنش وسیع‌تر از آن زمان می‌بود.

جلالی: همین است. اعتماد اجتماعی را می‌توان سنجید. در ایران هم به شیوه‌هایی سنجیده شده است. چند موج پیمایش سرمایۀ اجتماعی در ایران صورت گرفته است. در تهران هم نمونه‌های آن انجام شده، مثل تحقیق سال ۱۳۹۵ که فکر می‌کنم به خواست وزارت بهداشت دربارۀ منابع ایجاد استرس در تهران انجام شد. شاید جالب باشد که در آن زمان اگرچه طرح تحول سلامت یک سالی بود که اجرا می‌شد، و سیستم بهداشت و درمان بودجۀ مناسبی در اختیار داشت، و واقعاً هم مردم از این منظر وضعیت بهتری نسبت‌به امروز داشتند، بااین‌حال نگرانی درباب هزینه‌های درمان از جمله نگرانی‌های اصلی مردم بود. یعنی همچنان نگرانی اقتصادی در صدر دغدغه‌های افراد بود. اما حالا باتوجه‌به افزایش غیرقابل‌باور قیمت‌ها، آن هم در مورد اقلام مهمی مثل نان، فکر کنید وضعیت نگرانی و استرس به چه صورت است، دیگر استرس‌ها مربوط به امور بزرگ‌تری مثل ازدواج یا تحصیل بچه‌ها نیست، بلکه به تأمین سفرۀ خانواده محدود می‌شود.

خب این طبیعی نیست؟ یعنی جامعه چقدر می‌تواند فجایع پی‌درپی را تحمل کند؟

جلالی: زمانی کسی گفته بود که ما، سوای ابرمشکلاتی مثل بحران آب و بحران‌های اقتصادی، با تجمع تروما در ایران روبه‌رو هستیم. البته این حرف شنیده نشد، اما مخلص کلام این بود که ما در دوران نسبتاً کوتاه تجربه‌های پی‌درپی زیادی را به‌صورت فشرده از سر گذرانده‌ایم؛ انقلاب، جنگ، آوارگی‌ها، زندان‌ها، مرگ‌ها. مردم همواره ناظر یا بخشی از این تجربه‌ها بودند، و البته هم‌اکنون به نظر می‌رسد نه چشم‌اندازی می‌بینند، و نه راهی برای مشارکت در تغییر وضعیت مشاهده می‌کنند.

🗞 سوزان سانتاگ در آخرین مقالۀ‌ بلندی که قبل از مرگش نوشت، از مفهومی به نام «تماشاگری رنج» صحبت می‌کند. اینکه با گسترش و توسعۀ تکنولوژی‌های ارتباطی، امکان ثبت، انتشار و طبیعتاً مشاهدۀ تصاویر فاجعه افزایش پیدا کرد. تجربۀ امروز ما نقطۀ اوج این مشاهده‌گری رنج است.

جلالی: در تحلیل تروما، یک طرف تجربۀ تروما وجود دارد، و در سوی دیگر روایت‌های مربوط به تروما. تماشای رنج دیگری، معمولاً تبدیل می‌شود به روایت غالب ما از خودمان. مشاهده و پیگیری خبرها، اتفاقات، حوادثی که در گوشه‌وکنار این کشور برای مردم می‌افتد از همین کارکرد تبعیت می‌کند. یعنی به ما یک روایت می‌دهد. این روایت چیست؟ اینکه ما در سرزمینی نفرینی زندگی می‌کنیم. هیچ خبر خوبی نمی‌رسد و ما هم کاری نمی‌توانیم بکنیم. فقط می‌توانیم بایستیم به تماشا. فکر می‌کنم این دارد به روایت غالب ما تبدیل می‌شود. اینکه جامعۀ ما نمی‌تواند در هیچ سطحی بدیلی برای وضعیت کنونی متصور شود، الزاماً به پیچیدگی و خاص‌بودن بحران‌ها ربطی ندارد، بلکه بخشی از آن به خوانش روان‌شناختی مربوط است که زیر سایۀ تروما رخ داده است. آدم‌ها ناظرند و کاری از دستشان برنمی‌آید.

🗞این تعبیر آدم را یاد استفاده از تعمیم تجربۀ کابوس برای توضیح وضعیت امروز می‌اندازد. امروز آدم‌ها زیاد از این تعبیر استفاده می‌کنند. چون وقت کابوس‌دیدن است که آدم هیچ اراده‌ای برای عبور از تجربۀ تروماتیکش ندارد.

جلالی: نکتۀ درستی است. مشاهده‌گری رنج دیگران شبیه به «اختلال استرس پس از سانحه» است که می‌تواند به بی‌تفاوتی و سردی منجر شود. شاید تصور شود با بازپخش و تکثیر اخبار و فیلم‌ها داریم مبارزه می‌کنیم، آرزو می‌کنیم با بازگویی مداوم روایت‌ها آنها را از آنِ خودمان‌ کنیم، اما عملاً اتفاقی که می‌افتد هم‌زمان بازتولید سرخوردگی و نفی امیدواری است. نمونه‌های آن فراوان است. مثلاً ماجرای مربوط به بحثی که اخیراً دربارۀ فعالیت یک گردشگر رخ داد. کسی که با هدف گردشگری تصویر بزک‌شده‌ای از ایران به نمایش می‌گذارد، و نقدها این است که او دارد سفیدنمایی می‌کند. یعنی موارد معکوس هم داریم. کسانی که واقعیت را می‌خواهند به‌شکل دروغ قشنگ تحویل دهند.

🧷 لطفا ورق بزنید... ۲/۳

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
🗒 روزها. بخش سوم گفتگو با نهنگ

🗞برگردیم به پارادوکس ناگزیر یک روان‌پزشک در ایران. شما اشاره کردید که درمان‌های فردی، اعم از روان‌درمانی یا درمان دارویی نمی‌تواند دوای درد چیزی باشد که پاندمی اختلال روانی خواندید. گفتید باید سبب‌شناسی کرد و روی دلایل تولید خشم، اضطراب و افسردگی تأکید کرد. فارغ از اینکه چه مسیرهای غیرقابل‌پیش‌بینی‌ای پیش روی ماست، فکر می‌کنید چنانچه روی همین ریل حرکت کنیم، وضعیت پاندمی اختلال روانی به کجا می‌رسد؟ آیا هیچ تصوری مثلاً از وضعیت سلامت روان مردم در بیست سال آینده در ذهن دارد؟

جلالی: وضعیت جامعۀ ما وضعیت نامشخصی است و تحلیل این موضوع بیش از آنکه یک تحلیل روان‌شناختی و یا حتی روان‌شناسی اجتماعی باشد یک تحلیل جامعه‌شناختی و یا شاید یک تحلیل جامعه‌شناسی سیاسی است. جامعۀ ایران در وضعیت بسیار ویژه‌ای قرار دارد و من فکر می‌کنم دنیا هم درحال تجربۀ تغییرات نگران‌کننده‌ای است. ترامپ بر روی کار آمده، در هر انتخابات فرانسه فاشیست‌ها به جمهوری فرانسه نزدیک‌تر می‌شوند و هم‌اکنون جنبش‌های ملی‌گرایانه در بسیاری از نقاط دنیا وضعیت نگران‌کننده‌ای شبیه به جنگ جهانی را ایجاد می‌کنند. مسئلۀ جنگ روسیه و اوکراین هم‌اکنون هم جامعۀ جهانی را با بحران عمیقی روبه‌رو کرده است و احتمالاً با آغاز فصل سرما شاهد دگرگونی‌های جدی در وضعیت اقتصاد جهانی و روابط بین کشورها خواهیم بود؛ قطعاً بر وضعیت روانی جوامع و به‌طور ویژه جامعۀ ما به‌عنوان منطقه‌ای که در تلاقی‌ای از حوادث قرار دارد تأثیر می‌گذارد.
وضعیت پاندمی هم با آغاز موج هفتم و یا موج چهارم و پنجم در بسیاری از کشورهای بزرگ نشان می‌دهد که امیدواری برای پایان آن طی چندین ماه امید دقیقی نیست. درهرصورت جامعۀ جهانی گرفتار مشکلات بزرگی است و به نظر می‌رسد که اینها بر آیندۀ جوامع و بر آیندۀ ما مردم در ایران اثرات خیلی زیادی خواهد گذاشت. اما تمام اینها راه را بر ما نمی‌بندد که برای تغییر وضعیت خود در کشور دست به تلاش بزنیم. من همیشه این را گفته‌ام و اینجا هم تکرار می‌کنم:

کلید در دست سیاست‌مداران است؛ آن را به جامعۀ آینده اهدا کنید. از جامعه کار و نشاط و سرزندگی می‌خواهیم و هرآنچه که به‌عنوان نکات مثبت می‌طلبیم و معمولاً در شعارها و آرزوهای خود بیان می‌کنیم، آنچه که ما از جامعه می‌خواهیم، از این جامعۀ خسته، بیزار و بی‌تاب برنخواهد آمد.

🧷 پایان. ۳/۳

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
🗒 ارغنون

#دکتر_محمد_فخارزاده. روان‌پزشک. آمریکا

تاملاتی درباره‌ی روان‌پزشکیدن در ایران

اول
می‌شود انتظار داشت که روان‌پزشکی مثل سایر علوم در خانه‌ی خود و خصوصا در یک محیط اکادمیک با کمترین چالش مواجه باشد. اما گفتگوی بین شاگردان و استاد می‌تواند فضای روان‌پزشکی فردی را به فضای گسترده‌ی جامعه نزدیک کند. و در نتیجه نگاه به این علم را از دریچه‌ی چشم استاد به دریچه‌ی چشم دانشجویان که بیشتر با اتمسفر جامعه در تماس هستند، بسط دهد.

دوم

اساسا علوم تجربی و علوم انسانی همگی از جهان غرب به جهان ما وارد شدند. وقتی هم که آمدند دین و سنت علیرغم چالشِ قابل انتظار، در نهایت از سر نیاز و به جهت کار آمدی آنها را با دلخوری و با سکوت پذیرفتند. و این در حالی بود که این علوم قاعدتا، می بایست بر پایه‌های آموزش مدرن استوار شده باشد. مدارسی که آموزش مدرن‌ش توسط میرزا حسن رشدیه کلید خورد. ولی مدارس مربوطه‌اش، در آتش خشم متعصبین سوخت چرا که‌ لزوم ارجاع به منابع تفسیری و سنتی، مورد تهدید قرار گرفته بود.

سوم

با این حال شاخه‌های علوم تجربی چون پزشکی و مهندسی برخلاف علوم انسانی به شکل عملی در خدمت جامعه قرار گرفت و تهدید نشد. اما علوم انسانی در مقابل‌ تیولوژی و عقل متافیزیکی و قدسی قرار گرفت و نتیجه آن که، با عقل خود-بنیادش، بنیاد گرایی آسمانی را تهدید کرد. این شد که علوم انسانی یا باید تعطیل می‌شد و یا استحاله می‌یافت. یعنی باید از درون خالی می‌شد و اسانس و محتوای Super natural به خود می‌گرفت. این کار مسبوق به سابقه هم بود. فلسفه یونانی و رومی در دورانی که فضای سیاسی به علت تضاد بین بنی‌امیه و بنی‌عباس اندکی باز شده بود، مورد توجه نوابغ ایرانی قرار گرفت و ترکیبی شد از فلسفه‌ی یونان با اسانسی از الهام و اشراق. بعدها عقلانیت مستتر در فلسفه آنچنان بومی و مصادره به مطلوب شد که افلاطون و ارسطو خوابش را نمی‌دیدند که سده‌های بعد روزی خود را در کسوت متدینین ببینند!

و چهارم

دوران مدرنیته و شبه مدرنیته توانست با علوم انسانی وارداتی یک جامعه‌ی سنت‌زده را با ادبیات نوین، و توسط شعر نو و رمان و هنرهای هفتگانه تسخیر کند. در این میان روان‌پزشکی، علاوه بر کاربردی بودن، کمی بد شانس بود چرا که بر خلاف سایر رشته‌ها، واجد عناصر علوم انسانی نیز بود.
جایی که فروید، جنسیت و یونگ ناخود آگاه جمعی و ویکتور فرانکل معنا درمانی را شرح دادند نمی‌دانستند که این‌ جنبه از نظریاتشان، یا مصادره می‌شود و یا مدعیان جدید می‌یابد که بگویند:
سال‌ها دل طلب جام‌جم از ما می‌کرد.
و آن چه که خود داشت زبیگانه تمنا می‌کرد.‌
از طرفی آمدن و ظاهر شدن این علوم، دلیلی شد برای ادعای وجود توطئه‌ و اعمال نقشه‌های ماهرانه‌ی سیاستمداران دنیای غرب بر علیه شرق عقب نگه داشته شده!!

روان‌پزشکی و غرب

روان‌پزشکی با علوم انسانی قابل بحثش مشکلات خاص خودش را داشت. مشکلاتی که در زادگاهش نیز از آن بی‌نصیب نبود. چرا که مبتنی بر نوعی فرضیات غیر قابل‌اثبات و غیر قابل مشاهده بود که می‌شد آن را به چالش گرفت. مثلا قابلیت تعمیم بر همگان را نداشت و یا آن‌که، لااقل در آن زمان ماحصل نتایجی بود که از افراد روان‌نژند و روان‌پریش گرفته شده بود.
اما این نقیصه با گسترش شدید آن در سال‌های بعد و به مدد سایر علوم و در کلیتی فراگیر حل شد. با این حال، این گونه تزها و تئوری‌ها هیچ‌گاه‌ تبدیل به گزاره‌ی قطعی‌الیقینی نشد. نباید هم که می‌شد.‌ چون اگر جنسی از جنس باور و ایمان می‌یافت مرگش حتمی بود. آخر گزاره علمی باید‌ هم ابطال‌پذیر می‌بود و هم تکرار پذیر. و اگر گزاره‌ای را نمی‌شد ابطال و یا تکرار کرد مفهوم و چیزی از جنس ایمان پیدا می‌کرد که قابل بحث و راستی‌آزمایی نبود.
از طرفی بعد از دوران روشن‌گری در غرب و‌ حتی در شرق، قدسیت‌گرایی، به حالت کمون فرو رفت و در نتیجه رویکردها و درمان‌های متافیزیکی، سوپر نچرال و شبه علمی منتظر ظهور دوباره شدند. اتفاقی که به زودی با‌ تعابیری جدید چون ( Out of box) رخ داد. اصطلاحاتی که با ترمینولوژی‌ علمی، ولی با محتوای قدیمی توسط مسیحیان متعصب و سایر ادیان نمایندگی شد. خصوصا در درمان بیماری‌های صعب‌العلاج که علم با لاادری‌گری و نمی‌دانم‌گرایی- فروتنی پیشه می‌کند و با قول تلاش بیشتر، حل آن را به آینده احاله می‌کند.
سنتِ در انتظار نشسته، همان که همیشه پاسخها و راه‌حل‌های ساده و عوام‌پسند برای موارد پیچیده، ارائه می‌داد بالاخره از انفعال بیرون آمد و آماده شد که برای حل مشکل، اعلام حضور کند.
و این برای گروه‌هایی از جامعه که از نظر آماری، قابل توجه هستند سخت جذاب بود و هست. ناکامی نسبی علم در درمان‌کانسرهای پیش رفته، و اختلالات سوماتوفرم در روان‌پزشکی‌شدند جایی برای مانور دادن و گاه مخالفت با علوم مدرن.

🧷 لطفا ورق بزنید... ۱/۳

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
🗒 بخش دوم ارغنون ۴ مرداد ۱۴۰۱

#دکتر_محمد_فخارزاده. روان‌پزشک. آمریکا

روان‌پزشکی در ایران

جامعه‌ای با تفکرات مرید و مرادی بازمانده از سنتِ عرفان و یا تا حدی روابط ارباب رعیتی بین گروه‌های مختلف جامعه که بازمانده‌ از نظام فئودالیته است با سابقه‌ی استبدادی تاریخی، نمی‌توانست هیچ گروه و شخصی را در امان نگه بدارد. این امر لااقل در گروهی از افراد تحصیل‌کرده خصوصا در رشته‌های فنی و مهندسی و گاه در رشته‌های پزشکی نیز به چشم می‌آید. نتیجه آن که، گروهی از افراد نخبه و تحصیل کرده در مقابل این فرهنگ تاریخی واکنش نشان داده و با تا کید بر علم، در دژ محکم خود و‌ عمدتا در فضاهای آموزشی به زیست‌ خود ادامه می‌دهند و یا آن که با داشتن گرایش فرهنگی بازمانده از جامعه‌ی پدر سالار و سنت‌زده چون‌ سایرین به دنبال هویت تاریخی خود گشته و در زایمانی تاریخی از معبر تنگ سنت و مدرنیته گرفتار می‌شوند.
گروه اول، با وانهادن عرصه‌ی اجتماعی به علت عدم همراهی با سیستم آموزشی رسمی که تاکیدی جدی بر انواع طب‌های نامعقول و شبه‌علمی دارد نوعی انزوا پیشه‌ کرده ولی به علت بالا بودن میزان بیماری‌های روان‌شناختی، و نتیجتا مراجعان بالا و روز افزون، متوجه عمق گرفتاری نمی‌شوند. این گروه، کم خبر از جامعه و نیروهای رقیب بازمانده از گذشته‌، هر از چند گاهی شاهد به آتش کشیده شدن پسر عم‌های نَسَبی خود چون طب هاریسون می‌شود که در آتش خشم مدعیان طب سنتی و بی‌پایه و مایه می‌سوزد. خاطره‌ای که به آتش کشیده شدن مدارس زنده یاد میرزا حسن رشدیه را تداعی می‌کند. نهایت آن که، پیش‌بینی این که اگر خیل طالبان ثروت و قدرت خوابی بد و کابوسی برای دنیای کاپلان و سادوک ببینند دور از انتطار نیست.

اما روان‌پزشکی در دنیای غرب، امید وار است. چون او روزنه‌ای پیدا کرده تا نفسی تازه کند.
چرا که فرزند خلفش، یعنی نوروساینس دارد جای پدر و اجداد خود را ( که تعاریف‌شان از اختلالات، توصیفی از علایم و نشانگان بود.) می‌گیرد.‌‌ علمی که حالا به شکل کاملا قابل مشاهده‌ و قابل استناد و با توانایی اندازه گیری بعضی معیارهای مغزی مثل اندازه‌گیری متابولیسم گلوکز، جایگاه‌‌های مختلف مغز را به روشنی و شفاف نشان‌ می‌دهد و پایه‌ای کاملا قابل اتکا و مستند برای پیدا کردن عناصر و و بررسی بخش‌های مختلف مغز پیدا می.کند. او حالا می‌تواند از محرومیت تاریخی خود به علت نداشتن دیدگاه‌های ارگانیک و قابل اثبات بیرون بیاید.

روان‌پزشکی و دمکراسی

باید گفت که روان‌پزشکی در دنیای غرب، مشکلات خاص خودش را دارد در واقع رقیب او دمکراسی است که یکی از خویشان نزدیک اوست.
جایی که سایر علوم مرتبط با او چون علم حقوق و جامعه‌شناسی محدودیت‌های و پتانسیل خود را اعمال می.کند. خصوصا اگر دمکراسی بدون نگاه به حقوق بشر، جای نگاه علمی را گرفته باشد‌.
اینجا، جایی است که دمکراسی نقطه ضعف خود را به وضوح نشان می‌دهد. جایی که در مقابل علم می‌ایستد و علت ایستادنش نیز بازگشت به افکار سنتی و شبه‌علم توسط اکثریت‌ مردمانی است که جذب سنت شده‌اند. اگر در جامعه‌ای چون آمریکا و حتی در کشورهای متمدن‌تر چون جامعه‌ی اروپا، گاهی تا بیش از سی درصد افراد، از زدن واکسن کووید خودداری می‌کنند آیا این جامعه نمی‌تواند ولو کوتاه مدت ، با اهرم دمکراسی، خویشاند خود را تهدید کند؟
چرا که دمکراسی، در مقام ِ تصمیم‌سازی با علوم حقوق و سیاست در قوه‌ی قانون‌گذاری و عدلیه، حامیان با نفوذی دارد. مثال بارز آن ( درست یا‌ غلط ) گرفته شدن حق مادر درباره‌ی سقط جنین توسط قانون‌گذاران در آمریکای مسیحی است. این تغییر با مفهوم Pro life که به نفع‌ حق زندگی جنین و بر علیه Prochoice است توانست خواست اکثریت مردم‌ را به کرسی بنشاند. برهمین منوال وقتی درمان اختلالات روان‌پزشکی از حوزه‌ی اختیار درمانگران سلب می‌شود و پا به عرصه‌ی حقوقی و قانونی می‌گذارد، سایر مفاهیم چون اخلاق پزشکی و حق سرپرستی ( Custody ) دگر گون می‌شود. نتیجتا در مصاحبه دو سوال برجسته می‌شود:
آیا قصد صدمه زدن به خود را داری؟
و
آیا قصد صدمه زدن به کسی را داری؟ و در صورت منفی بودن پاسخ‌ها بیمار آزاد است که برود. بی‌جهت نیست که بخش قابل توجهی از افراد بی‌‌خانمان را افراد‌ سایکوتیک تشکیل می‌دهند. افرادی که از خوردن دارو نیز به علت نداشتن Insight خودداری می‌کنند و نتیجتا دچار پدیده‌ی Down drift می‌شوند.
این‌جا جایی است که جامعه‌شناسی و حقوق به کمک سیاست دامنه‌ی عمل علم و عالم را محدود می‌کند. در واقع در جهان اول، مساله این می‌شود که آیا پدر سالاری و نخبه‌سالاری در زمینه‌ی تشخیص و درمان اولویت دارد یا پاس‌داشت حقوق بشر و شهروندی؟

🧷 لطفا ورق بزنید... ۲/۳

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
2024/09/27 09:33:59
Back to Top
HTML Embed Code: