Telegram Web Link
هله نومید نباشی که تو را یار براند
گرت امروز براند، نه که فردات بخواند

در اگر بر تو ببندد مرو و صبر کن آن جا
ز پس صبر تو را او به سر صَدر نشاند

و اگر بر تو ببندد همه ره‌ها و گذرها
ره پنهان بنماید که کس آن راه نداند...

#مولانا

👉 @PardisParsi 🌙

🌸
🍂🌸🍃
🍃🍂🌸🍃🍂🌸
🍃🍂🌸🍃🍂🌸🍃
بفرمایید فروردین شود اسفندهای ما
نه بر لب، بل‌که در دل گُل کند لبخندهای ما

بفرمایید هر چیزی همان باشد که می‌خواهد
همان، یعنی نه مانند من و مانندهای ما

بفرمایید تا این بی‌چراتر کار عالم: «عشق»
رها باشد از این چون و چرا و چندهای ما

سرِ مویی اگر با عاشقان داری سرِ یاری
بیفشان زلف و مشکن حلقه‌ی پیوندهای ما

به بالایت قسم، سرو و صنوبر با تو می‌بالند
بیا تا راست باشد عاقبت سوگندهای ما

شب و روز از تو می‌گوییم و می‌گویند، کاری کن
که «می‌بینم» بگیرد جای «می‌گویند»های ما

نمی‌دانم کجایی یا که‌ای، آن قدر می‌دانم
که می‌آیی که بگشایی گره از بندهای ما

بفرمایید فردا زودتر فردا شود، امروز
همین حالا بیاید وعده‌ی آیندهای ما

#قیصر_امین_پور

👉 @PardisParsi 🌙

🌸
🍂🌸🍃
🍃🍂🌸🍃🍂🌸
🍃🍂🌸🍃🍂🌸🍃
یاری اندر کس نمی‌بینیم، یاران را چه شد؟
دوستی کِی آخر آمد، دوستدار‌ان را چه شد؟

آب حیوان تیره‌گون شد، خضر فَرُّخ‌پِی کجاست ؟
خون چکید از شاخِ گل، بادِ بهار‌ان را چه شد؟

کس نمی‌گوید که یاری داشت حقِّ دوستی
حق‌شناسان را چه حال افتاد، یاران را چه شد؟

لعلی از کانِ مُروّت برنیامد سال‌هاست
تابش خورشید و سعی باد و باران را چه شد؟

شهرِ یاران بود و خاکِ مهر‌بانان این دیار
مهربانی کِی سر آمد، شهریار‌ان را چه شد؟

گویِ توفیق و کرامت در میان افکنده‌اند
کس به میدان در نمی‌آید، سوار‌ان را چه شد؟

صدهزاران گل شکفت و بانگِ مرغی برنخاست
عندلیبان را چه پیش آمد، هَزاران را چه شد؟

زُهره سازی خوش نمی‌سازد، مگر عود‌ش بسوخت؟
کس ندارد ذوقِ مستی، میگسار‌ان را چه شد؟

حافظ! اسرارِ الهی کَس نمی‌داند، خموش
از که می‌پرسی که دُورِ روزگار‌ان را چه شد

#حافظ

👉 @PardisParsi 🌙

🌸
🍂🌸🍃
🍃🍂🌸🍃🍂🌸
🍃🍂🌸🍃🍂🌸🍃
در خیال
استاد محمدرضا شجریان [Telegram: @PardisParsi]
تصنیف در خیال

آواز: #استاد_محمدرضا_شجریان
شاعر: #مولانا
آلبوم: #در_خیال

👉 @PardisParsi 🌙

🌸
🍂🌸🍃
🍃🍂🌸🍃🍂🌸
🍃🍂🌸🍃🍂🌸🍃
شعر و عشق | پردیس پارسی 🌙
استاد محمدرضا شجریان [Telegram: @PardisParsi] – در خیال
آمده‌ام که سر نهم، عشق تو را به سر برم
ور تو بگوییم که نی، نی شکنم شکر برم

آمده‌ام چو عقل و جان، از همه دیده‌ها نهان
تا سوی جان و دیدگان، مشعله نظر برم

آمده‌ام که ره زنم، بر سر گنج شه زنم
آمده‌ام که زر برم، زر نبرم خبر برم

گر شکند دل مرا، جان بدهم به دل شکن
گر ز سرم کله برد، من ز میان کمر برم

اوست نشسته در نظر، من به کجا نظر کنم؟!
اوست گرفته شهر دل، من به کجا سفر برم

آنک ز زخم تیر او، کوه شکاف می کند
پیش گشاد تیر او، وای اگر سپر برم

گفتم آفتاب را، گر ببری تو تاب خود
تاب تو را چو تب کند، گفت بلی اگر برم

آنکه ز تاب روی او، نور صفا به دل کشد
و آنکه ز جوی حسن او، آب سوی جگر برم

در هوس خیال او، همچو خیال گشته‌ام
وز سر رشک نام او، نام رخ قمر برم

این غزلم جواب آن باده که داشت پیش من
گفت بخور نمی‌خوری پیش کسی دگر برم

#مولانا

👉 @PardisParsi 🌙

🌸
🍂🌸🍃
🍃🍂🌸🍃🍂🌸
🍃🍂🌸🍃🍂🌸🍃
به هر چیزی که آسیبی کنی، آن چیز جان گیرد...

#مولانا

👉 @PardisParsi 🌙

🌸
🍂🌸🍃
🍃🍂🌸🍃🍂🌸
🍃🍂🌸🍃🍂🌸🍃
از هر طرف که رفتم، جز وحشتم نیفزود
زِنهار از این بیابان، وین راه بی‌نهایت...


#حافظ

👉 @PardisParsi 🌙

🌸
🍂🌸🍃
🍃🍂🌸🍃🍂🌸
🍃🍂🌸🍃🍂🌸🍃
دشت‌هایی چه فراخ!
کوه‌هایی چه بلند
در گلستانه چه بوی علفی می‌آمد!
من در این آبادی، پی چیزی می‌گشتم:
پی خوابی شاید،
پی نوری، ریگی، لبخندی.

پشت تبریزی‌ها
غفلت پاکی بود، که صدایم می‌زد.

پای نی‌زاری ماندم، باد می‌آمد، گوش دادم:
چه کسی با من حرف می‌زند؟
سوسماری لغزید.
راه افتادم.
یونجه‌زاری سر راه.
بعد جالیز خیار، بوته‌های گل رنگ
و فراموشی خاک.

لب آبی
گیوه‌ها را کندم، و نشستم، پاها در آب:
"من چه سبزم امروز
و چه اندازه تنم هوشیار است!
نکند اندوهی، سر رسد از پس کوه.
چه کسی پشت درختان است؟
هیچ، می‌چرخد گاوی در کرد.
ظهر تابستان است.
سایه‌ها می‌دانند، که چه تابستانی است.
سایه‌هایی بی‌لک،
گوشه‌یی روشن و پاک،
کودکان احساس! جای بازی این‌جاست.
زندگی خالی نیست:
مهربانی هست، سیب هست، ایمان هست.
آری
تا شقایق هست، زندگی باید کرد.

در دل من چیزی است، مثل یک بیشه نور، مثل خواب دم صبح
و چنان بی‌تابم، که دلم می‌خواهد
بدوم تا ته دشت، بروم تا سر کوه.
دورها آوایی است، که مرا می‌خواند."

#سهراب_سپهری

            👉 @PardisParsi 🌙

🌸
🍂🌸🍃
🍃🍂🌸🍃🍂🌸
🍃🍂🌸🍃🍂🌸
@sokhanranihaa - پرویز بهرام – دکلمه مقالات شمس تبریزی - کانال…
@sokhanranihaa
گزیده مقالات شمس تبریزی
با صدای ماندگار #پرویز_بهرام

   
👉 @sokhanranihaa

🌸
🍂🌸🍃
🍃🍂🌸🍃🍂🌸
🍃🍂🌸🍃🍂🌸
به ذکرش هر چه بینی، در خروش است
دلی داند در این معنی، که گوش است...

#سعدی
#گلستان

👉 @PardisParsi 🌙

🌸
🍂🌸🍃
🍃🍂🌸🍃🍂🌸
🍃🍂🌸🍃🍂🌸🍃
زین گذرگه به کجا دل بندم
هرچه را می‌نگرم می‌گذرد...

#بیدل_دهلوی

👉 @PardisParsi 🌙

🌸
🍂🌸🍃
🍃🍂🌸🍃🍂🌸
🍃🍂🌸🍃🍂🌸🍃
Ey Hame Hasti~ UpMusic
Mohammad Esfahani~ UpMusic
ای همه هستی ز "تو" پیدا شده...

خواننده: #محمد_اصفهانی
شاعر: #نظامی

👉 @PardisParsi 🌙

🌸
🍂🌸🍃
🍃🍂🌸🍃🍂🌸
🍃🍂🌸🍃🍂🌸🍃
گریه‌ی حافظ چه سنجد، پیش استغنای عشق
کاندر این دریا نماید هفت دریا شبنمی...

#حافظ


          👉 @PardisParsi 🌙

🌸
🍂🌸🍃
🍃🍂🌸🍃🍂🌸
🍃🍂🌸🍃🍂🌸🍃
به صحرا شدم،
عشق باریده بود و زمین تر شده بود؛
چنانکه پای مرد به گِلزار فرو شود،
پای من به "عشق" فرو می‌شد.

#بایزید_بسطامی
#تذکرة_الاولیا

            👉 @PardisParsi 🌙

🌸
🍂🌸🍃
🍃🍂🌸🍃🍂🌸
🍃🍂🌸🍃🍂🌸
همه هست آرزویم، كه ببینم از تو رویى
چه زیان تو را كه من هم، برسم به آرزویى...
#فصیح_الزمان_شیرازى

👉 @PardisParsi 🌙

🌸
🍂🌸🍃
🍃🍂🌸🍃🍂🌸
🍃🍂🌸🍃🍂🌸🍃
در بیانِ این سه، کم جنبان لبت
از ذَهاب و از ذَهَب وز مذهبت
كین سه را خصم است بسیار و عدو
در كمینت ایستد، چون داند او

درباره رفت‌وآمدت، طلا (داراییت)، و مذهبت کمتر با دیگران صحبت کن زیرا این سه دشمن زیادی دارند و دشمن در کمین تو می ایستد.

#مولانا

👉 @PardisParsi 🌙

🌸
🍂🌸🍃
🍃🍂🌸🍃🍂🌸
🍃🍂🌸🍃🍂🌸🍃
هفتم آبان، روز بزرگداشت مایه سرافرازی ایران، کوروش بزرگ گرامی باد.🌹

👉 @PardisParsi 🌙

🌸
🍂🌸🍃
🍃🍂🌸🍃🍂🌸
🍃🍂🌸🍃🍂🌸🍃
شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار
مهربانی کی سر آمد؟! "شهریاران" را چه شد؟!
#حافظ

👉 @PardisParsi 🌙

🌸
🍂🌸🍃
🍃🍂🌸🍃🍂🌸
🍃🍂🌸🍃🍂🌸🍃
ای برادر تو همان اندیشه‌‌ای
مابقی تو استخوان و ریشه‌ای

گر گُل است اندیشهٔ تو، گُلْشَنی
وَر بُوَد خاری، تو هیمه‌یْ گُلْخَنی

#مولانا

            👉 @PardisParsi 🌙

🌸
🍂🌸🍃
🍃🍂🌸🍃🍂🌸
🍃🍂🌸🍃🍂🌸
صدا کن مرا
صدای تو خوب است
صدای تو سبزینه‌ی آن گیاه عجیبی است
که در انتهای صمیمیت حزن می‌روید

در ابعاد این عصر خاموش
من از طعم تصنیف در متن ادراک یک کوچه تنهاترم
بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است
و تنهایی من شبیخون حجم تو را پیش بینی نمی‌کرد
و خاصیت "عشق" این است
کسی نیست
بیا زندگی را بدزدیم آن وقت
میان دو دیدار قسمت کنیم
بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم
بیا زودتر چیزها را ببینیم
ببین عقرباک‌های فواره در صفحه ساعت حوض
زمان را به گِردی بدل می‌کنند
بیا آب شو مثل یک واژه در سطر خاموشی‌ام

بیا ذوب کن در کف دست من جرم نورانی عشق را مرا گرم کن
(و یک بار هم در بیابان کاشان هوا ابر شد
و باران تندی گرفت
و سردم شد آن وقت در پشت یک سنگ
اجاق شقایق مرا گرم کرد)

در این کوچه‌هایی که تاریک هستند
من از حاصل ضرب تردید و کبریت می‌ترسم
من از سطح سیمانی قرن می‌ترسم
بیا تا نترسم من از شهرهایی که خاک سیاشان چراگاه جرثقیل است
مرا باز کن مثل یک در به روی هبوط گلابی
در این عصر معراج پولاد
مرا خواب کن زیر یک شاخه دور از شب اصطکاک فلزات
اگر کاشف معدن صبح آمد، صدا کن مرا
و من در طلوع گل یاسی از پشت انگشت‌های تو بیدار خواهم شد و آن وقت
حکایت کن از بمب‌هایی که من خواب بودم و افتاد
حکایت کن از گونه‌هایی که من خواب بودم و تر شد
بگو چند مرغابی از روی دریا پریدند
در آن گیر و داری که چرخ زره‌پوش از روی رویای کودک گذر داشت
قناری نخ زرد آواز خود را به پای چه احساس آسایشی بست

بگو در بنادر چه اجناس معصومی از راه وارد شد
چه علمی به موسیقی مثبت بوی باروت پی برد
چه ادراکی از طعم مجهول نان در مذاق رسالت تراوید
و آنوقت من مثل ایمانی از تابش استوا گرم
تو را در سر آغاز یک باغ خواهم نشانید.

#سهراب_سپهری

            👉 @PardisParsi 🌙

🌸
🍂🌸🍃
🍃🍂🌸🍃🍂🌸
🍃🍂🌸🍃🍂🌸
2024/11/16 02:04:41
Back to Top
HTML Embed Code: