Telegram Web Link
گریستن نتوانستم؛ نه پیش دوست
نه در حضور غریبه، نه کنج خلوت خود ..

#رضابراهنی

@official_sheer
شده نزدیک که هجران تو ما را بکشد،
اشتیاق تو مَرا سوخت،
کجایی؟!

بازآ...

#وحشی_بافقی

@official_sheer
#داستان_کوتاه

داشتم برگه های دانشجوهامو صحیح میکردم..
یکی از برگه های خالی حواسمو به خودش جلب کرد..
به هیچ کدام از سوال ها جواب نداده بود. ...
فقط زیر سوال آخر نوشته بود: «نه بابام مریض بوده، نه مامانم، همه صحیح و سالمن شکر خدا. تصادف هم نکردم، خواب هم نموندم، اتفاق بدی هم نیفتاده. دیشب تولد عشقم بود. گفتم سنگ تموم بذارم براش. بعد از ظهر یه دورهمی گرفتیم با بچه ها. بزن و برقص. شام هم بردمش نایب و یه کباب و جوجه ترکیبی زدیم. بعد گفت: بریم دربند؟ پوست دست مون از سرما ترک برداشت ولی می ارزید. مخصوصن باقالی و لبوی داغ چرخی های سر میدون. بعدش بهونه کرد بریم امامزاده صالح دعا کنیم به هم برسیم. رفتیم. دیگه تا ببرمش خونه و خودم برگردم این سر تهرون، ساعت شده بود یک شب. راست و حسینی حالش رو نداشتم درس بخونم. یعنی لای جزوتم باز کردما، اما همش یاد قیافش می افتادم وقتی لبو رو مالیده بود رو پک و پوزش. خنده ام می گرفت و حواسم پرت می شد. یهویی هم خوابم برد. بیهوش شدم انگار. حالا نمره هم ندادی، نده. فدا سرت. یه ترم دیگه آوارت میشم نهایتش. فقط خواستم بدونی که بی اهمیتی و این چیزا نبوده. یه وقت ناراحت نشی.»

چند سال بعد، تو یک دانشگاه دیگر از پشت زد روی شانه ام.گفت:
«اون بیستی که دادی خیلی چسبید»...
گفتم: «اگه لای برگه ات یه تیکه لبو می پیچیدی برام بهت صد می دادم بچه.»...
خندید و دست انداخت دور گردنم. گفت: «بچمون هفت ماهشه استاد. باورت میشه؟» ...
عکسش را از روی گوشیش نشانم داد. خندیدم.
گفت: «این موهات رو کی سفید کردی؟ این شکلی نبودی که.»...
نشستم روی نیمکت فلزی و سرد حیاط. نشست کنارم. دلم میخواست براش بگویم که یک شبی هم تولد عشق من بود که خودش نبود، دورهمی نبود، نایب نبود، دربند نبود، امامزاده صالح نبود،
فقط سرد بود..

#مرتضی_برزگر

@official_sheer
ای آنکه دوست دارمت، اما ندارمت
بر سینه می‌فشارمت، اما ندارمت

ای آسمان من که سراسر ستاره‌ای
تا صبح می‌شمارمت، اما ندارمت

در عالم خیال خودم چون چراغ اشک
بر دیده می‌گذارمت، اما ندارمت

می‌خواهم ای درخت بهشتی، درختِ جان
در باغ دل بکارمت، اما ندارمت

می‌خواهم ای شکفه‌ترین مثل چترِ گل
بر سر نگاه دارمت، اما ندارمت

#سعیدبیابانکی

@official_sheer
تو آنی و ما کمــتر از آن و اینیم
برخیز که در بـــــاور تو بنشینیم

شب با همه ی تیرگی اش آخر شد
ای صبح چه خوب است تو را میبینیم

#صفيه_قومنجانی

@official_sheer
درد بی عشقی ز جانم برده طاقت ور نه من

داشتم آرام تا آرام جانی داشتم ...

#رهی_معیری

@official_sheer
Ejazeh
Dariush
اگه چشمات بگن آره
هیچ کدوم کاری نداره...

@official_sheer
دیدمت چشم تو جا در چشم های من گرفت
آتشــی یک لحــظه آمد در دلـــم دامن گرفت

آنقدر بی اختیـــار این اتفــاق افتاد کـــه
این گناه تازه ی من را خدا گردن گرفت

در دلم چیزی فرو می ریزد آیا عشق نیست
این کــــه در اندام من امـــروز باریدن گرفت؟

من که هستم؟ او که نامش را نمی دانست و بعد
رفت زیــر سایـــه ی یک "مرد" و نـــــام "زن" گرفت

روزهای تیـره و تاری کـــه با خود داشتم
با تو اکنون معنی آینده ای روشن گرفت

زنده ام تا در تنم هرم نفس های تو هست
مرگ می داند فقـط باید تـو را از من گرفت

 #نجمه‌زارع

@official_sheer

فقط تاریکی می‌داند
ماه چقدر روشن است
فقط خاک می‌داند
دست‌های آب
چقدر مهربان!
معنی دقیق نان را
فقط آدم گرسنه می‌داند

فقط من می‌دانم
تو چقدر زیبایی!

#رسول_یونان

@official_sheer
#داستان_کوتاه

مهین خانم چهل سال است ازدواج کرده، سه دختر و یک پسر دارد. داماد دارد، عروس دارد، چند تایی هم نوه دارد. خودش می گوید دانشگاه نرفته، اما انقدر خوب حرف می زند که گاهی شک می کنم راست بگوید. مهین خانم از آن زن هایی است که من از همصحبتی با آنها لذت می برم. دیروز وقتی گفت « تن دادن از آن اتفاقات سخت زندگی است...» سریع توی کیفم دنبال خودکار گشتم، دفترم را بیرون آوردم و جمله اش را یادداشت کردم، می دانستم اگر آن را ننویسم خیلی زود فراموشش می کنم.
مهین خانم معتقد است خیلی از زن ها مجبورند زندگی زناشویی شان را تحمل کنند چون گزینه ی دیگری جلوی رو ندارند. می گوید خودش هم چهل سال تحمل کرده، تن داده به زندگی که دوست نداشته. می گوید تن دادن از آن اتفاقات سخت زندگی است گاهی زندگی مجبورت می کند مسالمت آمیز با آن کنار بیایی و دم نزنی. پرچم سفیدت را تکان بدهی و سرنوشتت را بی کم و کاست قبول کنی. و آرزو کنی دخترانت سرنوشتی بهتر از تو داشته باشند.
جورج اورول در کتاب روزهای برمه جمله ی خوبی دارد، نوشته آدم به فرض آن که تا آخر عمر تنها بماند و شریکی پیدا نکند، تحمل آن بسیار آسان تر است تا شب و روز با کسی سر و کار داشته باشد که حتی یکی از هزاران حرف او را نمی فهمد. نمی دانم مهین خانم درست می گوید یا جورج اورول..

#مریم_سمیع_زادگان

@official_sheer
نازم بـه چشم یار که تیرِ نگاه را

بیجا هدر نکرد و به قلبم نشانه زد ...!

#مهدی_اخوان_ثالث

@Official_Sheer
حال من خوب است اما با تو بهتر می شوم
آخ...تا می بینمت یک جور دیگر می شوم

با تو حس شعر در من بیشتر گل می کند
یاسم و باران که می بارد معطر می شوم

در لباس آبی از من بیشتر دل می بری
آسمان وقتی که می پوشی کبوتر می شوم

آنقَدَرها مرد هستم تا بمانم پای تو
می توانم مایه ی گه گاه دلگرمی شوم

میل میل توست اما بی تو باور کن که من
در هجوم بادهای سخت، پرپر می شوم

#مهدی_فرجی

@Official_Sheer
تابستان که میشود؛
دلم شور میزند!
نکند طعم گیلاس های بازار،
مرا از یادِ تو ببرد ...

#عباس‌معروفی

@Official_Sheer
ما گشته ایم، نیست، تو هم جستجو مکن
آن روزها گذشت، دگر آرزو مکن

دیگر سراغ خاطره های مرا مگیر
خاکستر گداخته را زیر و رو مکن

در چشم دیگران منشین در کنار من
ما را در این مقایسه بی آبرو مکن

راز من است غنچه ی لب های سرخ تو
راز مرا برای کسی بازگو مکن

دیدار ما تصور یک بی نهایت است
با یکدگر دو آینه را رو به رو مکن

#فاضل_نظری

@Official_Sheer
Dard
Saeid Hosseini
من ای درد باری که سرم اومده ...💔

@Official_Sheer
سربلند

سراپا اگر زرد و پژمرده‌ایم
ولی دل به پاییز نسپرده‌ایم

چو گلدان خالی لب پنجره
پر از خاطرات ترک خورده‌ایم

اگر داغ دل بود، ما دیده‌ایم
اگر خون دل بود، ما خورده‌ایم

اگر دل، دلیل است، آورده‌ایم
اگر داغ، شرط است، ما برده‌ایم

اگر دشنۀ دشمنان، گردنیم!
اگر خنجر دوستان، گرده‌ایم!

گواهی بخواهید، اینک گواه:
همین زخمی‌هایی که نشمرده‌ایم!

دلی سربلند و سری سر به زیر
از این دست، عمری به سر برده‌ایم

#قیصرامین‌پور

@Official_Sheer
بعد از آن عشقی که در ما اتفاق افتاده است
چشمهایت ظاهرا از اشتیاق افتاده است

فال لازم نیست، حتی از خطوط دست‌هات
می‌توان فهمید بین ما فراق افتاده است

سوختم اما وجودم روشنی بخش تو شد
قدر یک هیزم که آغوش اجاق افتاده است

این در و آن در زدن چیزی برای من نداشت
مثل گنجشکی که در دام اتاق افتاده است

ترس از این "دوستت دارم" به ما محدود نیست
در تمام شهر انگار اختناق افتاده است

درد دارد نقش عاشق‌ پیشه را بازی کنیم
بعد از آن عشقی که در بند نفاق افتاده است.

#محمد_نجفی

@Official_Sheer
2024/09/22 22:34:32
Back to Top
HTML Embed Code: