با منِ دردآشنا ، ناآشنایی بیش از این؟
ای وفادارِ رقیبان، بیوفایی بیش از این؟
گرمِ احساس منی، سرگرم یاد دیگران،
من کجا از وصل خشنودم، جدایی بیش از این ؟
موجی و بر تکهسنگی خُرد، سیلی میزنی
با بهخاکافتادگان، زورآزمایی بیش از این؟
زاهد دلسنگ را از گوشه محراب خود
ساکن میخانه کردی، دلربایی بیش از این؟
پیش از این زنجیرِ صدها غم به پایم بسته بود
حال، تنها بندۀ عشقم، رهایی بیش از این؟
#سجاد_سامانی
@official_sheer
ای وفادارِ رقیبان، بیوفایی بیش از این؟
گرمِ احساس منی، سرگرم یاد دیگران،
من کجا از وصل خشنودم، جدایی بیش از این ؟
موجی و بر تکهسنگی خُرد، سیلی میزنی
با بهخاکافتادگان، زورآزمایی بیش از این؟
زاهد دلسنگ را از گوشه محراب خود
ساکن میخانه کردی، دلربایی بیش از این؟
پیش از این زنجیرِ صدها غم به پایم بسته بود
حال، تنها بندۀ عشقم، رهایی بیش از این؟
#سجاد_سامانی
@official_sheer
بیا
بی تو
آنچنان پر جراحت روی دستِ دنیا افتاده ام
که سربازی تنها
با تفنگی بیِ تیر
#نیکی_فیروزکوهی
@official_sheer
بی تو
آنچنان پر جراحت روی دستِ دنیا افتاده ام
که سربازی تنها
با تفنگی بیِ تیر
#نیکی_فیروزکوهی
@official_sheer
رفتن زیاد دیده ایم و بسیار بسیار رفته ایم، از شهرها، از رفاقت ها و عشق ها، از خودمان حتی. و حالا چه تفاوت میکند آفتاب باشد یا باران؟ صبح یا شب؟ تابلوها در افولِ ما غروب میکنند و میگذرند، همراه با خاطره ها، لبخند ها، سیگارها و بوسه ها.
و گذشتن است که همیشه درد دارد، حتی عبور از رنجی که انتهاش رهائی است، حتی گذر از غروبی که فرداش عید است، حتی گذار از روزهای سفت نگه داشتنِ یک عقیدهٔ اشتباه، که البته روشنائی خواهد بود.
اینها را گفتم که خرده نگیریم به اشکِ پشت کاسهٔ آب، هر بار و هربار و هربار تا هزار بار، که اذیتمان نکند گفتن از عشق های گذشته، محبت های منقضی شده، به قار قار کلاغ ها و جیک جیک گنجشک ها اولِ صبح.
اینها را گفتم بل رفتن آسان شود، نشد، نفهمیدند آنها که عجیب نگاه میکردند وقتی با موهای جوگندمی از عشق نوجوانی میگفتیم، یا دوستانی که فقط اسمی ازشان مانده و خاطره ای.
بعد از هزار بار رفتن و جا گذاشتن خودمان، اینجا و آنجا، باز گریه است و مچاله شدن توی صدای چاوشی و کلمات.
همین.
#محمد_یغمائی
@official_sheer
و گذشتن است که همیشه درد دارد، حتی عبور از رنجی که انتهاش رهائی است، حتی گذر از غروبی که فرداش عید است، حتی گذار از روزهای سفت نگه داشتنِ یک عقیدهٔ اشتباه، که البته روشنائی خواهد بود.
اینها را گفتم که خرده نگیریم به اشکِ پشت کاسهٔ آب، هر بار و هربار و هربار تا هزار بار، که اذیتمان نکند گفتن از عشق های گذشته، محبت های منقضی شده، به قار قار کلاغ ها و جیک جیک گنجشک ها اولِ صبح.
اینها را گفتم بل رفتن آسان شود، نشد، نفهمیدند آنها که عجیب نگاه میکردند وقتی با موهای جوگندمی از عشق نوجوانی میگفتیم، یا دوستانی که فقط اسمی ازشان مانده و خاطره ای.
بعد از هزار بار رفتن و جا گذاشتن خودمان، اینجا و آنجا، باز گریه است و مچاله شدن توی صدای چاوشی و کلمات.
همین.
#محمد_یغمائی
@official_sheer
آنقدر دوستت دارم
و آنچنان دلتنگ ات هستم
که جز این دو فعل
اگر چیز دیگری بگویم
بیهوده ست…
#ناظم_حکمت
@official_sheer
و آنچنان دلتنگ ات هستم
که جز این دو فعل
اگر چیز دیگری بگویم
بیهوده ست…
#ناظم_حکمت
@official_sheer
هر جا رَوی تو با مَنی
ای هر دو چشم و روشنی
خواهی سوی مَستیم کَش
خواهی بِبَر سویِ فنا....
#مولانا
@official_sheer
ای هر دو چشم و روشنی
خواهی سوی مَستیم کَش
خواهی بِبَر سویِ فنا....
#مولانا
@official_sheer
امروز ترا دسترس فردا نیست
و اندیشه فردات بجز سودا نیست
ضایع مکن این دم ار دلت شیدا نیست
کاین باقی عمر را بها پیدا نیست
#خیام
@official_sheer
و اندیشه فردات بجز سودا نیست
ضایع مکن این دم ار دلت شیدا نیست
کاین باقی عمر را بها پیدا نیست
#خیام
@official_sheer
شب گذشته شتابان به رهگذار تو بودم
به جلد رهگذر اما در انتظار تو بودم
نسیم زلف تو پیچیده بود در سر و مغزم
خمار و سست، ولی سخت بی قرار تو بودم
همه به کاری و من دست شسته از همه کاری
همه به فکر و خیال تو و به کار تو بودم
خزان عشق نبینی که من به هر دمی ای گل
در آرزوی شکوفائی و بهار تو بودم
اگر که دل بگشاید زبان به دعوی یاری
تو یار من که نبودی، منم که یار تو بودم
چو لاله بود چراغم به جستجوی تو در دست
ولی به باغ تو، دور از تو داغدار تو بودم
به کوی عشق تو راضی شدم به نقش گدائی
اگر چه شهره به هر شهر و «شهریار» تو بودم...
#شهریار
@official_sheer
به جلد رهگذر اما در انتظار تو بودم
نسیم زلف تو پیچیده بود در سر و مغزم
خمار و سست، ولی سخت بی قرار تو بودم
همه به کاری و من دست شسته از همه کاری
همه به فکر و خیال تو و به کار تو بودم
خزان عشق نبینی که من به هر دمی ای گل
در آرزوی شکوفائی و بهار تو بودم
اگر که دل بگشاید زبان به دعوی یاری
تو یار من که نبودی، منم که یار تو بودم
چو لاله بود چراغم به جستجوی تو در دست
ولی به باغ تو، دور از تو داغدار تو بودم
به کوی عشق تو راضی شدم به نقش گدائی
اگر چه شهره به هر شهر و «شهریار» تو بودم...
#شهریار
@official_sheer
اگر بی من خوشی یارا
به صد دامم،
چه می بندی؟
اگر ما را همی خواهی؛
چرا تُندی، نمی خندی ...!؟
#مولانا
@official_sheer
به صد دامم،
چه می بندی؟
اگر ما را همی خواهی؛
چرا تُندی، نمی خندی ...!؟
#مولانا
@official_sheer
نیمی از جانِ مرا بردی،
محبت داشتی
نیمِ باقیمانده هم
هروقت فرصت داشتی ...
#سجاد_سامانی
@official_sheer
محبت داشتی
نیمِ باقیمانده هم
هروقت فرصت داشتی ...
#سجاد_سامانی
@official_sheer
دیگر منتظر کسی نیستم
هر که آمدستاره از رویاهایم دزدید
هر که آمدسفیدی از کبوترانم چید
هر که آمدلبخند از لبهایم برید
منتظر کسی نیستم
از سر خستگی در این ایستگاه نشستهام!
#رسول_یونان
@official_sheer
هر که آمدستاره از رویاهایم دزدید
هر که آمدسفیدی از کبوترانم چید
هر که آمدلبخند از لبهایم برید
منتظر کسی نیستم
از سر خستگی در این ایستگاه نشستهام!
#رسول_یونان
@official_sheer