Telegram Web Link
نفسم بی‌تو کجا نایِ دمیدن دارد؟

#شهریار

@official_sheer
مى‌گفتى : شبت خوب جانِ من
بیشتر از خوب بودنِ شب؛
اندیشه‌ى اینکه جانِ تو هستم،
در من ریشه مى‌کرد و سبز می شد ..

#ازدمیرآصف

@official_sheer
#داستان_کوتاه

پسر نوح به خواستگاری دختر هابیل رفت. دختر هابیل جوابش كرد و گفت: نه، هرگز، همسری ام را سزاوار نیستی؛ تو با بدان نشستی و خاندان نبوتت گم شد. تو همانی كه بر كشتی سوار نشدی. خدا را نادیده گرفتی و فرمانش را. به پدرت پشت كردی، به پیمان و پیامش نیز.
غرورت، غرقت كرد. دیدی كه نه شنا به كارت آمد و نه بلندی كوه ها!

پسر نوح گفت: اما آن كه غرق می شود، خدا را خالصانه تر صدا می زند، تا آن كه بر كشتی سوار است. من خدایم را لابه‌لای توفان یافتم، در دل مرگ و سهمگینی سیل.

دختر هابیل گفت: ایمان، پیش از واقعه به كار می آید. در آن هول و هراسی كه تو گرفتار شدی، هر كفری بدل به ایمان می شود. آن چه تو به آن رسیدی، ایمان به اختیار نبود، پس گردنی خدا بود كه گردنت را شكست.

پسر نوح گفت: آنها كه بر كشتی سوارند، امنند و خدایی كجدار و مریز دارند كه به بادی ممكن است از دستشان برود. من اما آن غریقم كه به چنان خدای مهیبی رسیدم كه با چشمان بسته نیز می بینمش و با دستان بسته نیز لمسش می كنم. خدای من چنان خطیر است كه هیچ توفانی آن را از كفم نمی برد.

دختر هابیل گفت: باری، تو سركشی كردی و گناهكاری. گناهت هرگز بخشیده نخواهد شد.

پسر نوح خندید و خندید و خندید و گفت: شاید آن كه جسارت عصیان دارد، شجاعت توبه نیز داشته باشد. شاید آن خدا كه مجال سركشی داد، فرصت بخشیده شدن هم داده باشد!

دختر هابیل سكوت كرد و سكوت كرد و سكوت كرد و آنگاه گفت:‌ شاید. شاید پرهیزكاری من به ترس و تردید آغشته باشد، اما نام عصیان تو دلیری نبود. دنیا كوتاه است و آدمی كوتاه‌تر. مجال آزمون و خطا نیست.

پسر نوح گفت:‌ به این درخت نگاه كن. به شاخه‌هایش. پیش از آنكه دست های درخت به نور برسند. پاهایش تاریكی را تجربه كرده اند. گاهی برای رسیدن به نور باید از تاریكی عبور كرد. گاهی برای رسیدن به خدا باید از پل گناه گذشت...

من این گونه به خدا رسیدم. راه من اما راه آسانی نیست. راه تو زیباتر است، راه تو مطمئن تر، دختر هابیل!

پسر نوح این را گفت و رفت: دختر هابیل تا دور دست ها تماشایش كرد و سالهاست كه منتظر است و سالهاست كه با خود می گوید: آیا همسری اش را سزاوار بودم؟!

#عرفان_نظرآهاری

@official_sheer
من با تو حتی روزمرگی هامم دوست دارم!
با تو میشه نشست لب پارکای خیابونی؛
و فلافل کثیف با خیارشور اضافه خورد،
و تا ساعت ها به ترک لای دیوار خندید!
با اطمینان از اینکه؛
مثل خودم دیوونه ای:)
و میدونی قشنگ ترین جاش کجاست؟
من با تو خودمو بیش تر دوست دارم !
خیلی بیش تر ...

#الهام_داوودیان

@official_sheer
و باید زیست
چون درختی تک و آزاده
و چون جنگلی با یاران

#ناظم_حکمت

@official_sheer
دُچار یعنی ...
دو چشم داری اما ؛
حواست چهار چشمی 
پی کسی است ...!


#رسول_ادهمی

@official_sheer
ببوس مرا بی وقفه!
باز هم ..
بلند بلند ببوس مرا،
آری عشق،
همين سفرهای طولانی را می‌طلبد ..

#ایلهانبرک

@official_sheer
هوایت می زند بر سر،
دلم دیوانه می‌گردد!
چه عطری در هوایت هست؟
نمیدانم ..
نمیدانم ..

#مولانا

@official_sheer
ما را که تو منظوری، خاطر نرود جایی .

#سعدی

@official_sheer
سخت بود فراموش کردن
کسی که با او؛
همه‌چیز و همه‌کس را،
فراموش می‌کردم ..

#ایلهانبرک

@official_sheer
تو که یادت نمیاید
اما من خوب یادم هست
قرار بود عاشقانه ترین صدای ساختمان از واحد ما بیاید،
وقتی تو فنجان قهوه ام را هم میزنی...

#سحررستگار

@official_sheer
عزیزم، به شهر من بیـــا.
همین فـردا راهی شو بیـــا
رهـــا کن هـمـه چیز را
بگو “یکی منتظرم هست” …ُ بیــا!

#ناظم_حکمت

@official_sheer
دیگران را عید اگر فرداست ما را این دمست
روزه داران ماه نو بینند و ما ابروی دوست

#سعدی

@official_sheer
یاد من باش دم صبح
مهربان باشم بامردم شهر
وفراموش کنم
هرچه گذشت

#فریدون_مشیری

@official_sheer
از صبح‌های دور از تو نگویم،
که مانند است به شب!
که مانند است به اوجِ چله‌ی زمستان!
ابدی جان...
هر شب،
غمت در دل است و عشقت در سر
و هر صبح،
عشقت در دل و خاطره‌ات در سر!
طلوع کن صبحم را،
که عمریست بی خورشید
روزهایم شب میشود
و بی مهتاب،
شب‌هایم روز...

#سید_علی_صالحی

@official_sheer
و مَرا وصله بزن سمتِ چپِ پیرهَنَت...!

#رومینامعین‌زاده

@official_sheer
تا عشق نیاید
جمعه
حالش نگران ست !

#لیلامقربی

@official_sheer
خبرترین خبرِ روزگار، بی‌خبری‌ست
خوشا که مرگ، کسی را خبر نخواهد کرد

#فاضل_نظری

@official_sheer
2024/09/27 23:24:20
Back to Top
HTML Embed Code: