Telegram Web Link
عمرت دراز باد که ما را فراق تو
خوش میبرد به زاری و خوش زار می‌ کشد
مجروح را جراحت و بیمار را مرض
عشاق را مفارقت یار می‌کشد

#وحشی_بافقی

@official_sheer
صد نامه فرستادم
و صد راه نشان دادم
یا راه نمی دانی
یا نامه ‌نمی خوانی!

#مولانا

@official_sheer
تو مپندار که از عشق تو دل بر گیرم
یا به جای تو کسی جویم و در بر گیرم

بعد صد سال اگر بر سر خاکم گذری
پاره سازم کفن و زندگی از سر گیرم

#محمدعاشوری

@official_sheer
از در درآمدی و من از خود به در شدم
گفتی کز این جهان به جهان دگر شدم
گوشم به راه تا که خبر می‌دهد ز دوست
صاحب خبر بیامد و من بی‌خبر شدم
چون شبنم اوفتاده بدم پیش آفتاب
مهرم به جان رسید و به عیوق بر شدم
گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق
ساکن شود بدیدم و مشتاق‌تر شدم

#سعدی

@official_sheer
احوال دل، آن زلف دو تا داند و من
راز دل غنچه را، صبا داند و من
بی من تو چگونه ای، ندانم؟ اما
من بی تو در آتشم، خدا داند و من

#رهی_معیری

@official_sheer
تو از آن دگری رو که مرا یاد تو بس
خود تو دانی که من از کان جهانی دگرم
از شکار دگران چشم و دلی دارم سیر
شیرم و جوی شغالان نبود آبخورم

#شهریار

@official_sheer
به تو که فکر میکنم؛
پرنده‌ای می‌آید ..
می‌نشیند گوشه‌ی قلبم!

#جورج_اورول

@official_sheer
همه را بیازمودم
ز تو خوش ترم نیامد

#مولانا

@official_sheer
#داستان_کوتاه

دخترکم سه سالش بود، یا چهار. تازه عقل‌رس شده بود؛ آن‌قدری که بفهمد گلودرد و بیمارستان و روپوش سفید و دکتر و پرستار، آخرش به آمپول ختم می‌شود قطعن. که شد. گفتم «عزیزکم! آمپول درد داره. گریه هم داره. باید هم بهت بزنن. اگه دلت خواست یه کم گریه کن.» این‌ها را در حالی می‌گفتم و اشک تازه‌راه‌افتاده‌ی چشمش را پاک می‌کردم که پسرکی هفت هشت ساله داشت توی اتاق تزریقات نعره می‌کشید و بالاتر از صدای او صدای پدر و مادرش به گوش می‌رسید که به اصرار می‌گفتند آمپول که درد ندارد پسرم، تو بزرگ شدی، مردهای بزرگ که گریه نمی‌کنند و بالاخره رفتیم و آمپول را زدیم و دخترکم گریه‌اش را کرد، که به در بیمارستان نرسیده تمام شد. رفتنی سرش را با یک نگاه عاقل اندر سفیهی برگردانده بود سمت پسرک که بغل مادرش ولو شده بود روی صندلی‌های انتظار.

نزدیک به هفده سال است که زور می‌زنم دخترک هیچی را هم یاد نگرفت، همین یک چیز را یاد بگیرد. که جایی که باید گریه کند، گریه کند. نریزد توی خودش چون بزرگ شده یا چون آدم بزرگ‌ها گریه نمی‌کنند (عجب دروغ بزرگی!). که یاد بگیرد جایی که باید فریاد بزند، فریاد بزند. که وقتی که باید عصبانی باشد، عصبانی باشد واقعن، نه تندیس صبر و حلم و شکیبایی که خون خونش را می‌خورد ولی به همه لبخند احمقانه‌ی «نایس» و «کول» تحویل بدهد و در عوضش مدال به‌دردنخورِ «فلانی؟ وای، هیچ‌وقت ندیدم عصبانی باشه، همیشه ریلکس و آرومه، دلش مثل دریاس» را تحویل بگیرد. یاد بگیرد وقتی نمی‌خواهد کسی بماند، حالی طرف کند که نباید بماند؛ و وقتی نمی‌خواهد کسی برود،‌ داد بزند «آهای! نمی‌خواهم بروی. اصلن غلط می‌کنی که داری می‌روی!» و اگر لازم باشد یکی هم بخواباند در گوش کسی که نمی‌فهمد نباید برود. دارم زور می‌زنم دخترک را جوری بزرگ کنم که ما را بزرگ نکردند. جوری که چشمش به فضیلت‌های ناچیز نباشد. جوری که یادش نرود آدم است، و آدم، همانی است که هم گریه می‌کند، هم داد می‌زند، هم خشمگین می‌شود، و هم تا آخر عمرش مدیون خودش است، اگر همان‌جا، همان‌وقت، به همان‌کس، همان حرفی را که باید بزند، نزند.

#حسین_وحدانی

@official_sheer
چون عاقبت کار جهان نیستی است
انگار که نیستی چو هستی خوش باش

#خیام

@official_sheer
من زخم تو را به هیچ مرهم ندهم
یک موی تو را به هر دو عالم ندهم

#مولانا

@official_sheer
تا عهد تو دربستم، عهد همه بشکستم
بعد از تو روا باشد نقض همه پیمان‌ها

تا خار غم عشقت آویخته در دامن
کوته نظری باشد رفتن به گلستان‌ها

آن را که چنین دردی از پای دراندازد
باید که فروشوید دست از همه درمان‌ها

گر در طلبت رنجی ما را برسد شاید(شایسته است)
چون عشق حرم باشد، سهل است بیابان‌ها

هر تیر که در کیش است گر بر دل ریش آید
ما نیز یکی باشیم از جملۀ قربان‌ها

هر کو نظری دارد با یار کمان ابرو
باید که سپر باشد پیش همه پیکان‌ها

گویند مگو سعدی چندین سخن از عشقش
می‌گویم و بعد از من، گویند به دوران ها...

#سعدی

@official_sheer
وسطِ گریه‌هام می‌خندم
ما غم‌انگیزها عجیب‌تریم!

#حامدابراهیم‌پور

@official_sheer
کسی‌ نمی‌‌داند
جاده‌ها برای چه طولانی اند
شب برای چه دراز
هوا چرا بارانیست
ایستگاه‌ها چرا خالی‌ ؟؟

کسی‌ نمی‌داند
فصل ها
برگ ها
هفته‌های هزار روزه
خواب‌های هزار پاره
انفجارِ بی‌ طنینِ یک بغض
چه ربطی‌ به کوچه دارد
چه ربطی‌ به انتظاری سوخته
به ابهامِ مرگ آورِ یک تاخیر
به حافظه ی خونینِ یک مسافر دارد

#نیکی_فیروزکوهی

@official_sheer
اردیبهشت را باید لباس نو پوشید. پیراهنی گل‌دار از جنس بهار. از جنس شکوفه‌های گیلاس، با طعم توت‌فرنگی و عطر یاس.
اردیبهشت را باید یاری برگزید از جنس برگ‌های سروِ ماندگار.
اردیبهشت را باید بی‌دغدغه سر کرد. دوشی از شعف گرفت و به میزبانی بوسه و چای بهارنارنجی دوستانه رفت.
اردیبهشت را باید خوش‌رو بود و پر‌خنده.
اردیبهشت را باید عاشقی کرد.
همین و تمام!

#شیما_سبحانی

@official_sheer
سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد
ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود

رشته تسبیح اگر بگسست معذورم بدار
دستم اندر دامن ساقی سیمین ساق بود

#حافظ

@official_sheer
2024/09/25 14:25:18
Back to Top
HTML Embed Code: