Telegram Web Link
فأنا لا أملكُ في‌الدنيا
إلا عينيک و أحزاني...

و در این دنیا
دیگر چیزی جز «چشمانت»
و «غم‌هایم» برایم باقی نمانده...

#نزارقبانی

@official_sheer
 
بی کیمیای مستی، تبدیل غم محال است

یا می حلال فرما یا غم حرام گردان
 
#نظیری_نیشابوری

@official_sheer
از من صبوری بیش‌ازین دیگر نمی‌آید
می‌میرم و عمرِ جدایی سر نمی‌آید

#حسین_دهنوی

@official_sheer
#داستان_کوتاه

اردیبهشت که اولا این شکلی نبود؛ اردیبهشت عطر بهار نارنجای ته حیاط عزیزجونو داشت؛ اردیبهشت توو حیاط عزیز جون، یه تیکه از خود بهشت بود. وقتی پای صحبتاش مینشستی میگفت اون سالای دور که سیزده سالش بود و تازه داده بودنش به آسدرضا، بهونه ی خونه و عروسکاشو که میگرفت، آسدرضا میاوردش لب باغچه و باهم جوونه میکاشتن توو دل خاک؛ یه وقتا باخودش ریز میخندید و میگفت جایی نگیا ننه، اما سدرضا یه ته صدایی هم داشت؛ اون روزا لب باغچه همونجور که درختارو میکاشتیم، زیر لب آوازم میخوند.. فک میکرد من با باغبونی آروم میشم؛ اما راستس ننه، من به شوق صداش آروم میشدم! بهارنارنجای ته حیاط، ثمره ی همون روزای جوونیشون بود؛ شاید واسه همینم بیشترِ همه ی درختای حیاط، عطر بهار میداد..

بعدها خیلی چیزا شد که خنده های ریز عزیزجون جاشو بده به اشک؛ که گوشه ی چارقدشو بگیره به چِشاش و توو خلوتش گریه کنه؛ اما هیچوقت درختای ته حیاطو یادش نرفت..حتی اون موقع که عمه لیلا از شوهرش جدا شد و پولاشو برداشت و رفت اون سر دنیا..حتی اون موقع که عمو ابراهیم اومد و با آقاجون دعواش شد و رفت و دیگه تا چن سال پشت سرشو هم نگا نکرد..حتی اونموقع که پادرد و کمردرد امونشو برید و چارقدم راهشو به زور میرفت..حتی اونموقع که آقاجون مریض و بی جون افتاد گوشه ی خونه..عطر اردیبهشت از خونه نرفت.

بعدها که تنها شدیم؛ بعدها که خونه ساکت شد و گریه ها تموم؛ بعدها که من موندم و عزیز؛ زیر لبی آروم گفت که اردیبهشت؛ توو نفسای آسدرضا بود..بعدها که گلابِ گلاب دونِ روی طاقچه جا نشستن رو پیرنِ آقاجون نشست رو سنگ سرد خاکش.. ردیف گلای مریم دور حیاط خلاصه شدن به دور یه سنگ سرد.. که دم اذون هیچکی نبود آستین بالا بزنه و صلوات بده زیر لب تا دم حوض.. بعدها که بهارنارنجای ته حیاط شاخه شاخه خشکید و دیگه جوونه نزد؛ اردیبهشت رختاشو جمع کرد و واسه همیشه از خونه ی عزیز جون رفت

بعد اون عزیزجون هرسال بهارا میشینه لب ایوون و زیر لب آواز میخونه.. ازش میپرسم دیگه درخت نمیکاری؟ اردیبهشته ها..ریزمیخنده؛ باگوشه ی چارقدش چشای خیسشو پاک میکنه و میگه کجایی ننه.. اردیبهشت خیلی وقته که با سدرضا رفته بهشت..

#نازنین_هاتفی

@official_sheer
ای غم؛ بگو از دستِ تو آخر کجا باید شدن؟!
در گوشه‌ی میخانه هم، ما را تو پیدا می‌کنی...

#شهریار

@official_sheer
ماهی تنهای من در تنگ خود آسوده باش
جز پریشانی، مگر دریا چه دارد با خودش ؟

#محمدحسن_جمشیدی

@official_sheer
چو بسازیم چو عیدم
چو بسوزیم چو عودم...
ز تو خندم، ز تو گریَم
ز تو غمگین، ز تو شادم!

#مولانا

@official_sheer
گر در سفرم، تویی رفیق سفرم
ور در حَضَرم، تویی انیس حضرم

القصه، به هر کجا که باشد گذرم
جز تو نَبُود هیچ کسی در نظرم...

#ابوسعید_ابوالخیر

@official_sheer
انصاف بده که عشق نیکوکار است

زان است خلل،که طبع بدکردار است

تو شهوت خویش را لقب عشق نهی

از شهوت تا به عشق ره بسیار است

#مولانا

@official_sheer
بیچاره آهویی که صید پنجهٔ شیری‌ست
بیچاره تر شیری که صید چشم آهویی

#فاضل_نظری

@official_sheer
غَمَت ناخوانده مهمانی‌ست هرشب در سرای من
اگر یک شب تو خود مهمان من باشی چه خواهد شد؟

#عمادخراسانی

@official_sheer
مگر در این شب دیر‌انتظار عاشق‌کش
به وعده‌های وصال تو زنده دارندم...

#هوشنگ_ابتهاج

@official_sheer
به صد فسانه و افسون نمی‌کند بیرون
رقیب از سر مجنون، هوای لیلا را

#وحدت_کرمانشاهی

@official_sheer
#داستان_کوتاه

اومد پیشم حالش خیلی عجیب بود فهمیدم با بقیه فرق میکنه
گفت: یه سوال دارم که خیلی جوابش برام مهمه
گفتم: چشم، اگه جوابشو بدونم، خوشحال میشم بتونم کمکتون کنم
گفت: دارم میمیرم
گفتم: یعنی چی؟
گفت: یعنی دارم میمیرم دیگه
گفتم: دکتر دیگه ای، خارج از کشور؟
گفت: نه همه اتفاق نظر دارن، گفتن خارج هم کاری نمیشه کرد.
گفتم: خدا کریمه، انشالله که بهت سلامتی میده
با تعجب نگاه کرد و گفت: یعنی اگه من بمیرم، خدا کریم نیست؟
فهمیدم آدم فهمیده ایه و نمیشه گول مالید سرش
گفتم: راست میگی، حالا سوالت چیه؟

گفت: من از وقتی فهمیدم دارم میمیرم خیلی ناراحت شدم
از خونه بیرون نمیومدم، کارم شده بود تو اتاق موندن و غصه خوردن،
تا اینکه یه روز به خودم گفتم تا کی منتظر مرگ باشم،
خلاصه یه روز صبح از خونه زدم بیرون مثل همه شروع به کار کردم،
اما با مردم فرق داشتم، چون من قرار بود برم و انگار این حال منو کسی نداشت،
خیلی مهربون شدم، دیگه رفتارای غلط مردم خیلی اذیتم نمیکرد
با خودم میگفتم بذار دلشون خوش باشه که سر من کلاه گذاشتن، آخه من رفتنی ام و اونا انگار نه
سرتونو درد نیارم من کار میکردم اما حرص نداشتم

بین مردم بودشون ظلم نمیکردم و دوستشون داشتم
ماشین عروس که میدیدم از ته دل شاد میشدم و دعا میکردم
گدا که میدیدم از ته دل غصه میخوردم و بدون اینکه حساب کتاب کنم کمک میکردم
مثل پیر مردا برا همه جوونا آرزوی خوشبختی میکردم
الغرض اینکه این ماجرا منو آدم خوبی کرد و ناز و خوردنی شدم
حالا سوالم اینه که من به خاطر مرگ خوب شدم و آیا خدا این خوب شدن و قبول میکنه؟
گفتم: بله، اونجور که یادگرفتم و به نظرم میرسه آدما تا دم رفتن خوب شدنشون واسه خدا عزیزه
آرام آرام خدا حافظی کرد و تشکر

داشت میرفت
گفتم: راستی نگفتی چقدر وقت داری؟
گفت: معلوم نیست بین یک روز تا چند هزار روز!!!
یه چرتکه انداختم دیدم منم تقریبا همین قدرا وقت دارم. با تعجب گفتم: مگه بیماریت چیه؟
گفت: بیمار نیستم!
هم کفرم داشت در میومد وهم ازتعجب داشتم شاخ دار میشدم گفتم: پس چی؟
گفت: فهمیدم مردنیم،
رفتم دکتر گفتم: میتونید کاری کنید که نمیرم گفتن: نه گفتم: خارج چی؟ و باز گفتند : نه!
خلاصه ما رفتنی هستیم کی ش فرقی داره مگه؟
باز خندید و رفت و دل منو با خودش برد


@official_sheer
نمی داند دل تنها میان جمع هم تنهاست
مرا افکنده در تُنگی که نام دیگرش دریاست

تو از کی عاشقی؟ این پرسش آیینه بود از من
خودش از گریه ام فهمید مدّت هاست،مدّت هاست

جهانْ بی عشق چیزی نیست جز تکرارِ یک تکرار
اگر جایی به حال خویش باید گریه کرد اینجاست

من این تکرار را چون سیلی امواج بر ساحل
تحمل می کنم هر چند جانکاه است و جانفرساست

در این فکرم که در پایان این تکرار پی در پی
اگر جایی برای مرگ باشد، زندگی زیباست...

#فاضل_نظری

@official_sheer
دیگرانت عشق میخوانند و من سلطان عشق

ای تو بالاتر ز وهم این و آن؛ بی من مرو

#مولانا

@official_sheer
ساقی، بیار می، که فرو رفت آفتاب
بنمود تیره‌شب رخ خورشید مه نقاب

منگر بدان که روز فروشد، تو می بیار
کز آسمان جام برآید صد آفتاب

#عراقی

@official_sheer
2024/09/27 07:19:41
Back to Top
HTML Embed Code: