Telegram Web Link
ایران بزرگ فرهنگی-2صفحه-ک.pdf
32.5 MB
▪️شمارهٔ هفتم #ایران_بزرگ_فرهنگی

▫️نسخهٔ دوصفحه‌ای کم‌حجم


قابل توجّه همراهان گرانقدر فهرست دارای پیوند است که با لمس هر عنوان به صفحهٔ موردنظر پیوند می‌خورد؛ همچنین با لمس عناوین موجود در آغاز  هر صفحه می‌توانید به ابتدای بخش مربوطه بازگردید.


@IrBozorg
ایران بزرگ فرهنگی-تک‌صفحه-ک.pdf
34 MB
▪️شمارهٔ هفتم #ایران_بزرگ_فرهنگی

▫️نسخهٔ تک‌صفحه‌ای و کم‌حجم



@IrBozorg
ایران بزرگ فرهنگی-2صفحه-ب.pdf
212.9 MB
▪️شمارهٔ هفتم #ایران_بزرگ_فرهنگی

▫️نسخهٔ دوصفحه‌ای و باکیفیّت و پرحجم



@IrBozorg
ایران بزرگ فرهنگی-تک‌صفحه-ب.pdf
216.6 MB
▪️شمارهٔ هفتم #ایران_بزرگ_فرهنگی

▫️نسخهٔ تک‌صفحه‌ای و باکیفیّت و پرحجم



@IrBozorg
یک زمانی(زمان شاه) ایران نیروی پاسدار صلح به ویتنام و لبنان و ... می‌فرستاد. الان چطور؟

ایران در آن دوره طلایی (از نظر سیاست خارجی) جلوی جنگ داخلی در عمان را گرفت که باعث شده عمان تا امروز تنها متحدِ ایران در خلیج فارس باشد. ایران در ویتنام به محض اعلام صلح از طرف سازمان ملل، نیرویی به سرپرستی "فکوری" فرستاد تا صلحبان باشد. همچنین بود در لبنان.
ایران، مشوق صلح هند و پاکستان در سال 1351 بود و از پیشقراولان پیشنهاددهنده صلح اعراب و اسراییل(کمپ دیوید). ایران، از خروج انگلیس در منطقه و جایگزینی آن با نیروهای بومی حمایت کرد و امیرنشین های اماراتی را واداشت که به جای جنگ با یکدیگر در کنار هم کشور امارات را تشکیل دهند.

منافع آن حکومت در صلح بود.
با این همه، مصدقی جماعت حکم می‌دهد که این دو حکومت سروته یک کرباس‌اند، چون هر دو دیکتاتوری‌اند!

@NaqdeMosaddeq
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پرانتز پهلوی در تاریخ ایران.
چرت‌زدن کوتاه وسط روز یک‌ کارگر که رویا می‌بینه و بعد با چماق سرکارگر از خواب ناز می‌پره و مثل قبل باید به عرق ریختن برای لقمه‌ بخور و نمیر ادامه بده.
ایران، سرزمین افسانه‌ها و رویاها.
@NaqdeMosaddeq
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زمانی که بخشی از تمدن بودیم. زمانی که نه در فرنگ «بیگانه» بودیم و نه اروپایی و آمریکایی در ایران «بیگانه» بود.
به مناسبت انتشار مستند پرویز ثابتی (۱)

پخش مستندی از اظهارات آقای پرویز ثابتی نظرات مخالف و موافق زیادی را به دنبال داشت. مخالفین پهلوی از تمامی جناح‌ها انگشت روی نکاتی از صحبت‌های او گذاشتند که تاییدی بود بر این نظر که شاه خودرای بود و حتی به نصایح بلندپایه‌ترین مقام‌های امنیتی کشور نیز وقعی نمی‌نهاد وگرنه انقلاب نمی‌شد.
در این جستار سعی می‌کنم به تعدادی از این اگرها بپردازم.

حال که بنا را بر نقد عملکرد شاه گذاشته‌اند چرا نشود با همان خاطرات به ایشان پاسخ گفت؟

خداداد فرمانفرمائیان رئیس وقت سازمان برنامه‌وبودجه کل کشور در اواسط دهه ۵۰ش، در مصاحبه با پروژه ی تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد گفته بود که وقتی بودجه کشور را بسته بودیم متوجه شدیم که بخش اعظم آن صرف هزینه‌های نظامی کشور می‌شود. لیست بودجه را برداشته به نزد امرای ارتش رفته از ایشان درخواست کردم هزینه‌های خود را تعدیل کنند تا در امورات عمرانی دولت دست بازتری داشته باشیم. سپهبد خاتم فرمانده نیروی هوایی و داماد شاه گفت اگر اعلیحضرت با تخفیف بودجه نیروی هوایی مشکلی نداشته باشند من تعدادی از هواپیماهای سفارش داده شده را کم می‌کنم. او هم به نزد شاه رفته و در این زمینه با او صحبت می‌کند که با عتاب شاه روبرو می‌شود. ظاهرا شاه به او گفته بود که امکان کم کردن هزینه‌های نظامی به هیچ عنوان وجود ندارد و امنیت کشور در اولویت است. مدرسه و دانشگاه و بیمارستانی که شما بسازید اگر هواپیمایی برای دفاع نداشته باشد با اولین حمله دشمن از بین خواهد رفت.
فرمانفرمائیان در ادامه توضیح می‌دهد که ما تکنوکرات بودیم و سیاستمدار نبودیم. مسائل مملکتی را از نظرگاه تخصص خود بررسی می‌کردیم و بهترین تصمیمی که می‌شد می‌گرفتیم و به اطلاع اعلیحضرت می‌رساندیم. تصمیم گیری نهایی بر سر این‌که چه پولی در کجا هزینه شود یا نشود با شاه بود‌. از نظر من آن زمان ما حق داشتیم. ولی بعدها که شاه رفت و ما رفتیم و عراق حمله کرد و مقاومت مثال‌زدنی ارتش ایران در مقابل عراق را دیدیم متوجه شدیم که او حق داشت. نقلی که از فرمانفرمائیان در اینجا آوردم از شکافی عمیق میان نگاه تکنوکرات‌ها و نگاه سیاستمداران به مقوله حکمرانی حکایت دارد. فرمانفرمائیان در تخصص خود بهترین بود‌. در امور مربوط به اقتصاد و برنامه‌ریزی در سطح بین‌المللی چهره شناخته‌شده‌ای بود. این شامل حال ابتهاج و مجیدی و صفی اصفیا و مهدی سمیعی و محمد یگانه و علینقی عالیخانی هم می‌شود.
(اصولا شاه اصرار داشت در هر کاری بهترین‌ها را به کار گیرد. برخلاف تصور مخالفینش اتفاقا در بکارگيری مخالفان هم دستی گشاده و رویی باز داشت. محمد درخشش رئیس کانون صنفی معلمان بود و در تمام مدت نخست‌وزیری شریف امامی مقابل مجلس شورای ملّی به همراه سایر اعضای کانون به تحصن و اعتراض مشغول بود. هنگامی که دکتر خانعلی معلم معترض مقابل مجلس کشته شد و شریف امامی از نخست‌وزیری استعفا داد، در کابینه‌ی دکتر امینی از درخشش دعوت شد تا وزارت فرهنگ را بپذیرد. حتی پس از سقوط کابینه‌ی امینی هم شاه اصرار داشت درخشش به کارش ادامه دهد ولی خود او ادامه همکاری را نپذیرفت.)

اما دید یک تکنوکرات مثل فرمانفرمائیان با دید  سیاستمداری که شرایط کشور و منطقه و تحولات بین المللی را دنبال می‌کند و باید بر اساس این شرایط حکومت کند تفاوت دارد. در اینجا فرقی بین شاه یا رئیس جمهور یا نخست‌وزیر نیست که استدلال شود که باید سلطنت کند نه حکومت! چون در اصل ماجرا تفاوتی ایجاد نمی‌کند. پس اینکه یک مدیر هر اندازه بلندپایه اگر در خاطراتش آورده باشد که من به اعلیحضرت گفتم فلان کار انجام دهیم و او وقعی نگذاشت پس انقلاب شد حرف باطلی‌ست. اگر بنا بود به خاطر اختلاف نظری در دولت یا سیاست‌های کلی مملکت انقلاب صورت بگیرد باید همه روزه شاهد انقلابات مختلفی در جای جای دنیا باشیم چون در همه‌ی نظام ها اختلاف نظر وجود دارد. اسدالله علم وزیر دربار شاهنشاهی در کتاب خاطراتش در مورد ماجرای اروندرود می‌نویسد که اعلیحضرت به من گفت که باید همین امروز کشتی تجاری ما با پرچم ایران و اسکورت نیروی هوایی و دریایی  اروندرود عبور کند. علم ادامه می‌دهد که من به اعلیحضرت گفتم که ما در اوپک به حمایت عراق نیاز داریم و اگر در این بین جنگی در بگیرد تبعات ناخوشایندی خواهد داشت. ولی شاه می‌گوید که شما به تمام امور اشراف ندارید هیچ جنگی اتفاق نخواهد افتاد. لذا آنچنانکه در تاریخ خوانده ایم کشتی ایرانی با اسکورت نیروی نظامی کشور از اروندرود عبور کرد و هیچ اتفاقی هم نیفتاد.

در جایی که سیاستمدار کهنه کاری مانند علم که علاوه بر وزارت دربار دوست نزدیک شاه هم بود نمی‌تواند به تمام زیر و بم امور حکومت وارد باشد تکلیف دیگران مشخص است.

م.بهمنی
‏به مناسبت انتشار مستند پرویز ثابتی (۲)

نقد دیگری که دوستان به شاه دارند و مرتبا به آن اشاره می‌شود نامه ی سه امضایی بختیار سنجابی و فروهر است. اعضای جبهه ملی در خرداد ۵۶ نامه ای به شاه نوشته در آن او را از ادامه ی سیاست های موجود بر حذر می‌دارند.. ابتدا باید گفت که این نامه به هیچ وجه گویای شرایط اجتماعی، سیاسی و اقتصادی کشور نبود. مثلا در متن آمده سیاست های فعلی منجر به نومیدی و ترک وطن از جانب جوانان شده است‌.. بر پا معلوم نیست چگونه در کشوری که پایین ترین میزان مهاجرت را داشته سیاست های دولت منجر به افزایش مهاجرت شده و این دوستان از کدام مهاجرت ها سخن می‌گویند..در بحرانی ترین شرایط کشور در همان سال ۵۷ بهای دلار در ایران یک ریال بالا و پایین نشد..مقایسه کنید با همین امروز که اوضاع اقتصادی کشور چگونه است و سطح زندگی مردم به چه وضعیت فلاکت باری درآمده است..
از دیگر اشارات نامه مربوط به بحث فساد مالی متولیان حکومت است. طبعا در آن شرایط و آن جو انقلابی هر تهمتی به هر شخصي روا می‌نمود ولی سالی پس از سقوط شاه زمانی که انقلابیون می‌خواستند دارایی های امیرعباس هويدا رکورددار طولانی ترین نخست وزیری مشروطه را مصادره کنند متوجه شدند که او که در تمام آن سیزده سال نخست وزیری و حتی پیش از آن در سمت وزیر دارایی روی پول نفت می‌خوابید حتی خانه ای برای سکونت هم نداشت.. ازین مثال ها در میان دولتمردان نظام شاهنشاهی کم نیست. بر فرض صحت آن مدعاها هم نیک می‌دانیم که فساد اقتصادی بیش و کم در همه ی نظام های دنیا وجود دارد و حتی همین امروز هم در کشوری مانند آمریکا خانواده ی کسی مانند جو بایدن که شخص اول کشور هم هست از فساد مبرا نیست..مثال سیلویو برلوسکونی نخست وزیر تازه درگذشته ی ایتالیا هم قابل ذکر است که اسطوره ی انواع و اقسام فساد در دنیا بود.
بدیهی‌ست که باقی اجزای نامه هم نمی‌تواند امیدوار کننده تر از این باشد..اما بر فرض صحت تمام مدعیات نامه اگر بنا بود یکسال بعد از هر نامه ای در کشوری انقلابی شکل بگیرد بایستی که در تمام این ۴۵ سالی که مخالفین نظام فعلی از طیف های مختلف سیاسی یکسره مشغول نامه پرانی به سران حکومت هستند و نظام مستقر هم نه تنها وقعی به نامه ها نمی‌گذاشت. که اتفاقا هر بار شدیدتر از قبل بر سیاست های خود پافشاری میکند بصورت سالیانه در کشور انقلابی برپا شود.

جدای از این برای انقلابیون چپ و مذهبی پنجاه و هفت اساسا قانون اساسی مشروطه کمترین درجه ی اهمیت را داشت. کسانی که آرمان شان پیاده‌سازی مدل حکومتی شوروی سابق یا فرمانروای زرد گنجشک ها در ایران بود چگونه می‌توانستند مخالفتی با حکومت فردی داشته باشند؟

می‌گویند اگر شاه زودتر به سراغ اعضای جبهه ملی می آمد حتما انقلاب نمی‌شد. نخست اینکه تمام این مدعاها از سوی اعضای جبهه ملی و نهضت آزادی برای فرار از پاسخگویی به اشتباه خود در سال ۵۷ مطرح می‌شود. اما جا دارد در اینجا اشاره شود که شاه چند بار پس از ۲۸ مرداد از اعضای جبهه ملی دعوت به همکاری کرد و در واقع اینها تنها طیفی از مخالفین حکومت بودند که به دلیل التزام به قانون اساسی مشروطه از سوی شاه بعنوان پسرعموهای مشروطه خواه شناخته می‌شدند و به آنها رجوع میشد.. در ابتدای دهه ی چهل شمسی بر همین مبنا بود که الهیار صالح به نمایندگی از مردم کاشان وارد مجلس شورای ملی شد..حال که بنا بر خاطره گویی ست بد نیست خاطره ای از خود این دوستان نقل کنیم. دکتر حسن نزیه از اعضای برجسته ی نهضت آزادی ایران در مصاحبه با پروژه ی تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد نقل قول قابل تأملی از مرحوم الهیار صالح می آورد که ذکر آن حاوی نکات مهمی ست. می‌گوید در ابتدای دهه ی چهل و آغاز اصلاحات شاه که تحت عنوان انقلاب سفید صورت گرفت در جلسه ای که تمام سران جبهه ملی حضور داشتند الهیار صالح گفت شاه با این اصلاحاتی که انجام می‌دهد ما را به کل خلع سلاح کرده است.. الان تنها چیزی که می‌توانیم به آن اعتراض کنیم نبود آزادی های سیاسی ست. ازین نقل قول یکی از ارشدترین اعضای جبهه ملی می‌توان نتیجه گرفت که برخلاف تصوری که امروز وجود دارد عملکرد شاه چندان محل نقد نبود.

لذا خیلی تفاوتی نمیکرد اگر به جای دیماه ۵۷ یکسال پیش تر از آن بختیار به نخست وزیری میرسید. لازم به توضیح است که خود بختیار هم معتقد بود بعنوان مثال جمشید آموزگار که یازده ماه نخست وزیر بود بی اندازه انسان پاک،درستکار و وطن پرستی بود. مضاف بر این عملکرد دولت او طی آن یکسال بسیار درخشان بود و التهابات اقتصادی کشور را به کلی کنترل کرده بود. بنابراین در علل وقوع انقلاب دنبال دلایل اقتصادی هم نمی‌توان گشت.
نصرت‌الله جهانشاه‌لو افشار، معاون اول پیشه‌وری:

خوانندگان ممکن است در شگفت شوند که ما همه میهن‌پرور بودیم و آزادی و آبادی ایران میهن‌مان را می‌خواستیم، چرا این گونه با جان و دل در راهی گام برمی‌داشتیم که بی‌راهه بود.

سبب این بود که ما نادرست، شیفته‌ی نگرشی شده بودیم که به گمان ما، تنها راه رهایی میهن‌مان از چنگ این، یا آن بیگانه و دست‌نشاندگان آن‌ها بود.

غافل از آن که در عمل، واقعیت‌ها با بسیاری از نظریه‌ها، فرسنگ‌ها فاصله دارد و تلاش ما چیزی، جز از چاله به چاه‌ویل بردگی و بندگی افتادن نبود.

آری مردم ما نمی‌دانستند که برپادارنده و گرداننده‌ی حزب توده، بیگانگانند و آگاه نبودند که فرقه‌ی دمکرات آذربایجان را میرجعفر باقراوف، به اغوای آقای عبدالصمد کامبخش، در باکو طرح‌ریزی کرد.

ما و بیگانگان: خاطرات سیاسی دکتر نصرت‌الله جهانشاه‌لو افشار، به کوشش نادر پیمایی، انتشارات سمرقند، ۱۳۸۸، ص ۱۸۰ و ۱۸۱
در روز ۱۵ آذرماه، ۶ دسامبر محمدرضاشاه شخصاً به شهر آزادشده‌ی زنجان آمد و در آن‌جا مستقر شد.

فرماندهی مجموع نیروهای طبیعتاً با سرلشکر رزم‌آرا بود و فرماندهی ستون اعزامی از زنجان به سوی تبریز با سرهنگ هاشمی (خواهرزاده باقرخان سالار ملی) که بعداً به درجه‌ی سرتیپی ارتقا یافت.

اما حضور شاه در خط اول جبهه و پرواز او بر فراز نیروهای نظامی با هواپیمای کوچکی که خود هدایت می‌کرد و سرلشکر رزم‌آرا در کنارش بود، در میان مردم و ارتشیان شور و خروشی به پا کرد. محمدرضاشاه از خود دلیری و بی‌باکی نشان می‌داد.

هر دو دقیقاً به وظیفه‌ای که در برابر مردم ایران و تاریخ کشور خود داشتند با شرافت و شجاعت عمل می‌کردند.

سه رویداد و سه دولتمرد (نگاهی نو به یک دهه از تاریخ معاصر ایران)، هوشنگ نهاوندی، لس‌آنجلس، شرکت کتاب، ۱۳۸۸، ص ۱۷۳ و ۱۷۴

پی‌نوشت: سرهنگ هاشمی داماد باقرخان سالار ملی بوده.

نیروی ارتش از قافلان‌کوه گذشت و به سوی تبریز پیش می‌آمد.
مردم میهن‌پرور تبریز هم که از بیگانه‌پرستان و اوضاع به تنگ آمده بودند، به پا خاستند.

ما و بیگانگان: خاطرات سیاسی دکتر نصرت‌الله جهانشاه‌لو افشار، به کوشش نادر پیمایی، انتشارات سمرقند، ۱۳۸۸، ص ۱۸۴
یکی از مهم‌ترین جنبه‌های حمله رضاشاه به قدرت روحانیت، اقدام او برای تصویب و اجرای یک نظام قضایی غیرمذهبی بدون مشارکت روحانیون بود. این اقدام عمدتاً با راهنمایی علی‌اکبر داور وزیر دادگستری (بعداً وزیر دارایی) انجام گرفت که در دانشگاه ژنو در رشته حقوق تحصیل کرده بود. این اصلاحات در قیاس با بقیه اقدامات اجباری سریع رضاشاه در مسیر غربی کردن ایران، نسبتاً با کندی و به تدریج انجام گرفت. سه مجموعه قوانین جداگانه مبتنی بر الگوهای غربی به مجلس پیشنهاد و تصویب شدند: در ۱۳۰۴ قانون تجارت، در ۱۳۰۵ قانون جزاء، و در ۱۳۰۷ قانون مدنی.

شکل نهایی این قانون در ۱۸ اردیبهشت ۱۳۰۷، یعنی دو روز پیش از الغای رسمی قراردادهای کاپیتولاسیون که از یک سال پیش ایران آنها را رد کرده بود، به تصویب مجلس رسید. در تئوری یک سیستم جدید دادگاه‌های غیرشرعی برای به اجرا گذاشتن این قوانین تازه ایجاد شد. اما در عمل تا مدتی امور قضایی هنوز کماکان در اختیار روحانیون بود. اما حمله حکومت به روحانیون ادامه یافت. مدرس در مهرماه ۱۳۰۷ بازداشت و به خراسان تبعید شد.

در اردیبهشت ۱۳۱۱ محضرهای شرعی از حق ثبت اسناد ممنوع شدند و بدین ترتیب روحانیون از درآمد خود از طریق محضرداری محروم گشتند. در دی ماه ۱۳۱۵ مقرراتی وضع شد که طبق آن همه قضات چه «فارغ‌التحصیلان دانشکده حقوق تهران یا یک دانشگاه خارجی ... [و چه دیگران] ملزم بودند امتحانات مخصوصی را بگذرانند» و روحانیون دیگر اجازه نداشتند در دادگاه‌های غیرمذهبی به کار بپردازند.

رضاشاه و شکل‌گیری ایران نوین، استفانی کرونین، ترجمه مرتضی ثاقب‌فر، تهران، جامی، ۱۳٩۶، صص ۱۳۵ و ۱۳۶
#رضاشاه
#پهلوی
#تاریخ_مشروطه
#حکومت_قانون_در_ایران
تقدمی که شاهان نوساز برای اصلاحات قایل می‌شوند، از کشوری به کشور دیگر تفاوت می‌پذیرد.

هیچ شاهی نمی‌تواند در یک جامعه‌ی یکسره سنتی نوسازی را آغاز کند و بیشتر کشورهای سلطنتی که به نوسازی دست یازیده‌اند، به گونه‌ای پی‌درپی، چند شاه نوساز داشته‌اند.

به هر روی، شرط عملی شدن اصلاحات، تحکیم قدرت است. از این روی، نخستین امری که در این کشورها مورد توجه قرار می‌گیرد، آفرینش یک ارتش کارآمد، وفادار، عقلانی و متمرکز است. قدرت نظامی را باید یکپارچه ساخت.

شرط لازم برای همه‌ی اصلاحات دیگری که محمود دوم درنظر داشت، برچیدن بساط قوای نامنظم ینی‌چری بود.
مَنِلیک، پادشاه اتیوپی و رضاشاه پادشاه ایران، ایجاد یک نیروی نظامی متمرکز را در صدر برنامه‌های‌شان قرار داده بودند.
تقدم درجه‌ی دوم، آفرینش یک دیوان‌سالاری حکومتی کارآمدتر بود.

سموئل هانتینگتون، سامان سیاسی در جوامع دستخوش دگرگونی، ترجمه‌ی محسن ثلاثی، نشر علم، ۱۳٩۶، ص ۲۲٩
#مدرنیزاسیون
#نوسازی
#سامان_سیاسی_در_جوامع_دستخوش_دگرگونی
#نظم_و_زوال_سیاسی
#هانتینگتون
راهی که رضاشاه در آن قدم گذاشته بود، کمابیش توسط محمدرضاشاه پهلوی ادامه یافت و در دهه‌ی پایانی حکومت او، یعنی دهه‌ی پنجاه شمسی، ایران بدون اغراق، مدرن‌ترین، مقتدرترین و پیشرفته‌ترین کشور منطقه بود.

تولید ناخالص داخلی و درآمد سرانه‌ی ایرانیان به‌شدت افزایش یافت و شاخص‌های اقتصادی، رشدهای خارق‌العاده را نشان می‌داد. ارتش افسانه‌ای شاهنشاهی ایران، نه‌تنها تبدیل به قدرتمندترین و مجهزترین ارتش منطقه شده بود، بلکه «پنجمین نیروی بزرگ نظامی جهان» نیز بود. در پرتو گسترش شهرنشینی، برنامه‌ی تحصیلات رایگان و توسعه‌ی دانشگاه‌ها و نشریات و کتاب‌های زیادی که منتشر می‌شد، در کنار شبکه‌های رادیو و تلویزیون دولتی و جلوه‌های هنر و سینما، فضای کشور در مجموع به فضایی نوگرا و غربی تبدیل شده بود.

در این فضا، روحانیت به عنوان «ارتجاع سیاه» مظهر عقب‌ماندگی و واپس‌گرایی معرفی می‌شد. ادبیات رسمی و رسانه‌ها با تمام توان، افکار عمومی را بر ضد ارزش‌های دینی و روحانیان می‌شورانیدند و القابی مانند «ملای مفت‌خور تن‌پرور» و «روضه‌خوان کلّاش» و ... نقل مجالس و محافل و رسانه‌های رسمی و غیررسمی بود.


نبرد قدرت در ایران: چرا و چگونه روحانیت برنده شد؟، محمد سمیعی، تهران، نشر نی، ۱۴۰۰، صص ۱۲ و ۱۳

#تاریخ_مشروطه
#پهلوی
#محمدرضاشاه
#مدرنیزاسیون
او (محمّدرضاشاه پهلوی) توانست فعالانه در «انقلاب اوپک» شرکت جوید، انحصار شرکت‌های نفتی بین‌المللی در صنعت نفت ایران را به مبارزه بطلبد و بدین ترتیب توانایی بالقوه کشور را به عنوان «یک قدرت خارجی» تحقق بخشد.

شاه گرچه قبلاً از برنامه مصدق در ملی شدن نفت پشتیبانی کرده بود، ولی روش‌های «انقلابی» او برای رسیدن به این هدف را تأیید نمی‌کرد. او هنگامی که راه‌حل آمریکا برای بحران نفت را پذیرفت آگاه بود که این راه‌حل بسیار کمتر از آن چیزی بود که مصدق برای ایران می‌خواست. اما معتقد بود ایران برای تسلط بر منابع نفتی خود باید به آرامی گام بردارد.

این سیاست در آن زمان که شرکت‌های نفتی بین‌المللی هنوز بر صنایع نفت خاورمیانه تسلط داشتند و تولیدکنندگان منطقه نیز ضعیف و دچار تفرقه بودند، با سیاست اتحاد او با غرب سازگاری داشت. اما به محض آن‌که سیاست‌های جهانی تغییر کرد و بازار جهانی نفت اجازه داد، ایران در آغاز دهه ۱۳۵۰ شروع کرد به بهره‌برداری از قدرت جمعی سازمان اوپک علیه موضع ضعیف شرکت‌های نفتی.

شاه در سال‌های میان ۱۳۵۴-۱۳۴٩ نقش تعیین‌کننده‌ای در هدایت اوپک به سوی در پیش گرفتن سیاست «بالا بردن قیمت نفت، و تسلط بر تعیین قیمت و تولید» را بازی کرد.

او برای پیروزی این سیاست جدید خود از هر فرصتی بهره جست که یکی از آنها جنگ سال ۱۳۵۲ میان اعراب و اسرائیل و پیامد آن تحریم نفتی اسرائیل از سوی اعراب بود، و بدین ترتیب به فرمان تولیدکنندگان نفت و جهان سوم علیه «سلطه و استثمار» تبدیل شد.

تاریخ ایران به روایت کمبریج: از رضاشاه تا انقلاب اسلامی، پیتراوری، گاوین همبلی و چارلز ملویل، ترجمه مرتضی ثاقب‌فر، تهران، انتشارات جامی، ۱۳٩۲، صص ۱۴۲ و ۱۴۳
#تاریخ_مشروطه
#پهلوی
#تاریخ_ایران_به_روایت_کمبریج
دو قرارداد مهم اقتصادی و نظامی میان ایران و شوروی به امضا رسید.

در قرارداد اقتصادی که در دی ماه ۱۳۴۴ امضا شد، ایران متعهد گردید که از سال ۱۳۴٩ گاز طبیعی به ارزش بیش از ۶۰۰ میلیون دلار در اختیار شوروی قرار دهد، و در عوض اتحاد شوروی به ساختن اولین کارخانه بزرگ ذوب‌آهن ایران در اصفهان، یک کارخانه تراشکاری ابزار ماشین‌آلات در شیراز، و یک خط لوله گاز از شمال ایران به قفقاز بپردازد.

در قرارداد نظامی که از بهمن ۱۳۴۵ آغاز شد، مسکو موافقت کرد در مقابل گاز طبیعی ایران، سلاح‌های سبک به ارزش حدود ۱۱۰ میلیون دلار در اختیار ایران بگذارد.

این قراردادها نقطه عطفی در مناسبات ایران و شوروی بودند. بهبود روابط با شوروی، منبع تازه‌ای برای کمک‌های فنی و قدرت چانه‌زنی با غرب در اختیار شاه نهاد.

همچنین موضع شاه را علیه قاهره و نیروهای تندرو عربی در منطقه استوار کرد، تصویر او را در افغانستان و هندوستان که روابط گرمی با شوروی داشتند تحکیم بخشید و امکان همکاری میان مخالفان داخلی وی با نیروهای منطقه‌ای دشمن را کاهش داد.

بنابراین، در پایان دهه ۱۳۴۰ شاه از نیرومندترین موضع برای هدایت مستقلانه سیاست خارجی کشور برخوردار بود.

تاریخ ایران به روایت کمبریج: از رضاشاه تا انقلاب اسلامی، پیتراوری، گاوین همبلی و چارلز ملویل، ترجمه مرتضی ثاقب‌فر، تهران، انتشارات جامی، ۱۳٩۲، ص ۱۴۲
#تاریخ_مشروطه
#پهلوی
#تاریخ_ایران_به_روایت_کمبریج
مبارزه علنی خمینی با دولت پهلوی در پاییز ۱۳۴۱ آغاز شد و آن هنگامی بود که او با موفقیت به مبارزه برای لغو قوانین جدید مربوط به انتخابات شوراهای محلی و شهرستان پرداخت. او به این دلیل این قوانین را قابل اعتراض می‌دانست که شرط سوگند خوردن اعضای شوراها به قرآن را حذف کرده بودند و بنابراین بیم آن می‌رفت که راه برای شرکت بهاییان در حیات سیاسی باز شود.

برخوردهای مهمتر با دولت در اوایل سال بعد به وقوع پیوست. شاه در ششم بهمن ۱۳۴۱ برای جلب حمایت عامه مردم از مجموع اقداماتی که به «انقلاب سفید» معروف شد، رفراندومی برگزار کرد. رفراندوم به خصوص در قم همراه با تقلب و ارعاب بود، و بسیاری از مردم از جمله خمینی مواد پیشنهادی آن را موجب تقویت خودکامگی شاه و قدرت آمریکا در ایران می‌دانستند.
از این‌رو خمینی – به عنوان عالم پیشگامی که در میان علما تنها نیز نبود – حمله به رژیم شاه را با شور و حرارتی زیاد آغاز کرد، ضمن آن‌که روابط غیررسمی ولی مهم شاه با اسرائیل را نیز مورد حمله و انتقاد قرار داد.

در دوم فروردین ۱۳۴۲ چتربازان به مدرسه فیضیه قم، یعنی محل تدریس و وعظ خمینی، حمله کردند و این بزرگترین و خونین‌ترین حمله به یک تجمع و محل مذهبی پس از حادثه مسجد گوهرشاد در ۱۳۱۴ بود. اما خمینی بی‌هراس به محکوم کردن حکومت ادامه داد و این بار حتی حملات شدید خود را متوجه شخص شاه کرد.
در روز عاشورا، یعنی سالگرد شهادت امام حسین (ع) (که در ۱۳۴۲ مصادف با ۱۳ خرداد می‌شد) او حکومت ایران را «اساساً مخالف اسلام» اعلام کرد و رابطه با اسرائیل و آمریکا را دشمنی با قرآن دانست.
...
آن‌گاه خمینی را بازداشت کردند که در پی آن مردم در بسیاری از شهرها، و همه جا با رهبری علمای طرفدار خمینی، سر به شورش برداشتند.

تاریخ ایران به روایت کمبریج: از رضاشاه تا انقلاب اسلامی، پیتراوری، گاوین همبلی و چارلز ملویل، ترجمه مرتضی ثاقب‌فر، تهران، انتشارات جامی، ۱۳٩۲، ص ۳۳۱
«آیا اطلاع داریم که مردان هروقت بخواهند می‌توانند زنان‌شان را از خانه بیرون بیندازند؟ آیا خبر داریم که بی‌سوادی زنان، نادانی آنان و خرافات برای جامعه و کشور و خانواده ضرر دارد؟ ... آیا می‌دانیم که در دهات دور از پایتخت، دختر ده ساله را به عقد مرد شصت سالِ درمی‌آورند؟ ... امروزه حکومتی داریم که به استدلال‌های عاقلانه گوش می‌دهد و از زنان و کودکان حمایت می‌کند ... می‌توانیم فریادمان را بلند کنیم و مطمئن باشیم که مقامات کشور گلایه‌های‌مان را می‌شنوند و البته به یاری‌مان می‌شتابند.» [۱]

در دهه ۱۳۱۰ برای نخستین بار در تاریخ ایران، زنان از مهم‌ترین سودبرندگان اصلاحاتی شدند که رضاشاه پهلوی انجام داد.

مجله عالم نِسوان (به معنای «جهان زنان» ۱۳۱۳-۱۲٩٩) گرچه نماینده طرز تفکر همه اصلاح‌طلبان و روشنفکران ایرانی نبود، ولی طرفدار پرشور و خوش‌بین اصلاحات رضاشاه بود. همان‌گونه که از قطعه نقل شده در بالا پیداست، نویسندگان و سردبیران این مجله می‌دانستند که در گذشته، دولت، مردها، و افکار عمومی علیه اصلاحاتی که آنان و دیگران هوادارش بوده‌اند کار می‌کرده‌اند. اما اکنون به این باور رسیده بودند که وضع فرق کرده است.

دولت پهلوی برخلاف سلف خود سلسله قاجار، وانمود می‌کرد که یار و پشتیبان زنان اصلاح‌طلب است.

[۱] مستوره افشار، «آیا ما از جایگاه خود در جامعه آگاه هستیم؟»، عالم نسوان، ۵ (شهریور ۱۳۱۱): ۱٩۴-۱٩۳

رضاشاه و شکل‌گیری ایران نوین، استفانی کرونین، ترجمه مرتضی ثاقب‌فر، تهران، جامی، ۱۳٩۶، صص ۲۳۵ و ۲۳۶

پی‌نوشت:
۱. برخلاف نویسنده که از واژه «وانمود می‌کرد» استفاده کرده، بایستی گفت که پادشاهان پهلوی حقیقتاً پشتیبانان زنان ایران برای دستیابی به برابری حقوقی و قانونی بودند و برای آزادی، حضور گسترده و هم‌شأن آنان در جامعه تلاش فراوانی کردند و در برابر مرتجعانی که درصدد واپس‌گرداندن این تلاش‌ها بودند، ایستادگی و مقابله کردند.
۲. تصویر رضاشاه پهلوی در بازدید از مدرسه‌ای دخترانه
درباره سیاست کشف حجاب رضاشاه در ایران مطلب زیاد نوشته شده است.

وقتی درباره بی‌حجابی بحث می‌کنیم باید دقت کنیم تا میان انواع متعدد حجاب که در آن زمان در ایران مرسوم بود و معانی گوناگون این واژه و مفهوم حجاب تمایز قائل شویم.

بیشتر بحث‌های محققانه درباره کشف حجاب در دوره رضاشاه از لحاظ مفهوم حجاب و بی‌حجابی مبهم هستند. اغلب پذیرفته شده که بی‌حجابی به معنای باز کردن و نشان دادن سر و موی زن است.

با این حال پژوهش دقیق‌تر نشان می‌دهد که کشف حجاب در دوره رضاشاه بیشتر به معنای برداشتن پوشش صورت و «چادر» به سبک ایرانی (پارچه بزرگی که سراپای زنان را می‌پوشانده و غالباً با همان چادر نیز رو می‌گرفته‌اند، یعنی صورت را نیز می‌پوشانده‌اند) بوده تا باز کردن کامل سر [یعنی بدون روسری یا کلاه] این تفاوت در گزارش‌های تاریخی روشن نیست و روشن کردن آن برای پژوهش‌های بعدی و جرّ و بحث‌های سیاسی درباره «حجاب» در ایران و جاهای دیگر اهمیت دارد.

بی‌حجابی در دوره رضاشاه بنا به برداشت اصلاح‌طلبان و دولت به‌طورکلی به معنای کنارگذاشتن «چادر» و «پیچه» (روبنده‌ای که از موی سیاه اسب بافته می‌شد و در زیر چادر با بند یا نواری به سر می‌بستند) یا «نقاب / روبنده» (پوشش چهره از پارچه سفید مستطیل با قاب باز شبکه‌گونه‌ای در برابر چشمان برای دیدن) بود.

اکثریت عظیم زنان ایرانی که یا در روستاها زندگی می‌کردند یا به عشایر گوناگون تعلق داشتند، حجابی به معنای چادر سر کردن یا روی خود را از مردم پوشاندن نداشتند.

به‌طورکلی حجاب در ایران و خاورمیانه پدیده‌ای شهری و بیشتر خاص طبقه بالا بود.

رضاشاه و شکل‌گیری ایران نوین، استفانی کرونین، ترجمه مرتضی ثاقب‌فر، تهران، جامی، ۱۳٩۶، صص ۲۴٩ و ۲۵۰

#پهلوی
#رضاشاه
#تاریخ_مشروطه
#حکومت_قانون_در_ایران
سفر شاه برای خود او موقتی می‌نمود. خانواده سلطنتی حتی بسیاری از لوازم ‏شخصی را همراه نبردند.

شاه امیدوار بود با رفتنش مردم به خود آیند و او را باز ‏گردانند.

او به درستی پیش‌بینی می‌کرد که امنیت و رفاه ایران بی او پایدار نخواهد ‏ماند و همه آینده آن به خطر خواهد افتاد.

ولی اشتباه می‌کرد که انتظار داشت مردم ‏به هیجان آمده از چنین دوراندیشی‌ها برخوردار باشند یا حکومت بختیار بتواند بر سر ‏کار بماند، چه رسد که او را بازگرداند.

خاطره مرداد [۱۳۳۲] در ذهن او بود.

"یک انقلاب نالازم"، داریوش همایون

#تاریخ_مشروطه
#محمدرضاشاه
#پهلوی
2024/11/15 09:17:36
Back to Top
HTML Embed Code: