#طبس🖤
به اين فكر مىكنم كه عدهاى مىآمدند و مىگفتند:
«سخت ترين شغل دنيا بعد از كار در معدن...»
اصلا چطور جرئت مقايسه دارند عدهاى؟
بايد كيلومترها از شغل كارگرهاى عزيز معدن فاصله گرفت
كمى بادقت و دوربين نگاه كرد
و در نهايت خود را جمع وجور كرد و ساده گفت:
«فلان كار خيلى سخت است...»
سختى به قيمت جان است
به قيمت جان شد
كه برمى گردد به نياز نياز نياز…
آدم بايد شرف را قِی كرده باشد كه براى اين عزيزان غمگين نباشد
#نازیلا_زارع
به اين فكر مىكنم كه عدهاى مىآمدند و مىگفتند:
«سخت ترين شغل دنيا بعد از كار در معدن...»
اصلا چطور جرئت مقايسه دارند عدهاى؟
بايد كيلومترها از شغل كارگرهاى عزيز معدن فاصله گرفت
كمى بادقت و دوربين نگاه كرد
و در نهايت خود را جمع وجور كرد و ساده گفت:
«فلان كار خيلى سخت است...»
سختى به قيمت جان است
به قيمت جان شد
كه برمى گردد به نياز نياز نياز…
آدم بايد شرف را قِی كرده باشد كه براى اين عزيزان غمگين نباشد
#نازیلا_زارع
همیشه این دیالوگ لیلا حاتمی توی ذهنم تکرار میشه:
یه کاری واسه من بکن...چمیدونم! مثلا ساعتتو دربیار بذار روی میز بگو واسه تو کردم.
بیا یه کاری کن که فقط واسه من باشه! مثلا روز کاریت بیا اینجا بگو اومدم تورو ببینم. سر راهت گل دیدی عکس بگیر بگو یاد تو افتادم، یه جا شعر شاعر مورد علاقمو دیدی بفرست واسم، ولی دروغی نباش...! یعنی دیدی هیچکاری نیست که دلت بخواد بخاطر من انجامش بدی منو حذف کن از زندگیت.
یه کاری واسه من بکن...چمیدونم! مثلا ساعتتو دربیار بذار روی میز بگو واسه تو کردم.
بیا یه کاری کن که فقط واسه من باشه! مثلا روز کاریت بیا اینجا بگو اومدم تورو ببینم. سر راهت گل دیدی عکس بگیر بگو یاد تو افتادم، یه جا شعر شاعر مورد علاقمو دیدی بفرست واسم، ولی دروغی نباش...! یعنی دیدی هیچکاری نیست که دلت بخواد بخاطر من انجامش بدی منو حذف کن از زندگیت.
چگونه باورمان شد که عشق درمان است؟
چگونه؟ آه
هنوز خاطرهها میجوند دلها را
چو زخمهای گرسنه.
چگونه؟ آه
هنوز خاطرهها میجوند دلها را
چو زخمهای گرسنه.
مامانم همیشه میگه:
«وقتی خسته ایم، ناراحتیم، شکسته ایم، باختیم، خوردیم زمین و به خاک و خون کشیده شدیم.
خودت، خودت رو نجات بده چون هیچکسی برای نجات تو نمیاد هیچکسی نمیفهمه و نمیدونه و نمیبینه که تو در آستانهی یه فروپاشی روانیِ عظیمی هستی اونا فقط چیزی رو میبینن که بهشون نشون دادی»
ادمها موفقیتهاتو میبینن اما چاله و زخمهایی که برداشتی رو نه.
خندههاتو میبینن اما اشکی که پشت پلکات سَد شده رو نه.
اونا هیچوقت نمیدونن خیلی از دست دادنها شَرف داره به خیلی از بدست اوردنها،
بعضی از باختها و شکست ها آبروتو حفظ میکنه و بهت اعتبار میدن حتی گاهاً چشماتو باز میکنه.
ادمها همیشه عادت کردن توی اوجببیننت و باهات بجنگن چون تورو درخورِ جایگاهی که هستی نمیدونن.
نذارید ادمهای ارزون روی شخصیت شما برچسبِ تخفیف بزنن فقط بخاطرِ اینکه شمارو نه برحسب چیزهایی که بدست اوردین،
بلکه نقطهضعفهاتون تخریبکنن.
نذارید در حد خودشون شمارو پایین بیارن و هرچیزی که ساختید رو به یک آن زیر سوال ببرن.
خودتون رو برای خودتون هیچوقت از دست ندین.
#فرگل_مشتاقی
«وقتی خسته ایم، ناراحتیم، شکسته ایم، باختیم، خوردیم زمین و به خاک و خون کشیده شدیم.
خودت، خودت رو نجات بده چون هیچکسی برای نجات تو نمیاد هیچکسی نمیفهمه و نمیدونه و نمیبینه که تو در آستانهی یه فروپاشی روانیِ عظیمی هستی اونا فقط چیزی رو میبینن که بهشون نشون دادی»
ادمها موفقیتهاتو میبینن اما چاله و زخمهایی که برداشتی رو نه.
خندههاتو میبینن اما اشکی که پشت پلکات سَد شده رو نه.
اونا هیچوقت نمیدونن خیلی از دست دادنها شَرف داره به خیلی از بدست اوردنها،
بعضی از باختها و شکست ها آبروتو حفظ میکنه و بهت اعتبار میدن حتی گاهاً چشماتو باز میکنه.
ادمها همیشه عادت کردن توی اوجببیننت و باهات بجنگن چون تورو درخورِ جایگاهی که هستی نمیدونن.
نذارید ادمهای ارزون روی شخصیت شما برچسبِ تخفیف بزنن فقط بخاطرِ اینکه شمارو نه برحسب چیزهایی که بدست اوردین،
بلکه نقطهضعفهاتون تخریبکنن.
نذارید در حد خودشون شمارو پایین بیارن و هرچیزی که ساختید رو به یک آن زیر سوال ببرن.
خودتون رو برای خودتون هیچوقت از دست ندین.
#فرگل_مشتاقی
در اولین مکالمه ی تلفنی پرسید: چرا رفتی؟ دلایلم را توضیح دادم.
در دومین مکالمه ی تلفنی هم پرسید: چرا رفتی؟! دوباره دلایلام را گفتم.
تا زنده بود، در هر مکالمه ی تلفنی همان پرسش را میپرسید.
کمکم فهمیدم که برای او چرا رفتی، یک پرسش نبود، یک جمله ی خبری بود، کاش نمیرفتی.
👤ابراهیم سلطانی
در دومین مکالمه ی تلفنی هم پرسید: چرا رفتی؟! دوباره دلایلام را گفتم.
تا زنده بود، در هر مکالمه ی تلفنی همان پرسش را میپرسید.
کمکم فهمیدم که برای او چرا رفتی، یک پرسش نبود، یک جمله ی خبری بود، کاش نمیرفتی.
👤ابراهیم سلطانی
°
هیچ آدمی اشتباهی وارد زندگی ما نمیشه!
هر آدمی یک رسالتی داره، رسالت پرده برداشتن از حماقتها، نقطه ضعفها، بیعقلیها و حتی خصلتهای بد و خوب ما! اگر ضربه میخوریم
در واقع از خودمون، خوشباوریها،بدجنسیها و حتی حماقتهای خودمون میخوریم! آدمها وسیلهن برای شناخت ما به خودمون.
هیچ آدمی اشتباهی وارد زندگی ما نمیشه!
هر آدمی یک رسالتی داره، رسالت پرده برداشتن از حماقتها، نقطه ضعفها، بیعقلیها و حتی خصلتهای بد و خوب ما! اگر ضربه میخوریم
در واقع از خودمون، خوشباوریها،بدجنسیها و حتی حماقتهای خودمون میخوریم! آدمها وسیلهن برای شناخت ما به خودمون.
Forwarded from گُل گُلی
یه دوستی داشتم تو اوجِ حالِ خوب و بگو بخندهامون یهو ساکت میشد و هیچی نمیگفت؛
گاهی ام روزها جواب تلفن و پیامِ مارو نمیداد و وقتی نگرانش میشدیم برامون فقط یه نقطه می فرستاد که یعنی فعلا هستم ؛
زنده ام ولی کاری به کارم نداشته باشید
پاپیچَم نشید ....لطفاً!
دیگه این حالِ شو میشناختیم و خریدارش بودیم.
میدونستیم نباید کاریش داشته باشیم پیگیرش بشیم.
با گِله و شکایت هامون حوصله شو سَر نبریم و
بابتِ جواب ندادن تلفن و پیامهامون ازش توضیح نخوایم همین که به فکرِمونه و یه نقطه برای دل نگرانیهامون میفرسته کافیه!
وقتی حالش خوب میشد ازش میپرسیدیم
فلانی چت بود؟
میگُفت:
یه وقتایی تو زندگیه که خودم نمیدونم چِم شده؛
تو چه حالی ام ؛
دوست ندارم جواب کسی و بدم با کسی حرف بزنم ؛
یا توضیح بدم چون خودمم نمیدونم.
ولی تو تمام اون مدّتی که بی دلیل حوصله کسی و چیزی و ندارم ذره ای از دوست داشتنم کم نمیشه.
گفتیم یعنی چی؟
گفت: یعنی " نِمی چِمه "
دقیقا حال و احوالِ خیلی هامون.
#فرگل_مشتاقی
گاهی ام روزها جواب تلفن و پیامِ مارو نمیداد و وقتی نگرانش میشدیم برامون فقط یه نقطه می فرستاد که یعنی فعلا هستم ؛
زنده ام ولی کاری به کارم نداشته باشید
پاپیچَم نشید ....لطفاً!
دیگه این حالِ شو میشناختیم و خریدارش بودیم.
میدونستیم نباید کاریش داشته باشیم پیگیرش بشیم.
با گِله و شکایت هامون حوصله شو سَر نبریم و
بابتِ جواب ندادن تلفن و پیامهامون ازش توضیح نخوایم همین که به فکرِمونه و یه نقطه برای دل نگرانیهامون میفرسته کافیه!
وقتی حالش خوب میشد ازش میپرسیدیم
فلانی چت بود؟
میگُفت:
یه وقتایی تو زندگیه که خودم نمیدونم چِم شده؛
تو چه حالی ام ؛
دوست ندارم جواب کسی و بدم با کسی حرف بزنم ؛
یا توضیح بدم چون خودمم نمیدونم.
ولی تو تمام اون مدّتی که بی دلیل حوصله کسی و چیزی و ندارم ذره ای از دوست داشتنم کم نمیشه.
گفتیم یعنی چی؟
گفت: یعنی " نِمی چِمه "
دقیقا حال و احوالِ خیلی هامون.
#فرگل_مشتاقی
جمله "حواسم بهت هست" خیلی قشنگه.
از هرلحاظ که بهش نگاه کنی یه معنای زیبایی میده. یعنی من وسط انجام کارهای روزانهم، اما حواسم بهت هست. خستگی وجودم رو از هم گسسته، اما حواسم بهت هست.
از هرلحاظ که بهش نگاه کنی یه معنای زیبایی میده. یعنی من وسط انجام کارهای روزانهم، اما حواسم بهت هست. خستگی وجودم رو از هم گسسته، اما حواسم بهت هست.
ديگر هيچكس برايم مهم نيست.
سرِ كيسهى اعتمادم را بستهام
و ديگر درش را به روى هيچ كسى باز نخواهم كرد.
حوالى آرامشم را خلوت كردهام
و پشت پنجرهى بىخيالى فنجان چايم را سر میکشم.
از شما چه پنهان،
از دوست داشتنهاى دو روزه بيزار شدهام.
ديگر نه كسى را دوست دارم
و نه میخواهم كسى مرا دوست بدارد!
#نازيلا_زارع
سرِ كيسهى اعتمادم را بستهام
و ديگر درش را به روى هيچ كسى باز نخواهم كرد.
حوالى آرامشم را خلوت كردهام
و پشت پنجرهى بىخيالى فنجان چايم را سر میکشم.
از شما چه پنهان،
از دوست داشتنهاى دو روزه بيزار شدهام.
ديگر نه كسى را دوست دارم
و نه میخواهم كسى مرا دوست بدارد!
#نازيلا_زارع
اگر در جهان راهی یافت میشد که آبِ رفته را به جوی بازگرداند، ارزش داشت که به خطاهای گذشتهی خود بیندیشیم؛
ولی به راستی گذشته را باید
از آنِ گذشتگان دانست
گذشته از آن گذشتگان است و
آینده از آنِ توست.
نگهش دار و افکارت را، روی کاری که اکنون میتوانی انجام دهی، متمرکز کن!
#لیلیان_وینیچ
ولی به راستی گذشته را باید
از آنِ گذشتگان دانست
گذشته از آن گذشتگان است و
آینده از آنِ توست.
نگهش دار و افکارت را، روی کاری که اکنون میتوانی انجام دهی، متمرکز کن!
#لیلیان_وینیچ
نمیشود با کسی که تو را فراموش کرده دوباره دوست شوی. تا آخر عمر همیشه نگران خواهی بود که باز هم مثل دفعهی پیش تو را فراموش کند. همیشه این را میدانی که حال او بدون تو صددرصد خوب است ولی حال تو بدون او خوب نخواهد بود.
Forwarded from گُل گُلی
یک روز بالشتَمو برمیدارم
جایِ خوابمو جمع میکنم میندازم رویِ کولَم و
خودمو میبَرَم یک جایِ دور؛
و از روزهایِ سخت و کسِل کننده ای که دمار از حسِ قلب و روحم در اورده بیدار میشم.
#فرگل_مشتاقی
جایِ خوابمو جمع میکنم میندازم رویِ کولَم و
خودمو میبَرَم یک جایِ دور؛
و از روزهایِ سخت و کسِل کننده ای که دمار از حسِ قلب و روحم در اورده بیدار میشم.
#فرگل_مشتاقی
.
داشتم کتاب غرور و تعصب رو از جین آستین میخوندم که به یه قسمتش رسیدم که داشت منو
به خوبی توصیف میکرد، میگفت : احساسات من به این راحتی ها تغییر نمی کند، شاید بتوان گفت زود رنجم،؛اما اگر عقیده ام نسبت به کسی تغییر کند تا ابد تغییر میکند..!"
داشتم کتاب غرور و تعصب رو از جین آستین میخوندم که به یه قسمتش رسیدم که داشت منو
به خوبی توصیف میکرد، میگفت : احساسات من به این راحتی ها تغییر نمی کند، شاید بتوان گفت زود رنجم،؛اما اگر عقیده ام نسبت به کسی تغییر کند تا ابد تغییر میکند..!"
«آدم امن زندگیت که خودشو تو خوشیا بهت ثابت نمیکنه،
امن بودنش وقتی بهت ثابت میشه که بعد درددل کردنت، بعد حتی جروبحث کردنتون، میبینی همون آدم قبله بدون هیچ تغییری تو رفتارش، محبتش و حتی نگاه کردنش.
آدم امن دلتو قرص میکنه بدون اینکه اجازه بده ذره ای شک بیاد تو وجودت».
امن بودنش وقتی بهت ثابت میشه که بعد درددل کردنت، بعد حتی جروبحث کردنتون، میبینی همون آدم قبله بدون هیچ تغییری تو رفتارش، محبتش و حتی نگاه کردنش.
آدم امن دلتو قرص میکنه بدون اینکه اجازه بده ذره ای شک بیاد تو وجودت».
ما قوی نبودیم،
شجاع هم نبودیم،
ما فقط مجبور بودیم،
اجبار آدمها را قوی و شجاع میکند …
شجاع هم نبودیم،
ما فقط مجبور بودیم،
اجبار آدمها را قوی و شجاع میکند …
.
انقدر ساده از جمله "دورِت بِگردم" نگذرین؛
مثلا خودِ من وقتی میگم دورت بگردم،
یعنی هم دوست دارم، هم عاشقتم،
هم میخوامت، هم هرچی تو بگی،
هم خاکت تو سرم، هم مالِ منی
هم پیتزام مالِ تو..!!(:
انقدر ساده از جمله "دورِت بِگردم" نگذرین؛
مثلا خودِ من وقتی میگم دورت بگردم،
یعنی هم دوست دارم، هم عاشقتم،
هم میخوامت، هم هرچی تو بگی،
هم خاکت تو سرم، هم مالِ منی
هم پیتزام مالِ تو..!!(:
از یک جایی به بعد میفهمی که "پذیرش" مهمترین چیزه. پذیرش غمها، پذیرش از دست دادنها، پذیرش تنهایی، پذیرش واقعیتهایی که نمیشه تغییرشون داد و در نهایت، پذیرش همون چیزيه که هستی...
وقتی بعد از مدت ها یه نفرو برای خودتون انتخاب میکنید همون شعر غمام همدانی رو براش بخونید که میگه:
«دلِ من جای تو بودست، کنون دانستم
که چرا ملکِ دلم قابلِ تسخیر نبود..»
یه جور عجیبی اونم دلش به دلتون گره میخوره ^__^
«دلِ من جای تو بودست، کنون دانستم
که چرا ملکِ دلم قابلِ تسخیر نبود..»
یه جور عجیبی اونم دلش به دلتون گره میخوره ^__^
انگار کودکِ بازیگوشی از فرق سرم به سرعت پایین می آمد از چشمهایم بیرون میزد و گلویم را وحشیانه می خراشید و توی دلم را آشوب میکرد.
گویی هزاران زنِ بیپناه در من ،
رخت عزا میشستند.
این شکل طبیعی چیزی بود که بعد ها فهمیدم به آن غصه و از هم گسیختگی عاطفی میگویند.
و هیچ علاجی ندارد بجز گذران یک دوره سختی و مشقتی که باید فرد به تنهایی به دور از هر آدمی از آن عبور کند🌱
#فرگل_مشتاقی
گویی هزاران زنِ بیپناه در من ،
رخت عزا میشستند.
این شکل طبیعی چیزی بود که بعد ها فهمیدم به آن غصه و از هم گسیختگی عاطفی میگویند.
و هیچ علاجی ندارد بجز گذران یک دوره سختی و مشقتی که باید فرد به تنهایی به دور از هر آدمی از آن عبور کند🌱
#فرگل_مشتاقی