Telegram Web Link
.

من گرفتار سیه‌چردهٔ شوخی شده‌ام
که به من دشمن و با مردم بیگانه صفاست

یوسف از مصر سفر کرد و بدینجا آمد
گو به یعقوب که فرزند تو در خانهٔ ماست




#ملک_الشعرای_بهار


‌‌‌‌✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
.

من نشستم بِرَوی مِی بخری برگردی

ترسم این است مسلمان شده باشی جایی




#مهدی_فرجی


‌‌‌‌✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
.

مانعِ گریه نشد چشمِ مرا دیدنِ تو

تابِ خورشید کجا خشک کند دریا را




#قدسی‌_مشهدی


‌‌‌‌✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
.

چون ز شب نيمى بشد، مستان همه بى خود شدند!

ما بمانديم و شب و شمع و شراب آن نگار...




#مولانای_جاان
شب آرام🌙
زیبایے مهتــااب گسترده بر دشت امیدتون



‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌✤┅┄𝓜‌‌‌‌ ⃝༺༅═┅──
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🖤

ندیده بودم زنی میکروفون دست بگیرد و در چنین صحنه متحیرکننده‌ای که ناخودآگاه شکل گرفته و شبیه سالن تئاتر روباز شده،
«موور» (آواز مرگ) بخواند😢

گویی همه چیز به قول عکاس‌ها
«استیج» شده. چند مرد روی دیواره‌ای نشسته‌اند، زنی با صدای مجذوب کننده اش مویه می‌کند اما هیچ صحنه آرایی در کار نیست و همه اجزای صحنه بدون هماهنگی کنار هم قرار گرفته‌اند.
این زن در سوگ عزیزان موور می‌آورد(در غرب کشور موور را نمی‌خوانند بلکه می‌آورند یا درست ترش این است که به جا می‌آورند).
دنگ کَر (خواننده موور) می‌گوید: «
دنگ هاوار هاواری مای-بینم یه کیه؟ یعنی صدای فریاد بلندی می‌آید، باید ببینم صدای کیست...
البته «هاوار»(hawar) به معنی یک فریاد بلند نیست، اگر بخواهم دقیق تر بگویم هاوار فریادی است که همراه خود اعتراض و تظلم خواهی و درخواست کمک دارد..

این زن بر سر جنازه هاوار سر می‌دهد اما دقت زیادی که میکنم اجزای صحنه چقدر شبیه روزگار ما است. هر یک درگوشه ای مقابل جنازه خاورِدرد
(خاور میانه) نشسته ایم و یکی با تحریر های غمناک موور می‌آورد: دنگ هاواری مای (صدای فریادی می‌آید..)


#میلاد_شیراوند
#معدن_طبس


@M_V_KHATOON
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM


بعضی شب‌ها انگار که خدا حواسش پرت شده باشه و کیسه‌ی دل‌تنگی از دستش ول شده باشه رو سر شهر، کل شب‌ رو سیل دل‌تنگی با خودش می‌بره، هوا بویِ دل‌تنگی می‌گیره و میلِ گریه.

گنجشکا با دل‌تنگی می‌خوابن، رفتگرا با دل‌تنگی جارو می‌کشن، شب‌بوها با دل‌تنگی عطر می‌کنند.
و تو... دل‌تنگ می‌میری، دل‌تنگ دوباره زنده می‌شی، دل‌تنگ دوباره می‌میری...

بعضی شب‌ها، انگار که خدا حواسش پرت شده باشه دل‌تنگی به مغز استخون می‌رسه؛ به خودِخودِ ریشه‌ی دل

شب بخیر🌙


‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌
@M_V_KHATOON
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دره راگه
بهشت زمینی کمتر شناخته شده است چند هزار ساله در دل کویر کرمان و نزدیکی شهر رفسنجان وجود دارد که به مرگ معروف است

#اینجا_ایران_است


@M_V_KHATOON
.

زندگی یعنی باغ و رگ و بی پناهی باد
زندگی یعنی دقایق دیر راه دور دبستان
زندگی یعنی نوشتن انشایی دربارهٔ پرده‌ها و پنجره‌ها
زندگی تکرار تپش‌های ترانه است

بیا و لحظه‌ای بالای همین بام بی بادبادک و بوسه بنشین
باور کن هنوز هم می‌شود به پاکی قصه‌های مادربزرگ هجرت کرد
دیگر نگو که سیب طلای قصه‌ها را
کرم‌های کوچک کابوس
خورده‌اند

تنها دستت را به من بده
و بیا...



#یغما_گلرویی


‌‌‌‌✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
.

تو را به جای همه کسانی که شناخته‌ام،
دوست می‌دارم...
تو را به جای همه‌ی روزگارانی که نمی‌زيسته‌ام،
دوست می‌دارم...

برای خاطر عطر نان گرم
و برفی که آب می شود
و برای نخستين گناه...

تو را به خاطر دوست داشتن،
دوست می‌دارم...
تو را به جای تمام کسانی که دوست نمی‌دارم،
دوست می‌دارم ...




#پل‌_الوار


‌‌‌‌✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
.

نگاهش...
چشمِ آفتاب را میزد وقتی،
بلند بلند،شعر میخواند!
از عشق آمده بود و صورتش
تابِ سنگینی نگاهش را نداشت
از خواب آمده بود
از پنجره
از بوی چوبِ نیم سوخته
از جنگل
شالی
مِه
ماهی
باران باران باران
از جایی آمده بود
که شعر اول بار آنجا باریده بود
از راز گل سرخ
از ابرآباد




#حامد_نیازی
برش شعری از کتاب:
📚یک اتفاق ساده


‌‌‌‌✤┅┄𝓜‌‌‌‌ ⃝༺༅═┅──
.

و نترسیم از مرگ
مرگ پایان کبوتر نیست
مرگ وارونه یک زنجره نیست
مرگ در ذهن اقاقی جاری است
مرگ در آب و هوای خوش اندیشه نشیمن دارد
مرگ در ذات خوش دهکده از صبح سخن می‌گوید
مرگ با خوشه انگور می‌آید به دهان
مرگ در حنجره سرخ-گلو می‌خواند
مرگ مسئول قشنگی پر شاپرک است
مرگ گاهی ریحان می‌چیند
مرگ گاهی ودکا می‌نوشد
گاه در سایه نشسته است به ما می‌نگرد

و همه می‌دانیم
ریه‌های لذت پر اکسیژن مرگ است...!




#سهراب_سپهری


‌‌‌‌✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═
┅──
.

خدا تو را
در دوست داشتنی ترین
حالتِ ممکن آفریده ،
و پاییز و من را برای دیوانگی...
باید در دلِ خیابان های پاییز ،
تو را دید ، بوسید
عاشقت شد و برایت مرد...

همین...




#نرگس_صرافیان_طوفان‌


‌‌‌‌✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═
┅──
.

بودن یا نبودن
پلک زندگی ماست
در یکی تاب می‌خوریم
در یکی بی‌تاب می‌شویم
و من
در هر پلکی
یکبار دیدنت را می‌بازم




#عباس_معروفی


‌‌‌‌✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
2024/09/27 02:23:50
Back to Top
HTML Embed Code: