♥️
يِه مُدل "دوستت دارم" هَست كِه گُفته
يا شِنيده نِميشه،فَهميدِه مِيشه
بِهش مِيگن "دوستِت دارَم" واقِعی
عصرتــون بکام♥️
@M_V_KHATOON
يِه مُدل "دوستت دارم" هَست كِه گُفته
يا شِنيده نِميشه،فَهميدِه مِيشه
بِهش مِيگن "دوستِت دارَم" واقِعی
عصرتــون بکام♥️
@M_V_KHATOON
Dasthaye To
Darush
🎙
#داریوش
#دستای_تو
یکی از زیباترینهای داریوش رو باهمبشنویم👌
🎧تقدیمتون✨
@M_V_KHATOON
_َِ𓄂𓆃●━𝄠━━ꤠ
◁ ❚❚ ▷
#داریوش
#دستای_تو
یکی از زیباترینهای داریوش رو باهمبشنویم👌
🎧تقدیمتون✨
@M_V_KHATOON
_َِ𓄂𓆃●━𝄠━━ꤠ
◁ ❚❚ ▷
▫️
از خودم میپرسیدم چرا عاشق شدم در حالیکه هنوز نمیدانستم امر ذاتی، قابل تعلیل نیست!
یعنی نمیتوانی بپرسی گل چرا گل شده؟یا ماه چرا ماه شده است؟
#محمد_صالح_علاء
@M_V_KHATOON
از خودم میپرسیدم چرا عاشق شدم در حالیکه هنوز نمیدانستم امر ذاتی، قابل تعلیل نیست!
یعنی نمیتوانی بپرسی گل چرا گل شده؟یا ماه چرا ماه شده است؟
#محمد_صالح_علاء
@M_V_KHATOON
▫️
سکوتی
که شب را می بلعد
ریشه در برهوت اندام تو دارد،
آنجا که جز من
هیچ موجود زندهای زیست ندارد.
#الناز_عباسی
@M_V_KHATOON
سکوتی
که شب را می بلعد
ریشه در برهوت اندام تو دارد،
آنجا که جز من
هیچ موجود زندهای زیست ندارد.
#الناز_عباسی
@M_V_KHATOON
▫️
محبوب من!
دل بستن به تو
مثل شادمانی نفس کشیدن است
در یک درختزار پوشیده از برف!
#ناظم_حکمت
@M_V_KHATOON
محبوب من!
دل بستن به تو
مثل شادمانی نفس کشیدن است
در یک درختزار پوشیده از برف!
#ناظم_حکمت
@M_V_KHATOON
.
ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻫﺴﺘﯿم
ﭼﻪ ﺗﻨﻬﺎ،ﭼﻪ ﺩﺭ ﺟﻤﻊ ...
ﺍﻣﺎ با ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ ...
ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺭﻭﺣﻤﺎﻥ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ، ﻫﻤﺎﻥ ﺟﺎ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ...
ﺑﯽ ﺻﺪﺍ،ﺑﯽ ﻫﯿﺎﻫو
ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ...
ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﺁﮊﺍﻧﺲ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ : ﺭﺳﯿﺪﯾﻦ!
ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ : ﺑﺎﻗﯽ ﭘﻮﻝ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﻫﯽ ؟
ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﺗﺎﮐﺴﯽ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ : ﺻﺪﺍﯼ ﺑﻮﻕ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺷﻨﻮﯼ ؟!
ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﺻﺪﺍ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ : ﺣﻮﺍﺳﺖ ﮐﺠﺎﺳﺖ ؟!
ﺳﺎﻋﺖ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ...
ﺷﻨﯿﺪﯾﻢ ﻭ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﯾﻢ ...
ﺧﻮﺍﻧﺪﯾﻢ ﻭ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﯾﻢ ...
ﺩﯾﺪﯾﻢ ﻭ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﯾﻢ ...
ﻭ ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮﻥ ﺧﻮﺩﺵ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺷﺪ
ﺁﻫﻨﮓ ﺑﺎﺭ ﺩﻫﻢ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺷﺪ
ﻫﻮﺍ ﺭﻭﺷﻦ ﺷﺪ
ﺗﺎﺭﯾﮏ ﺷﺪ
ﭼﺎﯼ ﺳﺮﺩ ﺷﺪ
ﻏﺬﺍ ﯾﺦ ﮐﺮﺩ
ﺩﺭ ﯾﺨﭽﺎﻝ ﺑﺎﺯ ﻣﺎﻧﺪ ...
ﻭ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﻗﻔﻞ ﻧﮑﺮﺩيم
ﻭ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﯾﻢ ﮐﯽ ﺭﺳﯿﺪﯾﻢ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ
ﻭ ﮐﯽ ﮔﺮﯾﻪ ﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﺑﻨﺪ ﺁﻣﺪ
ﻭ ﮐﯽ ﻋﻮﺽ ﺷﺪيم
ﮐﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﺘﺮﺳﯿﺪﯾﻢ ...
ﺍﺯ ﺗﻪ ﺩﻝ ﻧﺨﻨﺪﯾﺪﯾﻢ ...وكي از ته دل خنديديم
ﻭ ﺩﻝ ﻧﺒﺴﺘﯿﻢ ...
ﻭ ﭼﻄﻮﺭ ﯾﮑﺒﺎﺭﻩ ﺍﻧﻘﺪﺭ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﯾﻢ ...
ﻭ ﻣﻮﻫﺎﯼ ﺳﺮﻣﺎﻥ ﺳﻔﯿﺪ ﺷﺪ ...
ﻭ ﺍﺯ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﮐﯽ ﮔﺬﺷﺘﯿﻢ؟!
ﻭ ﮐﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﺍﻭ ﺭﺍ؟
" ﯾﮏ ﻟﺤﻈﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﺑﺮﺍﯼ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ با ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ ...
#پابلو_نرودا
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻫﺴﺘﯿم
ﭼﻪ ﺗﻨﻬﺎ،ﭼﻪ ﺩﺭ ﺟﻤﻊ ...
ﺍﻣﺎ با ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ ...
ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺭﻭﺣﻤﺎﻥ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ، ﻫﻤﺎﻥ ﺟﺎ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ...
ﺑﯽ ﺻﺪﺍ،ﺑﯽ ﻫﯿﺎﻫو
ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ...
ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﺁﮊﺍﻧﺲ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ : ﺭﺳﯿﺪﯾﻦ!
ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ : ﺑﺎﻗﯽ ﭘﻮﻝ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﻫﯽ ؟
ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﺗﺎﮐﺴﯽ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ : ﺻﺪﺍﯼ ﺑﻮﻕ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺷﻨﻮﯼ ؟!
ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﺻﺪﺍ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ : ﺣﻮﺍﺳﺖ ﮐﺠﺎﺳﺖ ؟!
ﺳﺎﻋﺖ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ...
ﺷﻨﯿﺪﯾﻢ ﻭ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﯾﻢ ...
ﺧﻮﺍﻧﺪﯾﻢ ﻭ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﯾﻢ ...
ﺩﯾﺪﯾﻢ ﻭ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﯾﻢ ...
ﻭ ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮﻥ ﺧﻮﺩﺵ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺷﺪ
ﺁﻫﻨﮓ ﺑﺎﺭ ﺩﻫﻢ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺷﺪ
ﻫﻮﺍ ﺭﻭﺷﻦ ﺷﺪ
ﺗﺎﺭﯾﮏ ﺷﺪ
ﭼﺎﯼ ﺳﺮﺩ ﺷﺪ
ﻏﺬﺍ ﯾﺦ ﮐﺮﺩ
ﺩﺭ ﯾﺨﭽﺎﻝ ﺑﺎﺯ ﻣﺎﻧﺪ ...
ﻭ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﻗﻔﻞ ﻧﮑﺮﺩيم
ﻭ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﯾﻢ ﮐﯽ ﺭﺳﯿﺪﯾﻢ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ
ﻭ ﮐﯽ ﮔﺮﯾﻪ ﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﺑﻨﺪ ﺁﻣﺪ
ﻭ ﮐﯽ ﻋﻮﺽ ﺷﺪيم
ﮐﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﺘﺮﺳﯿﺪﯾﻢ ...
ﺍﺯ ﺗﻪ ﺩﻝ ﻧﺨﻨﺪﯾﺪﯾﻢ ...وكي از ته دل خنديديم
ﻭ ﺩﻝ ﻧﺒﺴﺘﯿﻢ ...
ﻭ ﭼﻄﻮﺭ ﯾﮑﺒﺎﺭﻩ ﺍﻧﻘﺪﺭ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﯾﻢ ...
ﻭ ﻣﻮﻫﺎﯼ ﺳﺮﻣﺎﻥ ﺳﻔﯿﺪ ﺷﺪ ...
ﻭ ﺍﺯ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﮐﯽ ﮔﺬﺷﺘﯿﻢ؟!
ﻭ ﮐﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﺍﻭ ﺭﺍ؟
" ﯾﮏ ﻟﺤﻈﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﺑﺮﺍﯼ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ با ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ ...
#پابلو_نرودا
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
.
دوست داشتن تو
شبیه آخرین چکّه ی آبی است
که مسافر مانده
در بیابان را به آبادی می رساند
شبیه آخرین کبریت یک کوهنورد گم کرده راه
در لبه ی پرتگاه دور و سرد
شبیه جُستن کوره راهی در جنگل
و دست انداختن به آخرین تکه تخته ای که موج ها می آورند
شبیه شعری است
در حاشیه ی کتابی کهنه
به دست خطی آشنا
عشق ته ته ته تاب من است
وقتی که بی تاب تواَم...
#روایا_آرتیمووا
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
دوست داشتن تو
شبیه آخرین چکّه ی آبی است
که مسافر مانده
در بیابان را به آبادی می رساند
شبیه آخرین کبریت یک کوهنورد گم کرده راه
در لبه ی پرتگاه دور و سرد
شبیه جُستن کوره راهی در جنگل
و دست انداختن به آخرین تکه تخته ای که موج ها می آورند
شبیه شعری است
در حاشیه ی کتابی کهنه
به دست خطی آشنا
عشق ته ته ته تاب من است
وقتی که بی تاب تواَم...
#روایا_آرتیمووا
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
.
شب که میرسد
از فرطِ دلتنگی
خودم را
دلم را
خیالم را
به دستِ خداوندِ چشمهایت میسپارم
و آغوشِ بی قرارم را
به رویِ دستهای خیالت میگشایم
در کنارِ پنجره مینشینم و
به همصحبتی با ماه و ستارهها میروم
از تو میگویم برایشان
از سو سو زدن چشمانت
که چگونه بر دلم چشمک پرانی میکند
از ماهتابِ عشقت
که چگونه شبهایِ آسمانِ دلم را روشن کرده است
ناگهان بغضِ نبودنت به دلم میکوبد
قطره اشکی از حسرت، به گوشهی چشمم مینشیند و ثانیه به ثانیه میمیرم...
#مجتبی_خوش_زبان
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
شب که میرسد
از فرطِ دلتنگی
خودم را
دلم را
خیالم را
به دستِ خداوندِ چشمهایت میسپارم
و آغوشِ بی قرارم را
به رویِ دستهای خیالت میگشایم
در کنارِ پنجره مینشینم و
به همصحبتی با ماه و ستارهها میروم
از تو میگویم برایشان
از سو سو زدن چشمانت
که چگونه بر دلم چشمک پرانی میکند
از ماهتابِ عشقت
که چگونه شبهایِ آسمانِ دلم را روشن کرده است
ناگهان بغضِ نبودنت به دلم میکوبد
قطره اشکی از حسرت، به گوشهی چشمم مینشیند و ثانیه به ثانیه میمیرم...
#مجتبی_خوش_زبان
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
.
تجربه، مطلقاً به کار عاشق نمیآید...
کسی که تجربه دارد
قبل از هر چیز میداند
که نباید عاشق بشود...
تجربه، عشق را باطل میکند؛
بنابراین، تجربه،
کل زندگی را باطل میکند...
عشق، چیزیست یگانه و یکباره،
اما تجربه یعنی تکرار،
یعنی بیش از یک بار...
عاشق شدن،
شرط اولش بی تجربگی است...
#نادر_ابراهیمی
📚آتش بدون دود
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
تجربه، مطلقاً به کار عاشق نمیآید...
کسی که تجربه دارد
قبل از هر چیز میداند
که نباید عاشق بشود...
تجربه، عشق را باطل میکند؛
بنابراین، تجربه،
کل زندگی را باطل میکند...
عشق، چیزیست یگانه و یکباره،
اما تجربه یعنی تکرار،
یعنی بیش از یک بار...
عاشق شدن،
شرط اولش بی تجربگی است...
#نادر_ابراهیمی
📚آتش بدون دود
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
.
معمولاً خداحافظی با الفاظی همراه است که تداوم واقعه را انکار میکنند.
مردم میگویند: به امید دیدار دوباره!
بهسرعت برای تجدید دیدار نقشه میکشند، درحالیکه سریعتر از آن، قصد خود را فراموش میکنند.
من مانند آنها نیستم.
من حقیقت را ترجیح میدهم و حقیقت این است که به احتمال قریببهیقین ما دوباره همدیگر را نخواهیم دید...
#اروین_دیالوم
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
معمولاً خداحافظی با الفاظی همراه است که تداوم واقعه را انکار میکنند.
مردم میگویند: به امید دیدار دوباره!
بهسرعت برای تجدید دیدار نقشه میکشند، درحالیکه سریعتر از آن، قصد خود را فراموش میکنند.
من مانند آنها نیستم.
من حقیقت را ترجیح میدهم و حقیقت این است که به احتمال قریببهیقین ما دوباره همدیگر را نخواهیم دید...
#اروین_دیالوم
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
.
در من چه وعدههاست
در من چه هِجرهاست
در من، چه دستها به دعا
مانده روز و شب
اینها چه میشود؟
آخر چگونه این همه عشاقِ بیشمار
آواره از دیار ، یک روز بیصدا
در کوره راهها خاموش میشوند؟
این ذره ذره گرمیِ خاموشوار ما
یک روز بیگمان
سر میزند ز جایی و خورشید میشود
تا دوست داریام
تا دوست دارمت
#سیاوش_کسرایی
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
در من چه وعدههاست
در من چه هِجرهاست
در من، چه دستها به دعا
مانده روز و شب
اینها چه میشود؟
آخر چگونه این همه عشاقِ بیشمار
آواره از دیار ، یک روز بیصدا
در کوره راهها خاموش میشوند؟
این ذره ذره گرمیِ خاموشوار ما
یک روز بیگمان
سر میزند ز جایی و خورشید میشود
تا دوست داریام
تا دوست دارمت
#سیاوش_کسرایی
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──