This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▫️
یہ روزایے هست
آدم اینقدر حالش خوبہ
هیچ اتفاقے نمیتونہ
حال خوبشو خراب ڪنہ،
امیدوارم امروز از همون
روزها باشہ براتون
سلام، صبحتون پر برکت
اول هفته تون سرشار از موفقیت در کار و زندگی☀️
@M_V_KHATOON
یہ روزایے هست
آدم اینقدر حالش خوبہ
هیچ اتفاقے نمیتونہ
حال خوبشو خراب ڪنہ،
امیدوارم امروز از همون
روزها باشہ براتون
سلام، صبحتون پر برکت
اول هفته تون سرشار از موفقیت در کار و زندگی☀️
@M_V_KHATOON
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▫️
تکیه کلامش بود...
فرق نمی کرد موقع سلام یا وقت خداحافظی می گفت تنور دلت گـرم
معنی این جمله را بعدها فهمیدم،
هر جا که از دلم مایه گذاشتم و
اتفاق خوبی افتاد یاد حرفش افتادم
انگار تنور دلت که گرم باشد
نان مهربانی اش را می خوری
هر چه دلت گرمتر ،مهربانی ات بیشتر و روزگارت آبادتر است ...
#احمد_شاملو
روزتـون شـاد و سرشـار از مهربونی☀️
@M_V_KHATOON
تکیه کلامش بود...
فرق نمی کرد موقع سلام یا وقت خداحافظی می گفت تنور دلت گـرم
معنی این جمله را بعدها فهمیدم،
هر جا که از دلم مایه گذاشتم و
اتفاق خوبی افتاد یاد حرفش افتادم
انگار تنور دلت که گرم باشد
نان مهربانی اش را می خوری
هر چه دلت گرمتر ،مهربانی ات بیشتر و روزگارت آبادتر است ...
#احمد_شاملو
روزتـون شـاد و سرشـار از مهربونی☀️
@M_V_KHATOON
.
در هوای دوگانگی
تازگیِ چهرهها پژمرد
بیایید از سایه روشن برویم
بر لب شبنم بایستیم
در برگ فرود آییم
و اگر جا پایی دیدیم
مسافر کهن را از پی برویم
برگردیم و نهراسیم
درایوان آن روزگاران نوشابه جادو سر کشیم
شب بوی ترانه ببوییم
چهرهٔ خود گم کنیم
از روزن آن سوها بنگریم
در به نوازش خطر بگشاییم
خودْروی دلهره پرپر کنیم
نیاویزیم نه به بندِ گریز
نه به دامانِ پناه
نشتابیم نه به سوی روشن نزدیک
نه به سمت مبهم دور
عطش را بنشانیم
پس به چشمه رویم
دم صبح دشمن را بشناسیم
و به خورشید اشاره کنیم
ماندیم در برابر هیچ
خم شدیم در برابر هیچ
پس نماز ما در را نشکنیم
برخیزیم و دعا کنیم
لب ما شیار عطر خاموشی باد !
نزدیک ما شب بی دردی است
دوری کنیم
کنار ما ریشه بی شوری است
برکنیم
و نلرزیم
پا در لجن نهیم
مرداب را به تپش درآییم
آتش را بشویم
نی زارِ همهمه را خاکستر کنیم
قطره را بشویم
دریا را نوسان آییم
و این نسیم بوزیم
و جاودان بوزیم
و این خزنده خم شویم
و بینا خم شویم
و این گودال فرود آییم
و بی پروا فرود آییم
بر خود خیمه زنیم
سایبان آرامشِ ما، ماییم
ما وزش صخرهایم
ما صخره وزندهایم
ما شب گامیم
ما گام شبانهایم
پروازیم و چشم به راه پرندهایم
تراوش آبیم و در انتظار سبوییم
در میوه چینیِ بی گاه
رویا را نارس چیدند
و تردید از رسیدگی پوسید
بیایید از شوره زار خوب و بد برویم
چون جویبار آیینه روان باشیم
به درخت
درخت را پاسخ دهیم
و دو کران خود را هر لحظه بیافرینیم
هر لحظه رها سازیم
برویم
برویم و بیکرانی را زمزمه کنیم ...
#سهراب_سپهری
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
در هوای دوگانگی
تازگیِ چهرهها پژمرد
بیایید از سایه روشن برویم
بر لب شبنم بایستیم
در برگ فرود آییم
و اگر جا پایی دیدیم
مسافر کهن را از پی برویم
برگردیم و نهراسیم
درایوان آن روزگاران نوشابه جادو سر کشیم
شب بوی ترانه ببوییم
چهرهٔ خود گم کنیم
از روزن آن سوها بنگریم
در به نوازش خطر بگشاییم
خودْروی دلهره پرپر کنیم
نیاویزیم نه به بندِ گریز
نه به دامانِ پناه
نشتابیم نه به سوی روشن نزدیک
نه به سمت مبهم دور
عطش را بنشانیم
پس به چشمه رویم
دم صبح دشمن را بشناسیم
و به خورشید اشاره کنیم
ماندیم در برابر هیچ
خم شدیم در برابر هیچ
پس نماز ما در را نشکنیم
برخیزیم و دعا کنیم
لب ما شیار عطر خاموشی باد !
نزدیک ما شب بی دردی است
دوری کنیم
کنار ما ریشه بی شوری است
برکنیم
و نلرزیم
پا در لجن نهیم
مرداب را به تپش درآییم
آتش را بشویم
نی زارِ همهمه را خاکستر کنیم
قطره را بشویم
دریا را نوسان آییم
و این نسیم بوزیم
و جاودان بوزیم
و این خزنده خم شویم
و بینا خم شویم
و این گودال فرود آییم
و بی پروا فرود آییم
بر خود خیمه زنیم
سایبان آرامشِ ما، ماییم
ما وزش صخرهایم
ما صخره وزندهایم
ما شب گامیم
ما گام شبانهایم
پروازیم و چشم به راه پرندهایم
تراوش آبیم و در انتظار سبوییم
در میوه چینیِ بی گاه
رویا را نارس چیدند
و تردید از رسیدگی پوسید
بیایید از شوره زار خوب و بد برویم
چون جویبار آیینه روان باشیم
به درخت
درخت را پاسخ دهیم
و دو کران خود را هر لحظه بیافرینیم
هر لحظه رها سازیم
برویم
برویم و بیکرانی را زمزمه کنیم ...
#سهراب_سپهری
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
.
صبـح بوسه ی نرم شاپرکی
بر برگ گلی ست
شاید رد نسیم بر گونه ی یک شبنم پاک
شاید مهر مَهی در دل تاریکی شب
صبـح شاید آواز چکاوک باشد
بر قامت ان سرو بلند که نشان از
قد رعنای نگاری دارد.
هر چه هست آغاز است
صبح را زیبا کن
با سلامی به بلندای دماوند
یا وسعت دریای خزر
صبح را فریاد کن
در مردمک باغ امید
صبح را فریاد کن...
#مریم_النگی
✤┅┄𝓜 ⃝༺༅═┅──
صبـح بوسه ی نرم شاپرکی
بر برگ گلی ست
شاید رد نسیم بر گونه ی یک شبنم پاک
شاید مهر مَهی در دل تاریکی شب
صبـح شاید آواز چکاوک باشد
بر قامت ان سرو بلند که نشان از
قد رعنای نگاری دارد.
هر چه هست آغاز است
صبح را زیبا کن
با سلامی به بلندای دماوند
یا وسعت دریای خزر
صبح را فریاد کن
در مردمک باغ امید
صبح را فریاد کن...
#مریم_النگی
✤┅┄𝓜 ⃝༺༅═┅──
.
در دنیا اگر صدایی بماند
اگر سرودی بماند
اگر کلمه ای بماند
صدای انسان، سرود انسان
در این کلام است:
عشـق مـن ...
ای رهایی پرواز از قفس،
آزادی، ای طلوع مقدس.
#اسماعیل_شاهرودی
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
در دنیا اگر صدایی بماند
اگر سرودی بماند
اگر کلمه ای بماند
صدای انسان، سرود انسان
در این کلام است:
عشـق مـن ...
ای رهایی پرواز از قفس،
آزادی، ای طلوع مقدس.
#اسماعیل_شاهرودی
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
.
میانِ آغوشهاے نااَمن،
دنبال امنیت میگردے!
کمی بایست ...
خود را در آغوش بکش ...
تا زمین کمی آهستہتر بچرخد،
تا سرگیجہات کمتر شَود،
شاید دیگر نیازے نباشد
خود را به آغوشِ کسی بیاویزے!
تو هیچ وقت منتظر خودت نبودے
تا خود را در آغوش نکشی،
آغوشِ تو نیز براے
کسی اَمن نخواهد شد!
کمی بایست،
خود را در آغوش بکش ...
#افشین_یداللهی
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
میانِ آغوشهاے نااَمن،
دنبال امنیت میگردے!
کمی بایست ...
خود را در آغوش بکش ...
تا زمین کمی آهستہتر بچرخد،
تا سرگیجہات کمتر شَود،
شاید دیگر نیازے نباشد
خود را به آغوشِ کسی بیاویزے!
تو هیچ وقت منتظر خودت نبودے
تا خود را در آغوش نکشی،
آغوشِ تو نیز براے
کسی اَمن نخواهد شد!
کمی بایست،
خود را در آغوش بکش ...
#افشین_یداللهی
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
.
زن ها زيبايند؛ نه آنقدر که
نزديکتر به نظر برسند
دورند؛ نه آنقدر که بهانه اي براي از دست دادنشان پيدا کنيم
ساکت و خاموش
در تدارک جشن زيبايي خودشانند
و گاه عشق ورزيدن
خوب مي دانند از چه چيز حرف بزنند
هميشه، ملاقات يک زن
تصاحب آن زن نيست
و هميشه، دستي که
آن ها را به آغوش مي کشد
نمي تواند از آن ها مراقبت کند
#اسماعیل_بختیاری
✤┅┄𝓜 ⃝༺༅═┅──
زن ها زيبايند؛ نه آنقدر که
نزديکتر به نظر برسند
دورند؛ نه آنقدر که بهانه اي براي از دست دادنشان پيدا کنيم
ساکت و خاموش
در تدارک جشن زيبايي خودشانند
و گاه عشق ورزيدن
خوب مي دانند از چه چيز حرف بزنند
هميشه، ملاقات يک زن
تصاحب آن زن نيست
و هميشه، دستي که
آن ها را به آغوش مي کشد
نمي تواند از آن ها مراقبت کند
#اسماعیل_بختیاری
✤┅┄𝓜 ⃝༺༅═┅──
▫️
خلاصهتر بکن ای مرگ، داستانم را
که خستهتر نکنم گوش دوستانم را
تمام طول شب از شوق گریه میکردم
چگونه شرح دهم حال توأمانم را؟
چقدر دوره کنم خویش را؟_ برای خدا _
به روز بعد مینداز امتحانم را!
برای سوختنِ من جرقهای کافیست
به اشتباه مباد آنکه دودمانم را...
چنان بسوز که دودم به چشم کس نرود
به گریه باز مینداز آسمانم را
خسیس نیستم اما به اهل ذوق ببخش
غزل غزل، همهی یاد و یادمانم را
به شیوهای که خلافآمدی در آن باشد
_شبیه بوسه گرفتن_ بگیر جانم را
تو مرگ نیستی؛ آغازِ تازهها هستی
بیا که با تو بیآغازم آن جهانم را...
#محمدعلی_بهمنی
@M_V_KHATOON
خلاصهتر بکن ای مرگ، داستانم را
که خستهتر نکنم گوش دوستانم را
تمام طول شب از شوق گریه میکردم
چگونه شرح دهم حال توأمانم را؟
چقدر دوره کنم خویش را؟_ برای خدا _
به روز بعد مینداز امتحانم را!
برای سوختنِ من جرقهای کافیست
به اشتباه مباد آنکه دودمانم را...
چنان بسوز که دودم به چشم کس نرود
به گریه باز مینداز آسمانم را
خسیس نیستم اما به اهل ذوق ببخش
غزل غزل، همهی یاد و یادمانم را
به شیوهای که خلافآمدی در آن باشد
_شبیه بوسه گرفتن_ بگیر جانم را
تو مرگ نیستی؛ آغازِ تازهها هستی
بیا که با تو بیآغازم آن جهانم را...
#محمدعلی_بهمنی
@M_V_KHATOON
▫️
دستت دو و پایت دو و چشمت دو رواست
اما دل و معشوق دو باشند خطاست
معشوق بهانه است و معبود خداست
هرکس که دو پنداشت جهود و ترساست
#مولانای_جان
@M_V_KHATOON
دستت دو و پایت دو و چشمت دو رواست
اما دل و معشوق دو باشند خطاست
معشوق بهانه است و معبود خداست
هرکس که دو پنداشت جهود و ترساست
#مولانای_جان
@M_V_KHATOON
▫️
ای ما و صد چو ما ز پی تو خراب و مست
ما بیتو خستهایم، تو بیما چگونهای ؟!
#مولانای_جان
@M_V_KHATOON
ای ما و صد چو ما ز پی تو خراب و مست
ما بیتو خستهایم، تو بیما چگونهای ؟!
#مولانای_جان
@M_V_KHATOON
.
بی تو این دیده کجا میل به دیدن دارد
قصه ی عشق مگر بی تو شنیدن دارد
بال پرواز مرا سخت شکستی ای داد
بعدتو وحشت یک لحظه پریدن دارد
لب خشکیده ی مارا نظری کن جانا
جز لبت بوسه مگر ارزش چیدن دارد
ای که راهت ز ره عشق جدا بنمودی
واقعا بعد تو این راه رسیدن دارد
مونسی نیست مرا بعد سفر کردن تو
همدم دردم و این درد، کشیدن دارد
تا که پرهیز نمودی ز هم آغوشی من
سینه ام حسرت آغوش ، شدیدا دارد
#استاد_شهریار
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
بی تو این دیده کجا میل به دیدن دارد
قصه ی عشق مگر بی تو شنیدن دارد
بال پرواز مرا سخت شکستی ای داد
بعدتو وحشت یک لحظه پریدن دارد
لب خشکیده ی مارا نظری کن جانا
جز لبت بوسه مگر ارزش چیدن دارد
ای که راهت ز ره عشق جدا بنمودی
واقعا بعد تو این راه رسیدن دارد
مونسی نیست مرا بعد سفر کردن تو
همدم دردم و این درد، کشیدن دارد
تا که پرهیز نمودی ز هم آغوشی من
سینه ام حسرت آغوش ، شدیدا دارد
#استاد_شهریار
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
.
ای که با عطر تنت شور به جانم دادی
حس بوییدن گل را به خزانم دادی
تشنه لب بودم و مستانه مرا بوسیدی
باغ انگور به صحرای لبانم دادی
من کجا شوق غزلخوانی و آواز کجا
این چه رقصی است که تو یاد زبانم دادی
#فریدون_مشیری
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
ای که با عطر تنت شور به جانم دادی
حس بوییدن گل را به خزانم دادی
تشنه لب بودم و مستانه مرا بوسیدی
باغ انگور به صحرای لبانم دادی
من کجا شوق غزلخوانی و آواز کجا
این چه رقصی است که تو یاد زبانم دادی
#فریدون_مشیری
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
.
ای که روی تو، بهشت دل و جان است مرا
ای که وصل تو مراد دل و جان است، مرا
چون مراد دل و جانم، تویی از هردو جهان
از تو دل برنکنم، تا دل و جان است مرا...
#سلمان_ساوجی
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
ای که روی تو، بهشت دل و جان است مرا
ای که وصل تو مراد دل و جان است، مرا
چون مراد دل و جانم، تویی از هردو جهان
از تو دل برنکنم، تا دل و جان است مرا...
#سلمان_ساوجی
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
.
به مطلب میرسد جویایِ کام، آهسته آهسته
زِ دریا میکشد صیّّاد، دام، آهسته آهسته
به مغرب میتواند رفت در یکروز از مشرق
گذارد هر که چون خورشید، گام، آهسته آهسته
#صائب_تبریزی
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
به مطلب میرسد جویایِ کام، آهسته آهسته
زِ دریا میکشد صیّّاد، دام، آهسته آهسته
به مغرب میتواند رفت در یکروز از مشرق
گذارد هر که چون خورشید، گام، آهسته آهسته
#صائب_تبریزی
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
.
پژواکِ خودم بودم و خود را نشنیدم
ای هرچه صدا، هرچه صدا، هرچه صدا، تو ...
# محمدعلی_بهمنی
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
پژواکِ خودم بودم و خود را نشنیدم
ای هرچه صدا، هرچه صدا، هرچه صدا، تو ...
# محمدعلی_بهمنی
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──