This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▫️
نه دوری که منتظرت باشم
و نه نزدیک که به آغوشت کشم
نه از آنِ منی که قلبم تسکین گیرد
و نه از تو بینصیبم که فراموشت کنم!
تو در میان همه چیزی
#محمود_درویش
@M_V_KHATOON
نه دوری که منتظرت باشم
و نه نزدیک که به آغوشت کشم
نه از آنِ منی که قلبم تسکین گیرد
و نه از تو بینصیبم که فراموشت کنم!
تو در میان همه چیزی
#محمود_درویش
@M_V_KHATOON
▫️
ﻫﻮﺍﯾﻢ ﺩﺍﺷﺖ
ﺭﻓﺘﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﺧﺮﺍﺏﺗﺮ ﻣﯽﺷﺪ
ﻭ ﺍﺷﮏ ﺩﺭ ﭼَﺸﻤﺎﻧﻢ
ﺑﯿﺸﺘﺮ ُ ﺑﯿﺸﺘﺮ
ﺑﻪ ﮔُﻤﺎﻧﻢ ، ﺷﺒﺎﻫﻨﮕﺎﻡ
ﭼﯿﺰﯼ ﺷﺒﯿﻪ ﺑﻪ ﺗﻮ
ﺩﺭﻭﻧﻢ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺑﺎﺭﯾﺪﻥ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ.
#ﺟﻤﺎﻝ_ﺛﺮﯾﺎ
@M_V_KHATOON
ﻫﻮﺍﯾﻢ ﺩﺍﺷﺖ
ﺭﻓﺘﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﺧﺮﺍﺏﺗﺮ ﻣﯽﺷﺪ
ﻭ ﺍﺷﮏ ﺩﺭ ﭼَﺸﻤﺎﻧﻢ
ﺑﯿﺸﺘﺮ ُ ﺑﯿﺸﺘﺮ
ﺑﻪ ﮔُﻤﺎﻧﻢ ، ﺷﺒﺎﻫﻨﮕﺎﻡ
ﭼﯿﺰﯼ ﺷﺒﯿﻪ ﺑﻪ ﺗﻮ
ﺩﺭﻭﻧﻢ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺑﺎﺭﯾﺪﻥ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ.
#ﺟﻤﺎﻝ_ﺛﺮﯾﺎ
@M_V_KHATOON
.
پاداشِ هر بار در آغوش کشیدنِ تو
انگار عذرخواهی دنیاست از من
منی که تمام دردها را
تحمل کردهام.
#جمال_ثریا
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
پاداشِ هر بار در آغوش کشیدنِ تو
انگار عذرخواهی دنیاست از من
منی که تمام دردها را
تحمل کردهام.
#جمال_ثریا
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
.
بر او ببخشایید
بر او که از درون متلاشی ست
اما هنوز پوستِ چشمانش
از تصور ذرات نور می سوزد
و گیسوان بیهُده اش نومیدوار
از نفوذ نفس های عشق می لرزد
#فروغ_فرخزاد
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
بر او ببخشایید
بر او که از درون متلاشی ست
اما هنوز پوستِ چشمانش
از تصور ذرات نور می سوزد
و گیسوان بیهُده اش نومیدوار
از نفوذ نفس های عشق می لرزد
#فروغ_فرخزاد
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
.
شورشی نبودیم
اهل جهنم هم نبودیم
ما داشتیم
دنبال شناسنامه ی مان می گشتیم
و اندکی نور برای حیات
#ایلیانوروزی
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
شورشی نبودیم
اهل جهنم هم نبودیم
ما داشتیم
دنبال شناسنامه ی مان می گشتیم
و اندکی نور برای حیات
#ایلیانوروزی
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
.
نامِ قبیلهایام شرمسارِ تاریخ است
و نامِ کوچکام را دوست نمیدارم
" تنها هنگامی که تواَم آواز میدهی
این نام زیباترین کلامِ جهان است
و آن صدا غمناکترین آوازِ استمداد"...
#احمد_شاملو
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
نامِ قبیلهایام شرمسارِ تاریخ است
و نامِ کوچکام را دوست نمیدارم
" تنها هنگامی که تواَم آواز میدهی
این نام زیباترین کلامِ جهان است
و آن صدا غمناکترین آوازِ استمداد"...
#احمد_شاملو
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
.
تو را کجا بازیابام
تا یک لحظه در صدایات بە خواب روم
تا یک لحظە در بوسەات
با بالهای آتش گرفتە ققنوس لبهایام
خاکسترِ استخوانهای این لحظەام را شعلەور کنم.
چه شد کە برگهای نگاهات فروریخت
و در دستهایات نفسِ سردِ من نشست؟
در اوراقِ خاطراتِ دفترِ پاییز
جای سطری خالی نمییابی
تا فروریختن برگی دیگر را بنویسی.
چە شد برگهای نگاهات فروریخت
و در حفرهی برگهای زردِ سینەام نشست؟
#شیرکو_بیکس
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
تو را کجا بازیابام
تا یک لحظه در صدایات بە خواب روم
تا یک لحظە در بوسەات
با بالهای آتش گرفتە ققنوس لبهایام
خاکسترِ استخوانهای این لحظەام را شعلەور کنم.
چه شد کە برگهای نگاهات فروریخت
و در دستهایات نفسِ سردِ من نشست؟
در اوراقِ خاطراتِ دفترِ پاییز
جای سطری خالی نمییابی
تا فروریختن برگی دیگر را بنویسی.
چە شد برگهای نگاهات فروریخت
و در حفرهی برگهای زردِ سینەام نشست؟
#شیرکو_بیکس
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
.
مرا در آغوش بگیر
پیش از آن که فرو بریزم
چون فنجانی که از انگشت می ریزد
تکه های مرا جمع کن
و یکی یکی
به باد بسپار
من سبک شده ام
چون برگی بی ریشه
چون پری آواره
مرا محکم بگیر
مواظبم باش ...
#الیاس_علوی
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
مرا در آغوش بگیر
پیش از آن که فرو بریزم
چون فنجانی که از انگشت می ریزد
تکه های مرا جمع کن
و یکی یکی
به باد بسپار
من سبک شده ام
چون برگی بی ریشه
چون پری آواره
مرا محکم بگیر
مواظبم باش ...
#الیاس_علوی
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
.
کاش...
بیایی
بنشینی
چند سطری از چشمانت بنویسم و بخوانی
سرم را بر زانوانت بگذارم
کمی نوازش انگشتانت را بر موهایم
و آنگاه آرام و بیصدا
در دامنت جان دهم ..!!
#حمید_چوپانی
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
کاش...
بیایی
بنشینی
چند سطری از چشمانت بنویسم و بخوانی
سرم را بر زانوانت بگذارم
کمی نوازش انگشتانت را بر موهایم
و آنگاه آرام و بیصدا
در دامنت جان دهم ..!!
#حمید_چوپانی
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
.
صدای دوست، آغاز من بود.
دمیدن و شکفتن بود.
و من نگاهم را
مثل دستهایم
به او دادم و گفتم:
تو را ای دوست،
در جلوههای گوناگون
دوست دارم.!
#شاهرخ_مسکوب
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
صدای دوست، آغاز من بود.
دمیدن و شکفتن بود.
و من نگاهم را
مثل دستهایم
به او دادم و گفتم:
تو را ای دوست،
در جلوههای گوناگون
دوست دارم.!
#شاهرخ_مسکوب
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
.
دستم را به سراسر شب کشیدم
زمزمه ی نیایش
در بیداریِ انگشتانم تراوید
خوشه ی فضا را فشردم
قطرههای ستاره
در تاریکیِ درونم
درخشید..
#سهراب_سپهرى
شـب خــوش🌙
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
دستم را به سراسر شب کشیدم
زمزمه ی نیایش
در بیداریِ انگشتانم تراوید
خوشه ی فضا را فشردم
قطرههای ستاره
در تاریکیِ درونم
درخشید..
#سهراب_سپهرى
شـب خــوش🌙
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
✨
پـروردگارا...
امشب آنچه را که بیصدا
از قلب عزیزانم گذر کرده
در تقدیرشان قرار ده
تا لذتی دو چندان را
برایشان به ارمغان بیاورد.
شبتون بخیر و سراسر آرامش
در آغوش پر از مهر خدا باشید.🌙
@M_V_KHATOON
پـروردگارا...
امشب آنچه را که بیصدا
از قلب عزیزانم گذر کرده
در تقدیرشان قرار ده
تا لذتی دو چندان را
برایشان به ارمغان بیاورد.
شبتون بخیر و سراسر آرامش
در آغوش پر از مهر خدا باشید.🌙
@M_V_KHATOON
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▫️
صبح میآید که
زندگے را تقسیم کند در شهر
و لبخند را تقدیم کند بر لبها.
ماهم تقسیم میکنیم
عشق ، لبخند و مهربانےرا ،
بین دوستانمان
بهترین دعایی که
میشه در حق کسی کرد
حاله خوبه....
سلام ، روزتون بخیر☀️
حال دلتون خوب
@M_V_KHATOON
صبح میآید که
زندگے را تقسیم کند در شهر
و لبخند را تقدیم کند بر لبها.
ماهم تقسیم میکنیم
عشق ، لبخند و مهربانےرا ،
بین دوستانمان
بهترین دعایی که
میشه در حق کسی کرد
حاله خوبه....
سلام ، روزتون بخیر☀️
حال دلتون خوب
@M_V_KHATOON
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▫️
به نام ِ " تو " امروز آواز دادم سحر را
به نام ِ " تو " خواندم درخت و پل و
باد و نیلوفرِ صبحدم را !
" تو " را باغ نامیدم و
صبح در کوچه بالید...
#شفیعی_کدکنی
صبح زیباتون سرشاراز آرامش☀️
@M_V_KHATOON
به نام ِ " تو " امروز آواز دادم سحر را
به نام ِ " تو " خواندم درخت و پل و
باد و نیلوفرِ صبحدم را !
" تو " را باغ نامیدم و
صبح در کوچه بالید...
#شفیعی_کدکنی
صبح زیباتون سرشاراز آرامش☀️
@M_V_KHATOON
.
نامت را به صبح خواندم
چشمه های طلایی آفتاب
روشن کرد ، شبِ سیاهم را
و چکه چکه
شهد چشم های مرا
که کسی جز تو
به کندو نبرده..
روزگارم
شیرین ترین می شود
فقط با تو...
#الهه_محقق
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
نامت را به صبح خواندم
چشمه های طلایی آفتاب
روشن کرد ، شبِ سیاهم را
و چکه چکه
شهد چشم های مرا
که کسی جز تو
به کندو نبرده..
روزگارم
شیرین ترین می شود
فقط با تو...
#الهه_محقق
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──