.
اما
تو را به جان تو سوگند
که مبادا یک دم
چشمانِ ملامتگرِ خویش
از من بگردانی|
چرا که بر غلبهی چشمانت
معترفم...
#احمد_شاملو
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
اما
تو را به جان تو سوگند
که مبادا یک دم
چشمانِ ملامتگرِ خویش
از من بگردانی|
چرا که بر غلبهی چشمانت
معترفم...
#احمد_شاملو
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
.
با تو
بیتو
همسفر سایهی خویشم و به سوی بیسوی تو میآیم
معلومی چون ریگ
مجهولی چون راز
معلوم دلی و مجهول چشم
من رنگ پیراهن دخترم را به گُلهای یاد تو سپردهام
و کفشهای زنم را در راه تو از یاد بُردهام
ای همهی من!
کاکل زرتشتُ
سایهبانِ مسیح...
به سردترینها
مرا به سردترینها برسان...
#حسین_پناهی
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
با تو
بیتو
همسفر سایهی خویشم و به سوی بیسوی تو میآیم
معلومی چون ریگ
مجهولی چون راز
معلوم دلی و مجهول چشم
من رنگ پیراهن دخترم را به گُلهای یاد تو سپردهام
و کفشهای زنم را در راه تو از یاد بُردهام
ای همهی من!
کاکل زرتشتُ
سایهبانِ مسیح...
به سردترینها
مرا به سردترینها برسان...
#حسین_پناهی
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
.
فاصله ، واژه یست غمگین
میان من و تو
سفر واژه ای بیهوده.
در لکنت جاده ای
که تو آنسویش نیستی
باید ایمان بیاورم
به ناتوانی دستهایم
به تو فکر می کنم
زخمهای زیادی
در من سر باز میکند
سکوتم دهان به دهان می چرخد
و فراموشیت
اتفاقی ست
که هرگز نمی افتد!
#فریال_معین
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
فاصله ، واژه یست غمگین
میان من و تو
سفر واژه ای بیهوده.
در لکنت جاده ای
که تو آنسویش نیستی
باید ایمان بیاورم
به ناتوانی دستهایم
به تو فکر می کنم
زخمهای زیادی
در من سر باز میکند
سکوتم دهان به دهان می چرخد
و فراموشیت
اتفاقی ست
که هرگز نمی افتد!
#فریال_معین
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
.
ای کاش نگاهِ خسته را
خوابی بود...
یا در شبِ بی ستاره
مهتابی بود...
ما مثلِ دو کاج
دور از هم هستیم،
ای کاش که بینِ
من وَ تو تابی بود...!
#احسان_افشاری
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
ای کاش نگاهِ خسته را
خوابی بود...
یا در شبِ بی ستاره
مهتابی بود...
ما مثلِ دو کاج
دور از هم هستیم،
ای کاش که بینِ
من وَ تو تابی بود...!
#احسان_افشاری
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
.
از مرز خوابم میگذشتم ،
سایه تاریک یک نیلوفر
روی همه این ویرانه افتاده بود
کدامین باد بیپروا
دانه این نیلوفر را
به سرزمین خواب من آورد؟
#سهراب_سپهری
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
از مرز خوابم میگذشتم ،
سایه تاریک یک نیلوفر
روی همه این ویرانه افتاده بود
کدامین باد بیپروا
دانه این نیلوفر را
به سرزمین خواب من آورد؟
#سهراب_سپهری
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
.
موهایت را نباف
جنگل را که نمیتوان به بند کشید
هرچه انبوه تر ، زیباتر
هرچه پریشان تر ، بهتر
موهایت رانباف
شعرم را به بند نکش
بگذار ، تورا با موهای باز
زیر باران به شعر بنویسم
#امیر_اخوان
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
موهایت را نباف
جنگل را که نمیتوان به بند کشید
هرچه انبوه تر ، زیباتر
هرچه پریشان تر ، بهتر
موهایت رانباف
شعرم را به بند نکش
بگذار ، تورا با موهای باز
زیر باران به شعر بنویسم
#امیر_اخوان
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
.
شبهایی را برای دیگران با اضطراب به روز رساندم
که دانستم بسیاری از آدمها، لایقِ سردردِ ساده
هم نیستند...
#محمد_همایون
شـب خــوش🌙
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
شبهایی را برای دیگران با اضطراب به روز رساندم
که دانستم بسیاری از آدمها، لایقِ سردردِ ساده
هم نیستند...
#محمد_همایون
شـب خــوش🌙
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
Alireza Ghorbani & Alim Qasimov {Melovy.ir}
Alireza Ghorbani & Alim Qasimov
🎙
#علیرضا_قربانی
#عالیم_قاسم_اف
#مستان_سلامت_می_کنند
آن عید قربان را بگو
وان شمع قرآن را بگو
وان فخر رضوان را بگو
مستان سلامت میکنند
🎧تقدیمتون ✨
@M_V_KHATOON
_َِ𓄂𓆃●━𝄠━━ꤠ━
ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷
#علیرضا_قربانی
#عالیم_قاسم_اف
#مستان_سلامت_می_کنند
آن عید قربان را بگو
وان شمع قرآن را بگو
وان فخر رضوان را بگو
مستان سلامت میکنند
🎧تقدیمتون ✨
@M_V_KHATOON
_َِ𓄂𓆃●━𝄠━━ꤠ━
ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
✨
خـدایـا امشب به آغوش
مهربان تو پناه میآوریم
تـا بـزدایی رنج
روزگاران را از جانمان
و با عطرخوش نفسهایت
نبض خوشبختی
در روحمان جریان پیدا کند.
شبتـون آرام و بی دغـدغه🌙
@M_V_KHATOON
خـدایـا امشب به آغوش
مهربان تو پناه میآوریم
تـا بـزدایی رنج
روزگاران را از جانمان
و با عطرخوش نفسهایت
نبض خوشبختی
در روحمان جریان پیدا کند.
شبتـون آرام و بی دغـدغه🌙
@M_V_KHATOON
▫️
یک جوانه کوچک در ذهنت
کافی است تا درختی تنومند
با ریشههایِ جاودانه در
زندگیات خلق کند؛
به ندایِ درونت گوش کن
و امروز قاصدکِ
رویاهایت را به پرواز در بیاور...
سلام صبح زیباتون بخیر☀️
@M_V_KHATOON
یک جوانه کوچک در ذهنت
کافی است تا درختی تنومند
با ریشههایِ جاودانه در
زندگیات خلق کند؛
به ندایِ درونت گوش کن
و امروز قاصدکِ
رویاهایت را به پرواز در بیاور...
سلام صبح زیباتون بخیر☀️
@M_V_KHATOON
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▫️
تو ...
آنجا دلتنگی هایت
را به صبح بسپار!
من ، اینجا خورشید را
نوازش کرده ام.
#عباس_معروفی
روزتـون عالی
حال دلتون بر وفق مراد☀️
@M_V_KHATOON
تو ...
آنجا دلتنگی هایت
را به صبح بسپار!
من ، اینجا خورشید را
نوازش کرده ام.
#عباس_معروفی
روزتـون عالی
حال دلتون بر وفق مراد☀️
@M_V_KHATOON
.
_و آفتاب جلوه گر
زیبایی چشمانی ست که هر طلوع مرا
به عمق شُکوه خود می خواند
خورشیدیست که می درخشد
بر پهنه ی دریای بیکران عشق
و مرغکان احساسم
از گرمای تابش او
سر از گریبان سکوت و خواب بر میدارند
و رقص کنان می پیچند میان موج ها
و در قلب من
ترانه شوق و سرمستی سر می دهند
ترانه ایی از عشق
ترانه ایی از شور و خواستن
ترانه ی دوست داشتن.
#باران_مقدم
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
_و آفتاب جلوه گر
زیبایی چشمانی ست که هر طلوع مرا
به عمق شُکوه خود می خواند
خورشیدیست که می درخشد
بر پهنه ی دریای بیکران عشق
و مرغکان احساسم
از گرمای تابش او
سر از گریبان سکوت و خواب بر میدارند
و رقص کنان می پیچند میان موج ها
و در قلب من
ترانه شوق و سرمستی سر می دهند
ترانه ایی از عشق
ترانه ایی از شور و خواستن
ترانه ی دوست داشتن.
#باران_مقدم
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
.
دل روشنی دارم ای عشق
صدایم کن از هر کجا می توانی
صدا کن مرا از صدف های سرشار باران
صدا کن مرا از گلوگاه سبز شکفتن
صدایم کن از خلوت خاطرات پرستو...
بگو پشت پرواز مرغان عاشق چه رازی است؟
بگو با کدامین نفس
می توان تا کبوتر سفرکرد؟
بگو با کدامین افق
می توان تا شقایق خطر کرد؟
#محمدرضا_عبدالملکیان
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
دل روشنی دارم ای عشق
صدایم کن از هر کجا می توانی
صدا کن مرا از صدف های سرشار باران
صدا کن مرا از گلوگاه سبز شکفتن
صدایم کن از خلوت خاطرات پرستو...
بگو پشت پرواز مرغان عاشق چه رازی است؟
بگو با کدامین نفس
می توان تا کبوتر سفرکرد؟
بگو با کدامین افق
می توان تا شقایق خطر کرد؟
#محمدرضا_عبدالملکیان
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
.
ابری نیست
بادی نیست
مینشینم لب حوض
گردش ماهیها
روشنی، من، گل، آب
پاکی خوشه زیست؛
مادرم ریحان میچیند
نان و ریحان و پنیر
آسمانی بیابر
اطلسیهایی تر
رستگاری نزدیک، لای گلهای حیاط
نور در کاسه مس چه نوازشها میریزد
نردبان از سر دیوار بلند صبح را روی زمین میآرد
پشت لبخندی پنهان هر چیز
روزنی دارد دیوار زمان
که از آن چهره من پیداست
چیزهایی هست که نمیدانم
میدانم سبزهای را بکنم خواهم مرد؛
میروم بالا تا اوج
من پر از بال و پرم
راه میبینم در ظلمت
من پر از فانوسم
من پر از نورم و شن
و پر از دار و درخت
پرم از راه، از پل، از رود، از موج
پرم از سایه برگی در آب
چه درونم تنهاست ...
#سهراب_سپهری
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
ابری نیست
بادی نیست
مینشینم لب حوض
گردش ماهیها
روشنی، من، گل، آب
پاکی خوشه زیست؛
مادرم ریحان میچیند
نان و ریحان و پنیر
آسمانی بیابر
اطلسیهایی تر
رستگاری نزدیک، لای گلهای حیاط
نور در کاسه مس چه نوازشها میریزد
نردبان از سر دیوار بلند صبح را روی زمین میآرد
پشت لبخندی پنهان هر چیز
روزنی دارد دیوار زمان
که از آن چهره من پیداست
چیزهایی هست که نمیدانم
میدانم سبزهای را بکنم خواهم مرد؛
میروم بالا تا اوج
من پر از بال و پرم
راه میبینم در ظلمت
من پر از فانوسم
من پر از نورم و شن
و پر از دار و درخت
پرم از راه، از پل، از رود، از موج
پرم از سایه برگی در آب
چه درونم تنهاست ...
#سهراب_سپهری
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
.
من هرگز،
ضرورتِ اندوه را انكار نمىكنم؛
چرا كه مىدانم هيچ چيز مثل اندوه روح را تصفيه نمىكند و الماسِ عاطفه را صيقل نمىدهد؛
امّا ميدان دادن به آن را نيز هرگز نمىپذيرم؛ چرا كه غم،
حريص است و بيشترخواه،
و مرزناپذير،
طاغى و سركش و بَدلِگام...
#نادر_ابراهیمی
📚چهل نامۀ کوتاه به همسرم
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
من هرگز،
ضرورتِ اندوه را انكار نمىكنم؛
چرا كه مىدانم هيچ چيز مثل اندوه روح را تصفيه نمىكند و الماسِ عاطفه را صيقل نمىدهد؛
امّا ميدان دادن به آن را نيز هرگز نمىپذيرم؛ چرا كه غم،
حريص است و بيشترخواه،
و مرزناپذير،
طاغى و سركش و بَدلِگام...
#نادر_ابراهیمی
📚چهل نامۀ کوتاه به همسرم
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──