دل سپردم به
نه به بسیارِ کسی!
شهرت من ماندن است و
او رفتنیهر چه خوبی میکنم او با بدی پس میدهد
دریا هم اینچنین کهمنم
نیست
نفسم تنگ شده باز
میخواهم به چه رویی بنویسم که تو را میخواهم
رفته ای از برِ ماچشم به
بیا
می خواهم، از این پس،تمامِ
خودم باشمُ بس
چگونه شاد شود اندرونِ غمگينمبه اختيار؟! كه از
بيرون است
خواهم چو رازِ پنهان،از من
نباشد