،آخرین فصلدرد و رنج است
اما هزاران رود در من است
لیلا که شدی حال مرا میفهمی مجنون تمام
نامردند
دلبرا خورشید تابان ذرهایاز روی
تُست
گرچه پیرم تو شبی تنگ در آغوشم کشتا سحر گه زِ کنارِ تو
برخیزم
آنچه که به تو تعلق دارد تو را
نخواهد کرد
تو
انقدر تلاش کنتا آخر سر اسمت سرزبونا باشه
تهدید نکن سینه ی ما را به جهنم؛ دریا زده از
باران نهراسد