Telegram Web Link
https://sds.sndu.ac.ir/article_1653_ea593dd68f668d31364333f96ac0d64b.pdf?lang=en

بررسی و تحلیل ظهور داعش در عراق و سقوط موصل از منظر غافلگیری نظامی امنیتی
https://sds.sndu.ac.ir/article_1652_202db0e970abde23160e630b77a03c37.pdf?lang=en

بررسی و تحلیل جنگ ۳۳ روزه لبنان از منظر غافلگیری نظامی امنیتی
https://www.iasj.net/iasj/download/6f498844788c5d27

الموثرات الخارجية لتركيا مع دول الجوار العربي ( سوريا والعراق)
https://sds.sndu.ac.ir/article_1662_e6c25300839369fd75a0537b66cb641d.pdf?lang=en

علائق و منافع ژئوپلیتیکی ایالات متحده امریکا در کشور سوریه
13_Gelvin_Hasan..pdf
248.7 KB
State Building, Sectarianization, and Neo-Patrimonialism in Iraq
https://www.iasj.net/iasj/download/acf9012df6180c1b

النظام السياسي والسياسات العامة في بغداد واقليم كوردستان العراق-دراسة دستورية مقارنة
010_20220129_Proceeding AICONICS 2021 - Rev6.pdf
6.5 MB
Historical Analysis of The Hamas Intifada Movement (Harakatul Muqawwamah Al Islamiyyah) In Palestine: A Conflict Analysis of The Middle East Region
pp. 180-188
https://www.irpljournal.com/article_143879_86d3db661aaff377b290a7e4356fcbbc.pdf

The New Middle East Cold War and Ethnoreligious Conflicts in Oil-rich Regions: Iran-Saudi Arabia Rivalry
#پاورقی_ها
☑️ ناگفته‌های گفتنی - ۶۷
▫️خاطرات و تأملات دکتر الیاس شوفانی

درباره فلسطین، صهیونیسم و اسرائیل
▫️گفت‌وگو: مصطفی الولی و عبده الاسدی
▫️ترجمه: حسین جابری انصاری
▫️دنیای اقتصاد، شنبه ۲۳ بهمن ۱۴۰۰

▪️ در قالب مادرید و تحولات پسامادرید و آنچه روند صلح نامیده می‌شود، طرح ملی فلسطین، به شکل نهایی به سمت دیگری کشانده شد که جست‌وجو برای یافتن نوعی موجودیت - در هر سطحی و به هر شکلی - بود. از همین رو، رهبری سازمان آزادی‌بخش فلسطین از کانال‌هایی که حتی از چارچوب مادرید نیز به سمت موضعی منفی‌تر گذر می‌کرد، سوار بر اسلو شد. ارزیابی شما از پشت پرده این تحول و نشانه‌های آن چیست؟ فراموش نکنیم که ملت فلسطین در کرانه باختری و نوار غزه، در آن هنگام، هنوز در کوران انتفاضه‌ای بود که از ۸/ ۱۱/ ۱۹۸۷ آغاز شده بود. چه چیزی میان همه این عناصر پیوند ایجاد می‌کند؟

جستجو برای یافتن نوعی موجودیت فلسطینی به عنوان یک ایده، پس از مادرید ‌زاده نشد و پیشینه آن‌ ای بسا به آغاز فعالیت «جنبش فتح» بازگردد. در هیات موسس «فتح»، کسانی از جمله فرزندان «سعید حسن» (خالد و هانی)، حضور داشتند که از همان هنگام ایده تشکیل یک کشور فلسطینی را نمایندگی می‌کردند و «ابو مازن» هم در باور به این ایده به آنها نزدیک بود.

برخی از موسسان جنبش، به‌صورت زودهنگام، مساله موجودیت فلسطینی را آشکارا و با صدای بلند مطرح می‌کردند. این موضوع قطعی است که تلاش برای ایجاد یک کشور فلسطینی از راه سازش، با راهبری «فتح»، از همان هنگام برعهده گرفتن رهبری سازمان آزادی‌بخش فلسطین در سال ۱۹۶۸، توسط این جنبش، یا به عبارتی پیش از خروج از «اردن»، همراه «فتح» بوده است. «هانی الحسن»، این موضوع را در دیدارهای «لندن»، به صراحت به من گفت. این مساله، پس از جنگ اکتبر ۱۹۷۳، به عنصر جهت‌دهنده سیاست رهبری سازمان آزادی‌بخش تبدیل شد. بر همین اساس، طرح برنامه مرحله‌ای و همچنین برنامه سیاسی سازمان آزادی‌بخش (نکات ۱۰‌گانه)، مقدمه‌ای برای حل مساله موجودیت فلسطینی بود.

اما این جهت‌گیری سیاسی، با وضوح چشم‌آزاری، زیر پوشش شعارهای «تصمیم مستقل»، و «تنها نماینده قانونی ملت فلسطین»، برجسته و پیگیری شد. شعارهایی که در اجلاس سران عرب در «رباط» (۱۹۷۴)، تصویب و بعدتر در اجلاس اول سران عرب در «فاس» علنی شد. همان هنگام که ساف «ابتکار عمل فهد» را پیش از تهاجم اسرائیل به «لبنان» پذیرفت. ابتکار عملی که جدای از پوشش‌هایی که داشت، به معنای شناسایی اسرائیل در برابر ایجاد یک کشور فلسطینی بود. این موضوع، در همان سال ۱۹۸۲-۱۹۸۱ روشن بود و من نمی‌خواهم وارد جزئیات بحث‌هایی شوم که در شورای انقلابی «جنبش فتح» و در نهاد‌های سازمان آزادی‌بخش و مجلس ملی فلسطین در جریان بود. چون همه اینها معروف است.

پس از محاصره بیروت در جریان تهاجم اسرائیل به لبنان (۱۹۸۲) و در نتیجه، عقب‌‌نشینی نیروهای فلسطینی به آن شکلی که روی داد، رهبری سازمان آزادی‌بخش فلسطین به این باور رسید که از راه مبارزه و رویارویی مسلحانه به چیزی دست نخواهد یافت و تصمیم نهایی خود را برای تمرکز صرف بر فعالیت سیاسی در چارچوب به اصطلاح برنامه مرحله‌ای، گرفت. برنامه‌ای که در روند اسلو، راه‌حل نهایی نامیده شد. بر همین اساس نیروهای انقلاب فلسطین، از لبنان پخش و پلا و به ابزار سرکوبی برای از بین بردن جریان‌های مخالف این سیاست تبدیل شدند. اقدام بیهوده رهبری «عرفات»، در اردوگاه‌های لبنان را نیز نباید فراموش کنیم، آن هنگام که پس از تهاجم اسرائیل و خروج از لبنان، دوباره به این اردوگاه‌ها بازگشت و مجموعه‌های مسلح ویژه‌ای را سازماندهی و بسیج کرد تا نقش نیروهای ملی فلسطینی و نیروهای منطقه‌ای را تخریب کند که با سیاست عرفات مخالف بود. از این بیهوده کاری، برای توجیه جنگ و محاصره اردوگاه‌ها از سوی «جنبش امل»، بهره‌برداری شد.

«عرفات» از مقر رهبری خود در «تونس» کوشید، توانایی خود را برای ورود به روند سازش ثابت کند و در این مسیر سازمان آزادی‌بخش را در حاشیه قرار داد و آن را تا اندازه فروپاشی پیش برد. درگرفتن انتفاضه مردمی داخل فلسطین در سال ۱۹۸۷، بر سرعت پیشبرد برنامه‌های سازش در سازمان آزادی‌بخش فلسطین افزود. زیرا رهبری سازمان از این ترس داشت که رهبری ویژه انتفاضه در داخل سرزمین‌های اشغالی شکل گرفته و جایگزین رهبری سازمان در نمایندگی خواسته‌های فلسطینی‌ها شود.

🔗 ادامه بخش ۶۷ #ناگفته_های_گفتنی و بخش های پیشین این پاورقی را می توانید در یک حرف از هزاران دنبال کنید.

#یک_حرف_از_هزاران
◀️ گزیده های ایران و جهان ▶️
https://www.tg-me.com/yekhezaran
#پاورقی_ها
☑️ ناگفته‌های گفتنی - ۶۸
▫️خاطرات و تأملات دکتر الیاس شوفانی

درباره فلسطین، صهیونیسم و اسرائیل
▫️گفت‌وگو: مصطفی الولی و عبده الاسدی
▫️ترجمه: حسین جابری انصاری
▫️دنیای اقتصاد، یکشنبه ۲۴ بهمن ۱۴۰۰

البته معتقدم این رفتار هیات فلسطینی‌های داخل، زیر فشار رهبری سازمان انجام شد که در حال آماده‌سازی خود برای کنار گذاشتن این هیات و جایگزینی آن بود. این شتاب‌ورزی برای تغییر و جایگزینی هیات فلسطینی داخل سرزمین‌های اشغالی، از طریق طرح موضوع راه‌حل کامل و نهایی، یک اشتباه تاکتیکی بزرگ بود که رهبری فلسطینی را به تنگنا و بحرانی انداخت که سال‌ها است در مذاکرات با اسرائیل گرفتار آن است. من در اینجا از اشتباه و درستی، از زاویه دید موضوعی و نگاه افراد طرفدار برنامه‌های سازش سخن می‌گویم و نه از زاویه دید شخصی خودم درباره کل روند سازش که آن را قبول ندارم. رهبری سازمان در برنامه خود برای کنار گذاشتن هیات مذاکراتی فلسطین در کنفرانس مادرید، از روند گفت‌وگوهای سازش موفق شد. هیاتی که نمایندگی فلسطینیان داخل را برعهده داشت. توافق اسلو از پشت سر این هیات و توسط رهبری ساف انجام و هیات مزبور را دچار شوک کرد. معنای حقیقی توافق اسلو از نگاه من، خارج کردن مذاکرات از ریل‌گذاری انجام شده در مادرید و کنار گذاشتن تاثیرات انتفاضه و قرار دادن آن بر ریل سازش بر سر برنامه اقدام ملی فلسطین یا به تعبیر دیگر سازش بر سر یکپارچگی ملت فلسطین و پیوند آن با سرزمین و امت خود بود. به همین خاطر بود که به جای مذاکره بر اساس سال‌ها مبارزه، مذاکرات بر اساس جست‌وجو برای نوعی موجودیت فلسطینی، انجام و برای تن دادن به خواسته‌های اسرائیل اعلام آمادگی شد.

▪️شما از نقش یاسر عرفات سخن می‌گویید و من در ذهن خود، عملیات‌های دشمن صهیونیستی را مرور می‌کنم که شمار بسیاری از رهبران فلسطینی را هدف گرفت. عملیات‌های تروریستی که برخی به نتیجه رسید و برخی دیگر موفق نشد. به‌عنوان مثال ترور سه تن از مسوولان جنبش فتح (کمال ناصر، کمال عدوان، ابو یوسف النجار) در بیروت و غسان کنفانی و شهید ابو جهاد در تونس و ماجد ابو شرار در رم و بسیاری دیگر از رهبران فلسطینی که ترور شدند. اسرائیل بارها کوشید هواپیماهایی را بِرُباید که پیش‌بینی می‌شد، برخی رهبران فلسطینی در آن حضور دارند. به‌عنوان نمونه می‌توان از تلاش‌های چندباره اسرائیل برای ربایش دکتر جرج حبش نام بُرد. اما هیچ‌گاه، خبری درباره تلاش اسرائیل برای ترور یا ربایش عرفات نشنیدیم. این موضوع، نتیجه ناتوانی اسرائیل در انجام چنین کاری بود یا تفسیر دیگری دارد؟

 ‌به طور حتم ابعاد دیگری دارد که به ناتوانی اسرائیل مربوط نیست. یکی از این ابعاد و شاید مهم‌ترین آنها، تمرکز نهادهای امنیتی اسرائیل بر ضربه زدن به رهبران و کادرهای موثر در میدان مبارزه بود تا به این وسیله، با هدف گرفتن آنها، کار میدانی را به‌ویژه در حوزه مبارزه مسلحانه، دچار مشکل کند. شهید «ابوجهاد» بی‌تردید آغازگر انتفاضه داخل فلسطین نبود؛ اما از همان ابتدا وارد خط حمایت از انتفاضه شد و شروع به رساندن امکاناتی به داخل سرزمین‌های اشغالی کرد تا مردم بتوانند به مبارزه خود ادامه دهند. از همین رو هم بود که هدف ترور دشمن قرار گرفت. نهاد اطلاعاتی و امنیتی دشمن صهیونیستی، جدای از نظر و موضع ما درباره آن، از نظر اقدام و تجربه پیشرفته است و این را به خوبی می‌داند که از بین بردن ملت فلسطین شدنی نیست و نمی‌توان این ملت را جز از درون آن به تسلیم واداشت. بنابراین به‌صورت دیده و دانسته، به سراغ رأس رهبری ملت فلسطین نرفت. رأس رهبری فلسطین، پیوندهای زیادی با کشورهای جهان داشت و با رهبران آنها درباره سازش مرحله‌ای و صلح سخن می‌گفت. نظام اسرائیل نیز در حال برنامه‌ریزی برای مذاکره با او در وقت مناسب بود. همان کاری که در اسلو انجام شد. همان‌طور که دیدیم، سازمان‌های اطلاعاتی دشمن و نیروهای ویژه آن، اقدام به ترور فرماندهان و کادرهای میدانی فلسطینی می‌کرد که راهبری فعالیت‌های انتفاضه اقصی‌ را برعهده داشتند. اما به افراد دیگر - غیر از فرماندهان میدان - ضربه نمی‌زند، با اینکه دسترسی به شخصیت‌های فلسطینی دارای مسوولیت، کار ساده‌ای بود و هست. اسرائیل بر آسمان و فرودگاه غزه، سیطره داشت و آمد و رفت‌های «عرفات»، با اطلاع و موافقت اسرائیلی‌ها انجام می‌شد. اما «باراک» از این نگران بود که در صورت ترور عرفات، خودگردانی فلسطینی فروپاشیده شود. امری که اسرائیل خواهان آن نبود و نیست و هنوز هم نیازمند گروهی از فلسطینی‌ها است که در روند سازش، همراه باشند.

🔗 ادامه بخش ۶۸ #ناگفته_های_گفتنی و بخش های پیشین این پاورقی را می توانید در یک حرف از هزاران دنبال کنید.

#یک_حرف_از_هزاران
◀️ گزیده های ایران و جهان ▶️
https://www.tg-me.com/yekhezaran
#پاورقی_ها
☑️ ناگفته‌های گفتنی - ۶۹
▫️خاطرات و تأملات دکتر الیاس شوفانی

درباره فلسطین، صهیونیسم و اسرائیل
▫️گفت‌وگو: مصطفی الولی و عبده الاسدی
▫️ترجمه: حسین جابری انصاری
▫️دنیای اقتصاد، دوشنبه ۲۵ بهمن ۱۴۰۰

بنابراین ترور «ابو جهاد» شبیه به «زدن دو نشان با یک تیر» بود: اول، رهایی از مردی که از انتفاضه پشتیبانی می‌کرد و دوم از میان بردن موانع موجود در برابر کسانی که می‌خواستند به نوعی از مذاکرات پناه آورند که بعدتر در چارچوب اسلو خودنمایی کرد.

▪️در کتاب خود به نام «شکست اسرائیل در لبنان» بر این نکته تأکید کرده‌اید که اسرائیل شکست سنگینی از مقاومت خورد. درحالی‌که برخی تحلیلگران و همراه با آنها، بعضی از طرف‌های سیاسی به این ادعا گرایش دارند که عقب‌‌نشینی اسرائیل از لبنان [۲۰۰۰]، صرفا نتیجه تصمیم داخلی اسرائیل بوده و ارتباطی با تأثیر ضربه‌های قدرتمندانه وارد شده به نیروهای اشغالگر اسرائیلی از سوی «حزب‌الله» نداشته است. نظر شما درباره این برداشت‌ها چیست؟

 هیچ تردیدی در این ندارم که اسرائیل در لبنان دچار شکست شد. تصمیم «باراک» برای عقب‌نشینی نیروهای اسرائیلی از لبنان، پس از به شکست انجامیدن سیاست‌های اسرائیل در این کشور و رسیدن به این باور بود که جنگ لبنان ممکن نیست به اهداف خود برسد. اسرائیل به لبنان ضربه زد و آن را ویران کرد؛ اما در نهایت لبنان به «استخوان در گلو»ی اسرائیل تبدیل شد. لبنان دیگر چیزی نداشت که از دست دهد و از همین رو تسلیم شدن آن در برابر اراده اسرائیل ممکن نبود. نکته پایانی اینکه اسرائیل در دوره «نتانیاهو» نیز خواهان عقب‌‌نشینی از لبنان بود؛ اما می‌خواست این عقب‌نشینی به هر شکل ممکن از طریق نوعی توافق انجام شود. در همان زمان هنگامی که ایده عقب‌‌نشینی یک‌جانبه و بدون توافق، از سوی دولت «نتانیاهو» مطرح شد، ارتش اسرائیل به فرماندهی «شائول موفاز» در برابر این ایده ایستاد و دولت «نتانیاهو» نیز زیر فشار ستاد کل ارتش از اجرای آن عقب‌‌نشینی کرد.

در دوره «باراک» نیز ستاد کل ارتش اسرائیل کوشید اراده خود را بر او تحمیل کند؛ اما در نتیجه خسارت‌های روزافزونی که به ارتش اشغالگر در لبنان وارد می‌شد، در این سیاست خود موفق نشد. اسرائیل از عملیات «تصفیه حساب» تا «خوشه‌های خشم» انواع ابزارهای نظامی و سیاسی را در لبنان به‌کار گرفت؛ اما نتیجه‌ای نگرفت. عملیات «خوشه‌های خشم» کوششی برای کنار گذاشته شدن شهروندان از دایره عملیات بود. با این باور که ارتش اسرائیل در رویارویی با حزب‌الله از دست بالاتری برخوردار است. امری که در عمل، خلاف آن ثابت شد. از همین رو اسرائیل دوباره به هدف گرفتن شهروندان رو آورد تا بر دولت «لبنان» فشار آورد و این دولت به سهم خود بر «سوریه» فشار بیاورد؛ با این امید که «دمشق» نیز بر حزب‌الله برای توقف فعالیت نظامی خود، فشار وارد کند. این اقدام، در کنار شتاب «باراک» برای مطرح کردن ایده گشودن راه مذاکرات با «سوریه» انجام می‌شد؛ با این هدف که عقب‌‌نشینی از «لبنان» در سایه مذاکرات با «سوریه» انجام شود. هدفی که باز، برآورده نشد. بدین‌سان اسرائیل از یکسو نتوانست اراده خود را به شکل نظامی بر «لبنان» تحمیل کند و از سوی دیگر موفق نشد از دولت لبنان باج‌گیری سیاسی کند. در چنین شرایطی، ارتش اسرائیل کوشید هیبت خود را نگه دارد و فرماندهی ارتش عزم آن داشت که به حضور خود در لبنان ادامه دهد؛ اما «باراک» به خوبی می‌دانست که امور به کدام سمت و سو می‌رود. از همین رو در دقیقه ۹۰ تصمیم گرفت برای حفظ آبروی اسرائیل از «لبنان» خارج شود. البته فرماندهی ارتش هم از بغضِ «باراک»، در اجرای این برنامه همکاری کامل نکرد و در نتیجه، عقب‌نشینی به شکل به‌هم ریخته و برنامه‌ریزی‌نشده، انجام شد. «باراک» در پویش انتخاباتی ۲۰۰۱، تصمیم خود برای عقب‌نشینی از «لبنان» را به‌عنوان برگ برنده و با هدف افزایش آرای خود به‌کار گرفت.

🔗 ادامه بخش ۶۹ #ناگفته_های_گفتنی و بخش های پیشین این پاورقی را می توانید در یک حرف از هزاران دنبال کنید.

#یک_حرف_از_هزاران
◀️ گزیده های ایران و جهان ▶️
https://www.tg-me.com/yekhezaran
#پاورقی_ها
☑️ ناگفته‌های گفتنی - ۷۰
▫️خاطرات و تأملات دکتر الیاس شوفانی

درباره فلسطین، صهیونیسم و اسرائیل
▫️گفت‌وگو: مصطفی الولی و عبده الاسدی
▫️ترجمه: حسین جابری انصاری
▫️دنیای اقتصاد، چهارشنبه ۲۷ بهمن ۱۴۰۰

بنابراین اگر تصمیم اسرائیل برای عقب‌نشینی از لبنان، تنها یک تصمیم داخلی بود، چرا در طول هجده‌سال پیش از آن، گرفته نشد؟ واقعیت این است که شتاب در عقب‌‌نشینی، نتیجه ناموفق بودن سیاست و اقدامات نظامی در شکستن قدرت مقاومت و افزایش فشار داخلی بر رهبری اسرائیل به‌خاطر کشته‌شدگان جنگ لبنان بود که هر روز در تابوت‌های خود بازگردانده می‌شدند. زیادی این کشته‌ها و مجروحان بود که زمینه‌سازحرکتی در اسرائیل برای شتاب ورزیدن در عقب‌‌نشینی شد و اخلاق و ارزش‌های انسانی، نقشی در این زمینه نداشت.

▪️در چارچوب مذاکرات سازش و مناقشه‌هایی که پیرامون آن در درون ساختارهای فرهنگی عربی در گرفت، مقوله عادی‌سازی فرهنگی مطرح شد. برخی نیز وارد نبرد آتشین علیه بعضی از اندیشه‌ها شدند، با این برداشت که این ایده‌ها و افکار، دنباله راه‌حل‌های سازش مطرح شده است و در ذیل عادی‌سازی قرار می‌گیرد. برخی دیگر ترجیح دادند، عادی‌سازی فرهنگی را نوعی جنگ تمدن‌ها بدانند و با پناه آوردن به باشگاه‌ها و محافل فکری، کوشیدند این برداشت خود را ناشی از تمایل شدیدشان به فرهنگ عربی و رفتن پا به پای جهانی‌سازی معاصر معرفی کنند. گمان غالب ما این است که حلقه گمشده‌ای در این کشمکش وجود دارد. نگاه شما به این آرا و جریان این کشمکش چیست؟

جدای از گفت‌وگوهایی که درباره این مساله در گرفت و به باور من مسائل بنیادین را مورد توجه و بررسی قرار نداد، آنچه عادی‌سازی فرهنگی نامیده می‌شود، به معنای تحریف فکری و یکی از روش‌های مهار، از طریق آفریدن نوعی آگاهی ساختگی و مغشوش درباره رویارویی با اسرائیل است که به دروغ، بینش و آگاهی جدید نامیده می‌شود. به دیگر سخن، فرهنگ خود را بر اساس فرهنگ دشمن دگرگون کنیم و آرای اسرائیلی‌ها را پیرامون ماهیت رویارویی عربی - صهیونیستی و محتوای آن بپذیریم. این، راهی شناخته‌شده و یکی از شکل های رایج اقدام نیروهایی است که با جنبش ملت‌ها در تضاد هستند. در وضعیت خاص مربوط به پایگاه نظامی شهرک‌نشینی که اسرائیل نامیده می‌شود، به لحاظ نظری، شکل‌های مختلفی برای انجام نقش خدماتی این پایگاه، علیه محیط پیرامونی‌اش وجود دارد که چکیده‌وار می‌توان آنها را این‌گونه ارائه کرد: پایین‌ترین، سهل‌ترین و ساده‌ترین شکل آن، بر گمراه‌سازی برای پاک کردن و پوشاندن حقیقت تناقض‌های موجود با اسرائیل و صهیونیسم تکیه دارد. اما یک شکل خطرناک‌تر در روند مهار و تسلیم‌سازی و سیطره، ویران‌سازی اقتصادی است که منجر به تسلط بر نقاط اصلی رشد و جهت دادن به تحول جامعه‌ها به سمت و سویی است که در خدمت اهداف نیروهای ضد ملت‌ها در این منطقه باشد. اما شکل دیگر و ستیزه‌جویانه‌تر آن، نابود کردن و در هم کوبیدن نظامی است که پیش از تسلیم‌سازی سیاسی و با هدف تحمیل اراده دشمن با زور بر طرف دیگر انجام می‌شود.

🔗 پیوند بخش ۶۹ #ناگفته_های_گفتنی در دنیای اقتصاد
https://www.donya-e-eqtesad.com/fa/tiny/news-3843066
#یک_حرف_از_هزاران
◀️ گزیده های ایران و جهان ▶️
@yekhezaran
#پاورقی_ها
☑️ ناگفته‌های گفتنی - ۷۱
▫️خاطرات و تأملات دکتر الیاس شوفانی

درباره فلسطین، صهیونیسم و اسرائیل
▫️گفت‌وگو: مصطفی الولی و عبده الاسدی
▫️ترجمه: حسین جابری انصاری
▫️دنیای اقتصاد، پنجشنبه ۲۸ بهمن ۱۴۰۰

در وضع جهان عرب، طرح عادی‌سازی سیاسی و فرهنگی، به‌عنوان میوه اقدام اسرائیل در نابودی نظامی طرف‌های عربی و با داشتن نیروی نظامی بازدارنده برای بازداشتن عرب‌ها از اندیشیدن به جنگ چیده شد. بر همین اساس، این باور در اسرائیل حاکم شد که اینک زمان تسلیم‌سازی سیاسی فرارسیده است. در جریان تسلیم‌سازی سیاسی، عادی‌سازی فرهنگی از طریق وارونه‌سازی فکری، یک عامل مهم در مدیریت رویارویی و سیطره بر جریان امور است. اگر عادی‌سازی فرهنگی را وارونه‌سازی فکری بدانیم، در صورت تحقق، برای به لرزه درآوردن پایه‌های اراده لازم برای مقابله با طرح صهیونیسم کافی است؛ چون اراده، در مجموع و بر اساس بینش و آگاهی مشخصی شکل می‌گیرد. اگر این آگاهی گم یا وارونه شد، اراده مقابله نیز دچار لرزش خواهد شد.هنگامی که انسان نسبت به مساله‌ای متعهد می‌شود، به ناچار باید از تناقض‌های در جریان آگاهی داشته باشد. این آگاهی بر پایه مجموعه‌ای از ارزش‌ها و معارف کسب شده است که بر اساس آن، اراده مقابله شکل می‌گیرد. اگر این اراده متزلزل شود، به‌طور حتم نتیجه‌ای که به‌دست می‌آید، اختلال در ابعاد فعالیت است. امری که اینک شاهد اتفاق افتادن آن در عرصه‌‌ عربی هستیم. اقدام عربی در مقابله با فعالیت صهیونیست‌ها، هم‌اینک از هم گسیخته است و همین، علت اصلی ایجاد بحران در مبارزه در برابر صهیونیسم است. از همین رو نتایجی که به‌دست می‌آید، در اندازه تلاش به‌کارگرفته‌شده در رویارویی با اسرائیل نیست. من، طرح‌های سازش در جریان را به لحاظ شکلی و محتوایی رد می‌کنم و بر همین اساس، به‌طور طبیعی با آنچه عادی‌سازی فرهنگی نامیده می‌شود نیز مخالفم. وارد کشمکش‌ها پیرامون موضوع «عادی‌سازی» هم نمی‌شوم؛ چون عناصر اصلی را در خود ندارد. اما همواره از این تعجب کرده‌ام که چرا تنها بر جنبه فرهنگی عادی‌سازی، بدون توجه به جنبه‌های اقتصادی و سیاسی آن، تمرکز می‌شود. آیا می‌توان این جنبه‌ها را از هم جدا دید؟ آیا ایجاد سفارت اسرائیل در یک پایتخت عربی و برافراشته شدن پرچم اسرائیل بر فراز آن، نوعی عادی‌سازی فرهنگی نیست؟ آیا این مساله‌ای تنها سیاسی است؟ آیا ایجاد روابط تجاری و اقتصادی، نوعی عادی‌سازی فرهنگی نیست؟ همچنین آیا روابط گردشگری که بر اساس آن، دیدن شهرک‌نشینان اسرائیلی که در کشورهای عربی می‌گردند، برای شهروندان عرب عادی می‌شود، نوعی عادی‌سازی فرهنگی، در فرهنگ انسان عربی نیست؟ کشمکش‌ها درباره عادی‌سازی فرهنگی، شکلی قانع‌کننده نداشت. در نتیجه نتوانست حرکتی قابل لمس علیه عادی‌سازی ایجاد کند. سخن گفتن از رویارویی تمدنی هم کلی‌گویی است. آیا چیزی به نام تمدن اسرائیلی وجود دارد؟ محتوای تمدن عربی چیست؟

🔗 پیوند بخش ۷۱ #ناگفته_های_گفتنی در دنیای اقتصاد
https://www.donya-e-eqtesad.com/fa/tiny/news-3843349
#یک_حرف_از_هزاران
◀️ گزیده های ایران و جهان ▶️
@yekhezaran
article12.pdf
246.7 KB
The Politico-Ideological Rivalry of Iran and Saudi Arabia Post Islamic Revolution: Impacts on Pakistan
https://jppolicy.ut.ac.ir/article_84834_5fd86e6b433ac1f608b8f3c2d5a847d8.pdf?lang=en

سیاستگذاری راهبردی ایران در سوریه و عراق (2020-2011)
2024/09/28 16:20:30
Back to Top
HTML Embed Code: