تو را میخواهم برای پنجاه سالگی
شصت سالگی، هفتاد سالگی...
تو را میخواهم برای تنهایی
تو را میخواهم وقتی باران است!
برای صبح ، برای ظهر ، برای شب
#نادر_ابراهیمی
🍃🌸 | @Mehran_rmzn
تو را میخواهم برای پنجاه سالگی
شصت سالگی، هفتاد سالگی...
تو را میخواهم برای تنهایی
تو را میخواهم وقتی باران است!
برای صبح ، برای ظهر ، برای شب
#نادر_ابراهیمی
🍃🌸 | @Mehran_rmzn
تکرار این روزها
نه فقط هوای خانه،
که جهان را مسموم کرده است.
نفسی نیست که ادامه حیات را بگیرد.
شاید دلتنگ تو باشم.
خیالت باد شود!
پنجره را باز کند.
نگاهم به درختی بیفتد!
و سالهای بعد را به خاطرم بیاورد...
من باشم و تو
رو به حیاطی سبز رنگ.
یک فنجان چای باشد،
و از لا به لای موهایت،
جهانی را نفس بکشم...
#مهران_رمضانیان
🍃🌸 | @Mehran_rmzn
نه فقط هوای خانه،
که جهان را مسموم کرده است.
نفسی نیست که ادامه حیات را بگیرد.
شاید دلتنگ تو باشم.
خیالت باد شود!
پنجره را باز کند.
نگاهم به درختی بیفتد!
و سالهای بعد را به خاطرم بیاورد...
من باشم و تو
رو به حیاطی سبز رنگ.
یک فنجان چای باشد،
و از لا به لای موهایت،
جهانی را نفس بکشم...
#مهران_رمضانیان
🍃🌸 | @Mehran_rmzn
آدمها یکبار عمیقاً عاشق میشوند،
چون فقط یکبار نمیترسند که همهچیز خود را از دست بدهند.
اما بعد از همان یکبار، ترسها آنقدر عمیق میشوند که عشق دیگر دور میایستد.
#آلبر_کامو
🍃🌸 | @Mehran_rmzn
چون فقط یکبار نمیترسند که همهچیز خود را از دست بدهند.
اما بعد از همان یکبار، ترسها آنقدر عمیق میشوند که عشق دیگر دور میایستد.
#آلبر_کامو
🍃🌸 | @Mehran_rmzn
بعضیها هستند که میگویند:
«بی تو نمیتوانم زندگی کنم»؛
من از این دست آدمها نیستم!
من بی تو هم میتوانم زندگی کنم؛
اما اگر با تو باشم،
جورِ دیگری میتوانم زندگی کنم...
#ناظم_حکمت
🍃🌸 | @Mehran_rmzn
«بی تو نمیتوانم زندگی کنم»؛
من از این دست آدمها نیستم!
من بی تو هم میتوانم زندگی کنم؛
اما اگر با تو باشم،
جورِ دیگری میتوانم زندگی کنم...
#ناظم_حکمت
🍃🌸 | @Mehran_rmzn
وقتی که دونفر شیفتهی یکدیگر میشوند،
کوچکترین اشاره، کوچکترین تماس، کوچکترین نگاه برای اینها به اندازهی عالمی قیمت دارد.
این لبخند مثل نگاه آرزومندانهی زندانی است که پس از ماهها توقف در سیاهچال مرطوب روزنهای باز میشود و از میان آن خورشید را، که دورادور در مقابل او میدرخشد، ببیند. این روزنه دریچهی امید او برای آزادی است، از میان این دریچه بوی آزادی میچشد.
یک چنین لبخندی را گاهی این دو نفر باهم عوض و بدل میکردند.
#بزرگ_علوی
🍃🌸 | @Mehran_rmzn
کوچکترین اشاره، کوچکترین تماس، کوچکترین نگاه برای اینها به اندازهی عالمی قیمت دارد.
این لبخند مثل نگاه آرزومندانهی زندانی است که پس از ماهها توقف در سیاهچال مرطوب روزنهای باز میشود و از میان آن خورشید را، که دورادور در مقابل او میدرخشد، ببیند. این روزنه دریچهی امید او برای آزادی است، از میان این دریچه بوی آزادی میچشد.
یک چنین لبخندی را گاهی این دو نفر باهم عوض و بدل میکردند.
#بزرگ_علوی
🍃🌸 | @Mehran_rmzn
درست همان وقتها
که با هر تپش قلبم
مرگ را میخواستم
لبخندِ تو،
یک پنجرهی باز
از سمت کوچههای زندگی بود.
#صباحالدین_علی
🍃🌸 | @Mehran_rmzn
که با هر تپش قلبم
مرگ را میخواستم
لبخندِ تو،
یک پنجرهی باز
از سمت کوچههای زندگی بود.
#صباحالدین_علی
🍃🌸 | @Mehran_rmzn
در من کودکیست
که تمام روزش را به دنبال عروسک گم شدهاش میگذراند!
شب که میرسد،
ناامید به رختخواب میرود،
و خواب عروسکش را میبیند!
که موهایش را میبافد و برایش قصه میگوید...
صبح دیدنیست!
وقتی تمام رختخواب را برای پیدا کردنش زیر و رو میکند...
#مهران_رمضانیان
🍃🌸 | @Mehran_rmzn
که تمام روزش را به دنبال عروسک گم شدهاش میگذراند!
شب که میرسد،
ناامید به رختخواب میرود،
و خواب عروسکش را میبیند!
که موهایش را میبافد و برایش قصه میگوید...
صبح دیدنیست!
وقتی تمام رختخواب را برای پیدا کردنش زیر و رو میکند...
#مهران_رمضانیان
🍃🌸 | @Mehran_rmzn
باز کن پنجره ها را، که نسیم
روز میلاد اقاقیها را جشن میگیرد،
و بهار، روی هر شاخه، کنار هر برگ،
شمع روشن کردهست.
باز کن پنجرهها را و بهاران را،
باور کن!
#فریدون_مشیری
🍃🌸 | @Mehran_rmzn
روز میلاد اقاقیها را جشن میگیرد،
و بهار، روی هر شاخه، کنار هر برگ،
شمع روشن کردهست.
باز کن پنجرهها را و بهاران را،
باور کن!
#فریدون_مشیری
🍃🌸 | @Mehran_rmzn
در زندگیام بارها چیزی گم بوده است
وقتی نگاهم افتاده است به پنجره، به آینه.
وقتی صدای دست فروشی در سرم پیچیده است!
بارها در زندگیام
دنبال چیزی بودهام یا کسی که صدایم کند.
یا یک نگاه، که از آنسوی خیابان مرا دنبال کند...
همیشه در جایی گیر افتادهام.
خیابان و مغازهها از یادم رفتهاند.
کودکی برایم گل میآورد.
زنی فال تعارف میکند.
حتی آن زمان که رانندهای فریاد میزند:
حواست کجاست؟
تمام این سالها
تمام این ماهها و روزها
در خاطراتت زندگی کردهام!
و حواسم نبوده است...!
#مهران_رمضانیان
🍃🌸 | @Mehran_rmzn
وقتی نگاهم افتاده است به پنجره، به آینه.
وقتی صدای دست فروشی در سرم پیچیده است!
بارها در زندگیام
دنبال چیزی بودهام یا کسی که صدایم کند.
یا یک نگاه، که از آنسوی خیابان مرا دنبال کند...
همیشه در جایی گیر افتادهام.
خیابان و مغازهها از یادم رفتهاند.
کودکی برایم گل میآورد.
زنی فال تعارف میکند.
حتی آن زمان که رانندهای فریاد میزند:
حواست کجاست؟
تمام این سالها
تمام این ماهها و روزها
در خاطراتت زندگی کردهام!
و حواسم نبوده است...!
#مهران_رمضانیان
🍃🌸 | @Mehran_rmzn