Telegram Web Link
تو را می خواهم
برای پنجاه سالگی
شصت سالگی
هفتاد سالگی
تو را می خواهم
برای خانه ای که تنهاییم
تو را می خواهم برای چای عصرانه

تلفن هایی که می زنند
و جواب نمی دهیم
تو را می خواهم برای تنهایی
تو را می خواهم وقتی باران است
برای راهپیمایی آهسته ی دوتایی
نیمکت های سراسر پارک های شهر
برای پنجره ی بسته
و وقتی سرما بیداد می کند

تو را می خواهم
برای پرسه زدن های شب عيد
نشان كردن يك جفت ماهی قرمز
تو را می خواهم
برای صبح
برای ظهر
برای شب
برای همه ی عمر...

#نادر_ابراهيمی

🌻 | @Mehran_rmzn
در ميان نبرد زندگی
تو
نقطه‌ی امنِ منی...

#محمود_درویش

🌻 | @Mehran_rmzn
صدای باد می‌آید؛
عبور باید کرد

و من مسافرم
ای بادهای همواره!
مرا به وسعتِ تشکیل برگ‌ها ببرید...

#سهراب_سپهری

🌻 | @Mehran_rmzn
و من منتظر تو خواهم ماند
همچون کلبه ای تنها ...
تا دوباره مرا ببینی و
در من زندگی کنی
و تا آن زمان
پنجره هایم !
درد خواهند کشید ...!

#پابلو_نرودا

🌻 | @Mehran_rmzn
اگر هنوز من آواز آخرین توام
بخوان مرا و مخوان جز مرا که می‌میرم...

#حسین_منزوی

🌻 | @Mehran_rmzn
طاقتِ فرسودگی ام هیچ نیست
در پیِ ویران شدنی آنی ام

#محمدعلی_بهمنی

🌻 | @Mehran_rmzn
به من ربطی ندارد که دیگران 
در موردم چه می‌گویند و چه فکری میکنند
من خودم هستم و هر کاری که مرا شاد کند و به دیگران ضرری نرساند را انجام میدهم؛
اینگونه زندگی بسیار آسانتر میشود.

#آنتونی_هاپکینز

🌻 | @Mehran_rmzn
من درباره ى تو به آن ها نگفتم
اما تو را ديده‌اند كه در چشمانم شنا مى كنى
من درباره ى تو به آن ها نگفتم
اما تو را در كلمات نوشته شده‌ام ديده‌اند
عطر عشق
نمى تواند پنهان بماند...

#نزار_قبانی
🌻 | @Mehran_rmzn
ما چاره‌ی عالمیم و
بیچاره‌ی تو ...

#مولانا

🌻 | @Mehran_rmzn
با تو تازه فهمیدم
که قدم‌زدن یعنی چه.
محله یعنی چه.
هوا یعنی چه.
با تو تازه فهمیدم
که روزِ خوب چگونه است،
خوب یعنی چه.
فهمیدم کجا ایستاده‌ام.
چرا ایستاده‌ام

#معین_دهاز

🌻 | @Mehran_rmzn
محبوب من
یاد شما نباشد
زندگی به چه درد من میخورد؟


#محمد_صالح_علاء

🌻 | @Mehran_rmzn
Everyday starts with an expectation. But ends with an experience.
That's life.

هر روز با یه توقع شروع می‌شه. ولی با یه تجربه تموم می‌شه.
زندگی همینه.


🌻 | @Mehran_rmzn
محبوبم، به تو که می‌رسم، انگار از قحطی برگشته‌ام. کورمال‌کورمال واژه را چنان در ترانه جای می‌دهم که کلیدی را در قفل. ترانه باز می‌شود و تو لبخند می‌زنی. یکسره می‌جوشم، قل‌قل می‌زنم. من سنگ نیستم، همچنان قلب من به شکل دلی می‌تپد. شعری از سنگ با دست‌هایی از صبح مرا زنده می‌کند. گفتم شما را صدا کنم. اسم شما را صدا کردم، باران چنان گرفت که اسم شما در کوچه‌های شهر شایع شد. تو شبیه سیبی و بِه. من که هستم؟ گاهی پر از تمام چهره‌های توام.

#محمد_صالح‌علا

🌻 | @Mehran_rmzn
راننده‌ای فریاد می‌زند،
یک نفر تا حرکت...
و احساس کردم
دلم آن صندلیِ خالی را می‌خواهد.
نزدیک تو...
و تا انتهای بودن،
تو را در آغوش بکشم
و هیچ‌گاه نرسم...!

#مهران_رمضانیان

🌻 | @Mehran_rmzn
اما چشم‌هایت
قشنگ‌اند
دیوانه‌اند، وحشی‌اند
مثل حیوانی
که از جنگلی آتش‌گرفته
زده باشد بیرون.

#چارلز_بوکوفسکی

🌻 | @Mehran_rmzn
2024/09/23 04:32:54
Back to Top
HTML Embed Code: