Telegram Web Link
ای دل به سرد مهریِ
دوران صبور باش

#رهی_معیری

🍃🌸 | @Mehran_rmzn
آدم‌ها از ترس وحشی می‌شوند،
از ترس به قدرت رو می‌آورند که
چرخ آدم‌های دیگر را از کار بیندازند
و گرنه این همه زمین و زراعت و دام و پرنده و نان و آب هست،
به قدر همه هم هست اما چرا به حق خودشان قانع نیستند؟
چرا کتاب نمی‌خوانند؟
چرا هیچ‌چیز از تاریخ نمی‌دانند؟
چرا ما این همه در تیره‌بختی تکرار می‌شویم؟
این همه جنگ این همه آدم برای چه چیزی کشته شده‌اند که آن چیز حالا دستشان نیست و دست بچه‌هاشانم نیست؟!

#عباس_معروفی

🍃🌸 | @Mehran_rmzn
ای وصل تو
اصل شادمانی‌‌

#مولانا

🍃🌸 | @Mehran_rmzn
نیست مرا جز تو دوا
یار جگر گوشه ی من!

#مولوى

🍃🌸 | @Mehran_rmzn
در نور شمع ، زن تری.
در آفتاب صبح ؛
که چشم باز میکنی !
فرشته تر ...

#عباس_معروفی

🍃🌸 | @Mehran_rmzn
من از عالم تو را تنها گزینم
روا داری که من غمگین نشینم؟

#مولوی

🍃🌸 | @Mehran_rmzn
چراغ  از  خنده ات گيرم
كه راهِ صبح
بگشايم

#حسین_منزوی

🍃🌸 | @Mehran_rmzn
خب چه کار کنم؟
خدا به هرکدام از ما نقطه ضعفی داده
و من هم از بین این همه نقطه ضعف‌هایی که دارم،
بزرگترینش این است که
اصلاً نمی‌توانم تو را نادیده بگیرم.

#خالد_حسینی

🍃🌸 | @Mehran_rmzn
در رگهایش ،
من بودم که می‌دویدم ♥️

#سهراب_سپهری

🍃🌸 | @Mehran_rmzn
برآی ای آفتاب صبح امید
که در دست شب هجران اسیرم

#حافظ

🍃🌸 | @Mehran_rmzn
من از از آن‌ آدم‌هایی هستم که
وقتی دوست می‌دارند
می‌میرند...

#محمود_درویش

🍃🌸 | @Mehran_rmzn
میتوانی از دوست داشتنم برگردی؟
دوست داشتن که خیابان نیست تاکسی بگیری بنشینی پیشانیت رابه شیشه بچسبانی آه بکشی وبرگردی به پیش ازآن، با دوست داشتنم کناربیا
مثل پیرمردها
که با لرزش دستهایشان کنار می آیند..

#رویا_شاه_حسین_زاده

🌸 | @Mehran_rmzn
گویند مرا که بند بر پاش نهید
دیوانه دل است، پای در بند چه سود؟

#مولانا

🍃🌸 | @Mehran_rmzn
چه جسور می‌شوی وقتی مطمئنی کسی عاشقِ توست!

#زیگموند_فروید

🍃🌸 | @Mehran_rmzn
رنگ رویا زده ام بر افق دیده و دل
تا تماشا کنم آن شاهد رویایی را

#شهریار
🍃🌸 | @Mehran_rmzn
همه‌ی شادی‌هایم
در یک لبخند تو خلاصه می‌شود
و کافی‌ست که تو
قیافه‌ی ناشادی بگیری
تا من همه‌ی شادی‌ها و
خوشبختی‌های دنیا را
در خطوط درهم
فشرده‌ی آن چهره‌ای
-که خدا می‌داند
چقدر دوستش می‌دارم-
گم کنم.

#احمد_شاملو

🍃🌸 | @Mehran_rmzn
.
به سبزی درخت می‌نگرم!
به آبی آسمان.
و سفیدی ابرها...!
که تو پنجره را رو به حیاط خانه‌ام باز می‌کنی...

چطور می‌توان این منظره را دید و شعر نگفت!؟
چگونه می‌شود وقتی گلی را می‌بویی،
وقتی با نگاهت بوسه‌ای به آسمان روانه می‌کنی
تا پرواز را از خاطر کبوتران بیاندازی،
نگاهت کنم و شعر نگویم...!

هر چقدر هم که بخواهم، نمی‌شود!
قلم می‌رود که تو را بنویسد!

می‌رود تا تو را روی صندلی قافیه بنشاند.
موهایت را از یک طرف شانه کند.
و عطر بهار را به لباست بزند...!

محو زیبایی‌ت می‌شوم.
و لرزش لب‌هایت،
وقتی نامم را صدا میزنی...!
حتی وقتی از قاب شعر به من خیره می‌شوی...!

و خودت نمی‌دانی
چقدر به شعرهایم می‌آیی...

#مهران_رمضانیان

🍃🌸 | @Mehran_rmzn
راهِ گریزی نبود..
عشق آمد و جانِ مرا
در خود گرفت و خلاص!
من در تو همچون
جزیره‌ای خواهم زیست...

#شیرکو_بیکس

🍃🌸 | @Mehran_rmzn
ما را سر باغ و بوستان نیست
هر جا که تویی تفرج آن جاست

#سعدی

🍃🌸 | @Mehran_rmzn
2024/09/29 15:27:52
Back to Top
HTML Embed Code: