Telegram Web Link
📖داستان.
🦉شاه بوف.
👈قسمت:هفتم
دکتر قرار گذاشت که عصر آن روز برای معاینه پرنده به خانه ما بیاید و من هم مقداری آشغال گوشت و جگر مرغ در داخل و گوشه و کنار قفس گذاشتم تا تشویق به خوردن شود و بعد از قفل کردن درب قفس به مغازه برگشتم ،دیگه ظهر شده بود و کاری برای انجام دادن نداشتم ،شاگرد ها رو مرخص کردم و بعد از پایین کشیدن کرکره دوباره با خانه بر گشتم.
ساعت از چهار گذشته بود که دکتر تماس گرفت و آدرس خانه را پرسید،من هم به شاگرد بزرگم زنگ زدم و از او خواستم قبل از رفتن به مغازه به خانه آمده و کلید را بگیرد و به او توضیح دادم که امروز دیر به مغازه می آیم.
دکتر هم آمد و از من خواست پرنده را بگیرم تا او بتواند معاینه اش کند،دستکشها رو پوشیدم و پرنده رو برای انجام معاینه گرفتم،دکتر او را معاینه کرد و زخم پایش را شستشو داد و مرهمی بر آن گذاشت و با باند و گاز استریل آن را پانسمان کرد،نسخه ای هم نوشت که پماد آنتی بیوتیک و چند باند و گاز بگیرم و تا یک هفته ،هر دو روز یکبار پانسمان پای حیوان را عوض کنم.
از صحبتهای دکتر فهمیدم که یک هفته ای میزبان این مهمان ناخوانده خواهم بود.
دکتر خدا حافظی کرد و هرچه من اسرار کردم که مبلغی را برای ویزیت بپردازم و یا او را برای نوشیدن لیوان شربتی میهمان کنم نپذیرفت و به بهانه کار زیاد لوازمش را جمع کرد و رفت.
من هم بعد از محکم کردن درب قفس به مغازه رفتم و مشغول کار شدم.
عصر روز بعد تلفن مغازه زنگ خورد و مرد جوانی که خود را خبر نگار نشریه ی نگارستان معرفی میکرد اجازه خواست که فردا با همکار عکاس خود برای تهیه گزارشی راجع به شاه بوف به منزل ما بیایند.
به ناچار پذیرفتم و آدرس مغازه را به او دادم تا فردا به محل کارم آمده و به اتفاق برای تهیه گزارش به خانه برویم،آخه مغازه من تا خانه دو کوچه بیشتر فاصله نبود و در چنین شرایطی که مدام باید بین خانه و مغازه در تردد میبودم یک مزیت حساب میشد.
فردای آن روز حدود ساعت نه ،خبرنگار و عکاس نشریه نگارستان به مغازه آمدند و سه نفری به اتفاق بطرف خانه حرکت کردیم،به خانه که رسیدیم چند سوالی راجع به مشخصات ظاهری پرنده و چگونگی صید او به دست شکارچیان و همچنین شیوه ی زنده گیری این پرنده در مدرسه توسط من رو پرسیدند و یاداشت کردند و از من خواستند در صورت امکان شاه بوف را گرفته و ثابت نگه دارم که آنها بتوانند چند عکس خوب از این پرنده باشکوه بگیرند.
دو ساعتی مشغول این کار بودیم و بعد از اتمام کار خبرنگارها به دنبال کار خود رفتند و من هم به مغازه بر گشتم و خدارو شکر تا شب اتفاق دیگری پیش آمد نکرد و توانستم کمی به کارهای عقب افتاده بپردازم.
سر شب در خانه مشغول استراحت بودم که تلفن زنگ خورد،آقای ایران نژاد خبرنگار صدا و سیمای کرمان ،واحد سیرجان که از کارمندان آموزش و پرورش سیرجان هم بودند پشت خط بود.
پس از سلام و احوال پرسی ،جویای حال و احوال شاه بوف شد و خواست که اگر اشکالی نداشته باشه فردا صبح برای فیلم برداری و تهیه یک گزارش تلویزیونی از این حیوان اسیر شده در دست انسان، به همراه همکارانش به خانه ما بیایند ،من که دیگه داشتم کم کم به این کارها عادت میکردم ،پذیرفتم و قرار بر این شد گروه فیلم برداری فردا ساعت ده برای تهیه گزارشی راجع به شاه بوف به منزل ما تشریف بیاورند.
ادامه دارد.........
#سیدمحمد_حجازی
@Kooh_O_Vaje
@cafekohneveshte
@KoohGram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
👈🏿 زندگی به سبک دماوند

هر کس در زندگی خود یک قله دماوند دارد که سرانجام یک روز باید به آن صعود کند.

زمین خوردی؟ عیبی ندارد، برخیز. نگذار زمین به جاذبه اش ببالد. سر به دو زانوی غم فرو مبر، سرت را بالا‌ بگیر.

قدرت دستانی که به سویت دراز شده را از یاد برده ای؟ کوله بارت ریخت؟ عیبی ندارد. سبک که باشی راحت تر اوج می گیری.

✍🏼 پس متفاوت باش ...
📸 میثم رودکی / #دماوند

همطناب «کوه‌گرام» شوید 👇🏿
© @KoohGram
📖داستان.
🦉شاه بوف.
👈قسمت:هشتم.

ساعت از ده گذشته بود که گروه خبری با من تماس گرفتند و پس از پرسیدن آدرس یک ربع طول می کشید تا به خانه برسند.
من هم که از ساعت هشت به محل کارم رفته بودم ،در این فاصله مغازه رو به شاگردانم سپردم و بطرف خانه حرکت کردم.
جلو در خانه که رسیدم ،آقای ایران نژاد و گروه خبری ایشان هم رسیدند و باهم وارد حیاط خانه شدیم و بطرف قفس شاه بوف رفتیم .
آقای ایران نژاد هم مانند خبر نگار نشریه نگارستان ،چند سوالی درباره شاه بوف کرد و فیلمبردار هم خواست پرنده را بگیرم و قد و طول بالهایش را اندازه بزنم که او هم این صحنه را فیلم برداری کند و دقیقا اتفاقات روز قبل که همراه خبرنگاران نشریه نگارستان بودیم تکرار شد.
دو ساعتی با گروه فیلم برداری مشغول بودیم و در پایان آقای ایران نژاد جلو دوربین ایستاد و با این جمله(ایران نژاد ،خبر نگار صدا و سیمای استان کرمان،واحد سیرجان) کار تمام شد.
پس از تعارفات معمول و خداحافظی گروه فیلمبرداری رفتند و من هم بطرف مغازه حرکت کردم.
آن سالها نشریه نگارستان فقط روزهای شنبه چاپ میشد و من بی صبرانه منتظر شنبه بودم که ببینم دوستان گزارشگر چه مطالبی راجع به شاه بوف نوشته اند و چه عکسهایی از من و او چاپ کرده اند.
گزارش تلویزیونی هم که مشخص نبود چه روز و چه ساعتی از صدا و سیمای مرکز کرمان پخش میشه.
هر ساعت که وقت میکردم ،شبکه ی تلویزیونی کرمان رو نگاه میکردم که شاید خبری از این گزارش پخش بشه و یا تاریخ و ساعت پخش آن اعلام بشه ولی خبری نبود و این انتظار از انتظار چاپ نشریه نگارستان کمی سخت تر بنظر میرسید.
چند روزی گذشت،حالا دیگه حال شاه بوف بهتر شده بود و در قفس کوچک خود گردش میکرد و غذا میخورد و گاهی آواز میخواند و صدای هو هو خود را سر میداد.
حیاط خانه من و خانه مادرم مشترک بود ، او که زنی قدیمی و تربیت شده با افکار و آداب و رسوم قدیم بود از این صدای پرنده خوشش نمی آمد، هرگاه صدای او بلند میشد لب به شکایت می گشود و میگفت:مادر ،چرا این پرنده شوم رو نگه داشتی ،صدای بد یمن او را نمی شنوی ،این پرنده به چه درد تو میخوره که نگه داشتی؟ ،در قفس رو باز بزار تا بره دنبال کارش ،ما هم از شر او در امان باشیم.
با خنده او را دلداری میدادم که ای مادر،شوم یعنی چه ,مگه خدا بین مخلوقاتش فرق میذاره که یکی نیک باشه و یکی شوم،همه حیوانات آفریده یک خدا هستند و اگر یکی خوب باشه و یکی بد که صفات خداوند دچار مشکل میشه و زیر سوال میره ،حالا ناراحت نباش این پرنده به طبیعت تعلق داره و همین که پاش خوب بشه و کمی جون بگیره رهاش میکنم به امان خدا.
با این حرفهای من، مادرم کمی آرام میشد و در حالی که معلوم نبود زیر لب چی میگه بطرف اتاق خودش میرفت.
ادامه دارد..........
#سیدمحمد_حجازی
@KoohGram
@Kooh_O_Vaje
@cafekohneveshte
👈🏿 کوهنورد آلمانی عاشق دنا را می شناسید؟

در ارتفاع سه هزار و ٧۵٠ متری کوه دنا کنار چشمه ای به نام چشمه پیدنی (پونه ای) گوری وجود دارد که بسیاری از کوهنوردان ایرانی و خارجی که همه ساله به دنا صعود می کنند، از کنار آن می گذرند.

بر روی تابلوی کوچک فلزی بالای این قبر دو بیت شعر و یک جمله کوتاه نوشته شده است اما خیلی ها نمی دانند این گور متعلق به کیست و چرا اینجا و در این ارتفاع بلند دفن شده است.

درباره داستان زندگی این کوهنورد عاشق و رشته کوه دنا بیشتر بدانید و بخوانید 👇🏿
https://meisamroudaki.ir/ralph-henkels.html

همطناب «کوه‌گرام» شوید 👇🏿
© @KoohGram
👈🏿 فوت کوهنورد مشهدی در علمکوه

روز جمعه ۶ مرداد یک کوهنورد اهل #مشهد در ارتفاع ۴۷۰۰ متری در مسیر صعود به #علمکوه به علت ایست قلبی جان باخت.

پیکر این کوهنورد توسط جمعی از کوهنوردان بومی حاضر در تیم امداد و نجات هلال احمر و کوهنوردان همراه وی به پایین انتقال داده شد و تحویل نیروی انتظامی شد.

همطناب «کوه‌گرام» شوید 👇🏿
© @KoohGram
👈🏿 صعود کوهنوردان شهر سلیمانیه اقلیم کوردستان عراق به قله #دماوند

همطناب «کوه‌گرام» شوید 👇🏿
© @KoohGram
👈🏿 صعود به قله #بینالود توسط تیم اساتید دبیرستان نمونه دولتی آریو مصلی نژاد ناحیه ۶ مشهد

دیدگاه ادمین: این گروه را چند ساله می شناسم، به معنای واقعی فرهنگی هستند. هر زمان از قله ای بر می گردند، به همراه شان چند کیسه پر از زباله به پایین دست، منتقل می شود. زباله هایی که حاصل بی فرهنگی کوهنوردان دیگر است.

📹 رضا حاجی اسماعیلی
🗓 ششم مرداد ماه ۱۴۰۲

همطناب «کوه‌گرام» شوید 👇🏿
© @KoohGram
👈🏿 نقد و نقد‌پذیری

اینکه نقد و انتقاد را به دو دسته انتقاد سازنده و غیر سازنده تقسیم نماییم جفایی است که به کلمات تحمیل می گردد.

در چنین نگرشی آنچه را که با پیش ساخته های ذهنی ما همخوانی دارد، انتقاد سازنده و غیر از آن را غیر سازنده، تخریب گر، مغرضانه و امثال آن تلقی می نماییم.

در چنین دیدگاهی ما قبل از پرداختن به اصل مطلب جویای نام و نشان صاحب نقد می شویم. اینجا دیگر مرزبندی و خط قرمز ما نه حق و ناحق، بلکه صاحب سخن است و دنبال هویت وی می گردیم.

اما در یک دیدگاه تحول گرا حتی چنانچه مطالب مغرضانه ای وجود داشته باشد، چیزی به نام انتقاد غیر سازنده وجود ندارد، بلکه مخاطب با درایت و سخن سنجی آنچه را که صواب است تشخیص می دهد و به آن  می پردازد.

«قول ها را باید شنید و تبعیت کرد از بهترین آنها»

این یک آمیزه دینی است و ملاحظه می شود در این آمیزه حتی اشاره ای به فرد صاحب قول نشده است، فقط کافیست کمی سعه صدر داشته باشیم.

✍🏼 علی کدخدایی
🗓 هشتم مرداد ۱۴۰۲

همطناب «کوه‌گرام» شوید 👇🏿
© @KoohGram
📖داستان.
🦉شاه بوف.
👈قسمت: نهم
روز موعود فرا رسید و شنبه اول وقت به خیابان مرکزی شهر رفتم و از اولین روزنامه فروشی نشریه نگارستان رو تهیه کردم و با عجله داخل اتومبیل نشستم تا به راحتی بتوانم خبر مورد نظر را پیدا کنم .
با شتاب چند بار برگه های نشریه رو زیر و رو کردم تا بلاخره به خبر چاپ شده درباره شاه بوف رسیدم ،ولی با نا باوری عکسی از پرنده چاپ شده بود که فقط دو پای من در عکس دیده میشد و از چهره من در آن عکس هیچ خبری نبود.
مطلب زیر عکس رو خواندم با این گمان که حالا که عکسی از من نیست حتما مطلبی در خور و تحسین بر انگیز از من نوشته باشند که با این تیتر روبرو شدم.
(شاه بوف ،پرنده شکاری کمیاب و با شکوهی که از اسارت شکار چیان گریخته و به یکی از مدارس سیرجان پناه آورده بود با تلاش و همت نیروهای زحمت کش اداره محیط زیست این شهر ،زنده گیری شد ،این پرنده که از ناحیه پا دچار آسیب شده بود برای مداوا به مکانی امن منتقل شد) از تعجب داشتم شاخ در می آوردم،تلاش نیروهای زحمت کش؟؟ اداره محیط زیست؟؟ مکان امن برای مداوا؟؟
این خبر نگار چی نوشته بود؟
یعنی چی؟««کارکردن خر و خوردن یابو»»
این دیگه چه جور خبر تهیه کردنی بود ،از جملات کاملا مشخص بود که این خبر یک خبر دستوری و از پیش نوشته است نه آن چیزی که خبر نگار از من پرسیده بود.
با ناراحتی شماره تلفن نشریه رو از صفحه اول آن برداشتم و تماس گرفتم،شخصی که گوشی رو برداشت پس از شنیدن صحبتهای من اظهار بی اطلاعی کرد و گفت:حتما اشتباهی شده و من در اسرع وقت موضوع را با مدیر نشریه در میان میگذارم و انشاءالله سعی میکنیم اصلاحیه ی این موضوع رو در چاپ هفته بعد درج کنیم،که این کار نه هفته بعد و نه هیچ وقت دیگه اتفاق نیفتاد.
خدایی از این حرکت نشریه نگارستان خیلی ناراحت شده بودم ولی با این فکر که من این کار رو برای رضای خدا و نجات اون پرنده انجام دادم و از کسی توقعی ندارم خودم رو دلداری دادم و پیش خودم گفتم ،اشکالی نداره ،این نیز بگذرد.
از آن روز دیگه فقط پیگیر اخبار سیمای کرمان شدم تا ببینم خبر نگار تلویزیون چه کرده؟آیا او هم زحمت ما رو به پای دوستان دولتی خود گذاشته و یا حق و حقیقت را به تصویر کشیده!!
سه هفته ای از این ماجرا گذشت و من شخصا نتوانستم گزارشی از صدا و سیمای مرکز کرمان ببینم و یا بشنوم ،فقط یکی دو نفر از دوستان و آشنایان از گزارش چند ثانیه ای صحبت میکردند که یک روز عصر راجع به این پرنده پخش شده بود و هیچ کس نام و نشانی از من در آن گزارش ندیده بود و فقط موضوع راجع به زحمت و فداکاری و از خودگذشتگی نیروهای جان بر کف اداره حفاظت از محیط زیست بوده و بس.
دیگه دنباله این کار رو چیده بودم و فقط در فکر آزادی این حیوان زبان بسته که سه هفته در این قفس کوچک گرفتار شده بود ،بودم.
ادامه دارد.......
#سیدمحمد_حجازی
@cafekohneveshte
@KoohGram
@Kooh_O_Vaje
📖داستان.
🦉شاه بوف.
👈قسمت:دهم.
صبح روز پنجشنبه بود که قبل از رفتن به محل کار به اداره حفاظت از محیط زیست رفتم و با مسئول مربوطه راجع به خوب شدن پرنده و آمادگی او برای رها سازی صحبت کردم.
فردی که روز اول با او آشنا شده بودم و قرار بر این شده بود هنگام آزاد سازی پرنده او را مطلع کنم در جواب من گفت : خوب حالا کی میخواهید پرنده را آزاد کنید؟
از این سوال او تعجب کردم و دهانم باز مانده بود، خودش متوجه سوال خنده دارش شد و سریع صحبتش را جمع و جور کرد و دوباره گفت: منظورم اینه که شما برای آزاد سازی چه روزی آمادگی دارید؟
در حالی که خنده ام گرفته بود جواب دادم،هرچه زودتر بهتر ،آخه این میهمان نا خوانده خیلی کم اشتها تشریف دارند و روزی دوسه بسته دل و جگر مرغ را در یک چشم بهم زدن میخورد و اگر چند روز دیگر از او پذیرایی کنم ،حتما برشکست خواهم شد.
با این حرف من چند نفری که در اتاق بودند خندیدند و شخصی که رئیس اداره بود گفت: فردا جمعه میتوانید به همراه دو نفر از همکاران ما این کار را انجام داده و پرنده را آزاد کنید،یکی از همکاران از این برنامه رها سازی فیلم برداری میکند که اگر روزی احتیاج شد در آرشیو اداره آن را موجود داشته باشیم.
چون قبلا با زحمات این نیروهای جان بر کف آشنا شده بودم ،با طعنه پرسیدم:من باید همراه آنها بروم یا آنها همراه من می آیند؟
او که متوجه منظور من شده بود و گویی گوشش از این حرفها پر بود و به این زودی از رو نمی رفت جواب داد:فردا جمعه هست و ما نه ماشین داریم و نه راننده ،اگر میخواهید این کار فردا انجام شود و شما یک روز کاری را از دست ندهید ،باید فردا زحمت این کار را کشیده و همکاران ما را همراه خود ببرید.
از اینهمه تلاش و زحمت که مسئولین اداره محیط زیست در این مدت متحمل شده بودند شرمنده شدم و چون می دانستم با اجاق اینها آبی گرم نخواهد شد و از سوی دیگر میخواستم حتما فردا این کار انجام شده و این ماجرا تمام شود ،برای عصر جمعه با آنها قرار گذاشتم و بعد از خداحافظی بطرف محل کارم حرکت کردم.
صبح جمعه به کارهای شخصی خودم رسیدگی کردم و آخرین غذا را به شاه بوف دادم و با پرنده کمی درد دل کردم حیوان زبان بسته با چشمان درشتش نگاهم میکرد و معلوم نبود در دلش از من تشکر میکند و یا به همه ما انسانها ناسزا میگوید،گاهی سرش را به اطراف می گرداند و از اتفاقات عجیب روزگار آواز میخواند،هو هو،هو هو.
ادامه دارد.......
#سیدمحمد_حجازی
@Kooh_O_Vaje
@cafekohneveshte
@KoohGram
📖داستان .
شاه بوف.
👈دوستان عزیز سلام ،قبل از اینکه آخرین قسمت شاه بوف رو تعریف کنم ،از شما عزیزان که وقت با ارزش خود را برای پیگیری این داستان و دیگر داستانهای بنده خرج کردید تشکر میکنم واز این طریق مراتب سپاس و قدر دانی خود را از شما یاران همیشگی اعلام میکنم.
و در جواب دوستان عزیزی که خواسته بودند عکس این شاه بوف رو در گروه به اشتراک بذارم باید عرض کنم که،
متاسفانه چند عکسی که در آن سال از این پرنده تهیه شده بود توسط نشریه محلی سیرجان(نگارستان) و خبر نگار صدا و سیمای مرکز کرمان گرفته شد که قابل دسترسی نیست و یک جلد از این نشریه رو هم که برای یادبود نگهداری کرده بودم در گذشت زمان وچند بار جابجایی مفقود شد.خودم هم از این شاه بوف هیچ عکسی نگرفتم.
اما برای اطلاع شما بزرگواران یک عکس کاملا مشابه از اینتر نت تهیه کردم که با مشخصات کامل این پرنده خدمت شما ارائه میکنم.
ارادتمند شما:سید محمد حجازی
@KoohGram
@Kooh_O_Vaje
@cafekohneveshte
📖داستان.
شاه بوف.
شاه‌بوف اوراسیایی (نام علمی: Bubo bubo) پرندهای از خانواده جغدان راستین، بزرگ‌ترین نوع جغد و دو برابر جغد گوش‌دراز است. شاه‌بوف در حدود ۶۶ تا ۷۰ سانتیمتر طول دارد. این پرنده دارای گوش‌پرهای مشخص، سینه زرد مایل به قهوه‌ای بارگه‌های پهن، چشم‌های درشت نارنجی رنگ، سطح پشتی زرد مایل به قهوه‌ای بالکه‌های قهوه‌ای پررنگ است.
@cafekohneveshte
@KoohGram
@Kooh_O_Vaje
📖داستان.
🦉شاه بوف.
👈قسمت:آخر
عصر جمعه و هنگام رها سازی شاه بوف قصه ما فرا رسید، دستکشها رو پوشیدم و وارد قفس شدم،حیوان دیگه به من عادت کرده بود و هنگامی که میخواستم او را بگیرم مثل روزهای اول تقلا نمی کرد ،گویا حس کرده بود که انسانها با هم فرق دارند و همه نابودگر و ظالم نیستند ،اما از روی غریزه کمی به این طرف و آن طرف پرید تا او را گرفتم ،بدون اینکه پر و بالش را ببندم ویا او را در جعبه یا قفسی بگذارم ،شاه بوف را در صندوق عقب ماشین قرارش دادم و به اتفاق یکی از دوستان که امروز نقش راننده را داشت، برای سوار کردن دو کارمند اداره محیط زیست بطرف پارک مسافر حرکت کردیم .
بعد از سوار شدن آن دو نفر ،بنا به پیشنهاد من وارد جاده بندر عباس شدیم و پس از عبور از ترانشه (بریدگی یا فرو رفتگی که برای عبور آب ،انتقال تاسیسات و یا عبور جاده در کوه یا زمین ایجاد میکنند) به قسمت جنب شرقی منطقه سیاه کوه سیرجان رسیدیم وارد خاکی شدیم و تا جایی که امکان داشت بطرف کوهستان پیش روی کردیم و در محل مناسبی برای رها سازی پرنده توقف کردیم .
کم کم هوا داشت تاریک می شد و بهترین موقع برای رها سازی بود ، با قدرت بی نظیر بینایی جغدها در شب، او می توانست خود را به محل مناسبی برساند.
همه از ماشین پیاده شدیم،من بطرف صندوق عقب اتومبیل رفتم و فیلم بردار هم داشت دوربینش را برای فیلمبرداری آماده میکرد ،درب جعبه را باز کردم ،تازه میخواستم خودم را برای گرفتن شاه بوف و آخرین نمایش آماده کنم که پرنده با یک حرکت غافلگیر کننده آنچنان بالی به صورت من زد و با شتابی باور نکردنی در کسری از ثانیه بیرون پرید و در افق محو شد،که گویی نه بوفی آمده و نه بوفی رفته،همراهان من انگشت به دهان مانده بودند و در حالی که همچون مجسمه هایی سنگی در جا ،خشکشان زده بود ،رفتن او را تماشا میکردند.
پس از چند ثانیه که همگی به خود آمدیم فیلم بردار رو به من کرد و گفت:چی شد؟
گفتم:والا من هم نفهمیدم ،همین که درب جعبه عقب رو باز کردم ،پرنده جستی به بیرون زد و چون مدتی را با انسانها گذرانده بود عوض تشکر یک سیلی محکم هم به ما زد و رفت.
بدون آنکه توانسته باشیم دم آخر با شاه بوف خدا حافظی کنیم و در حالی که دیگه کارمان تمام شده بود و هنوز از رفتن او حیرت زده بودیم سوار ماشین شدیم و بطرف شهر حرکت کردیم تا خود را برای روزی دیگر و ماجرایی دیگر آماده کنیم.
پایان.
#سیدمحمد_حجازی

@Kooh_O_Vaje
@cafekohneveshte
@KoohGram
👈🏿 صعود كوهنوردان مازندرانى به قله كازبک

١. هانيه محمدى #رامسر
٢. محمد آزادمرد #بابل
٣. بهار خانى #رامسر
٤. حسين كرمى #رامسر
٥. عارف گوهررستمى #رامسر
٦. حسين چابک #رامسر
٧. پروانه حسينى #بابل
٨. کريم ولى نژاد #بابل
٩. آرش گودرزى #سوادكوه
١٠. زهرا مريدپور #كلاردشت

همچنين ٣ نفر از همنوردان #آمل در اين تاريخ از مسير يخچال قله #كازبک را صعود كردند.
١. رضا ولى پور
٢.رستم آهنگرى
٣.على يوسفى

همطناب «کوه‌گرام» شوید 👇🏿
© @KoohGram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
👈🏿 مسابقه زندگی!

زندگی مسابقه گذاشتن با دیگران نیست. وقت و انرژی ات را صرف مقایسه و نگرانی درباره اینکه چه کسایی جلوتر و چه کسایی پشت سرت هستند هدر ندهید.

بر روی اینکه بهتر از ورژن دیروز تان باشید، تمرکز کنید. تنها رقیب واقعی شما، دیروز و گذشته شماست.

همطناب «کوه‌گرام» شوید 👇🏿
© @KoohGram
👈🏿 چگونه رشد کنیم؟

تنها راهی که می شود يک زندگی بهتر داشت، رشد کردن است؛ تنها راهی که می شود رشد کرد تغییر کردن است و تنها راهی که می شود تغییر کرد این است که چیزهای جدید یاد بگیریم.

همطناب «کوه‌گرام» شوید 👇🏿
© @KoohGram
👈🏿 گزارشی از فجایع زیست محیطی در دماوند

حضور بی ضابطه حجم انبوهی از کوهنوردان به خصوص در فصل تابستان در مسیر صعود به قله دماوند، موجب وارد شدن انواع و اقسام آسیب های زیست محیطی به کوه دماوند شده است.

مسیر صعود به دماوند از رخ جنوبی، در اختیار یک پیمانکار وابسته به شهرداری رینه قرار گرفته است و این پیمانکار نیز با وجود درآمد بالایی که از اجاره پارکینگ، کرایه نیسان و کرایه قاطر به جیب می زند، کوچک ترین هزینه ای برای حفظ محیط زیست دماوند و پاکسازی مسیر صعود به این قله و جمع آوری زباله های موجود در مسیر انجام نمی دهد.

https://donyayesafar.com/n/17369

همطناب «کوه‌گرام» شوید 👇🏿
© @KoohGram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
👈🏿 زندگی در ارتفاع 4200 متری #دماوند

📹 سعید طیرانی
🗓 چهارشنبه 402/5/11

همطناب «کوه‌گرام» شوید 👇🏿
© @KoohGram
👈🏿 نامگذار قله دماوند کیست؟

چرا بلندترین قله ایران با لفظ «دماوند» نامگذاری شده است؟ در کتاب «آب و کوه در اساطیر هند و ایرانی» در این باره توضیح داده شده است.

https://meisamroudaki.ir/the-name-of-damavand-peak.html

همطناب «کوه‌گرام» شوید 👇🏿
© @KoohGram
2024/09/23 22:18:31
Back to Top
HTML Embed Code: