نام و یاد دکترحسین فاطمی شهید بزرگ جبهه ملی ایران گرامی باد
شخصیت کم نظیر وبزرگ تاریخ ایران دکترمحمدمصدق، در مورد دکترحسین فاطمی اینگونه اظهار نظرنموده است: «اگرملی شدن نفت خدمت بزرگی است که به مملکت شده باید از آن کسی که اول این پیشنهاد را کرد سپاسگزاری کرد و آن کس شهید راه وطن دکتر حسین فاطمی است که روزی درخانه ی جناب آقای نریمان پیشنهاد خود را داد و عده نمایندگان جبهه ملی حاضر درجلسه آن را به اتفاق آراء تصویب نمودند. رحمت الله علیه که درتمام مدت همکاری با این جانب یک ترک اولی هم از آن بزرگوار دیده نشد».
دکترحسین فاطمی در سال ۱۲۹۶ خورشیدی در شهر نائین و در خانواده ای روحانی متولد شد. او از هنگام نوجوانی و در سال های تحصیل در دبیرستان فعالیت روزنامه نگاری را آغاز کرد و پس از گذراندن فراز و نشیب های بسیار توانست نخستین شماره روزنامه باختر امروز را در روز ۸ مرداد ۱۳۲۸ منتشر نماید. روزنامه ای که با تشکیل شدن جبهه ملی ایران در اول آبانماه ۱۳۲۸ مهمترین روزنامه بیان کننده نظرات جبهه ملی ایران گردید. دکتر فاطمی یکی از ۲۰ تنی بود که در روز ۲۲ مهرماه ۱۳۲۸ همراه دکترمصدق در تحصن در دربار که به منظور اعتراض به نبودن آزادی انتخابات صورت گرفت، شرکت داشت. و چند روز بعد از تحصن در اولین شورای مرکزی جبهه ملی عضویت یافت. مبارزات جبهه ملی به ورود ۸ نفر از اعضای این جبهه به مجلس شانزدهم و به تصویب رسانیدن قانون ملی شدن نفت و سپس تشکیل دولت ملی مصدق منتهی گردید. در دولت ملی مصدق دکترفاطمی سمت معاون نخست وزیر وسخنگوی دولت و در ماه های پایانی پست وزارت امور خارجه را به عهده داشت. دکترفاطمی در روز ۲۶ بهمن ۱۳۳۰ در مراسم سالگرد روزنامه نگار شجاع محمدمسعود مشغول سخنرانی بود که هدف گلوله های جوانی ۱۶ ساله به نام محمدعبدخدائی عضو جمعیت فدائیان اسلام قرار گرفت و تا پایان عمر از عوارض این ترور در رنج بود. با وقوع کودتای ننگین ۲۸ مرداد ۳۲ و اجرا شدن توطئه قدرت های جهانی علیه ملت و دولت ملی ایران، دکترفاطمی مدتی را در خفا به سربرد. ولی سرانجام در تاریخ ۶ اسفند ۱۳۳۲ به دست کودتاچیان اسیر گردید و در همان روز بازداشت در مقابل شهربانی کل کشور و زیر چشم ماموران انتظامی، اراذل واوباش به سرکردگی شعبان جعفری بر سر او ریختند و ۱۳ ضربه چاقوی آن مزدوران خون پاک دکتر فاطمی را برای دومین بار بر زمین ریخت. و بالاخره کودتاچیان پس از سرهم بندی کردن یک دادگاه نظامی نمایشی در صبح روز ۱۹ آبان ۱۳۳۳ دکترفاطمی را به میدان تیر لشگر دو زرهی برده و به جوخه اعدام سپردند. دکترفاطمی در هنگام اعدام تنها ۳۷ سال عمرداشت. اما با همان عمر کوتاهش منشاء اثرات مهمی در زندگی سیاسی و اجتماعی ملت ایران گردید. او در پای چوبه اعدام این جملات عبرت آموز وماندگار را بر زبان راند:
«مرگ حق است ومن از مرگ ابائی ندارم،آنهم چنین مرگ پر افتخاری. من میمیرم که نسل جوان ایران از مرگ من عبرتی گرفته وبا خون خود از وطنش دفاع کرده ونگذارد جاسوسان اجنبی بر این کشور حکومت نمایند.»
تهران – جبهه ملی ایران
۱۹ آبان ۱۳۹۴
شخصیت کم نظیر وبزرگ تاریخ ایران دکترمحمدمصدق، در مورد دکترحسین فاطمی اینگونه اظهار نظرنموده است: «اگرملی شدن نفت خدمت بزرگی است که به مملکت شده باید از آن کسی که اول این پیشنهاد را کرد سپاسگزاری کرد و آن کس شهید راه وطن دکتر حسین فاطمی است که روزی درخانه ی جناب آقای نریمان پیشنهاد خود را داد و عده نمایندگان جبهه ملی حاضر درجلسه آن را به اتفاق آراء تصویب نمودند. رحمت الله علیه که درتمام مدت همکاری با این جانب یک ترک اولی هم از آن بزرگوار دیده نشد».
دکترحسین فاطمی در سال ۱۲۹۶ خورشیدی در شهر نائین و در خانواده ای روحانی متولد شد. او از هنگام نوجوانی و در سال های تحصیل در دبیرستان فعالیت روزنامه نگاری را آغاز کرد و پس از گذراندن فراز و نشیب های بسیار توانست نخستین شماره روزنامه باختر امروز را در روز ۸ مرداد ۱۳۲۸ منتشر نماید. روزنامه ای که با تشکیل شدن جبهه ملی ایران در اول آبانماه ۱۳۲۸ مهمترین روزنامه بیان کننده نظرات جبهه ملی ایران گردید. دکتر فاطمی یکی از ۲۰ تنی بود که در روز ۲۲ مهرماه ۱۳۲۸ همراه دکترمصدق در تحصن در دربار که به منظور اعتراض به نبودن آزادی انتخابات صورت گرفت، شرکت داشت. و چند روز بعد از تحصن در اولین شورای مرکزی جبهه ملی عضویت یافت. مبارزات جبهه ملی به ورود ۸ نفر از اعضای این جبهه به مجلس شانزدهم و به تصویب رسانیدن قانون ملی شدن نفت و سپس تشکیل دولت ملی مصدق منتهی گردید. در دولت ملی مصدق دکترفاطمی سمت معاون نخست وزیر وسخنگوی دولت و در ماه های پایانی پست وزارت امور خارجه را به عهده داشت. دکترفاطمی در روز ۲۶ بهمن ۱۳۳۰ در مراسم سالگرد روزنامه نگار شجاع محمدمسعود مشغول سخنرانی بود که هدف گلوله های جوانی ۱۶ ساله به نام محمدعبدخدائی عضو جمعیت فدائیان اسلام قرار گرفت و تا پایان عمر از عوارض این ترور در رنج بود. با وقوع کودتای ننگین ۲۸ مرداد ۳۲ و اجرا شدن توطئه قدرت های جهانی علیه ملت و دولت ملی ایران، دکترفاطمی مدتی را در خفا به سربرد. ولی سرانجام در تاریخ ۶ اسفند ۱۳۳۲ به دست کودتاچیان اسیر گردید و در همان روز بازداشت در مقابل شهربانی کل کشور و زیر چشم ماموران انتظامی، اراذل واوباش به سرکردگی شعبان جعفری بر سر او ریختند و ۱۳ ضربه چاقوی آن مزدوران خون پاک دکتر فاطمی را برای دومین بار بر زمین ریخت. و بالاخره کودتاچیان پس از سرهم بندی کردن یک دادگاه نظامی نمایشی در صبح روز ۱۹ آبان ۱۳۳۳ دکترفاطمی را به میدان تیر لشگر دو زرهی برده و به جوخه اعدام سپردند. دکترفاطمی در هنگام اعدام تنها ۳۷ سال عمرداشت. اما با همان عمر کوتاهش منشاء اثرات مهمی در زندگی سیاسی و اجتماعی ملت ایران گردید. او در پای چوبه اعدام این جملات عبرت آموز وماندگار را بر زبان راند:
«مرگ حق است ومن از مرگ ابائی ندارم،آنهم چنین مرگ پر افتخاری. من میمیرم که نسل جوان ایران از مرگ من عبرتی گرفته وبا خون خود از وطنش دفاع کرده ونگذارد جاسوسان اجنبی بر این کشور حکومت نمایند.»
تهران – جبهه ملی ایران
۱۹ آبان ۱۳۹۴
«شهادت دکتر سید حسین فاطمی»
بیـرون نمیرود زِ دلـم داغِ آن عـزیـز
داغِ کسی که خاطرم از مرگِ او فسرد
داغِ شهیدِ خفتهبـهخـونــی که در غــمش
جانم بهلب رسید و غم از دل بـهدر نــبرد
***
فـرخندهکــیش مردِ جـوانی دلیــر بـــود
دلــــدادهی بزرگــــی و ســـالاری وطـــن
سرمسـتِ جامِ همـت و ایمان و اعتقاد
همگـــامِ رهبــران به هــواداری وطـــن
***
کــوشیــد بـا ارادهی ستــــوار و آهـنیـــن
در راهِ طـــَردِ دشـمن و قطــع ایـــادیـَـش
با کلکِ حقّنویس نوشت آنچه بود راست
در حــقّ ملــــت و عـــلـلِ نــــامـــرادیـَـش
***
تا بـــود در کَفَش قلــمی تنـــد و حقنگــار
مطلب نــوشت در پــی تعیین سرنـــوشت
چـون شد وزیـر، بــارِ قـدم بر قلــم فزود
در کفـهی مبـــارزه سنگی تمـــام هشـــت
***
دانـست چیـست ماهیــتِ فـــکرِ بــاختـــر
در بسـطِ قـدرت از پــی تسخیـرِ خــاوران
زیــن رو فـشرد پـای، در اِخـراج اَجـنَبـی
زایــــرانزمین کـه هست کُنـــامِ دلآوران
***
چـون پشتِ سر نـهاد شبیخونِ شـــاه را
در آن ســـهروزِ حــادثهانگیـــزِ فتنهزای!
گــفت آنچـه بود درخـورِ شـــاهِ پلیدخوی
با خلقِ پرخروش، دژمحــال و خستهنـای!
***
وآنگَـه که بـازگشت شهِ اجنبــی پنـــــــاه
بــا دستِ خــارجی، زِ هزیمت به آشیــــان!
کــرد آنچـه کــرد بر همه آزادگـــان ستـم
لیک این بهجان نیافت در آن ماجَرا امان!
***
صبحیست نیمهروشن و مردی پریدهرنگ
بیمـار و زار و خسته ولــی با ثبــــاتِ کوه!
از محبـس آورنـدش و در چـهرهاش پـدید
آیـــات سربلنــــدی و والائــــی و شـــکوه
***
یکبار خــورده تیــر، زِ دستِ «فدائیــان»!
یکبـار نیز ضربــتِ چـاقوی «بیمُخـــی»!
در پیکـرش نمانده دگــــر پـــارهای رَمــــَق
یکچنـــد بـوده همـــدم آهـــی و آوُخــــی!
***
در بـامداد سرد و غـمافزایــی این چنیــن
بیمـــار را بـــه مقتـــل آزادگــــان برنــــد!
«دکتـر حسیـن فـاطمی» آن زنــدهنـــام را
بـــا حـالِ تب، به جوخهی اعـدام بسپُرنـد
***
گفتنـد عفـو خویش زِ درگــاهِ شــه بخـواه
تـــا وارهــی زِ کشتـــه شدن، در پنـــاهِ او!
گفتا که هرگز این نکنم، بِه که جانِ خویش
بهــرِ وطــن سپـــارم و میــــرم به راهِ او!
***
بیمـار برکشد سر و یک لحظــه خویـش را
ستــوار وانمایـــد و خُــرسنـــد و رادفـــر!
هرگـز به خـویشتـــن نـدهد راه، وحشتـی
کـــز رازِ جـــاودانــه شــدن هست بـاخبر!
***
دانَد که خونِ اوست در این خشکسالِ رشد
کــــآرد نهـــالِ نهضتِ ملـــی به برگ و بـر
زیــن روی تــن به مرگ دهد با رضــای دل
تــا خوش کنـد حقیــقتِ ایثــار جلــوهگر!
***
داند که چند لحظه دگر بیش زنـده نیست
آرد به یــاد، کودک شیــــرین زبــان و زن
لــرزد دمی بـه خویش ولیک از پـیِ هدف
ستـوار و خندهروی کنــد ترکِ جـان و تن
***
رخـصت نمیدهـد کــه ببنــدند چشـــمِ او
فریاد میکشد: «شـــهِ جـــلّاد مـــرده باد»
«آنکس که نامِ نیـکِ «مصدق» کند تبـــاه
نـامش زِ کـــارنامۀ هستـــی سترده بــاد»
***
در خـــــون کشنــد پیــــکرِ آن بیگنـــاه را
کو عـــاشق است، عاشقِ ایــران پـُرشُگون
فریـادِ «زنـده بـاد وطن» سر دهـد زِ جــان
آنجــا که لالهگون کند این خاکِ را زِ خون
***
نامش «حسین» بود و بهسانِ نیای خویش
پـیشِ «یزیدِ» عصر، به تسلیـم تن نـــداد
در خون تپید و شد به قدمگاهِ حقّ شهیـد
سر جــــز بهراهِ مـلّت و عــشقِ وطن نداد
ادیب برومند
بیـرون نمیرود زِ دلـم داغِ آن عـزیـز
داغِ کسی که خاطرم از مرگِ او فسرد
داغِ شهیدِ خفتهبـهخـونــی که در غــمش
جانم بهلب رسید و غم از دل بـهدر نــبرد
***
فـرخندهکــیش مردِ جـوانی دلیــر بـــود
دلــــدادهی بزرگــــی و ســـالاری وطـــن
سرمسـتِ جامِ همـت و ایمان و اعتقاد
همگـــامِ رهبــران به هــواداری وطـــن
***
کــوشیــد بـا ارادهی ستــــوار و آهـنیـــن
در راهِ طـــَردِ دشـمن و قطــع ایـــادیـَـش
با کلکِ حقّنویس نوشت آنچه بود راست
در حــقّ ملــــت و عـــلـلِ نــــامـــرادیـَـش
***
تا بـــود در کَفَش قلــمی تنـــد و حقنگــار
مطلب نــوشت در پــی تعیین سرنـــوشت
چـون شد وزیـر، بــارِ قـدم بر قلــم فزود
در کفـهی مبـــارزه سنگی تمـــام هشـــت
***
دانـست چیـست ماهیــتِ فـــکرِ بــاختـــر
در بسـطِ قـدرت از پــی تسخیـرِ خــاوران
زیــن رو فـشرد پـای، در اِخـراج اَجـنَبـی
زایــــرانزمین کـه هست کُنـــامِ دلآوران
***
چـون پشتِ سر نـهاد شبیخونِ شـــاه را
در آن ســـهروزِ حــادثهانگیـــزِ فتنهزای!
گــفت آنچـه بود درخـورِ شـــاهِ پلیدخوی
با خلقِ پرخروش، دژمحــال و خستهنـای!
***
وآنگَـه که بـازگشت شهِ اجنبــی پنـــــــاه
بــا دستِ خــارجی، زِ هزیمت به آشیــــان!
کــرد آنچـه کــرد بر همه آزادگـــان ستـم
لیک این بهجان نیافت در آن ماجَرا امان!
***
صبحیست نیمهروشن و مردی پریدهرنگ
بیمـار و زار و خسته ولــی با ثبــــاتِ کوه!
از محبـس آورنـدش و در چـهرهاش پـدید
آیـــات سربلنــــدی و والائــــی و شـــکوه
***
یکبار خــورده تیــر، زِ دستِ «فدائیــان»!
یکبـار نیز ضربــتِ چـاقوی «بیمُخـــی»!
در پیکـرش نمانده دگــــر پـــارهای رَمــــَق
یکچنـــد بـوده همـــدم آهـــی و آوُخــــی!
***
در بـامداد سرد و غـمافزایــی این چنیــن
بیمـــار را بـــه مقتـــل آزادگــــان برنــــد!
«دکتـر حسیـن فـاطمی» آن زنــدهنـــام را
بـــا حـالِ تب، به جوخهی اعـدام بسپُرنـد
***
گفتنـد عفـو خویش زِ درگــاهِ شــه بخـواه
تـــا وارهــی زِ کشتـــه شدن، در پنـــاهِ او!
گفتا که هرگز این نکنم، بِه که جانِ خویش
بهــرِ وطــن سپـــارم و میــــرم به راهِ او!
***
بیمـار برکشد سر و یک لحظــه خویـش را
ستــوار وانمایـــد و خُــرسنـــد و رادفـــر!
هرگـز به خـویشتـــن نـدهد راه، وحشتـی
کـــز رازِ جـــاودانــه شــدن هست بـاخبر!
***
دانَد که خونِ اوست در این خشکسالِ رشد
کــــآرد نهـــالِ نهضتِ ملـــی به برگ و بـر
زیــن روی تــن به مرگ دهد با رضــای دل
تــا خوش کنـد حقیــقتِ ایثــار جلــوهگر!
***
داند که چند لحظه دگر بیش زنـده نیست
آرد به یــاد، کودک شیــــرین زبــان و زن
لــرزد دمی بـه خویش ولیک از پـیِ هدف
ستـوار و خندهروی کنــد ترکِ جـان و تن
***
رخـصت نمیدهـد کــه ببنــدند چشـــمِ او
فریاد میکشد: «شـــهِ جـــلّاد مـــرده باد»
«آنکس که نامِ نیـکِ «مصدق» کند تبـــاه
نـامش زِ کـــارنامۀ هستـــی سترده بــاد»
***
در خـــــون کشنــد پیــــکرِ آن بیگنـــاه را
کو عـــاشق است، عاشقِ ایــران پـُرشُگون
فریـادِ «زنـده بـاد وطن» سر دهـد زِ جــان
آنجــا که لالهگون کند این خاکِ را زِ خون
***
نامش «حسین» بود و بهسانِ نیای خویش
پـیشِ «یزیدِ» عصر، به تسلیـم تن نـــداد
در خون تپید و شد به قدمگاهِ حقّ شهیـد
سر جــــز بهراهِ مـلّت و عــشقِ وطن نداد
ادیب برومند
داریوش و پروانه فروهر را در هفدهمین سالگرد به خون خفتنشان یاد می کنیم. مارا تنها نگذارید.
پرستو فروهر - آرش فروهر
زمان: چهارشنبه یکم آذرماه 4 تا 6 بعد از ظهر
مکان: خیابان سعدی شمالی، خیابان هدایت، کوچه شهید مرادزاده شماره 18
پرستو فروهر - آرش فروهر
زمان: چهارشنبه یکم آذرماه 4 تا 6 بعد از ظهر
مکان: خیابان سعدی شمالی، خیابان هدایت، کوچه شهید مرادزاده شماره 18
یکم آذر
حاکمیت داد، خواست ملت است
هم میهنان
یکم آذر، سالروز رویدادی وحشتناک است که خفاشان شب پرست داریوش و پروانه فروهر این فرزندان فداکار و راستین ایران زمین و کوشندگان راه مصدق بزرگ را، این رهبران ایرانی اندیش، نیک کردار و نیک پندار حزب ملت ایران را با پیشینه ی بیش از ۶۰ سال رزم بی امان در راستای نیل به آزادی، استقلال و عدالت همگانی، دلاورانی که وجودشان سرشار از صداقت و عشق به مردمسالاری بود، دشته آجین کردند و این دو آزاده ایران دوست را به شهادت رساندند.
هم میهن
امروز در یکم آذر ۱۳۹۴ با گذشت هفده سال از آن روز شوم و آن رخداد ضد انسانی و ددمنشانه، هر بار و هر سال با ترفندی از دادن پاسخ به این پرسش که آمران اصلی این جنایت چه کسانی بوده اند طفره رفته و با به صحنه آوردن نمایشنامه ای و پخش خبری ساختگی سعی در به کژ راهه بردن افکار عمومی و ایجاد اغتشاش در شعور ملی کرده تا از پاسخ به این سوال شانه خالی کنند.
این در حالی است که در ازای این سالها همواره بر محاکمه علنی متهمان با حضور خانواده شهیدان و وکیلان آنان، نمایندگان راستین مردم و حزب ملت ایران پای فشرده می شود.
با اندوه در این سالهای سیاه، برگزاری و بزرگداشت این راست قامتان ممنوع؟! و با گماردن ماموران انتظامی و امنیتی از ورود دوستداران، دوستان و حتا خویشاوندان به خانه شخصی آنان جلوگیری کرده اند.
حزب ملت ایران ضمن محکوم کردن هرگونه اعمال خشونت از سوی هر فرد، گروه یا دولتی، همچنان بر این باور است که دادگستری راستین، برای خشکاندن ریشه های خشونت نخستین گامی است که باید از سوی کار بدستان برداشته شود، چه وجدان های بیدار ملت ها از پیشگاه دادگاه تاریخ و سازمانهای حقوق بشری و انسانهای آزاده و عدالتخواه می پرسند. آیا می پندارند توطئه سکوت و عدم افشای واقعیت ها ترفندی برای مشمول مرور زمان کردن این جنایات هولناک و ریخته شدن خون های پاک فرزندان ایران خواهد شد؟!
زهی خیال باطل که فریاد آزادیخواهی شان در گستره ی ایران زمین در درازای تاریخ حماسه های ملی میهنی باقی و یاد و نامشان با نام ایرانشهر در دلهای مردم خوب ایران همواره زنده و پاینده است.
حزب ملت ایران
تهران یکم آذر ماه ۱۳۹۴ خورشیدی
پیروز باد ملت
درود بر شهیدان راه مردم سالاری بویژه داریوش و پروانه فروهر.
باشد که رویای آنان آینده ایران باشد.
آزادی زندانیان سیاسی – عقیدتی – قومی و مدنی، یک خواست ملی است.
حاکمیت داد، خواست ملت است
هم میهنان
یکم آذر، سالروز رویدادی وحشتناک است که خفاشان شب پرست داریوش و پروانه فروهر این فرزندان فداکار و راستین ایران زمین و کوشندگان راه مصدق بزرگ را، این رهبران ایرانی اندیش، نیک کردار و نیک پندار حزب ملت ایران را با پیشینه ی بیش از ۶۰ سال رزم بی امان در راستای نیل به آزادی، استقلال و عدالت همگانی، دلاورانی که وجودشان سرشار از صداقت و عشق به مردمسالاری بود، دشته آجین کردند و این دو آزاده ایران دوست را به شهادت رساندند.
هم میهن
امروز در یکم آذر ۱۳۹۴ با گذشت هفده سال از آن روز شوم و آن رخداد ضد انسانی و ددمنشانه، هر بار و هر سال با ترفندی از دادن پاسخ به این پرسش که آمران اصلی این جنایت چه کسانی بوده اند طفره رفته و با به صحنه آوردن نمایشنامه ای و پخش خبری ساختگی سعی در به کژ راهه بردن افکار عمومی و ایجاد اغتشاش در شعور ملی کرده تا از پاسخ به این سوال شانه خالی کنند.
این در حالی است که در ازای این سالها همواره بر محاکمه علنی متهمان با حضور خانواده شهیدان و وکیلان آنان، نمایندگان راستین مردم و حزب ملت ایران پای فشرده می شود.
با اندوه در این سالهای سیاه، برگزاری و بزرگداشت این راست قامتان ممنوع؟! و با گماردن ماموران انتظامی و امنیتی از ورود دوستداران، دوستان و حتا خویشاوندان به خانه شخصی آنان جلوگیری کرده اند.
حزب ملت ایران ضمن محکوم کردن هرگونه اعمال خشونت از سوی هر فرد، گروه یا دولتی، همچنان بر این باور است که دادگستری راستین، برای خشکاندن ریشه های خشونت نخستین گامی است که باید از سوی کار بدستان برداشته شود، چه وجدان های بیدار ملت ها از پیشگاه دادگاه تاریخ و سازمانهای حقوق بشری و انسانهای آزاده و عدالتخواه می پرسند. آیا می پندارند توطئه سکوت و عدم افشای واقعیت ها ترفندی برای مشمول مرور زمان کردن این جنایات هولناک و ریخته شدن خون های پاک فرزندان ایران خواهد شد؟!
زهی خیال باطل که فریاد آزادیخواهی شان در گستره ی ایران زمین در درازای تاریخ حماسه های ملی میهنی باقی و یاد و نامشان با نام ایرانشهر در دلهای مردم خوب ایران همواره زنده و پاینده است.
حزب ملت ایران
تهران یکم آذر ماه ۱۳۹۴ خورشیدی
پیروز باد ملت
درود بر شهیدان راه مردم سالاری بویژه داریوش و پروانه فروهر.
باشد که رویای آنان آینده ایران باشد.
آزادی زندانیان سیاسی – عقیدتی – قومی و مدنی، یک خواست ملی است.
داریوش فروهر: جمهوری اسلامی و قانون اساسی جمهوری اسلامی پس از ١٨ سال آزمون و فراز و نشيب بهکلی در ديدگاه ملت ايران طرد شده است ــ قانون اساسیای است پرنقص، قانون اساسیای است که پارهای از فصلها و اصلهای آن رشد سرطانی کردهاند و حقوق ملت را به کلی پايمال کردهاند. پس بايد قانون اساسی ديگری را طلب کرد ــ قانون اساسیای که دربردارندهٔ حقوق ملت باشد، قانون اساسیای که حيثيت ذاتی بشر را آنچنان که در جهان شناخته شده است پاس بدارد. خلاصهٔ کلام اينکه در جهان امروز درآميختن دين و دولت بدترين قانونهاست، نارساترين قانونها را پديد میآورد. قانون اساسی تازهٔ ايران بايد بر پايهٔ جدايی دين از دولت باشد؛ و اين قانون اساسی را يک هيئت بنيادگذار برگزيدهٔ مردم بايستی تهيه و تدوين کنند و سپس به همهپرسی بگذارند.
پروانه فروهر در مصاحبه با راديو فرانسه: پديده سركوب را بايد در ظرف زمان و مكانش سنجيد. در جهان ملت ها تاريخ نشان ميدهد كه خشن ترين يكه تازيهاى فراگير هم فرجامى جز فروريزى نداشته اند. و زمانى فرا ميرسد كه قلدرى، زندان، شكنجه، حتى اعدام رنگ ميبازد و در صف مبارزان راستين راه آزادى نخواهد توانست رخنه اى ايجاد كند.
زمان آن است كه صميمانه در راستاى دستيابى به يك شيوه مبارزه همگانى همگام شويم و بى غل و غش در راستاى رسيدن به مردمسالارى با همديگر متحد شويم.
زمان آن است كه صميمانه در راستاى دستيابى به يك شيوه مبارزه همگانى همگام شويم و بى غل و غش در راستاى رسيدن به مردمسالارى با همديگر متحد شويم.
هم میهنان،
بار دیگر گماشتگان امنیتی تمامی مسیرهای منتهی به خانه آزادی را از صبح امروز مسدود کردهاند و به هیچ کس اجازه شرکت در خانه آزادی را نمیدهند، نسرین ستوده و ناصر زرافشان از جمله چهرههای شناخته شده هستند که مراسم را پشت سد امنیتی که گماشتگان امنیتی ایجاد کردهاند برگزار میکنند.
اعضای خانواده فروهرها از جمله خواهر زنده یاد پروانه فروهر و برخی از دوستان قدیمی این دو جانباخته راه آزادی نیز اجازه حضور در خانه آزادی را ندارند.
لازم به يادآورى است كه امسال حضور نيروهاى امنيتى و ضدشورش از سالهاى پيش سنگينتر بود. در سال گذشته دست كم به اعضاى خانواده فروهرها و برخى از دوستان قديمى آنها اجازه ورود به خانه فروهرها داده شده بود. تنها تنی چند از افرادى كه از ساعتها پيش از برگزارى مراسم به خانه فروهرها آمده بودند در خانه فروهرها حضور دارند و آنها نيز توسط شمار زيادى از نيروهاى امنيتى و ضدشورش محصور شده اند.
داد خواهیم این بیداد را
پرستو فروهر
بار دیگر گماشتگان امنیتی تمامی مسیرهای منتهی به خانه آزادی را از صبح امروز مسدود کردهاند و به هیچ کس اجازه شرکت در خانه آزادی را نمیدهند، نسرین ستوده و ناصر زرافشان از جمله چهرههای شناخته شده هستند که مراسم را پشت سد امنیتی که گماشتگان امنیتی ایجاد کردهاند برگزار میکنند.
اعضای خانواده فروهرها از جمله خواهر زنده یاد پروانه فروهر و برخی از دوستان قدیمی این دو جانباخته راه آزادی نیز اجازه حضور در خانه آزادی را ندارند.
لازم به يادآورى است كه امسال حضور نيروهاى امنيتى و ضدشورش از سالهاى پيش سنگينتر بود. در سال گذشته دست كم به اعضاى خانواده فروهرها و برخى از دوستان قديمى آنها اجازه ورود به خانه فروهرها داده شده بود. تنها تنی چند از افرادى كه از ساعتها پيش از برگزارى مراسم به خانه فروهرها آمده بودند در خانه فروهرها حضور دارند و آنها نيز توسط شمار زيادى از نيروهاى امنيتى و ضدشورش محصور شده اند.
داد خواهیم این بیداد را
پرستو فروهر