پری صابری درگذشت
پری صابری، کارگردان باسابقه تئاتر که در چند سال اخیر درگیر بیماری بود، در شامگاه سهشنبه ۲۰ شهریور ماه ۱۴۰۳ درگذشت.
پری صابری از جمله کارگردانان باسابقه تئاتر و زاده سال ۱۳۱۱ بود. او یکی از موسسان گروه تئاتر پازارگاد و از جمله هنرمندانی بود که در راهاندازی تئاتر مولوی کوشید.
صابری در کارنامه هنری خود اجرای نمایشهایی همچون «من به باغ عرفان»، «بیژن و منیژه»، «شمس پرنده»، «من از کجا عشق از کجا»، «هفت شهر عشق»، «باغ دلگشا»،«رند خلوت نشین»، «یوسف و زلیخا» و .... را در کنار شماری از نمایشنامههای خارجی همچون «شش شخصیت در جستجوی نویسنده»، «آنتیگونه» و ... را روی صحنه برد.
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
پری صابری، کارگردان باسابقه تئاتر که در چند سال اخیر درگیر بیماری بود، در شامگاه سهشنبه ۲۰ شهریور ماه ۱۴۰۳ درگذشت.
پری صابری از جمله کارگردانان باسابقه تئاتر و زاده سال ۱۳۱۱ بود. او یکی از موسسان گروه تئاتر پازارگاد و از جمله هنرمندانی بود که در راهاندازی تئاتر مولوی کوشید.
صابری در کارنامه هنری خود اجرای نمایشهایی همچون «من به باغ عرفان»، «بیژن و منیژه»، «شمس پرنده»، «من از کجا عشق از کجا»، «هفت شهر عشق»، «باغ دلگشا»،«رند خلوت نشین»، «یوسف و زلیخا» و .... را در کنار شماری از نمایشنامههای خارجی همچون «شش شخصیت در جستجوی نویسنده»، «آنتیگونه» و ... را روی صحنه برد.
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
خالقی مطلق - فردوسی – شاهنامه / نگاهی به کتاب «سخنهای دیرینه»
مرتضی هاشمی پور
سخنهای دیرینه
(سی گفتار درباره فردوسی و شاهنامه)
نوشته دکتر جلال خالقی مطلق
به کوشش علی دهباشی
چاپ اول ـ 1381
488 صفحه ـ نشر افکار
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/39400
بعید می دانم کسی با این سخن استاد فقید مجتبی مینوی هم داستان نباشد که: «شاهنامه فردوسی از برای مردم ایران از سه لحاظ مهم است: اول اینکه یکی از آثار هنری ادبی بسیار بزرگست و از طبع و قریحه یکی از شعرای بزرگ قوم ایرانی زاده است و بر اثر همت و پشت کار و فداکاری او و بیست سی سال خون جگر خوردن او بوجود آمده است. دوم اینکه تاریخ داستانی و حکایت نیاکان ملّت ایران را شامل است و در حکم نسب نامه این قوم است. سوم اینکه زبان آن فارسی است و فارسی محکمترین زنجیر علقه و ارتباط طوایفی است که در خاک ایران ساکنند.1»
از سوی دیگر نام استاد دکتر جلال خالقی مطلق با شاهنامه، این حماسه ملی ایران، در آمیخته است به گونهای که به محض شنیدن نام ایشان، شاهنامه به خاطر میآید. استاد با فروتنی در سر سخن عنوان کتاب را برگرفته از شاهنامه و به معنی حرفهای کهنه میگیرد. در کارنامه دکتر خالقی مطلق، پیشتر و آن هم به همت علی دهباشی، «گل رنجهای کهن» را میبینیم. سخنهای دیرینه ادامه مجموعه پیشین است. در صفحات نخستین پس از معرفی کوتاه استاد خالقی مطلق و برشمردن مجموعه تألیفات و مقالات (به زبانهای مختلف)، نقد، پاسخ به نقد، گفتگو، یادداشتهای کوتاه، داستان و نمایشنامه، فیلمنامه و شعر.
گفتار نخست «قطعاتی از اسطورههای ایرانی در نوشتههای گریگور ماگیستروس» که ترجمهای از متن آلمانی است و چند یادداشت توسط مترجم بر آن افزوده شده است.
گفتار دوم «یکی دخمه کردش ز سمّ ستور» نگاهی به پایان نبرد رستم و سهراب دارد. رستم پس از کشتن سهراب به فکر ساختن دخمهای برای سهراب میافتد و از دستبرد سارقان هراسان است. لذا تصمیم می گیرد که گور فرزند را به جای زر از سم اسب بسازد.
گفتار سوم «درباره عنوان داستان دوازده رخ» است. مؤلف پس از بررسی این داستان به این نتیجه میرسد که این داستان از آغاز حداقل دو عنوان داشته است یکی دوازده رخ و دیگری داستان گودرز با پیران.
گفتار چهارم «یکی مهتری بود گردنفراز» نام دارد. این گفتار به بازشناسی شخص سوم از سه شخصی که فردوسی آنها را میستاید اختصاص دارد. استاد خالقی مطلق با نگاهی دقیق و عالمانه نشان میدهد که شخص موردنظر فرزند ابومنصور محمد بن عبدالرزاق است.
گفتار پنجم «جوان بود و از گوهر پهلوان» نام دارد. این گفتار مطالعات سپستر درباره گفتار پیشین است و به نوعی تکملهای بر فضل قبل میباشد.
گفتار ششم به «تطهیر معنوی با آب در شاهنامه» اختصاص دارد. همانگونه که از عنوان پیداست این گفتار به این نکته میپردازد که در شاهنامه آب نه تنها پاککننده اجسام است بلکه هر چیز را که از نظر معنوی ناپاک باشد میشوید.
گفتار هفتم «اهمیت شاهنامه فردوسی» را بر میشمارد. مؤلف شاهنامهشناس تلاش میکند که اهمیت شاهنامه را برای «همه» تبیین کند و «نه چند تن اهل فن».
1ـ شاهنامه و میتولوژی 2ـ شاهنامه و تاریخ 3ـ شاهنامه و فرهنگ باستان
4ـ شاهنامه و ادبیات پهلوی 5ـ شاهنامه و فرهنگ ایران اسلامی 6ـ شاهنامه و زبان فارسی 7ـ شاهنامه و ادبیات فارسی 8ـ شاهنامه و هنر شاعری 9ـ شاهنامه و ملیت ایرانی شاخصههایی هستند که به عنوان اهمیت شاهنامه معرفی میشوند.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/5440-sokhan-dirine-khaleghi-motlagh.html
@iranboom_ir
مرتضی هاشمی پور
سخنهای دیرینه
(سی گفتار درباره فردوسی و شاهنامه)
نوشته دکتر جلال خالقی مطلق
به کوشش علی دهباشی
چاپ اول ـ 1381
488 صفحه ـ نشر افکار
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/39400
بعید می دانم کسی با این سخن استاد فقید مجتبی مینوی هم داستان نباشد که: «شاهنامه فردوسی از برای مردم ایران از سه لحاظ مهم است: اول اینکه یکی از آثار هنری ادبی بسیار بزرگست و از طبع و قریحه یکی از شعرای بزرگ قوم ایرانی زاده است و بر اثر همت و پشت کار و فداکاری او و بیست سی سال خون جگر خوردن او بوجود آمده است. دوم اینکه تاریخ داستانی و حکایت نیاکان ملّت ایران را شامل است و در حکم نسب نامه این قوم است. سوم اینکه زبان آن فارسی است و فارسی محکمترین زنجیر علقه و ارتباط طوایفی است که در خاک ایران ساکنند.1»
از سوی دیگر نام استاد دکتر جلال خالقی مطلق با شاهنامه، این حماسه ملی ایران، در آمیخته است به گونهای که به محض شنیدن نام ایشان، شاهنامه به خاطر میآید. استاد با فروتنی در سر سخن عنوان کتاب را برگرفته از شاهنامه و به معنی حرفهای کهنه میگیرد. در کارنامه دکتر خالقی مطلق، پیشتر و آن هم به همت علی دهباشی، «گل رنجهای کهن» را میبینیم. سخنهای دیرینه ادامه مجموعه پیشین است. در صفحات نخستین پس از معرفی کوتاه استاد خالقی مطلق و برشمردن مجموعه تألیفات و مقالات (به زبانهای مختلف)، نقد، پاسخ به نقد، گفتگو، یادداشتهای کوتاه، داستان و نمایشنامه، فیلمنامه و شعر.
گفتار نخست «قطعاتی از اسطورههای ایرانی در نوشتههای گریگور ماگیستروس» که ترجمهای از متن آلمانی است و چند یادداشت توسط مترجم بر آن افزوده شده است.
گفتار دوم «یکی دخمه کردش ز سمّ ستور» نگاهی به پایان نبرد رستم و سهراب دارد. رستم پس از کشتن سهراب به فکر ساختن دخمهای برای سهراب میافتد و از دستبرد سارقان هراسان است. لذا تصمیم می گیرد که گور فرزند را به جای زر از سم اسب بسازد.
گفتار سوم «درباره عنوان داستان دوازده رخ» است. مؤلف پس از بررسی این داستان به این نتیجه میرسد که این داستان از آغاز حداقل دو عنوان داشته است یکی دوازده رخ و دیگری داستان گودرز با پیران.
گفتار چهارم «یکی مهتری بود گردنفراز» نام دارد. این گفتار به بازشناسی شخص سوم از سه شخصی که فردوسی آنها را میستاید اختصاص دارد. استاد خالقی مطلق با نگاهی دقیق و عالمانه نشان میدهد که شخص موردنظر فرزند ابومنصور محمد بن عبدالرزاق است.
گفتار پنجم «جوان بود و از گوهر پهلوان» نام دارد. این گفتار مطالعات سپستر درباره گفتار پیشین است و به نوعی تکملهای بر فضل قبل میباشد.
گفتار ششم به «تطهیر معنوی با آب در شاهنامه» اختصاص دارد. همانگونه که از عنوان پیداست این گفتار به این نکته میپردازد که در شاهنامه آب نه تنها پاککننده اجسام است بلکه هر چیز را که از نظر معنوی ناپاک باشد میشوید.
گفتار هفتم «اهمیت شاهنامه فردوسی» را بر میشمارد. مؤلف شاهنامهشناس تلاش میکند که اهمیت شاهنامه را برای «همه» تبیین کند و «نه چند تن اهل فن».
1ـ شاهنامه و میتولوژی 2ـ شاهنامه و تاریخ 3ـ شاهنامه و فرهنگ باستان
4ـ شاهنامه و ادبیات پهلوی 5ـ شاهنامه و فرهنگ ایران اسلامی 6ـ شاهنامه و زبان فارسی 7ـ شاهنامه و ادبیات فارسی 8ـ شاهنامه و هنر شاعری 9ـ شاهنامه و ملیت ایرانی شاخصههایی هستند که به عنوان اهمیت شاهنامه معرفی میشوند.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/5440-sokhan-dirine-khaleghi-motlagh.html
@iranboom_ir
Telegram
ایران بوم
خالقی مطلق - فردوسی – شاهنامه / نگاهی به کتاب «سخنهای دیرینه» (سی گفتار درباره فردوسی و شاهنامه)
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/5440-sokhan-dirine-khaleghi-motlagh.html
@iranboom_ir
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/5440-sokhan-dirine-khaleghi-motlagh.html
@iranboom_ir
•جلال خالقی مطلق، ادیب، پژوهشگر و شاهنامهشناس ایرانی است. تولد او در ۲۰ شهریور ۱۳۱۶ در تهران بود. تحصیلات دبیرستانی را در تهران انجام داد. دورههای تحصیلات دانشگاهی را در آلمان گذراند و در سال ۱۳۴۹ (۱۹۷۰) از دانشگاه کلن در رشتههای شرقشناسی، مردمشناسی و تاریخ قدیم درجهٔ دکتری گرفت. از سال ۱۳۵۰ (۱۹۷۱) در بخش مطالعات ایرانی در دانشگاه هامبورگ مشغول به تدریس زبان و ادبیات فارسی و فرهنگ ایران بودهاست.
دکتر جلال خالقی مطلق از آغاز دههٔ ۱۳۵۰ ضمن اقامت و تدریس در کشور آلمان، پژوهشهای گستردهای در زمینهٔ ادبیات حماسی ایران و شاهنامه انجام داد. مقالههای تحقیقی او در مجلهٔ سیمرغ (نشریهٔ بنیاد شاهنامه فردوسی)، مجلهٔ دانشکدهٔ ادبیّات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی، ایراننامه، ایرانشناسی، کلک و نامهٔ ایران باستان انتشار مییافت. دو مجموعهٔ برگزیده از مقالههای او با عنوانهای گل رنجهای کهن (۱۳۷۲) و سخنهای دیرینه (۱۳۸۱) در تهران به چاپ رسیدهاست.
مهمترین دستاورد جلال خالقی مطلق، تصحیح شاهنامه فردوسی است در هشت دفتر که طی سالهای ۱۳۶۶ تا ۱۳۸۶ در نیویورک زیر نظر احسان یارشاطر انتشار یافت. تصحیح شاهنامهٔ فردوسی، حاصل بیش از سی سال کار مداوم خالقی در گردآوری و بررسی کهنترین دستنویسهای شاهنامه و مقابلهٔ آنها با پیروی از روشهای جدید تصحیح متون است. جلال خالقی در کار مقابلهٔ دستنویسها از همکاری محمود امیدسالار و ابوالفضل خطیبی در دفترهای ششم و هفتم بهره گرفت. دورهٔ شاهنامهٔ خالقی در سال ۱۳۸۷ توسط مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی در تهران تجدید چاپ شد. او هم اکنون به عنوان عضو هیئت علمی کنگره بینالمللی هزاره شاهنامه فردوسی برگزیده شدهاست.وی عضو شوراى عالى علمى و رئيس كانون فردوسى مركز دائرة المعارف بزرگ اسلامى و عضو هیئت امنای بنیاد فردوسی است.
مختصری از فعالیتهای علمی جلال خالقی مطلق:
تصحیح علمی ـ انتقادی شاهنامه در هشت دفتر.
یادداشتهای شاهنامه (تا امروز سه بخش از این مجموعه مفصل چاپ شده و مجلدات دیگر نیز در دست چاپ است).
دو گزیده مقالات به نام «گل رنجهای کهن» و «سخنهای دیرینه».
ترجمهٔ کتاب اساس اشتقاق فارسی اثر «پاول هرن».
تألیف بیش از صد مقاله و نقد تخصصی دربارهٔ تاریخ، فرهنگ و ادبیات ایران، بهویژه در حوزهٔ شاهنامهشناسی و ادب حماسی.
تألیف دهها مدخل تخصصی در دانشنامههایی چون ایرانیکا و دایرةالمعارف بزرگ اسلامى.
@iranboom_ir
دکتر جلال خالقی مطلق از آغاز دههٔ ۱۳۵۰ ضمن اقامت و تدریس در کشور آلمان، پژوهشهای گستردهای در زمینهٔ ادبیات حماسی ایران و شاهنامه انجام داد. مقالههای تحقیقی او در مجلهٔ سیمرغ (نشریهٔ بنیاد شاهنامه فردوسی)، مجلهٔ دانشکدهٔ ادبیّات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی، ایراننامه، ایرانشناسی، کلک و نامهٔ ایران باستان انتشار مییافت. دو مجموعهٔ برگزیده از مقالههای او با عنوانهای گل رنجهای کهن (۱۳۷۲) و سخنهای دیرینه (۱۳۸۱) در تهران به چاپ رسیدهاست.
مهمترین دستاورد جلال خالقی مطلق، تصحیح شاهنامه فردوسی است در هشت دفتر که طی سالهای ۱۳۶۶ تا ۱۳۸۶ در نیویورک زیر نظر احسان یارشاطر انتشار یافت. تصحیح شاهنامهٔ فردوسی، حاصل بیش از سی سال کار مداوم خالقی در گردآوری و بررسی کهنترین دستنویسهای شاهنامه و مقابلهٔ آنها با پیروی از روشهای جدید تصحیح متون است. جلال خالقی در کار مقابلهٔ دستنویسها از همکاری محمود امیدسالار و ابوالفضل خطیبی در دفترهای ششم و هفتم بهره گرفت. دورهٔ شاهنامهٔ خالقی در سال ۱۳۸۷ توسط مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی در تهران تجدید چاپ شد. او هم اکنون به عنوان عضو هیئت علمی کنگره بینالمللی هزاره شاهنامه فردوسی برگزیده شدهاست.وی عضو شوراى عالى علمى و رئيس كانون فردوسى مركز دائرة المعارف بزرگ اسلامى و عضو هیئت امنای بنیاد فردوسی است.
مختصری از فعالیتهای علمی جلال خالقی مطلق:
تصحیح علمی ـ انتقادی شاهنامه در هشت دفتر.
یادداشتهای شاهنامه (تا امروز سه بخش از این مجموعه مفصل چاپ شده و مجلدات دیگر نیز در دست چاپ است).
دو گزیده مقالات به نام «گل رنجهای کهن» و «سخنهای دیرینه».
ترجمهٔ کتاب اساس اشتقاق فارسی اثر «پاول هرن».
تألیف بیش از صد مقاله و نقد تخصصی دربارهٔ تاریخ، فرهنگ و ادبیات ایران، بهویژه در حوزهٔ شاهنامهشناسی و ادب حماسی.
تألیف دهها مدخل تخصصی در دانشنامههایی چون ایرانیکا و دایرةالمعارف بزرگ اسلامى.
@iranboom_ir
گویش های ایرانی
پرویز ناتل خانلری
در اسناد تاریخی
در آثار مورخان و جغرافیا نویسان اسلامی ، گذشته از فارسی دری که زبان رسمی و اداری کشور ایران بوده است و پهلوی جنوبی (پارسیک) که تا سه - چهار قرن بعد از اسلام زبان دینی ایرانیانی شمرده می شد که به آئین زرتشتی (زردشتی) باقی مانده بودند ؛ از چندین گویش دیگر که در نقاط مختلف این سرزمین پهناور متداول بوده ، ذکری آمده و گاهی نمونه های کوتاه ، یا به نسبت بلندتر، از بعضی آن ها ثبت شده است.
در این کتب که از اواخر قرن سوم تا قرن دهم هجری تألیف یافته به بیش از چهل گویش ایرانی اشاره شده است که فهرست آن ها را در زیر می آوریم:
1. ارانی : گویش ناحیه اران و بردع در قفقاز بوده است. اصطخری و مقدسی از آن یاد کرده اند.
مقدسی درباره آن می نویسد: « در اران سخن می گویند و فارسی ایشان قابل فهم است و در حروف به خراسانی نزدیک است.»
2. مراغی : حمدالله مستوفی می نویسد: « تومان مراغه چهار شهر است : مراغه و بسوی (؟) و خوارقان و لیلان ... مردمش سفید چهره و ترک وش می باشند ... و زبانشان پهلوی مغیر است. »
در نسخه دیگر « پهلوی معرب » ثبت شده و محتمل است که در این عبارت کلمه ی معرب تصحیف مغرب باشد ، یعنی گویش پهلوی مغربی . زیرا که در غالب آثار نویسندگان بعد از اسلام همه ی گویش های محلی را که با زبان فارسی دری متفاوت بوده به لفظ عام پهلوی یا فهلوی می خواندند.
3. همدانی و زنجانی : مقدسی درباره ی گویش این ناحیه تنها دو کلمه زیر را ثبت کرده است: « واتم » و « واتوا ».
شمس قیس رازی یک دو بیتی را در بحث از وزن فهلویات آورده و آن را از زبان « مردم زنگان و همدان » می شمارد.
حمدالله مستوفی درباره مردم زنجان می نویسد : زبانشان پهلوی راست است.
4. کردی : یاقوت حموی قصیده ای ملمع از یک شاعر کُرد به نام « نوشروان بغدادی » معروف به « شیطان العراق » در کتاب خود آورده است.
5. خوزی : گویش مردم خوزستان که در روایات حمزه اصفهانی و ابن الندیم نیز از جمله زبان های متداول در ایران ساسانی شمرده شده است. اصطخری درباره ی گویش این ناحیه می نویسد : « عامه ی ایشان به فارسی و عربی سخن می گویند ، جز آنکه زبان دیگری دارند که نه عبرانی و نه سریانی و نه فارسی است. » و ظاهرا مرادش گویش ایرانی آن سرزمین است.
مقدسی نیز درباره ی گویش مردم خوزستان نکاتی را ذکر می کند که گویا مربوط به فارسی متداول در خوزستان است ، نه گویش خاص محلی.
6. دیلمی : اصطخری درباره ی این ناحیه می نویسد: « زبانشان یکتاست و غیر از فارسی و عربی است »
مقدسی نیز می گوید : « زبان ناحیه ی دیلم متفاوت و دشوار است.»
7. گیلی یا گیلکی : ظاهرا گویشی جداگانه از دیلمی بوده است. اصطخری می نویسد : « در قسمتی از گیلان (جیل) تا آنجا که من دریافته ام طایفه ای از ایشان هستند که زبانشان با زبان جیل و دیلم متفاوت است. »
و مقدسی می گوید : « گیلکان حرف خاء ( یا حاء ) به کار می برند.»
8. طبری یا (مازندرانی) : این گویش دارای ادبیات قابل توجهی بوده است. می دانیم که کتاب « مرزبان نامه » به گویش طبری تألیف شده بود و از آن زبان به فارسی دری ترجمه شده است.
ابن اسفندیار دیوان شعری را به زبان طبری با عنوان « نیکی نامه » ذکر می کند و آن را به « اسپهبد مرزبان بن رستم بن شروین » مؤلف « مرزبان نامه » نسبت می دهد. در « قابوس نامه » نیز دو بیت به گویش طبری از مؤلف ثبت است. ابن اسفندیار از بعضی شاعران این سرزمین که به گویش طبری شعر می گفته اند یاد کرده و نمونه ای از اشعار ایشان را آورده است. در « تاریخ رویان » اولیاء الله آملی نیز ابیاتی از شاعران مازندرانی به گویش طبری ضبط شده است.
اخیرا چند نسخه ی خطی از ترجمه ی ادبیات عرب به گویش طبری و نسخه هایی از ترجمه و تفسیر قرآن به این گویش یافت شده که از روی آن ها می توان دریافت که گویش طبری در قرن های نخستین بعد از اسلام دارای ادبیات وسیعی بوده است. مجموعه ای از دو بیتی های طبری که به « امیری » معروف و به شاعری موسوم به « امیر پازواری » منسوب است ، در مازندران وجود داشته که « برنهارد درن » خاور شناس روسی نسخه آن ها را به دست آورده و زیر عنوان « کنزالاسرار » در سن پطرز بورگ (یا - سن پطرز بورغ) با ترجمه ی فارسی چاپ کرده است.
مقدسی می نویسد که زبان طبرستان به زبان ولایت قومس و جرجان نزدیک است ، جز آنکه در آن شتابزدگی هست.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/zaban-pajohi/1912-zaban-ha-goyesh-haye-irani.html
_
کانال تلگرامی ایرانبوم
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
پرویز ناتل خانلری
در اسناد تاریخی
در آثار مورخان و جغرافیا نویسان اسلامی ، گذشته از فارسی دری که زبان رسمی و اداری کشور ایران بوده است و پهلوی جنوبی (پارسیک) که تا سه - چهار قرن بعد از اسلام زبان دینی ایرانیانی شمرده می شد که به آئین زرتشتی (زردشتی) باقی مانده بودند ؛ از چندین گویش دیگر که در نقاط مختلف این سرزمین پهناور متداول بوده ، ذکری آمده و گاهی نمونه های کوتاه ، یا به نسبت بلندتر، از بعضی آن ها ثبت شده است.
در این کتب که از اواخر قرن سوم تا قرن دهم هجری تألیف یافته به بیش از چهل گویش ایرانی اشاره شده است که فهرست آن ها را در زیر می آوریم:
1. ارانی : گویش ناحیه اران و بردع در قفقاز بوده است. اصطخری و مقدسی از آن یاد کرده اند.
مقدسی درباره آن می نویسد: « در اران سخن می گویند و فارسی ایشان قابل فهم است و در حروف به خراسانی نزدیک است.»
2. مراغی : حمدالله مستوفی می نویسد: « تومان مراغه چهار شهر است : مراغه و بسوی (؟) و خوارقان و لیلان ... مردمش سفید چهره و ترک وش می باشند ... و زبانشان پهلوی مغیر است. »
در نسخه دیگر « پهلوی معرب » ثبت شده و محتمل است که در این عبارت کلمه ی معرب تصحیف مغرب باشد ، یعنی گویش پهلوی مغربی . زیرا که در غالب آثار نویسندگان بعد از اسلام همه ی گویش های محلی را که با زبان فارسی دری متفاوت بوده به لفظ عام پهلوی یا فهلوی می خواندند.
3. همدانی و زنجانی : مقدسی درباره ی گویش این ناحیه تنها دو کلمه زیر را ثبت کرده است: « واتم » و « واتوا ».
شمس قیس رازی یک دو بیتی را در بحث از وزن فهلویات آورده و آن را از زبان « مردم زنگان و همدان » می شمارد.
حمدالله مستوفی درباره مردم زنجان می نویسد : زبانشان پهلوی راست است.
4. کردی : یاقوت حموی قصیده ای ملمع از یک شاعر کُرد به نام « نوشروان بغدادی » معروف به « شیطان العراق » در کتاب خود آورده است.
5. خوزی : گویش مردم خوزستان که در روایات حمزه اصفهانی و ابن الندیم نیز از جمله زبان های متداول در ایران ساسانی شمرده شده است. اصطخری درباره ی گویش این ناحیه می نویسد : « عامه ی ایشان به فارسی و عربی سخن می گویند ، جز آنکه زبان دیگری دارند که نه عبرانی و نه سریانی و نه فارسی است. » و ظاهرا مرادش گویش ایرانی آن سرزمین است.
مقدسی نیز درباره ی گویش مردم خوزستان نکاتی را ذکر می کند که گویا مربوط به فارسی متداول در خوزستان است ، نه گویش خاص محلی.
6. دیلمی : اصطخری درباره ی این ناحیه می نویسد: « زبانشان یکتاست و غیر از فارسی و عربی است »
مقدسی نیز می گوید : « زبان ناحیه ی دیلم متفاوت و دشوار است.»
7. گیلی یا گیلکی : ظاهرا گویشی جداگانه از دیلمی بوده است. اصطخری می نویسد : « در قسمتی از گیلان (جیل) تا آنجا که من دریافته ام طایفه ای از ایشان هستند که زبانشان با زبان جیل و دیلم متفاوت است. »
و مقدسی می گوید : « گیلکان حرف خاء ( یا حاء ) به کار می برند.»
8. طبری یا (مازندرانی) : این گویش دارای ادبیات قابل توجهی بوده است. می دانیم که کتاب « مرزبان نامه » به گویش طبری تألیف شده بود و از آن زبان به فارسی دری ترجمه شده است.
ابن اسفندیار دیوان شعری را به زبان طبری با عنوان « نیکی نامه » ذکر می کند و آن را به « اسپهبد مرزبان بن رستم بن شروین » مؤلف « مرزبان نامه » نسبت می دهد. در « قابوس نامه » نیز دو بیت به گویش طبری از مؤلف ثبت است. ابن اسفندیار از بعضی شاعران این سرزمین که به گویش طبری شعر می گفته اند یاد کرده و نمونه ای از اشعار ایشان را آورده است. در « تاریخ رویان » اولیاء الله آملی نیز ابیاتی از شاعران مازندرانی به گویش طبری ضبط شده است.
اخیرا چند نسخه ی خطی از ترجمه ی ادبیات عرب به گویش طبری و نسخه هایی از ترجمه و تفسیر قرآن به این گویش یافت شده که از روی آن ها می توان دریافت که گویش طبری در قرن های نخستین بعد از اسلام دارای ادبیات وسیعی بوده است. مجموعه ای از دو بیتی های طبری که به « امیری » معروف و به شاعری موسوم به « امیر پازواری » منسوب است ، در مازندران وجود داشته که « برنهارد درن » خاور شناس روسی نسخه آن ها را به دست آورده و زیر عنوان « کنزالاسرار » در سن پطرز بورگ (یا - سن پطرز بورغ) با ترجمه ی فارسی چاپ کرده است.
مقدسی می نویسد که زبان طبرستان به زبان ولایت قومس و جرجان نزدیک است ، جز آنکه در آن شتابزدگی هست.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/zaban-pajohi/1912-zaban-ha-goyesh-haye-irani.html
_
کانال تلگرامی ایرانبوم
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
📚شاهنامه و فرهنگ ایران
زبان و ادبیات فارسی دری
مجموعه مقالات جلال خالقی مطلق در دانشنامهٔ ایرانیکا
ترجمه: فرهاد اصلانی، معصومه پورتقی
📞 ۰۲۱ ۲۲۷۱۳۹۳۶
@iranboom_ir
زبان و ادبیات فارسی دری
مجموعه مقالات جلال خالقی مطلق در دانشنامهٔ ایرانیکا
ترجمه: فرهاد اصلانی، معصومه پورتقی
📞 ۰۲۱ ۲۲۷۱۳۹۳۶
@iranboom_ir
دوره ۸ جلدی تصحیح شاهنامه دکتر جلال خالقی مطلق توسط مركز دائرة المعارف بزرگ اسلامى منتشر شده است. برای نخستین بار است که در ایران متن کامل تصحیح انتقادی آن بهکوشش دکتر خالقی مطلق و همکاران او، دکتر محمود امیدسالار (در دفتر ششم) و ابوالفضل خطیبی (در دفتر هفتم) در هشت جلد، 4058 صفحه و 49530 بیت انتشار یافته است. این تصحیح انتقادی- تحقیقی، پس از بررسی و ارزیابی حدود 50 نسخه خطی شاهنامه از کتابخانههای مختلف و انتشار نتایج این بررسیها در مقالههای متعدد و سرانجام گزینش 16 نسخه از کهنترین و معتبرترین آنها برای تصحیح، که به نظر شاهنامهشناسان نامدار ایرانی و اروپایی و امریکایی دقیقترین و معتبرترین تصحیح شناسنامه ملی ما ایرانیان است، محصول بیش از نیم قرن کوشش خستگیناپذیر دکتر خالقی مطلق (بیش از 35 سال) و همکاران او 15 سال است.
يادداشت هاى شاهنامه/دكتر جلال خالقى مطلق:
این مجموعه یادداشت چهار بخش در 3 مجلد است و شامل توضیح واژهها و اصطلاحات و عبارات و نکات دستوری و شرح و تفسیر مصراعها و بیتهاست. در کنار این کار اصلی، شرح برخی از مسائل تصحیح، پرداختن به مشکل وزن و قافیه، گفتگو در زیبایی و شیوایی یا معایب و نواقص لفظی و معنوی، سخن در هنر سخنپردازی و داستانسرایی، توضیح نکات مربوط به اسطوره و تاریخ و آیینها و باورداشتها و جز اینها، کمابیش موردتوجّه نگارنده بودهاند، ولی او همیشه کوشیده است تا از فراخگویی بپرهیزد.
يادداشت هاى شاهنامه توسط مركز دائرة المعارف بزرگ اسلامى منتشر شده است.
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/39403
يادداشت هاى شاهنامه/دكتر جلال خالقى مطلق:
این مجموعه یادداشت چهار بخش در 3 مجلد است و شامل توضیح واژهها و اصطلاحات و عبارات و نکات دستوری و شرح و تفسیر مصراعها و بیتهاست. در کنار این کار اصلی، شرح برخی از مسائل تصحیح، پرداختن به مشکل وزن و قافیه، گفتگو در زیبایی و شیوایی یا معایب و نواقص لفظی و معنوی، سخن در هنر سخنپردازی و داستانسرایی، توضیح نکات مربوط به اسطوره و تاریخ و آیینها و باورداشتها و جز اینها، کمابیش موردتوجّه نگارنده بودهاند، ولی او همیشه کوشیده است تا از فراخگویی بپرهیزد.
يادداشت هاى شاهنامه توسط مركز دائرة المعارف بزرگ اسلامى منتشر شده است.
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/39403
Telegram
ایران بوم
مجموعه ١٢ جلدى «شاهنامه خالقى مطلق»
مركز دائرة المعارف بزرگ اسلامى
(مركز پژوهش هاى ايرانى و اسلامى)
@iranboom_ir
مركز دائرة المعارف بزرگ اسلامى
(مركز پژوهش هاى ايرانى و اسلامى)
@iranboom_ir
بيت ياب شاهنامه/دكتر جلال خالقى مطلق:
و بیت های بسیاری از این کتاب، چه آنهایی که در متون دیگر آمده و چه آنهایی که در حافظۀ ایرانیان مانده است، ناگزیر می سازد که برای این کتاب یک بیت یاب یا کشف الابیاتی ساخته گردد . تا آنجا که نگارنده می شناسد، نخستین کشف الابیات شاهنامه را استاد دکترسیدمحمد دبیرسیاقی در دو مجلّد و براساس چاپی که خود ایشان از شاهنامه آماده ساخته بودند منتشر کردند (سلسلۀ انتشارات انجمن آثار ملی، تهران ١٣٥٠ ). دیگر کشف الابیاتیست که انتشارات هرمس برپایۀ چاپ مسکو و در پایان همین چاپ تهیه کرده است (دو مجلّد، تهران 1382).
بيت ياب شاهنامه توسط مركز دائرة المعارف بزرگ اسلامى منتشر شده است.
@iranboom_ir
و بیت های بسیاری از این کتاب، چه آنهایی که در متون دیگر آمده و چه آنهایی که در حافظۀ ایرانیان مانده است، ناگزیر می سازد که برای این کتاب یک بیت یاب یا کشف الابیاتی ساخته گردد . تا آنجا که نگارنده می شناسد، نخستین کشف الابیات شاهنامه را استاد دکترسیدمحمد دبیرسیاقی در دو مجلّد و براساس چاپی که خود ایشان از شاهنامه آماده ساخته بودند منتشر کردند (سلسلۀ انتشارات انجمن آثار ملی، تهران ١٣٥٠ ). دیگر کشف الابیاتیست که انتشارات هرمس برپایۀ چاپ مسکو و در پایان همین چاپ تهیه کرده است (دو مجلّد، تهران 1382).
بيت ياب شاهنامه توسط مركز دائرة المعارف بزرگ اسلامى منتشر شده است.
@iranboom_ir
دادجان عطاالهیف روزنامه نگار تبعیدی تاجیکستان در آلمان
برگرفته از ماهنامه خواندنی شماره 90، سال چهاردهم، بهمن و اسفندماه 1394، ص 37
ایران ستیزی، مرگ تدریجی ما تاجیکان است. ما تنها با بازگشت به دبیره پارسی پیوند معنوی و فرهنگی با ایران بزرگ، میتوانیم بسبزیم [ سبز شویم / ببالیم ] وگرنه چون درخت پیری در رهگذر بادها و طوفانها خزان خواهیم شد و یا چون رود کوچکی خشک خواهیم گشت اگر به دریای بزرگ ایران نپیوندیم.
« ایران جاویدان است و ما باید حتماً به جاویدان بپیوندیم ».
سنگ انداختن به سوی ایران، سنگ انداختن به سوی مادر خود، پدر خود، خانواده خود است.
درهر گوشهٔ اروپا چون با تلفن حرف زنم میپرسند، فارسی صحبت دارید، [ میکنید ] ایرانی هستید؟ و [ آنگاه ] مناسبتشان، از راننده تاکسی [ گرفته ] تا وزیرش، دیگر (عوض) میشود.
آبرو واعتباری که ایرانیان در دنیا دارند، یگان [ هیچ ] ملتی ندارد. آنها در همه جا گل سر سبد، نماد معرفت و خرداند.
یکی از وزیران آلمانی از طریق تلویزیون اعلان داشت که اگر ایرانیان [ به وطنشان ] برگردند، طب آلمان فلج میگردد
داداجان عطاء الله یف
https://www.iranboom.ir/iranshahr/iran-pajohi/16230-tajikestan-941217.html
لطفا به کانال تلگرامی ایرانبوم بپیوندید.
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
برگرفته از ماهنامه خواندنی شماره 90، سال چهاردهم، بهمن و اسفندماه 1394، ص 37
ایران ستیزی، مرگ تدریجی ما تاجیکان است. ما تنها با بازگشت به دبیره پارسی پیوند معنوی و فرهنگی با ایران بزرگ، میتوانیم بسبزیم [ سبز شویم / ببالیم ] وگرنه چون درخت پیری در رهگذر بادها و طوفانها خزان خواهیم شد و یا چون رود کوچکی خشک خواهیم گشت اگر به دریای بزرگ ایران نپیوندیم.
« ایران جاویدان است و ما باید حتماً به جاویدان بپیوندیم ».
سنگ انداختن به سوی ایران، سنگ انداختن به سوی مادر خود، پدر خود، خانواده خود است.
درهر گوشهٔ اروپا چون با تلفن حرف زنم میپرسند، فارسی صحبت دارید، [ میکنید ] ایرانی هستید؟ و [ آنگاه ] مناسبتشان، از راننده تاکسی [ گرفته ] تا وزیرش، دیگر (عوض) میشود.
آبرو واعتباری که ایرانیان در دنیا دارند، یگان [ هیچ ] ملتی ندارد. آنها در همه جا گل سر سبد، نماد معرفت و خرداند.
یکی از وزیران آلمانی از طریق تلویزیون اعلان داشت که اگر ایرانیان [ به وطنشان ] برگردند، طب آلمان فلج میگردد
داداجان عطاء الله یف
https://www.iranboom.ir/iranshahr/iran-pajohi/16230-tajikestan-941217.html
لطفا به کانال تلگرامی ایرانبوم بپیوندید.
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
تدبیر زن پارسا
نصیحةالملوک / ابو حامد غزالی
نیک مردی بود و زنی پارسا داشت. زنی با رأی و تدبیر بود. به پیغمبر زمانه وحی آمد که آن نیک مرد را بگوی که ما تقدیر کردهایم که یک نیمهی زندگانی به درویشی گذرد و یک نیمه به توانگری. اکنون اختیار کن که درویشی در جوانی خواهی یا در پیری؟ جوانمرد چون این بشنید به نزدیک زن شد و گفت: «ای زن! از خدای تعالی چنین فرمان آمده است اکنون تو چه می گویی؟ چه اختیار کنیم تا چون سختی رسد صبر توانیم کرد و چون پیر شدیم چیزی باید که بخوریم تا به فراغت طاعت نیکو بتوانیم کرد.» پس زن گفت: «ای مرد در جوانی چون درویش باشیم طاعت نیکو نتوانیم کرد و آن گاه که عمر به باد داده باشیم و ضعیف گشته چگونه طاعت به جای آوریم؟ پس اکنون توانگری خواهیم تا هم در جوانی طاعت توانیم کرد و هم خیرات.» مرد گفت: «رأی تو صواب است چنین کنیم.» پس بر پیغمبر زمانه وحی آمد که اکنون که شما به طاعت من می کوشید و نیت شما نیکوست من که پروردگارم، همهی زندگانی شما بر توانگری بگذرانم اکنون به طاعت کوشید و هرچه را دهم از آن صدقه دهید تا هم دنیا بود شما را و هم آخرت.
------------------------------------------------------------
شناختن دنیا
مثل اهل دنیا، در مشغولی ایشان به کار دنیا و فراموش کردن آخرت، چون مثل قومی است که در کشتی باشند و به جزیرهای رسیدند؛ برای قضای حاجت1 و طهارت بیرون آمدند؛ و کشتیبان منادی2 کرد که: «هیچ کس مباد که روزگار بسیار برد و جز به طهارت مشغول شود که کشتی به تعجیل خواهد رفت.» پس ایشان در آن جزیره پراکنده شدند گروهی که عاقل تر بودند سبک طهارت کردند و باز آمدند؛ کشتی فارغ یافتند، جایی که خوشتر و موافقتر بود بگرفتند و گروهی دیگر در عجایب آن» جزیره عجب بماندند. و به نظاره باز ایستادند و در آن شکوفه ها و مرغان خوش آواز و سنگریزههای منقش و ملون نگریستند. چون باز آمدند، در کشتی هیچ جای فراغ نیافتند. جای تنگ و تاریک بنشستند و رنج آن می کشیدند گروهی دیگر نظاره اختصار نکردند، بلکه آن سنگریزه های غریب و نیکوتر چیدند و با خود بیاوردند و در کشتی جای آن نیافتند، جای تنگ بنشستند و بارهای آن سنگ ریزه ها بر گردن نهادند و چون یکی دو روز برآمد آن رنگهای نیکو، بگردید و تاریک شد و بویهای ناخوش از آن آمدن گرفت جای نیافتند که بیندازند پشیمانی خوردند و بار رنج آن بر گردن می کشیدند و گروهی دیگر در عجایب آن جزیره متحیر شدند تا از کشتی دورافتادند و کشتی برفت و منادی کشتیبان نشنیدند و در جزیره می بودند تا بعضی هلاک شدند – از گزسنگی – و بعضی را سباع هلاک کرد. آن گروه اول مثل مؤمنان پرهیزکار است؛ و گروه بازپسین مثل کافران که خود و خدای را عزوجل و آخرت را فراموش کردند و همگی خود به دنیا دادند که «اِستَحَبُو الحَیوةَالدُنیا عَلَی الاخِرَة» و آن دو گروه میانین مثل عاصیان است که اصل ایمان نگاه داشتند ولیکن دست از دنیا برنداشتند گروهی یا درویشی تمتع کردند و گروهی با تمتع، نعمت بسیار جمع کردند تا گران بار شدند.
پانوشت:
1- قضای حاجت: رفع حاجت کردن، تهی کردن شکم
2- منادی: ندا، اعلام خبر با صدای بلند (این کلمه را اغلب به کسر دال می خوانند یعنی به صیغه اسم فاعل به معنی جارچی)
نصیحةالملوک از آثار معتبر فارسی حجهالاسلام ابو حامد غزالی است که آن را سلطان سنجر به سال 503 نوشته است مقصود غزالی از این تألیف هدایت و راهنمایی پادشاهان و درباریان بوده است. در این کتاب نخست اصول اعتقاد و ایمان سخن به میان آمده و آن گاه ابوابی در سیرت شاهان و وزیران و دبیران و در حکمت دانایان آورده است.
از دیگر کتابهای غزالی کیمیای سعادت است این کتاب حلاصهیی از احیاءالعلوم اوست و موضوع آن بیان راه رستگاری در دنیا و شیوهی تفکر او در این کتاب سیرت متشرعان و صوفیان است. آن چه می خوانیم بخشی از آن کتاب است
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/dastan/4437-tadbir-zan-parsa.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
نصیحةالملوک / ابو حامد غزالی
نیک مردی بود و زنی پارسا داشت. زنی با رأی و تدبیر بود. به پیغمبر زمانه وحی آمد که آن نیک مرد را بگوی که ما تقدیر کردهایم که یک نیمهی زندگانی به درویشی گذرد و یک نیمه به توانگری. اکنون اختیار کن که درویشی در جوانی خواهی یا در پیری؟ جوانمرد چون این بشنید به نزدیک زن شد و گفت: «ای زن! از خدای تعالی چنین فرمان آمده است اکنون تو چه می گویی؟ چه اختیار کنیم تا چون سختی رسد صبر توانیم کرد و چون پیر شدیم چیزی باید که بخوریم تا به فراغت طاعت نیکو بتوانیم کرد.» پس زن گفت: «ای مرد در جوانی چون درویش باشیم طاعت نیکو نتوانیم کرد و آن گاه که عمر به باد داده باشیم و ضعیف گشته چگونه طاعت به جای آوریم؟ پس اکنون توانگری خواهیم تا هم در جوانی طاعت توانیم کرد و هم خیرات.» مرد گفت: «رأی تو صواب است چنین کنیم.» پس بر پیغمبر زمانه وحی آمد که اکنون که شما به طاعت من می کوشید و نیت شما نیکوست من که پروردگارم، همهی زندگانی شما بر توانگری بگذرانم اکنون به طاعت کوشید و هرچه را دهم از آن صدقه دهید تا هم دنیا بود شما را و هم آخرت.
------------------------------------------------------------
شناختن دنیا
مثل اهل دنیا، در مشغولی ایشان به کار دنیا و فراموش کردن آخرت، چون مثل قومی است که در کشتی باشند و به جزیرهای رسیدند؛ برای قضای حاجت1 و طهارت بیرون آمدند؛ و کشتیبان منادی2 کرد که: «هیچ کس مباد که روزگار بسیار برد و جز به طهارت مشغول شود که کشتی به تعجیل خواهد رفت.» پس ایشان در آن جزیره پراکنده شدند گروهی که عاقل تر بودند سبک طهارت کردند و باز آمدند؛ کشتی فارغ یافتند، جایی که خوشتر و موافقتر بود بگرفتند و گروهی دیگر در عجایب آن» جزیره عجب بماندند. و به نظاره باز ایستادند و در آن شکوفه ها و مرغان خوش آواز و سنگریزههای منقش و ملون نگریستند. چون باز آمدند، در کشتی هیچ جای فراغ نیافتند. جای تنگ و تاریک بنشستند و رنج آن می کشیدند گروهی دیگر نظاره اختصار نکردند، بلکه آن سنگریزه های غریب و نیکوتر چیدند و با خود بیاوردند و در کشتی جای آن نیافتند، جای تنگ بنشستند و بارهای آن سنگ ریزه ها بر گردن نهادند و چون یکی دو روز برآمد آن رنگهای نیکو، بگردید و تاریک شد و بویهای ناخوش از آن آمدن گرفت جای نیافتند که بیندازند پشیمانی خوردند و بار رنج آن بر گردن می کشیدند و گروهی دیگر در عجایب آن جزیره متحیر شدند تا از کشتی دورافتادند و کشتی برفت و منادی کشتیبان نشنیدند و در جزیره می بودند تا بعضی هلاک شدند – از گزسنگی – و بعضی را سباع هلاک کرد. آن گروه اول مثل مؤمنان پرهیزکار است؛ و گروه بازپسین مثل کافران که خود و خدای را عزوجل و آخرت را فراموش کردند و همگی خود به دنیا دادند که «اِستَحَبُو الحَیوةَالدُنیا عَلَی الاخِرَة» و آن دو گروه میانین مثل عاصیان است که اصل ایمان نگاه داشتند ولیکن دست از دنیا برنداشتند گروهی یا درویشی تمتع کردند و گروهی با تمتع، نعمت بسیار جمع کردند تا گران بار شدند.
پانوشت:
1- قضای حاجت: رفع حاجت کردن، تهی کردن شکم
2- منادی: ندا، اعلام خبر با صدای بلند (این کلمه را اغلب به کسر دال می خوانند یعنی به صیغه اسم فاعل به معنی جارچی)
نصیحةالملوک از آثار معتبر فارسی حجهالاسلام ابو حامد غزالی است که آن را سلطان سنجر به سال 503 نوشته است مقصود غزالی از این تألیف هدایت و راهنمایی پادشاهان و درباریان بوده است. در این کتاب نخست اصول اعتقاد و ایمان سخن به میان آمده و آن گاه ابوابی در سیرت شاهان و وزیران و دبیران و در حکمت دانایان آورده است.
از دیگر کتابهای غزالی کیمیای سعادت است این کتاب حلاصهیی از احیاءالعلوم اوست و موضوع آن بیان راه رستگاری در دنیا و شیوهی تفکر او در این کتاب سیرت متشرعان و صوفیان است. آن چه می خوانیم بخشی از آن کتاب است
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/dastan/4437-tadbir-zan-parsa.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
بیدلخوانی - زبعد ما نه غزل
سروش آئینه
بیدل خوانی
خواننده: سروش آیینه
سهتار: آقای رضا موسوی زاده
کمانچه: آقای آرش کامور
ز بعد ما نه غزل نی قصیده میماند
ز خامهها دو سه اشک چکیده میماند
کجا بریم غبار جنون که صحرا هم
ز گردباد، به دامان چیده میماند
قدحبه بزمتو یاربسر بریدهی کیست
که شیشه هم به گلوی بریده میماند
ز سینه گر نفسی بیتو میکشد بیدل
به دود از دل آتشکشیده میماند
@iranboom_ir
خواننده: سروش آیینه
سهتار: آقای رضا موسوی زاده
کمانچه: آقای آرش کامور
ز بعد ما نه غزل نی قصیده میماند
ز خامهها دو سه اشک چکیده میماند
کجا بریم غبار جنون که صحرا هم
ز گردباد، به دامان چیده میماند
قدحبه بزمتو یاربسر بریدهی کیست
که شیشه هم به گلوی بریده میماند
ز سینه گر نفسی بیتو میکشد بیدل
به دود از دل آتشکشیده میماند
@iranboom_ir
فرهنگنویسی فارسی در هند
دکتر علیم اشرفخان ـ دانشگاه دهلی
اشاره: ارتباط میان نیاکان ایرانی و هندی از دیرباز به ارادت فرهنگی این دو ملت انجامیده است. فرهنگنویسی فارسی در هند از جمله مواردی است که این ارتباط را مستند میسازد، به طوری که هندیان را در فرهنگنویسی فارسی کوشا مییابیم. این مقاله، مروری است بر چگونگی فرهنگنویسی فارسی در هند و برای نمایاندن نثر فارسینویسان آن دیار بی هیچ ویرایشی تقدیم میشود.
***
فرهنگنویسی کاری دقیق، صبرآزما، پرزحمت و پیچیده به شمار میآید؛ ولی فرهنگنویسان فارسی در هند با دلایل گوناگون همت بدان گماشتهاند و در این کار سترگ نامهای پرآوازه را برای خودشان حفظ نمودهاند. در رگویدا آمده است:«نیاکان پارسیها با هندیان پیوند و ارتباط داشتند.»1پرفسور مکس میلر(MILLER) عقیده داشته است که: «نیاکان پارسیهای نخستین درهندوستان زندگی میکردند و پس از آن به ایران و قندهار هجرت کردند.»2
سعید نفیسی نگاشته است: «تمدن آریاهای هند و ایران در هفت هزار سال قبل [از میلاد] یکی بود واعتقادات و زبانشان با همدیگر ارتباط داشت، از رگِویدا و زند اوستا پی میبریم که در دوره قبل تاریخ آریاها در پامیر با هم زندگی کردهاند و از آنجا به جاهای مختلف هند و ایران رفتند.»3
تاریخ گواه است که تمدن ایران در هند چنان رونق یافته بود که زبان فارسی پس ازایران در شبهقاره هند بیش از هر زبان دیگر رائج بوده و نیز زبان فرهنگ ادب و علم بوده است. بدین سبب همه خانوادههای پادشاهان هند، زبان فارسی را از حیث زبان دربارانتخاب نموده بودند. در قرن چهارم میلادی ساسانیان با فرمانروایان هند غربی(پاکستان کنونی) روابط خاصی داشتند.4 انوشیروان (531ـ 579) و پرویز (590ـ 628) به فرمانروایان سند و هند غربی علاقهمند بودند و روابط با محبت و صمیمت داشتند.5
دکتر معین درباره عدم توجه ایرانیان در مورد فرهنگنویسی چنان متذکر شده است: «در نتیجه عدم توجه ایرانیان به تألیف لغتنامه فارسی دانشمندان ملل مجاور مانند هندوستان و ترکیه که زبان فارسی دیرگاهی زبان رسمی درباری یا زبان ادبی مملکت آنان بود، احتیاج به تدوین فرهنگ فارسی را احساس کردند و به تألیف لغتنامهها همت گماشتند و هرچند سعی این گروه در این راه دشوار مصاب و مأجور است، اما چون اهل زبان نبودند ایشان را اشتباهات بسیار دست داده است.»7
سپس نظر جلالالدین همائی درباره فرهنگنویسی فارسی در هند و پاکستان را میبینیم. وی نگاشته است: «اهتمامی که در کشور هندوستان (به معنی عام قدیم که شامل هرسه مملکت هند و پاکستان وبنگلادش فعلی است) نسبت به زبان و ادبیات فارسی مخصوصاً در قسمت فرهنگنویسی و تذکره شعرا مبذول شده، چندین برابر کاری است که خود ایرانیان در این باره انجام دادهاند... 8
در مورد فرهنگهای فارسی که در هند نوشته شده است، دکتر سعید نفیسی در لغتنامه دهخدا تحت عنوان فرهنگهای فارسی نوشته است: «صحیحترین و کاملترین فرهنگ فارسی که در هند تألیف شده است، فرهنگ جهانگیری تألیف میرجمال الدین حسین بن فخرالدین حسین بن فخرالدین انجوی شیرازی محسوب میگرددکه در زمان شاهنشاهی اکبر در سال 1005ق/ 1596م شروع شد و در زمان فرزند او نورالدین محمدجهانگیر به سال 1017ق/ 1608م به پایان رسید و مصراع ماده تایخ او شد «زهی فرهنگ نورالدین جهانگیر» و پس از آن باز در آن تألیف تجدید نظر کرد و چنان که جهانگیر در [توزک] خود تصریح میکند، در سال 1302ق/ 1622م مجدداً نسخه نوینی از آن به پادشاه هند عرضه داشت.»9
بنابه گفته قاضی عبدالودود دانشمند شهیر هندی «قدیمترین فرهنگ فارسی که در هندتألیف شده است، فرهنگ فخر قوامی است»؛10 ولی اخیراً پرفسور نذیراحمد فرهنگی را کشف کردهاند که قدیمیترین فرهنگ فارسی به شمار میآید. اسم این فرهنگ، فرهنگ قوّاس است که پرفسور نذیر احمد آن را چاپ کردهاند.
دکتر شهریار تقوی فرهنگنویسی فارسی در هند و پاکستان را از قرن هفتم هجری آغازمیکند: «از قرن هفتم هجری فرهنگنویسی شعری از ایران به هندوستان منتقل و در قرن هشتم،نهم و دهم در این زمینه اقدامات فراوانی به عمل آمد؛ ولی ترقی و تکامل این فن در قرن یازدهم صورت گرفت. کاملترین فرهنگ شعری فارسی فرهنگ جهانگیری میباشد که در زمان اکبرشاه به سال 1017ق نوشته شده است. فرهنگ رشیدی و سراجاللغه هم دارای اهمیت فراوان است. در قرنهای بعد نیز فرهنگنویسی مورد توجه بود و فرهنگ نظام که در قرن چهارم تألیف شد، در میان فرهنگهای فارسی که در این قرن در شبهقاره تنظیم و تدوین گشت، حایز مقام ارجمندی است.»11
دنباله نوشتار:
https://www.iranboom.ir/shekar-shekan/zaban-pajohi/10217-farhang-nevisi-dar-hend.html
__
کانال تلگرامی ایرانبوم
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
دکتر علیم اشرفخان ـ دانشگاه دهلی
اشاره: ارتباط میان نیاکان ایرانی و هندی از دیرباز به ارادت فرهنگی این دو ملت انجامیده است. فرهنگنویسی فارسی در هند از جمله مواردی است که این ارتباط را مستند میسازد، به طوری که هندیان را در فرهنگنویسی فارسی کوشا مییابیم. این مقاله، مروری است بر چگونگی فرهنگنویسی فارسی در هند و برای نمایاندن نثر فارسینویسان آن دیار بی هیچ ویرایشی تقدیم میشود.
***
فرهنگنویسی کاری دقیق، صبرآزما، پرزحمت و پیچیده به شمار میآید؛ ولی فرهنگنویسان فارسی در هند با دلایل گوناگون همت بدان گماشتهاند و در این کار سترگ نامهای پرآوازه را برای خودشان حفظ نمودهاند. در رگویدا آمده است:«نیاکان پارسیها با هندیان پیوند و ارتباط داشتند.»1پرفسور مکس میلر(MILLER) عقیده داشته است که: «نیاکان پارسیهای نخستین درهندوستان زندگی میکردند و پس از آن به ایران و قندهار هجرت کردند.»2
سعید نفیسی نگاشته است: «تمدن آریاهای هند و ایران در هفت هزار سال قبل [از میلاد] یکی بود واعتقادات و زبانشان با همدیگر ارتباط داشت، از رگِویدا و زند اوستا پی میبریم که در دوره قبل تاریخ آریاها در پامیر با هم زندگی کردهاند و از آنجا به جاهای مختلف هند و ایران رفتند.»3
تاریخ گواه است که تمدن ایران در هند چنان رونق یافته بود که زبان فارسی پس ازایران در شبهقاره هند بیش از هر زبان دیگر رائج بوده و نیز زبان فرهنگ ادب و علم بوده است. بدین سبب همه خانوادههای پادشاهان هند، زبان فارسی را از حیث زبان دربارانتخاب نموده بودند. در قرن چهارم میلادی ساسانیان با فرمانروایان هند غربی(پاکستان کنونی) روابط خاصی داشتند.4 انوشیروان (531ـ 579) و پرویز (590ـ 628) به فرمانروایان سند و هند غربی علاقهمند بودند و روابط با محبت و صمیمت داشتند.5
دکتر معین درباره عدم توجه ایرانیان در مورد فرهنگنویسی چنان متذکر شده است: «در نتیجه عدم توجه ایرانیان به تألیف لغتنامه فارسی دانشمندان ملل مجاور مانند هندوستان و ترکیه که زبان فارسی دیرگاهی زبان رسمی درباری یا زبان ادبی مملکت آنان بود، احتیاج به تدوین فرهنگ فارسی را احساس کردند و به تألیف لغتنامهها همت گماشتند و هرچند سعی این گروه در این راه دشوار مصاب و مأجور است، اما چون اهل زبان نبودند ایشان را اشتباهات بسیار دست داده است.»7
سپس نظر جلالالدین همائی درباره فرهنگنویسی فارسی در هند و پاکستان را میبینیم. وی نگاشته است: «اهتمامی که در کشور هندوستان (به معنی عام قدیم که شامل هرسه مملکت هند و پاکستان وبنگلادش فعلی است) نسبت به زبان و ادبیات فارسی مخصوصاً در قسمت فرهنگنویسی و تذکره شعرا مبذول شده، چندین برابر کاری است که خود ایرانیان در این باره انجام دادهاند... 8
در مورد فرهنگهای فارسی که در هند نوشته شده است، دکتر سعید نفیسی در لغتنامه دهخدا تحت عنوان فرهنگهای فارسی نوشته است: «صحیحترین و کاملترین فرهنگ فارسی که در هند تألیف شده است، فرهنگ جهانگیری تألیف میرجمال الدین حسین بن فخرالدین حسین بن فخرالدین انجوی شیرازی محسوب میگرددکه در زمان شاهنشاهی اکبر در سال 1005ق/ 1596م شروع شد و در زمان فرزند او نورالدین محمدجهانگیر به سال 1017ق/ 1608م به پایان رسید و مصراع ماده تایخ او شد «زهی فرهنگ نورالدین جهانگیر» و پس از آن باز در آن تألیف تجدید نظر کرد و چنان که جهانگیر در [توزک] خود تصریح میکند، در سال 1302ق/ 1622م مجدداً نسخه نوینی از آن به پادشاه هند عرضه داشت.»9
بنابه گفته قاضی عبدالودود دانشمند شهیر هندی «قدیمترین فرهنگ فارسی که در هندتألیف شده است، فرهنگ فخر قوامی است»؛10 ولی اخیراً پرفسور نذیراحمد فرهنگی را کشف کردهاند که قدیمیترین فرهنگ فارسی به شمار میآید. اسم این فرهنگ، فرهنگ قوّاس است که پرفسور نذیر احمد آن را چاپ کردهاند.
دکتر شهریار تقوی فرهنگنویسی فارسی در هند و پاکستان را از قرن هفتم هجری آغازمیکند: «از قرن هفتم هجری فرهنگنویسی شعری از ایران به هندوستان منتقل و در قرن هشتم،نهم و دهم در این زمینه اقدامات فراوانی به عمل آمد؛ ولی ترقی و تکامل این فن در قرن یازدهم صورت گرفت. کاملترین فرهنگ شعری فارسی فرهنگ جهانگیری میباشد که در زمان اکبرشاه به سال 1017ق نوشته شده است. فرهنگ رشیدی و سراجاللغه هم دارای اهمیت فراوان است. در قرنهای بعد نیز فرهنگنویسی مورد توجه بود و فرهنگ نظام که در قرن چهارم تألیف شد، در میان فرهنگهای فارسی که در این قرن در شبهقاره تنظیم و تدوین گشت، حایز مقام ارجمندی است.»11
دنباله نوشتار:
https://www.iranboom.ir/shekar-shekan/zaban-pajohi/10217-farhang-nevisi-dar-hend.html
__
کانال تلگرامی ایرانبوم
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
۲۵ سال پیش در ۲۳ شهریور ۱۳۷۸، استاد مرتضی راوندی ـ پژوهشگر و مورّخ ـ درگذشت.
یادش گرامی باد.
@iranboom_ir
یادش گرامی باد.
@iranboom_ir
جنبه هایی از شخصیت شگفت و جامع الاطرافِ ناصر خسرو - 1
دکتر احمد کتابی
عضو هیأت علمی بازنشسته پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
درآمد: حکیم ناصر خسرو قبادیانی (81-39ه.ق)، به حق، یکی از مظاهرِ شاخص و جلوه های فاخرِ فرهنگ و ادبِ سرافرازِ ایران زمین است که شخصیت بدیع و جامعالاطرافش، ناشناخته ها و ناگفته های بسیار دارد.
وی، افزون براحرازِ مرتبه والای شاعری، نویسندهای مبرز، اندیشمندی سُتُرگ، فیلسوفی متبحر و متکلّمی برجسته بهشمار میرود. صرفنظر از مراتب مذکور، آنچه از ناصر خسرو سخنوری کاملاً ممتاز و استثنایی ساخته، خصایل عالیه روحی و سجایای کمنظیر اخلاقی و انسانی اوست که از جمله اهم آنها میتوان از: «دانشدوستی و خردگرایی»، «استقلال فکری و تقلید گریزی»، «استدلال گرایی»، «رواداری و آمادگی و توانایی تحملِ اعتقادات و ارزشهای مورد احترامِ دیگران»، «دینداری مبتنی برآگاهی و تعقل و مبارزهجویی با ریاکاری و زهدفروشی»، «استبدادستیزی و تنفرِ از مدیحهسرایی»، «آزادگی و مناعت طبع»، «دوری گزینی از اربابِ زر و زور و تزویر» و «عدالتجویی و نفی تکاثر ثروت و فاصله های طبقاتی» یاد کرد.
بدیهی است که پرداختن مستوفی به جمیع خصیصه های یاد شده، نه در حدِّ یک مقاله که درخور و مقتضی تألیف کتابی مفصل و مبسوط است. از اینرو، در این نوشتار فقط به بررسی مختصر مقولاتی که در عنوان مقاله آمده است و نیز برخی مفاهیم مرتبط با آنها اکتفا، میشود.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/10158-naser-khosro.html
جنبه هایی از شخصیت شگفت و جامع الاطراف ناصر خسرو - 2
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/10159-shakhsiat-naser-khosrow-2.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
دکتر احمد کتابی
عضو هیأت علمی بازنشسته پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
درآمد: حکیم ناصر خسرو قبادیانی (81-39ه.ق)، به حق، یکی از مظاهرِ شاخص و جلوه های فاخرِ فرهنگ و ادبِ سرافرازِ ایران زمین است که شخصیت بدیع و جامعالاطرافش، ناشناخته ها و ناگفته های بسیار دارد.
وی، افزون براحرازِ مرتبه والای شاعری، نویسندهای مبرز، اندیشمندی سُتُرگ، فیلسوفی متبحر و متکلّمی برجسته بهشمار میرود. صرفنظر از مراتب مذکور، آنچه از ناصر خسرو سخنوری کاملاً ممتاز و استثنایی ساخته، خصایل عالیه روحی و سجایای کمنظیر اخلاقی و انسانی اوست که از جمله اهم آنها میتوان از: «دانشدوستی و خردگرایی»، «استقلال فکری و تقلید گریزی»، «استدلال گرایی»، «رواداری و آمادگی و توانایی تحملِ اعتقادات و ارزشهای مورد احترامِ دیگران»، «دینداری مبتنی برآگاهی و تعقل و مبارزهجویی با ریاکاری و زهدفروشی»، «استبدادستیزی و تنفرِ از مدیحهسرایی»، «آزادگی و مناعت طبع»، «دوری گزینی از اربابِ زر و زور و تزویر» و «عدالتجویی و نفی تکاثر ثروت و فاصله های طبقاتی» یاد کرد.
بدیهی است که پرداختن مستوفی به جمیع خصیصه های یاد شده، نه در حدِّ یک مقاله که درخور و مقتضی تألیف کتابی مفصل و مبسوط است. از اینرو، در این نوشتار فقط به بررسی مختصر مقولاتی که در عنوان مقاله آمده است و نیز برخی مفاهیم مرتبط با آنها اکتفا، میشود.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/10158-naser-khosro.html
جنبه هایی از شخصیت شگفت و جامع الاطراف ناصر خسرو - 2
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/10159-shakhsiat-naser-khosrow-2.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
سفال کلپورگان "۷۰۰۰ سال" بدون تغییر
http://www.iranboom.ir/gardesh-gari/17047-khabar-970715-004.html
آشنایی با روستای قلعه نو / ماسوله جنوبشرق ایران را بشناسیم/ اینجا صدای پای تاریخ میآید
http://www.iranboom.ir/gardesh-gari/17048-khabar-970715-006.html
@iranboom_ir
http://www.iranboom.ir/gardesh-gari/17047-khabar-970715-004.html
آشنایی با روستای قلعه نو / ماسوله جنوبشرق ایران را بشناسیم/ اینجا صدای پای تاریخ میآید
http://www.iranboom.ir/gardesh-gari/17048-khabar-970715-006.html
@iranboom_ir
«مندیگک» تپهای با ۳ هزار سال قدمت در قندهار
تپه «مندیگک» در ۵۰ کیلومتری شهر قندهار یکی از مهمترین مناطق تاریخی افغانستان محسوب میشود که قدمتی ۳ هزار ساله دارد.
«مندیگک» تپهای با ۳ هزار سال قدمت در قندهار
تپه «مندیگک» در 50 کیلومتری «قندهار» افغانستان یکی از مهمترین مناطق تاریخی افغانستان محسوب میشود که قدمتی 3 هزار ساله دارد.
این تپه تاریخی در سالهای قبل از جنگ توسط یک گروه باستان شناس فرانسوی به سرپرستی «موسیو کزال» کشف شد که در اثر حفریات این گروه در ارتفاع تپه مندیگک که 30 متر بلندی داشت، 13 طبقه آبادی پیدا شد که باستانشناسان جهان قدمت آنها را از 5 هزار سال تا 3 هزار سال قبل از میلاد ذکر کردند.
«فاروق انصاری» محقق و نویسنده در کتاب « اوضاع اجتماعی و جغرافیای تاریخی قندهار» ذکر کرده است: در سال 1959 موسیو کزال، باستانشناس و متخصص فرانسوی با انجام 11 مرحله حفریات، 15 طبقه آبادی دورههای مختلف را یکی پس از دیگری در این منطقه کشف کرده است.
31 متر ارتفاع تپه مذکور از تراکم آبادیهایی پانزدهگانهای صورت گرفته است که در طی 3 هزار سال قبل از میلاد بر روی هم احداث شدند.
تحقیقات انجام شده باستان شناسان روی آثار بدست آمده حکایت از آثار عصر مفرغ میکند.
در زمان کشف این تپه تاریخی، آثار فراوانی به دست آمد که نشان از مدنیت ساکنان این منطقه در چند هزار سال قبل میداد.
ساختمانهاى باشکوه، دیوار بلند با مواضع دفاعى، ذخیرهگاه گندم و انواع ظروف مسى و برنزى نیز در جریان کاوشها به دست باستان شناسان کشف گردید.
باستان شناسان تایید کردند: آثار کشف شده نشان از روابط ساکنان این منطقه با همهی مردمان فلات ایران دارد.
آنگونه که فاروق انصاری ذکر کرده است، در تحقیقاتی که در سال 1951 میلادی در شمال شهر قندهار در ناحیه مندیگک صورت گرفته، نشان میدهد که مردم این منطقه از 3 هزار سال قبل از میلاد، خانههایی از خشت میساختند و به کشاورزی و پرورش حیوانات میپرداختند و از اسلحه، زیور آلات مسی و ظروف سفالین دارای اشکال هندسی استفاده میکردند .
این در حالی است که بسیاری از سرزمینها در آن زمان از این قبیل امکانات بهرهای نداشته و روابط اجتماعی آنها به صورت نامتمرکز بوده است.
اهالی این تپه تاریخی احتمالا 2500 سال قبل از میلاد این منطقه را ترک گفتند.
تاکنون 2 نظریه پیرامون تخلیه مندیگک از طرف باستان شناسان مطرح شده است و برخی بر این باورند که جنگهای پی در پی در منطقه باعث آن شده است که مندیگک خالی از سکنه شود و برخی نیز خشکسالیهای مداوم و پایین رفتن آب دریای هلمند را عامل اصلی ذکر کردند.
آثار کشف شده از مندیگک، نشان از آن دارد که ساکنان منطقه ابتدا با خشت خام خانههای خود را احداث میکردند و در مراحل بعدی با ساختن ظروف سفالی و نقاشیهای زیبایی که بر روی این ظروف نقش کردند دورههای تحول را یکی پس از دیگری طی کردند.
طبق آنچه انصاری از قول «شاه نعمتالله کاظمی» معاون پروژه هلمند که خود شاهد کاوشهای گروه فرانسوی بوده، ذکر کرده است، ظروف، سفالها و ابزارهای مکشوفه در این تپه، مشابه به آثار کشف شده در «حیدر آباد» و «سند» پاکستان میباشد. شواهد تاریخی نشان میدهد که هسته اولیه شهر قندهار حدود 3 هزار سال قبل بنا شده است.
http://www.iranboom.ir/gardesh-gari/15716-tape-ei-3000sake-ghandehar-9408.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
تپه «مندیگک» در ۵۰ کیلومتری شهر قندهار یکی از مهمترین مناطق تاریخی افغانستان محسوب میشود که قدمتی ۳ هزار ساله دارد.
«مندیگک» تپهای با ۳ هزار سال قدمت در قندهار
تپه «مندیگک» در 50 کیلومتری «قندهار» افغانستان یکی از مهمترین مناطق تاریخی افغانستان محسوب میشود که قدمتی 3 هزار ساله دارد.
این تپه تاریخی در سالهای قبل از جنگ توسط یک گروه باستان شناس فرانسوی به سرپرستی «موسیو کزال» کشف شد که در اثر حفریات این گروه در ارتفاع تپه مندیگک که 30 متر بلندی داشت، 13 طبقه آبادی پیدا شد که باستانشناسان جهان قدمت آنها را از 5 هزار سال تا 3 هزار سال قبل از میلاد ذکر کردند.
«فاروق انصاری» محقق و نویسنده در کتاب « اوضاع اجتماعی و جغرافیای تاریخی قندهار» ذکر کرده است: در سال 1959 موسیو کزال، باستانشناس و متخصص فرانسوی با انجام 11 مرحله حفریات، 15 طبقه آبادی دورههای مختلف را یکی پس از دیگری در این منطقه کشف کرده است.
31 متر ارتفاع تپه مذکور از تراکم آبادیهایی پانزدهگانهای صورت گرفته است که در طی 3 هزار سال قبل از میلاد بر روی هم احداث شدند.
تحقیقات انجام شده باستان شناسان روی آثار بدست آمده حکایت از آثار عصر مفرغ میکند.
در زمان کشف این تپه تاریخی، آثار فراوانی به دست آمد که نشان از مدنیت ساکنان این منطقه در چند هزار سال قبل میداد.
ساختمانهاى باشکوه، دیوار بلند با مواضع دفاعى، ذخیرهگاه گندم و انواع ظروف مسى و برنزى نیز در جریان کاوشها به دست باستان شناسان کشف گردید.
باستان شناسان تایید کردند: آثار کشف شده نشان از روابط ساکنان این منطقه با همهی مردمان فلات ایران دارد.
آنگونه که فاروق انصاری ذکر کرده است، در تحقیقاتی که در سال 1951 میلادی در شمال شهر قندهار در ناحیه مندیگک صورت گرفته، نشان میدهد که مردم این منطقه از 3 هزار سال قبل از میلاد، خانههایی از خشت میساختند و به کشاورزی و پرورش حیوانات میپرداختند و از اسلحه، زیور آلات مسی و ظروف سفالین دارای اشکال هندسی استفاده میکردند .
این در حالی است که بسیاری از سرزمینها در آن زمان از این قبیل امکانات بهرهای نداشته و روابط اجتماعی آنها به صورت نامتمرکز بوده است.
اهالی این تپه تاریخی احتمالا 2500 سال قبل از میلاد این منطقه را ترک گفتند.
تاکنون 2 نظریه پیرامون تخلیه مندیگک از طرف باستان شناسان مطرح شده است و برخی بر این باورند که جنگهای پی در پی در منطقه باعث آن شده است که مندیگک خالی از سکنه شود و برخی نیز خشکسالیهای مداوم و پایین رفتن آب دریای هلمند را عامل اصلی ذکر کردند.
آثار کشف شده از مندیگک، نشان از آن دارد که ساکنان منطقه ابتدا با خشت خام خانههای خود را احداث میکردند و در مراحل بعدی با ساختن ظروف سفالی و نقاشیهای زیبایی که بر روی این ظروف نقش کردند دورههای تحول را یکی پس از دیگری طی کردند.
طبق آنچه انصاری از قول «شاه نعمتالله کاظمی» معاون پروژه هلمند که خود شاهد کاوشهای گروه فرانسوی بوده، ذکر کرده است، ظروف، سفالها و ابزارهای مکشوفه در این تپه، مشابه به آثار کشف شده در «حیدر آباد» و «سند» پاکستان میباشد. شواهد تاریخی نشان میدهد که هسته اولیه شهر قندهار حدود 3 هزار سال قبل بنا شده است.
http://www.iranboom.ir/gardesh-gari/15716-tape-ei-3000sake-ghandehar-9408.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
دکتر عبدالحسین زرین کوب و نهضت نوین فرهنگی ایران - علی دهباشی
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/41745
بیست و چهارم شهریور سالگرد درگذشت دکتر عبدالحسین زرین کوب است ( بروجرد ۲۷ اسفند ۱۳۰۱ ـ تهران ۲۴ شهریور ۱۳۷۸) بدون شک او از جایگاه خاصی در فرهنگ و ادب ایران برخوردار است. به همین مناسبت مقاله ای را که می خوانید ارائه می کنیم
گذشت کاروان عمر نرمک نرمک ما را به سیزدهمین سالگرد درگذشت دکتر عبدالحسین زرین کوب نزدیک مىسازد و جاى خالى او را دیگر بار به خاطرمان مى آورد که در سایه گسترده این درخت پر برگ و بار بود که تمامى رهروان ودلبستگان ادب و فرهنگ فارسى و ایرانى فرصت آسایش مى یافتند.
استاد ما دکتر عبدالحسین زرین کوب دانش آموخته و رهرو نهضت نوین فرهنگى ایران بود که از سالهاى آغازین سده اخیر با ظهور فرهیختگانى چون علامه على اکبر دهخدا، علامه محمد قزوینى، ملک الشعراى بهار، بدیع الزمان فروزانفر، مجتبى مینوى، دکتر محمد معین، دکتر ذبیح اللّه صفا، عباس اقبال آشتیانى، ابراهیم پورداود، و… آغاز گشته و مى کوشید تا با نگاهى منتقدانه و عالمانه به میراث ادبى و فرهنگى ایران زمین، گوهر بى همتاى ادب و فرهنگ فارسى را از ویرانى و آلودگى رهانیده و زبان کهن فارسى را از حشو و زوائد بیجا پیراسته و نهال ادبیات نوین ایران را بارور سازد. از این روى دکتر زرین کوب به نسلى از دانشوران ایران تعلق داشت که مفهوم امروزین و ژرف سنّت و فرهنگ ایرانى را پرورش داده اند. فعالیّت شبانه روزى این مرد برجسته و کم نظیر در راستاى اهداف ژرف وى و دیگر یاران متقدّم و متأخرش، شکل دهنده نهائى ترین تصویر و توصیف عالمانه از فرهنگ، تاریخ و ادب ایرانزمین است.
دکتر زرینکوب در دوره اى براى تحصیل در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران قدم نهاد که هنوز استادان بزرگ زبان و ادبیات فارسى همچون بدیع الزمان فروزانفر، ملک الشعراى بهار، عباس اقبال آشتیانى، و… در قید حیات بودند. در واقع ویژگى خاص این گروه آن بود که جملگى بلاواسطه دانش آموخته مدارس سنّتى و لاجرم بر مباحث و مبانى سنّتى ادب ایران که علاوه بر لغت و معانى و بیان و بدیع با علوم دیگر از قبیل حکمت، تصوّف، و قرآن و حدیث سخت آمیخته است، مسلّط بودند. با اینهمه آنچه بیش از همه با ادبیات کهن ایرانى و بویژه نثر فارسى پیوند خورده، تاریخ است. همین رابطه تنگاتنگ است که موجب خلق شاهکارى عظیم چونشاهنامه گردیده که هم تاریخ است و هم ادب، یا تاریخ بیهقى که آکنده از ظرائف و توصیفات متعالى ادبى و همچنان از بهترین نمونه هاى نثر نویسى فارسى است. و در پرتو همین سنّت بود که استادان نامدارى چون قزوینى، تقى زاده، فروغى، نفیسى، عباس اقبال و… جملگى در هر دو زمینه ادب و تاریخ برجسته شدند و همچنان پیوستگى این دو معنا را در بستر هویت فرهنگى ایران زمین حفظ کردند.
استاد ما نیز ادیب و تاریخنگار بود. در او تاریخ و ادبیات در هم پیوسته بود، تاریخ را از چشم ادبیات مى دید و در ادبیات تاریخ را مىجست. در این باره خود چنین مى گفت که «در هیچ زمینه به اندازه تاریخ وقت صرف نکردم و در هیچ زمینه هم به قدر تاریخ با دشواریهاى یأس انگیز مواجه نشدم… حتى در اشتغال به حکمت و عرفان و در مطالعات راجع به کلام و ادیان همه چیز را از پشت عینک تاریخ نگاه کردم. تاریخ براى من تبلور اندیشه ها و تجربه هاى انسانى شد. در حکمت، در عرفان، در هنر و ادبیات مواردى بود که به جدّ و با تأمل جوهر و حقیقت نکته مورد نظر را در تاریخ مى یافتم. از همان ایّام با تاریخ بزرگ شدم، با تاریخ خوگر شدم و هر جا برایم مشکلى پیش آمد جوابش را از تاریخ گرفتم. در مدارس سالها تاریخ تدریس کردم ـ از سومر و مصر تا انقلاب اکتبر و جنگ جهانى. در دانشکده ها تاریخ اسلام، تاریخ ایران، تاریخ ادیان، تاریخ علوم، و تاریخ ادبیات و هنر موضوع عمده درس و مسأله عمده تحقیق در سالهاى عمرم بود». (نقل از حکایت همچنان باقى). حاصل سالها ممارست و مطالعه وى را در متون مختلف ادبى و تاریخى عربى و فارسى در جامعیّت آثار وى مى توان دید.
ولى این جامعیّت آثار تنها نتیجه تحقیق و تدبّر در متون کهن نبوده بلکه به همان میزان که او در منابع کهن مطالعه داشت در تحقیقات جدید و روشمند و تطبیقى اروپائیان نیز مسلط بود. دکتر زرینکوب در سالهاى نوجوانى انگلیسى و فرانسوى را آموخت. در دوران جنگ دوّم از صاحب منصبان ایتالیائى و آلمانى حاضر در ایران این دو زبان را نیز فرا گرفت، و بعدها در دوران تدریس در دانشگاه کالیفرنیا به یادگیرى زبان اسپانیائى پرداخت. آشنائى با این زبانها به او امکان مى داد تا از آخرین تحقیقات اروپائیان در ادبیات ایران و مشرق زمین، همچنین ادبیات تطبیقى بهره گیرد، علاوه بر آن در بنیانهاى فکرى غربیان بخوبى تفکّر و تدبّر نماید.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/7801-dr-abdolhosein-
@iranboom_ir
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/41745
بیست و چهارم شهریور سالگرد درگذشت دکتر عبدالحسین زرین کوب است ( بروجرد ۲۷ اسفند ۱۳۰۱ ـ تهران ۲۴ شهریور ۱۳۷۸) بدون شک او از جایگاه خاصی در فرهنگ و ادب ایران برخوردار است. به همین مناسبت مقاله ای را که می خوانید ارائه می کنیم
گذشت کاروان عمر نرمک نرمک ما را به سیزدهمین سالگرد درگذشت دکتر عبدالحسین زرین کوب نزدیک مىسازد و جاى خالى او را دیگر بار به خاطرمان مى آورد که در سایه گسترده این درخت پر برگ و بار بود که تمامى رهروان ودلبستگان ادب و فرهنگ فارسى و ایرانى فرصت آسایش مى یافتند.
استاد ما دکتر عبدالحسین زرین کوب دانش آموخته و رهرو نهضت نوین فرهنگى ایران بود که از سالهاى آغازین سده اخیر با ظهور فرهیختگانى چون علامه على اکبر دهخدا، علامه محمد قزوینى، ملک الشعراى بهار، بدیع الزمان فروزانفر، مجتبى مینوى، دکتر محمد معین، دکتر ذبیح اللّه صفا، عباس اقبال آشتیانى، ابراهیم پورداود، و… آغاز گشته و مى کوشید تا با نگاهى منتقدانه و عالمانه به میراث ادبى و فرهنگى ایران زمین، گوهر بى همتاى ادب و فرهنگ فارسى را از ویرانى و آلودگى رهانیده و زبان کهن فارسى را از حشو و زوائد بیجا پیراسته و نهال ادبیات نوین ایران را بارور سازد. از این روى دکتر زرین کوب به نسلى از دانشوران ایران تعلق داشت که مفهوم امروزین و ژرف سنّت و فرهنگ ایرانى را پرورش داده اند. فعالیّت شبانه روزى این مرد برجسته و کم نظیر در راستاى اهداف ژرف وى و دیگر یاران متقدّم و متأخرش، شکل دهنده نهائى ترین تصویر و توصیف عالمانه از فرهنگ، تاریخ و ادب ایرانزمین است.
دکتر زرینکوب در دوره اى براى تحصیل در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران قدم نهاد که هنوز استادان بزرگ زبان و ادبیات فارسى همچون بدیع الزمان فروزانفر، ملک الشعراى بهار، عباس اقبال آشتیانى، و… در قید حیات بودند. در واقع ویژگى خاص این گروه آن بود که جملگى بلاواسطه دانش آموخته مدارس سنّتى و لاجرم بر مباحث و مبانى سنّتى ادب ایران که علاوه بر لغت و معانى و بیان و بدیع با علوم دیگر از قبیل حکمت، تصوّف، و قرآن و حدیث سخت آمیخته است، مسلّط بودند. با اینهمه آنچه بیش از همه با ادبیات کهن ایرانى و بویژه نثر فارسى پیوند خورده، تاریخ است. همین رابطه تنگاتنگ است که موجب خلق شاهکارى عظیم چونشاهنامه گردیده که هم تاریخ است و هم ادب، یا تاریخ بیهقى که آکنده از ظرائف و توصیفات متعالى ادبى و همچنان از بهترین نمونه هاى نثر نویسى فارسى است. و در پرتو همین سنّت بود که استادان نامدارى چون قزوینى، تقى زاده، فروغى، نفیسى، عباس اقبال و… جملگى در هر دو زمینه ادب و تاریخ برجسته شدند و همچنان پیوستگى این دو معنا را در بستر هویت فرهنگى ایران زمین حفظ کردند.
استاد ما نیز ادیب و تاریخنگار بود. در او تاریخ و ادبیات در هم پیوسته بود، تاریخ را از چشم ادبیات مى دید و در ادبیات تاریخ را مىجست. در این باره خود چنین مى گفت که «در هیچ زمینه به اندازه تاریخ وقت صرف نکردم و در هیچ زمینه هم به قدر تاریخ با دشواریهاى یأس انگیز مواجه نشدم… حتى در اشتغال به حکمت و عرفان و در مطالعات راجع به کلام و ادیان همه چیز را از پشت عینک تاریخ نگاه کردم. تاریخ براى من تبلور اندیشه ها و تجربه هاى انسانى شد. در حکمت، در عرفان، در هنر و ادبیات مواردى بود که به جدّ و با تأمل جوهر و حقیقت نکته مورد نظر را در تاریخ مى یافتم. از همان ایّام با تاریخ بزرگ شدم، با تاریخ خوگر شدم و هر جا برایم مشکلى پیش آمد جوابش را از تاریخ گرفتم. در مدارس سالها تاریخ تدریس کردم ـ از سومر و مصر تا انقلاب اکتبر و جنگ جهانى. در دانشکده ها تاریخ اسلام، تاریخ ایران، تاریخ ادیان، تاریخ علوم، و تاریخ ادبیات و هنر موضوع عمده درس و مسأله عمده تحقیق در سالهاى عمرم بود». (نقل از حکایت همچنان باقى). حاصل سالها ممارست و مطالعه وى را در متون مختلف ادبى و تاریخى عربى و فارسى در جامعیّت آثار وى مى توان دید.
ولى این جامعیّت آثار تنها نتیجه تحقیق و تدبّر در متون کهن نبوده بلکه به همان میزان که او در منابع کهن مطالعه داشت در تحقیقات جدید و روشمند و تطبیقى اروپائیان نیز مسلط بود. دکتر زرینکوب در سالهاى نوجوانى انگلیسى و فرانسوى را آموخت. در دوران جنگ دوّم از صاحب منصبان ایتالیائى و آلمانى حاضر در ایران این دو زبان را نیز فرا گرفت، و بعدها در دوران تدریس در دانشگاه کالیفرنیا به یادگیرى زبان اسپانیائى پرداخت. آشنائى با این زبانها به او امکان مى داد تا از آخرین تحقیقات اروپائیان در ادبیات ایران و مشرق زمین، همچنین ادبیات تطبیقى بهره گیرد، علاوه بر آن در بنیانهاى فکرى غربیان بخوبى تفکّر و تدبّر نماید.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/7801-dr-abdolhosein-
@iranboom_ir
Telegram
ایران بوم
دکتر عبدالحسین زرین کوب و نهضت نوین فرهنگی ایران - علی دهباشی
دکتر عبدالحسین زرین کوب
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/7801-dr-abdolhosein-zarikob-dehbashi.html
@iranboom_ir
دکتر عبدالحسین زرین کوب
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/7801-dr-abdolhosein-zarikob-dehbashi.html
@iranboom_ir
شادروان دکتر عبدالحسین زرینکوب (۲۷ اسفند ۱۳۰۱ - ۲۴ شهریور ۱۳۷۸) در یک نگاه
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/13994-zarinkob.html
@iranboom_ir
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/13994-zarinkob.html
@iranboom_ir
کتابها و نوشتارهای دکتر عبدالحسینِ زرین کوب و دکتر قمرِ آریان
دکتر عبدالحسینِ زرینکوب پژوهشگرِ تاریخدان و تاریخنگار،ادبدان و فرهنگشناس، ایرانشناس و اسلامشناس،حافظشناس و مولویپژوه در 27 اسفندماهِ 1301 خورشیدی در استانِ لرستان، شهرِ بروجرد به خاک گهربار دیده بر جهان گشود.
این بزرگمرد ایرانی در سالِ 1327 دانشنامهیِ کارشناسیِ ادبیاتِ خود را با رتبهیِ نخست از دانشکدهیِ ادبیاتِ دانشگاهِ تهران و در سالِ 1334 از پایاننامهیِ دکترایش در رشتهیِ ادبیاتِ همین دانشکده زیرِ نامِ «نقدالشعر، تاریخ و اصولِ آن»به راهنماییِ علامه بدیعالزمانِ فروزانفر دفاع کرد.
در سالِ ۱۳۳۰ به همراهِ شماری از فضلایِ عصر همچون شادروان دکتر محمدِ معین،زندهیاد دکتر پرویزِ ناتلِ خانلری، جاودان یاد دکترغلامحسینِ صدیقی و جاویدنام دکتر عباسِ زریابِ خویی برایِ مشارکت در طرحِ ترجمانِ مقالههایِ دایرهالمعارفِ اسلام(چاپِ هلند) دعوت شد.
دکتر زرینکوب به استادی در دانشگاههایِ تهران، پرینستون و کالیفرنیا در آمریکا،آکسفوردِ انگلستان و سوربنِ فرانسه و هند و پاکستان پرداختهاست.
دکتر زرینکوب در روز 24 شهریورماهِ 1378 خورشیدی درگذشت و در قطعهیِ هنرمندانِ بهشتِ زهرایِ تهران، ردیف 143، قطعهی 88 به خاک سپرده شد.
دکتر منوچهرِ امیری استادِ ایرانی در دانشگاههایِ آمریکا گفتهاند: «دکتر زرینکوب یکی از نوابغی است که 200، 300 سال باید بگذرد تا یکی مثلِ ایشان پیدا شود».
همسر زندهیاد دکتر عبدالحسین زرینکوب شادروان دکتر قمر آریان که یار معنوی او در برخی از آثار ادبی بود و از نخستین دانشجویانِ زنِ دانشکدهیِ ادبیاتِ دانشگاهِ تهران و سپس استادِ ادبیاتِ دانشگاهِ تهران بود، در ۱ فروردینماهِ ۱۳۰۱ در قوچان زاده شد و در 23 فروردین 1391 خورشیدی در سن ۹۰ سالگی درگذشت و در قطعهیِ هنرمندانِ بهشتِ زهرا،ردیف 143، قطعهی 88 در کنارِ همسرش به خاک سپرده خواهد شد.
این دو گرچه فرزندی نداشتند اما بسیاری از فرزندانِ ایران شاگردِ آنان بودند و در حکمِ فرزندان این دو جاویدنام هستند و انبوه نوشتارهای برجای مانده از این دوبزرگوار هریک به سانِ فرزندی برومند، ماندگار و زیباست.
کتابها و نوشتارهای استادِ گرانمایه:
نقدِ ادبی
۱۳۲۳ فلسفهیِ شعر یا تاریخِ تطورِ شعر و شاعری در ایران
۱۳۳۸ نقدِ ادبی
۱۳۴۳ با کاروانِ حُله (جُنگی از نقدِ ادبی)
۱۳۴۶ شعرِ بیدروغ، شعرِ بینقاب
۱۳۴۹ از کوچهیِ رندان (بحث و بررسی و نقدِ اشعارِ حافظِ شیراز و تشریحِ شرایطِ سیاسی و اجتماعیِ شیراز در زمانِ شاه مسعود)
۱۳۶۳ سیری در شعرِ فارسی (بحثی انتقادی در شعرِ فارسی و تحوّلِ آن با نمونههایی از شعرِ شاعران)
۱۳۶۴ سِرّ ِنی (نقد و شرحِ تحلیلی و تطبیقیِ مثنویِ معنوی)
۱۳۶۶ بحر در کوزه (نقد و تفسیرِ قصّهها و تمثیلاتِ مثنویِ معنوی)
۱۳۷۰ پلهپله تا ملاقاتِ خدا (دربارهیِ زندگی، سلوک و اندیشهیِ مولانا و نحوهیِ آشناییش با شمسِ تبریزی و نیز سرگذشتِ شاگردانِ مولانا حسامالدینِ چلبی و صلاحالدینِ زرکوب)
۱۳۷۲ پیرِ گنجه، در جستجویِ ناکجاآباد (سرگذشتِ نظامیِ گنجهای و بررسیِ سرودهها و نوشتارهایِ وی و نیز پژوهش و بررسیِ تاریخِ آن دوران)
۱۳۷۲ آشنایی با نقدِ ادبی
۱۳۷۵ از گذشتهیِ ادبیِ ایران
۱۳۷۷ از نینامه
۱۳۷۸ دیدار با کعبهیِ جان(دربارهیِ زندگی، اندیشه، سرودهها و نوشتارهایِ خاقانیِ شروانی)
۱۳۸۱ نامور نامه (دربارهیِ فردوسی و شاهنامه
تاریخِ ایران
۱۳۳۰ دو قرن سکوت (دربارهیِ رویدادهایِ تازشِ عربها به ایران و پیامدهایِ دو سده پس از آن)
۱۳۴۳ تاریخِ ایرانِ بعد از اسلام
۱۳۵۴ فتحِ عرب در ایران
۱۳۶۴ تاریخِ مردمِ ایران (۲ جلدی)
۱۳۷۳ روزگاران (تاریخِ ایران از آغاز تا برافتادنِ سلطنتِ پهلوی)
۱۳۷۵ دنباله روزگاران ایران (تاریخِ ایران از آغاز تا برافتادنِ سلطنتِ پهلوی)
۱۳۷۵ روزگارانِ دیگر
۱۳۸۶ آشنایی با تاریخِ ایران
تاریخِ اسلام
۱۳۴۶ بامدادِ اسلام
۱۳۴۸ کارنامهیِ اسلام
اندیشه
۱۳۴۲ ارزشِ میراثِ صوفیه
۱۳۵۳ فرار از مدرسه
۱۳۵۷ جستجو در تصوفِ ایران
۱۳۶۹ در قلمروِ وجدان (سیری در باورها، دینها و اسطورهها)
۱۳۷۷ شعلهیِ طور
ترجمان:
۱۳۲۶ بنیادِ شعرِ فارسی
۱۳۲۸ ادبیاتِ فرانسه در قرونِ وسطی
۱۳۲۸ ادبیاتِ فرانسه در دورهیِ رنسانس
1329 متافیزیک از فلیسین شاله
۱۳۳۲ شرحِ قصیدهیِ ترساییهیِ خاقانی
۱۳۳۷ فنِ شعرِ ارسطو
۱۳۵۷ ارسطو و فنِ شعر
جُنگِ نوشتارها
۱۳۵۱ یادداشتها و اندیشهها
۱۳۵2 نه شرقی،نه غربی،انسانی
۱۳۵۶ از چیزهایِ دیگر (چند یادداشتِ پراکنده)
۱۳۶۳ با کاروانِ اندیشه
۱۳۶۵ دفترِ ایام(جُنگی از گفتارها، اندیشهها، و جستجوها)
۱۳۶۸ نقش بر آب(جستجویی چند در بارهیِ حافظ، گلشنِ راز، گذشتهیِ نثرِ فارسی و ادبِ تطبیقی)
۱۳۷۶ حکایت همچنان باقی
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/8504-1391-09-04-13-22-00.html
@iranboom_ir
دکتر عبدالحسینِ زرینکوب پژوهشگرِ تاریخدان و تاریخنگار،ادبدان و فرهنگشناس، ایرانشناس و اسلامشناس،حافظشناس و مولویپژوه در 27 اسفندماهِ 1301 خورشیدی در استانِ لرستان، شهرِ بروجرد به خاک گهربار دیده بر جهان گشود.
این بزرگمرد ایرانی در سالِ 1327 دانشنامهیِ کارشناسیِ ادبیاتِ خود را با رتبهیِ نخست از دانشکدهیِ ادبیاتِ دانشگاهِ تهران و در سالِ 1334 از پایاننامهیِ دکترایش در رشتهیِ ادبیاتِ همین دانشکده زیرِ نامِ «نقدالشعر، تاریخ و اصولِ آن»به راهنماییِ علامه بدیعالزمانِ فروزانفر دفاع کرد.
در سالِ ۱۳۳۰ به همراهِ شماری از فضلایِ عصر همچون شادروان دکتر محمدِ معین،زندهیاد دکتر پرویزِ ناتلِ خانلری، جاودان یاد دکترغلامحسینِ صدیقی و جاویدنام دکتر عباسِ زریابِ خویی برایِ مشارکت در طرحِ ترجمانِ مقالههایِ دایرهالمعارفِ اسلام(چاپِ هلند) دعوت شد.
دکتر زرینکوب به استادی در دانشگاههایِ تهران، پرینستون و کالیفرنیا در آمریکا،آکسفوردِ انگلستان و سوربنِ فرانسه و هند و پاکستان پرداختهاست.
دکتر زرینکوب در روز 24 شهریورماهِ 1378 خورشیدی درگذشت و در قطعهیِ هنرمندانِ بهشتِ زهرایِ تهران، ردیف 143، قطعهی 88 به خاک سپرده شد.
دکتر منوچهرِ امیری استادِ ایرانی در دانشگاههایِ آمریکا گفتهاند: «دکتر زرینکوب یکی از نوابغی است که 200، 300 سال باید بگذرد تا یکی مثلِ ایشان پیدا شود».
همسر زندهیاد دکتر عبدالحسین زرینکوب شادروان دکتر قمر آریان که یار معنوی او در برخی از آثار ادبی بود و از نخستین دانشجویانِ زنِ دانشکدهیِ ادبیاتِ دانشگاهِ تهران و سپس استادِ ادبیاتِ دانشگاهِ تهران بود، در ۱ فروردینماهِ ۱۳۰۱ در قوچان زاده شد و در 23 فروردین 1391 خورشیدی در سن ۹۰ سالگی درگذشت و در قطعهیِ هنرمندانِ بهشتِ زهرا،ردیف 143، قطعهی 88 در کنارِ همسرش به خاک سپرده خواهد شد.
این دو گرچه فرزندی نداشتند اما بسیاری از فرزندانِ ایران شاگردِ آنان بودند و در حکمِ فرزندان این دو جاویدنام هستند و انبوه نوشتارهای برجای مانده از این دوبزرگوار هریک به سانِ فرزندی برومند، ماندگار و زیباست.
کتابها و نوشتارهای استادِ گرانمایه:
نقدِ ادبی
۱۳۲۳ فلسفهیِ شعر یا تاریخِ تطورِ شعر و شاعری در ایران
۱۳۳۸ نقدِ ادبی
۱۳۴۳ با کاروانِ حُله (جُنگی از نقدِ ادبی)
۱۳۴۶ شعرِ بیدروغ، شعرِ بینقاب
۱۳۴۹ از کوچهیِ رندان (بحث و بررسی و نقدِ اشعارِ حافظِ شیراز و تشریحِ شرایطِ سیاسی و اجتماعیِ شیراز در زمانِ شاه مسعود)
۱۳۶۳ سیری در شعرِ فارسی (بحثی انتقادی در شعرِ فارسی و تحوّلِ آن با نمونههایی از شعرِ شاعران)
۱۳۶۴ سِرّ ِنی (نقد و شرحِ تحلیلی و تطبیقیِ مثنویِ معنوی)
۱۳۶۶ بحر در کوزه (نقد و تفسیرِ قصّهها و تمثیلاتِ مثنویِ معنوی)
۱۳۷۰ پلهپله تا ملاقاتِ خدا (دربارهیِ زندگی، سلوک و اندیشهیِ مولانا و نحوهیِ آشناییش با شمسِ تبریزی و نیز سرگذشتِ شاگردانِ مولانا حسامالدینِ چلبی و صلاحالدینِ زرکوب)
۱۳۷۲ پیرِ گنجه، در جستجویِ ناکجاآباد (سرگذشتِ نظامیِ گنجهای و بررسیِ سرودهها و نوشتارهایِ وی و نیز پژوهش و بررسیِ تاریخِ آن دوران)
۱۳۷۲ آشنایی با نقدِ ادبی
۱۳۷۵ از گذشتهیِ ادبیِ ایران
۱۳۷۷ از نینامه
۱۳۷۸ دیدار با کعبهیِ جان(دربارهیِ زندگی، اندیشه، سرودهها و نوشتارهایِ خاقانیِ شروانی)
۱۳۸۱ نامور نامه (دربارهیِ فردوسی و شاهنامه
تاریخِ ایران
۱۳۳۰ دو قرن سکوت (دربارهیِ رویدادهایِ تازشِ عربها به ایران و پیامدهایِ دو سده پس از آن)
۱۳۴۳ تاریخِ ایرانِ بعد از اسلام
۱۳۵۴ فتحِ عرب در ایران
۱۳۶۴ تاریخِ مردمِ ایران (۲ جلدی)
۱۳۷۳ روزگاران (تاریخِ ایران از آغاز تا برافتادنِ سلطنتِ پهلوی)
۱۳۷۵ دنباله روزگاران ایران (تاریخِ ایران از آغاز تا برافتادنِ سلطنتِ پهلوی)
۱۳۷۵ روزگارانِ دیگر
۱۳۸۶ آشنایی با تاریخِ ایران
تاریخِ اسلام
۱۳۴۶ بامدادِ اسلام
۱۳۴۸ کارنامهیِ اسلام
اندیشه
۱۳۴۲ ارزشِ میراثِ صوفیه
۱۳۵۳ فرار از مدرسه
۱۳۵۷ جستجو در تصوفِ ایران
۱۳۶۹ در قلمروِ وجدان (سیری در باورها، دینها و اسطورهها)
۱۳۷۷ شعلهیِ طور
ترجمان:
۱۳۲۶ بنیادِ شعرِ فارسی
۱۳۲۸ ادبیاتِ فرانسه در قرونِ وسطی
۱۳۲۸ ادبیاتِ فرانسه در دورهیِ رنسانس
1329 متافیزیک از فلیسین شاله
۱۳۳۲ شرحِ قصیدهیِ ترساییهیِ خاقانی
۱۳۳۷ فنِ شعرِ ارسطو
۱۳۵۷ ارسطو و فنِ شعر
جُنگِ نوشتارها
۱۳۵۱ یادداشتها و اندیشهها
۱۳۵2 نه شرقی،نه غربی،انسانی
۱۳۵۶ از چیزهایِ دیگر (چند یادداشتِ پراکنده)
۱۳۶۳ با کاروانِ اندیشه
۱۳۶۵ دفترِ ایام(جُنگی از گفتارها، اندیشهها، و جستجوها)
۱۳۶۸ نقش بر آب(جستجویی چند در بارهیِ حافظ، گلشنِ راز، گذشتهیِ نثرِ فارسی و ادبِ تطبیقی)
۱۳۷۶ حکایت همچنان باقی
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/8504-1391-09-04-13-22-00.html
@iranboom_ir