غروب ستارهای تابان (احمد شاه مسعود) - سرودهٔ توران شهریاری (بهرامی)
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/39372
روانش شاد «احمد شاه مسعود»*
که در خون و رگش عشق وطن بود
نسب بردی ز تاجیکان فرمند
به فرهنگ نیاکان بود پابند
تبارش از تبار مهتران بود
فروغ فر ایرانی در آن بود
تمام عمر او شد صرف میهن
تو گویی بود از نسل تهمتن
چو بود آن آریامرد دلاور
ز شهر پنجشیر مرد پرور
به خوی آریایی بود پابند
دل و جان را ز مهر میهن آکند
دلش آکنده از یاد خدا بود
پس از آن عاشقی میهن ستا بود
برفت از نوجوانی چون در این راه
در این ره قهرمانی شد دل آگاه
بهین فرمانده جنگ آزمون بود
دگر فرماندهان را رهنمون بود
برای کسب آزادی کشور
نیاسود آن دل آگاه دلاور
از آن پس، آن عقاب تیز پرواز
نبرد دیگری را کرد آغاز
نبردش با گروه طالبان بود
چو او نامردمان را خصم جان بود
چنان سرگرم در کار وطن شد
که فارغ از حضور خویشتن شد
گروه طالبان جهل پرور
بگستردند بهرش دام دیگر
سرانجام آن دلیر عاشق و راد
سر و جان را به راه میهنش داد
تفو بادا بر آن ابلیس ناپاک
که آن آزاده را افکند بر خاک
دریغ از آنکه در مرز رهایی
فکندندش به مکر و ناروایی
دو روز از مرگ او چون رفت، ناگاه
شدیم از یازده سپتامبر آگاه
پس از آن چون دو مه بگذشت از آن غم
گروه طالبان پاشید از هم
کنون خالیست جای آن دل آگاه
به پیشاپیش مردان وطنخواه
دریغ از آن که آن فرمانده گرد
بسان اختری تابنده افسرد
ابر مردی دل آگاه و نژاده
کنون بر خاک گورش سر نهاده
اگر او خفت، خون او نخوابید
سزای خویشتن را طالبان دید
* به مناسبت قتل ناجوانمردانهی احمد شاهمسعود در 18 شهریور 1381 برابر 9 سپتامبر و 2 روز پیش از 11 سپتامبر
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/13872-ahmad-shah-masoud-ghorob-setare.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/39372
روانش شاد «احمد شاه مسعود»*
که در خون و رگش عشق وطن بود
نسب بردی ز تاجیکان فرمند
به فرهنگ نیاکان بود پابند
تبارش از تبار مهتران بود
فروغ فر ایرانی در آن بود
تمام عمر او شد صرف میهن
تو گویی بود از نسل تهمتن
چو بود آن آریامرد دلاور
ز شهر پنجشیر مرد پرور
به خوی آریایی بود پابند
دل و جان را ز مهر میهن آکند
دلش آکنده از یاد خدا بود
پس از آن عاشقی میهن ستا بود
برفت از نوجوانی چون در این راه
در این ره قهرمانی شد دل آگاه
بهین فرمانده جنگ آزمون بود
دگر فرماندهان را رهنمون بود
برای کسب آزادی کشور
نیاسود آن دل آگاه دلاور
از آن پس، آن عقاب تیز پرواز
نبرد دیگری را کرد آغاز
نبردش با گروه طالبان بود
چو او نامردمان را خصم جان بود
چنان سرگرم در کار وطن شد
که فارغ از حضور خویشتن شد
گروه طالبان جهل پرور
بگستردند بهرش دام دیگر
سرانجام آن دلیر عاشق و راد
سر و جان را به راه میهنش داد
تفو بادا بر آن ابلیس ناپاک
که آن آزاده را افکند بر خاک
دریغ از آنکه در مرز رهایی
فکندندش به مکر و ناروایی
دو روز از مرگ او چون رفت، ناگاه
شدیم از یازده سپتامبر آگاه
پس از آن چون دو مه بگذشت از آن غم
گروه طالبان پاشید از هم
کنون خالیست جای آن دل آگاه
به پیشاپیش مردان وطنخواه
دریغ از آن که آن فرمانده گرد
بسان اختری تابنده افسرد
ابر مردی دل آگاه و نژاده
کنون بر خاک گورش سر نهاده
اگر او خفت، خون او نخوابید
سزای خویشتن را طالبان دید
* به مناسبت قتل ناجوانمردانهی احمد شاهمسعود در 18 شهریور 1381 برابر 9 سپتامبر و 2 روز پیش از 11 سپتامبر
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/13872-ahmad-shah-masoud-ghorob-setare.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
Telegram
ایران بوم
غروب ستارهای تابان (احمد شاه مسعود)
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/13872-ahmad-shah-masoud-ghorob-setare.html
@iranboom_ir
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/13872-ahmad-shah-masoud-ghorob-setare.html
@iranboom_ir
«شیر دره پنجشیر» فراموش شدنی نیست
احمد شاه مسعود در دوران مبارزه خود به خلاف دیگر رهبران جهادی ـ که بیشتر اوقات را در بیرون از افغانستان بودند ـ هیچ گاه افغانستان را در این سالها ترک نکرد و از قول او نقل کردهاند که گفته است: «اگر به اندازه همین کلاه من در افغانستان برایم جا باقی بماند، خاکم را ترک نخواهم کرد و به مبارزه ادامه خواهم داد».
احمد شاه مسعود، پس از سالها مقاومت در برابر اشغال افغانستان به دست ارتش شوروی و نبرد با گروه طالبان، دو روز پیش از حملات یازدهم سپتامبر، در نتیجه حمله انتحاری دو مرد عرب وابسته به گروه تروریستی «القاعده» به شهادت رسید.
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/3164-shir-dare-panjshir-faramosh-shodani-nist.html
جرمش این بود که اسرار هویدا میکرد
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/3663-jormash-in-bod-asrar-hoveida-mikard.html
از قتل احمدشاه مسعود تا قتل استاد ربانی
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/3874-az-ghatl-ahmad-shah-masoud-ta-ghatl-ostad-rabani.html
تصاویری از احمدشاه مسعود «شیر دره پنجشیر»
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/7484-aks-ahmad-shah-masoud-shir-dare-panjshir.html
به مناسبت سالروز شهادت استاد «برهان الدین ربانی» - شهید صلح افغانستان در قاب تصویر
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/7608-ostad-rabbani-dar-ghab-tasvir.html
شیر درۀ پنجشیر - احمدشاه مسعود
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/8288-shir-dare-panjshir.html
غروب ستارهای تابان (احمد شاه مسعود) - سرودهٔ توران شهریاری (بهرامی)
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/13872-ahmad-shah-masoud-ghorob-setare.html
احمد شاه مسعود - شادروان ادیب برومند
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/41713
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
احمد شاه مسعود در دوران مبارزه خود به خلاف دیگر رهبران جهادی ـ که بیشتر اوقات را در بیرون از افغانستان بودند ـ هیچ گاه افغانستان را در این سالها ترک نکرد و از قول او نقل کردهاند که گفته است: «اگر به اندازه همین کلاه من در افغانستان برایم جا باقی بماند، خاکم را ترک نخواهم کرد و به مبارزه ادامه خواهم داد».
احمد شاه مسعود، پس از سالها مقاومت در برابر اشغال افغانستان به دست ارتش شوروی و نبرد با گروه طالبان، دو روز پیش از حملات یازدهم سپتامبر، در نتیجه حمله انتحاری دو مرد عرب وابسته به گروه تروریستی «القاعده» به شهادت رسید.
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/3164-shir-dare-panjshir-faramosh-shodani-nist.html
جرمش این بود که اسرار هویدا میکرد
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/3663-jormash-in-bod-asrar-hoveida-mikard.html
از قتل احمدشاه مسعود تا قتل استاد ربانی
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/3874-az-ghatl-ahmad-shah-masoud-ta-ghatl-ostad-rabani.html
تصاویری از احمدشاه مسعود «شیر دره پنجشیر»
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/7484-aks-ahmad-shah-masoud-shir-dare-panjshir.html
به مناسبت سالروز شهادت استاد «برهان الدین ربانی» - شهید صلح افغانستان در قاب تصویر
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/7608-ostad-rabbani-dar-ghab-tasvir.html
شیر درۀ پنجشیر - احمدشاه مسعود
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/8288-shir-dare-panjshir.html
غروب ستارهای تابان (احمد شاه مسعود) - سرودهٔ توران شهریاری (بهرامی)
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/13872-ahmad-shah-masoud-ghorob-setare.html
احمد شاه مسعود - شادروان ادیب برومند
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/41713
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
آمايش سرزمين راهی دراز و نرفته.pdf
556.4 KB
آمایش سرزمین؛ راهی دراز و نرفته
دکتر هوشنگ طالع
ماهنامه خواندنی، شماره ۱۱۸، آذر و دی ۱۴۰۰
@iranboom_ir
دکتر هوشنگ طالع
ماهنامه خواندنی، شماره ۱۱۸، آذر و دی ۱۴۰۰
@iranboom_ir
به مناسبت هیجدهم شهریورماه ؛ سال روز شهادت فرمانده ی سرافراز ایران بزرگ ؛ شیردره پنج شیر : احمد شاه مسعود.
بلند قامت تر از کوه های پامیر
شهید خفته بر دامان پنجشیر
غریوت باز می پیچد ز نخجیر
کجا شیر را توانند کرد زنجیر
۱۳۹۳/۶/۱۸
بیگی سینا لنگرودی
#احمد_شاه_مسعود
#شیر_دره_پنجشیر
@iranboom_ir
بلند قامت تر از کوه های پامیر
شهید خفته بر دامان پنجشیر
غریوت باز می پیچد ز نخجیر
کجا شیر را توانند کرد زنجیر
۱۳۹۳/۶/۱۸
بیگی سینا لنگرودی
#احمد_شاه_مسعود
#شیر_دره_پنجشیر
@iranboom_ir
۱۸ شهریور ۱۳۸۸، بانو تاجزمان دانش ـ حقوقدان و از مفاخر فرهنگی ایران ـ درگذشت.
تاجزمان دانش در سال ۱۳۰۵ در تبریز متولد شد.
یادش گرامی.
@iranboom_ir
تاجزمان دانش در سال ۱۳۰۵ در تبریز متولد شد.
یادش گرامی.
@iranboom_ir
شیر درۀ پنجشیر - احمدشاه مسعود
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/8288-shir-dare-panjshir.html
@iranboom_ir
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/8288-shir-dare-panjshir.html
@iranboom_ir
دادجان عطاالهیف روزنامه نگار تبعیدی تاجیکستان در آلمان
http://www.iranboom.ir/iranshahr/iran-pajohi/16230-tajikestan-941217.html
تلاش برای فارسی زدایی سازمان یافته در افغانستان
http://www.iranboom.ir/iranshahr/iran-pajohi/16229-talash-baraye-farsi-zodaei-sazeman-yafte-dar-afghanestan.html
برده کیست؟ برده دار کیست؟
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/negahe-roz/16228-barde-kist-941217-001.html
کاریکلماتور - مجله خواندنی شماره 90
* آنقدر آزاده باش که در خیابانهای ذهنت منع رفت و آمد نباشد!
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/zabanzad/16234-karikalamator-maj-khandani-90.html
از اینجا و آنجا، از دیروز تا امروز... - (از لابهلای خبرهای روزنامهها،مجلهها و خبرگزاریها) – مجله خواندنی شماره 90
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/16233-khabar-maj-khandani-90-941217.html
نوشتارهای خوانندگان – مجله خواندنی شماره 90
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/16232-neveshtar-khanandegan-shomare-90.html
@iranboom_ir
http://www.iranboom.ir/iranshahr/iran-pajohi/16230-tajikestan-941217.html
تلاش برای فارسی زدایی سازمان یافته در افغانستان
http://www.iranboom.ir/iranshahr/iran-pajohi/16229-talash-baraye-farsi-zodaei-sazeman-yafte-dar-afghanestan.html
برده کیست؟ برده دار کیست؟
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/negahe-roz/16228-barde-kist-941217-001.html
کاریکلماتور - مجله خواندنی شماره 90
* آنقدر آزاده باش که در خیابانهای ذهنت منع رفت و آمد نباشد!
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/zabanzad/16234-karikalamator-maj-khandani-90.html
از اینجا و آنجا، از دیروز تا امروز... - (از لابهلای خبرهای روزنامهها،مجلهها و خبرگزاریها) – مجله خواندنی شماره 90
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/16233-khabar-maj-khandani-90-941217.html
نوشتارهای خوانندگان – مجله خواندنی شماره 90
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/16232-neveshtar-khanandegan-shomare-90.html
@iranboom_ir
داستانهای ایرانی - مدیر مدرسه
جلال آل احمد
انگار برای شنیدنش گوش لازم نیست. صدو پنجاه تومان در کار گزینی کل مایه گذاشته بودم تا این حکم را به امضاء رسانده بودم.توصیه هم برده بودم و تازه دوماه هم دویده
بودم. مو، لای درزش نمی رفت.می دانستم که چه او بپذیرد، چه نپذیرد، کارتمام است. خودش هم می دانست.حتما هم دستگیرش شد که با این نک و نالی که می کرد، خودش را کنف کرده.ولی کاری بود و شده بود.در کارگزینی کل، سفارش کرده بودند که برای خالی نبودن عریضه رونویس را به رویت رییس فرهنگ
هم برسانم تازه این طور شد.وگر نه بالی حکم کارگزینی کل چه کسی می توانست حرفی بزند؟ یک وزارت خانه بود و یک کارگزینی!شوخی که نبود.ته دلم قرص تر از این ها بود که محتاج به این استدلالها باشم.اما به نظرم همه این تقصیرها از این سیگار
لعنتی بود که به خیال خودم خواسته بودم خرجش را از محل اضافه حقوق شغل جدیدم در بیاورم. البته از معلمی، هم اقم نشسته بود.ده سال « الف.ب.» درس دادن و قیافه های بهت زده ی بچه های مردم برای مزخرف ترین چرندی که می
گویی... و استغناء با غین و استقراء با قاف و خراسانی و هندی و قدیمی تری شعر دری و صنعت ارسال مثل و رد العجز... و ازاین مزخرفات! دیدم دارم خر می شوم. گفتم مدیر بشوم. مدیر دبستان! دیگر نه درس خواهم داد و نه مجبور خواهم بود برای فرار از اتلاف وقت، در امتحان تجدیدی به هر احمق بی شعوری هفت بدهم تا ایام آخر تابستانم را که لذیذترین تکه ی تعطیلات است، نجات داده باشم. این بود که راه افتادم. رفتم و از اهلش پرسیدم. از یک کار چاق کن.
دستم را توی دست کارگزینی گذاشت و قول و قرار و طرفین خوش و خرم و یک روز هم نشانی مدرسه را دستم دادند که بروم وارسی، که باب میلم هست یا نه. و رفتم.مدرسه دو طبقه بود و نوساز بود و در دامنه ی کوه تنها افتاده بود و آفتاب رو بود.یک فرهنگ دوست خر پول، عمارتش را وسط زمین خودش ساخته بود و بیست و پنج ساله در اختیار فرهنگ گذاشته بود که مدرسه اش کنند و رفت و آمد بشود و جاده ها کوبیده بشود و این قدر ازین بشودها بشود، تا دل ننه باباها بسوزد و برای اینکه راه بچه هاشان را کوتاه بکنند، بیایند همان اطراف مدرسه را بخرند و خانه بسازند و زمین یارو از متری یک عباسی بشود صد تومان. یارو اسمش را هم روی دیوار مدرسه
کاشی کاری کرده بود. هنوز درو همسایه پیدا نکرده بودند که حرف شان بشود و لنگ و پاچه ی سعدی و بابا طاهر را بکشند میان و یک ورق دیگر از تاریخ الشعرا را بکوبند روی نبش دیوار کوچه شان.تابلوی مدرسه هم حسابی و بزرگ و خوانا.از صد متری داد می زد که توانا بود هر.... هر چه دلتان بخواهد! با شیر و خورشیدش که آن بالا سر، سه پا ایستاده بود و زورکی تعادل خودش را حفظ می کرد
و خورشید خانم روی کولش با ابروهای پیوسته و قمچیلی که به دست داشت و تاسه تیر پرتاب، اطراف مدرسه بیابان بود. درندشت و بی آب و آبادانی و آن ته روبه شمال، ردیف کاج های درهم فرو رفته ای که از سر دیوار گلی یک باغ پیدا بود روی
آسمان لکه دراز و تیره ای زده بود.حتما تا بیست و پنج سال دیگر همه ی این اطراف پر می شد و بوق ماشین و ونگ ونگ بچه ها و فریاد لبویی و زنگ روزنامه فروشی و عربده ی گل به سر دارم خیار!نان یارو توی روغن بود.- « راستی شاید متری ده دوازده شاهی بیشتر نخریده باشد؟ شاید هم زمین ها را همین جوری به ثبت دادهباشد؟ هان؟ - احمق به توچه؟!...»
بله این فکرها را همان روزی کردم که ناشناس به مدرسه سر زدم و آخر سر هم به این نتیجه رسیدم که مردم،حق دارند جایی بخوابند که آب زیرشان نرود.-« تو اگر مردی، عرضه داشته باش مدیر همین مدرسه هم بشو.» و رفته بودم و دنبال کاررا گرفته بودم تا رسیده بودم به اینجا.همان روز وارسی فهمیده بودم که مدیر قبلی
مدرسه زندانی است. لابد کله اش بوی قرمه سبزی می داده و باز لابد حالا دارد کفاره گناهانی را می دهد که یا خودش نکرده یا آهنگری در بلخ کرده. جزو پر قیچی ها ی رییس فرهنگ هم کسی نبود که با مدیرشان، اضافه حقوقی نصیبش بشود و ناچار سرودستی برای این کار بشکند. خارج از مرکز هم نداشت.این معلومات را توی کارگزینی بدست آورده بودم. هنوز « گه خوردم نامه نویسی » هم مد نشده بود که بگویم یارو به این زودی ها از سولدونی در خواهد آمد.فکر نمی کردم که دیگری هم برای این وسط بیابان دلش لک زده باشد با زمستان سختش و با رفت و آمد دشوارش.
این بودکه خیالم راحت بود. از همه ی اینها گذشته کارگزینی کل موافقت کرده بود!
دست است که پیش از بلند شدن بوی اسکناس، آن جا هم دوسه تا عیب شرعی و عرفی گرفته بودند و مثلا گفته بودن لابد کاسه ای زیر نیم کاسه است که فلانی یعنی من، با ده سال سابقه ی تدریس، می خواهد مدیر دبستان بشود!
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/dastan/4875-modir-madrese.html
https://www.tg-me.com/iranboom_or
جلال آل احمد
انگار برای شنیدنش گوش لازم نیست. صدو پنجاه تومان در کار گزینی کل مایه گذاشته بودم تا این حکم را به امضاء رسانده بودم.توصیه هم برده بودم و تازه دوماه هم دویده
بودم. مو، لای درزش نمی رفت.می دانستم که چه او بپذیرد، چه نپذیرد، کارتمام است. خودش هم می دانست.حتما هم دستگیرش شد که با این نک و نالی که می کرد، خودش را کنف کرده.ولی کاری بود و شده بود.در کارگزینی کل، سفارش کرده بودند که برای خالی نبودن عریضه رونویس را به رویت رییس فرهنگ
هم برسانم تازه این طور شد.وگر نه بالی حکم کارگزینی کل چه کسی می توانست حرفی بزند؟ یک وزارت خانه بود و یک کارگزینی!شوخی که نبود.ته دلم قرص تر از این ها بود که محتاج به این استدلالها باشم.اما به نظرم همه این تقصیرها از این سیگار
لعنتی بود که به خیال خودم خواسته بودم خرجش را از محل اضافه حقوق شغل جدیدم در بیاورم. البته از معلمی، هم اقم نشسته بود.ده سال « الف.ب.» درس دادن و قیافه های بهت زده ی بچه های مردم برای مزخرف ترین چرندی که می
گویی... و استغناء با غین و استقراء با قاف و خراسانی و هندی و قدیمی تری شعر دری و صنعت ارسال مثل و رد العجز... و ازاین مزخرفات! دیدم دارم خر می شوم. گفتم مدیر بشوم. مدیر دبستان! دیگر نه درس خواهم داد و نه مجبور خواهم بود برای فرار از اتلاف وقت، در امتحان تجدیدی به هر احمق بی شعوری هفت بدهم تا ایام آخر تابستانم را که لذیذترین تکه ی تعطیلات است، نجات داده باشم. این بود که راه افتادم. رفتم و از اهلش پرسیدم. از یک کار چاق کن.
دستم را توی دست کارگزینی گذاشت و قول و قرار و طرفین خوش و خرم و یک روز هم نشانی مدرسه را دستم دادند که بروم وارسی، که باب میلم هست یا نه. و رفتم.مدرسه دو طبقه بود و نوساز بود و در دامنه ی کوه تنها افتاده بود و آفتاب رو بود.یک فرهنگ دوست خر پول، عمارتش را وسط زمین خودش ساخته بود و بیست و پنج ساله در اختیار فرهنگ گذاشته بود که مدرسه اش کنند و رفت و آمد بشود و جاده ها کوبیده بشود و این قدر ازین بشودها بشود، تا دل ننه باباها بسوزد و برای اینکه راه بچه هاشان را کوتاه بکنند، بیایند همان اطراف مدرسه را بخرند و خانه بسازند و زمین یارو از متری یک عباسی بشود صد تومان. یارو اسمش را هم روی دیوار مدرسه
کاشی کاری کرده بود. هنوز درو همسایه پیدا نکرده بودند که حرف شان بشود و لنگ و پاچه ی سعدی و بابا طاهر را بکشند میان و یک ورق دیگر از تاریخ الشعرا را بکوبند روی نبش دیوار کوچه شان.تابلوی مدرسه هم حسابی و بزرگ و خوانا.از صد متری داد می زد که توانا بود هر.... هر چه دلتان بخواهد! با شیر و خورشیدش که آن بالا سر، سه پا ایستاده بود و زورکی تعادل خودش را حفظ می کرد
و خورشید خانم روی کولش با ابروهای پیوسته و قمچیلی که به دست داشت و تاسه تیر پرتاب، اطراف مدرسه بیابان بود. درندشت و بی آب و آبادانی و آن ته روبه شمال، ردیف کاج های درهم فرو رفته ای که از سر دیوار گلی یک باغ پیدا بود روی
آسمان لکه دراز و تیره ای زده بود.حتما تا بیست و پنج سال دیگر همه ی این اطراف پر می شد و بوق ماشین و ونگ ونگ بچه ها و فریاد لبویی و زنگ روزنامه فروشی و عربده ی گل به سر دارم خیار!نان یارو توی روغن بود.- « راستی شاید متری ده دوازده شاهی بیشتر نخریده باشد؟ شاید هم زمین ها را همین جوری به ثبت دادهباشد؟ هان؟ - احمق به توچه؟!...»
بله این فکرها را همان روزی کردم که ناشناس به مدرسه سر زدم و آخر سر هم به این نتیجه رسیدم که مردم،حق دارند جایی بخوابند که آب زیرشان نرود.-« تو اگر مردی، عرضه داشته باش مدیر همین مدرسه هم بشو.» و رفته بودم و دنبال کاررا گرفته بودم تا رسیده بودم به اینجا.همان روز وارسی فهمیده بودم که مدیر قبلی
مدرسه زندانی است. لابد کله اش بوی قرمه سبزی می داده و باز لابد حالا دارد کفاره گناهانی را می دهد که یا خودش نکرده یا آهنگری در بلخ کرده. جزو پر قیچی ها ی رییس فرهنگ هم کسی نبود که با مدیرشان، اضافه حقوقی نصیبش بشود و ناچار سرودستی برای این کار بشکند. خارج از مرکز هم نداشت.این معلومات را توی کارگزینی بدست آورده بودم. هنوز « گه خوردم نامه نویسی » هم مد نشده بود که بگویم یارو به این زودی ها از سولدونی در خواهد آمد.فکر نمی کردم که دیگری هم برای این وسط بیابان دلش لک زده باشد با زمستان سختش و با رفت و آمد دشوارش.
این بودکه خیالم راحت بود. از همه ی اینها گذشته کارگزینی کل موافقت کرده بود!
دست است که پیش از بلند شدن بوی اسکناس، آن جا هم دوسه تا عیب شرعی و عرفی گرفته بودند و مثلا گفته بودن لابد کاسه ای زیر نیم کاسه است که فلانی یعنی من، با ده سال سابقه ی تدریس، می خواهد مدیر دبستان بشود!
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/dastan/4875-modir-madrese.html
https://www.tg-me.com/iranboom_or
آرامگاه «فخر رازی» فیلسوف و متکلم ایرانی در هرات
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/39392
آرامگاه فخر رازی بزرگترین فیلسوف، متکلم و خطیب مسلمان و صاحب کتاب "مفاتیح الغیب" که در قرن ششم هجری میزیست، در شهر هرات واقع شده است.
"محمد بن عمر بن حسین بن علی طبرستانی" معروف به فخر رازی یا امام فخر رازی بزرگترین متکلم، فیلسوف و خطیب بزرگ جهان اسلام در 25 رمضان سال 544 قمری و بنا به قولی در سال 534 قمری در شهر "ری" متولد شد.
"خلیلالله خلیلی" در کتاب "آثار هرات" که در سال 1309 خورشیدی در هرات منتشر شده به نقل از "ابن خلکان" آورده است: "ولادت با سعادت امام فخر در ری واقع شده و از آنجا در "خوارزم" و تمام دیار "ماوراء النهر" و خراسان رفته، به تحصیل کاملی به هرات تشریف آوردند."
فخر رازی، عالم برجسته
فخر رازی از برجستهترین حکما و علمای ایران، در علوم عقلی و نقلی، تاریخ، کلام، فقه و اصول، تفسیر و حکمت و علوم ادبی، و ریاضیات، سرآمد عصر خود بود.
این مفسر کبیر قرآن, نخبهترین عنصر صالح در دوران خود بود که با حربه عقل و دانش در حوزه معقولات مبارزه کرده است.
خلیلی که در آثار هرات زندگی و روحیات فخر رازی را بررسی نموده تأکید کرده است : "در شیوه بیان به آن درجه سوز و تاثیر داشتند که هیچ کس نمیبود که خواه به مواعظی که به زبان عربی میفرمودند و خواه در نصیح که به لفظ فارسی بیان میکردند, نمیگریست."
خلیلی در ادامه همین مبحث نوشته است "در هرات بسیاری از اهل مذاهب به خدمتشان رسیده و از انجمنهای علمی و ادبیشان استفاده کردهاند.
در برخی از منابع نقل شده است که پای درس فخر رازی بیش از 2 هزار تن از دانشمندان زمان، حضور داشتند.
گفته میشود که حتی در موقع سواری نیز فقها و شاگردان، در رکاب استاد خود حرکت میکردند.
مفاتیح الغیب یا "تفسیر کبیر"
در منابع مختلف آثار فراوانی از فخر رازی معرفی شده است که معروف ترین آنها تفسیر مفاتیح الغیب مشهور به تفسیرکبیر است که تا هنوز مورد استفاده علمای اسلامی قرار دارد.
مفاتیح الغیب که به علت حجم زیادش به تفسیر کبیر معروف شده مهم ترین تفسیر قرآن کریم به زبان عربی است و یکی از دلایل شهرت این اثر تأثیر آن بر مفسران و تفاسیری است که بعد از فخر رازی نوشته شده است.
دیگر آثار فخر رازی
"الاربعین فی اصول الدین"، "اساس التقدیس"، "اسرار التنزیل و انوار التاویل"، "اسرارالنجوم"، "شرح قانون ابن سینا"، "شرح زمخشری"، "شرح نهج البلاغه"، "القضاء و قدر" نام برخی دیگر از آثار فخر رازی است.
در کتاب آثار هرات به نقل از ابن خلکان آمده است: "هر کتابی را که امام فخر رازی تألیف میکرد، در همان وقت به اقطار بلاد تقسیم شده و در معرض استفاده واقع میشد.
تسلط فوقالعاده به زبان و ادبیات فارسی
فخر رازی به زبان و ادبیات فارسی فوقالعاده مسلط بود و در کتاب "لغتنامه دهخدا" و برخی از کتب ادبی اشعاری از این دانشمند بزرگ ایران به شرح ذیل نقل شده است.
ای دل زغبار جهل اگر پاک شوی
تو روح مجردی بر افلاک شوی
عرش است نشیمن تو، شرمت ناید
کایی و مقیم توده خاک شوی
*
اگر با تو نسازد دشمن، ای دوست!
تو می باید که با دشمن بسازی
گرت رنجی رسد مخروش و مخراش
توکل کن به لطف بی نیازی
وگر نه چند روزی صبر فرما
نه او ماند، نه تو، نه فخر رازی
*
کنه خردم درخور اثبات تو نیست
وآرامش جان جز به مناجات تو نیست
من ذات تو را به واجبی کی دانم
داننده ذات تو بجز ذات تو نیست
***
آن کس که بداند و بداند که بداند
اسب خرد خویش زگردون بجهاند
آن کس که نداند بداند که نداند
او لاشه خر خویش به منزل رساند
آن کس که نداند و نداند که نداند
در جهل مرکب ابدالدهر بماند
خلیلی شاعر و پژوهشگر افغان رباعی را از فخر رازی در آثار هرات نقل کرده که گویا کتیبه قبر او هم بوده است:
هر گز دل من ز علم محروم نشد
کم ماند ز اسرار که مفهوم نشد
هفتاد و دو سال درس گفتم شب و روز
معلوم شد که هیج معلوم نشد
وفات و مزار فخر رازی
فخر رازی در روز دوشنبه همزمان با روز اول عید سعید فطر سال 606 هجری قمری در 63 سالگی در شهر هرات درگذشت و در همان روز در شمالغرب این شهر، در منطقهای که در آن دوران به نام "مزدا خان" معروف بود به خاک سپرده شد.
در کتاب "جغرافیه عمومی هرات" نوشته "رسول پویان" آمده است: در زمان "سلطان حسین بایقرا" عمارتی بر مزار فخر رازی آباد شد ولی در جریان درگیریی که میان "شیبانیان" و "صفویان" رخ داد آن مقبره ویران شد.
در سال 1328خورشیدی، ایوان کوچکی توسط شخصی با نام "حاج آدم خان" احداث و لوحی بر سر مزار فخر رازی نیز نصب شد.
در حال حاضر آرمگاه فخر رازی در شهر هرات، یکی از بناهای بزرگ تاریخی این شهر شمرده میشود و زیارتگاه خاص و عام مردم این دیار است.
http://www.iranboom.ir/gardesh-gari/5676-aramgah-fakhr-razi-afghanestan.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/39392
آرامگاه فخر رازی بزرگترین فیلسوف، متکلم و خطیب مسلمان و صاحب کتاب "مفاتیح الغیب" که در قرن ششم هجری میزیست، در شهر هرات واقع شده است.
"محمد بن عمر بن حسین بن علی طبرستانی" معروف به فخر رازی یا امام فخر رازی بزرگترین متکلم، فیلسوف و خطیب بزرگ جهان اسلام در 25 رمضان سال 544 قمری و بنا به قولی در سال 534 قمری در شهر "ری" متولد شد.
"خلیلالله خلیلی" در کتاب "آثار هرات" که در سال 1309 خورشیدی در هرات منتشر شده به نقل از "ابن خلکان" آورده است: "ولادت با سعادت امام فخر در ری واقع شده و از آنجا در "خوارزم" و تمام دیار "ماوراء النهر" و خراسان رفته، به تحصیل کاملی به هرات تشریف آوردند."
فخر رازی، عالم برجسته
فخر رازی از برجستهترین حکما و علمای ایران، در علوم عقلی و نقلی، تاریخ، کلام، فقه و اصول، تفسیر و حکمت و علوم ادبی، و ریاضیات، سرآمد عصر خود بود.
این مفسر کبیر قرآن, نخبهترین عنصر صالح در دوران خود بود که با حربه عقل و دانش در حوزه معقولات مبارزه کرده است.
خلیلی که در آثار هرات زندگی و روحیات فخر رازی را بررسی نموده تأکید کرده است : "در شیوه بیان به آن درجه سوز و تاثیر داشتند که هیچ کس نمیبود که خواه به مواعظی که به زبان عربی میفرمودند و خواه در نصیح که به لفظ فارسی بیان میکردند, نمیگریست."
خلیلی در ادامه همین مبحث نوشته است "در هرات بسیاری از اهل مذاهب به خدمتشان رسیده و از انجمنهای علمی و ادبیشان استفاده کردهاند.
در برخی از منابع نقل شده است که پای درس فخر رازی بیش از 2 هزار تن از دانشمندان زمان، حضور داشتند.
گفته میشود که حتی در موقع سواری نیز فقها و شاگردان، در رکاب استاد خود حرکت میکردند.
مفاتیح الغیب یا "تفسیر کبیر"
در منابع مختلف آثار فراوانی از فخر رازی معرفی شده است که معروف ترین آنها تفسیر مفاتیح الغیب مشهور به تفسیرکبیر است که تا هنوز مورد استفاده علمای اسلامی قرار دارد.
مفاتیح الغیب که به علت حجم زیادش به تفسیر کبیر معروف شده مهم ترین تفسیر قرآن کریم به زبان عربی است و یکی از دلایل شهرت این اثر تأثیر آن بر مفسران و تفاسیری است که بعد از فخر رازی نوشته شده است.
دیگر آثار فخر رازی
"الاربعین فی اصول الدین"، "اساس التقدیس"، "اسرار التنزیل و انوار التاویل"، "اسرارالنجوم"، "شرح قانون ابن سینا"، "شرح زمخشری"، "شرح نهج البلاغه"، "القضاء و قدر" نام برخی دیگر از آثار فخر رازی است.
در کتاب آثار هرات به نقل از ابن خلکان آمده است: "هر کتابی را که امام فخر رازی تألیف میکرد، در همان وقت به اقطار بلاد تقسیم شده و در معرض استفاده واقع میشد.
تسلط فوقالعاده به زبان و ادبیات فارسی
فخر رازی به زبان و ادبیات فارسی فوقالعاده مسلط بود و در کتاب "لغتنامه دهخدا" و برخی از کتب ادبی اشعاری از این دانشمند بزرگ ایران به شرح ذیل نقل شده است.
ای دل زغبار جهل اگر پاک شوی
تو روح مجردی بر افلاک شوی
عرش است نشیمن تو، شرمت ناید
کایی و مقیم توده خاک شوی
*
اگر با تو نسازد دشمن، ای دوست!
تو می باید که با دشمن بسازی
گرت رنجی رسد مخروش و مخراش
توکل کن به لطف بی نیازی
وگر نه چند روزی صبر فرما
نه او ماند، نه تو، نه فخر رازی
*
کنه خردم درخور اثبات تو نیست
وآرامش جان جز به مناجات تو نیست
من ذات تو را به واجبی کی دانم
داننده ذات تو بجز ذات تو نیست
***
آن کس که بداند و بداند که بداند
اسب خرد خویش زگردون بجهاند
آن کس که نداند بداند که نداند
او لاشه خر خویش به منزل رساند
آن کس که نداند و نداند که نداند
در جهل مرکب ابدالدهر بماند
خلیلی شاعر و پژوهشگر افغان رباعی را از فخر رازی در آثار هرات نقل کرده که گویا کتیبه قبر او هم بوده است:
هر گز دل من ز علم محروم نشد
کم ماند ز اسرار که مفهوم نشد
هفتاد و دو سال درس گفتم شب و روز
معلوم شد که هیج معلوم نشد
وفات و مزار فخر رازی
فخر رازی در روز دوشنبه همزمان با روز اول عید سعید فطر سال 606 هجری قمری در 63 سالگی در شهر هرات درگذشت و در همان روز در شمالغرب این شهر، در منطقهای که در آن دوران به نام "مزدا خان" معروف بود به خاک سپرده شد.
در کتاب "جغرافیه عمومی هرات" نوشته "رسول پویان" آمده است: در زمان "سلطان حسین بایقرا" عمارتی بر مزار فخر رازی آباد شد ولی در جریان درگیریی که میان "شیبانیان" و "صفویان" رخ داد آن مقبره ویران شد.
در سال 1328خورشیدی، ایوان کوچکی توسط شخصی با نام "حاج آدم خان" احداث و لوحی بر سر مزار فخر رازی نیز نصب شد.
در حال حاضر آرمگاه فخر رازی در شهر هرات، یکی از بناهای بزرگ تاریخی این شهر شمرده میشود و زیارتگاه خاص و عام مردم این دیار است.
http://www.iranboom.ir/gardesh-gari/5676-aramgah-fakhr-razi-afghanestan.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
Telegram
ایران بوم
آرامگاه «فخر رازی» فیلسوف و متکلم ایرانی
http://www.iranboom.ir/gardesh-gari/5676-aramgah-fakhr-razi-afghanestan.html
@iranboom_ir
http://www.iranboom.ir/gardesh-gari/5676-aramgah-fakhr-razi-afghanestan.html
@iranboom_ir
۸۷ سال پیش در ۲۰ شهریور ۱۳۱۶، دکتر جلال خالقی مطلق ـ ادیب و پژوهشگر و شاهنامه پژوه ـ به دنیا آمد.
عمرشان دراز باد!
@iranboom_ir
ایران و ایرانگرایی در گذشت روزگاران
https://www.iranboom.ir/iranshahr/iran-pajohi/14984-iran-irangaraei-dar-gozasht-rozegaran.html
سرگذشت زبان فارسی - دکتر جلال خالقی مطلق
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/zaban-pajohi/8896-sargozasht-zaban-farsi.html
گُلِ رنجهای کهن
http://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/2888-golranjhaye-kohan.html
ایران گرایی در شاهنامه
http://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/1119-iran-garaei-shahname.html
تأثیر شاهنامه
http://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/8831-tasir-shahnameh.html
اهمیت شاهنامه فردوسی
http://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/1120-ahmiat-shahname-ferdosi.html
معنی دیگری از «ایران» و «ایرانیان» در شاهنامه
http://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/3078-mani-digari-az-iran-dar-shahname.html
بینش شاهنامه فردوسی - بخش نخست
http://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/5326-binesh-shahname-ferdosi.html
بینش شاهنامه ـ بخش دوم
http://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/5387-binesh-shahname-2.html
بینش شاهنامه - بخش سوم
http://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/5419-binesh-shahname-bakhsh-sevom.html
خالقی مطلق - فردوسی – شاهنامه / نگاهی به کتاب «سخنهای دیرینه»
https://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/5440-sokhan-dirine-khaleghi-motlagh.html
کیخسرو و کوروش
https://www.iranboom.ir/nam-avaran/koroshe-bozorg/3541-keikhsore-korosh.html
مردگیران، جشن بهاری زنان
http://www.iranboom.ir/jashnha/esfandgan/10971-mard-giran.html
نظری در باره هویت مادر سیاوش(جلال خالقی مطلق)
http://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/2223-nazari-darbare-hoviat-madar-sivash.html
یادداشت های شاهنامه: چراغ راهنمایی به هزارتوهای حماسه ی ایران
https://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/2210-yaddasht-shahnameh-cheragh.html
گفت و گو با دکتر جلال خالقی مطلق (بخش نخست)
https://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/360-dr-khaleghi-1.html
گفت و گو با دکتر جلال خالقی مطلق (بخش دوم)
http://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/361-dr-khaleghi-2.html
گفتگو با خالقی مطلق و خانواده صفا درباره صدسالگی تولد صفا
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/goftego/2419-sad-salegi-safa.html
سنجشی میان فردوسی و هومریونانی
http://www.iranboom.ir/hakime-tos/hakime-tos/1114-ferdosi-homer2.html
مراسم رونمایی از شاهنامه فردوسی به تصحیح دکترجلال خالقی مطلق
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/gozaresh/85-ronama-shahname.html
رستم و سهراب شاهنامه به روایت خالقی مطلق
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/14206-rostam-sohrab-khaleghi.html
یادداشهای شاهنامه، نگارش دکتر خالقی مطلق (چهاربخش در سه جلد) منتشر شد
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/2388-yaddasht-shahnameh-khleghi-motlagh.html
___
کانال تلگرامی ایرانبوم
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
عمرشان دراز باد!
@iranboom_ir
ایران و ایرانگرایی در گذشت روزگاران
https://www.iranboom.ir/iranshahr/iran-pajohi/14984-iran-irangaraei-dar-gozasht-rozegaran.html
سرگذشت زبان فارسی - دکتر جلال خالقی مطلق
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/zaban-pajohi/8896-sargozasht-zaban-farsi.html
گُلِ رنجهای کهن
http://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/2888-golranjhaye-kohan.html
ایران گرایی در شاهنامه
http://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/1119-iran-garaei-shahname.html
تأثیر شاهنامه
http://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/8831-tasir-shahnameh.html
اهمیت شاهنامه فردوسی
http://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/1120-ahmiat-shahname-ferdosi.html
معنی دیگری از «ایران» و «ایرانیان» در شاهنامه
http://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/3078-mani-digari-az-iran-dar-shahname.html
بینش شاهنامه فردوسی - بخش نخست
http://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/5326-binesh-shahname-ferdosi.html
بینش شاهنامه ـ بخش دوم
http://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/5387-binesh-shahname-2.html
بینش شاهنامه - بخش سوم
http://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/5419-binesh-shahname-bakhsh-sevom.html
خالقی مطلق - فردوسی – شاهنامه / نگاهی به کتاب «سخنهای دیرینه»
https://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/5440-sokhan-dirine-khaleghi-motlagh.html
کیخسرو و کوروش
https://www.iranboom.ir/nam-avaran/koroshe-bozorg/3541-keikhsore-korosh.html
مردگیران، جشن بهاری زنان
http://www.iranboom.ir/jashnha/esfandgan/10971-mard-giran.html
نظری در باره هویت مادر سیاوش(جلال خالقی مطلق)
http://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/2223-nazari-darbare-hoviat-madar-sivash.html
یادداشت های شاهنامه: چراغ راهنمایی به هزارتوهای حماسه ی ایران
https://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/2210-yaddasht-shahnameh-cheragh.html
گفت و گو با دکتر جلال خالقی مطلق (بخش نخست)
https://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/360-dr-khaleghi-1.html
گفت و گو با دکتر جلال خالقی مطلق (بخش دوم)
http://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/361-dr-khaleghi-2.html
گفتگو با خالقی مطلق و خانواده صفا درباره صدسالگی تولد صفا
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/goftego/2419-sad-salegi-safa.html
سنجشی میان فردوسی و هومریونانی
http://www.iranboom.ir/hakime-tos/hakime-tos/1114-ferdosi-homer2.html
مراسم رونمایی از شاهنامه فردوسی به تصحیح دکترجلال خالقی مطلق
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/gozaresh/85-ronama-shahname.html
رستم و سهراب شاهنامه به روایت خالقی مطلق
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/14206-rostam-sohrab-khaleghi.html
یادداشهای شاهنامه، نگارش دکتر خالقی مطلق (چهاربخش در سه جلد) منتشر شد
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/2388-yaddasht-shahnameh-khleghi-motlagh.html
___
کانال تلگرامی ایرانبوم
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
عبدالمحمد آیتی (اردیبهشت ۱۳۰۵ بروجرد لرستان - ۲۰ شهریور ۱۳۹۲) پژوهشگر، نویسنده و مترجم معاصر در حوزه فلسفه، تاریخ و ادب فارسی و عربی بود.
یادش گرامی باد.
@iranboom_ir
گفتگو با شادروان عبدالمحمد آیتی - بحر بیانتهای دانش و اخلاق
اشاره: آشنایی با دانشوران و فراز و نشیب زندگیشان برای همگان و به ویژه جوانان بسیار راهگشا و پندآموز است. یکی از آن میان شادروان استاد عبدالمحمد آیتی پژوهشگر، نویسنده و مترجم معاصر در حوزه فلسفه، تاریخ و ادب فارسی و عربی است که 20 شهریور سال جاری (1392) پس از سالها کوشش و جوشش و خلق آثار پربار درگذشت. آن مرحوم افزون بر تحصیلات حوزوی، در دانشگاه نیز درس آموخت و کتابهای بسیاری از عربی و انگلیسی ترجمه کرد. ترجمههای «قرآن مجید»، «نهجالبلاغه» و «صحیفه سجادیه» از آثار ماندگار اوست. استاد آیتی عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی بود و در این شورا ریاست شورای علمی دانشنامۀ تحقیقات ادبی را بر عهده داشت. آنچه از این پس طی چند شماره در این ستون از نظر خوانندگان گرامی خواهد گذشت، گفتگوی بلندی است که چند سال پیش به همت سرکار خانم دسترنجی صورت گرفته و با نام «بحر بی انتهای دانش و اخلاق» در کتاب زندگینامه و خدمات علمی و فرهنگی استاد عبدالمحمد آیتی (از انتشارات انجمن آثار و مفاخر فرهنگی) به چاپ رسیده است.
***
ضمن تشکر از شما که دعوت مرا به مصاحبه پذیرفتید، خواهش میکنم در آغاز مصاحبه از کودکی، خانواده، محیط پرورش و تحصیلات خود بگویید به گونهای که خوانندگان در فضای سالهای 1305 بروجرد قرار بگیرند و مأنوس با عبدالمحمد آیتی جوان، داستان زندگی شما را مرور کنند.
مادرم حافظۀ عجیبی داشت، صدها قصه بلد بود: «قصۀ ملک محمد»، «قصۀ نارنج طلا»، «قصه سه خیاره»، «قصه دختر سیاهروز»، «قصۀ پادشاهی که دخترانش را میکشت» و دهها قصه فکاهی دیگر چون «قصههای آکچل» و قصه آن مرد و زن سادهدل روستایی به نام «هارتو و زرناتو» و «دانه انار». بعضی قصههای مادرم را در کتاب قصههای آذربایجان که شادروان صمد بهرنگی نوشته، بعدها خواندهام. این قصههای مشترک با اندکی تفاوت روایت، نشانه یک ملت واحد است.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/goftego/10449-abdolmohammad-ayat.html
____
کانال تلگرامی ایرانبوم
https://www.tg-me.com/joinchat-BTli7Dy87gKr4Pr7-2LhsA
یادش گرامی باد.
@iranboom_ir
گفتگو با شادروان عبدالمحمد آیتی - بحر بیانتهای دانش و اخلاق
اشاره: آشنایی با دانشوران و فراز و نشیب زندگیشان برای همگان و به ویژه جوانان بسیار راهگشا و پندآموز است. یکی از آن میان شادروان استاد عبدالمحمد آیتی پژوهشگر، نویسنده و مترجم معاصر در حوزه فلسفه، تاریخ و ادب فارسی و عربی است که 20 شهریور سال جاری (1392) پس از سالها کوشش و جوشش و خلق آثار پربار درگذشت. آن مرحوم افزون بر تحصیلات حوزوی، در دانشگاه نیز درس آموخت و کتابهای بسیاری از عربی و انگلیسی ترجمه کرد. ترجمههای «قرآن مجید»، «نهجالبلاغه» و «صحیفه سجادیه» از آثار ماندگار اوست. استاد آیتی عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی بود و در این شورا ریاست شورای علمی دانشنامۀ تحقیقات ادبی را بر عهده داشت. آنچه از این پس طی چند شماره در این ستون از نظر خوانندگان گرامی خواهد گذشت، گفتگوی بلندی است که چند سال پیش به همت سرکار خانم دسترنجی صورت گرفته و با نام «بحر بی انتهای دانش و اخلاق» در کتاب زندگینامه و خدمات علمی و فرهنگی استاد عبدالمحمد آیتی (از انتشارات انجمن آثار و مفاخر فرهنگی) به چاپ رسیده است.
***
ضمن تشکر از شما که دعوت مرا به مصاحبه پذیرفتید، خواهش میکنم در آغاز مصاحبه از کودکی، خانواده، محیط پرورش و تحصیلات خود بگویید به گونهای که خوانندگان در فضای سالهای 1305 بروجرد قرار بگیرند و مأنوس با عبدالمحمد آیتی جوان، داستان زندگی شما را مرور کنند.
مادرم حافظۀ عجیبی داشت، صدها قصه بلد بود: «قصۀ ملک محمد»، «قصۀ نارنج طلا»، «قصه سه خیاره»، «قصه دختر سیاهروز»، «قصۀ پادشاهی که دخترانش را میکشت» و دهها قصه فکاهی دیگر چون «قصههای آکچل» و قصه آن مرد و زن سادهدل روستایی به نام «هارتو و زرناتو» و «دانه انار». بعضی قصههای مادرم را در کتاب قصههای آذربایجان که شادروان صمد بهرنگی نوشته، بعدها خواندهام. این قصههای مشترک با اندکی تفاوت روایت، نشانه یک ملت واحد است.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/goftego/10449-abdolmohammad-ayat.html
____
کانال تلگرامی ایرانبوم
https://www.tg-me.com/joinchat-BTli7Dy87gKr4Pr7-2LhsA
شیر_دره_پنجشیر_احمد_شاه_مسعود_هما_ارژنگی
<unknown>
به انگیزه سالگشت شهادت شیر دره پنجشیر
احمد شاه مسعود...
🔸آنانی که با تیشه خرد و میهن دوستی به جنگ نادانی و ستم می روند، زندگان جاویدند....
شاعر و خوانش: بانو #هما_ارژنگی
@iranboom_ir
احمد شاه مسعود...
🔸آنانی که با تیشه خرد و میهن دوستی به جنگ نادانی و ستم می روند، زندگان جاویدند....
شاعر و خوانش: بانو #هما_ارژنگی
@iranboom_ir
زنان در شاهنامه
نوشته: دكتر جلال خالقی مطلق
ترجمه دكتر احمد بینظير
چاپ اول 1395، انتشارات مرواريد
قطع وزيری، 206صفحه، جلد سخت
کتابفروشی توس
@iranboom_ir
نوشته: دكتر جلال خالقی مطلق
ترجمه دكتر احمد بینظير
چاپ اول 1395، انتشارات مرواريد
قطع وزيری، 206صفحه، جلد سخت
کتابفروشی توس
@iranboom_ir
آموزه هایی که از اندیشه سرشارند؛
ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺑﭙﺮﺳﻨﺪ ﺍﺯ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ ﭼﻪ ﻣﯽﺗﻮﺍﻥ ﺁﻣﻮﺧﺖ؟
ﭘﺎﺳﺦ ﻣﻦ ﺑﺪﻭﻥ ﮔﺰﺍﻓﻪﮔﻮﯾﯽ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯽﺗﻮﺍﻥ ﺍﺯ ﻫﺮ ﺑﺮﮒ شاهنامه ﻧﮑﺘﻪﺍﯼ ﺁﻣﻮﺧﺖ.
ﺍﺯ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ، کشورداری ﺁﻣﻮﺧﺘﻪﺍﻧﺪ.
ﺍﺯ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ، چکامه سرایی ﺁﻣﻮﺧﺘﻪﺍﻧﺪ.
ﺍﺯ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ، زبان پارسی ﺭﺍ ﺁﻣﻮﺧﺘﻪﺍﻧﺪ.
ﺍﺯ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ ﺧﻮﯼ، ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻭ ﻣﻨﺶ ﻧﯿﮑﻮ ﺁﻣﻮﺧﺘﻪﺍﻧﺪ.
ﺍﺯ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ، ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺁﻣﻮﺧﺘﻪﺍﻧﺪ.
ﺍﺯ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ، ﺗﺎﺭﯾﺦ ﻭ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻧﮋﺍﺩﻩ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺁﻣﻮﺧﺘﻪﺍﻧﺪ.
ﺍﺯ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ، ﺭﻭﺵﻫﺎ، ﺑﺎﻭﺭﻫﺎ ﻭ ﺁﯾﯿﻦﻫﺎﯼ ﻧﯿﺎﮐﺎﻥ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺁﻣﻮﺧﺘﻪﺍﻧﺪ.
ﺍﺯ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ، ﻫﻮﯾﺖ ﻭ ﺷﻨﺎﺳﻪ ﺗﺎﺭﯾﺨﯽ، ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﻭ ﻣﻠﯽ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ ﺭﺍ ﺁﻣﻮﺧﺘﻪﺍﻧﺪ.
ﺩﮐﺘﺮ جلال خالقی مطلق ادیب و پژوهشگر و شاهنامه شناس.
@iranboom_ir
ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺑﭙﺮﺳﻨﺪ ﺍﺯ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ ﭼﻪ ﻣﯽﺗﻮﺍﻥ ﺁﻣﻮﺧﺖ؟
ﭘﺎﺳﺦ ﻣﻦ ﺑﺪﻭﻥ ﮔﺰﺍﻓﻪﮔﻮﯾﯽ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯽﺗﻮﺍﻥ ﺍﺯ ﻫﺮ ﺑﺮﮒ شاهنامه ﻧﮑﺘﻪﺍﯼ ﺁﻣﻮﺧﺖ.
ﺍﺯ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ، کشورداری ﺁﻣﻮﺧﺘﻪﺍﻧﺪ.
ﺍﺯ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ، چکامه سرایی ﺁﻣﻮﺧﺘﻪﺍﻧﺪ.
ﺍﺯ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ، زبان پارسی ﺭﺍ ﺁﻣﻮﺧﺘﻪﺍﻧﺪ.
ﺍﺯ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ ﺧﻮﯼ، ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻭ ﻣﻨﺶ ﻧﯿﮑﻮ ﺁﻣﻮﺧﺘﻪﺍﻧﺪ.
ﺍﺯ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ، ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺁﻣﻮﺧﺘﻪﺍﻧﺪ.
ﺍﺯ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ، ﺗﺎﺭﯾﺦ ﻭ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻧﮋﺍﺩﻩ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺁﻣﻮﺧﺘﻪﺍﻧﺪ.
ﺍﺯ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ، ﺭﻭﺵﻫﺎ، ﺑﺎﻭﺭﻫﺎ ﻭ ﺁﯾﯿﻦﻫﺎﯼ ﻧﯿﺎﮐﺎﻥ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺁﻣﻮﺧﺘﻪﺍﻧﺪ.
ﺍﺯ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ، ﻫﻮﯾﺖ ﻭ ﺷﻨﺎﺳﻪ ﺗﺎﺭﯾﺨﯽ، ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﻭ ﻣﻠﯽ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ ﺭﺍ ﺁﻣﻮﺧﺘﻪﺍﻧﺪ.
ﺩﮐﺘﺮ جلال خالقی مطلق ادیب و پژوهشگر و شاهنامه شناس.
@iranboom_ir