ایران بوم
٣۰ امردادماه، سالروز نبرد چالدران @iranboom_ir
سالروز جنگ چالدران؛ در گفتوگو با استاد دکتر هوشنگ طالع
نبرد چالدران از جمله مهمترین و تاثیرگذارترین جنگهای تاریخ ایران بوده و روایتها و داستانهای گوناگون و گاه متناقضی درباره آن وجود دارد. حتی با وجود اینکه شاه اسماعیل احیاکننده دولت متمرکز ایران پس از اسلام محسوب میشود و جنگ چالدران ، در سالهای اخیر بسیار مورد سوءاستفاده قومگرایان قرار گرفته. به همین انگیزه تصمیم گرفتیم برای رسیدن به تصویری دقیقتر و شفافتر پژوهشی در این زمینه انجام دهیم و روز سه شنبه به همراه هموندان کارگروه ایرانشناسی انجمن افراز به دیدار آقای دکتر هوشنگ طالع رفتیم و در این زمینه با ایشان گفتگو کردیم. گزیدهای از این گفتگو را در زیر میخوانید:
همانطور که میدانید پس از فروپاشی ساسانیان به طور دقیق، به مدت ۸۵۰ سال کشور ما دارای حکومت مرکزی و یکپارچه نبود و ارتباط سرزمینهای فلات ایران و مردمان ایرانی تبار ساکن این سرزمینها از هم گسیخته بود. حتی خاطره «شاهنشاهی ایران» که عبارتست از وحدت همهی مردمان ایرانی تبار و همهي سرزمینهای ایرانینشین برای مدتها بود که به فراموشی سپرده شده بود. باید دانست که شاهنشاهی ایران ، نماد گونهای از شکل حکومت نیست. بلکه حکومت میتواند به اشکال گوناگون باشد اما شاهنشاهی ایران بر پا باشد. از سوی دیگر میتواند مانند دورهی پیشین عنوان شاهنشاهی ایران را داشته باشد ولی به تجزیه کشور هم تن بدهد. بنابراین این دو، مفاهیمی جدا از هم هستند.
پس از ۸۵۰ سال شاهد ظهور پدیدهای شگرف هستیم، یک فرزند سیزده ساله در جلوی سپاه ایران میایستد و تمام بزرگان کشور پشت سر او صف میبندند. چرا که زمان تحقق نیاز اجتماعی و آرمانی که ایرانیان سالها در انتظارش بودند یعنی وحدت دوباره ایرانزمین، فرا رسیده بود و باید دانست که نیرومندترین پدیدهی این جهان آن نیاز اجتماعی و آن نیاز ملی است که زمان ظهور آن فرا رسیده باشد.
گویی که نرمافزار آرمان ایرانزمین متحد هم در ذهن شاه اسماعیل و هم همراهان او کار گذاشته شده بود . چرا که در آغاز شاهد حرکت او به سمت دل ایرانشهر یعنی سرزمین عراق کنونی و بعد از آن به سمت شرق و در هم کوبیدن ازبکان هستیم، و تمام حرکات او بیانگر این حقیقت است.
پیروزیهای پی در پی و نبردهای بدون شکست به رهبری یک نوجوان افکار عمومی را به سرعت به این سمت کشاند که شاه اسماعیل همان منجی وعده داده شده است تا آیین شیعه را تبدیل به آیینی جهانی کند. اندیشهای که حتی خود شاه اسماعیل هم باورش کرد و باعث شد ایرانیان، همانطور که عثمانیها قصد داشتند با حمله به دل اروپا و فتح ونیز به رم و کلیسای کاتولیک دست پیدا کنند و آیین اسلام تسنن را به عنوان آیین جهانی اعلام کنند، به فکر فتح اسلامبول، فتح ونیز و در نهایت تصرف رم و جهانی کردن آیین تشیع بیفتند. اندیشهای که هم موجب احیاء شاهنشاهی ایران شد و هم در ادامه با بلندپروازیهای غیر عقلانی و به دور از واقعیت به فاجعه و شکست ایرانیان در نبرد چالدران انجامید .
با وجود قدرت گرفتن یک دولت شیعه در ایران به رهبری شاه اسماعیل، دولت عثمانی به هیچ وجه تمایلی برای برخورد با ایران نداشت. چرا که برای لشگرکشی و تصرف ایران از اسلامبول راهی طولانی یعنی مسافتی بیش از ۲۰۰۰ کیلومتر به همراه خطرات در کمین در طول این مسیر را در پیش رو داشت . در صورتی که میتوانست با تجهیز چنین لشگری و حمله به اروپا غنایم بسیار بیشتری را نصیب خود کند.
ولی شاه اسماعیل سودای پادشاهی جهان را در سر داشت و برخورد بین دو ابرقدرت حتمی بود. بنابراین به منظور تحریک عثمانی به تاخت و تاز در سرزمینهای شرقی فلات آناتولی پرداخت که با هیچ پاسخی از طرف دربار عثمانی مواجه نشد. تا اینکه شاه اسماعیل، رخت زنانه برای سلطان عثمانی فرستاد تا میان درباریان عثمانی او را تحقیر کرده و به بزدلی متهم کند. این مساله نمیتوانست از چشم درباریان و مردم پنهان بماند و چیزی نبود که سلطان سلیم بتواند در برابر آن سکوت کند. پس ناچار به تجهیز سپاه پرداخت و به سمت دامگهی که شاه اسماعیل برایش مهیا کرده بود حرکت کرد. وی در میان راه ۳۰۰ تا ۴۰۰ هزار نفر از شیعیان را قتل عام کرد و بر پیشانی شمار زیادی از شیعیان « داغ » زد تا قابل شناسایی باشند .
این در حالی بود که شاه اسماعیل برای پیروزی ، نیاز به جنگیدن نداشت. چرا که سرتاسر فلات آناتولی تا شهر انگوریه (آنکارای امروزی) شیعه نشین بودند و به ندایی از طرف شاه اسماعیل علیه امپراطوری عثمانی سر به شورش برمیداشتند.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhe-eslami/13955-chaldoran-dr-tale.html
__
کانال تلگرامی ایرانبوم
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
نبرد چالدران از جمله مهمترین و تاثیرگذارترین جنگهای تاریخ ایران بوده و روایتها و داستانهای گوناگون و گاه متناقضی درباره آن وجود دارد. حتی با وجود اینکه شاه اسماعیل احیاکننده دولت متمرکز ایران پس از اسلام محسوب میشود و جنگ چالدران ، در سالهای اخیر بسیار مورد سوءاستفاده قومگرایان قرار گرفته. به همین انگیزه تصمیم گرفتیم برای رسیدن به تصویری دقیقتر و شفافتر پژوهشی در این زمینه انجام دهیم و روز سه شنبه به همراه هموندان کارگروه ایرانشناسی انجمن افراز به دیدار آقای دکتر هوشنگ طالع رفتیم و در این زمینه با ایشان گفتگو کردیم. گزیدهای از این گفتگو را در زیر میخوانید:
همانطور که میدانید پس از فروپاشی ساسانیان به طور دقیق، به مدت ۸۵۰ سال کشور ما دارای حکومت مرکزی و یکپارچه نبود و ارتباط سرزمینهای فلات ایران و مردمان ایرانی تبار ساکن این سرزمینها از هم گسیخته بود. حتی خاطره «شاهنشاهی ایران» که عبارتست از وحدت همهی مردمان ایرانی تبار و همهي سرزمینهای ایرانینشین برای مدتها بود که به فراموشی سپرده شده بود. باید دانست که شاهنشاهی ایران ، نماد گونهای از شکل حکومت نیست. بلکه حکومت میتواند به اشکال گوناگون باشد اما شاهنشاهی ایران بر پا باشد. از سوی دیگر میتواند مانند دورهی پیشین عنوان شاهنشاهی ایران را داشته باشد ولی به تجزیه کشور هم تن بدهد. بنابراین این دو، مفاهیمی جدا از هم هستند.
پس از ۸۵۰ سال شاهد ظهور پدیدهای شگرف هستیم، یک فرزند سیزده ساله در جلوی سپاه ایران میایستد و تمام بزرگان کشور پشت سر او صف میبندند. چرا که زمان تحقق نیاز اجتماعی و آرمانی که ایرانیان سالها در انتظارش بودند یعنی وحدت دوباره ایرانزمین، فرا رسیده بود و باید دانست که نیرومندترین پدیدهی این جهان آن نیاز اجتماعی و آن نیاز ملی است که زمان ظهور آن فرا رسیده باشد.
گویی که نرمافزار آرمان ایرانزمین متحد هم در ذهن شاه اسماعیل و هم همراهان او کار گذاشته شده بود . چرا که در آغاز شاهد حرکت او به سمت دل ایرانشهر یعنی سرزمین عراق کنونی و بعد از آن به سمت شرق و در هم کوبیدن ازبکان هستیم، و تمام حرکات او بیانگر این حقیقت است.
پیروزیهای پی در پی و نبردهای بدون شکست به رهبری یک نوجوان افکار عمومی را به سرعت به این سمت کشاند که شاه اسماعیل همان منجی وعده داده شده است تا آیین شیعه را تبدیل به آیینی جهانی کند. اندیشهای که حتی خود شاه اسماعیل هم باورش کرد و باعث شد ایرانیان، همانطور که عثمانیها قصد داشتند با حمله به دل اروپا و فتح ونیز به رم و کلیسای کاتولیک دست پیدا کنند و آیین اسلام تسنن را به عنوان آیین جهانی اعلام کنند، به فکر فتح اسلامبول، فتح ونیز و در نهایت تصرف رم و جهانی کردن آیین تشیع بیفتند. اندیشهای که هم موجب احیاء شاهنشاهی ایران شد و هم در ادامه با بلندپروازیهای غیر عقلانی و به دور از واقعیت به فاجعه و شکست ایرانیان در نبرد چالدران انجامید .
با وجود قدرت گرفتن یک دولت شیعه در ایران به رهبری شاه اسماعیل، دولت عثمانی به هیچ وجه تمایلی برای برخورد با ایران نداشت. چرا که برای لشگرکشی و تصرف ایران از اسلامبول راهی طولانی یعنی مسافتی بیش از ۲۰۰۰ کیلومتر به همراه خطرات در کمین در طول این مسیر را در پیش رو داشت . در صورتی که میتوانست با تجهیز چنین لشگری و حمله به اروپا غنایم بسیار بیشتری را نصیب خود کند.
ولی شاه اسماعیل سودای پادشاهی جهان را در سر داشت و برخورد بین دو ابرقدرت حتمی بود. بنابراین به منظور تحریک عثمانی به تاخت و تاز در سرزمینهای شرقی فلات آناتولی پرداخت که با هیچ پاسخی از طرف دربار عثمانی مواجه نشد. تا اینکه شاه اسماعیل، رخت زنانه برای سلطان عثمانی فرستاد تا میان درباریان عثمانی او را تحقیر کرده و به بزدلی متهم کند. این مساله نمیتوانست از چشم درباریان و مردم پنهان بماند و چیزی نبود که سلطان سلیم بتواند در برابر آن سکوت کند. پس ناچار به تجهیز سپاه پرداخت و به سمت دامگهی که شاه اسماعیل برایش مهیا کرده بود حرکت کرد. وی در میان راه ۳۰۰ تا ۴۰۰ هزار نفر از شیعیان را قتل عام کرد و بر پیشانی شمار زیادی از شیعیان « داغ » زد تا قابل شناسایی باشند .
این در حالی بود که شاه اسماعیل برای پیروزی ، نیاز به جنگیدن نداشت. چرا که سرتاسر فلات آناتولی تا شهر انگوریه (آنکارای امروزی) شیعه نشین بودند و به ندایی از طرف شاه اسماعیل علیه امپراطوری عثمانی سر به شورش برمیداشتند.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhe-eslami/13955-chaldoran-dr-tale.html
__
کانال تلگرامی ایرانبوم
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
میراث زبان فارسی 1
خواجه عبدالله انصاری
بارالها ...
از کوي تو بيرون نشود پاي خيالم
نکند فرق به حالم
چه براني
چه بخوانی
چه به اوجم برساني ...
چه به خاکم بکشاني ...
نه من آنم که برنجم ...
نه تو آني که براني...
نه من آنم که ز فيض نگهت چشم بپوشم
نه تو آني که گدا را ننوازي به نگاهي
در اگر باز نگردد...
نروم باز به جايي
پشت ديوار نشينم چو گدا بر سر راهي
کس به غير از تو نخواهم
چه بخواهي چه نخواهي
باز کن در که جز اين خانه مرا نيست پناهي
____
کانال تلگرامی ایرانبوم
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
خواجه عبدالله انصاری
بارالها ...
از کوي تو بيرون نشود پاي خيالم
نکند فرق به حالم
چه براني
چه بخوانی
چه به اوجم برساني ...
چه به خاکم بکشاني ...
نه من آنم که برنجم ...
نه تو آني که براني...
نه من آنم که ز فيض نگهت چشم بپوشم
نه تو آني که گدا را ننوازي به نگاهي
در اگر باز نگردد...
نروم باز به جايي
پشت ديوار نشينم چو گدا بر سر راهي
کس به غير از تو نخواهم
چه بخواهي چه نخواهي
باز کن در که جز اين خانه مرا نيست پناهي
____
کانال تلگرامی ایرانبوم
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
Telegram
ایران بوم
نگرشی بر تاریخ و فرهنگ ایران زمین
www.iranboom.ir
www.iranboom.ir
امروز ۳۱ مرداد ماه، زادروزِ پدرِ معماریِ نوینِ ایران «استاد هوشنگِ سیحون» است؛ هوشنگِ سیحون از چهرههایِ ماندگار و درخشانِ هنرِ معماری و نقاشیِ ایران به شمار میرود که با خلقِ آثاری فاخر مانندِ جایگاهِ ابدیِ بزرگانی چون خیام، کمالالملک، بوعلی سینا، نادرشاهِ افشار، کلنل محمدتقی خانِ پسیان و دهها مقبره و آرامگاهِ دیگر خدمتی بزرگ در راهِ اعتلایِ نامِ فرهنگ و معماریِ ایران انجام داد.
استاد هوشنگِ سیحون دهها بنایِ دیگر در ایران طراحی کرده بود که میخواست اجرا شود اما انقلابیون پس از پیروزیِ انقلابِ اسلامی به خانه او هجوم بردند و آن را مصادره کردند و کارهایِ طراحی و نقاشی و همینطور مجموعهای از عتیقههایِ سیحون از جمله بزرگترین مجسمهیِ گاو به دست آمده از منطقهیِ باستانیِ مارلیک را به غارت بردند که برخی از آنها به گفتهیِ سیحون بعدها از بازارهایِ هنری و عتیقه در خارج از کشور سر درآورد.
یادش گرامی و راهش پررهرو باد🌹
@iranboom_ir
استاد هوشنگِ سیحون دهها بنایِ دیگر در ایران طراحی کرده بود که میخواست اجرا شود اما انقلابیون پس از پیروزیِ انقلابِ اسلامی به خانه او هجوم بردند و آن را مصادره کردند و کارهایِ طراحی و نقاشی و همینطور مجموعهای از عتیقههایِ سیحون از جمله بزرگترین مجسمهیِ گاو به دست آمده از منطقهیِ باستانیِ مارلیک را به غارت بردند که برخی از آنها به گفتهیِ سیحون بعدها از بازارهایِ هنری و عتیقه در خارج از کشور سر درآورد.
یادش گرامی و راهش پررهرو باد🌹
@iranboom_ir
داغستان؛ مرزبان شمالی ایرانزمین
حامد کاظمزاده
قفقاز نام رشته کوهی است، از رشتهکوههای شمالی ایرانزمین که منطقهی کنار آن را به همین جهت «قفقاز»1 مینامند. منطقهی قفقاز از مصب رود ولگا در دریای مازندران و مصب رود دُن در دریای آزوف در شمال آغاز شده و تا رود کورا و ارس در جنوب ادامه دارد. این در حالی است که منطقهی قفقاز توسط رشتهکوه قفقاز به دو بخش مجزایِ قفقاز شمالی و قفقاز جنوبی تقسیم میشود. قفقاز جنوبی که در ادبیات روسی به ماورای قفقاز شهره است، امروزه از سه کشور مستقل جمهوری آذربایجان (منطقه تاریخی آران و شروان)، گرجستان و ارمنستان و همچنین جمهوری قراباغ کوهستانی، نخجوان، آجاریا (آجارستان)، آبخازیا (آبخازستان) و اوستیای/آسی (ایرستون) جنوبی تشکیل شده است.
قفقاز شمالی با واقع شدن در شمال جبال بزرگ قفقاز و جنوب روسیه از دیرباز با ایرانزمین و جهان اسلام همانند قفقاز جنوبی در ارتباط بوده است. این خطه را که در منابع ایرانی با عنوان ماورای قفقاز2 میشناسیم، از هفت جمهوری و دو ولایت تشکیل شده که از شرق عبارتند از جمهوریهای داغستان3، چچن4 (چچنستان)، اینگوش5 (اینگوشستان)، اوستیای/آسی شمالی6 (ایرستون شمالی)، کاباردینو/ بالکاریا7 (قبارطه ـ بلغار)، کاراچای/ چرکسیا8 (قرهچای ـ چرکسستان) و آدیغیا9 (آدیغه) و همچنین ولایتهای (سرزمینهای) کراسنودار10 و استاوروپل11. وجود نفت و گاز، محسوب شدن در راهرو (کریدور) شمال به جنوب، داشتن بنادر مناسب و قرار گرفتن در کنار دو دریای سیاه و مازندران از سایر خصوصیات ژئوپلتیکی منطقه است.
تنوّع فرهنگی و اجتماعی، در کنار شاخصههای دینی با دارا بودن گوناگونیِ مذهبی از اسلام حنفی، شافعی و شیعی، یهودیت، مسحیت اُرتدوکس شرقی، گریگوری و کاتولیک، بودیسم، ادیان یکتاپرستی باستانی مانند یزیدی12 و ادیان یا باورهای خرافی یا به تعبیر بیگانگان بتپرستی و شرک، پیچیدگیهای سیاسی و اجتماعی منطقه را نشان میدهد. شناخت در زمینهی این اقوام و مذاهب که با ایرانزمین در ارتباط بودهاند، بخشی از مطالعات ایرانشناسی محسوب میگردد که تاکنون شاید و باید بدان پرداخته نشده است.
قفقاز چهارراه مهم جغرافیایی است که سرزمینهای شمالی یعنی روسیه را به جنوب، آسیا و اروپا را به آسیای مرکزی در شرق متصل میسازد و در اصل، حلقهی واصل میان قارهی اروپا و آسیاست. در کنار این موقعیت جغرافیایی، پل ارتباطی میان شمال ـ جنوب و شرق ـ غرب محسوب میگردد و از دوران باستان و جادهی ابریشم و جادهی چای، قفقاز، مسیر اصلی و نزدیک این تردد بوده است. از جمله ویژگیهای قفقاز در تاریخ، وابستگی آن به یکی قدرتهای منطقهای یا جهانی بوده است. شاید دلیل این امر نیز تلاقی تمدنهای بزرگ در قفقاز باشد، بهطوری که زمانی ایران و روم، دو تمدّن شکوفای باستان، زمانی دیگر اسلام، و در دوران متأخر ایران صفوی، عثمانی و روسیهی تزاری در قفقاز به یکدیگر پیوند میخوردند و به طوری که از نظر هانتیگتون، قفقاز در لبهی برخورد تمدنها قرار دارد13.
تشکیل سه کشور مستقل در قفقاز جنوبی پس از فروپاشی شوروی، نتوانست این کشورها را از وابستگی تاریخی به یک قدرتِ دیگر رهایی دهد. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی که به پایان یافتن جنگ سرد منجر شد، در منطقهی قفقاز، خلأ قدرت آشکارا احساس میشد. خلأ قدرت و آمادگی تاریخی دولتهای تازه به استقلال رسیده برای وابستگی همهجانبه به یک قدرت خارجی از یک سو و اهمیت استراتژیک این منطقه از سوی دیگر، این منطقه را به محلی برای رقابت قدرتهای منطقهای و جهانی تبدیل ساخت. در این میان دولت آمریکا که فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی را پایان جهان دو قطبی و شروع سیادت خود بر جهان میپنداشت، برنامهی دراز مدتی را برای حضور در قفقاز طراحی نمود و برای خود در این منطقه منافع ملی تعریف کرد؛ از سوی دیگر، دولتمردان روسیه از همان اوایل استقلال جمهوریهای قفقاز جنوبی به این مناطق به دیدهی حیات خلوت خود مینگریستند و برای همین، نمیتوانستند شاهد فراگیر شدن حضور رقیبان منطقهای و فرامنطقهای خود در این کشورها باشند؛ موضوعی که بهرغم میل روسیه رخ داده و امروزه این منطقه به یکی از حساسترین نقاط تقابل روسیه با آمریکا و ناتو تبدیل شده است.
از دیگر ویژگیهای قفقاز که باید به آن اشاره شود، نوع ساختار و مرزبندی قومی در منطقه قفقاز است که بنا بر آن، مردم منطقه درگیر مناقشههای گوناگون با منشأ قومی و مذهبی هستند. همهی این اختلافات ریشهی تاریخی دارند و محصول و میراث دولت روسیه تزاری و جانشین آن، دولت کمونیستی شوروی است.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/iranshahr/iranzamin/3256-daghestan-marzban-shomali-iran-zamin.html
___
کانال تلگرامی ایرانبوم
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
حامد کاظمزاده
قفقاز نام رشته کوهی است، از رشتهکوههای شمالی ایرانزمین که منطقهی کنار آن را به همین جهت «قفقاز»1 مینامند. منطقهی قفقاز از مصب رود ولگا در دریای مازندران و مصب رود دُن در دریای آزوف در شمال آغاز شده و تا رود کورا و ارس در جنوب ادامه دارد. این در حالی است که منطقهی قفقاز توسط رشتهکوه قفقاز به دو بخش مجزایِ قفقاز شمالی و قفقاز جنوبی تقسیم میشود. قفقاز جنوبی که در ادبیات روسی به ماورای قفقاز شهره است، امروزه از سه کشور مستقل جمهوری آذربایجان (منطقه تاریخی آران و شروان)، گرجستان و ارمنستان و همچنین جمهوری قراباغ کوهستانی، نخجوان، آجاریا (آجارستان)، آبخازیا (آبخازستان) و اوستیای/آسی (ایرستون) جنوبی تشکیل شده است.
قفقاز شمالی با واقع شدن در شمال جبال بزرگ قفقاز و جنوب روسیه از دیرباز با ایرانزمین و جهان اسلام همانند قفقاز جنوبی در ارتباط بوده است. این خطه را که در منابع ایرانی با عنوان ماورای قفقاز2 میشناسیم، از هفت جمهوری و دو ولایت تشکیل شده که از شرق عبارتند از جمهوریهای داغستان3، چچن4 (چچنستان)، اینگوش5 (اینگوشستان)، اوستیای/آسی شمالی6 (ایرستون شمالی)، کاباردینو/ بالکاریا7 (قبارطه ـ بلغار)، کاراچای/ چرکسیا8 (قرهچای ـ چرکسستان) و آدیغیا9 (آدیغه) و همچنین ولایتهای (سرزمینهای) کراسنودار10 و استاوروپل11. وجود نفت و گاز، محسوب شدن در راهرو (کریدور) شمال به جنوب، داشتن بنادر مناسب و قرار گرفتن در کنار دو دریای سیاه و مازندران از سایر خصوصیات ژئوپلتیکی منطقه است.
تنوّع فرهنگی و اجتماعی، در کنار شاخصههای دینی با دارا بودن گوناگونیِ مذهبی از اسلام حنفی، شافعی و شیعی، یهودیت، مسحیت اُرتدوکس شرقی، گریگوری و کاتولیک، بودیسم، ادیان یکتاپرستی باستانی مانند یزیدی12 و ادیان یا باورهای خرافی یا به تعبیر بیگانگان بتپرستی و شرک، پیچیدگیهای سیاسی و اجتماعی منطقه را نشان میدهد. شناخت در زمینهی این اقوام و مذاهب که با ایرانزمین در ارتباط بودهاند، بخشی از مطالعات ایرانشناسی محسوب میگردد که تاکنون شاید و باید بدان پرداخته نشده است.
قفقاز چهارراه مهم جغرافیایی است که سرزمینهای شمالی یعنی روسیه را به جنوب، آسیا و اروپا را به آسیای مرکزی در شرق متصل میسازد و در اصل، حلقهی واصل میان قارهی اروپا و آسیاست. در کنار این موقعیت جغرافیایی، پل ارتباطی میان شمال ـ جنوب و شرق ـ غرب محسوب میگردد و از دوران باستان و جادهی ابریشم و جادهی چای، قفقاز، مسیر اصلی و نزدیک این تردد بوده است. از جمله ویژگیهای قفقاز در تاریخ، وابستگی آن به یکی قدرتهای منطقهای یا جهانی بوده است. شاید دلیل این امر نیز تلاقی تمدنهای بزرگ در قفقاز باشد، بهطوری که زمانی ایران و روم، دو تمدّن شکوفای باستان، زمانی دیگر اسلام، و در دوران متأخر ایران صفوی، عثمانی و روسیهی تزاری در قفقاز به یکدیگر پیوند میخوردند و به طوری که از نظر هانتیگتون، قفقاز در لبهی برخورد تمدنها قرار دارد13.
تشکیل سه کشور مستقل در قفقاز جنوبی پس از فروپاشی شوروی، نتوانست این کشورها را از وابستگی تاریخی به یک قدرتِ دیگر رهایی دهد. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی که به پایان یافتن جنگ سرد منجر شد، در منطقهی قفقاز، خلأ قدرت آشکارا احساس میشد. خلأ قدرت و آمادگی تاریخی دولتهای تازه به استقلال رسیده برای وابستگی همهجانبه به یک قدرت خارجی از یک سو و اهمیت استراتژیک این منطقه از سوی دیگر، این منطقه را به محلی برای رقابت قدرتهای منطقهای و جهانی تبدیل ساخت. در این میان دولت آمریکا که فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی را پایان جهان دو قطبی و شروع سیادت خود بر جهان میپنداشت، برنامهی دراز مدتی را برای حضور در قفقاز طراحی نمود و برای خود در این منطقه منافع ملی تعریف کرد؛ از سوی دیگر، دولتمردان روسیه از همان اوایل استقلال جمهوریهای قفقاز جنوبی به این مناطق به دیدهی حیات خلوت خود مینگریستند و برای همین، نمیتوانستند شاهد فراگیر شدن حضور رقیبان منطقهای و فرامنطقهای خود در این کشورها باشند؛ موضوعی که بهرغم میل روسیه رخ داده و امروزه این منطقه به یکی از حساسترین نقاط تقابل روسیه با آمریکا و ناتو تبدیل شده است.
از دیگر ویژگیهای قفقاز که باید به آن اشاره شود، نوع ساختار و مرزبندی قومی در منطقه قفقاز است که بنا بر آن، مردم منطقه درگیر مناقشههای گوناگون با منشأ قومی و مذهبی هستند. همهی این اختلافات ریشهی تاریخی دارند و محصول و میراث دولت روسیه تزاری و جانشین آن، دولت کمونیستی شوروی است.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/iranshahr/iranzamin/3256-daghestan-marzban-shomali-iran-zamin.html
___
کانال تلگرامی ایرانبوم
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
به فرزند سینا؛ پور سینا - سرودهٔ توران شهریاری (بهرامی)
به فرزند سینا*، اَبَرمرد راد
سپاس و درودی فزاینده باد
که شیخالرئیسش بنامیم نیز
ورا، بوعلی هم شناسیم نیز
پدر بود از بلخ دیرینه سال
در آن شهر پیمود راه کمال
حکومت گزیدش به کار گران
شد او سوی شهر بخارا روان
چو چندی به شهر بخارا بماند
سوی «افشنه» حومه آن براند
گزین کرد در «افشنه» همسری
چنان گوهری بر سر افسری
«ستاره» زنی نیک و آزاده بود
در او عشق و مهری خدا داده بود
بیاورد پوری چو تابنده مهر
خردمند و دانا و فرخنده چهر
از آن پور دُردانه روزگار
نبوغی ز خردی بشد آشکار
نبوغی که هر دم فزاینده بود
چنان چشمهای پاک و زاینده بود
علوم و فنون را در اندک زمان
بیاموخت آن کودک نوجوان
چنان گشت مشهور در کار خویش
که آوازهاش شد از اندازه بیش
بلی پور سینا، همان نوجوان
سر آمد بشد از همه همگنان
به طب زمان آنچنان چیره گشت
که چشم فلک هم بر او خیره گشت
علوم زمان را چو آموخت او
درخشید و تابید و افروخت او
بزرگان دوران و نامآوران
گزیدندش از بهر کار گران
ملاقات بنمود با بوسعید
در او آنچه را در خودش بود، دید
چو جان و دل و روحی آگاه داشت
به دربار سامانیان راه داشت
ز خوارزم آمد به گرگان و ری
رهی دور و دشوار را کرد طی
به دیدار قابوس و پورش رسید
از آنان بسی مهرورزی بدید
بزرگان ایران به هر بوم و بر
پی دیدنش سخت بسته کمر
سرانجام بعد از گذشت کمی
بشد یاور دوده دیلمی
به آن شهریاران ایران تبار
ز جان و دلش رهنمون گشت و یار
زمانها وزیر شهان بود او
چو از برترین آگهان بود او
پزشک و سیاستمداری جوان
گهی در سپاهان، گهی هگمتان
چو در روزها با شهان بودهاست
به شب از نگارش نیاسوده است
به کار گران مرد تدبیر بود
به سال او جوان، در خرد پیر بود
بسی دفتر از او بود یادگار
کز آنها دو دفتر بود شاهکار
یکی هست «قانون» و دیگر «شفا»
که جاوید کردست نام ورا
گر آثار او بیشتر تازی است
ولی آرمانش وطن سازی است
در آن روزگاران رنج آفرین
بسی از بزرگان ایرانزمین
به تازی نوشتند آثار خویش
چو ارج زبان عرب بود بیش
به هر حال آثار آن نامدار
زبانزد بگردید در روزگار
بسی قرن در قاره باختر
نوشتارهایش بیاورد بر
چه دانشورانی کز آثار او
ز «قانون» و دیگر نوشتار او
پزشکی از آن بخرد آموختند
ز نورش دل و جان بیفروختند
چه دریا دلانی که در باختر
نمودند تدریس از آن دیدهور
چه گویم از آن مرد ایران تبار
بود گوهری بر سر روزگار
به هر دور و هر روزگار و زمان
چو او کم بود بیگمان در جهان
حکیم و پزشک و سیاستمدار
به هر کار خود باوری نامدار
جز آن شاعر و فیلسوفی بزرگ
اَبر مرد و اندیشمندی سترگ
دریغا سرانجام در هگمتان
بگردید بیمار و شد ناتوان
چو بگذشت عمرش ز پنجاه و هشت
به سوی جهان آفرین بازگشت
اگر زودهنگام جان را سپرد
ولی نام جاوید با خویش برد
بود نام او افتخار وطن
در این راه بگذشت از خویشتن
کنون خفته در دامن هگمتان
بود نام و آوازهاش جاودان
* این شعر توسط سراینده در اول شهریور 1385 در همایش بزرگ گرامیداشت ابنسینا در همدان در برابر آرامگاه آن ابرمرد خوانده شد و در یادنامه همایش چاپ گردید و در مطبوعات نیز چاپ شد.
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/13717-por-sina.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
به فرزند سینا*، اَبَرمرد راد
سپاس و درودی فزاینده باد
که شیخالرئیسش بنامیم نیز
ورا، بوعلی هم شناسیم نیز
پدر بود از بلخ دیرینه سال
در آن شهر پیمود راه کمال
حکومت گزیدش به کار گران
شد او سوی شهر بخارا روان
چو چندی به شهر بخارا بماند
سوی «افشنه» حومه آن براند
گزین کرد در «افشنه» همسری
چنان گوهری بر سر افسری
«ستاره» زنی نیک و آزاده بود
در او عشق و مهری خدا داده بود
بیاورد پوری چو تابنده مهر
خردمند و دانا و فرخنده چهر
از آن پور دُردانه روزگار
نبوغی ز خردی بشد آشکار
نبوغی که هر دم فزاینده بود
چنان چشمهای پاک و زاینده بود
علوم و فنون را در اندک زمان
بیاموخت آن کودک نوجوان
چنان گشت مشهور در کار خویش
که آوازهاش شد از اندازه بیش
بلی پور سینا، همان نوجوان
سر آمد بشد از همه همگنان
به طب زمان آنچنان چیره گشت
که چشم فلک هم بر او خیره گشت
علوم زمان را چو آموخت او
درخشید و تابید و افروخت او
بزرگان دوران و نامآوران
گزیدندش از بهر کار گران
ملاقات بنمود با بوسعید
در او آنچه را در خودش بود، دید
چو جان و دل و روحی آگاه داشت
به دربار سامانیان راه داشت
ز خوارزم آمد به گرگان و ری
رهی دور و دشوار را کرد طی
به دیدار قابوس و پورش رسید
از آنان بسی مهرورزی بدید
بزرگان ایران به هر بوم و بر
پی دیدنش سخت بسته کمر
سرانجام بعد از گذشت کمی
بشد یاور دوده دیلمی
به آن شهریاران ایران تبار
ز جان و دلش رهنمون گشت و یار
زمانها وزیر شهان بود او
چو از برترین آگهان بود او
پزشک و سیاستمداری جوان
گهی در سپاهان، گهی هگمتان
چو در روزها با شهان بودهاست
به شب از نگارش نیاسوده است
به کار گران مرد تدبیر بود
به سال او جوان، در خرد پیر بود
بسی دفتر از او بود یادگار
کز آنها دو دفتر بود شاهکار
یکی هست «قانون» و دیگر «شفا»
که جاوید کردست نام ورا
گر آثار او بیشتر تازی است
ولی آرمانش وطن سازی است
در آن روزگاران رنج آفرین
بسی از بزرگان ایرانزمین
به تازی نوشتند آثار خویش
چو ارج زبان عرب بود بیش
به هر حال آثار آن نامدار
زبانزد بگردید در روزگار
بسی قرن در قاره باختر
نوشتارهایش بیاورد بر
چه دانشورانی کز آثار او
ز «قانون» و دیگر نوشتار او
پزشکی از آن بخرد آموختند
ز نورش دل و جان بیفروختند
چه دریا دلانی که در باختر
نمودند تدریس از آن دیدهور
چه گویم از آن مرد ایران تبار
بود گوهری بر سر روزگار
به هر دور و هر روزگار و زمان
چو او کم بود بیگمان در جهان
حکیم و پزشک و سیاستمدار
به هر کار خود باوری نامدار
جز آن شاعر و فیلسوفی بزرگ
اَبر مرد و اندیشمندی سترگ
دریغا سرانجام در هگمتان
بگردید بیمار و شد ناتوان
چو بگذشت عمرش ز پنجاه و هشت
به سوی جهان آفرین بازگشت
اگر زودهنگام جان را سپرد
ولی نام جاوید با خویش برد
بود نام او افتخار وطن
در این راه بگذشت از خویشتن
کنون خفته در دامن هگمتان
بود نام و آوازهاش جاودان
* این شعر توسط سراینده در اول شهریور 1385 در همایش بزرگ گرامیداشت ابنسینا در همدان در برابر آرامگاه آن ابرمرد خوانده شد و در یادنامه همایش چاپ گردید و در مطبوعات نیز چاپ شد.
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/13717-por-sina.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
از خاطرات ادبی دکتر پرویز ناتل خانلری درباره صادق چوبک
برگرفته از مجله ایرانشناسی، تابستان ۱۳۷۲
صدرالدین الهی
صحبت از کار صادق چوبک و ارزشهای ادبی آن بعد از قضاوت دکتر خانلری در حق مسعود فرزاد پیش آمد. دکتر خانلری در مورد دو تن نه با بیمیلی اما با نوعی احتیاط، کم و بسیار فشرده سخن گفت، مجتبی مینوی و صادق چوبک. در مورد مینوی بستهتر بود و میکوشید تا از پاسخهای صریح دوری جوید و به خُلقیات، سوابق دوستی و اختلاف نظرهای ادبی بپردازد و به خود مینوی و ارزشهای کارش کمتر توجه کند. اما در مورد چوبک تأثر خاطر گلهمندانه داشت و چنان که دوستی از دوستی در گله باشد از او سخن میگفت و با این همه، هم به انصاف همیشه بود و هم تنگ حوصله نبود.
شگفت آنکه من چوبک را تا به آن روز نه دیده بودم و نه جز مجموعۀ داستانهایش چیزی از او خوانده بودم و این در حالی بود که قصۀ بلند «سنگ صبور» در آمده بود و در اطرافش حرف و نقل بسیار بود. در آن هفتۀ آخر خرداد ماه 1346 دو یا سه جلسه در همان خانۀ «کوی دوست» دربارۀ چوبک حرف زدیم. اولین پرسش من این بود:
-بین دوست قدیم و از دست رفتۀ خود، صادق هدایت، و همکار سالهای آغاز «سخن»، صادق چوبک، چه شباهتهایی میبینید؟ وجه مشترک این دو چیست؟
دکتر خانلری با همان لبخند آرام همیشگی و طنز آلودش گفت:
-اسمِ صادق. هر دوی آنها اسم شان صادق است.
و بعد از تأملی با نوعی برافروختگی گفت:
-من نمیدانم چه اصراری ست که در ایران سعی میشود آدمها را به هم شبیه کنند. شما تنها کسی نیستید که از این شباهت حرف میزنید هر کس چوبک را میشناسد، فوراً میپرسد وجه شباهت او با هدایت چیست؟ در حالی که نه تنها از نظر ادبی این دو به هم شبیه نیستند از نظر خُلق و خو هم به هم شباهتی ندارند. هدایت یک خاصیت آدم جمع کردن و دوره برپا کردن داشت در حالی که چوبک اصلاً اهل این حرفها نیست.
-شنیده ام آدم گوشه گیر و مردم گریزی ست.
- همین طور است و این مطلقاً ربطی به تفرعن یا بداخلاقی او ندارد. چوبک آدم فوق العاده محجوب و مأخوذ به حیایی ست. به این جهت حتی در جمع کمتر حرف میزند و بیشتر گوش میدهد. هدایت بیشتر و برای همۀ ما مثل یک معلم بود اگر به چیز تازه برخورد میکرد و آن را در استعداد یکی از ما میدید، میداد که بخوانیم و استفاده کنیم. چوبک این طور نیست او خودش میخواند و خیلی زیاد هم میخواند اما نه دوست دارد مرشد باشد نه دوست دارد آدم دور خودش جمع کند. لجباز و یک دنده هم هست.
-میگویند او از سبک ناتورالیستهای فرانسه متأثر است و از آنها پیروی میکند؟
- کی میگوید؟
-منتقدین ادبی آثار او.
-مزخرف میفرمایند. اصلاً این منتقدین کیها هستند؟
وقتی دکتر خانلری میگفت: «... مزخرف میگویند» وقت پرسیدن و بیرون کشیدن حرف بود. میگویم:
-والله ، همینها در مجلۀ «سخن» هم دربارۀ ادبیات اروپایی داد سخن میدهند.
-اکثرشان بی سوادند. اینها اصلاً مکاتب ادبی اروپا را نمیشناسند. منتهای شناخت آنها خلاصۀ تاریخ ادبیاتهای دورۀ دوم متوسطه فرانسه است. من اصلاً اعتقادی به این که یک نویسندۀ ایرانی آن هم یک نویسندۀ بومی مثل چوبکم را ناتورالیست بخوانم، ندارم و از این مقایسه خندهام میگیرد. سر تا ته مکتب ناتورالیسم که از چند رمان «بالزاک» سرچشمه گرفت و «فلوبر» هم از آن بی تأثیر نبود، جمعاً در ادبیات فرانسه کمتر از چهل سال عمر کرد و با اعلامیۀ پنج نفرۀ سال 1887 عمرش را به شما داد.
خانلری ناگهان معلم مدرسه شد و لحنش را عوض کرد و گفت:
-برای اینکه یاد بگیرید. مکتب ناتورالیسم که به غلط چوبک را به آن میبندند، یک امتداد مبالغه آمیز از رآلیسم است که در آن نویسنده به دفتر یادداشتهای عینی خود بیش از آفرینش هنری وابسته است.
در حقیقت ناتورالیسم که «امیل زولا»، «برادران گنکور»، «موپاسان»، «هویسمان» و چند نفر دیگر را میتوان از مشاهیر آن مکتب دانست به هیچ وجه نوع کار چوبک را نکردهاند. و این نویسنده را اصلاً پیرو چنین مکتبی نباید دانست، ضمن آن که او چه از طریق خواندن مستقیم و چه از طریق ترجمهها به نویسندگانی مثل موپاسان و اندکی بالزاک توجهی دارد و اثری از آنها گرفته است.
چوبک، مستقلترین نویسندۀ ما
- بعضیها میگویند چوبک مثل «همینگوی» است یعنی این اواخر خیلی شایع شده.
- این شایعه از ناحیۀ همکاران روزنامهنویس سرکار است و علتش هم این است که هدایت در نامهای به طور شوخی نوشته چوبک ادای همینگوی را در میآورد یا چیزی شبیه به این. این حرف هدایت موجب این تعبیر و تفسیر شد. البته چوبک به دلیل آشنایی به زبان انگلیسی و علاقۀ شخصی،همینگوی را زیاد و خیلی خوب خوانده است، اما این که در کار خود از او متأثر باشد من مشکوکم. سبک نگارش ساده و گزارش وار و فشردۀ همینگوی شاید تنها تأثیر او در چوبک باشد، ولی فکرش اصلاً نه
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/goftego/4909-
@iranboom_ir
برگرفته از مجله ایرانشناسی، تابستان ۱۳۷۲
صدرالدین الهی
صحبت از کار صادق چوبک و ارزشهای ادبی آن بعد از قضاوت دکتر خانلری در حق مسعود فرزاد پیش آمد. دکتر خانلری در مورد دو تن نه با بیمیلی اما با نوعی احتیاط، کم و بسیار فشرده سخن گفت، مجتبی مینوی و صادق چوبک. در مورد مینوی بستهتر بود و میکوشید تا از پاسخهای صریح دوری جوید و به خُلقیات، سوابق دوستی و اختلاف نظرهای ادبی بپردازد و به خود مینوی و ارزشهای کارش کمتر توجه کند. اما در مورد چوبک تأثر خاطر گلهمندانه داشت و چنان که دوستی از دوستی در گله باشد از او سخن میگفت و با این همه، هم به انصاف همیشه بود و هم تنگ حوصله نبود.
شگفت آنکه من چوبک را تا به آن روز نه دیده بودم و نه جز مجموعۀ داستانهایش چیزی از او خوانده بودم و این در حالی بود که قصۀ بلند «سنگ صبور» در آمده بود و در اطرافش حرف و نقل بسیار بود. در آن هفتۀ آخر خرداد ماه 1346 دو یا سه جلسه در همان خانۀ «کوی دوست» دربارۀ چوبک حرف زدیم. اولین پرسش من این بود:
-بین دوست قدیم و از دست رفتۀ خود، صادق هدایت، و همکار سالهای آغاز «سخن»، صادق چوبک، چه شباهتهایی میبینید؟ وجه مشترک این دو چیست؟
دکتر خانلری با همان لبخند آرام همیشگی و طنز آلودش گفت:
-اسمِ صادق. هر دوی آنها اسم شان صادق است.
و بعد از تأملی با نوعی برافروختگی گفت:
-من نمیدانم چه اصراری ست که در ایران سعی میشود آدمها را به هم شبیه کنند. شما تنها کسی نیستید که از این شباهت حرف میزنید هر کس چوبک را میشناسد، فوراً میپرسد وجه شباهت او با هدایت چیست؟ در حالی که نه تنها از نظر ادبی این دو به هم شبیه نیستند از نظر خُلق و خو هم به هم شباهتی ندارند. هدایت یک خاصیت آدم جمع کردن و دوره برپا کردن داشت در حالی که چوبک اصلاً اهل این حرفها نیست.
-شنیده ام آدم گوشه گیر و مردم گریزی ست.
- همین طور است و این مطلقاً ربطی به تفرعن یا بداخلاقی او ندارد. چوبک آدم فوق العاده محجوب و مأخوذ به حیایی ست. به این جهت حتی در جمع کمتر حرف میزند و بیشتر گوش میدهد. هدایت بیشتر و برای همۀ ما مثل یک معلم بود اگر به چیز تازه برخورد میکرد و آن را در استعداد یکی از ما میدید، میداد که بخوانیم و استفاده کنیم. چوبک این طور نیست او خودش میخواند و خیلی زیاد هم میخواند اما نه دوست دارد مرشد باشد نه دوست دارد آدم دور خودش جمع کند. لجباز و یک دنده هم هست.
-میگویند او از سبک ناتورالیستهای فرانسه متأثر است و از آنها پیروی میکند؟
- کی میگوید؟
-منتقدین ادبی آثار او.
-مزخرف میفرمایند. اصلاً این منتقدین کیها هستند؟
وقتی دکتر خانلری میگفت: «... مزخرف میگویند» وقت پرسیدن و بیرون کشیدن حرف بود. میگویم:
-والله ، همینها در مجلۀ «سخن» هم دربارۀ ادبیات اروپایی داد سخن میدهند.
-اکثرشان بی سوادند. اینها اصلاً مکاتب ادبی اروپا را نمیشناسند. منتهای شناخت آنها خلاصۀ تاریخ ادبیاتهای دورۀ دوم متوسطه فرانسه است. من اصلاً اعتقادی به این که یک نویسندۀ ایرانی آن هم یک نویسندۀ بومی مثل چوبکم را ناتورالیست بخوانم، ندارم و از این مقایسه خندهام میگیرد. سر تا ته مکتب ناتورالیسم که از چند رمان «بالزاک» سرچشمه گرفت و «فلوبر» هم از آن بی تأثیر نبود، جمعاً در ادبیات فرانسه کمتر از چهل سال عمر کرد و با اعلامیۀ پنج نفرۀ سال 1887 عمرش را به شما داد.
خانلری ناگهان معلم مدرسه شد و لحنش را عوض کرد و گفت:
-برای اینکه یاد بگیرید. مکتب ناتورالیسم که به غلط چوبک را به آن میبندند، یک امتداد مبالغه آمیز از رآلیسم است که در آن نویسنده به دفتر یادداشتهای عینی خود بیش از آفرینش هنری وابسته است.
در حقیقت ناتورالیسم که «امیل زولا»، «برادران گنکور»، «موپاسان»، «هویسمان» و چند نفر دیگر را میتوان از مشاهیر آن مکتب دانست به هیچ وجه نوع کار چوبک را نکردهاند. و این نویسنده را اصلاً پیرو چنین مکتبی نباید دانست، ضمن آن که او چه از طریق خواندن مستقیم و چه از طریق ترجمهها به نویسندگانی مثل موپاسان و اندکی بالزاک توجهی دارد و اثری از آنها گرفته است.
چوبک، مستقلترین نویسندۀ ما
- بعضیها میگویند چوبک مثل «همینگوی» است یعنی این اواخر خیلی شایع شده.
- این شایعه از ناحیۀ همکاران روزنامهنویس سرکار است و علتش هم این است که هدایت در نامهای به طور شوخی نوشته چوبک ادای همینگوی را در میآورد یا چیزی شبیه به این. این حرف هدایت موجب این تعبیر و تفسیر شد. البته چوبک به دلیل آشنایی به زبان انگلیسی و علاقۀ شخصی،همینگوی را زیاد و خیلی خوب خوانده است، اما این که در کار خود از او متأثر باشد من مشکوکم. سبک نگارش ساده و گزارش وار و فشردۀ همینگوی شاید تنها تأثیر او در چوبک باشد، ولی فکرش اصلاً نه
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/goftego/4909-
@iranboom_ir
پور سینا کیمیای روزگار - سرودهی بانو هما ارژنگی
به انگیزهی بزرگداشت حکیم و عارف بزرگ ابوعلی سینا
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/36276
ای کهن ملک جهان ایران من
دیر پای جاودان ایران من
مهد دانش پروران روزگار
سرزمین سروران نامدار
ای وطن گنجینهی پر گوهرم
بحر توفان خیز و گو هر پرورم
رای آن دارم کز آن گنج جمیل
گوهری رخشان برآرم بیبدیل
تا چو ماهی بینمش در آسمان
پور سینا کیمیای روزگار
حسن او هر چند آرم بر زبان
خود یکی از صد نیاید در بیان
او شفابخش تن و اندیشه بود
کیمیاکاری محبت پیشه بود
از برای دردهای بینشان
حکم جانداروی "قانونش" روان
شاعر و دانای تشریح بدن
در نجوم و هندسه استاد فن
آشنا بر دانش بحث و جدل
علم او گسترده تا اوج زحل
شد مهیا از نگارین خامهاش
گنج پر باری "چو دانشنامه" اش
گوییا در چشم مرد نکتهدان
بود پیدا رمز و راز این جهان
پور سینا حکمت آموز سپند
چون شد از علم ارسطو بهرهمند
"حکمت مشا," را بنیان نهاد
مردمان را راه و رسمی تازه داد
از تلاش بیامانش دسترنج
هم پدید آمد "شفایی" همچو گنج
لیکن این آغاز یک پرواز بود
پر گشودن تا سرای راز بود
"حکمت مشرق" چو او بنیان نهاد
در به روی ساحتی دیگر گشاد
عالمی نادیده بر انسان نمود
رمز انوار الهی را گشود
از غروب تیره و غمگین خاک
تا فروغ مشرق و انوار پاک
از اسارتهای نفس ناتوان
تا جهان روشن افلاکیان
رمزها یک یک گشادی از نهفت
وانهمه ناگفتهها را باز گفت
نفس را با گوهر جان یار کرد
راه سیر معنوی هموار کرد
اینک ای گنجینهی پر گوهرم
خاک سینا خیز و دانش پرورم
تا بمانی در زمانه جاودان
میسپارم در رهت جان و روان
مهر تو آغشته با ایمان من
تا ابد پاینده باش ایران من
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/1287-boalisina-kimiaye-rozegar.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
به انگیزهی بزرگداشت حکیم و عارف بزرگ ابوعلی سینا
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/36276
ای کهن ملک جهان ایران من
دیر پای جاودان ایران من
مهد دانش پروران روزگار
سرزمین سروران نامدار
ای وطن گنجینهی پر گوهرم
بحر توفان خیز و گو هر پرورم
رای آن دارم کز آن گنج جمیل
گوهری رخشان برآرم بیبدیل
تا چو ماهی بینمش در آسمان
پور سینا کیمیای روزگار
حسن او هر چند آرم بر زبان
خود یکی از صد نیاید در بیان
او شفابخش تن و اندیشه بود
کیمیاکاری محبت پیشه بود
از برای دردهای بینشان
حکم جانداروی "قانونش" روان
شاعر و دانای تشریح بدن
در نجوم و هندسه استاد فن
آشنا بر دانش بحث و جدل
علم او گسترده تا اوج زحل
شد مهیا از نگارین خامهاش
گنج پر باری "چو دانشنامه" اش
گوییا در چشم مرد نکتهدان
بود پیدا رمز و راز این جهان
پور سینا حکمت آموز سپند
چون شد از علم ارسطو بهرهمند
"حکمت مشا," را بنیان نهاد
مردمان را راه و رسمی تازه داد
از تلاش بیامانش دسترنج
هم پدید آمد "شفایی" همچو گنج
لیکن این آغاز یک پرواز بود
پر گشودن تا سرای راز بود
"حکمت مشرق" چو او بنیان نهاد
در به روی ساحتی دیگر گشاد
عالمی نادیده بر انسان نمود
رمز انوار الهی را گشود
از غروب تیره و غمگین خاک
تا فروغ مشرق و انوار پاک
از اسارتهای نفس ناتوان
تا جهان روشن افلاکیان
رمزها یک یک گشادی از نهفت
وانهمه ناگفتهها را باز گفت
نفس را با گوهر جان یار کرد
راه سیر معنوی هموار کرد
اینک ای گنجینهی پر گوهرم
خاک سینا خیز و دانش پرورم
تا بمانی در زمانه جاودان
میسپارم در رهت جان و روان
مهر تو آغشته با ایمان من
تا ابد پاینده باش ایران من
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/1287-boalisina-kimiaye-rozegar.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
Telegram
ایران بوم
پور سینا کیمیای روزگار - سرودهی بانو هما ارژنگی
به انگیزهی بزرگداشت حکیم بزرگ ابو علی سینا
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/1287-boalisina-kimiaye-rozegar.html
@iranboom_ir
به انگیزهی بزرگداشت حکیم بزرگ ابو علی سینا
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/1287-boalisina-kimiaye-rozegar.html
@iranboom_ir
یکم شهریور، سالروز درگذشت استاد پرویز ناتل خانلری (اسفند ۱۲۹۲– ۱ شهریور ۱۳۶۹) ادیب، سیاستمدار، زبانشناس، نویسنده و شاعر معاصر ایرانی است.
یادش گرامی باد.
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
یادش گرامی باد.
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
یکم شهریور، سالروز درگذشت استاد پرویز ناتل خانلری (اسفند ۱۲۹۲– ۱ شهریور ۱۳۶۹) ادیب، سیاستمدار، زبانشناس، نویسنده و شاعر معاصر ایرانی است.
یادش گرامی باد.
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/44071
شادروان پرویز ناتل خانلری، زبانشناس، شاعر، ادیب و نویسنده در اسفندماه ۱۲۹۲ در تهران زاده شد. او در سال ۱۳۱۴ خورشیدی دانشنامهٔ کارشناسی زبان و ادبیات فارسی را از دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران دریافت کرد و ضمن تدریس در دبیرستانها، دورهٔ دکتری زبان و ادبیات فارسی را گذراند. موضوع پایاننامهٔ دکتریِ او «تحول غزل در شعر فارسی» بود که آن را به راهنمایی استاد ملکالشعرا بهار به انجام رساند. دکتر خانلری در طول سالهای ۱۳۲۲ تا ۱۳۵۷ مجلهٔ فرهنگی و ادبی معروف «سخن» را منتشر کرد و در یکم شهریور ماه ۱۳۶۹ درگذشت.
دکتر خانلری در سال ۱۳۲۰ با بانو زهرا کیا ازدواج کرد که حاصل آن یک دختر و یک پسر بود. یکی از زیباترین نوشتههای او شاید همان نامهای باشد که به پسرش آرمان نوشت. نامهای که فرزند او هرگز آن را ندید و نخواند که مرگ او در سن ۹ سالگی، داغی و اندوهی همیشگی بر دل و جان خانلری و همسرش گذاشت. مخاطب این نامه مفصل و طولانی، هر فرزند و هر فرد ایرانی میتواند باشد. نوشتهای سرشار از اندیشههای ترقیخواهانه و خردمندانه و حسی گرم و عمیق از میهنپرستی این انسان و ادیب فرهیخته.
دکتر خانلری در فرازی از این نامه در جواب به پرسش او که چرا ایران را ترک نمیکند نوشت "...من از آن دسته گیاهان هستم که بهسادگی ریشههایم را نمی توان بر کنم و در جای دیگر دوباره بکارم. پدر من و پدر بزرگ من نیز در راه ادبیات ایران عمرشان را سرمایهگذاری کردند. ما مسئولیت این را بر شانههایمان داریم که میراث فرهنگی ایران را به نسلهای آینده منتقل کنیم ...".
آثار
دختر سروان، پوشکین (ترجمه) ۱۳۱۰
روانشناسی و تطبیق آن با اصول پرورش ۱۳۱۶
چند نامه به شاعر جوان (ترجمه) ۱۳۲۰
تحقیق انتقادی در عروض و قافیه و چگونگی تحول اوزان غزل فارسی (تألیف) ۱۳۲۷
مخارجالحروف، ابن سینا (ترجمه)، ۱۳۳۳
تریستان و ایزولد (ترجمه)، ۱۳۳۴
وزن شعر فارسی (تألیف)، ۱۳۳۷
غزلهای حافظ، ۱۳۳۷
سمک عیار (تصحیح)، در ۵ جلد ۱۳۳۸–۱۳۵۳
چند نکته در تصحیح دیوان حافظ ۱۳۳۸
شاهکارهای هنر ایران، آرتور اپهام پوپ (ترجمه)، ۱۳۳۸
زبانشناسی و زبان فارسی (تألیف) ۱۳۴۳
زبانشناسی و زبان فارسی (مجموعه مقالات)، ۱۳۴۳
ماه در مرداب (مجموعه شعر)، ۱۳۴۳
شعر و هنر (مجموعه مقالات)، ۱۳۴۵
فرهنگ و اجتماع (مجموعه مقالات)، ۱۳۴۵
تاریخ زبان فارسی (تألیف)، در ۳ جلد ۱۳۴۸
دستور زبان فارسی (تألیف) ۱۳۵۱
فرهنگ تاریخی زبان فارسی (تألیف مقدمه) ۱۳۵۷
دیوان حافظ (تصحیح) ۱۳۵۹
داستانهای بیدپای (تصحیح) با همکاری محمد روشن ۱۳۶۱
شهر سمک (یادداشتهای مربوط به سمک عیار) ۱۳۶۲
هفتاد سخن (مجموعه مقالات) دو دفتر ۱۳۶۸- ۱۳۶۹
مجلهٔ سخن
از کارهای ارزشمند خانلری، انتشار مجلهٔ سخن از سال ۱۳۲۲ تا ۱۳۵۷ بود که جمعاً ۲۷ دوره منتشر شد. شمارهٔ اول مجله به صاحبامتیازیِ ذبیحالله صفا منتشر شد، اما با رسیدن خانلری به سی سالگی، صاحبامتیازی مجله به او منتقل شد. مجلهٔ سخن، بهخصوص در دورههای اول خود، دریچهای به روی ادبیات جهان بود و محلی برای انتشار آثار نویسندگان تازهنفس و شاعران نوگرا بود، و نقش بسزایی در جهتگیری ادبیات فارسی در دورهٔ معاصر داشت.
روش خانلری و نوشتههای او در سخن، راهگشای جوانان مستعد شد. بسیاری از نویسندگان و شاعران نامدار چون محمدعلی اسلامی ندوشن و بهرام صادقی اولین اثرشان در مجلهٔ سخن به چاپ رسید. مجلهٔ سخن در دوران دراز انتشار خود دو نسل از شاعران، مترجمان، محققان، داستاننویسان و ناقدان را تربیت کرد.
___
کانال تلگرامی ایرانبوم
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
یادش گرامی باد.
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/44071
شادروان پرویز ناتل خانلری، زبانشناس، شاعر، ادیب و نویسنده در اسفندماه ۱۲۹۲ در تهران زاده شد. او در سال ۱۳۱۴ خورشیدی دانشنامهٔ کارشناسی زبان و ادبیات فارسی را از دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران دریافت کرد و ضمن تدریس در دبیرستانها، دورهٔ دکتری زبان و ادبیات فارسی را گذراند. موضوع پایاننامهٔ دکتریِ او «تحول غزل در شعر فارسی» بود که آن را به راهنمایی استاد ملکالشعرا بهار به انجام رساند. دکتر خانلری در طول سالهای ۱۳۲۲ تا ۱۳۵۷ مجلهٔ فرهنگی و ادبی معروف «سخن» را منتشر کرد و در یکم شهریور ماه ۱۳۶۹ درگذشت.
دکتر خانلری در سال ۱۳۲۰ با بانو زهرا کیا ازدواج کرد که حاصل آن یک دختر و یک پسر بود. یکی از زیباترین نوشتههای او شاید همان نامهای باشد که به پسرش آرمان نوشت. نامهای که فرزند او هرگز آن را ندید و نخواند که مرگ او در سن ۹ سالگی، داغی و اندوهی همیشگی بر دل و جان خانلری و همسرش گذاشت. مخاطب این نامه مفصل و طولانی، هر فرزند و هر فرد ایرانی میتواند باشد. نوشتهای سرشار از اندیشههای ترقیخواهانه و خردمندانه و حسی گرم و عمیق از میهنپرستی این انسان و ادیب فرهیخته.
دکتر خانلری در فرازی از این نامه در جواب به پرسش او که چرا ایران را ترک نمیکند نوشت "...من از آن دسته گیاهان هستم که بهسادگی ریشههایم را نمی توان بر کنم و در جای دیگر دوباره بکارم. پدر من و پدر بزرگ من نیز در راه ادبیات ایران عمرشان را سرمایهگذاری کردند. ما مسئولیت این را بر شانههایمان داریم که میراث فرهنگی ایران را به نسلهای آینده منتقل کنیم ...".
آثار
دختر سروان، پوشکین (ترجمه) ۱۳۱۰
روانشناسی و تطبیق آن با اصول پرورش ۱۳۱۶
چند نامه به شاعر جوان (ترجمه) ۱۳۲۰
تحقیق انتقادی در عروض و قافیه و چگونگی تحول اوزان غزل فارسی (تألیف) ۱۳۲۷
مخارجالحروف، ابن سینا (ترجمه)، ۱۳۳۳
تریستان و ایزولد (ترجمه)، ۱۳۳۴
وزن شعر فارسی (تألیف)، ۱۳۳۷
غزلهای حافظ، ۱۳۳۷
سمک عیار (تصحیح)، در ۵ جلد ۱۳۳۸–۱۳۵۳
چند نکته در تصحیح دیوان حافظ ۱۳۳۸
شاهکارهای هنر ایران، آرتور اپهام پوپ (ترجمه)، ۱۳۳۸
زبانشناسی و زبان فارسی (تألیف) ۱۳۴۳
زبانشناسی و زبان فارسی (مجموعه مقالات)، ۱۳۴۳
ماه در مرداب (مجموعه شعر)، ۱۳۴۳
شعر و هنر (مجموعه مقالات)، ۱۳۴۵
فرهنگ و اجتماع (مجموعه مقالات)، ۱۳۴۵
تاریخ زبان فارسی (تألیف)، در ۳ جلد ۱۳۴۸
دستور زبان فارسی (تألیف) ۱۳۵۱
فرهنگ تاریخی زبان فارسی (تألیف مقدمه) ۱۳۵۷
دیوان حافظ (تصحیح) ۱۳۵۹
داستانهای بیدپای (تصحیح) با همکاری محمد روشن ۱۳۶۱
شهر سمک (یادداشتهای مربوط به سمک عیار) ۱۳۶۲
هفتاد سخن (مجموعه مقالات) دو دفتر ۱۳۶۸- ۱۳۶۹
مجلهٔ سخن
از کارهای ارزشمند خانلری، انتشار مجلهٔ سخن از سال ۱۳۲۲ تا ۱۳۵۷ بود که جمعاً ۲۷ دوره منتشر شد. شمارهٔ اول مجله به صاحبامتیازیِ ذبیحالله صفا منتشر شد، اما با رسیدن خانلری به سی سالگی، صاحبامتیازی مجله به او منتقل شد. مجلهٔ سخن، بهخصوص در دورههای اول خود، دریچهای به روی ادبیات جهان بود و محلی برای انتشار آثار نویسندگان تازهنفس و شاعران نوگرا بود، و نقش بسزایی در جهتگیری ادبیات فارسی در دورهٔ معاصر داشت.
روش خانلری و نوشتههای او در سخن، راهگشای جوانان مستعد شد. بسیاری از نویسندگان و شاعران نامدار چون محمدعلی اسلامی ندوشن و بهرام صادقی اولین اثرشان در مجلهٔ سخن به چاپ رسید. مجلهٔ سخن در دوران دراز انتشار خود دو نسل از شاعران، مترجمان، محققان، داستاننویسان و ناقدان را تربیت کرد.
___
کانال تلگرامی ایرانبوم
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
Telegram
ایران بوم
یکم شهریور، سالروز درگذشت استاد پرویز ناتل خانلری (اسفند ۱۲۹۲– ۱ شهریور ۱۳۶۹) ادیب، سیاستمدار، زبانشناس، نویسنده و شاعر معاصر ایرانی است.
یادش گرامی باد.
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
یادش گرامی باد.
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
واژگان فارسی ابن سینا و تأثیر آنها در ادبیات
شادروان دکتر محمد معین
نخست آثار ادبی و تاریخی و جغرافیایی و دینی به زبان پارسی به رشته تحریر در آمد، چنان که شاهنامه ابومنصوری که مقدمه آن به جا مانده مولف به سال 346 ق، و کتاب گرشاسب تألیف ابوالموید بلخی معاصر نوح بن منصور (365- 387 ق)، و ترجمه و اقتباس از تاریخ طبری توسط محمد بن ابی الفضل محمد بن عبدالله بلعمی (متوفی 363 ق) در تاریخ؛ و عجایب البلدان تألیف ابوالموید مذکور، و حدود العالم من المشرق الی المغرب (مولف به سال 372 قمری) در جغرافی، و رساله در عقاید حنفیان تألیف حکیم ابوالقاسم سمرقندی (متوفی به سال 343 ق) و ترجمه و اقتباس از تفسیر طبری توسط گروهی از علمای ماوراء النهر در عهد منصور بن نوح بن نصر (350- 365 ق)، و تفسیر قرآن موجود در کتابخانه دانشگاه کمبریج (انگلستان) در زمره کتب دینی به شمار است.
کتابهای علمی فارسی از حیث زمان و کمیت در مرحله دوم قرار دارد، از این قبیل است: رساله استخراج محمد بن ایوب طبری (قرن چهارم) و شش فصل همان مولف در نجوم، و هدایت المتعلمین یا الهدایه فی الطب تألیف ابوبکر (یا ابوحکیم) ربیع بن احمد اخوینی بخاری مولف در حدود 370 ق، و رگ شناسی تألیف ابن سینا (373- 428 ق) در طب؛ و دانشنامه علائی تألیف ابن سینا (مولف بین 414 و 428 ) ترجمه و شرح قصه حی بن یقظان به قلم یکی از معاصران ابن سینا که به امر علاء الدوله کاکویه (398-433 ق) صورت گرفته در حکمت.
ابن سینا (373- 428ق) و ابوریحان بیرونی (362-440 ق) دو بزرگمرد معاصر یکدیگر بودند؛ منتها بیرونی بزرگسالتر از ابن سینا بود. مکاتبات و مناظرات آن دو دانشمند معروف است. آنچه اینک مورد توجه ماست، خدمتی است که ایشان به زبان و لغت پارسی کردهاند. بیش از عهد آنان- چنان که گفته شد - دو رسالۀ استخراج و شش فصل در نجوم و احکام آن توسط محمد بن ایوب طبری تألیف شده بود ولی این رسالهها کماً و کیفا قابل مقایسه با التفهیم بیرونی نیستند؛ اما در حکمت پیش از دانشنامه – تا آنجا که میدانیم- کتابی به فارسی به رشته تحریر در نیامده بود. ابن سینا با دانشنامه و بیرونی با التفهمیم خود نهضتی در ایران پدید آوردند که دامنۀ تأثیر آن تا عصر حاضر کشیده شده است.
با تألیف این دو کتاب، فرهنگ لغات فارسی غنیتر و ارجمندتر گردید؛ زیرا این دو دانشمند از لغاتی که متداول و رایج بود، و نیز از آنچه که بطون کتب مضبوط بود، گلچین کرده، در دو اثر جاویدان خود به کار بردند و برای مفاهیمی نیز که لغتی در تداول یا در کتب پیشینیان نیافته بودند، لغات رایج را مجازاً به معانی جدید استعمال کردند؛ و در صورت ضرورت، ترکیبات و اصلاحاتی از مفردات پارسی پرداختند، و زبان پارسی را- تا آنجا که در آن عهد میسر بود- شایسته ادای مفاهیم علمی کردند.
زمان تألیف دانشنامه و التفهیم قریب به یکدیگر است؛ چه التفهیم در سال 420 ق تالیف شده و سال تألیف دانشنامه هرچند مشخص نیست، ولی به طور قطع بین سال های 414 و 428 تألیف شده است. بنابراین با مدارک موجود تقدم و تأخر تألیف این دو کتاب با تأثیر یکی در دیگری معلوم نیست. در هرحال با وجود اختلاف دانشنامه و التفهیم در موضوع، آن دو لغات و ترکیبات مشترک بسیار دارند که از آن جمله است:
لغات مشترک: آبناک (پر آب و زمینی که از همه جای آن آب بیرون میجوشد)، آرمیدن (و مشتقات آن: ساکن بودن، بی حرکت بودن)، (آمیختن (و مشتقات آن: اختلاط و امتزاج و ترکیب)، اندر یافتن (و مشتقات آن: ادراک کردن)، باریک (دقیق)، برسو (عالی و سمت فوقانی)، پذیرفتن، پذرفتن (قبول، بیرونی آن را به معنی نجومی به کار برده و ابن سینا به معنی فلسفی)، پیوستن (اتصال، بیرونی این کلمه را به مفهوم نجومی گرفته و ابن سینا به مفهوم فلسفی. همچنین است پیوند به معنی اتصال)، تنومند (جرم و جسم)، تنومندی (جسمانیت، بیرونی به مفهوم نجومی استعمال کرده و ابن سینا به معنی حکمی)، جنبانیدن (و متشقات آن: حرکت دادن تحریک)، چگونگی (کیفیت)، چهار سو (چهار گوشه، مربع، مستطیل و چهار سویی: چهار گوشه بودن)، خرمن (ماه: هاله)، دیگرم (وصف ترتیبی، دیگر)، دیداری (مرئی)، راست (مستقیم خط)، رده (صف، سطر، کلمات)، زبر سو (علوی مقابل سفلی)، زیانکار (مضر، ضاری)، سه سو (مثلث؛ سه سویی مثلث بودن)، شمار (عدد)، فروسو (تحت، سفل)، فرو شدن (انحطاط، سقوط، غروب)، کرانه (کنار، طرف، حاشیه)، گرایستن (میل کردن، متمایل شدن) مانندگی (شباهت و تشبیه)، میانگین (میانگی، واسطه، متوسط)، نگرش (نظر، ملاحظه)، نهادن (فرض کردن)، ....
دنباله نوشتار:
https://www.iranboom.ir/shekar-shekan/adabiat/4442-vajegan-farsi-ebn-sina-tasir-aan-dar-adabiat-farsi.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
شادروان دکتر محمد معین
نخست آثار ادبی و تاریخی و جغرافیایی و دینی به زبان پارسی به رشته تحریر در آمد، چنان که شاهنامه ابومنصوری که مقدمه آن به جا مانده مولف به سال 346 ق، و کتاب گرشاسب تألیف ابوالموید بلخی معاصر نوح بن منصور (365- 387 ق)، و ترجمه و اقتباس از تاریخ طبری توسط محمد بن ابی الفضل محمد بن عبدالله بلعمی (متوفی 363 ق) در تاریخ؛ و عجایب البلدان تألیف ابوالموید مذکور، و حدود العالم من المشرق الی المغرب (مولف به سال 372 قمری) در جغرافی، و رساله در عقاید حنفیان تألیف حکیم ابوالقاسم سمرقندی (متوفی به سال 343 ق) و ترجمه و اقتباس از تفسیر طبری توسط گروهی از علمای ماوراء النهر در عهد منصور بن نوح بن نصر (350- 365 ق)، و تفسیر قرآن موجود در کتابخانه دانشگاه کمبریج (انگلستان) در زمره کتب دینی به شمار است.
کتابهای علمی فارسی از حیث زمان و کمیت در مرحله دوم قرار دارد، از این قبیل است: رساله استخراج محمد بن ایوب طبری (قرن چهارم) و شش فصل همان مولف در نجوم، و هدایت المتعلمین یا الهدایه فی الطب تألیف ابوبکر (یا ابوحکیم) ربیع بن احمد اخوینی بخاری مولف در حدود 370 ق، و رگ شناسی تألیف ابن سینا (373- 428 ق) در طب؛ و دانشنامه علائی تألیف ابن سینا (مولف بین 414 و 428 ) ترجمه و شرح قصه حی بن یقظان به قلم یکی از معاصران ابن سینا که به امر علاء الدوله کاکویه (398-433 ق) صورت گرفته در حکمت.
ابن سینا (373- 428ق) و ابوریحان بیرونی (362-440 ق) دو بزرگمرد معاصر یکدیگر بودند؛ منتها بیرونی بزرگسالتر از ابن سینا بود. مکاتبات و مناظرات آن دو دانشمند معروف است. آنچه اینک مورد توجه ماست، خدمتی است که ایشان به زبان و لغت پارسی کردهاند. بیش از عهد آنان- چنان که گفته شد - دو رسالۀ استخراج و شش فصل در نجوم و احکام آن توسط محمد بن ایوب طبری تألیف شده بود ولی این رسالهها کماً و کیفا قابل مقایسه با التفهیم بیرونی نیستند؛ اما در حکمت پیش از دانشنامه – تا آنجا که میدانیم- کتابی به فارسی به رشته تحریر در نیامده بود. ابن سینا با دانشنامه و بیرونی با التفهمیم خود نهضتی در ایران پدید آوردند که دامنۀ تأثیر آن تا عصر حاضر کشیده شده است.
با تألیف این دو کتاب، فرهنگ لغات فارسی غنیتر و ارجمندتر گردید؛ زیرا این دو دانشمند از لغاتی که متداول و رایج بود، و نیز از آنچه که بطون کتب مضبوط بود، گلچین کرده، در دو اثر جاویدان خود به کار بردند و برای مفاهیمی نیز که لغتی در تداول یا در کتب پیشینیان نیافته بودند، لغات رایج را مجازاً به معانی جدید استعمال کردند؛ و در صورت ضرورت، ترکیبات و اصلاحاتی از مفردات پارسی پرداختند، و زبان پارسی را- تا آنجا که در آن عهد میسر بود- شایسته ادای مفاهیم علمی کردند.
زمان تألیف دانشنامه و التفهیم قریب به یکدیگر است؛ چه التفهیم در سال 420 ق تالیف شده و سال تألیف دانشنامه هرچند مشخص نیست، ولی به طور قطع بین سال های 414 و 428 تألیف شده است. بنابراین با مدارک موجود تقدم و تأخر تألیف این دو کتاب با تأثیر یکی در دیگری معلوم نیست. در هرحال با وجود اختلاف دانشنامه و التفهیم در موضوع، آن دو لغات و ترکیبات مشترک بسیار دارند که از آن جمله است:
لغات مشترک: آبناک (پر آب و زمینی که از همه جای آن آب بیرون میجوشد)، آرمیدن (و مشتقات آن: ساکن بودن، بی حرکت بودن)، (آمیختن (و مشتقات آن: اختلاط و امتزاج و ترکیب)، اندر یافتن (و مشتقات آن: ادراک کردن)، باریک (دقیق)، برسو (عالی و سمت فوقانی)، پذیرفتن، پذرفتن (قبول، بیرونی آن را به معنی نجومی به کار برده و ابن سینا به معنی فلسفی)، پیوستن (اتصال، بیرونی این کلمه را به مفهوم نجومی گرفته و ابن سینا به مفهوم فلسفی. همچنین است پیوند به معنی اتصال)، تنومند (جرم و جسم)، تنومندی (جسمانیت، بیرونی به مفهوم نجومی استعمال کرده و ابن سینا به معنی حکمی)، جنبانیدن (و متشقات آن: حرکت دادن تحریک)، چگونگی (کیفیت)، چهار سو (چهار گوشه، مربع، مستطیل و چهار سویی: چهار گوشه بودن)، خرمن (ماه: هاله)، دیگرم (وصف ترتیبی، دیگر)، دیداری (مرئی)، راست (مستقیم خط)، رده (صف، سطر، کلمات)، زبر سو (علوی مقابل سفلی)، زیانکار (مضر، ضاری)، سه سو (مثلث؛ سه سویی مثلث بودن)، شمار (عدد)، فروسو (تحت، سفل)، فرو شدن (انحطاط، سقوط، غروب)، کرانه (کنار، طرف، حاشیه)، گرایستن (میل کردن، متمایل شدن) مانندگی (شباهت و تشبیه)، میانگین (میانگی، واسطه، متوسط)، نگرش (نظر، ملاحظه)، نهادن (فرض کردن)، ....
دنباله نوشتار:
https://www.iranboom.ir/shekar-shekan/adabiat/4442-vajegan-farsi-ebn-sina-tasir-aan-dar-adabiat-farsi.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
www.iranboom.ir
واژگان فارسی ابن سینا و تأثیر آنها در ادبیات
پیشینهٔ واژهپردازی در پارسی پس از اسلام
واژگان پارسی ابن سینا
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/zaban-pajohi/12362-pishine-vaje-pardazi-dar-parsi.html
@iranboom_ir
واژگان پارسی ابن سینا
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/zaban-pajohi/12362-pishine-vaje-pardazi-dar-parsi.html
@iranboom_ir
پیشینهٔ واژهپردازی در پارسی پس از اسلام
دکتر مهیار دیباور
ابوعلی سینا و بیرونی دو دانشمند پرآوازه و نامدار بودند که همزمان با یکدیگر میزیستند. زمان آفرینش این دو نسک، بسیار نزدیک به همدیگر است، چرا که التفهیم در سال 420 مهی نوشته شده و دانشنامهٔ علایی میان سالهای 414 و 428 مهی آفریده شده است و هنایش یکی بر دیگری به درستی شناخته نیست. گرچه باره (موضوع) این دو نسک یکسان نیست و دانشنامه دربارهٔ فلسفه و فرزانگی (حکمت) است و التفهیم دربارهٔ رایش و اخترشناسی ولی واژههای یکسان فراوانی دارند و این به روشنی، هنایش آنها را بر همدیگر نشان میدهد. برخی واژههای میانوند (مشترک) آنها چنین هستند: آرمیدن (ساکن و بی حرکت بودن)، اندر یافتن (ادراک کردن)، باریک (دقیق)، برسو و زبرسو (عالی)، تنومند (جرم و جسم)، جنبانیدن (تحریک)، چگونگی (کیفیت)، چهارسو (چهار ضلعی)، خرمن ماه (هالهٔ ماه)، دیداری (مرئی)، راست (مستقیم)، رده (سطر، صف)، سه سو (مثلث)، شمار (عدد)، فروسو (تحتانی)، فرو شدن (سقوط، غروب)، کرانه (حاشیه)، گرایستن (متمایل شدن)، مانندگی (شباهت)، میانگین (متوسط)، نگرش (نظر، ملاحظه)، هموار (مسطح)، یاد داشتن (حفظ و ازبر کردن).
برابر پژوهشهای زنده یاد دکتر محمد معین و شادروان سید محمد مشکات، شمار واژگان آفریدهٔ پورسینا در دانشنامهٔ علایی و رگ شناسی 1039 واژه میباشد. برخی واژههای آفریدهٔ پورسینا در این دو نوزند سترگ چنین هستند: بُرینش (قطع، در رایش و اندازه)، پذیرا (قابل، در فلسفه)، روان (نفس)، سر به سر (مساوی)، کرده (مفعول)، کُنا (فاعل)، گداخته (مایع)، مایگی (مادیت)، نهاد (وضع)، یکی ای (وحدت)، افکندن گمان (تولید شک)، ایستادگی به خودی خود (قائم بالذات بودن)، بالش (نمو، از بن واژه ی بالیدن)، بَستَناکی (انجماد)، بهره پذیر (قابل قسمت)، بی گسستگی (لاینقطع)، پیداگر، پیوند پذیر، جانِ سخن گویا (نفس ناطقه)، جُنبایی (حرکت)، جنبش دار، جنبش راست (حرکت مستقیم)، جنبش گِرد (حرکت مستدیر)، چه چیزی (ماهیت)، دیرجنب، رایش (علم ریاضی)، روشن سرشتی، زایش ده (مولّد)، زِفر زبرین (فلک اعلی)، زِفر زیرین (فلک اسفل)، شاید بود (امکان)، گوهر روینده (جوهر نامی)، نادیداری (باطنی)، هرآینگی بودن (وجوب)، حد کِهین، حد مِهین، حد میانگین، علم ترازو (علم منطق)، علم سپس طبیعت (علم مابعدالطبیعه)، نبض درنگی، نبض دمادم، نبض ستبر، نبض لرزنده.
ابوریحان بیرونی نیز در نسک نامدار خود «التفهیم» واژه های دانشورانهٔ نویی پرداخته که برخی از آنها چنین هستند: آماس (ورم)، آموختن (تعلّم)، آموزیدن (تعلیم)، ارزیز (قلع)، اَرش (گز و ذراع)، اسپهر (سپهر)، استاره شمار (منجم)، افزونی (نافله و مستحب) [پادواژه یا متضاد فریضه و واجب]، انباشته (کبیسه)، اندرگاه و پنجه (خمسهٔ مسترقه یا پنج روز افزونی آخر سال)، اوام (وام و قرض)، بادهای آبستن کننده، بارِ زن (جنین)، بارگاه (بار انداز، اسکله)، بازپس (واپسین، آخرین)، وازدن (رد کردن)، باشگونه (واژگونه، معکوس)، بالا (قد و قامت)، بامداد دروغین (صبح کاذب)، بامداد نخستین (فجر اول)، بایستها (کارهای لازم و ضروری)، باهو (بازو، از آرنج تا سردوش)، بجک (قباله)، بخشیدن (بخش کردن، تقسیم)، بر خَم نهاده (بشکل قوس قرار گرفته)، بَرخ و بهر (قسمت و سهم)، بَسودن (لامسه)، بسیار پهلو (کثیرالاضلاع)، بگزاید (گزند رساند)، بهیزیک (کبیسه)، پاس (ساعت و نوبت)[همچون پاسی از شب]، پاسیدن (رصد کردن)، پالودن (تصفیه)، بِجِشک و پزشگ (پزشک)، پس تَرَک (کمی عقب تر)، پُشت و چاشتگاه (ظهر)، پِلپِل (فلفل)، پلهٔ ترازو (کفهٔ ترازو)، پی (عصب)، پیمودن (پیمانه کردن، اندازه گرفتن)، تیز نگر، جایگاه، چخیدن (ستیزه کردن)، چربتر (زیادتر) [مانند: و خشگیش چربتر از سردی. امروزه نیز میچربد در همین چم (معنی) به کار میرود]، چیره (غالب)، خانگی و دست آموز (اهلی، رام شونده)، خواب گزاردن (تعبیر رؤیا)، خوار (آسان) [پادواژهٔ دشخوار]، دانگ (شش یک، یک ششم)، دریابار (آبادی نزدیک دریا) [مانند جویبار و ارسبار]، دفتر سال (تقویم، گاهشمار)، دَهگان، زمین لرز، زه (آبستن)، زهدان (رحم، بچه دان)، زهری (سَمی)، ژرفا (عمق)، سال آفتاب (سال شمسی)، سال ماه و سال ماهتاب و سال گردنده (سال قمری که فصلهایش در ماهها ثابت نمیماند)، سبک رو (تندرو)، سُپُرز (طحال)، سپس رو (تابع، تالی)، ستاره ی بادنبال، تیر (عطارد)، ناهید (زهره)، بهرام (مریخ)، اورمزد و هورمزد و هرمزد (مشتری)، کیوان (زحل)، شاخ (فرع)، دانشِ شمار (علم حساب)، شتاب، فرامشت گر (فراموشکار)، گُش (خلط)، گش زرد (خلط صفرا)، گش سیاه (خلط سودا)، گلوگیر (مزه ی ناخوشایند)[امرود گلوگیر]، گُنده (ستبر و کلفت)
...
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/zaban-pajohi/12362-pishine-vaje-pardazi-dar-parsi.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
دکتر مهیار دیباور
ابوعلی سینا و بیرونی دو دانشمند پرآوازه و نامدار بودند که همزمان با یکدیگر میزیستند. زمان آفرینش این دو نسک، بسیار نزدیک به همدیگر است، چرا که التفهیم در سال 420 مهی نوشته شده و دانشنامهٔ علایی میان سالهای 414 و 428 مهی آفریده شده است و هنایش یکی بر دیگری به درستی شناخته نیست. گرچه باره (موضوع) این دو نسک یکسان نیست و دانشنامه دربارهٔ فلسفه و فرزانگی (حکمت) است و التفهیم دربارهٔ رایش و اخترشناسی ولی واژههای یکسان فراوانی دارند و این به روشنی، هنایش آنها را بر همدیگر نشان میدهد. برخی واژههای میانوند (مشترک) آنها چنین هستند: آرمیدن (ساکن و بی حرکت بودن)، اندر یافتن (ادراک کردن)، باریک (دقیق)، برسو و زبرسو (عالی)، تنومند (جرم و جسم)، جنبانیدن (تحریک)، چگونگی (کیفیت)، چهارسو (چهار ضلعی)، خرمن ماه (هالهٔ ماه)، دیداری (مرئی)، راست (مستقیم)، رده (سطر، صف)، سه سو (مثلث)، شمار (عدد)، فروسو (تحتانی)، فرو شدن (سقوط، غروب)، کرانه (حاشیه)، گرایستن (متمایل شدن)، مانندگی (شباهت)، میانگین (متوسط)، نگرش (نظر، ملاحظه)، هموار (مسطح)، یاد داشتن (حفظ و ازبر کردن).
برابر پژوهشهای زنده یاد دکتر محمد معین و شادروان سید محمد مشکات، شمار واژگان آفریدهٔ پورسینا در دانشنامهٔ علایی و رگ شناسی 1039 واژه میباشد. برخی واژههای آفریدهٔ پورسینا در این دو نوزند سترگ چنین هستند: بُرینش (قطع، در رایش و اندازه)، پذیرا (قابل، در فلسفه)، روان (نفس)، سر به سر (مساوی)، کرده (مفعول)، کُنا (فاعل)، گداخته (مایع)، مایگی (مادیت)، نهاد (وضع)، یکی ای (وحدت)، افکندن گمان (تولید شک)، ایستادگی به خودی خود (قائم بالذات بودن)، بالش (نمو، از بن واژه ی بالیدن)، بَستَناکی (انجماد)، بهره پذیر (قابل قسمت)، بی گسستگی (لاینقطع)، پیداگر، پیوند پذیر، جانِ سخن گویا (نفس ناطقه)، جُنبایی (حرکت)، جنبش دار، جنبش راست (حرکت مستقیم)، جنبش گِرد (حرکت مستدیر)، چه چیزی (ماهیت)، دیرجنب، رایش (علم ریاضی)، روشن سرشتی، زایش ده (مولّد)، زِفر زبرین (فلک اعلی)، زِفر زیرین (فلک اسفل)، شاید بود (امکان)، گوهر روینده (جوهر نامی)، نادیداری (باطنی)، هرآینگی بودن (وجوب)، حد کِهین، حد مِهین، حد میانگین، علم ترازو (علم منطق)، علم سپس طبیعت (علم مابعدالطبیعه)، نبض درنگی، نبض دمادم، نبض ستبر، نبض لرزنده.
ابوریحان بیرونی نیز در نسک نامدار خود «التفهیم» واژه های دانشورانهٔ نویی پرداخته که برخی از آنها چنین هستند: آماس (ورم)، آموختن (تعلّم)، آموزیدن (تعلیم)، ارزیز (قلع)، اَرش (گز و ذراع)، اسپهر (سپهر)، استاره شمار (منجم)، افزونی (نافله و مستحب) [پادواژه یا متضاد فریضه و واجب]، انباشته (کبیسه)، اندرگاه و پنجه (خمسهٔ مسترقه یا پنج روز افزونی آخر سال)، اوام (وام و قرض)، بادهای آبستن کننده، بارِ زن (جنین)، بارگاه (بار انداز، اسکله)، بازپس (واپسین، آخرین)، وازدن (رد کردن)، باشگونه (واژگونه، معکوس)، بالا (قد و قامت)، بامداد دروغین (صبح کاذب)، بامداد نخستین (فجر اول)، بایستها (کارهای لازم و ضروری)، باهو (بازو، از آرنج تا سردوش)، بجک (قباله)، بخشیدن (بخش کردن، تقسیم)، بر خَم نهاده (بشکل قوس قرار گرفته)، بَرخ و بهر (قسمت و سهم)، بَسودن (لامسه)، بسیار پهلو (کثیرالاضلاع)، بگزاید (گزند رساند)، بهیزیک (کبیسه)، پاس (ساعت و نوبت)[همچون پاسی از شب]، پاسیدن (رصد کردن)، پالودن (تصفیه)، بِجِشک و پزشگ (پزشک)، پس تَرَک (کمی عقب تر)، پُشت و چاشتگاه (ظهر)، پِلپِل (فلفل)، پلهٔ ترازو (کفهٔ ترازو)، پی (عصب)، پیمودن (پیمانه کردن، اندازه گرفتن)، تیز نگر، جایگاه، چخیدن (ستیزه کردن)، چربتر (زیادتر) [مانند: و خشگیش چربتر از سردی. امروزه نیز میچربد در همین چم (معنی) به کار میرود]، چیره (غالب)، خانگی و دست آموز (اهلی، رام شونده)، خواب گزاردن (تعبیر رؤیا)، خوار (آسان) [پادواژهٔ دشخوار]، دانگ (شش یک، یک ششم)، دریابار (آبادی نزدیک دریا) [مانند جویبار و ارسبار]، دفتر سال (تقویم، گاهشمار)، دَهگان، زمین لرز، زه (آبستن)، زهدان (رحم، بچه دان)، زهری (سَمی)، ژرفا (عمق)، سال آفتاب (سال شمسی)، سال ماه و سال ماهتاب و سال گردنده (سال قمری که فصلهایش در ماهها ثابت نمیماند)، سبک رو (تندرو)، سُپُرز (طحال)، سپس رو (تابع، تالی)، ستاره ی بادنبال، تیر (عطارد)، ناهید (زهره)، بهرام (مریخ)، اورمزد و هورمزد و هرمزد (مشتری)، کیوان (زحل)، شاخ (فرع)، دانشِ شمار (علم حساب)، شتاب، فرامشت گر (فراموشکار)، گُش (خلط)، گش زرد (خلط صفرا)، گش سیاه (خلط سودا)، گلوگیر (مزه ی ناخوشایند)[امرود گلوگیر]، گُنده (ستبر و کلفت)
...
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/zaban-pajohi/12362-pishine-vaje-pardazi-dar-parsi.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
خانلری و بنیاد فرهنگ ایران - سیدعلی آلداود
@iranboom_ir
بنیاد فرهنگ چندین بخش علمی مجزّا داشت. در هر بخش چند استاد و محقق به پژوهش میپرداختند. جمعاً حدود چهل پنجاه تن در آنجا به فعالیتهای علمی سرگرم بودند. خانلری همچنین به کسانی که به دلایل سیاسی از دستگاههای دولتی رانده شده بودند روی خوش نشان میداد و آنان را در بنیاد به کار مناسب شأن و تحصیلات خودشان میگماشت. در شمار این گروه باید از روانشاد دکتر مهرداد بهار نام برد که به سبب خودداری دانشگاه از استخدام وی، ناگزیر در بانک ملّی یا مرکزی شغلی پذیرفته بود اما کارش دلپسند نبود. او خود را به بنیاد انتقال داد و چنانکه میدانیم در رشته فرهنگ ایران باستان آثار ارزندهای در دوران همکاری با بنیاد تألیف و همانجا به طبع رساند.
از جمله بخشهای پژوهشی بنیاد، فرهنگ تاریخی زبان فارسی، بود. در این بخش که با مسئولیت استاد محمد پروین گنابادی و دکتر محسن ابوالقاسمی فعالیت میکرد، دستهای از استادان و محققان چون دکتر محمد روشن و مرحوم حسین محق که فاضلی پرکار و کمادعا بود، به تحقیق در متون میپرداختند. تدوین فرهنگ تاریخی یکی از برنامههای اصلی و بسیار مهم بنیاد فرهنگ بود. مطابق برنامه، مقرر شده بود نخست فرهنگی کامل از واژهها و اصطلاحات متداول در زبان فارسی تا پایان قرن چهارم هجری فراهم آید و سپس به ادوار بعد پرداخته شود. از این رو در مرحله اول متون برجای مانده از این دوره که به نسبت معدود است چون ترجمه تفسیر طبری، ترجمه تاریخ طبری، حدودالعالم، مقدمه شاهنامه ابومنصوری، شاهنامه فردوسی و سوادالاعظم و شاید یکی دو متن دیگر موضوع تحقیق قرار گرفته و کلیه لغات و اصطلاحات آنها استخراج و معنی شد. نخستین مجلّد این فرهنگ متضمن حرف (الف) پیش از انقلاب به طبع رسید. ظاهراً پس از انحلال بنیاد و ادغان آن در یازده سازمان دیگر، فیشها و یادداشتهای مجلدات دیگر فرهنگ تاریخی به دست فراموشی سپرده شده، یا به برگهدانهای پژوهشگاه علوم انسانی منتقل گردیده، و به هر حال اکنون از سرنوشت آنها اطلاعی در دست نیست.
برنامه دیگر بنیاد، تدوین دستور تاریخی زبان فارسی و تنظیم قواعد فعلی زبان فارسی بود که شخص خانلری در این زمینه صاحبنظر بود و معمولاً جلسات آن به ریاست خود او تشکیل مییافت. از جمله همکاران این گروه، دکتر محمد سرور مولایی دانشمند افغانی بود که در آن دوره دکترای ادبیات را زیر نظر و با راهنمایی خانلری میگذراند و با تشخیص استاد به بنیاد راه یافته بود و با شوقی زایدالوصف به امور تحقیقی میپرداخت.
بنیاد فرهنگ، کتابخانهای تخصّصی و منحصر داشت که با کوششهای خستگیناپذیر و درایت رئیس آن، کیکاووس جهانداری فراهم آمده بود. جهانداری در آن روزگار رئیس کتابخانه مجلس سنا بود و توانسته بود در حوزه ایرانشناسی کتابخانه کم نظیری برای مجلس فراهم آورد. پس به دعوت خانلری به بنیاد آمد و در زمانی اندکی توانست سی چهل هزار کتاب خوب کمنظیر به زبانهای فارسی، عربی و اروپایی برای کتابخانه بنیاد تدارک نماید. این کتابخانه نیاز اهل تحقیق شاغل در بنیاد را بهخوبی برآورده میکرد و گاه مورد مراجعه محققان بیرون نیز قرار میگرفت. هنر جهانداری این بود که با تفحص در فهرست کتابفروشیهای غربی میتوانست با توجه به محدودیت بودجه کتابخانه، بهترینها را از میان آنها بیابد و برای کتابخانه خریداری نماید.
امّا قسمت اصلی که شهرت بنیاد در داخل کشور و بیرون از مرزهای ایران مرهون آن است، انتشارات بود که حاصل تلاش بخشهای مختلف را به بهترین وجه در معرض انتشار و استفاده همگان در میآورد. گروه انتشارات زیر نظر معاون فنّی بنیاد انجام وظیفه میکرد. معاون فنّی در سالهای نخست تأسیس بنیاد، روانشاد دکتر علی فاضل بود، شخصی دانشمند، دقیق و بسیار منظم که اندکی متکبر مینمود. او دستیار و معاون خانلری در این زمینهها بود و پس از وی سعیدی سیرجانی این سمت را عهدهدار شد و تا پایان عمر بنیاد همچنان معاون و دستیار خانلری باقی ماند.
کتابهای منتشره بنیاد به دو طریق تولید میگردید: یا در زمره طرحهای بنیاد بود و انجام آن را از محققان میطلبیدند، و یا آثار تصحیح شده مصححان استاد بود که خود به سائقه علائق شخصی به آن پرداخته و پس از اتمام به بنیاد عرضه میداشتند. ترجمه پارهای از متون مهم تاریخی و جغرافیایی از عربی به فارسی، تهیه و تألیف فرهنگهای تخصصی به زبان فارسی و یا دوزبانه همه در شمار سفارشهای بنیاد بود. لیکن متون کهن را اساتید علاقهمند تصحیح کرده و برای چاپ به بنیاد میسپردند. تشخیص دقیق خانلری و اعتقاد راسخ او به تصحیح و چاپ متون مهم زبان فارسی سبب شد که بنیاد فرهنگ در مدت کوتاه عمر خود که بیش از دوازده سیزده سال نبود بیش از 150 اثر مفید را به چاپ برساند.
دنباله نوشتار:
https://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/13878-khanlari-bonyad-
@iranboom_ir
بنیاد فرهنگ چندین بخش علمی مجزّا داشت. در هر بخش چند استاد و محقق به پژوهش میپرداختند. جمعاً حدود چهل پنجاه تن در آنجا به فعالیتهای علمی سرگرم بودند. خانلری همچنین به کسانی که به دلایل سیاسی از دستگاههای دولتی رانده شده بودند روی خوش نشان میداد و آنان را در بنیاد به کار مناسب شأن و تحصیلات خودشان میگماشت. در شمار این گروه باید از روانشاد دکتر مهرداد بهار نام برد که به سبب خودداری دانشگاه از استخدام وی، ناگزیر در بانک ملّی یا مرکزی شغلی پذیرفته بود اما کارش دلپسند نبود. او خود را به بنیاد انتقال داد و چنانکه میدانیم در رشته فرهنگ ایران باستان آثار ارزندهای در دوران همکاری با بنیاد تألیف و همانجا به طبع رساند.
از جمله بخشهای پژوهشی بنیاد، فرهنگ تاریخی زبان فارسی، بود. در این بخش که با مسئولیت استاد محمد پروین گنابادی و دکتر محسن ابوالقاسمی فعالیت میکرد، دستهای از استادان و محققان چون دکتر محمد روشن و مرحوم حسین محق که فاضلی پرکار و کمادعا بود، به تحقیق در متون میپرداختند. تدوین فرهنگ تاریخی یکی از برنامههای اصلی و بسیار مهم بنیاد فرهنگ بود. مطابق برنامه، مقرر شده بود نخست فرهنگی کامل از واژهها و اصطلاحات متداول در زبان فارسی تا پایان قرن چهارم هجری فراهم آید و سپس به ادوار بعد پرداخته شود. از این رو در مرحله اول متون برجای مانده از این دوره که به نسبت معدود است چون ترجمه تفسیر طبری، ترجمه تاریخ طبری، حدودالعالم، مقدمه شاهنامه ابومنصوری، شاهنامه فردوسی و سوادالاعظم و شاید یکی دو متن دیگر موضوع تحقیق قرار گرفته و کلیه لغات و اصطلاحات آنها استخراج و معنی شد. نخستین مجلّد این فرهنگ متضمن حرف (الف) پیش از انقلاب به طبع رسید. ظاهراً پس از انحلال بنیاد و ادغان آن در یازده سازمان دیگر، فیشها و یادداشتهای مجلدات دیگر فرهنگ تاریخی به دست فراموشی سپرده شده، یا به برگهدانهای پژوهشگاه علوم انسانی منتقل گردیده، و به هر حال اکنون از سرنوشت آنها اطلاعی در دست نیست.
برنامه دیگر بنیاد، تدوین دستور تاریخی زبان فارسی و تنظیم قواعد فعلی زبان فارسی بود که شخص خانلری در این زمینه صاحبنظر بود و معمولاً جلسات آن به ریاست خود او تشکیل مییافت. از جمله همکاران این گروه، دکتر محمد سرور مولایی دانشمند افغانی بود که در آن دوره دکترای ادبیات را زیر نظر و با راهنمایی خانلری میگذراند و با تشخیص استاد به بنیاد راه یافته بود و با شوقی زایدالوصف به امور تحقیقی میپرداخت.
بنیاد فرهنگ، کتابخانهای تخصّصی و منحصر داشت که با کوششهای خستگیناپذیر و درایت رئیس آن، کیکاووس جهانداری فراهم آمده بود. جهانداری در آن روزگار رئیس کتابخانه مجلس سنا بود و توانسته بود در حوزه ایرانشناسی کتابخانه کم نظیری برای مجلس فراهم آورد. پس به دعوت خانلری به بنیاد آمد و در زمانی اندکی توانست سی چهل هزار کتاب خوب کمنظیر به زبانهای فارسی، عربی و اروپایی برای کتابخانه بنیاد تدارک نماید. این کتابخانه نیاز اهل تحقیق شاغل در بنیاد را بهخوبی برآورده میکرد و گاه مورد مراجعه محققان بیرون نیز قرار میگرفت. هنر جهانداری این بود که با تفحص در فهرست کتابفروشیهای غربی میتوانست با توجه به محدودیت بودجه کتابخانه، بهترینها را از میان آنها بیابد و برای کتابخانه خریداری نماید.
امّا قسمت اصلی که شهرت بنیاد در داخل کشور و بیرون از مرزهای ایران مرهون آن است، انتشارات بود که حاصل تلاش بخشهای مختلف را به بهترین وجه در معرض انتشار و استفاده همگان در میآورد. گروه انتشارات زیر نظر معاون فنّی بنیاد انجام وظیفه میکرد. معاون فنّی در سالهای نخست تأسیس بنیاد، روانشاد دکتر علی فاضل بود، شخصی دانشمند، دقیق و بسیار منظم که اندکی متکبر مینمود. او دستیار و معاون خانلری در این زمینهها بود و پس از وی سعیدی سیرجانی این سمت را عهدهدار شد و تا پایان عمر بنیاد همچنان معاون و دستیار خانلری باقی ماند.
کتابهای منتشره بنیاد به دو طریق تولید میگردید: یا در زمره طرحهای بنیاد بود و انجام آن را از محققان میطلبیدند، و یا آثار تصحیح شده مصححان استاد بود که خود به سائقه علائق شخصی به آن پرداخته و پس از اتمام به بنیاد عرضه میداشتند. ترجمه پارهای از متون مهم تاریخی و جغرافیایی از عربی به فارسی، تهیه و تألیف فرهنگهای تخصصی به زبان فارسی و یا دوزبانه همه در شمار سفارشهای بنیاد بود. لیکن متون کهن را اساتید علاقهمند تصحیح کرده و برای چاپ به بنیاد میسپردند. تشخیص دقیق خانلری و اعتقاد راسخ او به تصحیح و چاپ متون مهم زبان فارسی سبب شد که بنیاد فرهنگ در مدت کوتاه عمر خود که بیش از دوازده سیزده سال نبود بیش از 150 اثر مفید را به چاپ برساند.
دنباله نوشتار:
https://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/13878-khanlari-bonyad-
Forwarded from ایران بوم
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
امروز سالروز درگذشت استاد پرویز ناتل خانلری شاعر، ادیب و زبانشناس است. شعر عقاب از جمله اشعار مشهور اوست.
@iranboom_ir
@iranboom_ir
شعر عقاب - سروده شادروان دکتر پرویز ناتل خانلری
«گویند زاغ سیصد سال بزید و گاه سالش از این قدر نیز بگذرد.... عقاب را سال عمر، سی بیش نباشد.»
«خواصّ الحیوان»
گشت غمناک دل و جان عقاب
چو ازو دور شد ایام شباب
دید کش دور به انجام رسید
آفتابش به لب بام رسید
باید از هستی دل بر گیرد
ره سوی کشور دیگر گیرد
خواست تا چاره ی ناچار کند
دارویی جوید و در کار کند
صبحگاهی ز پی چاره ی کار
گشت برباد سبک سیر سوار
گله کاهنگ چرا داشت به دشت
ناگه از وحشت پر و لوله گشت
وان شبان، بیم زده، دل نگران
شد پی بره ی نوزاد دوان
کبک ، در دامن خار ی آویخت
مار پیچید و به سوراخ گریخت
آهو استاد و نگه کرد و رمید
دشت را خط غباری بکشید
لیک صیاد سر دیگر داشت
صید را فارغ و آزاد گذاشت
چاره ی مرگ، نه کاریست حقیر
زنده را فارغ و آزاد گذاشت
صید هر روزه به چنگ آمد زود
مگر آن روز که صیاد نبود
آشیان داشت بر آن دامن دشت
زاغکی زشت و بد اندام و پلشت
سنگ ها از کف طفلان خورده
جان ز صد گونه بلا در برده
سال ها زیسته افزون ز شمار
شکم آکنده ز گند و مردار
بر سر شاخ ورا دید عقاب
ز آسمان سوی زمین شد به شتاب
گفت که: ‹‹ای دیده ز ما بس بیداد
با تو امروز مرا کار افتاد
مشکلی دارم اگر بگشایی
بکنم آن چه تو می فرمایی››
گفت: ‹‹ما بنده ی در گاه توییم
تا که هستیم هوا خواه تو ییم
بنده آماده بود، فرمان چیست؟
جان به راه تو سپارم ، جان چیست؟
دل، چو در خدمت تو شاد کنم
ننگم آید که ز جان یاد کنم››
این همه گفت ولی با دل خویش
گفت و گویی دگر آورد به پیش
کاین ستمکار قوی پنجه، کنون
از نیاز است چنین زار و زبون
لیک ناگه چو غضبناک شود
زو حساب من و جان پاک شود
دوستی را چو نباشد بنیاد
حزم را باید از دست نداد
در دل خویش چو این رای گزید
پر زد و دور ترک جای گزید
زار و افسرده چنین گفت عقاب
که:‹‹مرا عمر، حبابی است بر آب
راست است این که مرا تیز پر است
لیک پرواز زمان تیز تر است
من گذشتم به شتاب از در و دشت
به شتاب ایام از من بگذشت
گر چه از عمر،دل سیری نیست
مرگ می آید و تدبیری نیست
من و این شه پر و این شوکت و جاه
عمرم از چیست بدین حد کوتاه؟
تو بدین قامت و بال ناساز
به چه فن یافته ای عمر دراز؟
پدرم نیز به تو دست نیافت
تا به منزلگه جاوید شتافت
لیک هنگام دم باز پسین
چون تو بر شاخ شدی جایگزین
از سر حسرت بامن فرمود
کاین همان زاغ پلید است که بود
عمر من نیز به یغما رفته است
یک گل از صد گل تو نشکفته است
چیست سرمایه ی این عمر دراز؟
رازی این جاست،تو بگشا این راز››
زاغ گفت: ‹‹ار تو در این تدبیری
عهد کن تا سخنم بپذیری
عمرتان گر که پذیرد کم و کاست
دگری را چه گنه ؟ کاین ز شماست
ز آسمان هیچ نیایید فرود
آخر از این همه پرواز چه سود؟
پدر من که پس از سیصد و اند
کان اندرز بد و دانش و پند
بارها گفت که برچرخ اثیر
بادها راست فراوان تاثیر
بادها کز زبر خاک و زند
تن و جان را نرسانند گزند
هر چه ا ز خاک، شوی بالاتر
باد را بیش گزندست و ضرر
تا بدانجا که بر اوج افلاک
آیت مرگ بود ، پیک هلاک
ما از آن، سال بسی یافته ایم
کز بلندی،رخ برتافته ایم
زاغ را میل کند دل به نشیب
عمر بسیارش ار گشته نصیب
دیگر این خاصیت مردار است
عمر مردار خوران بسیار است
گند و مردار بهین درمان ست
چاره ی رنج تو زان آسان ست
خیز و زین بیش،ره چرخ مپوی
طعمه ی خویش بر افلاک مجوی
ناودان، جایگهی سخت نکوست
به از آن کنج حیاط و لب جوست
من که صد نکته ی نیکو دانم
راه هر برزن و هر کو دانم
خانه، اندر پس باغی دارم
وندر آن گوشه سراغی دارم
خوان گسترده الوانی هست
خوردنی های فراوانی هست››
آن چه ز آن زاغ چنین داد سراغ
گندزاری بود اندر پس باغ
بوی بد، رفته ا زآن، تا ره دور
معدن پشه، مقام زنبور
نفرتش گشته بلای دل و جان
سوزش و کوری دو دیده از آن
آن دو همراه رسیدند از راه
زاغ بر سفره ی خود کرد نگاه
گفت: ‹‹خوانی که چنین الوان ست
لایق محضر این مهمان ست
می کنم شکر که درویش نیم
خجل از ما حضر خویش نیم››
گفت و بشنود و بخورد از آن گند
تا بیاموزد از او مهمان پند
عمر در اوج فلک بر ده به سر
دم زده در نفس باد سحر
ابر را دیده به زیر پر خویش
حیوان را همه فرمانبر خویش
بارها آمده شادان ز سفر
به رهش بسته فلک طاق ظفر
سینه ی کبک و تذرو و تیهو
تازه و گرم شده طعمه ی او
اینک افتاده بر این لاشه و گند
باید از زاغ بیاموزد پند
بوی گندش دل و جان تافته بود
حال بیماری دق یافته بود
دلش از نفرت و بیزاری، ریش
گیج شد ، بست دمی دیده ی خویش
یادش آمد که بر آن اوج سپهر
هست پیروزی و زیبایی و مهر
فر و آزادی و فتح و ظفرست
نفس خرم باد سحرست
دیده بگشود به هر سو نگریست
دید گردش اثری زین ها نیست
آن چه بود از همه سو خواری بود
وحشت و نفرب و بیزاری بود
بال بر هم زد و بر جست ا زجا
گفت: که ‹‹ای یار ببخشای مرا
@iranboom_ir
«گویند زاغ سیصد سال بزید و گاه سالش از این قدر نیز بگذرد.... عقاب را سال عمر، سی بیش نباشد.»
«خواصّ الحیوان»
گشت غمناک دل و جان عقاب
چو ازو دور شد ایام شباب
دید کش دور به انجام رسید
آفتابش به لب بام رسید
باید از هستی دل بر گیرد
ره سوی کشور دیگر گیرد
خواست تا چاره ی ناچار کند
دارویی جوید و در کار کند
صبحگاهی ز پی چاره ی کار
گشت برباد سبک سیر سوار
گله کاهنگ چرا داشت به دشت
ناگه از وحشت پر و لوله گشت
وان شبان، بیم زده، دل نگران
شد پی بره ی نوزاد دوان
کبک ، در دامن خار ی آویخت
مار پیچید و به سوراخ گریخت
آهو استاد و نگه کرد و رمید
دشت را خط غباری بکشید
لیک صیاد سر دیگر داشت
صید را فارغ و آزاد گذاشت
چاره ی مرگ، نه کاریست حقیر
زنده را فارغ و آزاد گذاشت
صید هر روزه به چنگ آمد زود
مگر آن روز که صیاد نبود
آشیان داشت بر آن دامن دشت
زاغکی زشت و بد اندام و پلشت
سنگ ها از کف طفلان خورده
جان ز صد گونه بلا در برده
سال ها زیسته افزون ز شمار
شکم آکنده ز گند و مردار
بر سر شاخ ورا دید عقاب
ز آسمان سوی زمین شد به شتاب
گفت که: ‹‹ای دیده ز ما بس بیداد
با تو امروز مرا کار افتاد
مشکلی دارم اگر بگشایی
بکنم آن چه تو می فرمایی››
گفت: ‹‹ما بنده ی در گاه توییم
تا که هستیم هوا خواه تو ییم
بنده آماده بود، فرمان چیست؟
جان به راه تو سپارم ، جان چیست؟
دل، چو در خدمت تو شاد کنم
ننگم آید که ز جان یاد کنم››
این همه گفت ولی با دل خویش
گفت و گویی دگر آورد به پیش
کاین ستمکار قوی پنجه، کنون
از نیاز است چنین زار و زبون
لیک ناگه چو غضبناک شود
زو حساب من و جان پاک شود
دوستی را چو نباشد بنیاد
حزم را باید از دست نداد
در دل خویش چو این رای گزید
پر زد و دور ترک جای گزید
زار و افسرده چنین گفت عقاب
که:‹‹مرا عمر، حبابی است بر آب
راست است این که مرا تیز پر است
لیک پرواز زمان تیز تر است
من گذشتم به شتاب از در و دشت
به شتاب ایام از من بگذشت
گر چه از عمر،دل سیری نیست
مرگ می آید و تدبیری نیست
من و این شه پر و این شوکت و جاه
عمرم از چیست بدین حد کوتاه؟
تو بدین قامت و بال ناساز
به چه فن یافته ای عمر دراز؟
پدرم نیز به تو دست نیافت
تا به منزلگه جاوید شتافت
لیک هنگام دم باز پسین
چون تو بر شاخ شدی جایگزین
از سر حسرت بامن فرمود
کاین همان زاغ پلید است که بود
عمر من نیز به یغما رفته است
یک گل از صد گل تو نشکفته است
چیست سرمایه ی این عمر دراز؟
رازی این جاست،تو بگشا این راز››
زاغ گفت: ‹‹ار تو در این تدبیری
عهد کن تا سخنم بپذیری
عمرتان گر که پذیرد کم و کاست
دگری را چه گنه ؟ کاین ز شماست
ز آسمان هیچ نیایید فرود
آخر از این همه پرواز چه سود؟
پدر من که پس از سیصد و اند
کان اندرز بد و دانش و پند
بارها گفت که برچرخ اثیر
بادها راست فراوان تاثیر
بادها کز زبر خاک و زند
تن و جان را نرسانند گزند
هر چه ا ز خاک، شوی بالاتر
باد را بیش گزندست و ضرر
تا بدانجا که بر اوج افلاک
آیت مرگ بود ، پیک هلاک
ما از آن، سال بسی یافته ایم
کز بلندی،رخ برتافته ایم
زاغ را میل کند دل به نشیب
عمر بسیارش ار گشته نصیب
دیگر این خاصیت مردار است
عمر مردار خوران بسیار است
گند و مردار بهین درمان ست
چاره ی رنج تو زان آسان ست
خیز و زین بیش،ره چرخ مپوی
طعمه ی خویش بر افلاک مجوی
ناودان، جایگهی سخت نکوست
به از آن کنج حیاط و لب جوست
من که صد نکته ی نیکو دانم
راه هر برزن و هر کو دانم
خانه، اندر پس باغی دارم
وندر آن گوشه سراغی دارم
خوان گسترده الوانی هست
خوردنی های فراوانی هست››
آن چه ز آن زاغ چنین داد سراغ
گندزاری بود اندر پس باغ
بوی بد، رفته ا زآن، تا ره دور
معدن پشه، مقام زنبور
نفرتش گشته بلای دل و جان
سوزش و کوری دو دیده از آن
آن دو همراه رسیدند از راه
زاغ بر سفره ی خود کرد نگاه
گفت: ‹‹خوانی که چنین الوان ست
لایق محضر این مهمان ست
می کنم شکر که درویش نیم
خجل از ما حضر خویش نیم››
گفت و بشنود و بخورد از آن گند
تا بیاموزد از او مهمان پند
عمر در اوج فلک بر ده به سر
دم زده در نفس باد سحر
ابر را دیده به زیر پر خویش
حیوان را همه فرمانبر خویش
بارها آمده شادان ز سفر
به رهش بسته فلک طاق ظفر
سینه ی کبک و تذرو و تیهو
تازه و گرم شده طعمه ی او
اینک افتاده بر این لاشه و گند
باید از زاغ بیاموزد پند
بوی گندش دل و جان تافته بود
حال بیماری دق یافته بود
دلش از نفرت و بیزاری، ریش
گیج شد ، بست دمی دیده ی خویش
یادش آمد که بر آن اوج سپهر
هست پیروزی و زیبایی و مهر
فر و آزادی و فتح و ظفرست
نفس خرم باد سحرست
دیده بگشود به هر سو نگریست
دید گردش اثری زین ها نیست
آن چه بود از همه سو خواری بود
وحشت و نفرب و بیزاری بود
بال بر هم زد و بر جست ا زجا
گفت: که ‹‹ای یار ببخشای مرا
@iranboom_ir