🎨طرح|سالروز شهادت سرلشگر خلبان "عباس بابايی" معاون عملياتی نيروی هوايی ارتش (۱۳۶۶ خ)
🔸طراح: عباس گودرزی
@iranboom_ir
🔸طراح: عباس گودرزی
@iranboom_ir
شهید سرلشکر خلبان عباس بابایی - پرواز تا بی نهایت
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/8189-parvaz-bi-nahayat.html
@iranboom_ir
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/8189-parvaz-bi-nahayat.html
@iranboom_ir
کتاب《ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران - مجلس اول و بحران آزادی》
نوشته: شادروان فریدون آدمیت
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
نوشته: شادروان فریدون آدمیت
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
مقبره مشروطه نویسان زیر تلی از خاک
اینجا روزگاری خانه ملک المتکلمین بوده است و اکنون تلی از خاک است - این خانه در کوچه ای بن بست واقع شده، انتهای کوچه بیمارستان لقمان، جایی که مقبره های میرزا نصرالله ملکالمتکلمین و میرزا جهانگیرخان صور اسرافیل (روزنامه نگاران مشروطه خواه) - در فراموشی ویرانه ای در دل تهران گم شده است.
http://www.iranboom.ir/didehban/yademan-ha/13222-maghbare-mashrotenevisan-zir-tali-az-khak.html
@Iranboom_ir
اینجا روزگاری خانه ملک المتکلمین بوده است و اکنون تلی از خاک است - این خانه در کوچه ای بن بست واقع شده، انتهای کوچه بیمارستان لقمان، جایی که مقبره های میرزا نصرالله ملکالمتکلمین و میرزا جهانگیرخان صور اسرافیل (روزنامه نگاران مشروطه خواه) - در فراموشی ویرانه ای در دل تهران گم شده است.
http://www.iranboom.ir/didehban/yademan-ha/13222-maghbare-mashrotenevisan-zir-tali-az-khak.html
@Iranboom_ir
کتاب《فکر دموکراسی اجتماعی در نهضت مشروطیت ایران》
نوشته: شادروان فریدون آدمیت
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
نوشته: شادروان فریدون آدمیت
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
از نهانخانۀ دل به آشکارکدۀ جامعه: (شعر مشروطه از منظر مفهومها)
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/5506-sher-mashrote-az-nazar-mafhom.html
@iranboom_ir
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/5506-sher-mashrote-az-nazar-mafhom.html
@iranboom_ir
جنبش مشروطیت
دکتر هوشنگ طالع
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhemoaser/10848-khizesh-mashrotiat.html
@iranboom_ir
دکتر هوشنگ طالع
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhemoaser/10848-khizesh-mashrotiat.html
@iranboom_ir
جنبش مشروطیت
دکتر هوشنگ طالع
خیزش مشروطیت ایران، فراگشتی 5 مرحلهای بود. نخستین مرحلهی آن عبارت بود از فرمان مشروطیت که در 24 جمادیالثانی 1324 هجری قمری یا 13 امرداد ماه 1285 خورشیدی برابر با 5 اوت 1907 میلادی صادر شد. البته این مهم، حاصل مجموعهای از مبارزههای پیگیر ملّت ایران بود که فراگشت و نتیجهی آن، صدور فرمان مشروطیت بود.
اما زمانی که این فرمان صادر شد، جهان چگونه بود؟ درست است که برخی از تاریخنویسان بر این باورند که سدهی بیستم، قرن نفی استعمار و طرد استبداد بوده است ولی در آغاز آن سده، در جهان فقط 43 کشور مستقل وجود داشت. امروزه تعداد اعضای سازمان ملل متحد به بیش از 190 کشور رسیده است. این کمابیش 150 کشور جدید، همگی برآمده از جنگ جهانی دوماند، یعنی پرسابقهترینشان 40 تا 45 سال و بقیه هم 20 سال و 10 سال و... دارای پیشینه هستند.
از آن 43 کشوری که در آن زمان دارای استقلال بودند، تنها سه کشور ایران، ترکیه (عثمانی) و تا اندازهای افغانستان از کشورهای اسلامی امروز، مستقل بودند. باقی جهان در چنگ چند کشور بود: آفتاب در امپراتوری بریتانیا غروب نمیکرد؛ فرانسه بهعنوان دومین قدرت استعماری بخشهایی از آسیا، بخشهایی از شمال آفریقا و بخشهایی از آمریکای مرکزی را در اختیار داشت؛ دولت روسیه بخشهای بزرگی از اروپا و آسیا را در اختیار داشت؛ در کنار اینها امپراتوری عثمانی که تنها امپراتوری مسلمان بود، بخشی از آسیا و اروپا را در اختیار داشت؛ پرتغال و اسپانیا هم قدرت استعماری بودند.
اگر شما به جهان آنروز بنگرید میبینید که به جز بخشهای کوچکی از آسیا، بقیهی جهان مستعمره بود. قارهی آفریقا و اقیانوسیه، بخشهایی از اروپا که مستعمرهی امپراتوری اطریش - هنگری و امپراتوریهای روس و عثمانی بود، از آمریکا هم بخشهایی زیر استعمار بود.
از سوی دیگر از میان این 43 کشور مستقل، فقط 16 کشور را میشد با اما و اگر جزو کشورهای مردمسالار ردهبندی کرد، یعنی کشورهایی که دارای پارلمان بودند.
در تمام این کشورها، زنان فاقد حق رأی بودند. اولینبار زنان در سال 1921 در ایالات متحدهی آمریکا حق رأی بهدست آوردند و بعد در سال 1927 در بریتانیا و تازه در دههی 80 است که زنان سوئیسی، حق رأی پیدا کردند و هنوز هم در بسیاری از جاها، زنان از حق رأی محروماند. در این 16 کشوری که دارای پارلمان بودند، مردان هم بهویژه از طبقات فرودست بهدلیل پیچیده بودن نظام انتخاباتی، حق رأی نداشتند...
در چنین شرایطی بود که ایران در سال 1285 خورشیدی (1906 میلادی) با انقلاب مشروطیت به عنوان هفدهمین کشور مردمسالار جهان به خیل این کشورهای اندک میپیوندد. بر اینپایه، در جهانی که زیر سلطهی استعمار و استبداد بود، کاری که ایرانیها به ثمر رساندند، دستآورد عظیمی بود، یعنی در سراسر قارهی پهناور آسیا، ایران نخستین ملتی بود که بانگ ملّتگرایی را بلند کرد و در این مبارزه موفق شد.
همانطور که پیش از این گفته شد مشروطیت ایران فراگشتی پنج مرحلهای بود:
در مرحلهی یکم که همان امضای سند 24 جمادیالثانی 1324 (13 امرداد 1285) بود، مظفرالدین شاه زیر فشار زیاد مردم فرمان مشروطیت را صادر میکند، مردم جشن گرفتند و فرمانها را به دیوارها چسباندند، ولی وقتی متن فرمانها را خواندند، دیدند که اصلاً سخنی از ملت به میان نیامده است، پس آنها را از دیوارها کنده و جشنها را متوقف کردند و اعتراضها را پی گرفتند. چهار روز بعد مظفرالدینشاه، سند دوم مشروطیت را صادر کرد که عبارت از فرمان مشروطیت بود. با این فرمان مردم آرام شدند و مرحلهی سوم آغاز شد. مرحلهی سوم عبارت بود از مجلسی از اعیان، اشراف، روحانیان و نمایندگان اصناف کشور که در تالار مدرسه نظام (همان جایی که روبهروی مجلس سنای سابق و مجلس شورای اسلامی است و در آن دانشکدهی افسری قرار دارد) تشکیل شد و کارگروهی جهت این که نظامنامهی انتخابات را بنویسند، گرد هم آمدند. ولی مظفرالدینشاه به سادگی حاضر به توشیح این نظامنامه نشد تا سرانجام پس از کشمکشها و درگیریهایی، دربار آن را تأیید کرد.
به دنبال آن، مجلسِ نخست مشروطیت تشکیل شد که سه کار بزرگ انجام داد که دو کار آن در راستای این فراگشت پنچ مرحلهای بود:
یکم اینکه قانون اساسی را در 51 اصل تنظیم کرد. در این زمان به دلیل بیماری مظفرالدینشاه، محمدعلیشاه در راه تهران بود تا ادارهی امور را به دست بگیرد. لازم به ذکر است که محمدعلیشاه با حال و هوای مشروطیت میانهی خوبی نداشت به همین جهت نمایندگان عجلهی زیادی بهخرج دادند تا این قانون، پیش از آنکه محمدعلیشاه قدرت را در دست بگیرد آماده شود ولی موفق نشدند و محمدعلیشاه آمد و با امضای آن نیز مخالفت کرد.
دنباله نوشتار:
http://iranboom.ir/tarikh/tarikhemoaser/10848-khizesh-mashrotiat.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
دکتر هوشنگ طالع
خیزش مشروطیت ایران، فراگشتی 5 مرحلهای بود. نخستین مرحلهی آن عبارت بود از فرمان مشروطیت که در 24 جمادیالثانی 1324 هجری قمری یا 13 امرداد ماه 1285 خورشیدی برابر با 5 اوت 1907 میلادی صادر شد. البته این مهم، حاصل مجموعهای از مبارزههای پیگیر ملّت ایران بود که فراگشت و نتیجهی آن، صدور فرمان مشروطیت بود.
اما زمانی که این فرمان صادر شد، جهان چگونه بود؟ درست است که برخی از تاریخنویسان بر این باورند که سدهی بیستم، قرن نفی استعمار و طرد استبداد بوده است ولی در آغاز آن سده، در جهان فقط 43 کشور مستقل وجود داشت. امروزه تعداد اعضای سازمان ملل متحد به بیش از 190 کشور رسیده است. این کمابیش 150 کشور جدید، همگی برآمده از جنگ جهانی دوماند، یعنی پرسابقهترینشان 40 تا 45 سال و بقیه هم 20 سال و 10 سال و... دارای پیشینه هستند.
از آن 43 کشوری که در آن زمان دارای استقلال بودند، تنها سه کشور ایران، ترکیه (عثمانی) و تا اندازهای افغانستان از کشورهای اسلامی امروز، مستقل بودند. باقی جهان در چنگ چند کشور بود: آفتاب در امپراتوری بریتانیا غروب نمیکرد؛ فرانسه بهعنوان دومین قدرت استعماری بخشهایی از آسیا، بخشهایی از شمال آفریقا و بخشهایی از آمریکای مرکزی را در اختیار داشت؛ دولت روسیه بخشهای بزرگی از اروپا و آسیا را در اختیار داشت؛ در کنار اینها امپراتوری عثمانی که تنها امپراتوری مسلمان بود، بخشی از آسیا و اروپا را در اختیار داشت؛ پرتغال و اسپانیا هم قدرت استعماری بودند.
اگر شما به جهان آنروز بنگرید میبینید که به جز بخشهای کوچکی از آسیا، بقیهی جهان مستعمره بود. قارهی آفریقا و اقیانوسیه، بخشهایی از اروپا که مستعمرهی امپراتوری اطریش - هنگری و امپراتوریهای روس و عثمانی بود، از آمریکا هم بخشهایی زیر استعمار بود.
از سوی دیگر از میان این 43 کشور مستقل، فقط 16 کشور را میشد با اما و اگر جزو کشورهای مردمسالار ردهبندی کرد، یعنی کشورهایی که دارای پارلمان بودند.
در تمام این کشورها، زنان فاقد حق رأی بودند. اولینبار زنان در سال 1921 در ایالات متحدهی آمریکا حق رأی بهدست آوردند و بعد در سال 1927 در بریتانیا و تازه در دههی 80 است که زنان سوئیسی، حق رأی پیدا کردند و هنوز هم در بسیاری از جاها، زنان از حق رأی محروماند. در این 16 کشوری که دارای پارلمان بودند، مردان هم بهویژه از طبقات فرودست بهدلیل پیچیده بودن نظام انتخاباتی، حق رأی نداشتند...
در چنین شرایطی بود که ایران در سال 1285 خورشیدی (1906 میلادی) با انقلاب مشروطیت به عنوان هفدهمین کشور مردمسالار جهان به خیل این کشورهای اندک میپیوندد. بر اینپایه، در جهانی که زیر سلطهی استعمار و استبداد بود، کاری که ایرانیها به ثمر رساندند، دستآورد عظیمی بود، یعنی در سراسر قارهی پهناور آسیا، ایران نخستین ملتی بود که بانگ ملّتگرایی را بلند کرد و در این مبارزه موفق شد.
همانطور که پیش از این گفته شد مشروطیت ایران فراگشتی پنج مرحلهای بود:
در مرحلهی یکم که همان امضای سند 24 جمادیالثانی 1324 (13 امرداد 1285) بود، مظفرالدین شاه زیر فشار زیاد مردم فرمان مشروطیت را صادر میکند، مردم جشن گرفتند و فرمانها را به دیوارها چسباندند، ولی وقتی متن فرمانها را خواندند، دیدند که اصلاً سخنی از ملت به میان نیامده است، پس آنها را از دیوارها کنده و جشنها را متوقف کردند و اعتراضها را پی گرفتند. چهار روز بعد مظفرالدینشاه، سند دوم مشروطیت را صادر کرد که عبارت از فرمان مشروطیت بود. با این فرمان مردم آرام شدند و مرحلهی سوم آغاز شد. مرحلهی سوم عبارت بود از مجلسی از اعیان، اشراف، روحانیان و نمایندگان اصناف کشور که در تالار مدرسه نظام (همان جایی که روبهروی مجلس سنای سابق و مجلس شورای اسلامی است و در آن دانشکدهی افسری قرار دارد) تشکیل شد و کارگروهی جهت این که نظامنامهی انتخابات را بنویسند، گرد هم آمدند. ولی مظفرالدینشاه به سادگی حاضر به توشیح این نظامنامه نشد تا سرانجام پس از کشمکشها و درگیریهایی، دربار آن را تأیید کرد.
به دنبال آن، مجلسِ نخست مشروطیت تشکیل شد که سه کار بزرگ انجام داد که دو کار آن در راستای این فراگشت پنچ مرحلهای بود:
یکم اینکه قانون اساسی را در 51 اصل تنظیم کرد. در این زمان به دلیل بیماری مظفرالدینشاه، محمدعلیشاه در راه تهران بود تا ادارهی امور را به دست بگیرد. لازم به ذکر است که محمدعلیشاه با حال و هوای مشروطیت میانهی خوبی نداشت به همین جهت نمایندگان عجلهی زیادی بهخرج دادند تا این قانون، پیش از آنکه محمدعلیشاه قدرت را در دست بگیرد آماده شود ولی موفق نشدند و محمدعلیشاه آمد و با امضای آن نیز مخالفت کرد.
دنباله نوشتار:
http://iranboom.ir/tarikh/tarikhemoaser/10848-khizesh-mashrotiat.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
نقش احزاب دوران انقلاب مشروطیت در سازماندهی مهاجرت و ایجاد کمیتهی دفاع ملی
حسن اصغری
میتوان گفت که انقلاب مشروطیت در [... تاریخ معاصر]، بزرگترین حادثهی تاریخی تحولساز ایران بوده است. متأسفانه پژوهشگران ما تاکنون به ریشههای اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی زمینهساز این انقلاب نپرداختهاند و تحلیلی موشکافانه و روشنگرانه از آن ارایه ندادهاند. با توجه به اسناد و مدارک وقایعنگارانهی موجود، میتوان دربارهی حوادث و رویدادها و مواضع سیاسی و اجتماعی شخصیتها و بازیگران دوران انقلاب، مطلب نوشت و کتاب تدوین کرد اما تکرار و بازنگاری وقایع و اعمال و رفتار شخصیتهای نقشدار در وقایع انقلاب، هیچ تأثیری در گشایش زوایای تاریک و پنهان و هنوز کشفنشدهی تحولات انقلاب ندارد و چراغی هر چند کمسو بر تاریکیها نمیافکند. شاهدیم که نویسندگان و پژوهشگران در چند دههی اخیر به بازنگاری وقایع انقلاب مشروطیت دست زدهاند، اما دیدهایم که آثار اینان حتا قدرت القا و ارایهی حوادث نگاشتهشدهی مرجع شصت ـ هفتاد سال پیش وقایعنگاران را نیز ندارد و نوعی بازنویسی و تکرار کمرنگ و کمقوت کتابهای گذشتهاند. ارایهی اطلاعات تاریخی دست سوم و چهارم، بدون نگاه ژرفکاوانه به زمینههای شالودهای، هیچ روزنهای نو نمیگشاید.
به نظر من، با اتکا به نظرگاه فلسفهی تاریخ و با شناخت زیرساختهای اقتصادی و موقعیت تاریخی و روساختهای فرهنگی در مقطع ویژهی اواخر دورهی انقلاب مشروطیت میتوان به بازیابی زمینههای وقایع انقلاب مشروطیت دست یافت. نقش جناحها و احزاب و جمعیتهای سیاسی و فرهنگی و آرایش طبقاتی و نقش روحانیان و دخالت کشورهای بیگانه از جمله روسیه و انگلیس و آلمان و عثمانی و تا حدودی فرانسه، هر کدام نیاز به نگارش و تدوین کتابی قطور دارند که هنوز کسانی آستین بالا نزدهاند و جاده خالی است و رهرو میطلبد. البته در نبودِ پژوهشگران جدی و حرفهای در این زمینهها، ناگزیر دست نویسندگان غیرحرفهای بالا میرود تا گام در جاده گذارند و به چیزی نظر اندازند که مشغلهی ذهنیشان نیست.
مهاجرت و تشکیل «کمیتهی دفاع ملی» یکی از وقایع مهم و حرکتساز تاریخ انقلاب مشروطیت است. مهاجرت ملیون از تهران به قم و کرمانشاه که به تشکیل شورایی به نام «کمیتهی دفاع ملی» منجر شد. با تشکیل این کمیته، دولتی در دولت ایران پدید آمد و اعلام کرد که «کمیتهی دفاع ملی» برای مقابله با تجاوز لشگریان دو دولت روسیه و انگلیس ایجاد شده است. دراین تاریخ، یعنی 1915، لشگریان دولت روسیهی تزاری و امپراتوری بریتانیا در برخی نقاط ایران از جمله قزوین و بوشهر و شیراز و رشت و چند ماه بعد در همدان و کرمانشاه و کاشان پایگاه نظامی ایجاد کرده بودند و دولت مرکزی نیز قادر به دفاع و واکنش سیاسی در مقابل دو دولت متجاوز نبود.
«کمیتهی دفاع ملی» گروههایی را به ولایات ایران فرستاد تا مردم را بسیج کنند و برای جنگ با ارتشهای روس و انگلیس آماده نگاه دارند. شونمان، کنسول آلمان که در کرمانشاه بود، به قم آمد و باب کمک دولت آلمان به مهاجران را گشود. فرستادگان آلمان پول و اسلحه و افسران آموزشدیدهی آلمانی را نیز در اختیار شبهنظامیان کمیتهی دفاع ملی یعنی امیرحشمت قرار دادند که از رهبران حزب دموکرات و از کوشندگان آغاز خیزش مشروطهخواهی بود. رهبران کمیتهی دفاع ملی، امیرحشمت را به فرماندهی دو هزار شبهنظامی گماردند. امیرحشمت مأمور شد که برای تصرف پایتخت حرکت کند. قشون امیرحشمت با فرماندهان با سابقهای همچون سردار محیی (معزالسلطان)، سرهنگ ابوالحسنخان زند که با گروهی از ژاندارمهای دولتی به کمیتهی دفاع ملی پیوسته بود، سرتیپ قزاق ابوالفتحزاده و سرهنگ قزاق منشیزاده و احساناللهخان دوستدار و عدهای دیگر که سابقهی جنگ با قوای محمدعلی شاه و مستبدان را داشتند، تشکیل شده بود. حاجیخان، پسر علی مسیو نیز جزو فرماندهان قشون امیرحشمت بود که در جنگ رباطکریم بهدست قشون روس کشته شد. دو برادر او نیز قبلاً در تبریز بهدست روسها به دار آویخته شده بودند.
دنباله نوشتار:
http://iranboom.ir/tarikh/tarikhemoaser/14959-naghsh-ahzab-enghelab-mashrote.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
حسن اصغری
میتوان گفت که انقلاب مشروطیت در [... تاریخ معاصر]، بزرگترین حادثهی تاریخی تحولساز ایران بوده است. متأسفانه پژوهشگران ما تاکنون به ریشههای اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی زمینهساز این انقلاب نپرداختهاند و تحلیلی موشکافانه و روشنگرانه از آن ارایه ندادهاند. با توجه به اسناد و مدارک وقایعنگارانهی موجود، میتوان دربارهی حوادث و رویدادها و مواضع سیاسی و اجتماعی شخصیتها و بازیگران دوران انقلاب، مطلب نوشت و کتاب تدوین کرد اما تکرار و بازنگاری وقایع و اعمال و رفتار شخصیتهای نقشدار در وقایع انقلاب، هیچ تأثیری در گشایش زوایای تاریک و پنهان و هنوز کشفنشدهی تحولات انقلاب ندارد و چراغی هر چند کمسو بر تاریکیها نمیافکند. شاهدیم که نویسندگان و پژوهشگران در چند دههی اخیر به بازنگاری وقایع انقلاب مشروطیت دست زدهاند، اما دیدهایم که آثار اینان حتا قدرت القا و ارایهی حوادث نگاشتهشدهی مرجع شصت ـ هفتاد سال پیش وقایعنگاران را نیز ندارد و نوعی بازنویسی و تکرار کمرنگ و کمقوت کتابهای گذشتهاند. ارایهی اطلاعات تاریخی دست سوم و چهارم، بدون نگاه ژرفکاوانه به زمینههای شالودهای، هیچ روزنهای نو نمیگشاید.
به نظر من، با اتکا به نظرگاه فلسفهی تاریخ و با شناخت زیرساختهای اقتصادی و موقعیت تاریخی و روساختهای فرهنگی در مقطع ویژهی اواخر دورهی انقلاب مشروطیت میتوان به بازیابی زمینههای وقایع انقلاب مشروطیت دست یافت. نقش جناحها و احزاب و جمعیتهای سیاسی و فرهنگی و آرایش طبقاتی و نقش روحانیان و دخالت کشورهای بیگانه از جمله روسیه و انگلیس و آلمان و عثمانی و تا حدودی فرانسه، هر کدام نیاز به نگارش و تدوین کتابی قطور دارند که هنوز کسانی آستین بالا نزدهاند و جاده خالی است و رهرو میطلبد. البته در نبودِ پژوهشگران جدی و حرفهای در این زمینهها، ناگزیر دست نویسندگان غیرحرفهای بالا میرود تا گام در جاده گذارند و به چیزی نظر اندازند که مشغلهی ذهنیشان نیست.
مهاجرت و تشکیل «کمیتهی دفاع ملی» یکی از وقایع مهم و حرکتساز تاریخ انقلاب مشروطیت است. مهاجرت ملیون از تهران به قم و کرمانشاه که به تشکیل شورایی به نام «کمیتهی دفاع ملی» منجر شد. با تشکیل این کمیته، دولتی در دولت ایران پدید آمد و اعلام کرد که «کمیتهی دفاع ملی» برای مقابله با تجاوز لشگریان دو دولت روسیه و انگلیس ایجاد شده است. دراین تاریخ، یعنی 1915، لشگریان دولت روسیهی تزاری و امپراتوری بریتانیا در برخی نقاط ایران از جمله قزوین و بوشهر و شیراز و رشت و چند ماه بعد در همدان و کرمانشاه و کاشان پایگاه نظامی ایجاد کرده بودند و دولت مرکزی نیز قادر به دفاع و واکنش سیاسی در مقابل دو دولت متجاوز نبود.
«کمیتهی دفاع ملی» گروههایی را به ولایات ایران فرستاد تا مردم را بسیج کنند و برای جنگ با ارتشهای روس و انگلیس آماده نگاه دارند. شونمان، کنسول آلمان که در کرمانشاه بود، به قم آمد و باب کمک دولت آلمان به مهاجران را گشود. فرستادگان آلمان پول و اسلحه و افسران آموزشدیدهی آلمانی را نیز در اختیار شبهنظامیان کمیتهی دفاع ملی یعنی امیرحشمت قرار دادند که از رهبران حزب دموکرات و از کوشندگان آغاز خیزش مشروطهخواهی بود. رهبران کمیتهی دفاع ملی، امیرحشمت را به فرماندهی دو هزار شبهنظامی گماردند. امیرحشمت مأمور شد که برای تصرف پایتخت حرکت کند. قشون امیرحشمت با فرماندهان با سابقهای همچون سردار محیی (معزالسلطان)، سرهنگ ابوالحسنخان زند که با گروهی از ژاندارمهای دولتی به کمیتهی دفاع ملی پیوسته بود، سرتیپ قزاق ابوالفتحزاده و سرهنگ قزاق منشیزاده و احساناللهخان دوستدار و عدهای دیگر که سابقهی جنگ با قوای محمدعلی شاه و مستبدان را داشتند، تشکیل شده بود. حاجیخان، پسر علی مسیو نیز جزو فرماندهان قشون امیرحشمت بود که در جنگ رباطکریم بهدست قشون روس کشته شد. دو برادر او نیز قبلاً در تبریز بهدست روسها به دار آویخته شده بودند.
دنباله نوشتار:
http://iranboom.ir/tarikh/tarikhemoaser/14959-naghsh-ahzab-enghelab-mashrote.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
حقوق ایران در دریای مازندران
دکتر هوشنگ طالع دربارهی حقوق ایران در دریای مازندران عنوان کرد:
پذیرش سهم کمتر از 50 درصد، در حکم تجزیهی ایران است
رژیم حقوقی دریای مازندران و سهم ایران از این دریا که زمانی کاسپین خوانده میشد، مدت زمانی پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و تقسیم شدن آن به چند کشور، به محل بحث و جدل دولتهای این کشورها تبدیل شده است به نحوی که در این مدت آنها با تاکید بر منافع ملی خود، خواهان سهم بیشتر کشورشان از این دریا شدهاند. از اینرو موضوع رژیم حقوقی دریای مازندران و سهم ما از این دریای غنی مدتی است که با فراز و نشیبهایی روبهرو شده است تا آنجا که چندی پیش منوچهر متکی، وزیر امور خارجه ایران ارائه برخی تحلیلها مبنی بر اینکه «سهم ایران از دریای خزر زمانی 50 درصد بوده است» را نادرست خواند و اظهار داشت: «سهم ایران از این دریا هیچگاه 50 درصد نبوده و این رقم منطقی نیست و هیچ قراردادی هم درباره آن وجود ندارد».
این اظهارات، صریحترین اظهار نظر یک مقام بلندپایهی ایرانی در نفی قراردادهای متقن گذشته بوده است. برای بررسی قرارداد مودت (1921) و تجارت و بحرپیمایی (1940) میان ایران و شوروی، به سراغ دکتر هوشنگ طالع، پژوهشگر فرهنگ و تاریخ ایران و نویسندهی چندین کتاب با محوریت «تجزیهی ایران» رفتیم.
لازم به اشاره است که در پرسشهایمان، نخست پیشینهی تاریخی دریای مازندران و سابقهی اختلافها میان ایران و روسیه را جویا شده، سپس وارد به بحث حقوق ایران در دریای مازندران شدیم.
رژیم حقوقی دریای مازندران بر چه اصولی بنا شده است و قرارداد مودت میان ایران و شوروی حاوی چه اصول و بندهایی است؟ آیا این قرارداد نمیتواند نافی ادعاهایی باشد که این روزها در نفی سهم 50 درصدی ایران از دریای مازندران مطرح می شود؟
در حال حاضر، رژیم حقویق دریای مازندران بر پایهی قرارداد مودت (1921) و بازرگانی و بحرپیمایی (1940)، میان دولت ایران و اتحاد شوروی استوار است.
چنان که اشاره شد، بر پایهی فصل یازدهم قرارداد 1921 و نیز بند 4 ماده 12 قرارداد بازرگانی و بحرپیمایی 1940، ایران و اتحاد جماهیر شوروی از نظر کشتیرانی و بهرهبرداری از منابع آبزیان دریای مازندران دارای حق برابر و مساویاند. مهم آن که سفیر کبیر دولت اتحاد شوروی در تهران که قرارداد 1940 را از سوی دولت خود امضا کرده است، در روز امضای قرارداد (5 فروردین 1319 - 25 مارس 194) در نامهای به وزیر امور خارجهی ایران، با روشنی کامل از دریای مازندران به عنوان دریای ایران و شوروی نام میبرد.
وی به وزیر امور خارجه ایران مینویسد: «... با نهایت توقیر مراتب زیر را به استحضار آن جناب میرساند:... نظر به اینکه دریای خزر که طرفین متعاهدین آن را دریای ایران و شوروی میدانند...»
در پاسخ، وزیر خارجهی ایران به ماتوی فیلیموتو، سفیرکبیر دولت اتحاد شوروی مینویسد: «... با کمال توقیر وصول نامه مورخ 25 مارس 1940 آن جناب را که به مضمون ذیل است تایید مینمایم ... دریای خزر که طرفین متعاهدین آن را دریای ایران و شوروی میدانند...»
ماده 13 قرارداد بازرگانی و بحرپیمایی میان ایران و شوروی، تصریح میکند: «...طرفین متعاهدین بر طبق اصولی که در عهدنامهی مورخ 6 فوریه 1921 بین ایران و جمهوری متحده سوسیالیستی شوروی روسیه اعلام گردیده است، موافقت دارند که در تمام دریای خزر کشتیهایی جز کشتیهای متعلق به ایران یا اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و یا متعلق به اتباع و بنگاههای بازرگانی و حمل و نقل کشوری یکی از طرفین متعاهدین که زیر پرچم ایران یا پرچم اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی سیر مینمایند، نمیتواند وجود داشته باشد...»
بدینسان، مفاد قراردادهای 1921 و 1940 و نیز نامههای پیوست قرارداد 1940، روشن میسازند که:
1. دریای مازندران یک دریای بسته است.
2. این دریا در ید مالکیت و حاکمیت متساوی دو دولت ایران و شوروی قرار دارد.
3. از آنجا که تحدید حدودی در دریای مزبور میان ایران و شوروی به عمل نیامده است، مالکیت و حاکمیت دو دولت بر این دریا به گونه مشاع است.
برای تاکید بر این امر که دریای مازندران یک دریای بسته است، تبصره ماده دوم قانون راجعبه اکتشافات و بهرهبرداری از منابع طبیعی فلاتقارهی ایران مصوب بیست و هشتم خرداد ماه 1334، تصریح شده است: «... در مورد بحر خزر مبنای عمل طبق اصول حقوق بینالمللی مربوط به دریای بسته بوده و میباشد ...»
اما اگر نگاهی به نقشهی دریای مازندران بیندازیم و بخواهیم آن را بخش کنیم بخشی از 50 درصد حقوق ایران در پهنههای آبی دیگران میافتد و به ظاهر منطقی نیست!
حقوق 50 درصدی ایران مشاع است، درست مانند یک شرکت سهامی که سهامش از آن دو شریک با حقوق برابر است.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/didehban/maaz/2568-hoghogh-iran-darya-mazandaran.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
دکتر هوشنگ طالع دربارهی حقوق ایران در دریای مازندران عنوان کرد:
پذیرش سهم کمتر از 50 درصد، در حکم تجزیهی ایران است
رژیم حقوقی دریای مازندران و سهم ایران از این دریا که زمانی کاسپین خوانده میشد، مدت زمانی پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و تقسیم شدن آن به چند کشور، به محل بحث و جدل دولتهای این کشورها تبدیل شده است به نحوی که در این مدت آنها با تاکید بر منافع ملی خود، خواهان سهم بیشتر کشورشان از این دریا شدهاند. از اینرو موضوع رژیم حقوقی دریای مازندران و سهم ما از این دریای غنی مدتی است که با فراز و نشیبهایی روبهرو شده است تا آنجا که چندی پیش منوچهر متکی، وزیر امور خارجه ایران ارائه برخی تحلیلها مبنی بر اینکه «سهم ایران از دریای خزر زمانی 50 درصد بوده است» را نادرست خواند و اظهار داشت: «سهم ایران از این دریا هیچگاه 50 درصد نبوده و این رقم منطقی نیست و هیچ قراردادی هم درباره آن وجود ندارد».
این اظهارات، صریحترین اظهار نظر یک مقام بلندپایهی ایرانی در نفی قراردادهای متقن گذشته بوده است. برای بررسی قرارداد مودت (1921) و تجارت و بحرپیمایی (1940) میان ایران و شوروی، به سراغ دکتر هوشنگ طالع، پژوهشگر فرهنگ و تاریخ ایران و نویسندهی چندین کتاب با محوریت «تجزیهی ایران» رفتیم.
لازم به اشاره است که در پرسشهایمان، نخست پیشینهی تاریخی دریای مازندران و سابقهی اختلافها میان ایران و روسیه را جویا شده، سپس وارد به بحث حقوق ایران در دریای مازندران شدیم.
رژیم حقوقی دریای مازندران بر چه اصولی بنا شده است و قرارداد مودت میان ایران و شوروی حاوی چه اصول و بندهایی است؟ آیا این قرارداد نمیتواند نافی ادعاهایی باشد که این روزها در نفی سهم 50 درصدی ایران از دریای مازندران مطرح می شود؟
در حال حاضر، رژیم حقویق دریای مازندران بر پایهی قرارداد مودت (1921) و بازرگانی و بحرپیمایی (1940)، میان دولت ایران و اتحاد شوروی استوار است.
چنان که اشاره شد، بر پایهی فصل یازدهم قرارداد 1921 و نیز بند 4 ماده 12 قرارداد بازرگانی و بحرپیمایی 1940، ایران و اتحاد جماهیر شوروی از نظر کشتیرانی و بهرهبرداری از منابع آبزیان دریای مازندران دارای حق برابر و مساویاند. مهم آن که سفیر کبیر دولت اتحاد شوروی در تهران که قرارداد 1940 را از سوی دولت خود امضا کرده است، در روز امضای قرارداد (5 فروردین 1319 - 25 مارس 194) در نامهای به وزیر امور خارجهی ایران، با روشنی کامل از دریای مازندران به عنوان دریای ایران و شوروی نام میبرد.
وی به وزیر امور خارجه ایران مینویسد: «... با نهایت توقیر مراتب زیر را به استحضار آن جناب میرساند:... نظر به اینکه دریای خزر که طرفین متعاهدین آن را دریای ایران و شوروی میدانند...»
در پاسخ، وزیر خارجهی ایران به ماتوی فیلیموتو، سفیرکبیر دولت اتحاد شوروی مینویسد: «... با کمال توقیر وصول نامه مورخ 25 مارس 1940 آن جناب را که به مضمون ذیل است تایید مینمایم ... دریای خزر که طرفین متعاهدین آن را دریای ایران و شوروی میدانند...»
ماده 13 قرارداد بازرگانی و بحرپیمایی میان ایران و شوروی، تصریح میکند: «...طرفین متعاهدین بر طبق اصولی که در عهدنامهی مورخ 6 فوریه 1921 بین ایران و جمهوری متحده سوسیالیستی شوروی روسیه اعلام گردیده است، موافقت دارند که در تمام دریای خزر کشتیهایی جز کشتیهای متعلق به ایران یا اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و یا متعلق به اتباع و بنگاههای بازرگانی و حمل و نقل کشوری یکی از طرفین متعاهدین که زیر پرچم ایران یا پرچم اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی سیر مینمایند، نمیتواند وجود داشته باشد...»
بدینسان، مفاد قراردادهای 1921 و 1940 و نیز نامههای پیوست قرارداد 1940، روشن میسازند که:
1. دریای مازندران یک دریای بسته است.
2. این دریا در ید مالکیت و حاکمیت متساوی دو دولت ایران و شوروی قرار دارد.
3. از آنجا که تحدید حدودی در دریای مزبور میان ایران و شوروی به عمل نیامده است، مالکیت و حاکمیت دو دولت بر این دریا به گونه مشاع است.
برای تاکید بر این امر که دریای مازندران یک دریای بسته است، تبصره ماده دوم قانون راجعبه اکتشافات و بهرهبرداری از منابع طبیعی فلاتقارهی ایران مصوب بیست و هشتم خرداد ماه 1334، تصریح شده است: «... در مورد بحر خزر مبنای عمل طبق اصول حقوق بینالمللی مربوط به دریای بسته بوده و میباشد ...»
اما اگر نگاهی به نقشهی دریای مازندران بیندازیم و بخواهیم آن را بخش کنیم بخشی از 50 درصد حقوق ایران در پهنههای آبی دیگران میافتد و به ظاهر منطقی نیست!
حقوق 50 درصدی ایران مشاع است، درست مانند یک شرکت سهامی که سهامش از آن دو شریک با حقوق برابر است.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/didehban/maaz/2568-hoghogh-iran-darya-mazandaran.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
وکیلان نخستین دورهٔ مجلس شورای ملی
http://iranboom.ir/tarikh/tarikhemoaser/14959-naghsh-ahzab-enghelab-mashrote.html
@iranboom_ir
http://iranboom.ir/tarikh/tarikhemoaser/14959-naghsh-ahzab-enghelab-mashrote.html
@iranboom_ir
وضعیت اقتصاد در دوران مشروطیت
دکتر انور خامهای
برای این که بفهمیم این که انقلاب مشروطه یعنی مشروطهطلبانِ دورهی اول چه تحول اقتصادی ایجاد کردند و چه قدمهایی را در این راه برداشتند باید نخست بدانیم که وضع اقتصادی پیش از این زمان، یعنی پیش از مشروطیت و در دورهی استبدادِ قاجاری، چه بوده است؟ توجه دارید که کمتر دربارهی آن دوره صحبت شده است یا کمتر اشخاص به خصوص جوانها و نسلهای جدید دربارهی آن اطلاع دارند.
در آن دوره شاه خلاصه ظلالله بود و منشأ تمام قوا و تمام امور. همه چیز در دست او بود و مشروعیتاش هم با زوری که داشت تأمین میشد. همچنین این مشروعیت متکی بود بر خاندانهایی استبدادی که خود متکی بودند به یک قبیله یا ایلی، و یکی هم به اصطلاح عدهای که وعاظالسلطنه میگفتند. اینها از لحاظ مذهبی به قدرت مطلقهی شاه مشروعیت میبخشیدند. شاه معمولاً بر این سیستم اداری ــ که اکنون وجود دارد و باید گفت با مشروطیت تقریباً پیدا شده و در همه جای دنیا هم کموبیش هست ــ مالک و فرمانروای مطلق بود؛ یعنی، در حقیقت تمام سرزمینِ ایران اساساً متعلق به شاه و ملک او بود. منتها اگر کسی مالک بود این را در حقیقت باید گفت که از یک شاهی، یا شاه حاضر یا شاههای قبل، گرفته بوده و الا هر وقت شاه میخواست میتوانست از هر کسی سلب مالکیت بکند چون مالک مطلق شناخته میشد. از لحاظ مادی هم باز همینطور بود گرچه اصل «اناس ملطون الا اموالهم و انفسهم» هم از طرف مردم و هم از طرف شاه قبول شده بود ولی در عمل شاه مسلط بر نفوس و اموال و انفس و همه چیز اشخاص بود و هر کار میخواست میتوانست برای ادارهی کشور بکند.
شاه والیهایی را به استانها معرفی میکرد و هر والی در هر ایالتی که بود همان نقش و قدرتی را داشت که شاه در کل کشور داشت. یعنی او هم هر کاری را که میخواست، در حقیقت به نام این که شاه او را معرفی کرده و با استفاده از قدرت کلی شاه، میتوانست انجام دهد؛ حتی اگر کسی را میخواست بکشد و مالش را ضبط کند. حد و حسابی برای قدرت مطلقهی والی در کار نبود و البته او هم والیهایی را با همان شرایط به شهرستانها میفرستاد که آن موقع ولایت میگفتند. البته قدرت هر کدام از اینها در هر محل تا حدی بستگی داشت به شخصیت خودشان که قدرت مطلقه داشتند و قدرت مطلقه آنها هم مانند خود شاه تا حدی محدود میشد به بعضی از روحانیان خیلی بزرگ یا برخی از رجال خیلی معروف که تا حدی مجبور بودند با آنها در کارهای مهم مشورتی بکنند. ولی اصل کلی و حقوقی همان بود که عرض کردم و هر کدام، مستقل و مستبد و مطلقالعنان بودند.
دنباله نوشتار:
http://iranboom.ir/tarikh/tarikhemoaser/4680-vazeiat-eghtesad-dar-doran-mashrotiat.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
دکتر انور خامهای
برای این که بفهمیم این که انقلاب مشروطه یعنی مشروطهطلبانِ دورهی اول چه تحول اقتصادی ایجاد کردند و چه قدمهایی را در این راه برداشتند باید نخست بدانیم که وضع اقتصادی پیش از این زمان، یعنی پیش از مشروطیت و در دورهی استبدادِ قاجاری، چه بوده است؟ توجه دارید که کمتر دربارهی آن دوره صحبت شده است یا کمتر اشخاص به خصوص جوانها و نسلهای جدید دربارهی آن اطلاع دارند.
در آن دوره شاه خلاصه ظلالله بود و منشأ تمام قوا و تمام امور. همه چیز در دست او بود و مشروعیتاش هم با زوری که داشت تأمین میشد. همچنین این مشروعیت متکی بود بر خاندانهایی استبدادی که خود متکی بودند به یک قبیله یا ایلی، و یکی هم به اصطلاح عدهای که وعاظالسلطنه میگفتند. اینها از لحاظ مذهبی به قدرت مطلقهی شاه مشروعیت میبخشیدند. شاه معمولاً بر این سیستم اداری ــ که اکنون وجود دارد و باید گفت با مشروطیت تقریباً پیدا شده و در همه جای دنیا هم کموبیش هست ــ مالک و فرمانروای مطلق بود؛ یعنی، در حقیقت تمام سرزمینِ ایران اساساً متعلق به شاه و ملک او بود. منتها اگر کسی مالک بود این را در حقیقت باید گفت که از یک شاهی، یا شاه حاضر یا شاههای قبل، گرفته بوده و الا هر وقت شاه میخواست میتوانست از هر کسی سلب مالکیت بکند چون مالک مطلق شناخته میشد. از لحاظ مادی هم باز همینطور بود گرچه اصل «اناس ملطون الا اموالهم و انفسهم» هم از طرف مردم و هم از طرف شاه قبول شده بود ولی در عمل شاه مسلط بر نفوس و اموال و انفس و همه چیز اشخاص بود و هر کار میخواست میتوانست برای ادارهی کشور بکند.
شاه والیهایی را به استانها معرفی میکرد و هر والی در هر ایالتی که بود همان نقش و قدرتی را داشت که شاه در کل کشور داشت. یعنی او هم هر کاری را که میخواست، در حقیقت به نام این که شاه او را معرفی کرده و با استفاده از قدرت کلی شاه، میتوانست انجام دهد؛ حتی اگر کسی را میخواست بکشد و مالش را ضبط کند. حد و حسابی برای قدرت مطلقهی والی در کار نبود و البته او هم والیهایی را با همان شرایط به شهرستانها میفرستاد که آن موقع ولایت میگفتند. البته قدرت هر کدام از اینها در هر محل تا حدی بستگی داشت به شخصیت خودشان که قدرت مطلقه داشتند و قدرت مطلقه آنها هم مانند خود شاه تا حدی محدود میشد به بعضی از روحانیان خیلی بزرگ یا برخی از رجال خیلی معروف که تا حدی مجبور بودند با آنها در کارهای مهم مشورتی بکنند. ولی اصل کلی و حقوقی همان بود که عرض کردم و هر کدام، مستقل و مستبد و مطلقالعنان بودند.
دنباله نوشتار:
http://iranboom.ir/tarikh/tarikhemoaser/4680-vazeiat-eghtesad-dar-doran-mashrotiat.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
معرفی کتاب نقش آذربایجان در تحکیم هویت ایران
به کوشش: رحیم نیکبخت
ناشر: وزارت علوم، تحقیقات و فناوری
سال انتشار: 13870
این اثر که مجموعه ای از مقالات پژوهشگران محققان و دانشگاهیان آذربایجانی است در سی و چهار مقاله به بررسی ”نقش آذربایجان در تحکیم هویت ایران“ می پردازد و از پنج بخش با مقالات صاحبنظران و پژوهشگران شکل گرفته است در بخش اوّل در پنج مقاله به بررسی وضعت و نقش آذربایجان در ایران قبل از اسلام پرداخته شده است، بخش دوم با هفت مقاله به تاریخ این سامان در دورهی اسلامی میپردازد. بخش سوم با عنوان ”آذربایجان رسمیت تشیع و هویت ایرانی“ با پنج مقاله به موضوعات مهم شکلگیری دولت صفوی، رسمیت مذهب شیعه در آذربایجان و شکلگیری هویت ایرانی اختصاص یافته است. بخش چهارم که مفصلترین قسمت این مجموعه نیز میباشد به مرور تاریخ آذربایجان در ایران معاصر میپردازد که شامل مقالاتی از پژوهشگران و صاحبنظران تاریخ از جنگهای روسیه علیه ایران تا سال 57 است. در بخش بعدی به نقش و جایگاه آذربایجان در فرهنگ و ادب پارسی می پردازد.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/2517-
@iranboom_ir
به کوشش: رحیم نیکبخت
ناشر: وزارت علوم، تحقیقات و فناوری
سال انتشار: 13870
این اثر که مجموعه ای از مقالات پژوهشگران محققان و دانشگاهیان آذربایجانی است در سی و چهار مقاله به بررسی ”نقش آذربایجان در تحکیم هویت ایران“ می پردازد و از پنج بخش با مقالات صاحبنظران و پژوهشگران شکل گرفته است در بخش اوّل در پنج مقاله به بررسی وضعت و نقش آذربایجان در ایران قبل از اسلام پرداخته شده است، بخش دوم با هفت مقاله به تاریخ این سامان در دورهی اسلامی میپردازد. بخش سوم با عنوان ”آذربایجان رسمیت تشیع و هویت ایرانی“ با پنج مقاله به موضوعات مهم شکلگیری دولت صفوی، رسمیت مذهب شیعه در آذربایجان و شکلگیری هویت ایرانی اختصاص یافته است. بخش چهارم که مفصلترین قسمت این مجموعه نیز میباشد به مرور تاریخ آذربایجان در ایران معاصر میپردازد که شامل مقالاتی از پژوهشگران و صاحبنظران تاریخ از جنگهای روسیه علیه ایران تا سال 57 است. در بخش بعدی به نقش و جایگاه آذربایجان در فرهنگ و ادب پارسی می پردازد.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/2517-
@iranboom_ir
آرمانهای انقلاب مشروطه
دکتر حمید احمدی
بخش اعظم نگاه ما ایرانیها به انقلاب مشروطه، کاهشگرایانه است. بهقول طرفداران ایدئولوژی علم، دچار یک تقلیلگرایی (Reductionism) هستیم و انقلاب مشروطه را از کل به یکی از عناصر آن کاهش میدهیم. سپس بر آن پایه، در مورد آرمانها، پیآمدها و دستآوردهای انقلاب مشروطیت تحلیل میکنیم. چنین نگرشی خطاساز است.
پیش از اینکه دربارهی دستیابی یا عدم دستیابی به آرمانهای انقلاب مشروطه سخن بگویم، به برخی از این مشکلاتِ خوانشی دربارهی آرمانهای انقلاب مشروطه اشاره میکنم. بهنظر من در پنجاه سال اخیر، چه تحلیلگران و پژوهشگران و چه سیاستمداران و روزنامهنگاران، در روششناسی و معرفتشناسی انقلاب مشروطیت دچار مشکلات اساسی شدهاند.
مشکل روششناسی از دو بعد قابل بررسی است: مطالعه یا تحلیل ما از انقلاب مشروطه تحلیلی علمی نیست؛ یعنی، بهجای اینکه انقلاب را در زمان خودش تحلیل کنیم، بر اساس زمانهی خود و در نتیجه، آرمانها و علایق و ارزشها و مسایل و دغدغههای امروزی خودمان آن را بحث و تحلیل میکنیم. بنابراین نمیتوانیم درک درستی از انقلاب داشته باشیم و آنچه میگوییم مشکلات امروزی ماست. باید نخست انقلاب مشروطه را بر اساس شرایط و دادههای مهم زمان خودش و منابع دست اول مورد مطالعه قرار دهیم.
مشکل دوم ما این است که انقلاب مشروطه در عمدهی آثار و نوشتههای امروزی از دید نخبهگرایی - آنهم نخبگان اپوزیسیون ایران - بررسی شده است. یعنی اکثر نیروهای مخالف - احزاب چپ و راست یا مذهبی - که اکثراً نخبهگرا و در مقام اپوزیسیون بودهاند، بهجای بررسی جامع از دید مردم و جامعه، از زاویهی دیدگاه و دغدغههای خودشان نسبت به نظام و ارزشهای سیاسی، بهتحلیل انقلاب مشروطه میپردازند. آشکار است اگر ما صرفاً به مسایل و ارزشهای نخبگان و منافع آنها تکیه کنیم درک جامعی از موضوع و تحولات زمانه نخواهیم داشت. عمدهی تحولات اجتماعی نه بر اساس دغدغههای نخبگان، بلکه بر اساس درک جمعی و منافع جمعی جامعه روی داده است.
مشکل بعدی در بررسی انقلاب مشروطه، مشکل معرفتشناسی است. ما در چگونگی درک انقلاب مشروطیت با دو مشکل اساسی روبهرو هستیم. یکی: دیدگاه تقلیلگرایانه به انقلاب مشروطیت؛ یعنی، این انقلاب را نه با توجه به کلیهی آرمانها و اهدافی که داشت، بلکه صرفاً در یک جزء و بر اساس یکی از آرمانها تحلیل میکنیم و این یک خطای معرفتشناسانه است. در این رابطه، کسانی که انقلاب مشروطیت را مطالعه میکنند، آن را در یک بعد، یعنی بحث دموکراسی و آزادی میبینند و دیگر ابعاد آن فراموش میشود. بهعبارت دیگر، اینکه انقلاب مشروطیت پیروز شده یا شکست خورده و چه پیآمدهایی داشته را بر اساس این دیدگاه تقلیلگرایانه تحلیل میکنیم. این باعث میشود ماهیت انقلاب مشروطه را درک نکنیم.
مشکل دیگر اینکه است نگاه ما به انقلاب مشروطیت، نگاهی سیاسی ـ ایدئولوژیک بوده است؛ یعنی، آن را بر اساس ایدئولوژیهایی که با جریانهای سیاسی رابطه دارند، بررسی میکنیم. عدهای آن را بر اساس دیدگاههای چپ نگاه میکنند، یعنی بر پایهی دیدگاههای سوسیال دموکراسی و دیدگاههای چپ ارتدوکسی و انواع و اقسام نگاههای چپ مدرنی که وجود دارد. بنابراین انقلاب مشروطیت ایران خلاصه میشود در فعالیتها، اهداف و دیدگاههای چپگرایانهی افرادی چون حیدرخان عمواوغلو و دیگران، و چون اینها از بین رفتند پس انقلاب مشروطه هم شکست خورده و پروندهاش بسته میشود. آنهایی که دیدگاه مذهبی دارند همه چیز را به شیخ فضلالله نوری نسبت میدهند و به این نتیجه میرسند چون ایشان را اعدام کردند، پس مشروطه شکست خورد.
مشکل دیگری که بهویژه در تحلیلهای پنجاه سال اخیر به آن دچار شدهایم، انتزاعی اندیشیدن است. یعنی بهجای آنکه که بیشتر به واقعیات و منابع دست اول آن دوران و آنچه رخ داده و مورد نظر مردم و جریانهای سیاسی بوده توجه کنیم، به بحثهای نظری و انتزاعی و مدلهای نظری مربوط به دیگر کشورها میپردازیم. زمانی، مارکسیسم مسلط بود و از آن دید بررسی میکردیم و میگفتیم وضع انقلاب مشروطه چنین است و در دورهای، پستمدرنیسم. از طرفی اکنون در علوم اجتماعی دانشجویان و استادان بهجای آنکه مشروطه را بر اساس دادهها و اهداف زمان خودش بررسی کنند، این که بر آن چه گذشته، چه خواستها و آمال و آرزوهایی داشته؛ بیشتر در پی آن هستند که مدل نظری فلان نظریهپرداز مارکسیست، مدرن، پستمدرن، انتقادی یا... چه میگوید؟ دادههایی را که در ذهن داریم بر اساس یک مدل نظری تحلیل میکنیم و دوباره به بیراهه میرویم.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhemoaser/1169-armanhaye-enghelab-mashrote.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
دکتر حمید احمدی
بخش اعظم نگاه ما ایرانیها به انقلاب مشروطه، کاهشگرایانه است. بهقول طرفداران ایدئولوژی علم، دچار یک تقلیلگرایی (Reductionism) هستیم و انقلاب مشروطه را از کل به یکی از عناصر آن کاهش میدهیم. سپس بر آن پایه، در مورد آرمانها، پیآمدها و دستآوردهای انقلاب مشروطیت تحلیل میکنیم. چنین نگرشی خطاساز است.
پیش از اینکه دربارهی دستیابی یا عدم دستیابی به آرمانهای انقلاب مشروطه سخن بگویم، به برخی از این مشکلاتِ خوانشی دربارهی آرمانهای انقلاب مشروطه اشاره میکنم. بهنظر من در پنجاه سال اخیر، چه تحلیلگران و پژوهشگران و چه سیاستمداران و روزنامهنگاران، در روششناسی و معرفتشناسی انقلاب مشروطیت دچار مشکلات اساسی شدهاند.
مشکل روششناسی از دو بعد قابل بررسی است: مطالعه یا تحلیل ما از انقلاب مشروطه تحلیلی علمی نیست؛ یعنی، بهجای اینکه انقلاب را در زمان خودش تحلیل کنیم، بر اساس زمانهی خود و در نتیجه، آرمانها و علایق و ارزشها و مسایل و دغدغههای امروزی خودمان آن را بحث و تحلیل میکنیم. بنابراین نمیتوانیم درک درستی از انقلاب داشته باشیم و آنچه میگوییم مشکلات امروزی ماست. باید نخست انقلاب مشروطه را بر اساس شرایط و دادههای مهم زمان خودش و منابع دست اول مورد مطالعه قرار دهیم.
مشکل دوم ما این است که انقلاب مشروطه در عمدهی آثار و نوشتههای امروزی از دید نخبهگرایی - آنهم نخبگان اپوزیسیون ایران - بررسی شده است. یعنی اکثر نیروهای مخالف - احزاب چپ و راست یا مذهبی - که اکثراً نخبهگرا و در مقام اپوزیسیون بودهاند، بهجای بررسی جامع از دید مردم و جامعه، از زاویهی دیدگاه و دغدغههای خودشان نسبت به نظام و ارزشهای سیاسی، بهتحلیل انقلاب مشروطه میپردازند. آشکار است اگر ما صرفاً به مسایل و ارزشهای نخبگان و منافع آنها تکیه کنیم درک جامعی از موضوع و تحولات زمانه نخواهیم داشت. عمدهی تحولات اجتماعی نه بر اساس دغدغههای نخبگان، بلکه بر اساس درک جمعی و منافع جمعی جامعه روی داده است.
مشکل بعدی در بررسی انقلاب مشروطه، مشکل معرفتشناسی است. ما در چگونگی درک انقلاب مشروطیت با دو مشکل اساسی روبهرو هستیم. یکی: دیدگاه تقلیلگرایانه به انقلاب مشروطیت؛ یعنی، این انقلاب را نه با توجه به کلیهی آرمانها و اهدافی که داشت، بلکه صرفاً در یک جزء و بر اساس یکی از آرمانها تحلیل میکنیم و این یک خطای معرفتشناسانه است. در این رابطه، کسانی که انقلاب مشروطیت را مطالعه میکنند، آن را در یک بعد، یعنی بحث دموکراسی و آزادی میبینند و دیگر ابعاد آن فراموش میشود. بهعبارت دیگر، اینکه انقلاب مشروطیت پیروز شده یا شکست خورده و چه پیآمدهایی داشته را بر اساس این دیدگاه تقلیلگرایانه تحلیل میکنیم. این باعث میشود ماهیت انقلاب مشروطه را درک نکنیم.
مشکل دیگر اینکه است نگاه ما به انقلاب مشروطیت، نگاهی سیاسی ـ ایدئولوژیک بوده است؛ یعنی، آن را بر اساس ایدئولوژیهایی که با جریانهای سیاسی رابطه دارند، بررسی میکنیم. عدهای آن را بر اساس دیدگاههای چپ نگاه میکنند، یعنی بر پایهی دیدگاههای سوسیال دموکراسی و دیدگاههای چپ ارتدوکسی و انواع و اقسام نگاههای چپ مدرنی که وجود دارد. بنابراین انقلاب مشروطیت ایران خلاصه میشود در فعالیتها، اهداف و دیدگاههای چپگرایانهی افرادی چون حیدرخان عمواوغلو و دیگران، و چون اینها از بین رفتند پس انقلاب مشروطه هم شکست خورده و پروندهاش بسته میشود. آنهایی که دیدگاه مذهبی دارند همه چیز را به شیخ فضلالله نوری نسبت میدهند و به این نتیجه میرسند چون ایشان را اعدام کردند، پس مشروطه شکست خورد.
مشکل دیگری که بهویژه در تحلیلهای پنجاه سال اخیر به آن دچار شدهایم، انتزاعی اندیشیدن است. یعنی بهجای آنکه که بیشتر به واقعیات و منابع دست اول آن دوران و آنچه رخ داده و مورد نظر مردم و جریانهای سیاسی بوده توجه کنیم، به بحثهای نظری و انتزاعی و مدلهای نظری مربوط به دیگر کشورها میپردازیم. زمانی، مارکسیسم مسلط بود و از آن دید بررسی میکردیم و میگفتیم وضع انقلاب مشروطه چنین است و در دورهای، پستمدرنیسم. از طرفی اکنون در علوم اجتماعی دانشجویان و استادان بهجای آنکه مشروطه را بر اساس دادهها و اهداف زمان خودش بررسی کنند، این که بر آن چه گذشته، چه خواستها و آمال و آرزوهایی داشته؛ بیشتر در پی آن هستند که مدل نظری فلان نظریهپرداز مارکسیست، مدرن، پستمدرن، انتقادی یا... چه میگوید؟ دادههایی را که در ذهن داریم بر اساس یک مدل نظری تحلیل میکنیم و دوباره به بیراهه میرویم.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhemoaser/1169-armanhaye-enghelab-mashrote.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
سالگرد درگذشت دکتر رحیم نیکبخت
دکتر رحیم نیکبخت نویسنده و پژوهشگر تاریخ معاصر در ۱۵ امرداد ۱۴۰۰ خورشیدی در ۵۰ سالگی بر اثر ابتلا به ویروس کرونا چشم از جهان فروبست.
شادروان نیکبخت، پژوهشگر پرتلاشی بود که در راستای همبستگی ملی و هویت ایرانی میکوشید. درواقع ایران یکی از بهترین فرزندانش را از دست داد.
این پژوهندهی آذربایجانی کارهای پژوهشی ارزشمندی را در راه پاسداشت هویت ایرانی و مبارزه با واگرایی قومی-قبیلهای ایرانستیز به انجام رساند.
وی در خط مقدم نبرد با پانترکیسم ویرانگر و ایرانسوز بود و با دلایل و شواهد علمی و مستند در اثبات همگرایی ایرانیان و واهیبودن ادعاهای قبیلهی دستنشاندهی بیگانه در زمینهی هویتسازی و تاریخسازی واگرایانه میکوشید.
کتابها و جستارهای ارزشمند و مستندی از این فرزند آذری ایرانزمین به یادگار مانده است که یکی از آنها که به کوشش وی به چاپ رسید «نقش آذربایجان در تحکیم هویت ایران» است.
یاد و نام استاد نیکبخت در کنار بزرگان آذری ایرانزمین گره خورده است.
معرفی کتاب نقش آذربایجان در تحکیم هویت ایران
به کوشش: رحیم نیکبخت
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/2517-
شعر و ادب فارسی در آران و آذربایجان دوران ایلخانی / شادروان رحیم نیکبخت
https://www.iranboom.ir/shekar-shekan/zaban-pajohi/2146-sher-adab-ilkhani-aran-azarbaijan.html
روانشاد منوچهر مرتضوی؛ بنیادگذار بازشناسی هویت ایرانی اسلامی آذربایجان / شادروان رحیم نیکبخت
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/2520-motazavi-bonyad-gozar-bazshenasi-iran-eslami.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
#رحیم_نیکبخت
دکتر رحیم نیکبخت نویسنده و پژوهشگر تاریخ معاصر در ۱۵ امرداد ۱۴۰۰ خورشیدی در ۵۰ سالگی بر اثر ابتلا به ویروس کرونا چشم از جهان فروبست.
شادروان نیکبخت، پژوهشگر پرتلاشی بود که در راستای همبستگی ملی و هویت ایرانی میکوشید. درواقع ایران یکی از بهترین فرزندانش را از دست داد.
این پژوهندهی آذربایجانی کارهای پژوهشی ارزشمندی را در راه پاسداشت هویت ایرانی و مبارزه با واگرایی قومی-قبیلهای ایرانستیز به انجام رساند.
وی در خط مقدم نبرد با پانترکیسم ویرانگر و ایرانسوز بود و با دلایل و شواهد علمی و مستند در اثبات همگرایی ایرانیان و واهیبودن ادعاهای قبیلهی دستنشاندهی بیگانه در زمینهی هویتسازی و تاریخسازی واگرایانه میکوشید.
کتابها و جستارهای ارزشمند و مستندی از این فرزند آذری ایرانزمین به یادگار مانده است که یکی از آنها که به کوشش وی به چاپ رسید «نقش آذربایجان در تحکیم هویت ایران» است.
یاد و نام استاد نیکبخت در کنار بزرگان آذری ایرانزمین گره خورده است.
معرفی کتاب نقش آذربایجان در تحکیم هویت ایران
به کوشش: رحیم نیکبخت
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/2517-
شعر و ادب فارسی در آران و آذربایجان دوران ایلخانی / شادروان رحیم نیکبخت
https://www.iranboom.ir/shekar-shekan/zaban-pajohi/2146-sher-adab-ilkhani-aran-azarbaijan.html
روانشاد منوچهر مرتضوی؛ بنیادگذار بازشناسی هویت ایرانی اسلامی آذربایجان / شادروان رحیم نیکبخت
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/2520-motazavi-bonyad-gozar-bazshenasi-iran-eslami.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
#رحیم_نیکبخت
شعر و ادب فارسی در آران و آذربایجان دوران ایلخانی
شادروان رحیم نیکبخت
آذربایجان و آران دو کانون مهم فرهنگ و هویت ایران... است. قسمت عمده شعر و ادب فارسی در این دو کانون مهم توسط اندیشمندان و شاعران... خلق گردیده است که بخش قابل توجه آثاری که در مورد تاریخ ادبیات ایران نگاشته شده را به خود اختصاص داده است.1
قبل از شروع بحث لازم به ذکر است که درخصوص شعر و ادب فارسی آران، کتاب ارزشمند استاد عزیز «دولتآبادی» اطلاعات گرانقدری وجود دارد؛2 ضمن آنکه اثر دیگر این استاد، «تذکره سخنوران آذربایجان»3 در موضوع مورد بحث، محل مراجعه محققان و پژوهشگران است.
آنچه در این مقاله مدنظر است، ارائه گزارشی از شعر و ادب فارسی در این دو کانون فرهنگی در دوران ایلخانان براساس دو کتاب ارزشمند «نزههالمجالس» اثر «جمال خلیل شیروانی» و «سفینه تبریز» به خط «ابوالمجد محمد بن مسعود تبریزی» به عنوان طرح موضوع که امید است با درک ضرورت و اهمیت آن مراکز دانشگاهی به بررسی تخصصی موضوع همت گمارند. کتاب نخست در مورد شعر و ادب فارسی در آران و کتاب دوم در مورد آذربایجان و تبریز در این عصر اهمیت بسیار دارد.
آران
«نزههالمجالس»4 مجموعهای از رباعیات است که توسط یکی از ادیبان خوش ذوق شیروانی گردآوری گردیده است. دکتر «محمد امین ریاحی» در مورد این کتاب مینویسد:
«نزههالمجالس، ارزندهترین گنجینه ترانههای ایرانی، نغزترین نمونههای هنر شعر اصیل ایرانی وی والاترین و ژرفترین یادگارهای اندیشه ایرانی است... مجموعه بیش از چهار هزار رباعی از نزدیک به سیصد شاعر تابناکترین دورههای شعر فارسی، سدههای پنجم و ششم و هفتم است، که نام و یاد و آثار بیشتر سرایندگان آن قرون از بین رفته، و آنچه مانده غنیمتی ارزنده و گرامی داشتنی است...»5
ایشان در قسمتی دیگر هم در مورد اهمیت این اثر نوشتهاند:
«چون ایک کتاب در هفت قرن و نیم پیش در شروان تألیف شده ترانههای فراوانی از شاعران کهن از یاد رفته شمال غرب ایران از دو سوی ارس در سینه دارد که از نظر شناخت دیرینگی فرهنگ ایرانی در آن سامان و آشنایی ما با زبان و سبک سرایندگان آن دیار نظیری برای آن نمیتوان یافت.»6
این اثر برای نزهت و خوش وقت مجلس شروانشاه در هفده باب تنظیم شده که هر باب به چند نمط (زمینه) تقسیم شده که همه آن، نود و شش موضوع است. یکی دو برگ از آغاز کتاب که در نیایش خدا و ستایش پیامبر (ص) بوده است، در دست نیست. مصحح این اثر، تاریخ تألیف کتاب «نزههالمجالس» را بین سالهای 622 تا 683 هجری قمری میداند که تاریخ اول اشاره به علاءالدین شروانشاه فریبرز سوم پسر گرشاسب است که گویا تا سال 649 پادشاهی کرده است و تاریخ دوم به قریبنه رباعی 1270 این مجموعه برمیگردد که به نام صاحب سعید شمسالدین ثبت شده است و وی کسی جز خواجه شمسالدین و صاحب «دیوان جوینی»، وزیر هولاکو، آباقا و تکودار مقتول در سال 683 به دست ارغون نیست.7 تألیف و گردآوری این مجموعه در اوایل قرن هفتم هجری قمری صورت گرفته است و تنها نسخهای هم که از آن وجود دارد، در اوایل قرن هشتم (25 شوال 731هجری) نگاشته شده است که در کتابخانه سلیمانیه استانبول نگهداری میشود.8
اهمیت این اثر- چنانکه اشاره گردید- در درج بیشتر رباعیات شاعران شمال غرب ایران است. البته این به معنای آن نیست که مولف- جمال خلیل شروانی- فقط رباعیات برتر آذربایجان و آران را انتخاب کرده باشد، بلکه وی از رباعیات شاعران سایر نواحی ایران هم انتخاب و درج کرده است. رباعیات زیبای شاعرانی چون کمال اسماعیل، صدر خجندی، حسن غزنوی، جمال اصفهانی، یمین اصفهانی، خیام و... در این اثر وجود دارد.9
طبیعی است سرودهها شاعران نزدیک به محیط تألیف و شعر مولف از دو سوی ارس بیشتر در این کتاب جا داشته باشد. دکتر «امین ریاحی» تعداد شعرای آرانی و آذربایجانی این مجموعه را به این شرح آورده است:
«از گنجه 24 تن، از شروان 18 تن، از هر یک از دو شهر تفلیس و بیلقان 5 تن، از باکو و دربند از هر یک یک تن، از یازده شهر آذربایجان و زنجان هم نام و شعر شاعرانی به این تعداد آمده است: مراغه 7 تن، تبریز 5 تن، ابهر 3 تن، خوی زنجان و اهر هر یک یک تن، اردبیل و اشنو و سجاس و خونج و خلاط و موصل هر یک یک تن، شعر دو شاعر از گیلان هم (طبعا به سبب نزدیکی به محل تألیف) آمده که قدیمیترین فارسیگویان آن دیارند.»10
نام شعرای آرانی و آذربایجانی این مجموعه فهرستوار چنین است:11
1- ابوعلا شاپورف 2- ابوالفضل تبریزی، 3- ابوالقاسم، 4- قاضی ابوالمجد، 5- اسدی، 6- اسمعیل فارسی، 7- اطلسی، 8- بختیار شروانی، 9- بدر تفلیسی، 10- بدرالدین محمود، 11- بدیع بیلقانی، 12- برهان گنجهای، 13- بها شروانی،
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/zaban-pajohi/2146-sher-adab-ilkhani-aran-azarbaijan.html
@iranboom_ir
شادروان رحیم نیکبخت
آذربایجان و آران دو کانون مهم فرهنگ و هویت ایران... است. قسمت عمده شعر و ادب فارسی در این دو کانون مهم توسط اندیشمندان و شاعران... خلق گردیده است که بخش قابل توجه آثاری که در مورد تاریخ ادبیات ایران نگاشته شده را به خود اختصاص داده است.1
قبل از شروع بحث لازم به ذکر است که درخصوص شعر و ادب فارسی آران، کتاب ارزشمند استاد عزیز «دولتآبادی» اطلاعات گرانقدری وجود دارد؛2 ضمن آنکه اثر دیگر این استاد، «تذکره سخنوران آذربایجان»3 در موضوع مورد بحث، محل مراجعه محققان و پژوهشگران است.
آنچه در این مقاله مدنظر است، ارائه گزارشی از شعر و ادب فارسی در این دو کانون فرهنگی در دوران ایلخانان براساس دو کتاب ارزشمند «نزههالمجالس» اثر «جمال خلیل شیروانی» و «سفینه تبریز» به خط «ابوالمجد محمد بن مسعود تبریزی» به عنوان طرح موضوع که امید است با درک ضرورت و اهمیت آن مراکز دانشگاهی به بررسی تخصصی موضوع همت گمارند. کتاب نخست در مورد شعر و ادب فارسی در آران و کتاب دوم در مورد آذربایجان و تبریز در این عصر اهمیت بسیار دارد.
آران
«نزههالمجالس»4 مجموعهای از رباعیات است که توسط یکی از ادیبان خوش ذوق شیروانی گردآوری گردیده است. دکتر «محمد امین ریاحی» در مورد این کتاب مینویسد:
«نزههالمجالس، ارزندهترین گنجینه ترانههای ایرانی، نغزترین نمونههای هنر شعر اصیل ایرانی وی والاترین و ژرفترین یادگارهای اندیشه ایرانی است... مجموعه بیش از چهار هزار رباعی از نزدیک به سیصد شاعر تابناکترین دورههای شعر فارسی، سدههای پنجم و ششم و هفتم است، که نام و یاد و آثار بیشتر سرایندگان آن قرون از بین رفته، و آنچه مانده غنیمتی ارزنده و گرامی داشتنی است...»5
ایشان در قسمتی دیگر هم در مورد اهمیت این اثر نوشتهاند:
«چون ایک کتاب در هفت قرن و نیم پیش در شروان تألیف شده ترانههای فراوانی از شاعران کهن از یاد رفته شمال غرب ایران از دو سوی ارس در سینه دارد که از نظر شناخت دیرینگی فرهنگ ایرانی در آن سامان و آشنایی ما با زبان و سبک سرایندگان آن دیار نظیری برای آن نمیتوان یافت.»6
این اثر برای نزهت و خوش وقت مجلس شروانشاه در هفده باب تنظیم شده که هر باب به چند نمط (زمینه) تقسیم شده که همه آن، نود و شش موضوع است. یکی دو برگ از آغاز کتاب که در نیایش خدا و ستایش پیامبر (ص) بوده است، در دست نیست. مصحح این اثر، تاریخ تألیف کتاب «نزههالمجالس» را بین سالهای 622 تا 683 هجری قمری میداند که تاریخ اول اشاره به علاءالدین شروانشاه فریبرز سوم پسر گرشاسب است که گویا تا سال 649 پادشاهی کرده است و تاریخ دوم به قریبنه رباعی 1270 این مجموعه برمیگردد که به نام صاحب سعید شمسالدین ثبت شده است و وی کسی جز خواجه شمسالدین و صاحب «دیوان جوینی»، وزیر هولاکو، آباقا و تکودار مقتول در سال 683 به دست ارغون نیست.7 تألیف و گردآوری این مجموعه در اوایل قرن هفتم هجری قمری صورت گرفته است و تنها نسخهای هم که از آن وجود دارد، در اوایل قرن هشتم (25 شوال 731هجری) نگاشته شده است که در کتابخانه سلیمانیه استانبول نگهداری میشود.8
اهمیت این اثر- چنانکه اشاره گردید- در درج بیشتر رباعیات شاعران شمال غرب ایران است. البته این به معنای آن نیست که مولف- جمال خلیل شروانی- فقط رباعیات برتر آذربایجان و آران را انتخاب کرده باشد، بلکه وی از رباعیات شاعران سایر نواحی ایران هم انتخاب و درج کرده است. رباعیات زیبای شاعرانی چون کمال اسماعیل، صدر خجندی، حسن غزنوی، جمال اصفهانی، یمین اصفهانی، خیام و... در این اثر وجود دارد.9
طبیعی است سرودهها شاعران نزدیک به محیط تألیف و شعر مولف از دو سوی ارس بیشتر در این کتاب جا داشته باشد. دکتر «امین ریاحی» تعداد شعرای آرانی و آذربایجانی این مجموعه را به این شرح آورده است:
«از گنجه 24 تن، از شروان 18 تن، از هر یک از دو شهر تفلیس و بیلقان 5 تن، از باکو و دربند از هر یک یک تن، از یازده شهر آذربایجان و زنجان هم نام و شعر شاعرانی به این تعداد آمده است: مراغه 7 تن، تبریز 5 تن، ابهر 3 تن، خوی زنجان و اهر هر یک یک تن، اردبیل و اشنو و سجاس و خونج و خلاط و موصل هر یک یک تن، شعر دو شاعر از گیلان هم (طبعا به سبب نزدیکی به محل تألیف) آمده که قدیمیترین فارسیگویان آن دیارند.»10
نام شعرای آرانی و آذربایجانی این مجموعه فهرستوار چنین است:11
1- ابوعلا شاپورف 2- ابوالفضل تبریزی، 3- ابوالقاسم، 4- قاضی ابوالمجد، 5- اسدی، 6- اسمعیل فارسی، 7- اطلسی، 8- بختیار شروانی، 9- بدر تفلیسی، 10- بدرالدین محمود، 11- بدیع بیلقانی، 12- برهان گنجهای، 13- بها شروانی،
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/zaban-pajohi/2146-sher-adab-ilkhani-aran-azarbaijan.html
@iranboom_ir