دوستان همراه، سلام

« پیشکش به روح خواهر عزیزم، عاطفه»

« ازدواج و مسأله خانواده»

عوامل متعددی موجب شده است که در یک دهه گذشته، آمار طلاق در ایران افزایش پیدا کند. از جمله ی این عوامل می توان به نقش فرآیند و سبک رایج ازدواج در کشور اشاره کرد. دنیای مدرن، شرایط زیست انسانها و بالطبع افکار و نگرش آنها را تغییر داده، اما هم وزن با این تغییرات، ازدواج به سبک مناسبی انجام نمی‌شود.
یکی از جنبه های آسیب زای سبک جدید ازدواج عدم ارتباط و شناخت داوطلبان ازدواج از خانواده های یکدیگر است. در حال حاضر، بیشتر دخترها و پسرها ابتدا در محیط هایی مانند دانشگاه، محل کار، خیابان و فضای مجازی آشنا می شوند و بدون اطلاع خانواده ها، مدتی را به منظور شناخت بیشتر از یکدیگر در کافی شاپ، سینما، تئاتر، رستوران، کوه، و حتی مسافرت های گروهی می گذرانند و زمانی که تصمیم قطعی برای ازدواج می گیرند، خانواده ها را در جریان می گذراند.

این افراد، خصوصاً پسران معمولاً در مقابل درخواست آگاه کردن خانواده ها از این رابطه مقاومت می کنند و این جمله را می گویند: « من قصد زندگی با تو را دارم، خانواده چندان مهم نیست».
ذکر این نکته ضروری است که آگاه کردن خانواده ها از ابتدای رابطه، به هیچ وجه به معنای آن نیست که حتماً این رابطه باید به ازدواج منجر شود، بلکه منظور این است که اگر واقعاً دختر و پسری قصد ازدواج دارند و به منظور شناخت از یکدیگر نیازمند زمان هستند، این شناخت حداقل به سه دلیل در بستر خانواده به شکل عمیق تر و دقیق تری انجام می شود.

۱ـ در تمام فرهنگ ها، ازدواج با هدف برقراری یک رابطه‌ی از عقد تا مرگ انجام می پذیرد، مگر خلاف آن ضرورت پیدا کند. لازمه‌ی منطقی چنین هدفی، این است که دو طرف در مدت آشنایی، تصاویر واقعی و بی سانسور از یکدیگر بدست آورند.

از طرف دیگر، یکی از عوامل موثر بر رفتار انسانها، موقعیت است. آنها در موقعیت های مختلف، متفاوت رفتار می کنند. به همین دلیل معمولاً مدل لباس ما در مسافرت متفاوت از عروسی است. اصولاً بی پرده ترین و عریان ترین جنبه شخصیت انسانها را در موقعیت خانواده می توان مشاهده کرد.
انسانها، همچنان که در منزل لباس راحتی می پوشند، از لحاظ افکار، نگرش، عادات و رفتار نیز در منزل لخت اند و درونی ترین وجوه شخصیت خود را به نمایش می گذارند. بنابراین اگر هدف دختر و پسری از رابطه شناخت یکدیگر به منظور ازدواج است، این شناخت، بیشتر از کافی شاپ، سینما و رستوران در بستر خانواده محقق می شود.

۲ـ در رابطه های طولانی مانند ازدواج، اطمینان از آینده یک مسأله مهم برای طرفین است. داوطلبان ازدواج همواره نسبت به این موضوع نگرانی دارند که در فرآیند زندگی، همسرشان در برابر چالش ها و ناملایمات چه واکنش و مقابله ای از خود نشان خواهد داد.

لازمه‌ی پاسخ به این پرسش، شناخت الگو های فکری، هیجانی و رفتاری است که دختر و پسر آموخته اند. این الگوها توسط عوامل مختلفی مانند شبکه های مجازی، گروه دوستان، نظام تربیتی و تأملات فردی آموخته میشوند. اما اولین الگوها در بافت خانواده یاد گرفته می شوند. ضرب المثل مادر را ببین، دختر را بگیر ناظر بر همین معناست. مادری که در حضور فرزندان، به پدر خانواده دروغ می گوید، آنها دروغگویی را بعنوان یک سبک مقابله ای یاد می گیرند و احتمالا در زندگی متأهلی از آن استفاده می کنند.

هرچند انسانها قابل تغییراند، اما اولین الگوها، بسیار مهم اند، زیرا اولین یادگیری ها، مهمترین یادگیری محسوب می شوند. بنابراین، مشاهده الگو های فکری، هیجانی و رفتاری رایج در یک خانواده در مدت آشنایی، می تواند تا حدود زیادی به داوطلبان ازدواج این آگاهی را بدهد که همسر آنها نیز در آینده در واکنش به مشکلات و چالش های زندگی، احتمالأ چنین واکنش هایی از خود نشان می دهد.

دختر و پسر باید بسیار متفکر و خردمند باشند تا الگو های غلط آموخته شده در خانواده را در زندگی خود مورد بازبینی و تغییر دهند و تشخیص این مهم کار دشواری است که در کافی شاپ و سینما حاصل نمی شود.

۳ـ رابطه طولانی دختر و پسر، بدون اطلاع خانواده ها، بخصوص برای دختران می تواند با مخاطراتی همراه باشد که ممکن است آنها را از نظر عاطفی و احساسی دچار مشکلات جدی کند. آشنایی در بستر خانواده، تعهدات بیشتری برای دختر و پسر بهمراه دارد و امکان وقوع چنین مشکلاتی را کاهش می دهد.

موفق باشید.
دوستدار سعادت مردم ایران. ایزدی
@Hastiyadgirandeh
دوستان همراه ، سلام

« پیشکش به علی اسدی عزیز به مناسبت سالروز تولد»

« ازدواج و مسأله فرهنگ»

در گذشته، بخاطر محدود بودن کانالهای ارتباطی و نیز نقش پررنگ سنت ها، بیشتر ازدواج ها در یک بافت فرهنگی صورت می گرفت. در آن دوران، اگر نه در تمام موارد اما معمولاً عرب با عرب، کرد با کرد و ترک با ترک ازدواج می کرد. علاوه بر این، ازدواج پسران با دختران فامیل و اقوام و ازدواج های محله ای نیز رواج داشت.

هرچند این نوع از ازدواج ها، هنوز هم کم و بیش صورت می‌گیرد، اما ازدواج های عقیدتی ـ سیاسی دهه شصت را می توان سرآغاز سبک جدیدی از ازدواج در ایران دانست. از دهه هفتاد به بعد هم با تغییر شرایط زیست انسان ایرانی و گسترش شبکه های مجازی و کانالهای ارتباطی و تاثیرات آنها بر اندیشه و افکار جوانان، شاهد ازدواج هایی هستیم که دختر و پسر از دو خاستگاه فرهنگی متفاوت هستند؛ یک نفر اهل پارس آباد مغان و دیگری زاده ی سرخس.

ازدواج با شخصی از فرهنگ دیگر، مسأیلی را با خود به همراه دارد که بخصوص در شرایط فعلی که طلاق براحتی صورت می گیرد، طالبان آن باید پیش از عقد به آنها توجه کنند. در این زمینه توجه به دو نکته ضروری است:

یک این که رفتار انسانها، ریشه در شخصیت آنها دارد و فرهنگ، در شکل گیری شخصیت نقش مهمی دارد. آداب، رسوم ، هنجار ها، سنت ها، ارزش و فلسفه حاکم بر یک فرهنگ از کودکی طی فرآیند یادگیری اجتماعی آموخته می شوند و در تعامل با سایر متغیرهای محیطی و عوامل درونی، شخصیت انسانها را می سازد. بنابراین، هر فرهنگی تا حدودی شخصیت خاص خود را می سازد. به همین دلیل هم می توانیم از شخصیت کرد، لر، عرب، سیستانی و آذری نام ببریم.

کنش و واکنش همسران در زندگی مشترک، بیشتر از آن که تحت تاثیر تخصص، مدرک تحصیلی، زیبایی و درآمد آنها باشد، تابع الگو هایی است که بخشی از آنها را در فرهنگ خود آموخته اند. به همین دلیل هم ممکن است خانم تبریزی در واکنش به دعوت شدن سرزده مهمان به منزل، واکنشی نشان دهد که موجب تعجب همسر شیرازی او شود و عدم درک این مسأله موجب شکل گیری تعارض بین آنها شود.

نکته دوم این که معنا، مفهوم و میزان اهمیت عناصر درون فرهنگ ها، در فرهنگ های مختلف، متفاوت و گاهی متضاد است. برای مثال در خرده فرهنگ آذری، رسمیت و در خرده فرهنگ مردم جنوب کشور، غیر رسمیت ارزش شمرده می شود. به همین دلیل هم مردمان جنوب ایران بعنوان «خونگرم» معروف اند. عدم شناخت و هضم چنین تفاوت هایی توسط همسران، می تواند زمینه های سوءتفاهم بین آنها را فراهم آورد.

دختر و پسر بعد از ازدواج با مسأیلی مانند الگوی رابطه با دوستان، عادات غذایی، روش تربیت فرزندان، سبک مواجهه با مسأیل و مشکلات، چگونگی تعامل با والدین و برادران و خواهران، زبان و لهجه، سبک پذیرایی از مهمان، حجاب، پوشش، روش گفتگو، اطاعت پذیری، بهداشت و نظافت، رعایت مسایل اخلاقی و نظایر آن مواجه می شوند که در فرهنگ های متفاوت و حتی خرده فرهنگ های یک کشور معنا، مفهوم، شکل، ضرورت و میزان اهمیت آنها یکسان نیست و در نتیجه ی این عناصر ناهمساز، امکان تعارض بین همسران افزایش می‌یابد.

برای مثال در بین مردم استان گلستان، خصوصاً شهر گرگان، بانوان در مواجهه با مردان فامیل و حتی مردان غریبه و مهمان از عبارات گرم و صمیمانه ای برای خوشامدگویی استفاده می کنند که اگر خانمی از فرهنگ دیگری شاهد این نحوه ی برخورد با همسرش باشد، ممکن است دچار سوءتفاهم شود.

به هیچ وجه هدف این نوشته آن نیست که دختران و پسران از فرهنگ های مختلف نباید با یکدیگر ازدواج کنند، بلکه هدف در مرتبه نخست هشدار به دختران و پسرانی است که پیش از ازدواج تصور می کنند که فرهنگ چندان مهم نیست و در نتیجه به بررسی آن نمی پردازند. این افراد باید توجه داشته باشند که تعارضات فرهنگی، یکی از اشکال تعارض بین همسران است.

هرچند ازدواج، پیوند بین دو انسان است، اما باید بخاطر داشت که انسان، محصول فرهنگ خود نیز هست و در نتیجه، ازدواج را پیوند بین دو فرهنگ نیز می‌توان به حساب آورد و در کنار صورتی که بین فرهنگی که دختر و پسر قصد ازدواج دارند، عناصر ناهمساز وجود داشته باشد، آنها باید نسبت به آن شناخت و آگاهی پیدا کنند.

هدف دوم توصیه به داوطلبانی است که قصد ازدواج با شخصی غیر از فرهنگ خود دارند. آنها باید پیش از عقد رسمی نسبت به مختصات فرهنگی یکدیگر، هنجارها، ارزش ها، رسوم، آداب و روش های معاشرت آشنایی پیدا کنند و با عنایت به شناخت خودشان، امکان هضم و جذب آن را بررسی کنند و سپس در باره ازدواج تصمیم گیری نمایند. در غیر این صورت ممکن است که در فرآیند زندگی دچار سوءتفاهم شوند. این مهم از طریق مطالعه و یا پرس و جو از افرادی که قبلاً تجربه چنین ازدواجی را داشتند امکان پذیر است.

موفق باشید.
دوستدار سعادت مردم ایران، ایزدی
Hastiyadgirandeh
دوستان همراه ، سلام

« پیشکش به استاد مجید درخشانی به پاس غوغای عشقبازان»

« ازدواج و مسأله عشق»

در تاریخ معاصر ایران، با سه الگوی نوعی ازدواج روبرو هستیم. الگوی نخست با پیروزی انقلاب در سال ۵۷ رنگ باخت و در حال حاضر بندرت از آن استفاده می شود. در این الگو، سنت ها و تامین نیازهای جنسی مهمترین انگیزه‌های ازدواج بود و چون دختران و پسران چندان حق انتخاب نداشتند و والدین در این زمینه تصمیم گیری می کردند، در نتیجه مسأله عشق و عاشقی بجز در موارد محدود، چندان مورد توجه نبود. در این سبک، بعضاً والدین سهمیه ازدواج داشتند، یعنی اگر پسر اول با اصرار مادر با دختر خاله ازدواج می کرد، پسر دوم با فشار پدر باید با دختر عمو وصلت می کرد.

الگوی دوم که نگارنده آن را الگوی ازدواج های عقیدتی - سیاسی می نامد از سال ۵۷ آغاز و تا پایان جنگ ادامه داشت. بواسطه شرایط انقلاب، در این دوره اصولاً عشق و شادی گناه محسوب می شدند و اموری مانند سایز ریش پسران و میزان پوشیدگی صورت دختران مهمترین ملاک های ازدواج بودند. در این دوره هر چقدر دختر و پسر ظواهر مذهبی را بیشتر رعایت می کردند، تصور می شد که همسران بهتری هستند.

الگوی سوم ازدواج از دهه هفتاد شروع و با تغییراتی همچنان ادامه دارد. هرچند مسأله عشق و عاشقی بین داوطلبان ازدواج، به کم و زیاد همواره مطرح بوده است، اما ادعای آن در الگو سوم بیشتر به زبان می آید. بیشتر دختران و پسران جوان بر این باورند که ابتدا باید عاشق شد و سپس ازدواج کرد و در نتیجه بسیاری از آنها ادعای عشق و عاشقی دارند.

اما دلایل نظری و شواهد تجربی، چندان این ادعا را تایید نمی کند. شخصیت و هویت نسل جدید به شدت با فناوریهای جدید عجین شده و تحت تأثیر همین شرایط، « فرد شدگی» از ویژگی های مهم شخصیت نسل جوان شده است. فردشدگی، همراه خود دو خصوصیت دیگر شخصیتی را هم در این نسل تقویت کرده است که چندان با ماهیت عشق و عاشقی سازگاری ندارند.

یک این که فردشدگی مانع جدی بر سر راه تحمل چالش، هرمان، سوز و گداز و فراق است؛ حالاتی که در ذات عشق و عاشقی نهفته است. دوم این که این نسل بواسطه ویژگی های دنیای مدرن، اهل فوریت و سرعت است و علاقه دارد تا خیلی زود به مقصود دست یابد. در صورتی که مسیر عشق از یک سو پر چالش و از سوی دیگر، با شتاب و عجله ناهمساز است. به قول حضرت حافظ:
طریق عشق پر آشوب و فتنه است ای دوست
بیفتد هر که در این راه با شتاب رود.

علاوه بر این در الگوی سوم، نشانه های عشق مانند گذشت، ندیدن عیوب، صبوری در عین شکایت، جذبه و شیفتگی در برابر معشوق کمتر و بالعکس خودشیفتگی، طلاق آسان، اجرا گذاشتن مهریه، روابط موازی، اهمیت بیش از اندازه روابط جنسی، تصمیمات ناظر بر منافع خود بیشتر مشاهده می شود. آنچه بین عموم همسران جوان عشق نامیده می شود، بیشتر ترکیبی است از دوست داشتن، تمایلات جنسی و رگه هایی از ناخوداگاه جمعی و فردی.

شعر «خریدار» رهی معیری که توسط همایون شجریان به زیبایی خوانده شده، روایتی است از ضد عشق روزگار ما:
باید خریدارم شوی، تا من خریدارت شوم
باید وفادارم شوی، تا من وفادارت شوم
وز جان و دل یارم شوی، تا عاشق زارت شوم
اول به دام آرم تو را، وآنگه گرفتارت شوم
خریدارم شوی، خریدارت شوم
دل یارم شوی، عاشق زارت شوم.

البته باید توجه داشت که به هیچ وجه نمی‌توان وجود رگه های عشق زمینی بین دو انسان را انکار کرد؛ اما باید توجه داشت که ساختار روانی انسان در مرتبه نخست برای عشق و عاشقی طراحی نشده است. انسان، در مرتبه نخست موجودی خود خواه، نیاز محور و در خود تنیده است و از یک نظام ادراکی و تفسیری برخوردار است که مانع جدی بر سر راه عشق است.

انسان با عبور از این مرحله، امکان عشق بازی پیدا می کند و این، فرآیندی طولانی است و به همین سبب، احساس و رفتارهای واقعی عاشقانه، در صورتی که همسران در فرآیند زندگی مشترک، عقلانی و اخلاقی رفتار کرده باشند از میانسالی به بعد در بین آنها مشاهده می شود.
عشق، میوه زندگی عقلانی و اخلاقی است. عشق، مرتبه ای فراتر از عقل است و انسان هایی که هنوز سازوکار زندگی عقلانی را نیاموخته اند، قادر به زندگی عاشقانه نیستند.

ازدواج پایدار، با شناخت، علاقه و به دل نشستن آغاز می‌شود و طی یک فرآیند عقلانی، به مرور زمینه های هیجانات عاشقانه در روابط همسران مشاهده می شود. عشق، از جمله پیچیده ترین و مبهم ترین مفاهیم بشری است و بسیار مستعد است که با مفاهیمی مانند شهوت، هوس، بیماری و اختلالات روانی همپوشانی پیدا کند. بنابراین، ادعای پیوند ازدواج عاشقانه می تواند مخاطره آمیز باشد.
از سوی دیگر، ریشه های عشق در حوزه ناخودآگاه شخصیت است؛ در حالی که ازدواج، تصمیم بسیار مهمی است که نمی توان آن را بر پایه ناخودآگاه بنا نهاد. شاید دلیل این که در ادبیات عاشقانه ما، تقریباً هیچ عاشقی به وصال معشوق نمی رسد این باشد که شاعر در صدد القای این مفهوم است که آغاز زندگی مشترک با عشق ممکن نیست و به سر منزل مقصود نمی رسد.

بنابراین پیشنهاد می شود اگر دختران و پسران طالب زندگی عاشقانه و پایدار هستند، نخست در فرآیند انتخاب همسر و حتی در ادامه ی آن، بر مدار عقل و عقلانیت رفتار کنند و اصول و روش های زندگی عاقلانه را بیاموزند، تا نتیجه آن را که تجارب عاشقانه است مشاهده کنند.

موفق باشید.
دوستدار سعادت مردم ایران، ایزدی
@Hastiyadgirandeh
دوستان همراه ، سلام

«به مناسبت روز مادر، پیشکش به روح مادر عزیزم»

«ازدواج و مسأله نقاب»

گروهی از روان شناسان، هوش را قدرت سازگاری با محیط تعریف کرده اند. توضیح این تعریف آن است که انسان، موجود هوشمندی است که در شرایط دشوار و غیر قابل پیش بینی که سازگاری خود را از دست می دهد، به کمک هوش خود اقداماتی انجام می دهد تا مجدداً به سازگاری دست یابد. در غیر این صورت ممکن است بقای او به مخاطره بیفتد.

انسانهای اولیه در شرایط بسیار سختی زندگی می کردند و با انواع و اقسام تهدیدات محیطی روبرو بودند و در نتیجه به صورت مدام سازگاری آنها به چالش کشیده می شد و آنها اقداماتی انجام می دادند تا مجدداً به سازگاری دست پیدا کنند. یکی از این اقدامات، پیوستن به دیگران و زندگی گروهی بود. انسان نخستین به کمک هوش خود پی برد که اگر با دیگران پیوند برقرار کند، می تواند با تهدیدات محیطی مقابله بهتری انجام دهد و بقا خود را حفظ کند.

از سوی دیگر، زندگی گروهی مقتضیات خاص خود را داشت و انسان نمی توانست نسبت به آنها بی تفاوت باشد؛ چه در غیر این صورت نمی توانست عضویت خود را در گروه اثبات کند و از حمایت های آن برخوردار شود. یکی از لوازم زندگی گروهی، تن دادن به ارزش ها، هنجارها و کنش های گروهی و همرنگی با دیگران بود.
در این روند تاریخی ـ تکاملی، انسان آرام آرام از این که خودش باشد فاصله گرفت و تلاش کرد تا ارزش ها، هنجارها و رفتارهایی را به نمایش بگذارد که چه بسا باب میل خودش هم نبود، اما او را محبوب گروه می ساخت و حمایت بیشتری از گروه دریافت می کرد.

پیوستن به گروه، برای انسان دو پیآمد به همراه داشت. یک اینکه او آموخت باید نقاب به چهره بزند و «خودی» را به نمایش بگذارد که گاهی با «خود واقعی» او یکی نبود و کم کم به این وضعیت عادت کرد و از آنجا که ترک عادت موجب مرض است، این نقاب زدن در او تثبیت گردید.
دوم اینکه منشاء نگرانی و استرس انسان اولیه که ریشه در تهدیدات محیطی و پیرامونی داشت، به درون او انتقال یافت؛ یعنی انسان نخستین که از تهدیدات محیطی احساس خطر می کرد، با پیوستن به گروه، احساس ایمنی پیدا کرد، اما با نقاب به چهره زدن، منشأ استرس و نگران او این شد که دست او در گروه رو شود و دیگران به خود واقعی او آگاهی پیدا کنند. بنابراین به نظر می رسد که انسان، از چاله به چاه افتاد.

در عصر حاضر، با اینکه انسان دیگر با آن تهدیدات محیطی روبرو نیست، اما تهدیدات محیطی دیگری جایگزین آنها شده و علاوه بر این، او برای تأمین دسته ای از نیازهای خود همچنان ناچار به عضویت در گروههای مختلف است؛ از گروه هایی که کمترین تعامل را با آنها دارد، تا گروه هایی که بیشترین و طولانی ترین روابط را با آنها دارد.

به هر میزان که انسان با گروهی بیشترین و طولانی ترین روابط را داشته باشد، ترس و اضطراب او به هنگام نقاب به چهره زدن بیشتر می شود، زیرا اعضای این گروهها به دلیل تعاملات نزدیکتر و بیشتر، راحتر و زودتر می توانند به شخصیت واقعی او پی ببرند.

گسترده ترین و عمیق ترین روابط انسان در خانواده و با اعضای آن است و روشن است که افرادی که در درون خانواده نقاب به چهره دارند، از یک استرس و اضطراب مداوم رنج می برند. برای مثال، مردی که همسر دوم خود را از خانواده پنهان کرده، مدام از این که دست اش رو شود، ترس و نگرانی دارد.

بر همین اساس به داوطلبان ازدواج پیشنهاد می شود که به هنگام انتخاب کردن و انتخاب شدن، خودشان باشند و بی نقاب با طرف مقابل مواجهه پیدا کنند، زیرا قرار است تا با فردی دیگر، پیوند از عقد تا مرگ برقرار کنند و در این فاصله، ترس مدام از رو شدن حقیقت، میتواند به زندگی در زیر سایه ترس و اضطراب دائمی تبدیل شود.
یکی از مشکلات سبک جدید ازدواج در ایران این است که دختر و پسر روابط طولانی پیش از ازدواج دارند و نتیجه طبیعی چنین رابطه ای، ایجاد علاقه و محبت بین آنهاست و این ممکن است موجب شود تا دختر و پسر، خود واقعی خویش را در پس نقابی پنهان کنند و شخصی را به نمایش بگذارند که نیستند.

با این حال، آنها باید توجه داشته باشند که تحمل چنین وضعیتی در درازمدت برای روان انسان بسیار دشوار است، و علایم چنین حالاتی در اعمال و رفتار آنها، در افشا شدن داستان پنهان، بیشترین نقش را بازی می کند.

موفق باشید.
دوستدار سعادت مردم ایران، ایزدی
Hastiyadgirandeh
دوستان همراه ، سلام

« پیشکش به هموطنان مسیحی، به مناسبت سال نو میلادی»

«ازدواج و مسأله مهارت های زندگی»

رفتار انسانها، توسط شخصیت شان راهبری می شود و شخصیت آنها تحت تأثیر سه مولفه قرار دارد: وراثت، خود و محیط.
رحم مادر اولین محیطی است که جنین آن را تجربه می کند و بعد از تولد نیز، هر آنچه که در پیرامون انسان در جریان است مانند خانواده، مدرسه، فرهنگ، شرایط اقتصادی، سیاست، رسانه ها و نظایر آن در غالب عوامل محیطی، در ساخت و پرداخت شخصیت انسان نقش بازی می کنند.

در هر دوره تاریخی، طی یک تعامل پیچیده بین وراثت، خود و محیط، شخصیت خاص آن دوره ساخته می‌شود و این شخصیت، از یک سو نگرش، عادات، افکار و رفتار های خاص خود را دارد و از سوی دیگر نیازمند به دانش، بینش و مهارت هایی است که به کمک آنها بتواند با چالش‌های زندگی اجتماعی و خانوادگی خود بصورت موثری مقابله کند.

عدم مجهز بودن به این مهارت‌ها موجب می‌شود تا افراد نتوانند با مسأیل و چالش های زندگی مواجهه موثری داشته باشند. در زندگی متاهلی، یکی از عوامل موثر بر عدم مدیریت تعارضات و در نتیجه افزایش آمار طلاق، عدم مجهز بودن نسل جوان کشور به این مهارت ها است.
هر نسلی برای خوب زیستن نیازمند دانش، بینش و مهارتهای خاص خود است. همچنان که مسأیل نسل جوان با نسل های گذشته متفاوت است، راه حل گذشتگان نیز چندان بکار جوانان نمی آید. البته این به معنای موثر نبودن تجارب و افکار و نگرش والدین نیست، اما واقعیت این است که باید طرحی نو در انداخت و نسل جوان را برای بهتر زیستن به امکاناتی مجهز کرد که شاید والدین به آنها نیاز نداشتند. به همین دلیل هم امام علی علیه السلام فرمودند که فرزندانتان را متناسب با زمانه خودشان تربیت کنید.

توانمندی سازی جوانان و نوجوانان در این زمینه، باید توسط نظام تربیت رسمی و غیر رسمی انجام شود، که متاسفانه نهاد تربیت در ایران در این زمینه بسیار، بسیار کم کار است. آموزش و پرورش ایران، بنا به گفته وزیر محترم، نماز خواندن و اذان گفتن را که جزو کارکرد های مساجد بوده را اولویت خود قرار داده است.
دانشگاههای کشور نیز در بهترین حالت مشغول تربیت کارمند و مهندس برای ادارات و سازمان ها و آماده کردن افرادی هستند که بتوانند بعد از اتمام تحصیلات، در صورت امکان در سازمانی استخدام شوند. صدا و سیما نیز پیگیر اولویت‌های سیاسی خویش است و در این میان توسعه و تقویت مهارت هایی که جوانان و نوجوانان برای مقابله موثر با چالش های زندگی بشدت به آنها نیاز دارند، مورد غفلت جدی قرار گرفته است.

نتیجه منطقی چنین وضعیتی، این است که پسران و دختران بعد از آشنایی و حتی استفاده از خدمات روان شناختی و تشخیص این که آنها می توانند در کنار هم زندگی خوبی را بسازند، بعد از مدت کوتاهی درگیر اختلافات و مسأیلی می شوند که دانش و مهارت لازم برای مقابله موثر با آنها را ندارند و در نتیجه، درگیر مشکلات و نهایتاً طلاق می شوند.

سازمان یونسکو، هفت سواد و سازمان جهانی بهداشت، ده مهارت را برای بهتر زیستن در دنیای مدرن به مردم پیشنهاد داده است. حال که نظام تربیت رسمی و غیر رسمی کشور، به آموزش آنها چندان توجه ای ندارد، شایسته است که خود دختران و پسران ایرانی از طریق مطالعه و یا شرکت در دوره های آموزشی به یادگیری آنها اقدام کنند تا بتوانند زندگی خانوادگی بهتری را تجربه کنند.

موفق باشید.
دوستدار سعادت مردم ایران، ایزدی
@Hastiyadgirandeh
دوستان همراه، سلام

«پیشکش به آقای مسعود افسری»

«ازدواج و مسأله تامین نیازها»

انسانها در زندگی فردی، اجتماعی، خانوادگی و شغلی مدام در حال کنش و واکنش هستند و بررسی انگیزه آنها در انجام یا ترک این کنش ها و واکنش ها، یکی از موضوعات بسیار مهم در علم روان شناسی است. در این خصوص بین روان شناسان اتفاق نظر وجود ندارد؛ با این حال، بسیاری از روانشناسان تأمین نیاز را از جمله مهمترین انگیزه انسانها می دانند.

انسانها، موجوداتی نیاز محوراند و در مرتبه نخست برای تأمین نیازهای خود است که تن به عملی می دهند و یا اقدام به ترک فعلی می کنند. برای مثال، بر اساس این رویکرد، این که در حال حاضر آمار طلاق در ایران افزایشی است، عمدتاً به این دلیل است که دختران و پسرانی که به منظور تأمین نیازهای خود اقدام به ازدواج کرده اند، بعد از مدتی یا بصورت واقعی و یا تصور می کنند که نیازهای آنها ارضا نمی شود و در نتیجه اقدام به قطع رابطه می کنند. بنابراین برای فهم رفتار انسانها شناخت نیازها، نحوه تأمین آنها و وجوه تمایز خواست با نیاز بسیار اهمیت دارد.

نکته مهم این است که انسانها قادر نیستند تمام نیازهای خود را به تنهایی تأمین کنند و برای این منظور با دیگران پیوند برقرار کنند. انسانها، از طریق پیوند با دیگران هم به تأمین نیاز آنها کمک می کنند و هم از آنها برای تأمین نیازهای خود کمک می گیرند. ازدواج و تشکیل خانواده را نیز باید در همین قالب فهم و تحلیل کرد.

از دیدگاه سازمان جهانی بهداشت، انسانها دارای چهار دسته نیاز زیستی، روانی، اجتماعی و معنوی هستند. ازدواج و تشکیل خانواده، سازوکاری برای ارضا تمام نیازهای انسان است، نه فقط نیاز های جنسی و زیستی. همسران از طریق ازدواج بدنبال تأمین نیاز به وفاداری، اعتماد، امنیت، عشق، معنا و وابستگی نیز هستند.

بنابراین هر عامل درونی یا بیرونی که مانع تأمین نیازهای همسران توسط یکدیگر شود، امکان قطع رابطه را افزایش می دهد. علت این که دختران این زمانه، داشتن چهار زن عقدی و بی نهایت زن صیغه‌ای توسط مرد را بر نمی تابند و یا مردان جوان به اظهاراتی مانند این که زن می تواند لباس نشوید و یا برای انجام امور منزل مانند لباس شستن، غذا پختن و نگهداری از فرزندان طلب مزد کند، واکنش منفی نشان می دهند، این است که نسل جدید ازدواج را سازوکاری برای تأمین تمامی نیازهای خود می داند و نه صرفاً نیاز به سرپناه ، عمل جنسی و غذا.

تعریف زن بعنوان یک شریک جنسی و یا کارگری که برای کار در منزل می تواند طلب دستمزد کند و یا تعریف مردان بعنوان موجوداتی که تنها نیاز جنسی دارند، بزرگترین توهین به مرد و زن محسوب می شود و خانواده را از انجام کارکردهای کامل خود بازمی‌دارد. متأسفانه در سالهای گذشته گروهی از همسران بواسطه تأثیر پذیری از همین نوع آموزه ها دچار مشکلات فراوانی شدند.

دسته ای از طلاق های رسمی و عاطفی کشور به این دلیل صورت می‌گیرد که همسران در تأمین نیازهای اساسی یکدیگر کوتاهی می کنند. رابطه ای که نتواند به تأمین نیاز های چهارگانه انسانها کمک کند، انگیزه آنها را برای قطع رابطه افزایش می دهد. در گذشته به دلایل متعدد، از جمله فشار های اجتماعی و خانوادگی، پر رنگ بودن نقش والدین و نظایر آن، این نوع ازدواج ها، کج دار و مریز ادامه پیدا می کرد، اما انسان جدید به ادامه چنین رابطه ای تمایل ندارد و اگر هم امکان طلاق رسمی وجود نداشته باشد، زمینه های طلاق عاطفی بین همسران را فراهم می آورد.

امیدوارم نوشته حاضر بخصوص به همسران جوان کمک کند تا به اهمیت نیاز های چهارگانه یکدیگر و تلاش برای تأمین آنها در ساختار خانواده کمک کند.

موفق باشید.
دوستدار سعادت مردم ایران، ایزدی
@Hastiyadgirandeh
دوستان همراه، سلام

«پیشکش به روح پدر عزیزم به مناسبت روز پدر»

«پدر و تربیت فرزندان»

فرزند انسان، با مجموعه ای از توانایی ها و استعدادها به دنیا می آید و توسعه و ظهور آنها تنها از طریق آموزش و پرورش امکان پذیر است. انسان برای این که استعداد های خود را به ظهور برساند، نخست باید آموزش ببیند. چه بسیار انسانهایی که در زایشگاه با استعداد به دنیا می آیند و به دلیل عدم آموزش، سالها بعد با همان استعداد، در قبرستان دفن می شوند.

آموزش، در صورت موثر بودن به یادگیری منجر می‌شود و به بدنبال آن استعدادی در انسان توسعه می یابد و پرورش صورت می‌گیرد. این فرآیند را به این شکل می توان خلاصه کرد: آموزش ⬅️ یادگیری ⬅️ پرورش

برای مثال اگر همایون شجریان به این درجه از توسعه در خوانندگی دست پیدا کرده، به این دلیل است که، اولاً دارای استعداد ذاتی بوده و ثانیاً نزد پدر، اصول و فنونی را آموخته و تمرین کرده و آنها را یادگرفته و در نهایت استعداد او به فعلیت رسیده است. چه بسیار افرادی که همچون همایون شجریان، با استعداد خوانندگی بدنیا آمدند، اما به دلیل فقر محیطی و عدم برخورداری از چنان پدری، استعداد شان توسعه نیافت.

همچنان که بدون آموزش، استعدادی توسعه پیدا نمی کند، بدون مربی نیز یادگیری صورت نمی گیرد. مربیان از مهمترین عناصر فرآیند یادگیری به حساب می آیند. معلمان، دبیران و رسانه ها، مربیان انسان محسوب می شوند، اما با توجه به اینکه یادگیری های نخستین کودک که بسیار مهم و تأثیر گذارند در خانواده صورت می گیرند، مادران و پدران از تأثیر گذارترین مربیان فرزندان به شمار می آیند.

هدف تربیت، توسعه ی همه جانبه شخصیت است و شخصیت از عناصر متعدد عقلانی، عاطفی، اخلاقی، اجتماعی، جسمانی، نیاز ها و اعمال تشکیل شده است. پدران، در پرورش دسته ای از این ابعاد، نقش بسیار تأثیرگذاری دارند که در ادامه به دو مورد از آنها اشاره می شود:

۱ـ پرورش ساحت شناختی:
این بخش از شخصیت، به حوزه اندیشه، تفکر و استدلال فرزندان مربوط می شود و تأثیر مهمی بر سایر جنبه های شخصیت و نیز بر سلامت روان آنها دارد. اهمیت این بخش در زندگی از آنجا ناشی می شود که زندگی انسان عبارت است از مسأله و تلاش برای حل آن و حل مسائل زندگی، نیازمند تصمیم گیری است. به همین دلیل کیفیت زندگی انسانها تابع کیفیت تصمیمات آنهاست.

تصمیمات غلط، انسان را با مشکلات و بحران هایی مانند طلاق، افسردگی و اعتیاد مواجه می کند و متقابلاً تصمیمات درست، برای انسان نتایج مثبتی بهمراه دارد. از آنجا که تصمیم گیری یک فرآیند عقلانی است، والدین و بخصوص پدران برای توسعه فکری و عقلانی فرزندان خود باید بکوشند تا امکان تصمیم گیری و زیست بهتر در آینده را برای آنها فراهم کنند.
پدران در پرورش عقلانیت فرزندان، نقش بسیار تأثیرگذاری دارند و با کمک دو سازوکار زیر می توانند این نقش را ایفا نمایند:

یک - یکی از روش های یادگیری در انسان، یادگیری از طریق تقلید از الگو هاست. کودکان، بسیاری از رفتارهای خود را از طریق تقلید از والدین می آموزند. اگر فرزندان به هنگام مواجهه پدران با چالش‌های زندگی، شاهد رفتارهای منطقی و عقلانی در آنها باشند، همان الگو های رفتاری را درونی می کنند و عقلانی رفتار کردن را یاد می گیرند.

دو - ارائه استدلال:
استدلال، ابزار عقلانیت انسان است. استدلال غلط، عقلانیت را دچار اختلال می کند و استدلال درست، به انجام رفتار عقلانی کمک می کند. زمانی فرزندان توسعه عقلانی پیدا می کنند که شاهد باشند که پدران برای نظرات و خواسته های خود، استدلال ارائه می دهند و به رفتارهای هیجانی متوسل نمی شوند.

۲ـ پرورش حس قدرتمند بودن:
جریان زندگی بشر، همواره با چالش، ناکامی و مسأله همراه است و تاب آوری انسانها در برابر آنها، موجب می‌شود تا مواجهه موثر و مناسبی با چالش‌ها پیدا کنند و امکان گرایش به آسیب های فردی و اجتماعی مانند مصرف مشروبات الکلی، مواد مخدر، افسردگی و خودکشی در آنها کاهش یابد. پدران در تقویت حس خود توانمندی فرزندان نقش بسیار مهمی بر عهده دارند.

اگر فرزندان در درون، احساس توانمندی و قدرت داشته باشند و خود را افرادی قوی ارزیابی کنند، امکان تاب آوری آنها در برابر مشکلات افزایش می یابد. پایه این احساس قدرتمندی در خانواده و از طریق مشاهده رفتار قدرتمندانه از سوی پدر آموخته می شود.

اگر فرزندان شاهد مواجهه قوی و محکم پدران در برابر چالش‌های زندگی باشند، از طریق فرآیند یادگیری اجتماعی، احساس قدرتمند بودن را یاد می گیرند و در بزرگسالی در مواجهه با چالش‌های زندگی، مقابله بهتری از خود نشان می دهند و احتمال گرایش آنها به آسیب های اجتماعی کاهش می یابد. هرچند شوربختانه با وضعیت فعلی اقتصادی در ایران، گروه زیادی از پدران از ایفای چنین نقشی عاجز اند.

موفق باشید.
دوستدار سعادت مردم ایران، ایزدی
@Hastiyadgirandeh
دوستان همراه، سلام

« پیشکش به دوست عزیزم، عیسی اسحاقی»

« لطفاً کار ما را به حساب اسلام و پیامبر ننویسید.»

در سال ۵۷ روحانیون ادعا کردند که بنا دارند تا با کمک دین، دنیا و آخرت مردم ایران را آباد کنند. اما با گذشت حدود پنجاه سال نه تنها این وعده محقق نشد، بلکه به دلیل پیگیری سیاست های داخلی، منطقه ای و بین المللی، مردم و کشور با پدیده هایی مانند بیکاری، اختلاس‌های سریالی، تبعیض، فساد سیستمی، تورم مزمن، کاهش سن مصرف مشروبات الکلی و مواد مخدر، خشک شدن دریاچه ها و تالاب ها، افزایش آمار دختران و پسران مجرد قطعی، بحران های زیست محیطی، مهاجرت نخبگان و فرهیختگان و نهایتاً امری که اصلاً برای مدیران کشور پذیرفته نیست، یعنی گریز و تنفر از دین رسمی در میان بسیاری از نوجوانان و جوانان روبرو شده اند.

در این شرایط، گروهی از روحانیون که دغدغه دین دارند و نگرانند که این ناکارآمدی ها به حساب دین و مقدسات دینی نوشته شود، تلاش می‌کنند تا به مردم القا کنند که عملکرد جمهوری اسلامی و روحانیون را به حساب دین، پیامبر و امامان ننویسند. اخیراً در برنامه تلویزیونی برمودا، یک روحانی مجدداً از مردم همین درخواست را مطرح کرد.

اصولاً یکی از مشکلات معرفتی بخشی از روحانیون، بخصوص خطبا و سخنران های دینی این است که تصور می کنند صرفاً با سخنرانی و موعظه اخلاقی امکان هر تغییری در انسانها وجود دارد. برای مثال آنها تصور می کنند که با موعظه و سخنرانی، امکان تربیت صبر، زهد و تقوا در انسانها وجود دارد؛ در حالی که زاهد و متقی شدن، نتیجه یادگیری است و یادگیری نیز تابع قوانین خود است.

یکی از قوانین مهم یادگیری، تداعی است. بر اساس این قانون، انسانها بصورت ذاتی و فطری از ظلم، تبعیض، باغ خواری، تورم، خلف وعده، پیمان شکنی، بیکاری جوانان، عدم امکان تامین نیازها، ناکامی و نظایر آن گریزان و متنفراند. حال اگر محرک ها یا افرادی بصورت مدام با این امور منفی برای انسانها همراه و تداعی شوند، مردم یاد می‌گیرند که به آنها نیز پاسخ تنفر و گریز بدهند.

برای مثال، اگر کارمندان در محل کار مورد تبعیض و ظلم قرار گیرند، تنفر و گریز از ظلم و ستم را به مدیران و محل کار (حتی مدیرانی که آنها را نمی شناسند) نیز تعمیم می دهند. در این حالت، با موعظه اخلاقی نمی توان از کارمندان خواست که حساب ظلم و جور را از مدیران جدا کنند.

آنچه که طی پنج دهه گذشته در ایران اتفاق افتاده، این است که روحانیت با در اختیار گرفتن قدرت و ثروت ملی و به نام اسلام، سیاست ها و رویه هایی را در پیش گرفته است که نتیجه آنها دقیقاً رویدادهایی شده است که مردم بصورت طبیعی از آنها متنفراند.

بر اساس قانون تداعی، در این شرایط طبیعی است که تنفر و گریز از ظلم، تبعیض و ناکامی به روحانیت، اسلام و نمادهای دینی نیز تعمیم داده شود. این پیوندها، در مغز انسانها صورت می‌گیرد و تا حدود زیادی از اراده آنها خارج است و در نتیجه امکان این که بتوان با موعظه و نصیحت این نگرش ها را تغییر داد، وجود ندارد.

بنابراین، نمی توان با شوت کردن توپ در زمین مردم، از آنها خواست که هم گرانی و بی عدالتی را تحمل کنند و هم حساب روحانیت و جمهوری اسلامی را از دین و ائمه جدا کنند. منطقی نیست که از یک سو مدعی شد لباس روحانیت لباس پیامبر است و آنچه آنها می گویند، عین دین است و از سوی دیگر از مردم خواست که عملکرد روحانیت را به نام دین و ائمه ننویسند.

آنچه باید انجام شود یادگیری زدایی است، یعنی باید سیاست ها، اهداف، برنامه ها و رویه های جمهوری اسلامی و روحانیون حاضر در عرصه قدرت تغییر کند؛ بصورتی که اسلام و روحانیت برای مردم ایران با رفاه، آزادی، مروت، اخلاق، عدالت، اشتغال و محرک هایی که بصورت فطری در مردم واکنش مثبت ایجاد می کند، تداعی شود. در این صورت مردم، دین گرایی را به جای دین گریزی می آموزند و به تعبیر قرآن « یدخلون فی دین الله افواجا» رخ خواهد داد و مردم به دین گرایش مثبت نشان خواهند داد.

موفق باشید.
دوستدار سعادت مردم ایران، ایزدی
@Hastiyadgirandeh
دوستان همراه، سلام

«بمناسبت سالروز تولد، پیشکش به نوه عزیزم ری را»

« گفتگو(۱)»

یکی از پدیده‌های شایع و طبیعی بین انسانها، تعارض بین آنهاست. شایع از این جهت که در بین تمام گروههای اجتماعی مانند خانواده، گروه دوستان، همکاران، همسران و همسایگان تعارض مشاهده می شود و طبیعی از این جهت که منشاء اصلی و بنیادین تعارض در درون انسانها نهفته و قابل نادیده گرفتن نیست.

عوامل مختلف بیرونی، امکان ایجاد و افزایش تعارض بین انسانها را فراهم می آورند، اما دو عامل درونی و روان شناختی را باید کلید اصلی ایجاد و توسعه تعارض در بین انسانها دانست:
یک - ادراک :
انسانها بصورت ذاتی از یک نظام ادراکی و شناختی برخوردارند که مهمترین کارکرد آن تفسیر و تجزیه و تحلیل اطلاعاتی است که از محیط پیرامون خود دریافت می کند. این نظام، مانند یک کامپیوتری است که سخت افزار آن ذاتی و نرم افزار آن که شامل ارزش ها، باورها و اعتقادات یک فرد، اکتسابی است، که در خانواده و جامعه آموخته می شوند.

انسانها، جدا از سطح دانش، دین، تحصیلات، فرهنگ، مذهب و طبقه اقتصادی و اجتماعی توانایی تفسیر پدیده های پیرامون خود را دارند و این توانایی ضمن این که برای آنها فرصت رشد و توسعه را فراهم می آورد، امکان تعارض بین آنها را نیز مهیا می سازد.

از آنجا که نظام باورها و اعتقادات و نیز جنسیت، فرهنگ و قومیت افراد با یکدیگر متفاوت است، در نتیجه تفسیر آنها از یک رویداد یکسان با یکدیگر متفاوت و گاه متضاد خواهد شد و در نتیجه آنها با یکدیگر تعارض پیدا خواهند کرد. برای مثال، تفسیر فرزندان با والدین از موضوع دیر وقت آمدن فرزندان به منزل متفاوت است، در نتیجه بین آنها با یکدیگر تعارض پیدا می کنند.

ب - نیازها:
انسانها، موجوداتی نیاز محوراند و مهمترین انگیزه آنها برای فعالیت، تأمین نیازهای چهارگانه زیستی، روانی، اجتماعی و معنوی آنهاست. زندگی اجتماعی، زمینه های تعارض نیاز بین انسانها را فراهم می آورد و در نتیجه آنها با یکدیگر تعارض پیدا می کنند. برای مثال نیاز رهبران با مردم؛ مدیران با کارکنان و مردان و زنان با یکدیگر تعارض پیدا می‌کند و بناچار آنها در تقابل با یکدیگر قرار می گیرند.

سوال اساسی این است که چه باید کرد. انسان، از یک سو ناچار به زندگی اجتماعی است و از سوی دیگر به دلایلی که ذکر شد با دیگران تعارض پیدا می‌کند. دوری گزینی از دیگران، به بهانه‌ی پیشگیری از تعارض چاره ساز نیست، بلکه ما باید بیاموزیم که تعارضات خود را مدیریت کنیم و برای این مهم، سازوکاری موثر تر از گفتگو وجود ندارد.

با این حال، متأسفانه به دلایل مختلف از جمله استبداد تاریخی در ایران و گفتگو محور نبودن فرهنگ ایرانی و نهایتاً به دلیل بیگانه بودن تمام اجزا و عناصر نظام آموزش و پرورش ایران با موضوع گفتگو، این مهارت و هنر تقریباً در بین تمام ایرانیان از سیاسیون تا مردم کوچه و بازار ؛ از مدیران تا کارمندان ؛ از تحصیلکرده ها تا عوام و از شهری و روستایی بسیار ضعیف است.

ملاک فرهیختگی یک ملت، بیشتر از این که به تعداد دانشگاه ها، توان نظامی و مقدار جاده و هواپیما بستگی داشته باشد، به این وابسته است که در آن کشور مردم با یکدیگر امکان گفتگو دارند و این، یکی از مشکلات اساسی جامعه ایرانی است. نگارنده امیدوار است تا نوشته های چند هفته آینده در خصوص گفتگو در مرتبه نخست به خود او و سپس به سایر هموطنان در توسعه این مهارت کمک نماید.

موفق باشید.
دوستدار سعادت مردم ایران، ایزدی
@Hastiyadgirandeh
دوستان همراه، سلام

«پیشکش به کیانوش عزیزم به مناسبت سالروز تولد»

«گفتگو(۲)»

در نوشته هفته گذشته اشاره شد که تعارض بین انسانها امری طبیعی است که ریشه در دو ویژگی مهم روان شناختی دارد. امور طبیعی بسته به نوع مقابله با آنها، می تواند برای انسانها خیر یا شر به همراه داشته باشند.

تعارض بین سازمانها، اقوام، مذاهب، فرهنگ ها و خانواده ها، هم می تواند زمینه های رشد و توسعه را فراهم آورد و موجب شود تا فهم کامل تر و دقیق تری از اطلاعات و تجارب بدست آید و هم می تواند موجب بحران های سیاسی، ترور، تکفیر، جنگ، طلاق، تحریم و افزایش منازعات و دشمنی شود. آنچه در این میان تعیین کننده است، نوع مقابله با تعارضات است. متأسفانه در طول تاریخ به دلیل ضعف در دو مهارت تفکر و گفتگو در میان صاحبان قدرت، بشر طعم تلخ تعارضات را بیشتر از شیرینی آنها چشیده است.

با یک رویکرد «خود حق پنداری»، بسیاری از حاکمان، مدیران و مردم از مقابله های ناسازگارانه ای مانند سرکوب، ایجاد ترس و وحشت، کنار آمدن، رشوه دادن و تنبیه کردن در مواجهه با تعارضات استفاده می کنند؛ غافل از این که جنس درک، باور و تفسیر که منشاء تعارض بین انسانهاست، از جنس امور مادی نیست که بتوان با پاداش و تنبیه در آنها تغییرات پایدار ایجاد کرد.

جنسیت، تجربه زیسته، تیپ شخصیتی، نیاز، سن، تحصیلات، و پایگاه فرهنگی و اجتماعی موجب می‌شود تا هر شخصی از اطلاعات محیطی، درک و تفسیری داشته باشد که لزوماً با درک دیگران یکسان نیست. بر همین اساس، استفاده از پاداش، تنبیه، تبعید، زندان، شلاق و بگیر و ببند برای تغییر درک و فهم انسانها نه تنها موثر نیستند، بلکه دو پیآمد ناگوار نیز بهمراه دارند:

یکی افزایش عمق و گستره تنش ها و پرخاشگری ها در میان انسانها، فرهنگ ها و مذاهب و دیگری تولید شخصیت های ترسو و ریاکاری که برای دریافت پاداش و یا اجتناب از تنبیه، شخصیت واقعی خود را در پس انواع و اقسام نقاب ها پنهان می کنند و این خود موجب کاهش اعتماد اجتماعی و افزایش اختلالات روانی می شود.

برای مقابله موثر با تعارضات، باید آنها را مدیریت کرد و این کار نیازمند نزدیک شدن فهم و درک انسانها نسبت به موضوع تعارض است و این مهم تنها و تنها از طریق هنر و مهارت گفتگو بین طرفین تعارض و بیان تفسیر و دیدگاه های یکدیگر امکان پذیر است.

برای فهم بهتر مسأیل و کاهش تنش های بین فردی، بین المللی، خانوادگی، سیاسی، اجتماعی و مذهبی باید حاکمان با مردم، مدیران با کارکنان، مومنان با غیر مومنان، مردان با زنان و مخالفان با موافقان گفتگو کنند.

حقیقت، بیشتر از این که در پس منازعات و جنگ ها نهان شده باشد، در پشت نگرش ها، افکار و کلمات پنهان است. بنابراین با سخن گفتن، گوش دادن به نظرات، نگرش ها، درک ها و تفسیر موافقان و مخالفان است که نزدیکی به حقیقت امکان پذیر می شود. جنگ، ترور، کشتار و بمباران سازوکار هایی برای پنهان کردن حقیقت اند و نه آشکار سازی آن.

دو گروه از گفتگو ترس دارند: گروه نخست کسانی که می دانند هیچ بهره‌ای از حقیقت در افکار و عقاید آنها نیست و ترس دارند که از طریق گفتگو تشت رسوایی آنها به زمین بخورد و گروه دوم، کسانی که می ترسند، از طریق گفتگو مشخص شود، حقیقت تنها نزد آنها نیست و دیگران هم از آن بهره منداند.

با این حال، گفتگو با مفاهیمی مانند سخنرانی، جدل و منازعه متفاوت است. گفتگو مستلزم شناخت و رعایت اصولی است که طرفین تعارض باید نسبت به آنها آگاهی داشته باشند و در فرآیند گفتگو به آنها تن دهند تا میزان دوری یا نزدیکی درک افراد از حقیقت مشخص شود.

نگارنده امیدوار است که در نوشته‌های بعدی به بیان و توضیح این اصول بپردازد، تا به خود و سایر هموطنان در توسعه این مهارت مهم کمک نماید.

موفق باشید.
دوستدار سعادت مردم ایران، ایزدی
@Hastiyadgirandeh
دوستان همراه، سلام

« به مناسبت سالروز وفات، پیشکش به روح مادر عزیزم»

«اصول گفتگو(۳)»

یک- کشف حقیقت:
یکی از ویژگی های روان شناختی انسانها، علاقه آنها به چیزهایی است که متعلق به خود می دانند. اصولاً انسانها از ماشین، منزل، فرزند، جواهرات و مدارک خود بیشتر از آنچه به دیگران تعلق دارد نگهداری می کنند؛ زیرا آنها را متعلق به خود می دانند و به آنها دلبستگی دارند.
این احساس دلبستگی و وابستگی محدود به داشته های مادی نیست، بلکه انسانها به افکار، باورها و نگرش های خود نیز احساس دلبستگی پیدا می کنند. دلبستگی دانشمندان به تئوری خود و نادیده گرفتن شواهد متضاد با نظرات شان، پدیده ای رایج در تاریخ علم است.

انسانها با کمک نظام ادراکی خود اطلاعات دریافتی از محیط را طبقه بندی و تفسیر می کنند و بسیاری از اوقات، این ادراکات را نیز جزیی از هویت خود می دانند و به آنها دلبستگی پیدا می کنند.

این نوع دلبستگی و وابستگی، آثاری بهمراه دارد که یکی از آنها این است که افراد، درک و تفسیر خود از یک حقیقت را معادل تمام آن حقیقت می پندارند و تصور می کنند که چیزی را که آنها از پدیده ها درک کرده اند، خود حقیقت است و نه درک آنها از حقیقت و این از مهمترین موانع گفتگو بین انسانها است.

حقیقت، به راحتی و به تمامی خود را به یک شخص نمی نمایاند. حقیقت، سازه ای است پنهان شده در میان الفاظ، افکار، عقاید و مملو از ابهام، بهت و حیرت؛ در حالی که نظام ادراکی انسان علیرغم عظمت و پیچیدگی خود، دارای محدودیت هایی است که امکان دستیابی به تمام حقیقت را ندارد.

سن، تحصیلات، مذهب، قومیت، هوش، تجربه و فرهنگ ضمن این که به ما در درک و تفسیر پدیده‌ها کمک می کنند، اما برای نظام ادراکی ما محدودیت هایی نیز بوجود می آورند؛ به این صورت که چارچوب هایی برای ذهن ما بوجود می آورند و ما را مجبور می کنند تا در قالب مشخصی پدیده ها را فهم کنیم.

برای مثال، یک روحانی بواسطه تحصیلات، نظام ارزشی، معرفت شناسی، هستی شناسی، دانش، جهان بینی و حتی پایگاه اقتصادی و اجتماعی خود، از زاویه ای به روابط دختران و پسران پیش از ازدواج می نگرد و تفسیری ارائه می دهد که با رویکرد یک جامعه شناس یا روان شناس متفاوت است. این محدودیت را جامعه شناس و روان شناس نیز دارند. اگر هر کدام از این سه گروه، درک خود از این روابط را معادل تمام حقیقت بدانند، امکان گفتگو را از خود سلب کرده اند.

حقیقت، جایی در میان رویکردهای مختلف پنهان است و تنها از طریق گفتگو امکان نزدیکی به آن وجود دارد. یکسان انگاشتن درک خود از حقیقت، با تمام حقیقت خطای بزرگ دستگاه شناختی انسان است.

یکی از دلایلی که مانع گفتگو بین مخالفان و موافقان در شبکه های مجازی، سازمانها، گروه های سیاسی و خانواده ها می شود و خیلی سریع، گپ آنها را به جدل، قهر و تهمت تبدیل می کند، این است که آنها برای کشف حقیقت پا به عرصه گفتگو نمی گذارند، بلکه هر دو طرف تصور می کنند که حقیقت را نزد خود دارند و به هنگام گفتگو باید آن را به طرف مقابل القا کنند.

گفتگو، با القای مفاهیم به دیگران بسیار تفاوت دارد. گفتگو، به کار طالبان حقیقت می آید؛ اشخاصی که خود را صاحب حقیقت می پندارند، امکان گفتگو با دیگران را از خود سلب می کنند. بنابراین به افرادی که قصد گفتگو با دیگران را دارند توصیه می شود که آن را بعنوان روشی برای کشف حقیقت و نه تلاشی برای القا نظرات و تفسیر خود به دیگران انتخاب کنند.

شوربختانه کشورهای استبداد زده، مردمانی همواره حق به جانب و فروافتاده در چاه یقین پرورش می دهند و تنها با یادگیری مهارت گفتگو و تکرار و تمرین آن است که می توان بر این یادگیری تاریخی ـ اجتماعی غلبه کرد.

موفق باشید.
دوستدار سعادت مردم ایران، ایزدی
@Hastiyadgirabdeh
دوستان همراه، سلام

« پیشکش به دبیر دوره دبیرستانم، آقای عمادالدین باقی»

«اصول گفتگو(۴)»

دوـ اجتناب از خطاهای شناختی
بعنوان یک استعاره، می توان دستگاه شناختی انسانها را به یک کامپیوتر تشبیه کرد؛ سیستم هوشمندی که یک ورودی به نام اطلاعات محیطی دارد و سپس آنها را به کمک عناصر درونی خود پردازش می کند و نهایتاً خروجی آن بصورت رفتار و کنش نشان داده می شود.

این سیستم پیچیده، بر روی اطلاعات دریافتی از محیط، سه کار اساسی انجام می دهد که عبارتند از انتخاب، تفسیر و سازمان دهی. با توجه به این که عناصر درونی این سیستم که نقش نرم افزار دارند و کار پردازش اطلاعات را انجام می دهد، مانند باورها، نگرش ها و ارزش ها در انسانها مختلف یکسان نیستند، در نتیجه افراد مختلف از اطلاعات یکسان محیطی انتخاب ها، تفسیر ها و سازمان دهی های متفاوت و گاهی متضاد دارند و به همین جهت با یکدیگر دچار تعارض می شوند.

برای مثال، گاهی اوقات پدر و مادر به دلیل برخورداری از باورها، ارزش ها و نگرش های مختلف، در برابر رویداد دیر آمدن دختر نوجوان شان به منزل، تفسیر ها و در نتیجه واکنش های متضادی دارند و با یکدیگر دچار تعارض می شوند. تعارضات مدیران با کارکنان، مخالفان و موافقان در فضای مجازی و حتی بخشی از تعارضات سیاسی نیز بر همین مبنا قابل فهم است. برای مدیریت این تعارضات، باید با یکدیگر گفتگو کنیم تا تفسیر نزدیک به حقیقت رخ نمایی کند.

با این حال، همچنان که کامپیوترها ویروسی می شوند و در نتیجه کارکرد آنها دچار اختلال می شود، دستگاه شناختی انسان نیز ممکن است دچار اختلال شود و کارکرد های سه گانه آن و در نتیجه کنش و رفتار انسان نیز با اختلال مواجه شود. مخالفانی که نسبت به یکدیگر دچار اختلال شناختی شوند، امکان گفتگو با یکدیگر را از دست می دهند.

برای مثال، مخالفان و موافقان مذاکره با آمریکا، به دلیل برخورداری از نظام های ادراکی متفاوت، دو تفسیر و واکنش متفاوت از این رویداد ارائه می دهند. اگر آنها در درون یکدیگر را وابسته به بیگانه، نفهم، جنگ طلب و غربگرا بدانند، امکان گفتگو و دستیابی به تفاهم را از دست میدهند.

باورهای ناکارآمد، مهمترین عاملی است که نظام شناختی انسان را دچار اختلال می کند. اگر گفتگو کنندگان نسبت به یکدیگر باورهای غلط داشته باشند، امکان گفتگو با یکدیگر نخواهند داشت. باورهای ناکارآمدی مانند:

۱ـ او هیچی سرش نمیشه،
۲ـ همه مخالفان نظام، غربگدا هستند،
۳ـ همسرم قلدر است،
۴ـ همه مدیران دزدند،
۵ـ هر که با ما نیست، بر ماست،
۶ـ ما حق ایم،
۷ـ کارمند جماعت، تنبل است،
۸ـ او ضد ولایت فقیه است،
۹ـ همه طرفداران نظام سیاسی، احمق اند.
۱۰. همه ریشوها، طرفدار حکومت اند،
۱۱ ـ خانم های چادری، بی سواد اند،
۱۲ـ بی حجاب ها، لااوبالی اند.

باورهای ناکارآمد، همچون ویروس عمل می کنند و دستگاه شناختی انسان را آلوده و موجب تحریف اطلاعات ورودی می شوند. زمانی که ما، مخالف خود را تنبل، غربگدا، نادان، ناقص العقل، غیر خودی، وابسته، احمق، مرتجع و جیره خوار ارزیابی می کنیم، نمی توانیم، پیام او را آنگونه که هست، دریافت کنیم؛ بلکه آن را تحریف شده و بصورتی که با پیش آمادگی شناختی ما هماهنگ باشد، درک می کنیم. در این حالت، فرد آنچه را که می خواهد دریافت می کندو نه واقعیت را.

بنابراین پیش از گفتگو با مخالف، باید باورهای خود را نسبت به او و موضوع گفتگو واکاوی کنیم و از باورهای غلط بشدت اجتناب کنیم تا امکان گفتگو و تفاهم فراهم شود. این آموزه قرآنی که (از گمان بد بسیار بپرهیزید) ناظر بر همین معناست.
روشن است که انجام این کار بمراتب دشوارتر از بیان آن است، اما با آموزش و تمرین است که می توانیم مهارت خود را در این زمینه تقویت کنیم.

موفق باشید.
دوستدار سعادت مردم ایران، ایزدی
@Hastiyadgirandeh
دوستان همراه، سلام

« پیشکش به استاد محمد رضا یوسفی»

«اصول گفتگو(۵)»

سه ـ خود افشایی:
این اصل، جزو اصولی از گفتگو است که ما ایرانیان برای تقویت آن در خود نیاز به تمرین بسیار زیادی داریم؛ زیرا متأسفانه به دلیل سابقه استبداد تاریخی در ایران، پنهان کاری، خود نبودن، ریاکاری، تعارف و برای خوشایند دیگران اظهار نظر کردن جزو ارزش های اجتماعی ایرانیان شده و در نتیجه در افکار و نگرش ما رسوخ کرده است.

در نتیجه‌ی این یادگیری تاریخی ـ اجتماعی، بسیاری از ایرانیان به هنگام اختلاف نظر با همسر، دوست، مدیر و همسایه، سخنی که بر زبان می آورند با آنچه در درون دارند، تفاوت و گاه تضاد دارد و این خود بر ابهام مسأله و عدم دستیابی به تفاهم بسیار تأثیرگذار است.

برای مثال، بر اساس مطالعات صورت گرفته، یکی از منابع تعارض بین همسران در ایران، مسأیل جنسی بین آنهاست که موجب نارضایتی همسران، بخصوص زنان را فراهم می آورد و زمینه دسته ای از تعارضات بین همسران می شود. روشن است که در این حالت آنها باید با یکدیگر گفتگو کنند، اما لازمه این گفتگو آن است که همسر، دقیقاً در باره موضوعی که باعث نارضایتی او است، صحبت کند و نه این که موضوع اصلی را در میان مسایل غیر مرتبطی مخفی کند و انتظار داشته باشد که همسرش آن را کشف کند. ضرب المثل « به در بگو تا دیوار بشنود» ، خلاف اصل خود افشایی است و نه تنها به حل مسأله کمک نخواهد کرد که بر پیچیدگی آن خواهد افزود.

زمانی که ما آنچه بر زبان می آوریم، متفاوت است با آنچه که در درون به آن باور داریم، گویی انتظار داریم که طرف مقابل ذهن خوانی کند و از آنچه می گوییم، به ناگفته‌های ما پی ببرد؛ در صورتی که اصولاً انسانها ذهن خوان های خوبی نیستند و نمی توانند آنچه را که در پس زبان افراد است را رمز گشایی کنند و دچار سوءتفاهم می شوند.

حتی گروهی از مراجعه کننده گان به مراکز مشاوره نیز از خود افشایی در باره مشکلی که بابت آن به روان شناس مراجعه کرده اند، خودداری می کنند و تصور می کنند که روان شناسان علم غیب دارند و می توانند از آنچه مراجعه کننده در باره «درب» می گوید، به نظر او را باره «دیوار» پی ببرند. استفاده از افعال معکوس که توسط آقای مهران مدیری وارد ادبیات اجتماعی شده است، ناظر بر این معناست.

خود افشایی یعنی انطباق بین درون و بیرون؛ بعبارت دیگر، خود افشایی یعنی در باره موضوع اختلاف آنچه را که بر ما معلوم است، همان را بر طرف مقابل معلوم کنیم. بنابراین ، همسری که از دیر آمدن شوهر به منزل گلایه مند است، اما تلفن نکردن مادر شوهر و احوال پرسی از عروس بیمار را بهانه گفتگو قرار می دهد، و یا مدیری که از برخورد نامناسب کارمند اش با ارباب رجوع شاکی است، اما در باره نامرتب بودن لباس او صحبت می کند ، خلاف اصل خود افشایی عمل می کنند و گفتگوی آنها به جای کمک به نزدیک شدن ادراک ها، به فاصله گرفتن آنها کمک می کند.

باید توجه داشت که خود افشایی با درد دل کردن با دیگران متفاوت است و سازوکاری است شجاعانه، مودبانه و قاطعانه برای بیان باور و تفسیر خود به کسی که با او اختلاف داریم. بنابراین، لازم نیست که ما با هر کسی خود افشایی کنیم؛ خود افشایی با کسی که شناختی نسبت به او نداریم و یا خود افشایی در باره موضوعی که محل اختلاف ما با دیگری نیست، می تواند تبعات منفی برای ما بهمراه داشته باشد.

موفق باشید.
دوستدار سعادت مردم ایران، ایزدی
@Hastiyadgirandeh
دوستان همراه، سلام

«پیشکش به نور چشمانم و دختران عزیزم دکتر فاطمه و دکتر فائزه ایزدی»

«اصول گفتگو(۶)

چهارـ گوش دادن:
ارتباط، یک جاده دو طرفه است که موثر بودن آن مستلزم این است که پیام هایی بصورت مدام و بر اساس اصولی، بین فرستنده و گیرنده رد و بدل شود. دسته ای از این اصول مانند خود افشایی که در نوشته گذشته به آن اشاره شد، ناظر بر رفتار فرستنده پیام است. دسته دیگری نیز مانند اصل گوش دادن باید توسط گیرنده پیام رعایت شود تا ارتباط به شکل صحیح انجام شود.

بر اساس این اصل، زمانی که گوینده در حال خود افشایی و بیان دیدگاه و تفسیر خود از موضوع اختلافی است، شنونده باید به سخنان او گوش دهد تا فهم و درک درستی از نقطه نظرات گوینده بدست آورد و اگر هم قصد مخالفت دارد، دقیقاً بداند که با چه چیزی مخالف است.

این مهم، کاری است بسیار سخت و موافق با حالت طبیعی انسان نیست. انسانها بیشتر از این که علاقه مند به گوش دادن به نظرات دیگران باشند، تمایل به بیان و القا نظرات خود به دیگران دارند. این تمایل طبیعی، با انسان بزرگ می شود و هر چه او مسن تر می شود، این حالت نیز فربه تر و قوی تر می گردد. به همین دلیل افراد پیر، تمایل زیادی به حرف زدن پیدا می کنند.
کنترل و مدیریت این حالت، نیازمند آموزش، یادگیری و تمرین زیادی بخصوص در کودکی و نوجوانی دارد و در غیر این صورت مانع بزرگی بر سر راه گفتگو ایجاد می کند.

بعضی از دلایل گوش ندادن به سخنان مخالف عبارتند از:
#خود را صاحب حقیقت می دانیم،
#دچار خودشیفتگی هستیم،
#فکر می کنیم آنچه را که قرار است گفته شود، می دانیم،
# استرس داریم،
#نسبت به گوینده دچار خطای شناختی هستیم و او را نادان، نفهم، لیبرال، مرتجع، وابسته، تنبل و نظایر آن ارزیابی می کنیم
#زمانی که طرف مقابل در حال بیان نظرات خود است، ما در درون بدنبال پاسخ هستیم.
#عوامل مزاحمی مانند موبایل، تلویزیون و سر و صدا مانع ایجاد کرده اند.
# زود نتیجه گیری می کنیم.

باید توجه داشت که شنیدن، با گوش دادن متفاوت است. اولی غیر ارادی است و بدون توجه انجام می شود. در صورتی که گوش دادن رفتاری ارادی و نیازمند توجه است. علاوه بر این شنیدن مربوط به گوش جسمانی است و هر شخصی که مشکل شنوایی نداشته باشد، امکان شنیدن سخنان دیگران را دارد، در صورتی که گوش دادن به روان و درون انسان مربوط می شود. چه بسا، گوش جسمانی شخصی سالم است و سخنان طرف مقابل را می شنود، اما به دلیل بی علاقگی به او و یا دادن نسبت هایی مانند تنبل، غربگرا، مرتجع و نظایر آن به گوینده، قادر به گوش دادن و درک نظرات او نیست.

علاوه بر این، شنیدن نیاز به یادگیری و تمرین ندارد، در صورتی که گوش دادن مهارتی است که باید مانند هر مهارت دیگری با کمک آموزش و تمرین آموخته شود. اجتناب از مواردی که به چند نمونه از آنها در سطور بالا اشاره شد، می تواند به یادگیری مهارت گوش دادن کمک کند.

در کتاب های مهارت های ارتباطی، فنونی برای تقویت گوش دادن ارائه شده است. علاقمندان به یادگیری مهارت گوش دادن را به مطالعه این کتابها توصیه می کنم.

موفق باشید.
دوستدار سعادت مردم ایران، ایزدی
@Hastiyadgirandeh
دوستان همراه، سلام

« پیشکش به دکتر حسین حجت پناه»

« اصول گفتگو(۷)»

پنج ـ تفاهم:
یکی از پیچیده ترین امور بشری، دستیابی به تفاهم با مخالف است. عوامل ژنتیکی، تیپ و ویژگی های شخصیتی، تجارب، فرهنگ، دین، قومیت و جنسیت موجب می شوند تا دو انسان از یک تجربه یا متن، دو برداشت متفاوت و گاهی متضاد داشته باشند.

آنچه موضوع را پیچیده تر می سازد آن است که دو نفر تصور کنند که درک شان از یک متن یا تجربه، معادل حقیقت است، در حالی که اموری مانند تحصیلات، قومیت، تخصص، هوش، تجربه و مذهب که در درک پدیده ها به ما کمک می کنند، ضمنأ برای ما محدودیت هایی نیز ایجاد می کنند و موجب می شوند تا موضوع را از زاویه ای خاص انتخاب و تفسیر کنیم و در نتیجه دستیابی به تفاهم با دیگران را دشوار می سازد.

به تعبیر شلای ماخر، اندیشمند حوزه هرمنوتیک اصل بر این است که انسانها سخن یکدیگر را اشتباه درک کنند، مگر خلاف آن ثابت شود. دلیل این امر آن است که انسانها، نه به صورت یک ظرف تو خالی بلکه با برخورداری از یک سری نیروهای درونی و اختصاصی از یک سو و شرایط اجتماعی از سوی دیگر، با متن ها یا تجربه های محیطی مواجهه پیدا می کنند.

گفتگوی بین دو انسان، صحنه بسیار پیچیده‌ای از مواجهه این نیرو های درونی و تعامل دو دستگاه ذهنی است؛ دو ذهن فعال با عقبه های متفاوت و بدیهی است که در این شرایط فهم دیدگاه فرستنده پیام، بصورت ناب و کامل برای گیرنده پیام امکان پذیر نباشد و زمینه های تعارض ایجاد شود.

این گفته ی ارزشمند در کتاب شازده کوچولو که حرف سرچشمه سو تفاهمه ناظر بر همین معناست. در جای دیگری از این کتاب، شازده کوچولو به روباه می گوید: حرف های همو نمی فهمیم و روباه پاسخ می دهد: فقط دو دشمن حرف های همو خوب می فهمند؛ دوستی ها پر از سو تفاهمه. بر همین اساس، برخلاف تصور عموم، دستیابی به تفاهم با دیگران کاری بسیار پیچیده و دشوار است که با آموزش و تمرین می توان در آن کسب مهارت کرد.

از سوی دیگر باید بین سه مفهوم تحمل، توافق و تفاهم تمیز قایل شد. تحمل، نوعی بازی باخت ـ برد است که در آن، یکی از طرفین رابطه می بازد تا طرف مقابل برنده شود. کنار آمدن، کوتاه آمدن و سازش نمونه هایی از تحمل اند. در توافق نیز ما با طرف مقابل بر سر یک راه حل میانه( نه سیخ بسوزه، نه کباب) به نتیجه می رسیم. هرچند هر دو این سازوکارها در زندگی لازم اند، اما نباید آنها را با تفاهم یکی دانست.

تفاهم، نه یک نتیجه که یک فرآیند است. زمانی که طرفین گفتگو از نگاه یکدیگر نیز به موضوع اختلافی می نگرند و به اصطلاح با عینک دیگری نیز به موضوع نگاه می کنند، امکان تفاهم ایجاد می شود. تفاهم زمانی حاصل می‌شود که ما بپذیریم که حقایقی نیز در تفسیر و دیدگاه طرف مقابل وجود دارد.

تفاهم، بیشتر از این که یک تاکتیک باشد، یک روش اندیشیدن است و نیازمند آن است که فرد ابتدا در حوزه اندیشه و تفکر بپذیرد که حقیقت لابلای افکار و نگرش انسانها پنهان است و در دیدگاه هر انسانی بهره ای از حقیقت وجود دارد.

بر همین اساس، خودخواهان ادراکی، یعنی افرادی که معتقدند، حقیقت امری ساده و یگانه است و آن هم نزد آنهاست، قادر به دستیابی به تفاهم با دیگران نیستند. با افراد متعصب، به این دلیل نمی توان به تفاهم رسید که آنها خود را صاحب تمام حقیقت می دانند. در صورتی که تفاهم زمانی حاصل می‌شود که ما بپذیریم، حقیقت بین انسانها توزیع شده است و در تفسیر هر کدام از آنها نشانه ها و رگه هایی از حقیقت یافت می شود.

موفق باشید.
دوستدار سعادت مردم ایران، ایزدی
@Hastiyadgirandeh
Forwarded from یاد ایام
دوستان همراه، سلام

" تقدیم به روح بلند امام علی (ع) "

"نقدی بر پر خوانی قرآن کریم در ماه رمضان "

یکی از توصیه های دینی در ماه رمضان، قرائت زیاد قرآن است ؛از روزانه یک دور کامل تا حداقل یک جز. این پیشنهاد، افراد باریک اندیش و اهل تفکر را با این سوال مواجه می کند که از نظر تامل در قرآن و عمل به آن آیا فوایدی بر این پر خوانی مترتب است؟

هدف این نوشته، پاسخ اجمالی به این پرسش از دیدگاه روانشناسی تربیتی است.
پیش از پاسخ به این پرسش باید توجه داشت که فهم، تفسیر و بکارگیری آموزه های دینی بشدت نیازمند بکارگیری اصول، مبانی و روش های سایر علوم بخصوص روان شناسی و جامعه شناسی است. عدم توجه به همین امر موجب شده تا علیرغم تلاش های بسیار در حوزه آموزش های دینی در کشور، اما شاهد رفتار های دینی هم وزن آن آموزش ها در مردم نباشیم.

متاسفانه بسیاری از دست اندرکاران امر آموزش های دینی در کشور، سخن گفتن و سخنرانی در باره مفاهیم دینی را با تعلیم و تربیت دینی یکسان فرض کرده اند، در حالی که هرچند بین این دو رابطه وجود دارد، اما به هیچ وجه یکسان نیستند.

با توصیه مردم به توکل، صبر و تقوا، کسی متوکل، صبور و متقی نخواهد شد. مقایسه تاریخ آموزش های دینی در کشور با دستاوردهای آن، بهترین گواه برای این ادعا است.

هرچند بخشی از این مشکل را باید در تناقض بین گفتار و رفتار آموزگاران دین در ایران جستجو کرد، اما باید توجه داشت که یادگیری ، مقدمه عمل است و ابتدا باید صبوری، تقوا و توکل یادگرفته شوند تا سپس در رفتار متربیان مشاهده شود و دقیقا همین جا است که نیاز به سایر علوم مانند روان شناسی و علوم تربیتی برای یادگیری آموزه های دینی ضرورت پیدا می کند.

آموزگاران دین اعتقاد دارند که باید به آموزه های قرآنی عمل شود، اما باید توجه داشت که مقدمه عمل، یادگیری است و اگر به قرآن عمل نمی شود، یکی از دلایل اصلی می تواند این حقیقت باشد که اصولاً یاد گیری صورت نگرفته است که بدنبال آن عمل انجام شود.

گزاره ها و توصیه های دینی حداقل در سه سطح نیازمند به استفاده از اصول ، یافته ها و نظریه های روان شناسی هستند :
1_ در سطح تحلیل و تفسیر،
2_ در سطح آموزش،
3ـ در سطح شیوه ها و تکنیک های بکار بستن آموزه ها.

با این مقدمه، بپردازیم به پاسخ این پرسش که آیا قرائت روزانه و زیاد قرآن در ماه رمضان به فرایند یادگیری آن کمک می کند؟
پاسخ کلی این است که: آری.

در تشریح این پاسخ باید اشاره کرد که در خصوص یادگیری متن در روانشناسی تربیتی نظریه های مختلفی ارائه شده است. یکی از این نظریه ها مربوط به یک روان شناس تربیتی به نام آزوبل است. از نظر او برای یادگیری یک متن، باید آن را " از کل به جز " آموخت. یعنی ابتدا باید یک آگاهی کلی در باره کلیات آن متن بدست آورد و سپس وارد جزییات متن شد.

آزوبل مطالعه کلی متن که باید قبل از جزییات انجام شود را " پیش سازمان دهنده " می نامد و به معلمان توصیه می کند که تدریس خود را از کل شروع و به جزئیات پایان دهند.

از نظر او یادگیری معنا دار که پایدار تر و موثرتر از یادگیری طوطی وار است، زمانی اتفاق می افتد که مطالعه و آموزش با پیش سازمان دهنده آغاز شود. برای مثال، او به کسانی که قصد آشنایی عمیق با نظرات سقراط را دارند پیشنهاد نمی کند که یک کتاب در باره او تهیه کنند و از ابتدا شروع به مطالعه آن کنند، بلکه پیشنهاد می کند که ابتدا با یک یا چند بار مرور اجمالی و کلی کتاب، یک تصویر ذهنی کلی از نظرات سقراط بدست آورده و سپس جزییات نظرات او را مطالعه کنند .

مطالعه روزانه و مروری قرآن در ماه رمضان نیز بر همین اساس قابل فهم است. بعبارت دیگر، این شیوه خواندن قرآن در ماه مبارک رمضان به خواننده کمک می کند تا یک پیش سازمان دهنده و یک نگاه کلی نسبت به محتوای قرآن کسب نماید و در ماههای دیگر با ورود به جزییات به تعمق، تفکر، تدبر و عمل به آن بپردازد. بر این اساس، ماه رمضان آغاز یادگیری قرآن است، نه همه آنچه باید اتفاق بیفتد.

بدیهی است که اگر در ماههای بعد، بخش دوم کار که دقت در جزییات قرآن است انجام نشود، خیلی زود آثار پیش سازمان دهنده نیز زایل خواهد شد. چون فراموشی آن روی سکه یادگیری است.
التماس دعا دارم.

موفق باشید.
دوستدار سعادت مردم ایران، ایزدی.
@Hastiyadgirandeh
دوستان همراه، سلام

«به مناسب سال نو، پیشکش به خوانندگان کانال هستی یادگیرنده»

«اصول گفتگو(۸)

شش ـ رفتار، رفتار می آورد.
در بین مردم ایران عباراتی مانند خواب، خواب می‌آورد؛ پول، پول می‌آورد و حرف، حرف می آورد رایج است. متخصصان ارتباط نیز می گویند: رفتار، رفتار می آورد. بر اساس این اصل آنگونه که فرستنده پیام با گیرنده پیام رفتار کند، احتمالاً گیرنده نیز همانگونه با او رفتار خواهد کرد.

هنگام گفتگو با دیگران، ما با دو موضوع روبرو هستیم: یک محتوای پیام و دو شکل انتقال محتوای. برای مثال، به این عبارت توجه کنید:« بله، حق با جنابعالی است». این محتوا ممکن است به اشکال مختلفی منتقل شود، بگونه‌ای که در گیرنده القای تمسخر، توهین و یا احترام کند.

بر اساس اصل رفتار، رفتار می آورد در هر دو مورد محتوا و شکل انتقال آن، گیرنده پیام به صورت طبیعی همان رفتاری را نشان می دهد که فرستنده نشان داده است. اگر دروغ شنیده باشد، به احتمال زیاد دروغ خواهد گفت؛ اگر ادب دریافت کرده باشد، مودبانه پاسخ خواهد داد و اگر بی احترامی دیده باشد، بی احترامی خواهد کرد.

حدود چهل سال پیش در دانشگاه تهران، استادی داشتیم که در یکی از جلسات به دانشجویان فرمود: رفتار ما، به دیگران یاد می دهد که چگونه با ما رفتار کنند، بنابراین با دیگران آنگونه رفتار کنید که دوست دارید با شما رفتار کنند. هیچ انسان سالمی، دوست ندارد که مورد توهین وبی احترامی قرار گیرد و دروغ بشنود، بنابراین به هنگام گفتگو با دیگران، فرستنده پیام باید با احترام گذاشتن، ادب و صداقت به گیرنده گوشزد کند که او هم باید با فرستنده همین گونه رفتار کند.

پلیسی که بی ادبانه پیام دهد، احتمالاً بی ادبی دریافت می کند؛ مدیری که بی عدالتی کند، بی عدالتی دریافت خواهد کرد. همچنین بر اساس این اصل، ملت با حاکمان خود آنگونه رفتار می کنند که با آنها رفتار شده است. علت این که دیکتاتوریی مانند قذافی، صدام، بی علی، بشار اسد در زمان ضعف مورد نفرت، بی احترامی و قتل توسط مردم قرار می گیرند، آن است که آنها در زمان قدرت با مردم خود همین گونه رفتار کرده اند. بنابراین آنها در حال به نمایش گذاشتن رفتارهایی هستند که از دیکتاتور یاد گرفته اند.

هرچند نیوتن قوانین خود را در حوزه علم فیزیک ارائه داد، اما قانون سوم او مبنی بر این که هر عملی، عکس العملی دارد، در حوزه روابط اجتماعی انسانها نیز مشاهده می شود. هرچند در حوزه اجتماعی و ارتباطی ممکن است بین عکس العملی که دریافت می شود با عملی که انجام شده، از لحاظ زمانی فاصله ایجاد شود.

برای مثال، استاد دانشگاهی ممکن است در حق یک دانشجو بی عدالتی کند، روشن است که دانشجو در زمان تحصیل امکان مقابله به مثل نخواهد داشت، اما سالها بعد و در زمان بازنشستگی که این فرد جهت کار اداری به وزارت علوم مراجعه می کند و دانشجوی سابق او با مسولیتی مهم در وزارت مشغول کار است، احتمالاً استاد محترم عکس العمل رفتار خود را دریافت خواهد کرد؛ هرچند که رشد اخلاقی دانشجوی سابق ممکن است مانع انجام چنین کاری شود.

موفق باشید.
دوستدار سعادت مردم ایران، ایزدی
@Hastiyadgirandeh
دوستان همراه، سلام

«پیشکش به دوست و استاد عزیزم دکتر ناصر مهدوی»

«اصول گفتگو(۹)

هفت ـ مدیریت بدن
هنگام گفتگو، شاهد رد و بدل شدن پیام بین ارسال کننده و دریافت کننده پیام هستیم. بازی کنندگان این دو نقش، می توانند دو سیاست مدار، مدیر با کارمند، زن و شوهر و یا دو همسایه باشند. بخشی از این پیام ها توسط زبان منتقل می‌شوند، که در نوشته هفته آینده به آن خواهم پرداخت و بخشی نیز از طریق بدن بین دو طرف گفتگو رد و بدل می شود. زبان، منتقل کننده محتوای ضمیر خودآگاه و بدن، منعکس‌کننده محتوای ضمیر ناخودآگاه انسان است.

متخصصین ارتباط بر این نظر اند که ما بیشتر از زبان، با بدن با یکدیگر سخن می گوییم. به همین دلیل شناخت پیام های بدنی و مدیریت آنها در جریان گفتگو بسیار اهمیت دارد و موجب افزایش کیفیت گفتگو خواهد شد. بخشی از سوءتفاهم ها و چالش هایی که در جریان گفتگو پیش می‌آید، دقیقاً به این دلیل است که طرفین گفتگو به پیام هایی که از طریق بدن به یکدیگر ارسال می کنند، بی توجه اند.

هنگام گفتگو با دیگران، ما با بخش های مختلف بدنمان، مانند حالت های مختلف دست، پا و چشم، طرز نشستن و نزدیکی یا دوری از یکدیگر، در حال انتقال پیام هستیم. بدن و بخصوص چشم به طرف مقابل پیام اعتماد، تمسخر، احترام، بی احترامی، دوری، نزدیکی، تأیید، انکار و نظایر آن را انتقال می دهد.

بنابراین، هنگام گفتگو با مخالف باید مراقب تن گفتار خود باشیم تا مانعی بر سر راه دستیابی به تفاهم ایجاد نشود. در مقام گوینده، هماهنگی بین زبان و بدن، به انتقال بهتر پیام کمک خواهد کرد. برای مثال، زمانی که از کلمات عاطفی و احساسی مثبت برای انتقال پیام استفاده می کنیم، اگر صورت ما خندان و چشم نیز حالت مهربان داشته باشد، پیام به شکل بهتری دریافت می شود.
بعنوان یک مثال منفی، یکی از ائمه جمعه تهران را می توان مثال زد. ایشان هر گاه در باره رحمت و مغفرت الهی هم سخن می گوید، چنان چهره درهم و اخمو و چشمان گشادی به نمایش می‌گذارد که با آنچه بر زبان می آورد تناسب ندارد و همین عدم تناسب زبان با بدن موجب اختلال در انتقال پیام به شنوندگان خواهد شد.

علاوه بر این در نقش شنونده نیز باید توجه داشته باشیم که هر چند بصورت طبیعی و ناخودآگاه، هنگام مواجه شدن با پیام هایی که با نظرات ما همخوانی ندارد، با اخم کردن، چهره در هم کشیدن و نظایر آن پیام های ناخوشایندی را به طرف مقابل منتقل می کنیم، اما اگر قصد دستیابی به تفاهم با مخالف را داشته باشیم، در این شرایط باید ضمن خودآگاهی نسبت به این واکنش طبیعی، آن را مدیریت کنیم و با گوینده همدلی کنیم و هنگام ارسال پیام و در نقش گوینده، مخالفت خود را با نظرات او قاطعانه ابراز کنیم.

باید به یاد داشته باشیم که همدلی با دیگران و گوش دادن به سخنان مخالف، به هیچ وجه به معنای پذیرش نظرات او نیست. برای برقراری یک ارتباط موثر باید در مقام دریافت کننده پیام، به نظرات فرستنده خوب گوش دهیم و با او همدلی کنیم و در نقش گوینده، محترمانه و قاطعانه نظرات و دیدگاه خود را بیان کنیم.

موفق باشید.
دوستدار سعادت مردم ایران، ایزدی
@Hastiyadgirandeh
دوستان همراه، سلام

«پیشکش به روح مادر و پدر عزیزم»

« اصول گفتگو(۱۰)

هشت ـ مدیریت زبان:
بطور کلی رفتار انسان در موقعیت های مختلف و از جمله در فرآیند گفتگو، بشدت تحت تأثیر ذهن او قرار دارد. معمولاً ذهنیت منفی نسبت به شی، فرد، محصول یا قومیتی موجب رفتار منفی نسبت به آنها و ذهنیت مثبت، موجب رفتار مثبت خواهد شد. از سوی دیگر، ذهن انسان نیز بشدت تحت تأثیر کلمه و سخن قرار دارد. این موضوع را به صورت زیر می توان خلاصه کرد:
زبان ⬅️ ذهن ⬅️ رفتار

بنابراین، این که دو طرف گفتگو، پیش از گفتگو و در جریان مبادله پیام ها، از چه نوع کلمات و عباراتی در باره یکدیگر استفاده می کنند، از دو جهت بسیار مهم است. یک از این جهت که چون پیام های زبانی در کنار پیام های بدنی که در نوشته هفته گذشته به آن اشاره شد، بخش مهمی از فرآیند گفتگو را تشکیل می دهند، در نتیجه کمیت و کیفیت کلمات و عبارات بکار گرفته شده، می تواند بر اثر بخشی و یا مشکلات پیش روی گفتگو تأثیر گذار باشد.

علاوه بر این، طرفین گفتگو به دلیل اختلاف دیدگاه، در فرآیند گفتگو با نظرات و دیدگاه هایی مواجه می شوند که با دیدگاه آنها تضاد یا تفاوت دارد؛ در این حالت مقابله ی افراد در قبال این شرایط بشدت تحت تأثیر ذهنیت آنها نسبت به یکدیگر دارد؛ ذهنیتی که آنها از پیش با خودگویی های مثبت یا منفی نسبت به طرف مقابل در خود ایجاد کرده اند.

در ادامه به چند نمونه از مدیریت زبان در فرآیند گفتگو اشاره می شود:
۱ـ استدلال: باید توجه داشت که تسلیم متفاوت از اقناع است. اگر قصد تسلیم کردن مخالف را داریم، تهدید، تنبیه و یا استفاده از قدرت جایگاه مناسب است. اما اگر قصد داریم طرف مقابل را اقناع کنیم، باید از پیام های مستدل استفاده کنیم.

۲ـ ادب: در جریان گفتگو، اگر بتوانیم مخالف خود را تحت تأثیر نظرات و دیدگاه های خود قرار دهیم، امکان نفوذ در افکار او را پیدا خواهیم کرد و این مهم زمانی صورت می گیرد که مخالف خود را در معرض پیام های مودبانه قرار دهیم.
دستگاه روانی انسانها بگونه‌ای طراحی شده است که در برابر پیام های بی ادبانه احساس ناامنی می کند و در نتیجه در برابر پیام های ارسالی واکنش منفی نشان می دهد. جای بسی تأسف و تعجب است که فردی در کسوت روحانیت و در تریبون نماز جمعه تصور می کند که با الفاظ خارج از ادب امکان تأثیر گذاری بر مردم را دارد.

۳ـ پیام های کوتاه: حافظه انسان بسیار مستعد حواس پرتی است و پیام های طولانی امکان آن را افزایش می دهد و در نتیجه از اثر بخشی گفتگو می کاهد.

۴ـ مخاطب شناسی: شناخت خصوصیات فرهنگی، قومیتی، روانی، مذهبی و سطح دانش و سواد مخاطبان و استفاده از کلمات و عباراتی که برای آنها قابل کد برداری و فهم باشد، بسیار اهمیت دارد. سخنرانی که از کلمات فنی و تخصصی که برای مخاطبان قابل فهم نیست استفاده می کند، در حال آب در هاون کوبیدن هستند و امکان تأثیر گذاری بر مخاطبان خود را ندارند.

موفق باشید.
دوستدار سعادت مردم ایران، ایزدی
@Hastiyadgirandeh
2025/04/16 12:43:34
Back to Top
HTML Embed Code: