Telegram Web Link
فهرست مطالب
یادداشت مترجم فارسی


بازخوانی و آماده کردن ترجمه نوید فرارسیدن نیکی و خوبی پس از سال ها، به ویژه پس از ترجمه و انتشار کتاب زندگی ما با آقای گورجیف، نوشته توماس دوهارتمن - آهنگ ساز موسیقی گورجیف ـ و همسرش ألگا دوهارتمن - امین و دفتردار و منشی او ـ نشان می دهـد که تا چه اندازه «اندیشه - گفتار - کردار» گورجیف در مقام آموزگار با هماهنگ بوده است و گواه آن همنوایی کامل برنامه کار گورجیـف برای نهادش که در این جا بازگو می کند با تجربه دوهارتمن ها در زمـان هم زندگی با او است.
اگر در این سال ها مانند مترجم، خواندن کتـاب هـا و نوشـتـه هـای گورجیف و آموزه اش را پی گرفته باشید، لابد این پرسش با خواندن کتاب در جست وجوی معجزه آسا آسپنسکی - اوسپنسکی برایتان شاید پیش آمده باشد که چرا گورجیـف رفتـار اگـر نـه سـنگدلانـه سـخت نا منتظره ای گاه از خود نسبت به شاگردانش نشان می داده، از جمله با خود آسپنسکی و کسان دیگری که او در آن کـتـاب نـام مـی بـرد و در کتاب زندگی با آقای گورجیف دوهارتمن هـا هـم مـی خـوانیم. در این جا پاسخ او را می توانید بیابید. به رابطه آموزگار - شاگرد، مـراد و مرید، ارباب و بنده باز می گردد. این پرسـش بـرای مـتـرجـم نخستين بـار بـا مطالعه و ترجمه آثار نیچه آغاز شده بود که در جایی تمامی روابـط
مردمی را به رابطه ارباب - بنده می کاهد، چنان که عشق را «جنگ ابـدی میان دو جنس» تعریف می کند. گورجیف همان طور که خود در این کتاب می گوید به دنبال شاگرد چشم و گوش بسته و دنباله رو نبـوده، بلکه می خواسته شاگردانی بیـدار، نوآور و آفریننـده و تأثیرگذار بـه معنای عینی و واقعی را با کاربرد شناخت بی همتایی که در مـورد روان شناسی مردم (انسان، آدم) به آن دست یافته بود، از نهاد تكامـل هماهنگ مردمی خود بیرون دهد. برای این منظور همواره «با تجلی آن خصلت درونزادی که در روان مردمی جای گرفته» رویارویی می کرده که «هر گاه با افراد کمابیش برجسته رویاروی می شوند، حـال وهـوای بردگی ای را در آن ها برمی انگیزاند و یک بار و بـرای همیشه گنجایش آن ها را برای نمایش آغازگری و نوآوری شخصی ... فلج می کند.» به آن ترتیب آن برخورد به اصطلاح «سنگدلانه» با شاگردان و یاران درازمدتش می توانسته از این رو باشد که نمی خواسته آنان که همگی می توانستند از «نام داران» celebrities روزگار خود در رشـتـه هـای‌گوناگون از ریاضیات گرفته، تـا علـوم و پزشکی و آهنگسازی و گرافیک و نویسندگی و رقص و رقص نگاری و..... باشند و شـوند، در رابطه استاد و شاگردی و مرید و مرادی، گوسفند و برده شوند. مگر شمس دو بار همین کار را با مولوی نکرد؟


ادامه دارد ...

گرجیف
نوید فرا رسیدن نیکی و خوبی
ص 7 و 8 و 9

کانال گرجیف
@Gordjief
ادامه ...


راسـت گـویی او هـم در میان آموزگاران و استادها و مراد هـا و شیخ های پدرسالار بی همتاست. با وجـود نسبتی که شاگردانش از جمله آسپنسکی از راه بازگپ گفته در همان کتاب بـه داشـتن بـه اصـطلاح «کرامات» به او می دهند، خود او آن قدر راستگو است که در کتاب سـوم خود زندگی زمانی واقعی است که من هستم می نویسد که پس از تصادف با اتومبیل خود که به شکل معجزه آسایی از آن جان سالم به در می برد و شش ماهی به درازا می کشد تا دوران نقاهت را سپری می کند و در این میان ناگزیر می شود نهاد تکامل هماهنگ مردمی را تعطیل کند و به جای پرورش «شاگردانی» که به سختی در این دوران توان فرسا به یاری اش شتافتند، دست آوردهای خود را به روی کاغـذ بیاورد، و به این ترتیب شروع به نوشتن قصه های بلزباب برای نوه اش می کند، و دیرتر هنگامی که پاره پاره این نوشته در فرصـت هـایی کـه دست می داده برای جمعی خوانده می شود که با او مانده بودند و از این گذشته گاه اگر مناسب بوده، در جلساتی همگانی هـم خوانـده می شده و در هنگام این خوانش ها بیش تر اوقات، خود در گوشه ای به تماشای تأثیر آن بر شنوندگان می نشسته، کم کم درمی یابد که انگار آن نوشته اگر هم به درد بخورد تنها به درد کسانی می خورد که او را از آن نزدیک ملاقات کرده بودند، برای همین تصمیم به بازنویسی می گیرد و با خود عهد می کند که اگر تا سال بعد نتواند آن را در قالب مناسبی بنویسد، خود و تمامی نوشته های خود را نابود کند. و یا در همان کتاب می گوید، زمانی که برای سرکشی به گروهی که در آمریکا پایه های شکل گیری آن را در سفر پیشین خود کشیده بود، به آن قـاره سفر می کند، در یکی از جلسه های نخست هنگام بیرون رفتن از جلسه رو به «شاگردان» خود می گوید که مدت ها است متوجـه شـده که روی پیشانی برخی از به اصطلاح پیروان انگاره هایش، نامزد آسایشگاه روانی را می خواند.


ادامه دارد ...

گرجیف
نوید فرا رسیدن نیکی و خوبی
ص 9 و 10

کانال گرجیف
@Gordjief
ادامه ...


با چنین راست گویی هـایی نه تنها نمی گذارد در جایگاه «مراد ـ مرشد ـ برده کننده» گذاشته شود، بلکه به کسانی که او را هم از نزدیک ندیده بودند، و از راه نوشته های خودش و شاگردان به قول خودش درجه یک اش با آموزه او آشنا می شدند و می شوند و کوشش می کنند آن را در اندازه فهم و درک خود برای رسیدن به هدف «خود شناسی» و «وجود واقعی»، پیگرانه به کار برند، ایـن دل گرمی را می دهد، که می توانید تا کجا ها بروید و به کجا ها کشیده شوید. «استاد و مراد» هم این لحظات بحرانی را در زندگی واقعی خود گذرانده، پس «بـه خـود آییم و دم را دریابیم، تـا ايـن نیـز بگـذرد.» آمـوزه اش شوخی بردار نیست، هر چند که «جدی نگرفتن» خود را تا این جا درس می دهد که اندیشمندی خودش را بار ها «عقل نادانی باقی» می نامد.
در نوید فرا رسیدن نیکی و خوبی که تنها نوشته ای است که گورجیف در زمان زنده بودنش به چاپ رسانده، بار هـا «باد سری و تكبر» و «خود بینی - خود شیفتگی» را باز دارنده اصـلی یا «حجـاب» دست یافتن به «وجود واقعی» می نامد.

نوشته دوم، کشاکش جادوگران، سناریویی برای باله ای است که گورجیف پس از آن که تصمیم می گیرد، آن چه را که کمابیش در پنجـاه سال جست وجوی بی امان خود در باره پرسش «از کجا آمـده ایـم و آمدنمان بهر چه بود؟» به آن دست یافته بود، در عین پژوهش بیش تر در مورد «روان مردمی» در اختيـار جست وجوگران دیگر بگذارد و برای جلب توجه، خبر اجرای آن را در روزنامه ای در مسکو بـه چـاپ می رساند و شماری از پیروان آینده اش با دیدن همین خبر، شـروع به پرس وجوی بیش تر در باره او می کنند. این نمایشنامه بـرای بـالـه کـه بازیگران اصلی در آن از سویی نقـش جـادوگر خوب و پیروانش را بازی می کنند و از سوی دیگر نقش جادوگر بد و پیروان او را، می تواند این گفته عین القضات همدانی را تداعی کند که: «کافی نیست تنهـا نـور محمدی را دریابید، به همان اندازه لازم است نور ابلیسی را هم بفهمید و گویا بیش تر بابت همین گفته بوده که برچسب شیطان پرسـت بـه او زده می شود و به یاری آن، حکم اعدام را بـرای ایـن قاضي القضـات نابغه در سی وچهـار سـالگی صـادر می کننـد. در کتـاب نـامبرده دوهارتمن ها آمده که با وجودی که سرانجام همـه کـار بـرای اجـرای همگانی این باله پیش برده می شود، گورجیف ناگهان آب پاکی را روی دست همـه شـاگردان - بـازیگران و دیگر دست اندرکاران (در کمـال حیرت شـان می ریزد، تـا بـه راسـتـی و بـا تمـام وجـود، بـه مفهـوم «عدم دلبستگی» به نتیجه پی ببرند و آن را تجربه کنند.

اول تا آخر به گفته حافظ:
الا يـا ايهـا السـاقی ادرکاسـا و ناولهـا
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل هـا

زمستان 1399
رؤيا منجم



گرجیف
نوید فرا رسیدن نیکی و خوبی
ص 10 و 11

کانال گرجیف
@Gordjief
بر خلاف رسم جا افتـاده، مـن نـه تنهـا اجازه می دهـم کـه ایـن نخستین کتاب و دیگر کتاب های سلسله نخست نوشته هـایم با این شرط در تمام کشـورهـا بـه چـاپ برسد که دقت کامل رعایت شود، بلکه اگر لازم باشد، حتی حاضـرم رایانه ای برای این کار بپردازم.

(گورجیف)


بـا الهـام از بـاوری ژرف و راسـخ برخاسته از مسیر طولانی روشنگری ها و خردورزی های قیاسی آزمایشی که به این نتیجه گیری اشاره دارد که اگر کسی بدون ریا و به شکلی گرانبار و نه تنها از سر کنجکاوی بخواهد به شناختی دست یابد که به وجود واقعی برسد و اگر به تمام آن چه که برای رسیدن او به این هدف لازم است به راستی عمل کند و در واقع از جمله از همان گام نخست بکوشد به طور غیر مستقیم به دیگران هم کمک کند تا به این هدف دست یابند، تنهـا بـا هـمـیـن کـار انگار زمینه ای فراهم می شود تا داده های واقعی برای تجلی خوبی عینی و راستین را دریافت کند؛ و ماننـد مـن، بـا جـان گرفتن از نیـت كلـی جا انداختن چندین عامل "روانی ـ آغازین" در آگاهی هم روزگاران خود از راه گفت و شنود های ادبی و ن هـای همگـانی کـه بـرای روشنگری های آزمایشی در آینده نزدیک پیشنهاد کرده ام و به آرای من و بی تردید تمامی کسانی که کمی توانایی اندیشه ورزی بی طرفانه دارند، ناگزیر باید به عنوان "اصول راهنما" در آگاهی تمامی موجوداتی کار کند که بنا به پنداشتی خود را «خدا گونه» می نامند، یعنی عوامـل آغاز گری که باید دربرگیرنده ایـن عـامـل هـم بـاشـد کـه مـردمـان را بر انگیزاند تا هم به شکلی غریزی و هم با باز اندیشی، این واکنش را از خود نشان دهند که به روشنی کار و تکلیف اخلاقی خود را در کمک به «همسایه» پیش برند ـ برای همین حال بر آن شده ام که درون مایه هـای این نخستین نوشته خود را که قصد دارم در رأس سیاهه نوشـتـه هـای خود قرار دهم و با برآوردن کار و تکلیفی که از ابتـدا بـه خـود تحميـل کرده ام و بـه ایـن سـو رهنمـون مـی شـود کـه بـه خـودی خـود باعـث شکل گیری آن عامل «روانی» یاد شده و مهم برای زندگی جمعی مردم شود، حال می خواهم به فروش و انتشار گسترده آن دست زنم. از همین رو، از سویی قصد دارم، دست یاری به شمار عظیمی از موجودات آفریدگار مشترکمان دراز کنم که مانند شما هستند، اما به دلیل محدود بودن امکانات شـان، دسـت یـافتن بـه ایـن کـتـاب کوچک برایشان دشوار است و برای همین می خواهم ترتیبی دهم تا آن را بـه رایگان دریافت کنند، و از سوی دیگر، نقشـه هـای معینی بـرای چـاپ نوشته های خود دارم و برای همین با سنجیدگی بر آن شده ام که بهای این اثر را از 8 تا 108 فرانک فرانسه تعیین کنم.
در عین حال و بدون وارد شدن به مباحث امروز در باره زندگی، از تمامی کسانی که بر حسب اتفاق این کتاب را می خرند، می خواهم که به سه پرسشی که فروشنده در برابر آن ها قرار می دهد، پاسخ دهند.

نویسنده


گرجیف
نوید فرا رسیدن نیکی و خوبی
ص 13 و 15 و 16

کانال گرجیف
@Gordjief
نخستین پند به دردبخور من


به تمامی خوانندگانی که هر زمان به دلیل انگاره هـای مـن بـا مـن آشنا می شوند پند می دهم که خواندن این رویکرد نخست را تـا زمـانی به عقب بیندازنـد کـه بـا کانون مندی روی سرشت و اندیشه ورزی و احساس های خود، به جوهر درونمایه نامه ای که پیوسـت ایـن کـتـاب کوچک شده پی ببرند و در عین حال از پیش خود را با فرم ثبـت نـامی آشنا کنند که به ایـن نـامـه پیوسـت شـده و برای دریافت کتـاب هـای نخستین سلسله نوشته هایم از اهمیت به دردبخوری برخوردار است.

جی.گورجیف


سه شنبه 13 سپتامبر 1932
کافه صلح
پاریس


رویداد همزمان چندین عامل بسیار نهان و به کلی متفاوت و بسیار واقعی و حتی از دید من بـه شـکل آزاردهنده ای غریب و صددرصد متفاوت که از فعالیت من برخاسته و امروز نه تنها مـن. ا وادار می کند بلکه بر می انگیزد که با سرپیچی از منتظـر مـانـدن بـرای زمـانی بهتـر امروز را نشان کنم و به این نیت خود جامه عمل بپوشانم که از همین امروز شرح نخستین رویکرد از هفت رویکردی را آغاز کنم که تصمیم دارم در دوره فعالیت خود در مقام نویسنده خطاب به مردمیت امـروز به روی کاغذ بیاورم.
کار را با توضیح سرشت خاص این هم رویدادی آغاز می کنم.
نخست، همان طور که به مدت کمابیش ده سال، روز و شـب بـه روشن گری پاره های گوناگون از انبوه دانسته هایی پرداخته ام که قصد انتشارشان را دارم، تا امروز بر حسب اتفاق، تنها گردآوری ابتـدایی مطالبی را به پایان رسانده ام که برای این منظور در نظر دارم.


ادامه دارد ...

گرجیف
نوید فرا رسیدن نیکی و خوبی
ص 21 و 23

کانال گرجیف
@Gordjief
ادامه ...


دوم، در جریان سه سال گذشته که موازی با آن درگیـر بـه پـایـان رساندن نخستین سلسله از نوشته هایی بوده ام که قصد دارم انتشـار آن ها را در رأس کتاب های خود قرار دهم، سرانجام این کار را هم همین امروز به پایان رساندم.
سـوم و سرانجام، ـ امـروز آخـرین روز دوره ای اسـت کـه بیست و یک سال پیش برای خود معین کردم - دوره ای که بنا به سوگند خاصی در پیشگاه وجدان خود، متعهد شدم که دست به یک زندگی به گونه ای ساختگی بزنم که بر پایه برنامه ای ریخته شده که پیش از آن بنا به برخی اصول معین طراحی کرده بودم.
پیش از شروع روشن کردن درون مایه نخستین رویکرد خود به مردمیت امروز، لازم و حتی تکلیف خود می دانم که ـ حتی اگر شده به شکلی تقریبی - انگیزه هایی را روشنگری کنم که من را وا داشـت تـا ایـن زندگی ساختگی را به دوش بگیرم.
این زندگی طولانی و برای من بسیار غیر طبیعی که از هر جنبـه بـا خصلت هایی آشتی ناپذیرند که خود را تا زمان رسیدنم به سن پختگی، در فردیتم جا انداختند، پیامد مستقیم تصمیمی بود که بر پایه نتـایج مطالعه یک سلسله رویدادهای تاریخی در گذشته، پیش از هر چیز با این دید گرفته شد ـ که با متجلی کردن خود به شکلی غیر طبیعی، از شکل گیری آن «چیزی« در من جلوگیری کند که از زمان های باستان شناخته شده بود و سلیمان، پادشـاه بـزرگ یهـود، آن را تزورنهرنو Tzvanoharno نامید که همان طور که نیاکان ما مشخص کرده اند، در جریان روند طبیعی زندگی جمعی، در قالب پیامد جفت شدن کردار هـای دیو سرشتانه مردمان به اصطلاح «معمولی» شکل می گیرد و نه تنها به نابودی کسی می رسد که می کوشد چیـزی بـرای بـه زیـسـتی تمـامی مردمان به دست آورد، بلکه هر آنچه را هم که این فرد برای این هـدف به دست آورده است، نابود می کند. دوم، با دید رویارویی با تجلی آن خصلت درون زادی کسانی است که در تماس با من قرار می گیرند و در روان مردمان جای گرفته و در قالب باز دارنده ای بر سر راه تحقق اهدافم عمل می کند و آن این است که هرگاه آن هـا بـا افـراد كمابيش برجسته رویاروی می شوند، کارکرد آن حـال وهـوای بردگی ای را در آن ها بر می انگیزاند که یک بار و برای همیشـه گنجایش آن هـا را بـرای نمایش آغازگری و نوآوری شخصی که در آن زمان نیاز مبرمی به آن داشتم، فلج می کند.


ادامه دارد ...

گرجیف
نوید فرا رسیدن نیکی و خوبی
ص 23 و 24 و 25

کانال گرجیف
@Gordjief
ادامه ...


هدف من در آن زمان روی آفرینش شرایطی کانونمنـد بـود کـه روشن گری همه سـویه یک وجـه پیچیده و به سختی توضیح پذیر پرسشی را مجاز می ساخت کـه مـدت هـا پیش از شروع ایـن زنـدگی ساختگی ام، در وجودم درون زادی شد و یافتن راه حل نهایی آن، چه بنا به خواست و اراده سرنوشت و چه به برکـت قـوانين سـر درنیاوردنی وراثت، در حال حاضر هدف بنیادین کل زندگی ام و نیروی بر انگیزاننده فعالیت ام شده و خواهد بود.
از این لحاظ، وظیفه خود میدانم ـ که در این بیانیه سرنوشـت سـاز خود در مقام نویسنده که از جمله باید در قالب «برنامه» مرحلـه تـازه فعالیت خستگی ناپذیرم در جهت بهزیستی همسایگانم کـار کـنـد ـ طـرح کلی تاریخچه پیدایش و تکامل رویداد ها و علت هایی را به طور خلاصه، شرح دهم که مسئول شکل گیری تلاش سیری ناپذیری بـرای حـل ايـن پرسشی در فردیـتام است که در نهایـت بـرایـم چیـزی شـده کـه روان شناسان مدرن «روان شیدایی ایستادگی ناپذیر» می نامند.
این روان شیدایی زمانی در جوانی خود را به من تحمیل کرد که در مرز رسیدن به سن وسال مسئول بـودم و در حال حاضر چیزی را دربرمی گیرد که اینک آن را «تلاشی سرکوب ناشدنی» برای دریافتن روشن معنا و اهمیت درست روند زندگی تمامی شـکـل هـای بیرونی موجودات زنده روی زمین در کل، و هدف زندگی مردمی به ویژه، در پرتو این تعبیر، توصیف می کنم.
هر چند عوامل بسیار خاص چندی که پرورش و آموزش ام باعـث شرطی شدن آن هـا شـده، بـه صـورت علت خاستگاهی شکل گیری زمینه ای در وجودم کار کرده و بـه ایـن تلاشی دامـن زده کـه بـرای مردمان امروز غیر طبیعی است، ولی آن طور که دیرتر بـا تـأمـل بیشتر در باره این موضوع فهمیدم، علت اصلی باید در نهایت به آن شرایط به کلی تصادفی زندگی ام نسبت داده شود که درست با آن گذار یاد شده از سن وسال آمادگی به سن وسال مسئول همزمان شد و آن را می توان در این واقعیت مسلم فشرده کرد که در آن زمان، تمـامی تمـاس هـایـم همگی کمابیش با افراد هم سال یا بزرگ تـری بـود کـه شکل گیری آن "نمونه روانی" را در خود می گذراندند یا گذرانده بودند که به تازگی در میان ما زیاد شده است و دلیل شکل گیری آن، هـمـان طـور کـه هنگام هستی نهاد تکامل هماهنگ مردمی از لحاظ آماری مشخص کردم، این که نمایندگان آتی این «گونه» هرگز نه در سـن وسـال زندگی آمادگی و نه در دوره زندگی مسئول خـود، با دید دریافتن واقعی واقعیت، به هیچ رو آغوش خود را هرگز به روی تجربه گری، با وجـود ضرورت آشکار برداشتن چنین گامی، باز نگذاشته اند، بلکه به جای آن به خیال پردازی های دیگران تن داده و از روی آن ها دسـت بـه آفریدن مفاهیمی خیالی زده اند و در عین حال خود را به نشست و برخاست با کسانی مانند خود کرانمند کرده و با سرگرم کردن خود بـا بحـث هـای آمرانه در باره همه گونه مضامین در ظاهر علمی، امـا بیش تر انتزاعی، خود را خودکار (اتوماتیک) کرده اند.


ادامه دارد ...

گرجیف
نوید فرا رسیدن خوبی و نیکی
ص 25 و 26

کانال گرجیف
@Gordjief
سلام همراهان عزیز

دوستان عزیزم حق اشتراک فروردین ماه کانال (قانون جبران) را در صورت توان مالی واریز کنید

6037 6974 9743 0766
حسین اکبرلو
بانک صادرات

همراهانی که در خارج از کشور هستند جهت راهنمایی برای پرداخت به ایدی ادمین پیام ارسال کنند
@hossein_mysticosm

پیشاپیش از توجه و حمایت شما عزیزان سپاسگزارم 🌹
ادامه ...


هر چند تجلیات بیرونی من هم در آن دوره زندگی، مانند آن ها بود، زیرا به همان اندازه فرآورده همان شرایط نابـه هنـجـار محیطی بـودم، ولی در پرتو شرایطی که از کودکی در آن بـودم، داده های معینی در سرشـت خـود داشـتم کـه پـدر و نخستین آموزگارم نیـت مندانه در فردیت ام کاشت و اجازه می داد با رسیدن به سن و سـال مسئول، ایـن ویژگی خاص هـم در میان دیگر ویژگی های بسیار نوآورانه و درون زادی در من رشد کند و تکانه ناگزیر تلاش برای دریافتن جـوهر هر موضوعی شود که توجه مرا بیش از معمول به خود می کشاند، و حتی رفته رفته و از راهی که برای آگاهی بیداری ام دریافتنی نبـود، به «چیزی» در اندیشه هایم شکل بخشید که بی درنگ در پی رنج و عـذاب معنوی سختی که مرگ دوستی صمیمی به همراه داشت، تعریفی برای خـود یافت، و از همـان زمـان، بـا تمـاس بـا بـه اصطلاح «تـاج گل اندیشمند» ، این داده به تازگی شکل گرفته در ذهنم که معمولاً فرآورده تکرار مکرر تداعی های معینی اسـت کـه بـه شـکلی خودکار در ذهـن مردمی جریان دارند، چیزی را در کلیتام تولید می کند که پیش تر «تلاش سرکوب ناشدنی" نامیدم.
در ابتدا، تجلی این عامل روانی غریب، تنها در فعالیت ذهنی ام تـأثير داشت، اما کل مرا بر هم نمی ریخت، یعنی اثرات ایـن تجلی، کارکرد جا افتـاده نـه ارگانیسـم فيزيكی ام بـا دسـتگاه روانی ـ عصـبی آن را باز می داشت و نه به معنای دقیق این واژه، روح آن را، و من می توانستم حتی در دوره های ایستادگی شدید در برابر تأثیر این تجلی، به کوشش اراده یا برانگیختن دستی تداعی های ذهنی و عاطفی که در مـن جـریـان می یافت، طوری آن ها را به اصطلاح کنترل کنم تا از بـه قـول مـعـروف «خوراک رساندن» به ایـن تجلی جلوگیری شود و از این راه ادامـه شکل گیری چنین تکانه های ناخوشایندی را در کلیت خـود باز ایستانم. اندکی بعد با «سرآغاز هستی» این «چیز» در اندیشه هـایـم و بـه عنـوان نتیجه روشن برخورد و گفت وگوی مکرر در باره این "انگاره ثابت" با افرادی بیشمار و به برکت آرای گسترده برخی از مراجع در باره این پرسش های برخاسته از به قول معروف «عقـل نـادانـی بـافي»، تأثیرات دقیق معینی در آگاهی هنوز «ذهنی فردی نشده ام» شکل گرفت که به طور خودکار در روان کلیام اثر می گذاشت و در جریان گفت و شنود این مراجع به صورتی که اینک آن را بـرای خـود بازنمایی می کنم حس گران باری و ژرفنای این پرسش ها در من زنده شـد، و پیامدها و "معنا و اهمیت" واقعی تجلیات مربوط به این تلاش فوق العـادة خـاص، رفته رفته در تمامی بخش هایی احساس می شد که در کلیت خود با وجودم سازگاری داشت و گاه حتی کارکرد عـام آن ها را تحـت تـأثير قرار می داد؛ در یک کلام، یعنی تا "مغز استخوانم" نفوذ می کرد.


ادامه دارد ...

گرجیف
نوید فرا رسیدن نیکی و بدی
ص 27 و 28

کانال گرجیف
@Gordjief
ادامه ...


درجه هم جوشی وجودم با تأثیر چیره گر ایـن عـامـل خـاص روی روانم به صورتی بوده که پس از چهار یا پنج سال، به طور کامل در چنگال توانمند آن افتادم و از آن زمـان مـاننـد "خارش خـارش آوری" پیوسته کل یا بخش های جداگانه فردیت کلیام را وادار کرده تا به هر بهایی شده، هر آن چه را کـه بـرای شناخت چیز هایی لازم است که می تواند به راه حل نهایی این پرسش های برای مـن حيـاتی کمـک کـنـد روشن سازد.
پس از آن که در زندگی درونی خود، بـه راسـتی بـرده این «هدفی» شدم که به روشنی به دست خواست و اراده سرنوشـت در کلیـت مـن کاشته شده، از آن زمان، نخست تنها زیر فشار آن و اندکی دیر تر اغلب با برانگیختن آگاهانه آن، زندگی خود را تا 1892 به پای آن پژوهش ها گذاشتم.
این برانگیختن آگاهانه خود که در بالا به آن اشاره کردم، در نتیجه تجربه احساس خاصی با کل وجودم روی می داد، آمیزه ای از «خشنودی از خویش» و «غرور» که زمانی به سراغم می آمد که در جریان پژوهش های بعـدی خـود بـر حسـب تصـادف یا پیش بینی نصفه نیمه ای، به درستی یا نادرستی واقعیت های مسلم تازه و تازه تری در باره زندگی مردم (آدم، انسـان) در کل می رسیدم، واقعیـت هـای مسلمی در باره هستی که هرگز کم ترین نشانی از آن ها نه در زندگی روزمره یافته بودم و نه در مطالعاتم، هر چند کمابیش هر مطلبی را که درباره این پرسش ها در نوشـتـه هـای امـروز وجـود داشـت، و تمـام موادی که از زمان باستان تا بـه امـروز بـاقی مانده، خوانـده بـودم - نوشته هایی که به دلیل شرایط تصـادفی زندگی، با کمیتی بیش از امکانات فردی معمولی در دسترس ام بود.


ادامه دارد ...

گرجیف
نوید فرا رسیدن نیکی و خوبی
ص 28 و 29

کانال گرجیف
@Gordjief
ادامه ...


تا آن سال موفق نشدم که چیزی در هیچ کجا و از هیچ کسی پیدا کنم که بتواند به شکلی منطقی و هماهنگ حتی بر روی یک جنبه از این پرسش نور بتاباند ناگفته نماند که نخست آن عامل نا آرام و بی قرار کننده ای که هدفی را به طور خودکار به من یاد آوری می کرد که برای خود مشخص کرده بودم پیوسته در کمابیش تمامی حالات روانی در وجودم فعال بود؛ دوم طبیعت بزرگ به شکل نیک خواهان های بالا ترین درجه فهم و دریافت دستیابی پذیر برای مردم را به تمام خانواده و به ویژه من بخشیده بود و این نه تنها آرای من که آرای شمار بالایی از افرادی است که در تماس با آن ها قرار گرفتم؛ سوم از کودکی در میان گنجایش های ،دیگر گنجایشی به ویژه در من رشد یافت که به یاری آن می توانم مقدس ترین اهداف و نیت های مردمان را از آن ها بیرون بکشم و چهارم بنا به شرایط خاص زندگی ام این امکان را داشتم که به به اصطلاح «الهی ترین الهی» تمامی سازمان های هر مسی مانند انجمن ها، حزب ها، اتحادیه ها و جمعیت های دینی، فلسفی، نهان ،گرایانه سیاسی و عرفانی که در دسترس افراد معمولی نبودند دسترسی داشته باشم و بتوانم با مردمان بی شماری که در مقایسه با دیگران مراجع واقعی ،بودند گفت وگو و داد و ستد آرا کنم.
هر چند تا آن زمان موفق به روشنگری هیچ چیز نشدم هرگز این امید را از دست ندادم که در جایی و زمانی سرانجام با افرادی برخورد خواهم کرد که اندیشه ها و ملاحظاتی را برای من توضیح دهند یا حالت ذهنی من را به سوی آن ها رهنمون سازند که بتوانند در حل روشن و رضایت بخش این پرسش مرگ بار برای من به من یاری رسانند.


ادامه دارد ...

گرجیف
نوید فرا رسیدن نیکی و خوبی
ص 29 و 30

کانال گرجیف
@Gordjief
ادامه ...



زندگی به این شکل تا آن سال یعنی جذب تمامی تأثیرات بیرونی که کمابیش تنها به این شیدایی روانی من مربوط می شد و تجربه درونی آن ها و سرگرم کردن بیرونی خود با پیشه ها و کار های دستی گوناگون به قصد در آوردن نان شب از سویی و از سوی دیگر زبر دستی یافتن در هر گونه صنعت و پیشۀ مردمی که برایم نا آشنا بود بنا گنجایشی که از کودکی در من درونزادی ،بود، ولی بیش تر به قصد سازگار کردن خود به شکلی هم ساز با شرايط خاص لحظه شرایطی که برای دستیابی به هدف درونی ،خود اغلب تغییر می دادم تا سرانجام در آن سال به این نتیجه رسیدم که امکان رسیدن به آن چه در جست و جویش بودم در میان هم روزگارانم به هیچ رو وجود نـداشت و بنابراین روزی بر آن شدم تا همه چیز را رها کرده و برای مدت زمان معینی در انزوای کامل به سر برم به دور از تمامی پ تجلیات دنیای بیرونی و بکوشم تا به یاری اندیشه ورزی فعال یا در خود به آن برسم و یا راه های تازه ای برای پژوهش های بارور خود بیابم.
این ماجرا در دوران سکونت ام در آسیای مرکزی روی داد زمانی که در پرتو معرفی آرایشگری خیابانی که بر حسب تصادف به او بر خوردم و دوستان خوبی برای هم شدیم به شکلی اتفاقی به خانقاهی دسترسی یافتم که در میان پیروان دین محمدی پر آوازه بود و من خود را به دستان میهمان نواز آن برادران خوب سپاردم.


ادامه دارد ...

گرجیف
نوید فرا رسیدن نیکی و خوبی
ص 30 و 31

کانال گرجیف
@Gordjief
ادامه ...


یک بار به دنبال گفت و گویی با برخی از برادران این خانقاه در بارهٔ سرشت و کیفیت ایمان ،مردمی و پیامد های کُنش تکانه آن روی مردم تحت تأثیر این گفت وگو بیش تر به این خاطر جمعی رسیدم که باید به تصمیم خود جامه عمل می پوشاندم و بی درنگ در همان خانقاه از این فرصت سود می جستم.
با پیشه کردن انزوا از همان غروب، خود را در حالت لازم گذاشتم و به شکلی گران بار شروع به مراقبه روی وضعیت و راه و روش آتی خود کردم.
با پیروی از روش دیگر جا افتاده تمامی راز آموزان آن شاخه دانش که «قوانین ژرف اندیشی» نامیده میشود که در این نمونه بیش تر عبارت بود از یاد آوری و باز بینی تمامی باور های راسخ قطعی موجود درباره آن ،موضوع رویارو کردن واقعیت های مسلم متفاوتی را که خود درک و دریافت کرده بودم با همه گونه پنداشت ها و گمانه زنی هایی شروع کردم که از مراجع متفاوتی شنیده بودم که در مقایسه با دیگران به راستی از شناخت و دانش بالایی بهره مند بودند و به سطحی از وجود هم طراز با این شناخت و معرفت رسیده بودند.
در نتیجه پیگیری این روش به مدت سه روز در حالی که به هیچ نتیجه گیری مشخصی نرسیدم بیش تر و بیش تر خاطر جمع شدم که پاسخ هایی که در جست و جویشان بودم و در کلیت خود شاید می توانست نوری بر این پرسش حیاتی ام بتاباند تنها در حوزه «اندیشه ورزی - زیر خود آگاه «مردمی دسترس پذیر است البته صورتی که دسترسی به آن وجود داشته باشد.


ادامه دارد ...

گرجیف
نوید فرا رسیدن خوبی و نیکی
ص 31 و 32

کانال گرجیف
@Gordjief
ادامه ...


سپس به این خاطر جمعی هم رسیدم که برای این منظور ناگزیر باید شناخت خود را از تمامی ریزه کاری های شکل گیری و ساز ودکار تجلى روان کلی مردمی کامل کنم.
با رسیدن به این نتیجه گیری قطعی، بار دیگر به مدت چند روز و به شيوه مأنوس خود کمابیش بدون گسست درباره کار هایی اندیشیدم و اندیشیدم که برای آفریدن شرایط لازم و خرسند کننده این دنیایی برای شدنی کردن مطالعه این مشکل نامنتظره ناگزیر بود.
هنوز برده کامل این اندیشه ها و مراقبه ها بودم که آن خانقاه را ترک گفتم و بار دیگر دوره گردی های خود را این بار با هیچ نقشه ای برای کار از سر گرفتم در جریان این سفر های قند هاری خود از این جا به آن جا همراه با باز اندیشی پیوسته در این باره سرانجام نقشه ای مقدماتی در ذهن کشیدم.
با تعطیل و انحلال تمامی کار و بار های خود و بسیج تمامی امکانات مادی و غیر مادی، خود گردآوری نوشته ها و دانسته های گفتاری در باره شاخه ای از دانش ها را شروع کردم که در دوران باستان بسیار رشد یافته بود و هنوز در میان برخی از اقوام آسیایی باز مانده و به آن مِه کِنِس Mehkeness می گفتند نامی که به معنای «باز کستادن مسئولیت است و تمدن امروز با بخش بسیار ناچیزی از آن با نام «هیپنوتیسم» آشنا است در حالی که برای من تمام نوشته های موجود در این باره به اندازۀ پنج انگشت دستم دیگر آشنا بود.
با گرد آوری هر آن چه می توانستم به خانقاهی رفتم که آن هم در آسیای مرکزی بود و در گذشته هم در آن جا اقامتی داشتم و با مأوا گزیدن در آن جا تمام وقت خود را به مطالعۀ موادی گذراندم که در دسترس داشتم.


ادامه دارد ...

گرجیف
نوید فرا رسیدن خوبی و نیکی
ص 32 و 33

کانال گرجیف
@Gordjief
ادامه ...


پس از دو سال مطالعه نظری همه سویۀ این شاخه از علوم زمانی که لازم شد برخی از ریزه کاری های ضروری را در عمل بسنجم که بیش تر به کارکرد حوزهٔ زیر خود آگاه مردمی مربوط می شد و هنوز به اندازه کافی از لحاظ نظری روشن نبودند، بر آن شدم «درمانگر» بیماری ها و بد سرشتی های گوناگون شوم و نتایج مطالعات نظری خود را روی آن ها به کار برده و البته هم زمان درمانشان هم بکنم.
این به مدت چهار یا پنج سال تنها دل مشغولی و تجلیام بر پایهٔ سوگندی جوهری بود که کار و تكيلفام به من تحميل می کرد و عبارت بود از ارائۀ کمک وجدانانه به دردمندان به کار نبردن دانش و توانایی به درد بخور خود در آن قلمرو از دانش به جز به منظور کندوکاو و پژوهش و به کار نبردن آن برای اهداف شخصی یا خود مدارانه به این ترتیب نه تنها به نتایج به درد بخور بی سابقه ای رسیدم که همتایی تا به امروز نداشته بلکه هر آن چه لازم بود را هم کما بیش روشن کردم.
در مدت کوتاهی، ریزه کاری های زیادی را کشف کردم که می توانست به حل همان پرسش حیاتی و همین طور واقعیت های مسلم کناری یاری رساند که به سختی پ وجودشان را حدس می زد در عين حال خاطر جمع شدم که ریزه کاری های کناری دیگری را
که برای روشن گری نهایی این پرسش لازم بود باید نه تنها در حوزه اندیشه ورزی زیر خودآگاه ، مردمی بلکه در جنبه های گوناگون تجلیات حالت آگاهی بیداری اش جست وجو کنم.


ادامه ...

گرجیف
نوید فرا رسیدن نیکی و خوبی
ص 33

کانال گرجیف
@Gordjief
ادامه ...


با رسیدن به این نتیجه قطعی هر از گاه دوباره اندیشه ها مانند چند سال پیشتر به ذهنام یورش می آورد گاه به شکلی خودکار گاهبا رهبری آگاهی - اندیشه هایی در پیوند با راه های سازگار کردن خود با شرایط زندگی معمولی که برای من وجود داشت با این دید که بتوانم سرانجام این پرسش را که دیگر جزئی ماندگار و جدایی ناپذیر وجودم شده بود به طور قطع برای خود روشن کنم.
این بار باز اندیشی هایم که به شکلی دوره ای هنگام دوسال سرگردانی در قاره های آسیا، اروپا و آفریقا به سراغم می آمد، به ایــن تصمیم گیری رسید که از شناخت و معرفت استثنایی خود در باره دانش های فرا طبیعی و همین طور زبردستی خود در تولید «ترفند های گوناگون در قلمرو این به اصطلاح «دانش ها برای مردمان مدرن سود جویم و در این قلمرو های علم ماب به قول معروف استاد - آموزگار شوم.
باید بگویم که دلیل اصلی برای این تصمیم رسیدن به این واقعیت مسلم بود که در آن زمان، روان پریشی خاصی به شدت در میان مردمان همه گیر بود که همان طور که از مدت ها پیش روشن شده بود به شکلی دوره ای به درجه بالایی می رسید و از سوی کسانی متجلی می شد که خود را به پای انگاره های تأثر انگیز» گوناگونی در این حوزه های مردم مآبانۀ دانش و معرفت می ریختند که در عصر های گوناگون نام های متفاوتی داشته و امروزه «نهان گرایی» «تئوسفی گرایی»، «روح گرایی احضار (روح) و این و آن نامیده می شود.


ادامه دارد ...

گرجیف
نوید فرا رسیدن نیکی و خوبی
ص 33 و 34

کانال گرجیف
@Gordjief
ادامه ...


از لحظه ای که این تصمیم گرفته شد، تمامی گنجایش ها و توجه خود را به پای این گذاشتم تا با افرادی تماس بگیرم که از یکی از این سازمان های گسترده ،بودند و اعضای آن ها می کوشیدند با مطالعه این یا آن یک از دانش های یاد‌ شده به نتایج خاصی دست یابند.
شرایط بعدی زندگی آن قدر برایم جور بود که در کم تر از شش ماه نه تنها با شمار زیادی از این افراد تماس گرفتم، بلکه حتی در مقام یک «استاد» و راهنما در برانگیختن پدیده های فراسو در به قول خودشان «محفلی» بسیار بزرگ پذیرفته شدم.
پس از سازگار کردن خود با آب و هوای رسالت تازه ام در میان اعضای «محفل یاد شده و حتی خانواده های آن ها به «استاد» دانش و معرفت فرا طبیعی پرآوازه شدم در زمان اجرای این به اصطلاح «تجلیات» در قلمرو فراسو که در حضور شمار بالایی از اعضای یکی از سازمان های بی شماری پیش برده می شد که در آن زمان مانند امروز در سراسر زمین یافت میشوند و من به آن ها «کارگاه های تكامل روان پریشی می گویم؛ شروع به مشاهده و مطالعه تجلیات این «خوکچه هندی های « آموزش دیده ای در زمان بیداری شان کردم که آزادانه این جا آن جا می رفتند که تقدیر برای آزمایش به من وا گذاشته بود.


ادامه دارد ...

گرجیف
نوید فرا رسیدن نیکی و خوبی
ص 34 و 35

کانال گرجیف
@Gordjief
ادامه ...


هر چند با شروع سومین سال این فعالیت دیگر در میان اعضای سه «کارگاه بزرگ مستقل از این دسته اقتداری به دست آورده بودم که خود دست مایه بزرگی برای مشاهداتم بود و با وجود این واقعیت که می توانستم هر شماری از آن ها را که می خواستم در دسترس داشته باشم با این حال ناگزیر شدم از همۀ آن ها چشم بپوشم و «محفل» خود را بنا به اصولی به کلی تازه با کارکنانی سازمان دهم که خود به ویژه بر می گزیدم.
این تصمیم را بیش تر از آن رو گرفتم که با برخورد با شمار بسیار بالایی از افرادی که به طور معمول چنین محافلی را میسازند به این واقعیت مسلم رسیدم که کسانی که در این انجمن ها گرد می آیند در کل از سه یا چهار «گونه» معین بودند در حالی که - برای مشاهده تجلیات روان مردمی در حالت بیداری لازم بود به نمایندگان 28 مقوله «گونه ها که روی زمین هستی دارند و شمارشان در دوران باستان مشخص شده بود، دسترسی داشته باشم.
با اجرای این نقشه با تلاشی عظیم و فرا مردمی و البته صرف هزینه های بسیار سنگین سه گروه کوچک از گونه های متفاوتی را که توانسته بودم در جریان سه سال گردآوری کنم، در شهر های مختلف سازمان دادم.


ادامه دارد ...

گرجیف
نوید فرا رسیدن نیکی و خوبی
ص 35 و 36

کانال گرجیف
@Gordjief
ادامه ...


در سال دوم هستی این گروه هایی که خود سازماندهی می کردم با رسیدن به این نتیجه که در شرایطی که چیره بود نمی توانستم نمایندگان تمامی گونه ها را برای مدت زمانی در دسترس داشته باشم که برای مشاهداتم لازم بود، در حین ادامه رهبری این گروه ها و
مشاهده و مطالعه موادی که در دسترس داشتم از سویی و از سوی دیگر به رضایت و خشنودی رساندن کسانی که شوق و ذوق کنجکاوی به شدت در روانشان ریشه دوانده بود، آن هم با تمام وجدان و نابود کردن بی طرفانه تمامی توهمات و آرمان های نادرست گذشته در دیگرانی که آمادگی و استعداد دست یافتن به «وجود» واقعی که شایسته تمامی مردمان است به کلی از وجودشان رخت بر نبسته بود و به این ترتیب آماده کردن دستیارانی برای کار های آتی خود، به هر طریقی دوباره به شکلی دوره ای شروع به تأمل کردم تا امکان آفریدن شرایطی را بیابم که به من اجازه دهد تا سرانجام این نیاز خود را که به شکلی خارق العاده و بر حسب تصادف در من پدید آمده بود بر آورده کنم.
این سنجش های دوره ای سرانجام مرا به بنیان گذاری نهادی راهنمایی کرد که دیر تر با نام نهاد تکامل هماهنگ مردمی بنـا بـه سیستم گورجیف هستی یافت.


ادامه دارد ...

گرجیف
نوید فرا رسیدن نیکی و خوبی
ص 36

کانال گرجیف
@Gordjief
2024/10/01 22:04:55
Back to Top
HTML Embed Code: