Telegram Web Link
Moonlight
Ash
موسیقی بیکلام تقدیم شما🌹🌿
ادامه ...


چیز های زیادی به این بستگی می یافت که چه گونه چالش و کشاکش در برابر کودکان گذاشته شود. نیازمند سر زندگی آفرینندگی و علاقه بود. بزرگ سالان هم باید آن را می آزمودند و به آن تن می دادند. این کار به تمام ما این توانایی را می داد تا ببینیم از چه ساخته شده ایم.

یکی از اعضای تیم پاملا چنین به یاد می آورد:

بچه ها دوست دارید خودتان یک خانه بسازید؟ دوست دارید بکوشید یک ظرف شویی کار بگذارید؟ دوست داريد بکوشید یک جای آتش بسازید؟ دوست دارید سعی کنید دیوارها را برق کشی و برق رسانی کنید؟
سرد است. هیچ عایقی نیست. می توانید حتی با وجودی که سخت است امتحانی کنید؟
می توانید برای 250 نفر ساندویچ درست کنید؟ برای این کار به چه چیز هایی نیاز دارید؟ می توانید در سکوت این کار را کنید؟
چه کسی می تواند روی چوب پا راه برود؟ می توانید یک پل چوبی بسازید؟ می توانید شعبده بازی کنید؟ پول بگیریم؟ چه قدر؟ دوست دارید یک جشن به پا کنید؟
می توانید 5 دقیقه ساکت باشید؟ (برای کوچک تر ها)
می توانید سراسر صبح حرف نزنيد؟ (برای بزرگ تر ها)
می توانید تا زمان میان وعده شکایت نکنید؟



ادامه دارد ...

لیلیان فایراستون
زبان فرلموش شده کودکان
ص 54 و 55

کانال گرجیف
@Gordjief
ادامه ...


آفریدن رویداد، آماده کردن یک "کشاکش و چالش" و بودن در لحظه باید در برنامه ریزی مان جا داده می شد. چنین می نثمود که انگار هر ساعت کار با کودکان نیازمند یک ساعت آماده شدن برای دست کم یکی از ما و گاه کل تیم بزرگسال بود. پیروزی پروژه کمابیش به طور کامل به میزان تلاشی بستگی داشت که تیم بزرگسال حاضر بود از پیش از خود نشان دهد. این بهایش بود. آیا حاضر بودیم آن را بپردازیم؟

هر چند گاه چنین می نمود که بچه ها توجه زیادی نشان نمی دهند معنایش ا نبود که تکانه را نمی گرفتند. حتی آن حالتِ به دقت ساختگی بی تفاوتی که گاه نسبت به انگاره های تازه نشان می دهند را نمی توان نادیده گرفت. تأثیرات کار ما را به شیوه خود و در زمان خود جذب می کنند.

یکی از کودکان تأثیرات آن رویداد ها را این چنین به یاد می آورد:

در کار کودکان، روش متفاوت بود هنگامی که کار تازه ای را امتحان می کردید یا با خیال پردازی و نگاره پردازی خودتان کار تازه ای می کردید، کسی شما را تصحیح نمی کرد. کسی نمی گفت: "اشتباه می کنی"، "خنگ هستی" یا 'نمی دانی چه کار داری می کنی." به جای آن به شما اعتماد می شد که به راه حلی می رسید و بزرگ سالان اجازه می دادند که آن کار را بکنید.


ادامه دارد ...

لیلیان فایراستون
زبان فراموش شده کودکان
ص 55

کانال گرجیف
@Gordjief
ادامه ...


با دانستن این پیام می توانم به درون بروم و به مایه های درونی خودم درباره چیستانی مربوط به آفرینندگی اعتماد کنم، اعتماد به نفس زیادی برای کار هایی به من می داد که دیر تر از راه می رسیدند.
زمان برای کودکان به شکلی درونی متفاوت است. برای آنان "آینده" که بزرگ سالان کاملاً به آن باور دارند و به شکلی پوشیده به آن اعتماد می کنند، انتزاعی است که به سختی وجود دارد. "زمان حال" تنها چیزی است که کودکان دارند؛ جایی است که در آن زندگی می کنند. سخن گفتن درباره پروژه آتی خواه هفته بعد یا دیر تر در روز هرگز کوچک تر ها را درگیر خود نمی کند. با پیشنهاد هر چیزی به این شکل آن را می دیدند که بی درنگ روی می دهد. اگر تیم آماده نبود که رویدادی به راه اندازد یا اگر زیادی تئوری بافی می کردیم. آن ها خیلی زود علاقه خود را از دست می دادند. شاید وانمود کنند که گوش می دهند اما در پی اندیشه ها و رویا های خود می روند و به همان اندازه می توانند رو به دوستی کنند و شروع به گفت وگو با او کنند یا با هر چی در کنار دارند، الکی بازی کنند در زمان خوردن یک کش و یک چنگال می توانست منجیق یا پرتاب کننده دیگری شود. حس بی درنگی آنان به ما کمک می کرد و از ما می طلبید که فعال و بیدار بمانیم. تنها یک ثابت در شتاب موجهای جابه جاشونده علاقه آنان وجود داشت توجه مان، کودکان را به ما پیوند می زد.


ادامه دارد ...

لیلیان فایراستون
زبان فراموش شده کودکان
ص 55 و 56

کانال گرجیف
@Gordjief
ادامه ...


انرژی کودکان که به آسانی فرا خوانده و به همان آسانی ناپدید می شد، فوق العاده سر زنده بود برای ما واژه ها آرام بخش بود. سخن گفتن درباره کاری حس و حال خوبی به ما می داد. نگار به راستی آن را پیش می بردیم در مورد کودکان این طور نبود. بدا اگر از آن ها می خواستی کاری کنند. اما پروژه هنوز آماده شروع نبود. در این زمان ها در حالی که بزرگ سالان با خام دستی سرگرم جور کردن ابزار یا مواد لازم بودند کودکان ناپدید می شدند.
شروع کار با هم در آشپزخانه با مواد لازم برای هر خوراک - به این شرط که همه چیز از پیش برنامه ریزی و خریداری می شد - آسان بود. اما برای پروژه های دیگری دست افزارهای لازم گاه در 23 هکتار زمین این جا و آن جا افتاده بود با نردبان دو متری در یک گوشه و رنگ ها در گوشه ای دیگر. اگر می خواستیم رنگ بزنیم باید به اندازه کافی سمباده و کاردک و دست افزار های دیگر برای همه را از پیش آماده می کردیم و باید اطمینان حاصل می کردیم که هیچ کدام از قوطی های رنگ باز نشده بودند، مبادا کودکان پیش از آن که ما فرصت کنیم این توضیح را بدهیم که نخست لازم است سطح مورد نظر را سمباده کشید و آماده کرد، شروع به فرو بردن قلم موهایشان در آن می کردند. اگر تمام این چیز ها از پیش آماده می شد، حتی کودکان هفت ساله هم می توانستند به اندازه بزرگ سالان با دقت و باروری و خرسندی بسیار، هر چند برای مدت کوتاه تری رنگ بزنند.


ادامه دارد ...

لیلیان فایراستون
زبان فراموش شده کودکان
ص 56 و 57

کانال گرجیف
@Gordjief
ادامه ...


نگاه داشتن بهترین اندیشه ها، احساس ها یا انرژی خود برای دیر تر یا برای زمانی که گمان می برم بیشتر به درد میخورند یا بیشتر ستایش می شوند، چه سودی دارد؟ درست به همان سان که نگاه داشتن بهترین لباس ها، ظرف های چینی، کریستال و نقره جاتم سودی ندارد. اگر این "بهترین" را به کار نبریم. خیلی ساده آن را برای وراثین خود می گذاریم که چون هیچ وقت ندیدند ما کاری با آن ها بکنیم. آن ها هم استفاده ای از آن ها نمی کنند و با این ناخن خشکی تنگ چشمی عاطفی سر هستی کلاه گذاشته می شود. اندیشه کنار گذاشتن چیز های ارزشمند برای استفاده ای خاص، البته جنبه ای به در به خور است، اما از این گذشته این حس را تشویق می کند که زندگی معمولی شایسته بهترین هایی که هر کس دارد نیست. بخشندگی لازم است و کودک در برابر من درست همان فردی است که به بهترین توجه من نیاز دارد زيرا من و او این لحظه "اکنون" را با هم سهیم هستیم. هیچ زمان دیگری به جز آن نیست.
مادام دو سالزمن می گفت: "شرایط ویژه" بیافرینید و ما با چه گونگی آن دست و پنجه نرم می کردیم. کم کم دریافتیم که ما همان شرایط ویژه بودیم که همه چیز وابسته به آن بود - تلاش ما برای آگاه بودن بیش تر از خودمان و کودکان جوی از توجه داشتنی را می آفرید که ناگهان همه می توانند زندگی خودشان را برای لحظه ای تجربه کنند. زمانی که تلاش به اندازه کافی نیرومند نبود، کار ما با کودکان در سطح وقت گذرانی یا سرگرمی بود با نیت خوب؛ اما بدون تنگاتنگی.


ادامه دارد ...

لیلیان فایراستون
زبان فراموش شده کودکان
ص 57 و 58

کانال گرجیف
@Gordjief
ادامه ...


پرداختن این توجه دوگانه به خود و کودکان حتی برای لحظات کوتاه در واقع و در برابر آنان بسیار دشوار بود. تیم شروع به این مطالعه کرد که چه گونه به معنای در پس گفته شان گوش دهد و در فضایی که گوش دادن می آفرید ما بهتر می توانستیم، اندیشه های خود را بشنویم، چیزی را که به یکدیگر و به کودکان می گفتیم. گاه می توانستیم آوای صدای خودمان را هنگام سخن گفتن بشنویم. نتایجی بینش ها و لحظه هایی از روشن شدگی، اما هرگز نمی توانستیم پیش بینی کنیم که آیا پدید می آیند یا کی پدید می آیند؟ به جای این که تنها دختر یا پسری را ببینم که روی نیمکت چوبی آرام و قرار ندارد، در آن لحظات می توانستم کسی را در درون ببینم که توانایی درک داشت. تمایز گذاری میان سن و سال، جنسیت و وضعیت ناپدید می شد و ما می توانستیم خیلی ساده و بی پرده با هم سخن بگوییم. آیا این منظور مادام دو سالزمن از آفریدن رویدادی بود که کودکان بتوانند در سراسر زندگی به یاد آورند؟

ما بزرگسالان با این اطمینان که داریم کار درست را می کنیم می خواستیم فرمولی پیدا کنیم - کاری که بتوانیم هر هفته بکنیم و همیشه هم به نتیجه خوبی برسیم با این حال کم کم در می یافتیم که خواسته داشتن یک برنامه درسی همیشگی، داشتن قطعیت، راهی برای دوری جستن از روند پرس و جو از خودمان و کاری بود که می کردیم. دریافتمان باید نسبت به واقعیت های در حال تغییر لحظه باز می ماند.


ادامه دارد ...

لیلیان فایراستون
زبان فراموش شده کودکان
ص 58 و 59

کانال گرجیف
@Gordjief
سلام همراهان عزیز

دوستان عزیزم حق اشتراک مهر ماه کانال (قانون جبران) را در صورت توان مالی واریز کنید

6037 6974 9743 0766
حسین اکبرلو
بانک صادرات

همراهانی که در خارج از کشور هستند جهت راهنمایی برای پرداخت به ایدی ادمین پیام ارسال کنند
@hossein_mysticosm

پیشاپیش از توجه و حمایت شما عزیزان سپاسگزارم 🌹
ادامه ...


آهنگ و شتاب فعالیت نیاز به تغییر داشت چیزی که به آن نیاز داشتیم نه یک "روش" بلکه خواست و آرزوی پی بردن به واقعیتی نیرومند تر از عادت هایمان بود نیاز داشتیم از کل خود - ذهن احساسات تن بینش - به شکلی عینی آگاه باشیم. نیاز داشتیم لحظه به لحظه خود را از داوری و نقد آزاد کنیم و در زمان واقعی زندگی کنیم. مادام دو سالزمن برای آماده کردن ما برای کار کردن به این شیوه، یک سلسله تمرین به ما داد برای نمونه کودکان را مطالعه کنیم ببینیم کیستند. فرزند خودمان را بدون داوری مطالعه کنیم.
کوشش هایمان برای واقعی تر بودن در برابر پایمردی و تسلیم ناپذیری دوست داشتن ها و دوست نداشتن های خودکارمان ایستادگی نداشت. واقعی بودن ناشدنی می نمود. برای همین تمرین بیش تر توضیح داده شد. هر یک از اعضا تیم لازم بود کودکی را برگزیند و بکوشد ببیند نیرومند ترین چیز در او چه بود - تن احساسات یا ذهن؟ چه چیز از همه کم تر رشد کرده بود؟ چه چیز بالا ترین شتاب را داشت؟ سپس کودک دیگری را بر می گزیدیم و مشاهدات خود را با هم مقایسه می کردیم. با هم کار می کردیم تا درست همان تلاش لازم را برای هر کودک در مرحه رشد خودش بیابیم، و لحظه درست برای به پیش کشیدن آن را.


ادامه دارد ...

لیلیان فایراستون
زبان فراموش شده کودکان
ص 59

کانال گرجیف
@Gordjief
ادامه ...


این که کودکان چه گونه با کار های متفاوت رابطه برقرار میکردند به ما کمک میکرد تا نیرو ها و ناتوانی های آن ها را بفهیم و سرنخ هایی از چیزی به ما میداد که به آن نیاز داشتند. شماری استعداد بیش تری برای اندیشه ورزی و سازماندهی انتزاعی داشتند، در حالی که دیگران را باید برای آزمودن آن کارها هل می دادیم.
مادام به گزارشه هی ما گوش می داد و رهنمود دیگری به ما می داد. زمانی که به کودکی نگاه می کنید، نزد خود به نگاره در آورید که هنگامی که بزرگ می شود چه می شود کی می شود. بکوشید آن ها را انگار که دیگر بزرگ شده اند ببینید. سپس با آن فرد سخن بگویید. وجود کودک را تایید کنید.
یکی دیگر از اعضای تیم به یاد می آورد که به کودکان کمک می کرد تا فلوت های ظریف چوبی با سوهان، مغار و چاقو بسازند که کار با آن ها اغلب برای چنین کودکان کم سن و سال "بسيار خطرناک" پنداشته می شود. اما اعتماد او به شایستگی و مراقب بودنشان این توانایی را به آنان بخشید تا کم کم در به کار بردن چنین ابزاری استاد شوند و ساز های موسیقی ظریفی بسازند که دیر تر به شکلی گروهی با همان ساز ها نواختند. هدف ما نه تولید شاهکار که تولید تلاش بود.
گورجیف می گفت: "پروردگار گول نمی خورد. هیچ تلاشی به هدر نمی رود."


ادامه دارد ...

لیلیان فایراستون
زبان فراموش شده کودکان
ص 59 و 60

کانال گرجیف
@Gordjief
ادامه ...


معلوم می شود که بیش تر دشواری ها، ساخته ذهن است که با ترس به آن خوراک داده می شود. کشاکش در آموختن چیزی تازه این است که لحظه را به همان سان که هست ببینیم و نه به صورتی که باید باشد تا ایستادگی و ترس ها را در بر بگیرد. بی آن که به آن ا اجازه داده شود ما را از کار بازدارد. تلاش ادامه می یابد.

شبی در یکی از جلسات تیم پدری گفت: "پدرم بسیار منفی و کنترل گر بود. ترسم از این است که نکند دارم رفتار پدرم را بی آن که متوجه باشم تکرار می کنم - با پسرم همان کار را می کنم." بسیار صادقانه سخن می گفت. برخورد دست بالا با فرزندانش بسیار روشن بود.
جیم نات، که با پگی کار کودکان را پیش می برد و از کودکی گورجیف را می شناخت، با او همرایی کرد و گفت: "پدر سختی داشتی. اما گورجیف به ما می گفت می توانیم گذشته را ترمیم کنیم. امروز را تغییر بده، فردا متفاوت خواهد بود و حتی بر دیروز هم اثر می گذارد."
جیم به ما گفت: "زمانی که حس و حال خودمان را در کودکی از نو تجربه کنیم شاید بتوانیم حس و حال کودکان را بهتر بفهمیم."


ادامه دارد ...

لیلیان فایراستون
زبان فراموش شده کودکان
ص 60 و 61

کانال گرجیف
@Gordjief
ادامه ...


تیم پذیرفت که روی تمرین تازه ای کار کند. هر روز صبح آرام بنشید و به یاد بیاورد که کودک بودن چه گونه بود. چه چیز ما را خشمگین می کرد؟ چه چیز ما را اندوهگین می کرد؟
این مایه ای تازه و دستور کار تازه ای برای تیم به ارمغان آورد. دیگر نکوشیم که سیمای بی تفاوت کودکی را با پرسش راز گشایی کنیم، بلکه به کودکی خود رو آوریم و آن را به خاطر بیاوریم. و این کار لحظه ای از ارتباط واقعی را شدنی می کرد.
در تمرین دیگری صبح زود گوشه ای آرام می نشستیم و تن مان را از تنش در می آوردیم، سیمای تک تک کودکانی را که با آن ها کار می کردیم نزد خود به نگاره در می آوریم. همین، تنها برای آن که آن ها را "ببینیم."
برخی از آموزگان مدرسه در کار گورجیف که این تمرین را برای آماده کردن کلاس های معمولی خود به کار می برند، گزارش می کنند که شاگردان کم تر توجه خود را از دست می دهند بیش تر گوش می دهند و آماده می شوند تا به آن ها درس داده شود.


ادامه دارد ...

لیلیان فایراستون
زبان فرامو شده کودکان
ص 61

کانال گرجیف
@Gordjief
ادامه ...


تمرین آماده سازی آسان دیگری این بود که با چشمان بسته بنشینیم، خود را از تنش در آوریم و آگاه بودن از لحظه را تمرین کنیم این هم نتایج چشمگیری به همراه آورد یک شب دیر وقت این تمرین را با هم کردیم. تمام روز با کودکان روی نمایشنامه ای کار کرده بودیم و حالا در خاموشی می کوشیدیم خستگی را از تن به در کنیم. در این حالت پر آرامش تر شدنی بود که به جابه جایی حال و هوایم توجه کنم و با اندیشه های به زبان نیامده ام هم ساز و همنوا شوم.
جین، یکی از اعضای تازه تیم هم آن را دریافت: "از این لحظات آرام بسیار سود می برم. چرا به کودکان مراقبه کردن را یاد ندهیم؟"
پگی پرسید: "از کجا می دانی به آن ها کمک می کند و زیانی برایشان ندارد؟ آیا این حق را داری که به کودکان تمرین هایی بدهی که رشد آن ها می کواند هنوز برایشان آماده نباشد؟" مراحل رشد مورد نیاز برای فهمیده شدن و مورد احترام قرار گرفتن را توضیح داد. مطالبه زودرس می تواند زیان بار باشد و رشد طبیعی کودک و نیازشان به نیرومند ایستادن در زندگی خودشان را بر هم بزند. فرا خواندن توجه کودک به فعالیتی و خواستن از آن ها برای بهتر گوش دادن در زمان پیش بردن آن برای آن که بهتر کار کنند یک چیز است توجه ای که آزادانه داده می شود، توانایی کانونمند شدن و تمرکز توانمندی اراده آن ها را نیرو می بخشد. اما پیشنهاد انجام دادن تمرین های بزرگ سال به کودکان پیش از آن که پخته شده باشند چیز دیگری است.


ادامه دارد ...

لیلیان فایراستون
زبان فراموش شده کودکان
ص 61 و 62

کانال گرجیف
@Gordjief
ادامه ...


جیم را همیشه قطاری از کودکان دنبال می کرد تنها کاری که لازم بکند این بود که ابزاری را بردارد و کودکان برای کمک دورش جمع می شدند. می خواستم رازش را بدانم "تلاش هایمان برای نگاه داشتن توجه کار را زنده می کند. اگر می خواهیم کودکان توجه بیش تری داشته باشند نخست خود ما باید توجه بیشتری داشته باشیم." زمانی که توجه نداریم روز معمولی می شود و کودکان - بی آن که دلیلش را بدانند - سر خورده میشوند. حوصله شان سر میرود و شورشی می شوند. در ادامه جیم گفت: "هفته پیش تیم پسرها من در کارگاه نجاری به کلی از کنترل خارج شدند. بی آنکه حرفی بزنم ابزاری را برداشتم و سخت شروع به کار کردم و بی آن که چیزی به آنان بگویم کوشیدم آن ها را درگیر کنم یکی از پسرها نزدیک شد و شروع به کار کرد، سپس یکی دیگر ..."
حال و هوای کودکان آیینه حال و هوای ما بود. زمانی که بزرگ سالان با کار درگیر می شدند، کودکان شکوفا می شدند. زمانی که حواسمان پرت بود یا توجه نداشتیم؛ کودکان بی هدف و بی قرار بودند. زمانی که درگیر کار بودیم کاری به کار آن ها نداشتیم. آن ها را آزاد می گذاشتیم که امتحان کنند بدون فشار احساس می کردند به آنان اعتماد می شود.


ادامه دارد ...

لیلیان فایراستون
زبان فراموش شده کودکان
ص 62 و 63

کانال گرجیف
@Gordjief
2024/09/29 13:27:22
Back to Top
HTML Embed Code: