🏴رحلت جانگداز پیامبر اکرم (ص) و شهادت امام حسن مجتبی (ع) و امام رضا (ع) بر شیعیان جهان تسلیت باد!
🖤 @goGoldis_Preschool
🖤 @goGoldis_Preschool
🤗آموزش شستشوی دستها:
📕خواندن کتابهای قصه درباره میکروبها و شستن دستها
👹نشان دادن تصاویر مربوط به میکروبها
🎨درست کردن پوسترها و حتی نقاشی کشیدن
🚰استفاده از چهارپایه کوچک که قدش به شیرآب برسد
@goGoldis_Preschool
📕خواندن کتابهای قصه درباره میکروبها و شستن دستها
👹نشان دادن تصاویر مربوط به میکروبها
🎨درست کردن پوسترها و حتی نقاشی کشیدن
🚰استفاده از چهارپایه کوچک که قدش به شیرآب برسد
@goGoldis_Preschool
Telegram
attach 📎
خوراک مخصوص👩🏻🍳سرآشپز کوچولو!😋🍔
امروز مسئولیت انتخاب مواد خوراکی جدید رو به کودکتون 👧🏻👦🏻بسپرید و در نهایت، ازش بخواید که خودش اونرو توی ظرف بریزه و تزیین کنه.🥗
@goGoldis_Preschool
امروز مسئولیت انتخاب مواد خوراکی جدید رو به کودکتون 👧🏻👦🏻بسپرید و در نهایت، ازش بخواید که خودش اونرو توی ظرف بریزه و تزیین کنه.🥗
@goGoldis_Preschool
#شعر_کودکانه 🎼
وقتي كه بچه بودم👧🏻👦🏻
بابا مي گفت خداجون
كارهاي آدمها رو
مي بينه از آسمون🌥
تو عالم بچگي
من فكر مي كردم خدا
با دوربين بزرگي🎥
نگاه ميكنه به ما
بعدش همه كارها رو
با مداد خال خالي✏️
مي نويسه تو دفتر📒
چه بد باشه چه عالي
اما حالا مي دونم
خدا همين نزديكاست
تو وسط قلبمون❤️
نزديكتر از ما به ماست
@goGoldis_Preschool
وقتي كه بچه بودم👧🏻👦🏻
بابا مي گفت خداجون
كارهاي آدمها رو
مي بينه از آسمون🌥
تو عالم بچگي
من فكر مي كردم خدا
با دوربين بزرگي🎥
نگاه ميكنه به ما
بعدش همه كارها رو
با مداد خال خالي✏️
مي نويسه تو دفتر📒
چه بد باشه چه عالي
اما حالا مي دونم
خدا همين نزديكاست
تو وسط قلبمون❤️
نزديكتر از ما به ماست
@goGoldis_Preschool
💐حلول ماه خجسته ربیع الاول
و سالروز هجرت پیامبر گرامی اسلام
از مکه به مدینه
گرامی باد!
@goGoldis_Preschool
و سالروز هجرت پیامبر گرامی اسلام
از مکه به مدینه
گرامی باد!
@goGoldis_Preschool
👣👣👣👣
به کودک اجازه دهید با پای برهنه بروی سطوح مختلف قدم بگذارد
این بازی به تقویت حس لامسه پا کودک کمک میکند👌
@goGoldis_Preschool
به کودک اجازه دهید با پای برهنه بروی سطوح مختلف قدم بگذارد
این بازی به تقویت حس لامسه پا کودک کمک میکند👌
@goGoldis_Preschool
#تربیتی
👧🏻كودكي كه در كودكي آزاد نبوده👦🏻
در بزرگسالي با شك و ترديد روبرو ميشه و حس ميكنه 😏وقتي من آنقدر بي ارزش و اشتباه كارم كه حتي در مورد زندگي خودم نميتونم تصميمي بگيرم پس بهتره كاري انجام ندم. بنابراين از هر موضوع تازه اي ميترسه، از شكست و اشتباه ميترسه، و تنها نظر مردم براش مهمه و در حقيقت از كار مي افته و دچار اضطراب و 😳نگراني و وحشت چه در كودكي چه در بزرگسالي ميشه. يا كمال پرست ميشه يا ترجيح ميده كاري انجام نده.
⬅️بنابراین حس ميكنه در اين دنيا تك و تنهاست و كسي نيست كه او رو بخواد و تبديل ميشه به كسي كه ديگران ميخواهند.
پدر و مادري كه در چهارچوبی امن به كودكشون آزادي نميدن اون رو از سن 3️⃣ سالگي دچار اضطرابي عميق میکنن.
@goGoldis_Preschool
👧🏻كودكي كه در كودكي آزاد نبوده👦🏻
در بزرگسالي با شك و ترديد روبرو ميشه و حس ميكنه 😏وقتي من آنقدر بي ارزش و اشتباه كارم كه حتي در مورد زندگي خودم نميتونم تصميمي بگيرم پس بهتره كاري انجام ندم. بنابراين از هر موضوع تازه اي ميترسه، از شكست و اشتباه ميترسه، و تنها نظر مردم براش مهمه و در حقيقت از كار مي افته و دچار اضطراب و 😳نگراني و وحشت چه در كودكي چه در بزرگسالي ميشه. يا كمال پرست ميشه يا ترجيح ميده كاري انجام نده.
⬅️بنابراین حس ميكنه در اين دنيا تك و تنهاست و كسي نيست كه او رو بخواد و تبديل ميشه به كسي كه ديگران ميخواهند.
پدر و مادري كه در چهارچوبی امن به كودكشون آزادي نميدن اون رو از سن 3️⃣ سالگي دچار اضطرابي عميق میکنن.
@goGoldis_Preschool
#قصه_شب 🌃
#کلاغ_سفید🕊
یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچکس نبود
لانه ی آقا کلاغه و خانم کلاغه توی دهکده ی کلاغها روی یک درخت سپیدار بود.🌳
آنها 3️⃣ تا بچه داشتند. اسم بچه هایشان سیاه پر ، نوک سیاه و مشکی بود.
وقتی بچه ها کمی بزرگ شدند، آقا و خانم کلاغ به آنها پرواز کردن یاد دادند. بچه کلاغها هر روز از لانه بیرون می آمدند و همراه پدر و مادرشان به گردش می رفتند.
یک روز همه ی آنها در یک پارک دور حوض نشسته بودند و آب 💦می خوردند که چندتا پسربچه ی شیطان آنها را دیدند و با تیر و کمان🏹 به سویشان سنگ انداختند. کلاغها ترسیدند و فرار کردند ؛ اما یکی از سنگها به بال مشکی خورد و او حسابی ترسید. تا آمد فرار کند ، سنگ دیگری به سرش خورد و کمی گیج شد.😳
اما هرطور بود پرواز کرد و از بچه ها دور شد. او خیلی ترسیده بود و رنگ پرهایش از ترس، مثل گچ سفید شده بود . برای همین پدر و مادرش نفهمیدند که پرنده ی سفیدرنگی که نزدیک آنها پرواز می کند، مشکی است و روی زمین دنبالش می گشتند. مشکی هم که گیج بود، نفهمید که بقیه کجا هستند ، پرید و رفت تا اینکه افتاد توی لانه ی کبوترها و از حال رفت. کبوترها دورش جمع شدند و کمی آب💧 به او دادند تا حالش جا آمد اما یادش نبود که کیست 🙄و اسمش چیست و چطوری به آنجا آمده است. زبانش هم بند آمده بود و دیگر قار قار نمی کرد. کبوترها فکر کردند که او هم کبوتر است. جا و غذایش دادند🐛 و مشکی پیش آنها ماند. چند روز گذشت و مشکی چیزی یادش نیامد.
پدر و مادر و خواهر و برادرش خیلی دنبالش گشتند اما پیدایش نکردند. مشکی خیلی غمگین بود، 😞چون نمیدانست کیست و اسمش چیست.
⛅️یک روز صبح تازه از خواب بیدار شده بود که صدای قارقاری به گوشش رسید.خوب گوش داد و این آواز راشنید
قارقار خبردار
کی خوابه و کی بیدار؟
منم ننه کلاغه
مشکی من گم شده
کسی او را ندیده؟
مشکی من بلا بود
خوشگل و خوش ادا بود
رنگ پراش سیاه بود
قارقار خبردار
هرکی که او را دیده
بیاد به من خبر بده
قارقار قارقار
مشکی صدای مادرش را می شنید. صدا برایش آشنا بود اما نمی دانست که این صدا را کی و کجا شنیده است. از جایش بلند شد و نزدیکتر رفت. به ننه کلاغه نگاه کرد. چشم ننه کلاغه که به او افتاد ، از تعجب فریادی کشید و گفت : «خدای من یک کلاغ سفید! چقدر به چشمم آشناست!»🤔
پرید و به مشکی کاملاً نزدیک شد. او را بو کرد و به چشمانش خیره شد و چند لحظه بعد داد زد:🤗
«خدایا این مشکی منه! پس چرا سفید شده؟» کبوترها دور آنها جمع شده بودند و نگاهشان می کردند. یکی از کبوترها گفت:« اما این که رنگش مشکی نیست ، سفیده...»
ننه کلاغه گفت:« اما من بوی بچه ام را می شناسم ، از چشمهایش هم فهمیدم که این بچه ی گم شده ی من مشکیه ....فقط نمیدونم چرا رنگش سفید شده ، شاید خیلی ترسیده و از ترس رنگش پریده ، اما مهم نیست من بچه ی عزیزم را پیدا کردم...»
مشکی کم کم چیزهایی به یادش آمد. جای ضربه هایی که به سر و بالش خورده بود، هنوز کمی درد می کرد. یادش آمد که در پارک کنار حوض نشسته بود و آب می خورد اما سنگی به بالش و سنگی هم به سرش خورد و حسابی ترسید. او مدتی به ننه کلاغه نگاه کرد و بعد با خوشحالی گفت: 😃« یادم اومد ، اسم من مشکیه ، تو هم مادرم هستی ، من گم شده بودم اما حالا پیش تو هستم آه مادرجون ...»
کبوترها با خوشحالی و تعجب به آنها نگاه می کردند. مشکی و مادرش از خوشحالی اشک می ریختند. وقتی حالشان جا آمد، از کبوترها تشکر کردند 🙏و به دهکده ی کلاغها بازگشتند. همه ی کلاغها مخصوصاً آقا کلاغه و پرسیاه و نوک سیاه از بازگشت مشکی خوشحال شدند و 🎊جشن گرفتند. از آن روز به بعد همه ی کلاغها مشکی را سفیدپر صدامی زدند چون او تنها کلاغ سفید دهکده ی آنها بود.
@goGoldis_Preschool
#کلاغ_سفید🕊
یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچکس نبود
لانه ی آقا کلاغه و خانم کلاغه توی دهکده ی کلاغها روی یک درخت سپیدار بود.🌳
آنها 3️⃣ تا بچه داشتند. اسم بچه هایشان سیاه پر ، نوک سیاه و مشکی بود.
وقتی بچه ها کمی بزرگ شدند، آقا و خانم کلاغ به آنها پرواز کردن یاد دادند. بچه کلاغها هر روز از لانه بیرون می آمدند و همراه پدر و مادرشان به گردش می رفتند.
یک روز همه ی آنها در یک پارک دور حوض نشسته بودند و آب 💦می خوردند که چندتا پسربچه ی شیطان آنها را دیدند و با تیر و کمان🏹 به سویشان سنگ انداختند. کلاغها ترسیدند و فرار کردند ؛ اما یکی از سنگها به بال مشکی خورد و او حسابی ترسید. تا آمد فرار کند ، سنگ دیگری به سرش خورد و کمی گیج شد.😳
اما هرطور بود پرواز کرد و از بچه ها دور شد. او خیلی ترسیده بود و رنگ پرهایش از ترس، مثل گچ سفید شده بود . برای همین پدر و مادرش نفهمیدند که پرنده ی سفیدرنگی که نزدیک آنها پرواز می کند، مشکی است و روی زمین دنبالش می گشتند. مشکی هم که گیج بود، نفهمید که بقیه کجا هستند ، پرید و رفت تا اینکه افتاد توی لانه ی کبوترها و از حال رفت. کبوترها دورش جمع شدند و کمی آب💧 به او دادند تا حالش جا آمد اما یادش نبود که کیست 🙄و اسمش چیست و چطوری به آنجا آمده است. زبانش هم بند آمده بود و دیگر قار قار نمی کرد. کبوترها فکر کردند که او هم کبوتر است. جا و غذایش دادند🐛 و مشکی پیش آنها ماند. چند روز گذشت و مشکی چیزی یادش نیامد.
پدر و مادر و خواهر و برادرش خیلی دنبالش گشتند اما پیدایش نکردند. مشکی خیلی غمگین بود، 😞چون نمیدانست کیست و اسمش چیست.
⛅️یک روز صبح تازه از خواب بیدار شده بود که صدای قارقاری به گوشش رسید.خوب گوش داد و این آواز راشنید
قارقار خبردار
کی خوابه و کی بیدار؟
منم ننه کلاغه
مشکی من گم شده
کسی او را ندیده؟
مشکی من بلا بود
خوشگل و خوش ادا بود
رنگ پراش سیاه بود
قارقار خبردار
هرکی که او را دیده
بیاد به من خبر بده
قارقار قارقار
مشکی صدای مادرش را می شنید. صدا برایش آشنا بود اما نمی دانست که این صدا را کی و کجا شنیده است. از جایش بلند شد و نزدیکتر رفت. به ننه کلاغه نگاه کرد. چشم ننه کلاغه که به او افتاد ، از تعجب فریادی کشید و گفت : «خدای من یک کلاغ سفید! چقدر به چشمم آشناست!»🤔
پرید و به مشکی کاملاً نزدیک شد. او را بو کرد و به چشمانش خیره شد و چند لحظه بعد داد زد:🤗
«خدایا این مشکی منه! پس چرا سفید شده؟» کبوترها دور آنها جمع شده بودند و نگاهشان می کردند. یکی از کبوترها گفت:« اما این که رنگش مشکی نیست ، سفیده...»
ننه کلاغه گفت:« اما من بوی بچه ام را می شناسم ، از چشمهایش هم فهمیدم که این بچه ی گم شده ی من مشکیه ....فقط نمیدونم چرا رنگش سفید شده ، شاید خیلی ترسیده و از ترس رنگش پریده ، اما مهم نیست من بچه ی عزیزم را پیدا کردم...»
مشکی کم کم چیزهایی به یادش آمد. جای ضربه هایی که به سر و بالش خورده بود، هنوز کمی درد می کرد. یادش آمد که در پارک کنار حوض نشسته بود و آب می خورد اما سنگی به بالش و سنگی هم به سرش خورد و حسابی ترسید. او مدتی به ننه کلاغه نگاه کرد و بعد با خوشحالی گفت: 😃« یادم اومد ، اسم من مشکیه ، تو هم مادرم هستی ، من گم شده بودم اما حالا پیش تو هستم آه مادرجون ...»
کبوترها با خوشحالی و تعجب به آنها نگاه می کردند. مشکی و مادرش از خوشحالی اشک می ریختند. وقتی حالشان جا آمد، از کبوترها تشکر کردند 🙏و به دهکده ی کلاغها بازگشتند. همه ی کلاغها مخصوصاً آقا کلاغه و پرسیاه و نوک سیاه از بازگشت مشکی خوشحال شدند و 🎊جشن گرفتند. از آن روز به بعد همه ی کلاغها مشکی را سفیدپر صدامی زدند چون او تنها کلاغ سفید دهکده ی آنها بود.
@goGoldis_Preschool
😫"باید فلان وسیله را برای من بخرید"😩
"من امروز این ناهار را نمی خواهم و برای من چیز دیگری درست کنید"🍽
"بعدازظهر باید به فلان پارک برویم" و ... .
این ها گوشه ای از درخواست برخی کودکان است که دوست دارند به همه آن ها پاسخ مثبت ➕داده شود وگرنه جیغ، گریه، اوقات تلخی و ... به راه می اندازند تا به هدف شان برسند.
⁉️با این حال و در این وضعیت، همیشه یک سوال برای والدین به وجود می آید که کدام درخواست های کودک مان منطقی است و باید به آن ها پاسخ دهیم و کدام هایشان، غیر منطقی است و نباید به آن ها جامه عمل بپوشانیم.
#خواسته_های_منطقی همان نیازهای طبیعی کودک هستند مانند نیاز به آب،💦 غذا،🍽 بازی،🤗 محبت،❤️ توجه، نوازش و ... که باید به موقع، بجا و به اندازه برآورده شوند و اگر از چارچوب اصلی خارج شوند، ارضای بیشتری را طلب می کنند یا اگر بخواهند در زمان و مکانی غیر از زمان و مکان خودشان برآورده شوند، یک خواسته غیر منطقی است که قطعا باید در مقابل آن ها مقاومت کرد.
@goGoldis_Preschool
"من امروز این ناهار را نمی خواهم و برای من چیز دیگری درست کنید"🍽
"بعدازظهر باید به فلان پارک برویم" و ... .
این ها گوشه ای از درخواست برخی کودکان است که دوست دارند به همه آن ها پاسخ مثبت ➕داده شود وگرنه جیغ، گریه، اوقات تلخی و ... به راه می اندازند تا به هدف شان برسند.
⁉️با این حال و در این وضعیت، همیشه یک سوال برای والدین به وجود می آید که کدام درخواست های کودک مان منطقی است و باید به آن ها پاسخ دهیم و کدام هایشان، غیر منطقی است و نباید به آن ها جامه عمل بپوشانیم.
#خواسته_های_منطقی همان نیازهای طبیعی کودک هستند مانند نیاز به آب،💦 غذا،🍽 بازی،🤗 محبت،❤️ توجه، نوازش و ... که باید به موقع، بجا و به اندازه برآورده شوند و اگر از چارچوب اصلی خارج شوند، ارضای بیشتری را طلب می کنند یا اگر بخواهند در زمان و مکانی غیر از زمان و مکان خودشان برآورده شوند، یک خواسته غیر منطقی است که قطعا باید در مقابل آن ها مقاومت کرد.
@goGoldis_Preschool
👶🏻
کف بازی علاوه برتقویت عضلات ریز 🤗
باعث تقویت حس لامسه کودکان و👐
ایجاد شور و نشاط😍 در کودکان می شود.
@goGoldis_Preschool
کف بازی علاوه برتقویت عضلات ریز 🤗
باعث تقویت حس لامسه کودکان و👐
ایجاد شور و نشاط😍 در کودکان می شود.
@goGoldis_Preschool
Forwarded from gogoldis
G⭕️ G⭕️LDIS
G🌎 GL🌍BAL
#Goldis_News
#Graduation 🎓🎊
💐 تبریک 🎊
🎊مراسم اعطای گواهينامه #CAE (دوره پیشرفته زبان انگلیسی) برای 151 نفر از فارغ التحصیلان این دوره
روز دوشنبه مورخه 96/8/29 در سالن همایش های برج تجارت جهانی WTC برگزار گردید. طی این مراسم با شکوه از مدرسان این دوره در حضور مدیر عامل محترم موسسه تقدیر بعمل آمد.
📌 طبق تفاهم نامه بین معاونت فرهنگی اجتماعی #دانشگاه_تهران🎓 و مرکز آموزش زبان های خارجی #گلدیس،
این موسسه تنها مجری برگزاری دوره های پیشرفته زبان CAE در ايران می باشد.
👈براى کسب اطلاعات بيشتر از اين دوره ها با ما در تماس باشید:
☎️041 - 33333233
📲 T.me/gogoldis
🌍 www.gogoldis.com
📸 www.instagram.com/gogoldis
G🌎 GL🌍BAL
#Goldis_News
#Graduation 🎓🎊
💐 تبریک 🎊
🎊مراسم اعطای گواهينامه #CAE (دوره پیشرفته زبان انگلیسی) برای 151 نفر از فارغ التحصیلان این دوره
روز دوشنبه مورخه 96/8/29 در سالن همایش های برج تجارت جهانی WTC برگزار گردید. طی این مراسم با شکوه از مدرسان این دوره در حضور مدیر عامل محترم موسسه تقدیر بعمل آمد.
📌 طبق تفاهم نامه بین معاونت فرهنگی اجتماعی #دانشگاه_تهران🎓 و مرکز آموزش زبان های خارجی #گلدیس،
این موسسه تنها مجری برگزاری دوره های پیشرفته زبان CAE در ايران می باشد.
👈براى کسب اطلاعات بيشتر از اين دوره ها با ما در تماس باشید:
☎️041 - 33333233
📲 T.me/gogoldis
🌍 www.gogoldis.com
📸 www.instagram.com/gogoldis
Telegram
attach 📎
⚠️وقتي زیرقولتان میزنید، در واقع اعتماد فرزندتان را از بین میبرید!
👈🏻بنابراین اگر احتمالاً خواسته كودك از توان شما خارج است،👧🏻👦🏻
❌به جای کلمه «قول میدهم»
✅بگویید: «سعی میکنم»
@goGoldis_Preschool
👈🏻بنابراین اگر احتمالاً خواسته كودك از توان شما خارج است،👧🏻👦🏻
❌به جای کلمه «قول میدهم»
✅بگویید: «سعی میکنم»
@goGoldis_Preschool