This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سلام من به صبح
به این طلوع قشنگ
به آفتاب و نسیم
به این شروع قشنگ
سلام من به هوا
به باغ ودشت ودمن
به شاخه های درخت
به سبزه ها و چمن
سلام صبحتون پر امید و پر نشاط🌹
@goGoldis_Preschool
به این طلوع قشنگ
به آفتاب و نسیم
به این شروع قشنگ
سلام من به هوا
به باغ ودشت ودمن
به شاخه های درخت
به سبزه ها و چمن
سلام صبحتون پر امید و پر نشاط🌹
@goGoldis_Preschool
#قصه 🌌
🌪مثل باد 🌪
🐴اسب كوچولو حوصله اش سررفته بود. دلش می خواست با یك نفر بازی كند. رفت كنار بركه.
توی بركه چند اردك بود.🦆🦆🦆 اردك ها آب بازی می كردند . با شادی دنبال هم شنا می كردند، با بال های شان به هم آب می ریختند و می خندیدند.
اسب كوچولو پرسید: «می شود بیایم با شما بازی كنم؟»
یكی از اردك ها جواب داد: «نه، نمی شود. تو خیلی بزرگ هستی، اگر بیایی برکه را خراب می-كنی.»
اسب كوچولو ناراحت شد. 😒از بركه دور شد.
همان طور كه می رفت یك 🌳درختِ بزرگ را دید. چند سنجاب 🐿🐿🐿روی درخت بودند. سنجاب ها با خوش حالی ازاین شاخه به آن شاخه می پریدند.
اسب كوچولو پرسید: «من هم بیایم بازی؟»
یكی از سنجاب ها جواب داد: «نه، نمی شود. تو نمی توانی از درخت بالا بیایی. »
اسب كوچولو سرش را پایین انداخت و رفت.😞
رفت و رفت تا به یك دشت زیبا رسید. دشت، پُربود از علف های تازه و گل های رنگارنگ.🌸🌺🌼🌻
چند تا اسب روی علف ها دنبال هم می دویدند.
🐴اسب كوچولو نزدیك شان رفت وگفت: «می شود با شما بازی كنم؟»
یكی از اسب ها گفت: «بله، تو هم بیا!»
اسب كوچولو گفت: «چه خوب! دوست دارم مثل شما تند بدوم. 🐎از این طرف به آن طرف بروم و شادی كنم.»
یكی از اسب ها جواب داد: « دشت، خیلی بزرگ است. هرقدر دلت خواست می توانی درآن بدوی.»
اسب كوچولو خوش حال شد. حالا جایی را پیدا كرده بود كه می توانست با دوست هایش در آن جا بازی كند. دلش می خواست بدود؛ سریع و تند ...مثل باد🐎🐎🐎🐎
@goGoldis_Preschool
🌪مثل باد 🌪
🐴اسب كوچولو حوصله اش سررفته بود. دلش می خواست با یك نفر بازی كند. رفت كنار بركه.
توی بركه چند اردك بود.🦆🦆🦆 اردك ها آب بازی می كردند . با شادی دنبال هم شنا می كردند، با بال های شان به هم آب می ریختند و می خندیدند.
اسب كوچولو پرسید: «می شود بیایم با شما بازی كنم؟»
یكی از اردك ها جواب داد: «نه، نمی شود. تو خیلی بزرگ هستی، اگر بیایی برکه را خراب می-كنی.»
اسب كوچولو ناراحت شد. 😒از بركه دور شد.
همان طور كه می رفت یك 🌳درختِ بزرگ را دید. چند سنجاب 🐿🐿🐿روی درخت بودند. سنجاب ها با خوش حالی ازاین شاخه به آن شاخه می پریدند.
اسب كوچولو پرسید: «من هم بیایم بازی؟»
یكی از سنجاب ها جواب داد: «نه، نمی شود. تو نمی توانی از درخت بالا بیایی. »
اسب كوچولو سرش را پایین انداخت و رفت.😞
رفت و رفت تا به یك دشت زیبا رسید. دشت، پُربود از علف های تازه و گل های رنگارنگ.🌸🌺🌼🌻
چند تا اسب روی علف ها دنبال هم می دویدند.
🐴اسب كوچولو نزدیك شان رفت وگفت: «می شود با شما بازی كنم؟»
یكی از اسب ها گفت: «بله، تو هم بیا!»
اسب كوچولو گفت: «چه خوب! دوست دارم مثل شما تند بدوم. 🐎از این طرف به آن طرف بروم و شادی كنم.»
یكی از اسب ها جواب داد: « دشت، خیلی بزرگ است. هرقدر دلت خواست می توانی درآن بدوی.»
اسب كوچولو خوش حال شد. حالا جایی را پیدا كرده بود كه می توانست با دوست هایش در آن جا بازی كند. دلش می خواست بدود؛ سریع و تند ...مثل باد🐎🐎🐎🐎
@goGoldis_Preschool
🎶 #شعر تخم مرغ 🥚
😍خیلی خوشم میاد از
این تخم مرغ آب پز🥚
با زرده و سفیده
مزه ی خوبی می ده😋
می پیچمش با نمک🌯
لای لواش یا سنگک
می خورمش دولپی🤗
روش یه چایی قُلُپی☕️
راستی! اینو نگفتم
به یاد مرغ می افتم
قدقد قدا می کنم🐔
شکر خدا می کنم🙏
@goGoldis_Preschool
😍خیلی خوشم میاد از
این تخم مرغ آب پز🥚
با زرده و سفیده
مزه ی خوبی می ده😋
می پیچمش با نمک🌯
لای لواش یا سنگک
می خورمش دولپی🤗
روش یه چایی قُلُپی☕️
راستی! اینو نگفتم
به یاد مرغ می افتم
قدقد قدا می کنم🐔
شکر خدا می کنم🙏
@goGoldis_Preschool
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#شعر پاییز 🍂
پاییز آمد دوباره
برگها شدن ستاره🍁
ستاره طلایی
سرخ و زردو حنایی🍂
آمد باد شبانه🌪
برگها را دانه دانه
از شاخه ها جدا کرد
توی هوا رها کرد
پاییز آمد دوباره
برگها شدن ستاره
@goGoldis_Presch
پاییز آمد دوباره
برگها شدن ستاره🍁
ستاره طلایی
سرخ و زردو حنایی🍂
آمد باد شبانه🌪
برگها را دانه دانه
از شاخه ها جدا کرد
توی هوا رها کرد
پاییز آمد دوباره
برگها شدن ستاره
@goGoldis_Presch
⛔️چه نگوییم:
❌دیگه همش درس، مشق و امتحان...
❌دیگه تنبلی تموم شد؛ باید درس بخوانی...
❌صبحها باید زود بیدارشی!
❌ دیگه خواب و استراحت و تفریح تموم شد...
🤔آیا این جملات باعث احساس اشتیاقی برای حضور در مدرسه میشود؟
پس گفتارتان را تغییر دهید( مثبت بگویید) ، تا طرز فکر کودکتان تغییر کند.
✅چه بگوییم:
وقتی بری مدرسه....
√ خواندن، نوشتن یاد میگیری.
√میتونی تابلوی خیابانها و مغازهها را بخوانی.
√میتونی خودت کتاب قصه و مجله بخوانی.
√میتونی قیمتها را بخوانی.
√ پولها را بشماری.
👈برای اینکه اینها را بدست بیاوریم، باید بعضی کارهامون را کمتر کنیم؛ بیشتر برای وقتمون برنامهریزی کنیم
تا چیزهای باارزشتری بدست بیاوریم.
🌥صبحها کمی زودتر بیدار میشیم تا همه بچهها سر یک ساعت به کلاس بروند.
✍️برای اینکه نوشتن یاد بگیریم، باید تمرین کنیم که به این تمرینها مشق میگویند.
@goGoldis_Preschool
❌دیگه همش درس، مشق و امتحان...
❌دیگه تنبلی تموم شد؛ باید درس بخوانی...
❌صبحها باید زود بیدارشی!
❌ دیگه خواب و استراحت و تفریح تموم شد...
🤔آیا این جملات باعث احساس اشتیاقی برای حضور در مدرسه میشود؟
پس گفتارتان را تغییر دهید( مثبت بگویید) ، تا طرز فکر کودکتان تغییر کند.
✅چه بگوییم:
وقتی بری مدرسه....
√ خواندن، نوشتن یاد میگیری.
√میتونی تابلوی خیابانها و مغازهها را بخوانی.
√میتونی خودت کتاب قصه و مجله بخوانی.
√میتونی قیمتها را بخوانی.
√ پولها را بشماری.
👈برای اینکه اینها را بدست بیاوریم، باید بعضی کارهامون را کمتر کنیم؛ بیشتر برای وقتمون برنامهریزی کنیم
تا چیزهای باارزشتری بدست بیاوریم.
🌥صبحها کمی زودتر بیدار میشیم تا همه بچهها سر یک ساعت به کلاس بروند.
✍️برای اینکه نوشتن یاد بگیریم، باید تمرین کنیم که به این تمرینها مشق میگویند.
@goGoldis_Preschool
✍کشیدن و نوشتن🎨
از راهکارهایی ست که برای #تخلیه_هیجانی مناسب است.
وقتی کودک هیجان منفی دارد؛ مثلا غمگین، 😢ناراحت یا عصبانی 😡ست
از او بخواهید:
🗣در مورد احساسش صحبت کند
✍آن را نقاشی کند
🎨برای بیان احساسش از رنگهای مختلف استفاده کند
📝اگر میتواند، در مورد آن بنویسد
🖍در نوشتن برای بیان احساسش از سایزها و رنگها و نشانهها استفاده کند.
⬅️با این کارها احساسات را شناسایی، درک، بیان و انتقال احساسات را میآموزد.
به طریقی که به دیگران آسیب نزند.
سپس میتواند درباره آن نقاشی یا نوشته صحبت کند و احساساتش را بیان کند
و در انتها اگر تمایل داشت آن را مچاله کند یا دور بیندازد.🗑
اگر تمایل نداشت آن را دور بیندازد، اصرار نکنید.
با این کارها به کودک کمک میکنیم که افکار و احساسات منفی را بدون آزار دیگران، بیرون بریزد.😍
@goGoldis_Preschool
از راهکارهایی ست که برای #تخلیه_هیجانی مناسب است.
وقتی کودک هیجان منفی دارد؛ مثلا غمگین، 😢ناراحت یا عصبانی 😡ست
از او بخواهید:
🗣در مورد احساسش صحبت کند
✍آن را نقاشی کند
🎨برای بیان احساسش از رنگهای مختلف استفاده کند
📝اگر میتواند، در مورد آن بنویسد
🖍در نوشتن برای بیان احساسش از سایزها و رنگها و نشانهها استفاده کند.
⬅️با این کارها احساسات را شناسایی، درک، بیان و انتقال احساسات را میآموزد.
به طریقی که به دیگران آسیب نزند.
سپس میتواند درباره آن نقاشی یا نوشته صحبت کند و احساساتش را بیان کند
و در انتها اگر تمایل داشت آن را مچاله کند یا دور بیندازد.🗑
اگر تمایل نداشت آن را دور بیندازد، اصرار نکنید.
با این کارها به کودک کمک میکنیم که افکار و احساسات منفی را بدون آزار دیگران، بیرون بریزد.😍
@goGoldis_Preschool
👕👖👗👞👒👟
⛔️بجای اینکه بگوییم لباستو پرت نکن وسط خونه
بگوییم
✅جای لباسات باید کجا باشه؟
@goGoldis_Preschool
⛔️بجای اینکه بگوییم لباستو پرت نکن وسط خونه
بگوییم
✅جای لباسات باید کجا باشه؟
@goGoldis_Preschool
قرار نيست کودک در حفظ اسباب بازی كوشا باشد!
برايش #اسباب_بازي اي بخريد كه از خراب شدنش ناراحت نشويد
به او بياموزيد از خلاقيتش استفاده كند و با تكه اسباب بازيش بازي جدیدی خلق کند💡
@goGoldis_Preschool
برايش #اسباب_بازي اي بخريد كه از خراب شدنش ناراحت نشويد
به او بياموزيد از خلاقيتش استفاده كند و با تكه اسباب بازيش بازي جدیدی خلق کند💡
@goGoldis_Preschool
#شعر
خورشید خانوم🌝
از پشت کوه دوباره⛰🏔
خورشید خانوم در اومد
با کفشای طلا و👠
پیرهنی از زر اومد👗
آهسته تو آسمون
چرخی زد و هی خندید🌥
ستاره ها رو آروم✨
از توی آسمون چید
با دستای قشنگش
ابرا رو جابه جا کرد☁️⛅️☁️
از اون بالا با شادی
به آدما نیگا کرد
دامنشو تکون داد
رو خونه ها نور پاشید🏠🏘
آدمها خوشحال شدن🙆🏻👶🏻🙆🏻♂
خورشید بااونها خندید🌞
@goGoldis_Preschool
خورشید خانوم🌝
از پشت کوه دوباره⛰🏔
خورشید خانوم در اومد
با کفشای طلا و👠
پیرهنی از زر اومد👗
آهسته تو آسمون
چرخی زد و هی خندید🌥
ستاره ها رو آروم✨
از توی آسمون چید
با دستای قشنگش
ابرا رو جابه جا کرد☁️⛅️☁️
از اون بالا با شادی
به آدما نیگا کرد
دامنشو تکون داد
رو خونه ها نور پاشید🏠🏘
آدمها خوشحال شدن🙆🏻👶🏻🙆🏻♂
خورشید بااونها خندید🌞
@goGoldis_Preschool
😫😩😤
اگر فرزند شما با جیغ و داد از شما چیزی خواست
✅با خونسردی بگویید "وقتی جیغ میزنی نمیفهمم چی میگی!"
آنقدر تکرار کنید تا آرام صحبت کند.
@goGoldis_Preschool
اگر فرزند شما با جیغ و داد از شما چیزی خواست
✅با خونسردی بگویید "وقتی جیغ میزنی نمیفهمم چی میگی!"
آنقدر تکرار کنید تا آرام صحبت کند.
@goGoldis_Preschool
🐱 #قصه گربه عصبانی 😡
در سرزمینی دوردست که خورشید🌞 به روشنی می درخشید و پرندگان آوازهای قشنگ 🎼سر می دادند، باغ بزرگی بود پر از حیوانات، با شکل ها، اندازه ها و رنگ های مختلف. حیوانات بزرگتر مشغول ساختن لانه یا پیدا کردن غذا بودند. حیوانات کوچکتر هم به آنها کمک می کردند. اما آنها هم برای خودشان کار داشتند. کار آنها بازی کردن بود. اگر به طور اتفاقی از کنار باغ رد می شدید، حتما صدای داد و فریاد و قهقهه ی آنها را می شنیدید و می دیدید که چقدر از بازی با یکدیگر😍 لذت می برند. ممکن بود در گوشه ای از باغ، خوک را ببینید 🐷که با فیل کوچولو🐘 قایم موشک بازی می کند و در گوشه ای دیگر اسب کوچولو،🐴زرافه کوچولو و اردک کوچولو 🦆را که با هم والیبال بازی می کنند. آنها دسته ای از حیوانات شاد و خوشحال بودند.
روزی ، گربه ی کوچکی🐱 با خانواده اش به این باغ بزرگ آمدند. همان روز اول، گربه کوچولو به همه جای باغ سر زد تا دوستان جدیدش را ببیند. او توپ بزرگ براقی ⚽️داشت که هر وقت آن را به هوا پرتاب می کرد یا با پا می زد صداهای خنده داری از آن شنیده می شد. گربه کوچولو در حالی که توپش در دستش بود به این طرف و آن طرف می دوید تا بقیه ی حیوانات کوچک را ببیند. آنها هم کنجکاو بودند که گربه کوچولو را بشناسند.
زرافه با لبخند به گربه گفت : ” بیا با هم والیبال🏐 بازی کنیم.” گربه با خوشحالی گفت : ” باشه”. آنها مدتی با هم بازی کردند تا اینکه گرمشان شد و خسته شدند. نشستند و کمی آب💦 خوردند.
بعد از اینکه خنک شدند، زرافه گفت : ” می شه ما با توپ تو والیبال بازی کنیم؟ توپ قشنگیه.” گربه گفت که دوست ندارد کسی با آن بازی کند. زرافه گفت : ” پس اقلا اجازه بده آن را ببینم.” و دستش را دراز کرد تا توپ براق را بردارد. اما قبل از اینکه زرافه آن را بگیرد، گربه با پنجول های تیزش پای زرافه را چنگ زد، زرافه بیچاره شروع کرد به گریه کردن.😭 خراش پایش او را اذیت می کرد. زرافه گفت :” دیگه با تو بازی نمی کنم.” گربه با بی اعتنایی شانه هایش را بالا انداخت و گفت : ” چه اهمیتی دارد. بقیه حیوانات با من بازی می کنند.” بعد هم توپش را برداشت و به خانه رفت.
روز بعد، گربه دوباره با توپ براقش به باغ بزرگ آمد تا با حیوانات دیگر بازی کند. او می دانست که زرافه از او ناراحت است. بنابراین، از زرافه نخواست که با او بازی کند. به جای آن، به اردک گفت:🦆 ” می خواهی با من بازی کنی؟”
اردک که دیده بود که چگونه به زرافه چنگ زد،گفت:” نه من نمی خواهم با تو بازی کنم، چون تو به دوستانت پنجول می کشی.”
گربه شانه هایش را بالا انداخت و گفت: ” اصلا مهم نیست، بقیه ی حیوانات با من بازی می کنند.” وقتی که گربه از اسب پرسید که آیا می خواهد با او بازی کند ، او هم گفت نه. بعد گربه پیش فیل رفت 🐘و پرسید که آیا می خواهد با توپ براق او بازی کند. فیل و خوک🐷 با هم گفتند : ” ما با تو بازی نمی کنیم. چون تو به دوستانت پنجول می کشی.”
گربه عصبانی شد. 😡اما هیچ کاری نمی توانست بکند. روزها می گذشت و او حیوانات دیگر را تماشا می کرد که با هم بازی می کردند. خیلی خسته و کسل شده بود. توپ براقش هم هیچ کمکی برای شاد کردن او نمی کرد. آخر وقتی کسی نیست که بشود توپ را برایش انداخت و با او بازی کرد، داشتن توپ براق چه فایده ای دارد. بالاخره به اطراف زرافه و حیوانات دیگر رفت و گفت که از کاری که انجام داده متاسف است. او احساس بدی داشت و دلش می خواست که دوباره بتواند با زرافه و حیوانات دیگر بازی کند. اما زرافه گفت تا وقتی که جغد 🦉نگوید که بازی با او کار درستی است، آنها با او بازی نمی کنند.
گربه پیش جغد رفت و همه چیز را برایش تعریف کرد. جغد 🦉با دقت به حرف هایش گوش داد و با چشمان گرد و درشتش به گربه نگاه کرد و گفت : ” به نظر می رسد فهمیده ای که کار اشتباهی کرده ای. اما این کافی نیست. حالا باید یاد بگیری که هر وقت عصبانی یا ناراحت شدی چه کار کنی.” گربه با دقت به حرف های جغد گوش می داد، چون واقعا از اینکه زرافه بیچاره را اذیت کرده بود متاسف بود 😒و می خواست با بقیه ی حیوانات دوباره بازی کند. گربه پرسید: ” چه کار باید بکنم؟ ” جغد برایش توضیح داد که بعضی وقت ها از اینکه دیگران کارهایی انجام می دهند که ما دوست نداریم، عصبانی یا ناراحت می شویم . به جای صدمه زدن به آنها می توانیم با آنها صحبت🗣 کنیم. می توانیم بگوییم به خاطر کارهایی که انجام داده اند از آنها عصبانی یا ناراحت هستیم. گربه گوش می داد و سر پر مویش را تکان می داد. به نظر می رسید که دیگر یاد گرفته بود. جغد معلم خوبی بود.❤️
جغد به او گفت :" حالا تو یک چیز جدید و مفید آموخته ای . برو با بقیه ی حیوانات بازی کن."
@goGoldis_Preschool
در سرزمینی دوردست که خورشید🌞 به روشنی می درخشید و پرندگان آوازهای قشنگ 🎼سر می دادند، باغ بزرگی بود پر از حیوانات، با شکل ها، اندازه ها و رنگ های مختلف. حیوانات بزرگتر مشغول ساختن لانه یا پیدا کردن غذا بودند. حیوانات کوچکتر هم به آنها کمک می کردند. اما آنها هم برای خودشان کار داشتند. کار آنها بازی کردن بود. اگر به طور اتفاقی از کنار باغ رد می شدید، حتما صدای داد و فریاد و قهقهه ی آنها را می شنیدید و می دیدید که چقدر از بازی با یکدیگر😍 لذت می برند. ممکن بود در گوشه ای از باغ، خوک را ببینید 🐷که با فیل کوچولو🐘 قایم موشک بازی می کند و در گوشه ای دیگر اسب کوچولو،🐴زرافه کوچولو و اردک کوچولو 🦆را که با هم والیبال بازی می کنند. آنها دسته ای از حیوانات شاد و خوشحال بودند.
روزی ، گربه ی کوچکی🐱 با خانواده اش به این باغ بزرگ آمدند. همان روز اول، گربه کوچولو به همه جای باغ سر زد تا دوستان جدیدش را ببیند. او توپ بزرگ براقی ⚽️داشت که هر وقت آن را به هوا پرتاب می کرد یا با پا می زد صداهای خنده داری از آن شنیده می شد. گربه کوچولو در حالی که توپش در دستش بود به این طرف و آن طرف می دوید تا بقیه ی حیوانات کوچک را ببیند. آنها هم کنجکاو بودند که گربه کوچولو را بشناسند.
زرافه با لبخند به گربه گفت : ” بیا با هم والیبال🏐 بازی کنیم.” گربه با خوشحالی گفت : ” باشه”. آنها مدتی با هم بازی کردند تا اینکه گرمشان شد و خسته شدند. نشستند و کمی آب💦 خوردند.
بعد از اینکه خنک شدند، زرافه گفت : ” می شه ما با توپ تو والیبال بازی کنیم؟ توپ قشنگیه.” گربه گفت که دوست ندارد کسی با آن بازی کند. زرافه گفت : ” پس اقلا اجازه بده آن را ببینم.” و دستش را دراز کرد تا توپ براق را بردارد. اما قبل از اینکه زرافه آن را بگیرد، گربه با پنجول های تیزش پای زرافه را چنگ زد، زرافه بیچاره شروع کرد به گریه کردن.😭 خراش پایش او را اذیت می کرد. زرافه گفت :” دیگه با تو بازی نمی کنم.” گربه با بی اعتنایی شانه هایش را بالا انداخت و گفت : ” چه اهمیتی دارد. بقیه حیوانات با من بازی می کنند.” بعد هم توپش را برداشت و به خانه رفت.
روز بعد، گربه دوباره با توپ براقش به باغ بزرگ آمد تا با حیوانات دیگر بازی کند. او می دانست که زرافه از او ناراحت است. بنابراین، از زرافه نخواست که با او بازی کند. به جای آن، به اردک گفت:🦆 ” می خواهی با من بازی کنی؟”
اردک که دیده بود که چگونه به زرافه چنگ زد،گفت:” نه من نمی خواهم با تو بازی کنم، چون تو به دوستانت پنجول می کشی.”
گربه شانه هایش را بالا انداخت و گفت: ” اصلا مهم نیست، بقیه ی حیوانات با من بازی می کنند.” وقتی که گربه از اسب پرسید که آیا می خواهد با او بازی کند ، او هم گفت نه. بعد گربه پیش فیل رفت 🐘و پرسید که آیا می خواهد با توپ براق او بازی کند. فیل و خوک🐷 با هم گفتند : ” ما با تو بازی نمی کنیم. چون تو به دوستانت پنجول می کشی.”
گربه عصبانی شد. 😡اما هیچ کاری نمی توانست بکند. روزها می گذشت و او حیوانات دیگر را تماشا می کرد که با هم بازی می کردند. خیلی خسته و کسل شده بود. توپ براقش هم هیچ کمکی برای شاد کردن او نمی کرد. آخر وقتی کسی نیست که بشود توپ را برایش انداخت و با او بازی کرد، داشتن توپ براق چه فایده ای دارد. بالاخره به اطراف زرافه و حیوانات دیگر رفت و گفت که از کاری که انجام داده متاسف است. او احساس بدی داشت و دلش می خواست که دوباره بتواند با زرافه و حیوانات دیگر بازی کند. اما زرافه گفت تا وقتی که جغد 🦉نگوید که بازی با او کار درستی است، آنها با او بازی نمی کنند.
گربه پیش جغد رفت و همه چیز را برایش تعریف کرد. جغد 🦉با دقت به حرف هایش گوش داد و با چشمان گرد و درشتش به گربه نگاه کرد و گفت : ” به نظر می رسد فهمیده ای که کار اشتباهی کرده ای. اما این کافی نیست. حالا باید یاد بگیری که هر وقت عصبانی یا ناراحت شدی چه کار کنی.” گربه با دقت به حرف های جغد گوش می داد، چون واقعا از اینکه زرافه بیچاره را اذیت کرده بود متاسف بود 😒و می خواست با بقیه ی حیوانات دوباره بازی کند. گربه پرسید: ” چه کار باید بکنم؟ ” جغد برایش توضیح داد که بعضی وقت ها از اینکه دیگران کارهایی انجام می دهند که ما دوست نداریم، عصبانی یا ناراحت می شویم . به جای صدمه زدن به آنها می توانیم با آنها صحبت🗣 کنیم. می توانیم بگوییم به خاطر کارهایی که انجام داده اند از آنها عصبانی یا ناراحت هستیم. گربه گوش می داد و سر پر مویش را تکان می داد. به نظر می رسید که دیگر یاد گرفته بود. جغد معلم خوبی بود.❤️
جغد به او گفت :" حالا تو یک چیز جدید و مفید آموخته ای . برو با بقیه ی حیوانات بازی کن."
@goGoldis_Preschool
🗣وقتی به فرزند خود میگویید:
⚠️دیگه نبینم این کار را میکنی ؟!⚠️
👧🏻👦🏻 یعنی این کار را دور از چشم من انجام بده!
⬅️خوسته هایتان را بصورت شفاف با کودک در میان بگذارید.
@goGoldis_Preschool
⚠️دیگه نبینم این کار را میکنی ؟!⚠️
👧🏻👦🏻 یعنی این کار را دور از چشم من انجام بده!
⬅️خوسته هایتان را بصورت شفاف با کودک در میان بگذارید.
@goGoldis_Preschool