اشارهای به مسالهی دانش نزد هایک
بسیاری تصور میکنند که مسالهی دانش برای هایک همان موضوع پخش اطلاعات بین اعضای مختلف جامعه و یا دانش ضمنیای است که افراد در فرآیند کار کسب میکنند. آخرین نمونه از این دست، اقتصاددانِ اکنون سلبریتی یعنی دارِن عجماوغلو است که سال گذشته در توییتر این خبط بزرگ را تکرار کرد و نشان داد دچار چه سوءتفاهم جدی نسبت به مهمترین دستاورد هایک در اقتصاد است.
هایک حتی در یک جا صریحا اشاره میکند که مسالهی دانش او نه تنها با اطلاع از قیمتها یکی نیست که چندان ارتباطی با دانش ضمنی هم ندارد. درک این نکته بسیار مهم است. اخیرا در مصاحبهای، دکتر موسی غنینژاد اشاره میکند که مساله به اهمیت بسیار زیاد «دانش ضمنی» در بازار [نزد هایک] در مقابل دانش علمی برمیگردد، حال آنکه این ملاحظات (یعنی مقولهی اطلاعات و مهارت و دانش ضمنی) تنها بخش ناچیزی از مسالهی هایک را در برمیگیرد. مسالهی اصلی هایک که او آن را به دانش یا knowledge تعبیر کرده در واقع نوعی نقد بنیادین به دستگاه نظری اقتصاد خرد است. لذا به نظر میآید برای فهم مسالهی هایک باید از کورهراههای روششناسانهی اقتصادِ اصطلاحا والراسی گذشت.
بسیاری تصور میکنند که مسالهی دانش برای هایک همان موضوع پخش اطلاعات بین اعضای مختلف جامعه و یا دانش ضمنیای است که افراد در فرآیند کار کسب میکنند. آخرین نمونه از این دست، اقتصاددانِ اکنون سلبریتی یعنی دارِن عجماوغلو است که سال گذشته در توییتر این خبط بزرگ را تکرار کرد و نشان داد دچار چه سوءتفاهم جدی نسبت به مهمترین دستاورد هایک در اقتصاد است.
هایک حتی در یک جا صریحا اشاره میکند که مسالهی دانش او نه تنها با اطلاع از قیمتها یکی نیست که چندان ارتباطی با دانش ضمنی هم ندارد. درک این نکته بسیار مهم است. اخیرا در مصاحبهای، دکتر موسی غنینژاد اشاره میکند که مساله به اهمیت بسیار زیاد «دانش ضمنی» در بازار [نزد هایک] در مقابل دانش علمی برمیگردد، حال آنکه این ملاحظات (یعنی مقولهی اطلاعات و مهارت و دانش ضمنی) تنها بخش ناچیزی از مسالهی هایک را در برمیگیرد. مسالهی اصلی هایک که او آن را به دانش یا knowledge تعبیر کرده در واقع نوعی نقد بنیادین به دستگاه نظری اقتصاد خرد است. لذا به نظر میآید برای فهم مسالهی هایک باید از کورهراههای روششناسانهی اقتصادِ اصطلاحا والراسی گذشت.
قیمتها چه دخلی به هزینه دارند؟
پستکینزینها که میتوان آنها را مارکسیستهای آسیمیلهشده دانست معتقدند قیمتها حاصلجمع هزینهی تولید و اضافهبهایی (mark-up) است که بنگاهها بر روی هزینهها میکشند. آنها میگویند قیمتها بر خلاف تئوری نئوکلاسیک بر اساس دینامیک عرضه و تقاضا تعیین نمیشوند بلکه هزینهی متوسط و اضافهبها - که معادل سود بنگاه است - در تعیین قیمت بیشترین مدخلیت را دارند. از همین جا میتوان به تبار ارتجاعی (ریکاردویی-مارکسی) نظریهی آنها پی برد چراکه هزینه را عینی و اُبجکتیو گرفتهاند.
نکتهی جالبتر این است که آنها برای اثبات نظریهی خود به سراغ بنگاهها میروند و نحوهی تعیین قیمت را از مدیران جویا میشوند و به این ترتیب، همخوانی با شواهد تجربی را ملاک برتری نظریهی خود در قیاس با نظریهی نئوکلاسیک میدانند. در مطالعهای که این کتاب انجام داده، از ۲۸۳ بنگاه صنعتی در بریتانیا پرسیده شده که آیا آنها قیمت محصولشان را با اضافهبهایی که روی هزینه میکشند تعیین میکنند و ۶۵ درصد از بنگاهها جواب دادهاند که در بسیاری از موارد این گونه است و نویسنده از این دادههای تجربی نتیجه میگیرد که تئوریای که قیمت را حاصلجمع هزینهی متوسط و اضافهبها میداند با واقعیتهای اقتصاد سازگارتر است.
این تلقی سادهلوحانه از پدیدهی پیچیدهای مانند قیمت مثل این میماند که برای توضیح معنای کلمات به سراغ نویسندگان یک زبان برویم و با نظرسنجی از آنها، به توصیف سبک و شیوهی کار نویسندگان بپردازیم و تصور کنیم نظریهای واقعبینانه در باب معنا طرح کردهایم که از قضا با دادههای تجربی نیز همخوان است.
برخلاف این برداشت سادهانگارانه، هایک قیمت را پدیدهای پیچیده میدانست. او نظریهی نئوکلاسیک را به عنوان «مقدمه»ای برای فهم سازوکارهای یک اقتصاد ایستا مثبت ارزیابی میکرد اما نتایج آن را با واقعیت یکی نمیگرفت. شیفت روششناسانهی او نیز تلاشی بود برای تبیین همین پیچیدگی سیستم قیمتها. اینکه چقدر هایک در تبیین علمی این پیچیدگی موفق بود را باید جداگانه بررسی کرد اما تشخیص و درک خود این پیچیدگی از اهمیت بالایی برخوردار است. برای اینکه تصویری از این پیچیدگی داشته باشیم مثال جان سرلِ فیلسوف تا حدی گویاست. جان سرل میگوید برای درک پیچیدگی حاکم بر روابط اقتصادی موقعیتی را تصور کنید که در آن یک نفر به کافهای در پاریس میرود، روی یک صندلی مینشیند، پیشکار میآید، بعد از گفت و گویی کوتاه، آبجویی روی میز است، مشتری آبجو را میخورد، پول را روی میز میگذارد و میرود. به ظاهر اتفاقی ساده است اما پیچیدگی متافیزیکی صحنه چنان حیرتآور است که به تعبیر جان سرل، اگر کانت به آن فکر میکرد از پیچیدگی آن نفسش بند میآمد. و این یعنی قیمتها از آنچه در آینه میبینید دورترند!
پستکینزینها که میتوان آنها را مارکسیستهای آسیمیلهشده دانست معتقدند قیمتها حاصلجمع هزینهی تولید و اضافهبهایی (mark-up) است که بنگاهها بر روی هزینهها میکشند. آنها میگویند قیمتها بر خلاف تئوری نئوکلاسیک بر اساس دینامیک عرضه و تقاضا تعیین نمیشوند بلکه هزینهی متوسط و اضافهبها - که معادل سود بنگاه است - در تعیین قیمت بیشترین مدخلیت را دارند. از همین جا میتوان به تبار ارتجاعی (ریکاردویی-مارکسی) نظریهی آنها پی برد چراکه هزینه را عینی و اُبجکتیو گرفتهاند.
نکتهی جالبتر این است که آنها برای اثبات نظریهی خود به سراغ بنگاهها میروند و نحوهی تعیین قیمت را از مدیران جویا میشوند و به این ترتیب، همخوانی با شواهد تجربی را ملاک برتری نظریهی خود در قیاس با نظریهی نئوکلاسیک میدانند. در مطالعهای که این کتاب انجام داده، از ۲۸۳ بنگاه صنعتی در بریتانیا پرسیده شده که آیا آنها قیمت محصولشان را با اضافهبهایی که روی هزینه میکشند تعیین میکنند و ۶۵ درصد از بنگاهها جواب دادهاند که در بسیاری از موارد این گونه است و نویسنده از این دادههای تجربی نتیجه میگیرد که تئوریای که قیمت را حاصلجمع هزینهی متوسط و اضافهبها میداند با واقعیتهای اقتصاد سازگارتر است.
این تلقی سادهلوحانه از پدیدهی پیچیدهای مانند قیمت مثل این میماند که برای توضیح معنای کلمات به سراغ نویسندگان یک زبان برویم و با نظرسنجی از آنها، به توصیف سبک و شیوهی کار نویسندگان بپردازیم و تصور کنیم نظریهای واقعبینانه در باب معنا طرح کردهایم که از قضا با دادههای تجربی نیز همخوان است.
برخلاف این برداشت سادهانگارانه، هایک قیمت را پدیدهای پیچیده میدانست. او نظریهی نئوکلاسیک را به عنوان «مقدمه»ای برای فهم سازوکارهای یک اقتصاد ایستا مثبت ارزیابی میکرد اما نتایج آن را با واقعیت یکی نمیگرفت. شیفت روششناسانهی او نیز تلاشی بود برای تبیین همین پیچیدگی سیستم قیمتها. اینکه چقدر هایک در تبیین علمی این پیچیدگی موفق بود را باید جداگانه بررسی کرد اما تشخیص و درک خود این پیچیدگی از اهمیت بالایی برخوردار است. برای اینکه تصویری از این پیچیدگی داشته باشیم مثال جان سرلِ فیلسوف تا حدی گویاست. جان سرل میگوید برای درک پیچیدگی حاکم بر روابط اقتصادی موقعیتی را تصور کنید که در آن یک نفر به کافهای در پاریس میرود، روی یک صندلی مینشیند، پیشکار میآید، بعد از گفت و گویی کوتاه، آبجویی روی میز است، مشتری آبجو را میخورد، پول را روی میز میگذارد و میرود. به ظاهر اتفاقی ساده است اما پیچیدگی متافیزیکی صحنه چنان حیرتآور است که به تعبیر جان سرل، اگر کانت به آن فکر میکرد از پیچیدگی آن نفسش بند میآمد. و این یعنی قیمتها از آنچه در آینه میبینید دورترند!
Amazon
Pricing Theory in Post Keynesian Economics: A Realist Approach (New Directions in Modern Economics series)
Pricing Theory in Post Keynesian Economics: A Realist Approach (New Directions in Modern Economics series)
Forwarded from انجمن علمی اقتصادپژوهان (Jafar Saeiniya)
⚜ چرا ارزهای باثباتتر جایگزین ریال نشوند؟
در دنیای اقتصادی امروز، اهمیت ثبات مالی و ارزهای باثبات بهوضوح قابل مشاهده است. از آنجا که ریال ایران برای بیش از ۵۰ سال دچار تورم عمیق و مداوم بوده، برخی از کارشناسان اقتصادی و طرفداران نظریات پولی، به این سوال میپردازند که چرا ارزهای باثباتتر مانند ارزهای دیجیتال، طلا یا ارزهای خارجی، یا ارزهایی که میتوانند توسط بخش خصوصی و برای رقابت با ارزهای دولتی تولید شوند، بهعنوان جایگزین برای ریال مطرح نمیشوند. فردریش فون هایک، نظریهپرداز اقتصادی و طرفدار پول خصوصی، به استقلال پولی و اهمیت انتخاب فردی در بازارهای آزاد اشاره دارد.
نظریه خصوصیسازی پول که از سوی هایک مطرح شده است، به این ایده اشاره دارد که بازار باید در تعیین و عرضه پول آزاد باشد تا رقابت میان ارزها به افزایش ثبات و کیفیت منجر شود. در مورد ایران و ریال، این نظریه میتواند به عنوان یک راهکار برای ایجاد ریسک کمتر و بهبود شرایط اقتصادی مطرح شود.
مزایای این رویکرد عبارتند از:
1. رقابت بین ارزها: میتواند موجب کاهش تورم و ایجاد یک واحد پولی باثباتتر شود.
2. انتخاب آزاد: مردم میتوانند ارز مورد نظر خود را انتخاب کنند و در نتیجه از نوسانات کمتر برخوردار شوند.
3. افزایش اعتماد: با وجود ارزهایی با ثبات بیشتر، اعتماد به سیستم مالی افزایش خواهد یافت.
اما اصلیترین چالش این رویکرد میتواند پذیرش عمومی این نظریه باشد و همگامسازی مردم با یک سیستم جدید ممکن است زمانبر باشد.
📌 در سال ۱۴۰۱، از پایان نامه ارشد خود «ایده پول خصوصی هایک» دفاع نمودم. در آینده نیز، در اینباره بیشتر خواهم نوشت.
🆔 Telegram
🆔 Instagram
در دنیای اقتصادی امروز، اهمیت ثبات مالی و ارزهای باثبات بهوضوح قابل مشاهده است. از آنجا که ریال ایران برای بیش از ۵۰ سال دچار تورم عمیق و مداوم بوده، برخی از کارشناسان اقتصادی و طرفداران نظریات پولی، به این سوال میپردازند که چرا ارزهای باثباتتر مانند ارزهای دیجیتال، طلا یا ارزهای خارجی، یا ارزهایی که میتوانند توسط بخش خصوصی و برای رقابت با ارزهای دولتی تولید شوند، بهعنوان جایگزین برای ریال مطرح نمیشوند. فردریش فون هایک، نظریهپرداز اقتصادی و طرفدار پول خصوصی، به استقلال پولی و اهمیت انتخاب فردی در بازارهای آزاد اشاره دارد.
نظریه خصوصیسازی پول که از سوی هایک مطرح شده است، به این ایده اشاره دارد که بازار باید در تعیین و عرضه پول آزاد باشد تا رقابت میان ارزها به افزایش ثبات و کیفیت منجر شود. در مورد ایران و ریال، این نظریه میتواند به عنوان یک راهکار برای ایجاد ریسک کمتر و بهبود شرایط اقتصادی مطرح شود.
مزایای این رویکرد عبارتند از:
1. رقابت بین ارزها: میتواند موجب کاهش تورم و ایجاد یک واحد پولی باثباتتر شود.
2. انتخاب آزاد: مردم میتوانند ارز مورد نظر خود را انتخاب کنند و در نتیجه از نوسانات کمتر برخوردار شوند.
3. افزایش اعتماد: با وجود ارزهایی با ثبات بیشتر، اعتماد به سیستم مالی افزایش خواهد یافت.
اما اصلیترین چالش این رویکرد میتواند پذیرش عمومی این نظریه باشد و همگامسازی مردم با یک سیستم جدید ممکن است زمانبر باشد.
📌 در سال ۱۴۰۱، از پایان نامه ارشد خود «ایده پول خصوصی هایک» دفاع نمودم. در آینده نیز، در اینباره بیشتر خواهم نوشت.
🆔 Telegram
بازار آزاد
اشارهای به مسالهی دانش نزد هایک بسیاری تصور میکنند که مسالهی دانش برای هایک همان موضوع پخش اطلاعات بین اعضای مختلف جامعه و یا دانش ضمنیای است که افراد در فرآیند کار کسب میکنند. آخرین نمونه از این دست، اقتصاددانِ اکنون سلبریتی یعنی دارِن عجماوغلو است…
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
برندگان نوبل اقتصاد ۲۰۲۴:
دارن عجماوغلو و همکارانش جیمز رابینسون و سایمون جانسون.
دارن عجماوغلو و همکارانش جیمز رابینسون و سایمون جانسون.
بازار آزاد
Video
در باب سوسیس-تخممرغ ۵ دلاری
ماجرای سوسیس تخم مرغ ۳۵۰ هزار تومانی آنقدر دست به دست شد که به مایِ از همهجا بیخبر هم رسید. واکنشها را میشود عیاری از دید عموم مردم به مسالهی قیمت گرفت. تقریبا اکثر آدمها از قیمت بالای یک سوسیس تخم مرغ معمولی شاکی بودند چون قیمت تخم مرغ و سوسیس را به عنوان مواد اولیه جمع میزنند و بعد آن را با قیمت مقایسه میکنند و در تفاوت بالای بین هزینه و قیمت نوعی تناقض میبینند. دلیل این تناقض چیست؟ در مطلبی که در مورد نظریهی قیمت پستکینزینها نوشتیم به این موضوع اشاره کردیم که قیمتِ یک محصول از دل شبکهای از روابط متقابل بین تصمیمات بیشمار آدم درمیآید. به بیان دیگر، قیمت حاصلجمع هزینهی حسابداری و اضافهبهایی که بنگاه برای خود در نظر میگیرد نیست. برخلاف تصور پستکینزینها کسی قیمت را تعیین نمیکند. قیمتها شکل میگیرند. فروشنده کارهای نیست، خریدار هم. در مصاحبهی بالا هایک میگوید کل نظم حاصل از همکاری بینالمللی بر پایه سیستمی از سیگنالها(قیمتها) بنا شده که در آن سیگنالها از واقعیتهایی حکایت میکنند که هیچ کس از کلیت آن خبر ندارد. چنین سیگنالهایی را نمیتوان تصحیح کرد. این سیگنالها ما را از شرایطی که در غیاب قیمتها از آن بیخبریم مطلع میکنند. در واقع، این سیگنالها به ما میگویند چه کسی کِی در کجا به چه چیزی نیاز دارد و چقدر حاضر است برای آن بپردازد. بازار به محتوای نیازها کاری ندارد. وظیفهاش را انجام میدهد و نیازهای تمام بازیگران را فارغ از آیین و ایمانشان مشروع میداند. قطع این سیگنالها به منزلهی انکار واقعیتهاست. پرت شدن در تاریکی و پا گذاشتن بر روی آزادی دیگران است. تحمل نکردن قیمتها یعنی وارد کردن نیرویی خودسرانه به سیستم؛ به تعبیر هایک، محشر مداخلهگرایی (interventionist chaos).
ماجرای سوسیس تخم مرغ ۳۵۰ هزار تومانی آنقدر دست به دست شد که به مایِ از همهجا بیخبر هم رسید. واکنشها را میشود عیاری از دید عموم مردم به مسالهی قیمت گرفت. تقریبا اکثر آدمها از قیمت بالای یک سوسیس تخم مرغ معمولی شاکی بودند چون قیمت تخم مرغ و سوسیس را به عنوان مواد اولیه جمع میزنند و بعد آن را با قیمت مقایسه میکنند و در تفاوت بالای بین هزینه و قیمت نوعی تناقض میبینند. دلیل این تناقض چیست؟ در مطلبی که در مورد نظریهی قیمت پستکینزینها نوشتیم به این موضوع اشاره کردیم که قیمتِ یک محصول از دل شبکهای از روابط متقابل بین تصمیمات بیشمار آدم درمیآید. به بیان دیگر، قیمت حاصلجمع هزینهی حسابداری و اضافهبهایی که بنگاه برای خود در نظر میگیرد نیست. برخلاف تصور پستکینزینها کسی قیمت را تعیین نمیکند. قیمتها شکل میگیرند. فروشنده کارهای نیست، خریدار هم. در مصاحبهی بالا هایک میگوید کل نظم حاصل از همکاری بینالمللی بر پایه سیستمی از سیگنالها(قیمتها) بنا شده که در آن سیگنالها از واقعیتهایی حکایت میکنند که هیچ کس از کلیت آن خبر ندارد. چنین سیگنالهایی را نمیتوان تصحیح کرد. این سیگنالها ما را از شرایطی که در غیاب قیمتها از آن بیخبریم مطلع میکنند. در واقع، این سیگنالها به ما میگویند چه کسی کِی در کجا به چه چیزی نیاز دارد و چقدر حاضر است برای آن بپردازد. بازار به محتوای نیازها کاری ندارد. وظیفهاش را انجام میدهد و نیازهای تمام بازیگران را فارغ از آیین و ایمانشان مشروع میداند. قطع این سیگنالها به منزلهی انکار واقعیتهاست. پرت شدن در تاریکی و پا گذاشتن بر روی آزادی دیگران است. تحمل نکردن قیمتها یعنی وارد کردن نیرویی خودسرانه به سیستم؛ به تعبیر هایک، محشر مداخلهگرایی (interventionist chaos).
Telegram
بازار آزاد
قیمتها چه دخلی به هزینه دارند؟
پستکینزینها که میتوان آنها را مارکسیستهای آسیمیلهشده دانست معتقدند قیمتها حاصلجمع هزینهی تولید و اضافهبهایی (mark-up) است که بنگاهها بر روی هزینهها میکشند. آنها میگویند قیمتها بر خلاف تئوری نئوکلاسیک بر اساس…
پستکینزینها که میتوان آنها را مارکسیستهای آسیمیلهشده دانست معتقدند قیمتها حاصلجمع هزینهی تولید و اضافهبهایی (mark-up) است که بنگاهها بر روی هزینهها میکشند. آنها میگویند قیمتها بر خلاف تئوری نئوکلاسیک بر اساس…
بازار آزاد
Photo
تقصیر سرمایهداری نیست که تو به تماشای آنتیگون نمیروی!
فون میزس
کماهمیت جلوه دادن دستاوردهای سرمایهداری با این ادعا که چیزهایی مهمتر از خانههای مجهز به سیستم تهویه و گرمایش مرکزی، یخچال، ماشین لباسشویی و تلویزیون برای بشر وجود دارد، تفنن بیهودهای است. قطعا کارهای بهتر و سطح بالاتری هم هست اما این کارها دقیقا به این دلیل عالیتر و سطح بالاترند که با عوامل مادی به دست آمدنی نیستند و عزم و اراده و کار سنگین میطلبند. کسانی که با چنین رویکردی به سرمایهداری حمله میکنند بیشتر نگرش مادیگرایانه و خاماندیشانه خود را به نمایش میگذارند چون تصور میکنند فرهنگ معنوی و اخلاقی را میتوان با زور دولت و سازماندهی فعالیتهای تولیدی بنیاد گذاشت. تنها توفیقی که این عوامل مادی میتواند کسب کند این است که زمینه را برای کشف استعداد و تعالی شخصی افراد مهیا و شایستگی در کار را تشویق کند. تقصیر سرمایهداری نیست که تودهی مردم مسابقات بوکس را به اجرای آنتیگون سوفوکل، موسیقی جَز را به سمفونیهای بتهوفن و داستانهای عامهپسند و کتابهای کامیک را به شعر ترجیح میدهند. مسلما وضعیت پیشاسرمایهداری حاکم بر بخش بزرگی از جهان این چیزهای خوب را فقط در دسترس عدهای اندک قرار میداد اما سرمایهداری فرصت دستیابی به آنها را برای بسیاری از افراد فراهم کرده است.
فون میزس
کماهمیت جلوه دادن دستاوردهای سرمایهداری با این ادعا که چیزهایی مهمتر از خانههای مجهز به سیستم تهویه و گرمایش مرکزی، یخچال، ماشین لباسشویی و تلویزیون برای بشر وجود دارد، تفنن بیهودهای است. قطعا کارهای بهتر و سطح بالاتری هم هست اما این کارها دقیقا به این دلیل عالیتر و سطح بالاترند که با عوامل مادی به دست آمدنی نیستند و عزم و اراده و کار سنگین میطلبند. کسانی که با چنین رویکردی به سرمایهداری حمله میکنند بیشتر نگرش مادیگرایانه و خاماندیشانه خود را به نمایش میگذارند چون تصور میکنند فرهنگ معنوی و اخلاقی را میتوان با زور دولت و سازماندهی فعالیتهای تولیدی بنیاد گذاشت. تنها توفیقی که این عوامل مادی میتواند کسب کند این است که زمینه را برای کشف استعداد و تعالی شخصی افراد مهیا و شایستگی در کار را تشویق کند. تقصیر سرمایهداری نیست که تودهی مردم مسابقات بوکس را به اجرای آنتیگون سوفوکل، موسیقی جَز را به سمفونیهای بتهوفن و داستانهای عامهپسند و کتابهای کامیک را به شعر ترجیح میدهند. مسلما وضعیت پیشاسرمایهداری حاکم بر بخش بزرگی از جهان این چیزهای خوب را فقط در دسترس عدهای اندک قرار میداد اما سرمایهداری فرصت دستیابی به آنها را برای بسیاری از افراد فراهم کرده است.
*نقدی بر نظرات سید جواد طباطبایی - آزادی اندیشه شماره ۱۵*
نویسنده: کاظم علمداری هدف این نوشته نقد و بررسی نظریۀ کانونی سید جواد طباطبایی، یعنی اندیشۀ ایرانشهری، امتناع اندیشه و تجدد، و انحطاط تمدن است. مفهوم خودساختۀ اندیشۀ ایرانشهری طباطبایی، استنتاجی و برآمده از فرضی نامستند است. طباطبایی پایان انحطاط ایران را منوط به رفع امتناع اندیشه و تجدد میداند. به فرض رفع این مانع؛ حاصل آن چیست؟ توسعه و پیشرفتی شبیه غرب؟ طباطبایی مینویسد «گذشتۀ غرب، آیندۀ ایران است». اما جوامع غیرغربی، بدون دست یافتن به گذشته غرب (مدرنیته)، گامهای توسعه و پیشرفت را همطراز با غرب، به سرعت طی میکنند. چرا ایران باید منتظر به اصطلاح رفع امتناع اندیشه باشد؟
https://iranacademia.com/agora/text/article/published-in-ftj/ftj-15/نقدی-بر-نظرات-جواد-طباطبایی/
نویسنده: کاظم علمداری هدف این نوشته نقد و بررسی نظریۀ کانونی سید جواد طباطبایی، یعنی اندیشۀ ایرانشهری، امتناع اندیشه و تجدد، و انحطاط تمدن است. مفهوم خودساختۀ اندیشۀ ایرانشهری طباطبایی، استنتاجی و برآمده از فرضی نامستند است. طباطبایی پایان انحطاط ایران را منوط به رفع امتناع اندیشه و تجدد میداند. به فرض رفع این مانع؛ حاصل آن چیست؟ توسعه و پیشرفتی شبیه غرب؟ طباطبایی مینویسد «گذشتۀ غرب، آیندۀ ایران است». اما جوامع غیرغربی، بدون دست یافتن به گذشته غرب (مدرنیته)، گامهای توسعه و پیشرفت را همطراز با غرب، به سرعت طی میکنند. چرا ایران باید منتظر به اصطلاح رفع امتناع اندیشه باشد؟
https://iranacademia.com/agora/text/article/published-in-ftj/ftj-15/نقدی-بر-نظرات-جواد-طباطبایی/
ایران آکادمیا
نقدی بر نظرات سید جواد طباطبایی - آزادی اندیشه شماره ۱۵
نویسنده: کاظم علمداری هدف این نوشته نقد و بررسی نظریۀ کانونی سید جواد طباطبایی، یعنی اندیشۀ ایرانشهری، امتناع اندیشه و تجدد، و انحطاط تمدن است. مفهوم خودساختۀ اندیشۀ ایرانشهری طباطبایی، استنتاجی و برآمده از فرضی نامستند است. طباطبایی پایان انحطاط ایران را…
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
طنین هایکیِ کلام نسیم طالب
«چیزی که من سعی کردهام به آدمها بفهمانم (در کتاب «قوی سیاه» و در سایر نوشتهها) این است که اقتصاددانان اتوکشیدهی دانشگاهی و اساتید هاروارد خیال میکنند جهان را میفهمند. آنها از ما میخواهند بر اساس فهم آنها از جهان عمل کنیم. من اما برعکس فکر میکنم. من هر روز صبح با این تصور از خواب بیدار میشوم که نمیدانم چه اتفاقی قرار است رخ دهد. و این همان طرز فکری است که باید بر اساس آن عمل کنیم. تجربه (ارجاع به بحران مالی) به ما ثابت کرده که فهم ما از جهان بسیار ناچیز است. باید از خطاها درس گرفت و خود را در برابر آنها آبدیده کرد.»
«چیزی که من سعی کردهام به آدمها بفهمانم (در کتاب «قوی سیاه» و در سایر نوشتهها) این است که اقتصاددانان اتوکشیدهی دانشگاهی و اساتید هاروارد خیال میکنند جهان را میفهمند. آنها از ما میخواهند بر اساس فهم آنها از جهان عمل کنیم. من اما برعکس فکر میکنم. من هر روز صبح با این تصور از خواب بیدار میشوم که نمیدانم چه اتفاقی قرار است رخ دهد. و این همان طرز فکری است که باید بر اساس آن عمل کنیم. تجربه (ارجاع به بحران مالی) به ما ثابت کرده که فهم ما از جهان بسیار ناچیز است. باید از خطاها درس گرفت و خود را در برابر آنها آبدیده کرد.»
در یک روز سرد زمستانی در سال ۱۸۰۷، روبرت فولتن وارد دفتر کار شلوغش در نیویورک شد و روی کاغذی یادداشتی نوشت: “امروز، آغاز یک راه جدید است.” او همین چند روز پیش، اولین قایق بخار خود را در رودخانه هادسون به حرکت درآورده بود. مردمی که با حیرت به قایق فولتن نگاه میکردند، نمیدانستند که این اختراع بهظاهر ساده، چطور آینده آنها و اقتصاد کشور را زیر و رو خواهد کرد.
در اواسط قرن نوزدهم، سرزمین آمریکا شاهد موجی از تغییرات و تحولات عظیم بود که به انقلاب بازار یا “Market Revolution” شهرت یافت. داستان این شکوفایی با حرکتهای آرام ولی تأثیرگذار آغاز شد، زمانی که ایدههای نوآورانه با روحیه کارآفرینی مردم دست به دست هم دادند و اقتصادی پویا و جدید را شکل دادند.
این داستان با آغاز دههی ۱۸۰۰ میلادی در آمریکا شروع شد؛ جایی که روستاییان و کشاورزان به سبک زندگی جدیدی روی آوردند و به بازارهایی شهری راه پیدا کردند. در همین زمان بود که ساموئل اسلیتر، با الهام از ماشینهای نساجی بریتانیا، کارخانهی نساجی خود را در رود آیلند راهاندازی کرد و عملاً صنعت نساجی را در آمریکا به حرکت درآورد. مردم دیگر بهجای تولید محصولات خود، به خرید کالاهای آماده علاقهمند شدند، و بهتدریج کارخانههای صنعتی بهصورت پراکنده در سراسر کشور پدیدار شدند.
یکی دیگر از شخصیتهای برجسته این دوره، الی ویتنی بود. او با اختراع “ماشین پنبه پاککن” در سال ۱۷۹۳، صنعت پنبه را در جنوب آمریکا دگرگون کرد و سرعت و کارایی تولید را به طرز چشمگیری افزایش داد. پنبه در این دوران به یک کالای پرسود تبدیل شد و باعث شد که مناطق جنوبی به عنوان قطب تولید پنبه در آمریکا شناخته شوند.
در شمال، روبرت فولتن، با توسعه قایق بخار در سال ۱۸۰۷، تحولی در حمل و نقل ایجاد کرد. این اختراع جدید امکان انتقال سریعتر کالاها را در رودخانهها فراهم کرد و بهزودی خطوط کشتیرانی جدیدی در رودخانههای میسیسیپی و هادسون شکل گرفت. به کمک این قایقها، محصولات و مواد اولیه از مزارع و کارخانهها به بازارهای دوردست ارسال میشدند و اقتصاد بازار بیش از پیش رونق میگرفت.
از سوی دیگر، ایجاد خطوط ریلی در دههی ۱۸۲۰ به دست افرادی مثل چارلز کارول و پیتر کوپر، بهتدریج ارتباط بین مناطق مختلف کشور را بهبود بخشید. قطارهای باری و مسافری کالاها و افراد را با سرعتی بیشتر و هزینهای کمتر از شرق به غرب آمریکا منتقل میکردند و باعث شدند که بازارها گستردهتر شوند و شکوفایی اقتصادی بیشتری حاصل شود.
این انقلاب بازار فقط یک تغییر اقتصادی نبود؛ بلکه زندگی مردم را از ریشه دگرگون کرد و جامعه را به دنیایی تازه وارد کرد. خیابانها و شهرهای کوچک به مراکز صنعتی تبدیل شدند و بوی کارگاهها و کارخانهها همهجا پیچید. کشاورزان که قبلاً به زندگی ساده روستایی عادت داشتند، حالا به شهرها کشیده میشدند و به کارگران صنایع جدید تبدیل میشدند.
در همین دوره، روحیه کارآفرینی آمریکاییها به اوج خود رسید. افرادی با رویاهای بزرگ دست به کار شدند و صنعتها و اختراعات نو را به واقعیت تبدیل کردند. هر کارخانهای که ساخته میشد، نمادی بود از امید و آرزوی پیشرفت؛ امید به آیندهای که در آن، رفاه و راحتی دست یافتنی بود. کارآفرینان و مخترعان، از ویتنی تا فولتن، با هر گام خود به آمریکاییها نشان دادند که میتوانند سرنوشت خود را در دست بگیرند.
و اینگونه بود که با تلاطم و تحولاتی عظیم، دنیای آمریکای قرن نوزدهم رنگی تازه به خود گرفت و درخشش رویاهای بزرگتر و دنیایی مدرنتر، در میان زنجیر چرخهای ماشینها و دود کارخانهها پدیدار شد؛ دنیایی که دیگر چیزی از گذشتهاش باقی نمانده بود و در مسیر پیشرفت بیپایان، بهسوی افقی روشن میشتافت
در میانهی این انقلاب بازار، خیابانهای نیویورک و بوستون، دو شهر پرجنبوجوش آمریکا، از چهرهای سنتی به تصویری صنعتی و مدرن بدل شدند. بهطور مشخص، نیویورک که زمانی مرکز تجارت دریایی بود، با ورود کارخانهها، راهآهن و کشتیرانی بخار به یکی از پویاترین شهرهای صنعتی دنیا تبدیل شد. خیابانهای شلوغ مملو از کارگران، کارخانهداران و مغازههای کوچک و بزرگی بود که به بازارها و نیازهای جدید پاسخ میدادند. در بوستون نیز، از صنایع نساجی گرفته تا ماشینآلات، همه جا پر از صدا و هیاهوی کار بود.
در همین دوره، بر اساس آمارهای تاریخی، سطح رفاه مردم، بهویژه در شهرهای صنعتی، با افزایش درآمدها و دسترسی به کالاهای مصرفی جدید، دچار تغییر شد. بین سالهای ۱۸۲۰ تا ۱۸۵۰، درآمد متوسط در مناطق شهری آمریکا حدود ۳۰ درصد افزایش یافت. این درآمدها به طبقات متوسط و کارگر اجازه داد تا به کالاهایی چون پوشاک آماده و حتی لوازم خانگی دسترسی داشته باشند، کالاهایی که پیش از این برای عموم مردم دستنیافتنی بود.
🆓 @freemarketeconomy
در اواسط قرن نوزدهم، سرزمین آمریکا شاهد موجی از تغییرات و تحولات عظیم بود که به انقلاب بازار یا “Market Revolution” شهرت یافت. داستان این شکوفایی با حرکتهای آرام ولی تأثیرگذار آغاز شد، زمانی که ایدههای نوآورانه با روحیه کارآفرینی مردم دست به دست هم دادند و اقتصادی پویا و جدید را شکل دادند.
این داستان با آغاز دههی ۱۸۰۰ میلادی در آمریکا شروع شد؛ جایی که روستاییان و کشاورزان به سبک زندگی جدیدی روی آوردند و به بازارهایی شهری راه پیدا کردند. در همین زمان بود که ساموئل اسلیتر، با الهام از ماشینهای نساجی بریتانیا، کارخانهی نساجی خود را در رود آیلند راهاندازی کرد و عملاً صنعت نساجی را در آمریکا به حرکت درآورد. مردم دیگر بهجای تولید محصولات خود، به خرید کالاهای آماده علاقهمند شدند، و بهتدریج کارخانههای صنعتی بهصورت پراکنده در سراسر کشور پدیدار شدند.
یکی دیگر از شخصیتهای برجسته این دوره، الی ویتنی بود. او با اختراع “ماشین پنبه پاککن” در سال ۱۷۹۳، صنعت پنبه را در جنوب آمریکا دگرگون کرد و سرعت و کارایی تولید را به طرز چشمگیری افزایش داد. پنبه در این دوران به یک کالای پرسود تبدیل شد و باعث شد که مناطق جنوبی به عنوان قطب تولید پنبه در آمریکا شناخته شوند.
در شمال، روبرت فولتن، با توسعه قایق بخار در سال ۱۸۰۷، تحولی در حمل و نقل ایجاد کرد. این اختراع جدید امکان انتقال سریعتر کالاها را در رودخانهها فراهم کرد و بهزودی خطوط کشتیرانی جدیدی در رودخانههای میسیسیپی و هادسون شکل گرفت. به کمک این قایقها، محصولات و مواد اولیه از مزارع و کارخانهها به بازارهای دوردست ارسال میشدند و اقتصاد بازار بیش از پیش رونق میگرفت.
از سوی دیگر، ایجاد خطوط ریلی در دههی ۱۸۲۰ به دست افرادی مثل چارلز کارول و پیتر کوپر، بهتدریج ارتباط بین مناطق مختلف کشور را بهبود بخشید. قطارهای باری و مسافری کالاها و افراد را با سرعتی بیشتر و هزینهای کمتر از شرق به غرب آمریکا منتقل میکردند و باعث شدند که بازارها گستردهتر شوند و شکوفایی اقتصادی بیشتری حاصل شود.
این انقلاب بازار فقط یک تغییر اقتصادی نبود؛ بلکه زندگی مردم را از ریشه دگرگون کرد و جامعه را به دنیایی تازه وارد کرد. خیابانها و شهرهای کوچک به مراکز صنعتی تبدیل شدند و بوی کارگاهها و کارخانهها همهجا پیچید. کشاورزان که قبلاً به زندگی ساده روستایی عادت داشتند، حالا به شهرها کشیده میشدند و به کارگران صنایع جدید تبدیل میشدند.
در همین دوره، روحیه کارآفرینی آمریکاییها به اوج خود رسید. افرادی با رویاهای بزرگ دست به کار شدند و صنعتها و اختراعات نو را به واقعیت تبدیل کردند. هر کارخانهای که ساخته میشد، نمادی بود از امید و آرزوی پیشرفت؛ امید به آیندهای که در آن، رفاه و راحتی دست یافتنی بود. کارآفرینان و مخترعان، از ویتنی تا فولتن، با هر گام خود به آمریکاییها نشان دادند که میتوانند سرنوشت خود را در دست بگیرند.
و اینگونه بود که با تلاطم و تحولاتی عظیم، دنیای آمریکای قرن نوزدهم رنگی تازه به خود گرفت و درخشش رویاهای بزرگتر و دنیایی مدرنتر، در میان زنجیر چرخهای ماشینها و دود کارخانهها پدیدار شد؛ دنیایی که دیگر چیزی از گذشتهاش باقی نمانده بود و در مسیر پیشرفت بیپایان، بهسوی افقی روشن میشتافت
در میانهی این انقلاب بازار، خیابانهای نیویورک و بوستون، دو شهر پرجنبوجوش آمریکا، از چهرهای سنتی به تصویری صنعتی و مدرن بدل شدند. بهطور مشخص، نیویورک که زمانی مرکز تجارت دریایی بود، با ورود کارخانهها، راهآهن و کشتیرانی بخار به یکی از پویاترین شهرهای صنعتی دنیا تبدیل شد. خیابانهای شلوغ مملو از کارگران، کارخانهداران و مغازههای کوچک و بزرگی بود که به بازارها و نیازهای جدید پاسخ میدادند. در بوستون نیز، از صنایع نساجی گرفته تا ماشینآلات، همه جا پر از صدا و هیاهوی کار بود.
در همین دوره، بر اساس آمارهای تاریخی، سطح رفاه مردم، بهویژه در شهرهای صنعتی، با افزایش درآمدها و دسترسی به کالاهای مصرفی جدید، دچار تغییر شد. بین سالهای ۱۸۲۰ تا ۱۸۵۰، درآمد متوسط در مناطق شهری آمریکا حدود ۳۰ درصد افزایش یافت. این درآمدها به طبقات متوسط و کارگر اجازه داد تا به کالاهایی چون پوشاک آماده و حتی لوازم خانگی دسترسی داشته باشند، کالاهایی که پیش از این برای عموم مردم دستنیافتنی بود.
🆓 @freemarketeconomy
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«همان طور که قبلا گفتیم همیشه باید حواسمان باشد که دولت چقدر دارد خرج میکند. چون مالیات واقعی همین مخارج دولت است. همهی بودجهها بالانساند. ما چیزی به نام ناترازی بودجه (کسری بودجه) نداریم. هزینهی ناترازی بودجه را شما پرداخت میکنید. اگر مستقیما در قالب مالیات از شما نگیرند آن را غیرمستقیم از طریق تورم یا اوراق قرضه جبران میکنند. چیزی که ما باید حواسمان به آن باشد این است که دولت بودجه را کجا خرج میکند. در واقع، مشکل اصلی این است که چگونه مخارج دولت را محدود کنیم.»
@freemarketeconomy
@freemarketeconomy
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
این حکمت لیبرالی مرتضی مردیها گوهر کمیابی است. باید آن را با نظر و عمل اقتصاددانان بهاصطلاح لیبرال مقایسه کرد تا ارزش آن را دریافت، آن دسته از اقتصاددانانی که دلخوش بودند با خصوصیسازی اموال شرکتهای دولتی و یا بعدا طرح موضوع آزادسازی میتوان از شر تمامیتخواهی جمهوری اسلامی آزاد شد و نوعی اقتصاد لیبرال را محقق کرد. همکاری مستمر و همچنان برقرار این اقتصاددانان با جمهوری اسلامی و حتی دعوت به مشارکت در انتخابات اخیرشان بیش از هر چیز سادهانگاری تفکر اقتصاددانان معروف به لیبرال (و چه بسا نظریهی اقتصادی آنها) را برملا کرد و مهمتر اینکه برای اندیشهی آزادی بدنامی به بار آورد.
در واقع، طرح موضوع خصوصیسازی طی سالهای گذشته و دل خوش کردن به آرمان آزادسازی در سالهای اخیر و خوشبینی در تحقق احتمالی آن تحت چنین رژیمی را بیشتر باید نتیجهی نوعی سادهانگاری دانست که به نظر میآید ریشه در نظام صوری حاکم بر اقتصاد نظری نیز دارد از این حیث که با توهم سروری بر علم اجتماعی از دیگر شعبههای دانش به دور افتاده و درکی خام و کودکانه از دستگاه دولت برای خود ترسیم کرده است.
@freemarketeconomy
در واقع، طرح موضوع خصوصیسازی طی سالهای گذشته و دل خوش کردن به آرمان آزادسازی در سالهای اخیر و خوشبینی در تحقق احتمالی آن تحت چنین رژیمی را بیشتر باید نتیجهی نوعی سادهانگاری دانست که به نظر میآید ریشه در نظام صوری حاکم بر اقتصاد نظری نیز دارد از این حیث که با توهم سروری بر علم اجتماعی از دیگر شعبههای دانش به دور افتاده و درکی خام و کودکانه از دستگاه دولت برای خود ترسیم کرده است.
@freemarketeconomy
Forwarded from نکات کاربردی و مهم کارشناسی
👈👈 8سیاست که مانع رشد اقتصاد ایران شد
✍️ دکتر مسعود نیلی
✳️ رشد اقتصادی سالانه ایران از سال ۱۳۶۰ تا الان به طور متوسط حدود ۳٫۱٪ و تولید ناخالص سرانه حدود ۲٪ میشود. تورم مزمن بالا، بیکاری، فقر، توزیع نابرابر درآمد و مشکلات محیط زیستی در این کارنامه قرار گرفتهاند. در واقع میتوان گفت فارغ از نوسانات کوتاهمدت، عملکرد بلندمدت راضیکننده نیست. عملکرد بلندمدت را اصولاً سیاستهای بلندمدت میسازند، نه منابع طبیعی یا شوکهای مقطعی یا موضوعات دیگر. در اقتصاد ایران هم سیاستهای بلندمدتی مقصر اصلی هستند که از هویت نظام حکمرانی نشأت میگیرند. این هشت سیاست عبارتند از:
1️⃣ درگیری با تنشهای خارجی است که طی دهههای گذشته تبدیل شده به جزء پایداری از زندگی اقتصادی و سیاسی ایرانیان.
2️⃣ کسری بودجه مزمن و پایدار دولت بوده که از دهه چهل برقرار بوده. این کسری بودجه هم با روش اشتباه پولی کردن کسری بودجه تأمین میشود.
3️⃣ تعیین دستوری نرخ بهره بانکی (معمولاً پایینتر از تورم) که از برداشت اشتباه سیاستگذاران از اقتصاد اسلامی تأثیر گرفته.
4️⃣ نظام ارزی چند نرخی است. در واقع در ۴۵ سال اخیر، در ۳۵ سال نظام چندنرخی ارز برقرار بوده و اکثر سالهای نظام تکنرخی هم صرفاً تحت تأثیر وفور ارز نفتی در دست دولت بوده است.
5️⃣ قیمتگذاری دستوری دولت. در ایران اگر دولتی دست به قیمتگذاری قاطعانه نزند، بیعرضه تلقی میشود و این نگاه اشتباه وجود دارد که دولت برای مقابله با افزایش قیمتها باید به مقابله با کسبه «متخلف» و قیمتها بپردازد.
6️⃣ نظام تعرفهای خاص اقتصاد ایران. در واقع واردات کالا به ایران با تعرفههای بالا و بسیار پیچیده همراه است. علاوه بر این، موانع غیرتعرفهای هم زیاد است (مثل ممنوعیت کلی واردات لوازم خانگی).
7️⃣ عرضه ارزان قیمت انرژی که جزو خاصیت حکمرانی اقتصادی ایران این بوده و هست.
8️⃣ نظام بنگاهداری عظیم غیرخصوصی و غیررقابتی در ایران است. غیر از بخش خصوصی، انواع مالکیتهای حاکمیتی، بخش عمومی، بخش نظامی و بخش دولتی وجود دارند.
چرا این سیاست ها با آنکه غلط هستند دوام می آورند؟
نشان پایدار و بلندمدت بودن این موارد این است که سیاستهای اصلاحی گاه به گاه در این موارد نتوانسته آنها را به کلی از اقتصاد ایران حذف کند. مثلاً اصلاحاتی مانند حذف موانع غیرتعرفهای تجارت یا اصلاح قیمت حاملهای انرژی مدنظر بوده، اما این اقدامات کوتاهمدت نتوانسته به موفقیت برسد. این موارد نشاندهنده ریشه داری این هشت سیاست و گره خوردن آنها به ماهیت نظام حکمرانی کشور است.
سیاستهای مخرب هشتگانه از چه طریقی به نظام حکمرانی ما راه پیدا کرد؟
ریشه برخی از این سیاستها، به باورهای ایدئولوژیک ابتدای انقلاب برمی گردد. برای نمونه، فهم سیاستگذاران اولیه از شعار استقلال، تقابل با غرب بوده. این موضوع باعث شده دولت به نقش مسلط در روابط خارجه اقتصاد و «خودکفایی» به عنوان شعاری راهبردی تبدیل شود.
شعار عدالت هم تحت تأثیر یک برداشت خاص قرار داشته که از دهه چهل از مارکسیسم تأثیر پذیرفته؛ این نگاه عدالت را عرضه ارزان کالا و خدمات به مردم میداند. بنابراین در تعیین نقش دولت، حرف از تأمین کالای عمومی نبوده بلکه عملاً دولت ورود خود به تأمین کالاهای خصوصی (که از آن به عنوان «سفره مردم» یاد میشود») را مسلم میدانسته. این باور عملاً سازوکار بازار را ضد ارزشهای انقلاب فرض میکرده. این وضعیت باعث شده دولت مالکیت واحدهای تولیدی را برعهده بگیرد و منابع طبیعی و مالی و انرژی را ارزان عرضه کند. [ریشه های دیگر هم وجود دارد]
☑️هشت سیاست غلط چگونه به هم پاس می دهند؟
[این هشت سیاست تبعات جدی دارند. به عنوان نمونه به هم افزایی سه سیاست اول می پردازیم] وقتی همزمان تنش در روابط خارجی و کسری بودجه دولت وجود دارد و نظام بانکی هم به دلیل نرخ بهره دستوری دچار ناترازی است، عوامل دوم و سوم باعث رشد نقدینگی میشود و عامل اول منجر به افزایش هزینه مبادله با خارج و در نتیجه فشار به بازار ارز میشود. همزمانی اینها با تحت فشار قرار گرفتن منابع ارزی کشور باعث میشود نقدینگی به سمت بازار ارز حرکت کند و باعث افزایش نرخ شود. چون سیاستگذار نمیخواهد به عامل تنش خارجی دست بزند، به تعیین نرخهای اداری متفاوت با نرخ بازار دست میزند و واردات انواع کالاها را به نرخهای متفاوت ارز گره میزند. در این زمان، استمرار کسری بودجه و تنشهای خارجی باعث افزایش فاصله نرخ ارز بازار و نرخ اداری میشود و به انوع فساد دامن میزند.
ترکیب این هشت سیاست منجر به فساد ارزی، قاچاق کالا، تضعیف تجارت خارجی، بی عدالتی، بحران آب و برق و گاز و ... می شود. (تلخیص و بازنویسی از سخنرانی دکتر نیلی). اقتصاد ایران گروگان این هشت سیاست است.
#مدیریت_روش_حل_مساله
http://T.me/eatlaatekarshnaci
✍️ دکتر مسعود نیلی
✳️ رشد اقتصادی سالانه ایران از سال ۱۳۶۰ تا الان به طور متوسط حدود ۳٫۱٪ و تولید ناخالص سرانه حدود ۲٪ میشود. تورم مزمن بالا، بیکاری، فقر، توزیع نابرابر درآمد و مشکلات محیط زیستی در این کارنامه قرار گرفتهاند. در واقع میتوان گفت فارغ از نوسانات کوتاهمدت، عملکرد بلندمدت راضیکننده نیست. عملکرد بلندمدت را اصولاً سیاستهای بلندمدت میسازند، نه منابع طبیعی یا شوکهای مقطعی یا موضوعات دیگر. در اقتصاد ایران هم سیاستهای بلندمدتی مقصر اصلی هستند که از هویت نظام حکمرانی نشأت میگیرند. این هشت سیاست عبارتند از:
1️⃣ درگیری با تنشهای خارجی است که طی دهههای گذشته تبدیل شده به جزء پایداری از زندگی اقتصادی و سیاسی ایرانیان.
2️⃣ کسری بودجه مزمن و پایدار دولت بوده که از دهه چهل برقرار بوده. این کسری بودجه هم با روش اشتباه پولی کردن کسری بودجه تأمین میشود.
3️⃣ تعیین دستوری نرخ بهره بانکی (معمولاً پایینتر از تورم) که از برداشت اشتباه سیاستگذاران از اقتصاد اسلامی تأثیر گرفته.
4️⃣ نظام ارزی چند نرخی است. در واقع در ۴۵ سال اخیر، در ۳۵ سال نظام چندنرخی ارز برقرار بوده و اکثر سالهای نظام تکنرخی هم صرفاً تحت تأثیر وفور ارز نفتی در دست دولت بوده است.
5️⃣ قیمتگذاری دستوری دولت. در ایران اگر دولتی دست به قیمتگذاری قاطعانه نزند، بیعرضه تلقی میشود و این نگاه اشتباه وجود دارد که دولت برای مقابله با افزایش قیمتها باید به مقابله با کسبه «متخلف» و قیمتها بپردازد.
6️⃣ نظام تعرفهای خاص اقتصاد ایران. در واقع واردات کالا به ایران با تعرفههای بالا و بسیار پیچیده همراه است. علاوه بر این، موانع غیرتعرفهای هم زیاد است (مثل ممنوعیت کلی واردات لوازم خانگی).
7️⃣ عرضه ارزان قیمت انرژی که جزو خاصیت حکمرانی اقتصادی ایران این بوده و هست.
8️⃣ نظام بنگاهداری عظیم غیرخصوصی و غیررقابتی در ایران است. غیر از بخش خصوصی، انواع مالکیتهای حاکمیتی، بخش عمومی، بخش نظامی و بخش دولتی وجود دارند.
چرا این سیاست ها با آنکه غلط هستند دوام می آورند؟
نشان پایدار و بلندمدت بودن این موارد این است که سیاستهای اصلاحی گاه به گاه در این موارد نتوانسته آنها را به کلی از اقتصاد ایران حذف کند. مثلاً اصلاحاتی مانند حذف موانع غیرتعرفهای تجارت یا اصلاح قیمت حاملهای انرژی مدنظر بوده، اما این اقدامات کوتاهمدت نتوانسته به موفقیت برسد. این موارد نشاندهنده ریشه داری این هشت سیاست و گره خوردن آنها به ماهیت نظام حکمرانی کشور است.
سیاستهای مخرب هشتگانه از چه طریقی به نظام حکمرانی ما راه پیدا کرد؟
ریشه برخی از این سیاستها، به باورهای ایدئولوژیک ابتدای انقلاب برمی گردد. برای نمونه، فهم سیاستگذاران اولیه از شعار استقلال، تقابل با غرب بوده. این موضوع باعث شده دولت به نقش مسلط در روابط خارجه اقتصاد و «خودکفایی» به عنوان شعاری راهبردی تبدیل شود.
شعار عدالت هم تحت تأثیر یک برداشت خاص قرار داشته که از دهه چهل از مارکسیسم تأثیر پذیرفته؛ این نگاه عدالت را عرضه ارزان کالا و خدمات به مردم میداند. بنابراین در تعیین نقش دولت، حرف از تأمین کالای عمومی نبوده بلکه عملاً دولت ورود خود به تأمین کالاهای خصوصی (که از آن به عنوان «سفره مردم» یاد میشود») را مسلم میدانسته. این باور عملاً سازوکار بازار را ضد ارزشهای انقلاب فرض میکرده. این وضعیت باعث شده دولت مالکیت واحدهای تولیدی را برعهده بگیرد و منابع طبیعی و مالی و انرژی را ارزان عرضه کند. [ریشه های دیگر هم وجود دارد]
☑️هشت سیاست غلط چگونه به هم پاس می دهند؟
[این هشت سیاست تبعات جدی دارند. به عنوان نمونه به هم افزایی سه سیاست اول می پردازیم] وقتی همزمان تنش در روابط خارجی و کسری بودجه دولت وجود دارد و نظام بانکی هم به دلیل نرخ بهره دستوری دچار ناترازی است، عوامل دوم و سوم باعث رشد نقدینگی میشود و عامل اول منجر به افزایش هزینه مبادله با خارج و در نتیجه فشار به بازار ارز میشود. همزمانی اینها با تحت فشار قرار گرفتن منابع ارزی کشور باعث میشود نقدینگی به سمت بازار ارز حرکت کند و باعث افزایش نرخ شود. چون سیاستگذار نمیخواهد به عامل تنش خارجی دست بزند، به تعیین نرخهای اداری متفاوت با نرخ بازار دست میزند و واردات انواع کالاها را به نرخهای متفاوت ارز گره میزند. در این زمان، استمرار کسری بودجه و تنشهای خارجی باعث افزایش فاصله نرخ ارز بازار و نرخ اداری میشود و به انوع فساد دامن میزند.
ترکیب این هشت سیاست منجر به فساد ارزی، قاچاق کالا، تضعیف تجارت خارجی، بی عدالتی، بحران آب و برق و گاز و ... می شود. (تلخیص و بازنویسی از سخنرانی دکتر نیلی). اقتصاد ایران گروگان این هشت سیاست است.
#مدیریت_روش_حل_مساله
http://T.me/eatlaatekarshnaci
Telegram
نکات کاربردی و مهم کارشناسی
هدف ازایجاد این کانال ؛ ارائه نکات کاربردی ومهم کارشناسی و ارائه اصول . مبانی و معیارهای کارشناسی _ رشته راه وساختمان می باشداین کانال به هیچ گروه و سازمان کارشناسان رسمی دادگستری کشور وابستگی ندارد.تاریخ تأسیس مهرماه/1395
مدیرکانال :خزاعی09123134397
مدیرکانال :خزاعی09123134397
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
۷ نوامبر روز یادبود قربانیان کمونیسم
حدود ۱۰۰ میلیون نفر طی قرن بیستم تحت رژیمهای کمونیستی جان خود را از دست دادند.
برای مطالعهی بیشتر اینجا را کلیک کنید.
حدود ۱۰۰ میلیون نفر طی قرن بیستم تحت رژیمهای کمونیستی جان خود را از دست دادند.
برای مطالعهی بیشتر اینجا را کلیک کنید.
کتاب «وقتی عقل به تعطیلات میرود» شرحی است از شیوهی مواجههی فیلسوفان سنت تحلیلی با سیاست. قبلا پارههایی از کتاب را در مورد نویرات و ویتگنشتاین ترجمه کردیم.
جالب است که قصهی هایدگر و حزب نازی را بسیاری میدانند اما از دلسپردگی کارنپ به کمونیسم، از همکاری نویرات با رژیم شوروی، از شیفتگی آینشتاین و ویتگنشتاین به لنین، از لاکاتوش و همکاری او با حزب کمونیسم در مجارستان، از همدستی شمار کثیری از فیلسوفان تحلیلی برای بایکوت فیلسوفان «مرتجع» و از نفوذ ایدئولوژیک آنها در انتشار مقاله در دانشنامهی فلسفی استنفورد تقریبا چیز زیادی نمیدانیم. این کتاب دریچهای است باریک به این بخش از تاریخ ناگفته اما تباه روشنفکری قرن بیستم.
@freemarketeconomy
جالب است که قصهی هایدگر و حزب نازی را بسیاری میدانند اما از دلسپردگی کارنپ به کمونیسم، از همکاری نویرات با رژیم شوروی، از شیفتگی آینشتاین و ویتگنشتاین به لنین، از لاکاتوش و همکاری او با حزب کمونیسم در مجارستان، از همدستی شمار کثیری از فیلسوفان تحلیلی برای بایکوت فیلسوفان «مرتجع» و از نفوذ ایدئولوژیک آنها در انتشار مقاله در دانشنامهی فلسفی استنفورد تقریبا چیز زیادی نمیدانیم. این کتاب دریچهای است باریک به این بخش از تاریخ ناگفته اما تباه روشنفکری قرن بیستم.
@freemarketeconomy
«برای یک انسان معمولی، تاریخ تمام مشکلات به جنگ جهانی دوم بازمیگردد، برای یک فرد آگاهتر به جنگ جهانی اول، اما برای یک مورخ واقعی به انقلاب فرانسه.»
اریک فون کونِلت لِدین
پالیمث (همهچیزدان) اتریشی.
کونِلت لدین به ۱۲ زبان کتاب میخواند و به ۸ زبان صحبت میکرد. در سن ۱۶ سالگی از وین برای روزنامهی Spectator در لندن گزارشگری کرد، در دانشگاه وین حقوق و تاریخ اروپای شرقی خواند، در دانشگاه بوداپست به مطالعهی اقتصاد پرداخت، دکترای خود را در بوداپست در علوم سیاسی گرفت، سپس در وین تئولوژی خواند، و در دپارتمانهای متعددی در ایالات متحده به تدریس تاریخ پرداخت. به گفتهی خودش از تخصص در یک موضوع و جهل در موضوعات دیگر «وحشت» داشت. فرهیختگی او را میتوان نمونهای عالی از تربیت لیبرال در معنی لئو اشتراوسی دانست. ترجمهی فارسی چند سطر ابتدایی مقالهی او دربارهی مارکس با عنوان «پرترهای از یک انسان اهریمنی: کارل مارکس» را اینجا بخوانید.
کونلت لدین کتابی با عنوان «چپگرایی از دوساد و مارکس تا هیتلر و مارکوزه» دارد. شرح کوتاهی که او بر زندگی فکری فون میزس نوشته را هم اینجا میتوان دید.
اریک فون کونِلت لِدین
پالیمث (همهچیزدان) اتریشی.
کونِلت لدین به ۱۲ زبان کتاب میخواند و به ۸ زبان صحبت میکرد. در سن ۱۶ سالگی از وین برای روزنامهی Spectator در لندن گزارشگری کرد، در دانشگاه وین حقوق و تاریخ اروپای شرقی خواند، در دانشگاه بوداپست به مطالعهی اقتصاد پرداخت، دکترای خود را در بوداپست در علوم سیاسی گرفت، سپس در وین تئولوژی خواند، و در دپارتمانهای متعددی در ایالات متحده به تدریس تاریخ پرداخت. به گفتهی خودش از تخصص در یک موضوع و جهل در موضوعات دیگر «وحشت» داشت. فرهیختگی او را میتوان نمونهای عالی از تربیت لیبرال در معنی لئو اشتراوسی دانست. ترجمهی فارسی چند سطر ابتدایی مقالهی او دربارهی مارکس با عنوان «پرترهای از یک انسان اهریمنی: کارل مارکس» را اینجا بخوانید.
کونلت لدین کتابی با عنوان «چپگرایی از دوساد و مارکس تا هیتلر و مارکوزه» دارد. شرح کوتاهی که او بر زندگی فکری فون میزس نوشته را هم اینجا میتوان دید.
بردگان اقتصاددانی متوفا و انبان جادویی شاهسلیمان
روزنامهی دنیای اقتصاد مطلبی منتشر کرده با عنوان «ضرورت توسعه صنعت نساجی» که در آن نویسندهی مطلب بهاصطلاح سه دلیل آورده که چرا دولت باید توسعهی صنعت نساجی را در اولویت قرار دهد و بدین طریق به اشتغال و تولید بیفزاید.
در نظر نویسنده، یکی از مزایای توسعه صنعت نساجی تحریک توامان تولید در صنایع و بخشهای متعدد از جمله بخش کشاورزی و دامپروری، بخش خدمات، پتروشیمی، ماشینسازی و صنایع کارخانهای به عنوان صنایع درگیر و مرتبط با صنعت نساجی است. در همین راستا، از ChatGPT خواستیم برای نمونه تعداد صنایع درگیر در جایی مانند خودروسازی را برای ما جستجو کند تا ببینیم کدام صنعت از این حیث مستعدتر است. و ایشان هم ۸ صنعت که در فرآیند تولید خودرو نقش دارند را ردیف کرد: صنایع معدنی و مواد خام (فولاد، آلومینیوم، پلاستیک و پتروشیمی و شیشه)، الکترونیک و تراشه و نیمههادیها، صنعت نساجی (پارچه برای داخل خودرو)، شیمیاییها (رنگ و چسب)، باتری و قطعات الکتریکی، ماشینالات و ابزار (برای مونتاژ و جوشکاری …) و صنعت نرمافزار و IT.
چنانکه میبینیم اگر تعدد بخشها و صنایعِ درگیر را ملاک قرار دهیم به جای صنعت نساجی باید به فکر گسترش صنعت خودروسازی باشیم که صنایع بیشتری از جمله خود صنعت نساجی را درگیر تولید میکند و بدین ترتیب در کنار سایر شرکتهای خودرویی و رونق اشتغال و تولید، میتوان یک برند آبرومند ملی دیگر هم به برندهای سابق اضافه کرد.
دلیل دیگری که نویسنده برای توسعه صنعت نساجی آورده این است که این صنعت از مزیت کاربر بودن برخوردار است. ایشان البته به ما نمیگوید که اگر کاربر بودن مزیت است چرا به فکر توسعهی بخش کشاورزی یا بخش ساختمان نباشیم. آیا وزن و اتکای نسبی به نیروی کار در صنعت ساختمان بیشتر نیست؟ از قضا بخش ساختمان صنایع متعدد دیگری (جواب سرانگشتی چتجیپیت از ۱۴ بخش و صنعت حکایت میکند) را هم به تحریک و تولید وا میدارد و بر اساس دو ملاک مذکور بر صنعت نساجی اولویت دارد. حتی میتوان دنبالهی بیگپروژههایی مانند مسکن مهر را گرفت و با نیروی کار ارزان برای تک تک ایرانیان خانههایی بزرگ و ارزانقیمت ساخت. حتی میتوان طرح هر ایرانی یک ویلا در سواحل دریای کاسپین را پیاده کرد.
نکتهی جالب دیگر این است که ایشان سقوط دستمزدها را به عنوان یک مزیت برای توسعه صنعت نساجی در نظر گرفته است. نویسنده حتی از خودش این سوال را نپرسیده که اگر با صرفِ دستمزد پایین میشد تولید را زیاد کرد کوبا با کمترین دستمزد باید وضع بهتری میداشت و کارش به این فلاکت نمیکشید. یا مثلا هند با آن حجم عظیم نیروی کار ارزان بایستی گلستان عالم میشد.
در دروس اولیهی اقتصاد به دانشجو یاد میدهند (مدل رشد سولو) که رشد قابل اتکا و دیرپا از مجرای انباشت سرمایه و اثرمندی نیروی کار یا همان بهرهوری میگذرد نه بالا و پایین کردن دستمزد. اما همزمان در اقتصاد آن ایدهی کینز را هم به صورتهای مختلف به اهالی مکتب و مدرسه میخورانند که میگفت اگر دولت بطریهای (پاتیلهای) کهنه و به درد نخور را با اسکناس پُر و آنها را در عمق معادن متروکهی زغالسنگ در زیر انبوه زبالههای شهری دفن میکرد و از بخش خصوصی میخواست تا طبق اصول بازار آزاد اسکناسهای دفنشده را استخراج کنند درآمد جامعه و ثروت افراد بیشتر از آنچه واقعا هست میشد. به عبارت دیگر، تئوری تولید به مثابهی تئوری خرج؛ دست در انبان جادویی شاهسلیمان.
در چنین دوگانهای، به نظر میآید مستمع خودش هم میبایست بهرهای از کامن سنس و عقل سلیم داشته باشد تا از هیأت بردهی اقتصاددانی متوفا (اصطلاح معروف خودِ لرد کینز) به در آید.
@freemarketeconomy
روزنامهی دنیای اقتصاد مطلبی منتشر کرده با عنوان «ضرورت توسعه صنعت نساجی» که در آن نویسندهی مطلب بهاصطلاح سه دلیل آورده که چرا دولت باید توسعهی صنعت نساجی را در اولویت قرار دهد و بدین طریق به اشتغال و تولید بیفزاید.
در نظر نویسنده، یکی از مزایای توسعه صنعت نساجی تحریک توامان تولید در صنایع و بخشهای متعدد از جمله بخش کشاورزی و دامپروری، بخش خدمات، پتروشیمی، ماشینسازی و صنایع کارخانهای به عنوان صنایع درگیر و مرتبط با صنعت نساجی است. در همین راستا، از ChatGPT خواستیم برای نمونه تعداد صنایع درگیر در جایی مانند خودروسازی را برای ما جستجو کند تا ببینیم کدام صنعت از این حیث مستعدتر است. و ایشان هم ۸ صنعت که در فرآیند تولید خودرو نقش دارند را ردیف کرد: صنایع معدنی و مواد خام (فولاد، آلومینیوم، پلاستیک و پتروشیمی و شیشه)، الکترونیک و تراشه و نیمههادیها، صنعت نساجی (پارچه برای داخل خودرو)، شیمیاییها (رنگ و چسب)، باتری و قطعات الکتریکی، ماشینالات و ابزار (برای مونتاژ و جوشکاری …) و صنعت نرمافزار و IT.
چنانکه میبینیم اگر تعدد بخشها و صنایعِ درگیر را ملاک قرار دهیم به جای صنعت نساجی باید به فکر گسترش صنعت خودروسازی باشیم که صنایع بیشتری از جمله خود صنعت نساجی را درگیر تولید میکند و بدین ترتیب در کنار سایر شرکتهای خودرویی و رونق اشتغال و تولید، میتوان یک برند آبرومند ملی دیگر هم به برندهای سابق اضافه کرد.
دلیل دیگری که نویسنده برای توسعه صنعت نساجی آورده این است که این صنعت از مزیت کاربر بودن برخوردار است. ایشان البته به ما نمیگوید که اگر کاربر بودن مزیت است چرا به فکر توسعهی بخش کشاورزی یا بخش ساختمان نباشیم. آیا وزن و اتکای نسبی به نیروی کار در صنعت ساختمان بیشتر نیست؟ از قضا بخش ساختمان صنایع متعدد دیگری (جواب سرانگشتی چتجیپیت از ۱۴ بخش و صنعت حکایت میکند) را هم به تحریک و تولید وا میدارد و بر اساس دو ملاک مذکور بر صنعت نساجی اولویت دارد. حتی میتوان دنبالهی بیگپروژههایی مانند مسکن مهر را گرفت و با نیروی کار ارزان برای تک تک ایرانیان خانههایی بزرگ و ارزانقیمت ساخت. حتی میتوان طرح هر ایرانی یک ویلا در سواحل دریای کاسپین را پیاده کرد.
نکتهی جالب دیگر این است که ایشان سقوط دستمزدها را به عنوان یک مزیت برای توسعه صنعت نساجی در نظر گرفته است. نویسنده حتی از خودش این سوال را نپرسیده که اگر با صرفِ دستمزد پایین میشد تولید را زیاد کرد کوبا با کمترین دستمزد باید وضع بهتری میداشت و کارش به این فلاکت نمیکشید. یا مثلا هند با آن حجم عظیم نیروی کار ارزان بایستی گلستان عالم میشد.
در دروس اولیهی اقتصاد به دانشجو یاد میدهند (مدل رشد سولو) که رشد قابل اتکا و دیرپا از مجرای انباشت سرمایه و اثرمندی نیروی کار یا همان بهرهوری میگذرد نه بالا و پایین کردن دستمزد. اما همزمان در اقتصاد آن ایدهی کینز را هم به صورتهای مختلف به اهالی مکتب و مدرسه میخورانند که میگفت اگر دولت بطریهای (پاتیلهای) کهنه و به درد نخور را با اسکناس پُر و آنها را در عمق معادن متروکهی زغالسنگ در زیر انبوه زبالههای شهری دفن میکرد و از بخش خصوصی میخواست تا طبق اصول بازار آزاد اسکناسهای دفنشده را استخراج کنند درآمد جامعه و ثروت افراد بیشتر از آنچه واقعا هست میشد. به عبارت دیگر، تئوری تولید به مثابهی تئوری خرج؛ دست در انبان جادویی شاهسلیمان.
در چنین دوگانهای، به نظر میآید مستمع خودش هم میبایست بهرهای از کامن سنس و عقل سلیم داشته باشد تا از هیأت بردهی اقتصاددانی متوفا (اصطلاح معروف خودِ لرد کینز) به در آید.
@freemarketeconomy
روزنامه دنیای اقتصاد
ضرورت توسعه صنعت فراموش شده
بهمنظور پاسخ به این سوال که «چرا توسعه صنعت نساجی برای اقتصاد ایران ضرورت دارد؟» ابتدا باید برخی از ویژگیهای مهم صنعت نساجی (و پوشاک) را مرور کنیم. نساجی و پوشاک از معدود صنایعی هستند که میتوانند بخشهای مختلف اقتصاد (کشاورزی، صنعت و خدمات) و همچنین…