سیگاری آتش زدم و یکهو غم بزرگی توی سینهام چنگ انداخت!
مثل سیگاری که ذره ذره تمام میشود یا آدم را تمام میکند.
#عباس_معروفی
✦ @foroogh_shamloo ✦
مثل سیگاری که ذره ذره تمام میشود یا آدم را تمام میکند.
#عباس_معروفی
✦ @foroogh_shamloo ✦
دوستت دارم" را
در دستانم میچرخانم
از این دست به آن دست.
پس چرا
هر وقت میخواهم
به دستت بدهم نیستی؟
چرا اینجا نیستی
تا "دوستت دارم" را
از جنس خاک کنم،
از جنس تنم،
و با بوسه بپوشانمش بر تنت؟
بگذار "دوستت دارم" را
از جنس نگاه کنم
از جنس چشمانم
و تا صبح به نفسهای تو بدوزم...
#عباس_معروفی
✦ @foroogh_shamloo ✦
در دستانم میچرخانم
از این دست به آن دست.
پس چرا
هر وقت میخواهم
به دستت بدهم نیستی؟
چرا اینجا نیستی
تا "دوستت دارم" را
از جنس خاک کنم،
از جنس تنم،
و با بوسه بپوشانمش بر تنت؟
بگذار "دوستت دارم" را
از جنس نگاه کنم
از جنس چشمانم
و تا صبح به نفسهای تو بدوزم...
#عباس_معروفی
✦ @foroogh_shamloo ✦
مگر كه بوديد
كه صبر عالم
بخشايش گناهتان را تعهد كرده باشد؟
مگر كه عشق میبخشايد؟
مگر كه بخشايش آرامتان میكند؟
چگونه آرام میيابيد
كه چاه ذهنتان را
در راه كودكانتان
پوشيدهايد؟
هنوز اول اين ماجراست
ستيزههايی كآغاز
شدهست
درون دوزخ نيز
رهايشان نتواند كرد.
#محمد_مختاری
✦ @foroogh_shamloo ✦
كه صبر عالم
بخشايش گناهتان را تعهد كرده باشد؟
مگر كه عشق میبخشايد؟
مگر كه بخشايش آرامتان میكند؟
چگونه آرام میيابيد
كه چاه ذهنتان را
در راه كودكانتان
پوشيدهايد؟
هنوز اول اين ماجراست
ستيزههايی كآغاز
شدهست
درون دوزخ نيز
رهايشان نتواند كرد.
#محمد_مختاری
✦ @foroogh_shamloo ✦
چایت را بنوش و نگران فردا نباش
از گندم زار من و تو مشتی کاه می ماند
برای بادها . . . !
#نیما_یوشیج
✦ @foroogh_shamloo ✦
از گندم زار من و تو مشتی کاه می ماند
برای بادها . . . !
#نیما_یوشیج
✦ @foroogh_shamloo ✦
تنهایی ها عمیقاند
عمیق مثل صورت مردگان
حلزون ها چقدر تنهایند
به جز آشیانهی خود همراهی ندارند
تنهایی ها عمیق اند، آشیانهی کوچکم!
و تو در خاموشی هایم می درخشی
در آتش و روشنی می درخشی
و من آن قدر دوستت دارم
که فراموش می کنم
زندگی با بلعیدن زندگان است تنها که ادامه دارد
#شمس_لنگرودی
✦ @foroogh_shamloo ✦
عمیق مثل صورت مردگان
حلزون ها چقدر تنهایند
به جز آشیانهی خود همراهی ندارند
تنهایی ها عمیق اند، آشیانهی کوچکم!
و تو در خاموشی هایم می درخشی
در آتش و روشنی می درخشی
و من آن قدر دوستت دارم
که فراموش می کنم
زندگی با بلعیدن زندگان است تنها که ادامه دارد
#شمس_لنگرودی
✦ @foroogh_shamloo ✦
از یاد نبر که از یاد نبردمت !
از یاد نبر که تمام این سالها ،
با هر زنگِ نا به هنگام تلفن ،
از جا پریدم ، گوشی را برداشتم
و به جا صدای تو ،
صدای همسایه ای ،
دوستی ، دشمنی را شنیدم !
از یاد نبر که همیشه ،
بعد از شنیدن
آهنگ "جان مریم"
در اتاق من باران بارید !
از یاد نبر که - با تمام این احوال -
همیشه اشتیاق تکرار ترانه ها با من بود
همیشه این من بودم
که برای پرسشی ساده
پا پیش می گذاشتم !
همیشه حنجره من
هواخواه خواندن آواز آرزوها بود !
همیشه این چشم بی قرار ...
یک نفر صدای آن ضبط لاکردار را کم کند !
#یغما_گلرویی
✦ @foroogh_shamloo ✦
از یاد نبر که تمام این سالها ،
با هر زنگِ نا به هنگام تلفن ،
از جا پریدم ، گوشی را برداشتم
و به جا صدای تو ،
صدای همسایه ای ،
دوستی ، دشمنی را شنیدم !
از یاد نبر که همیشه ،
بعد از شنیدن
آهنگ "جان مریم"
در اتاق من باران بارید !
از یاد نبر که - با تمام این احوال -
همیشه اشتیاق تکرار ترانه ها با من بود
همیشه این من بودم
که برای پرسشی ساده
پا پیش می گذاشتم !
همیشه حنجره من
هواخواه خواندن آواز آرزوها بود !
همیشه این چشم بی قرار ...
یک نفر صدای آن ضبط لاکردار را کم کند !
#یغما_گلرویی
✦ @foroogh_shamloo ✦
آیدای خودم، آیدای احمد.
شریک سرنوشت و رفیق راه من!
به خانهی عشقت خوش آمدی! قدمت روی چشمهای من! از خدا دور افتاده بودم؛ خدا را با خودت به خانهی من آوردی.
- سرد و تاریک بودم، نور و روشنایی را به اجاق من باز آوردی _زندگی، ترکم کرده بود؛ زندگی آوردی. صفای قدمت! ناز قدمت! عشق و پاکی را به خانهی من آوردی.
از شوق اشک میریزم. دنبال کلماتی میگردم که بتوانند آتشی را که در جانم شعله میزند برای تو بازگو کنند، اما در همهی چشمانداز اندیشه و خیال من، جز تصویر چشمهای زنده و عاشق خودت هیچی نیست.
دست مرا بگیر.
با تو میخواهم برخیزم.
تو رستاخیز حیات منی.
هنوز نمیتوانم باور کنم، نمیتوانم بنویسم، نمیتوانم فکر کنم - همینقدر، مست و برقزده، گیج و خوشبخت، با خودم میگویم: برکت عشق تو با من باد!
و این، دعای همهی عمر من است، هر بامداد که با تو از خواب بیدار شوم و هر شامگاه که در کنار تو به خواب روم.
برکت عشق تو با من باد!
#احمد_شاملو
"مثل خون در رگهای من"
✦ @foroogh_shamloo ✦
شریک سرنوشت و رفیق راه من!
به خانهی عشقت خوش آمدی! قدمت روی چشمهای من! از خدا دور افتاده بودم؛ خدا را با خودت به خانهی من آوردی.
- سرد و تاریک بودم، نور و روشنایی را به اجاق من باز آوردی _زندگی، ترکم کرده بود؛ زندگی آوردی. صفای قدمت! ناز قدمت! عشق و پاکی را به خانهی من آوردی.
از شوق اشک میریزم. دنبال کلماتی میگردم که بتوانند آتشی را که در جانم شعله میزند برای تو بازگو کنند، اما در همهی چشمانداز اندیشه و خیال من، جز تصویر چشمهای زنده و عاشق خودت هیچی نیست.
دست مرا بگیر.
با تو میخواهم برخیزم.
تو رستاخیز حیات منی.
هنوز نمیتوانم باور کنم، نمیتوانم بنویسم، نمیتوانم فکر کنم - همینقدر، مست و برقزده، گیج و خوشبخت، با خودم میگویم: برکت عشق تو با من باد!
و این، دعای همهی عمر من است، هر بامداد که با تو از خواب بیدار شوم و هر شامگاه که در کنار تو به خواب روم.
برکت عشق تو با من باد!
#احمد_شاملو
"مثل خون در رگهای من"
✦ @foroogh_shamloo ✦
پرواز کنید پرندهها
پرواز کنید به وطنم
اکنون در کوه های وطنم
سنبلهای ارغوانی روییده است
در آغوش جنگلهایش یک دره خنک
و در لابلای خارها،گلی زرد پیداست
پرواز کنید ای پرنده ها
که اینجا از وفا خبری نیست
آنچنان آب های روان
وهوایی برای نفس کشیدن نیست
اینجا فریادرس و هم صدایی نیست
اینجا به جای آتش سوزان
تنها خاکستر سرد وجود دارد!
#احمد_کایا
✦ @foroogh_shamloo ✦
پرواز کنید به وطنم
اکنون در کوه های وطنم
سنبلهای ارغوانی روییده است
در آغوش جنگلهایش یک دره خنک
و در لابلای خارها،گلی زرد پیداست
پرواز کنید ای پرنده ها
که اینجا از وفا خبری نیست
آنچنان آب های روان
وهوایی برای نفس کشیدن نیست
اینجا فریادرس و هم صدایی نیست
اینجا به جای آتش سوزان
تنها خاکستر سرد وجود دارد!
#احمد_کایا
✦ @foroogh_shamloo ✦
ای کاش روزی
ای کاش امروز
ای کاش فردا
همین فردا آفتابِ آزادی
از غبار غم به در می آمد
می آمد بر بلندای کوه می نوشت
که این کُشته
خود کُشنده ی دیگری بوده است.
من تردید نخواهم کرد
هیچ درنگی جایز نیست
پس این تاج را برگیرید و
مرا با ترانه هایم به خاک بسپارید...
#شیرکو_بیکس
✦ @foroogh_shamloo ✦
ای کاش امروز
ای کاش فردا
همین فردا آفتابِ آزادی
از غبار غم به در می آمد
می آمد بر بلندای کوه می نوشت
که این کُشته
خود کُشنده ی دیگری بوده است.
من تردید نخواهم کرد
هیچ درنگی جایز نیست
پس این تاج را برگیرید و
مرا با ترانه هایم به خاک بسپارید...
#شیرکو_بیکس
✦ @foroogh_shamloo ✦
زیر زبانم است
در هر کجا که باشم
تا هر کجا که بروم
نام تو
یک ساقهی تر گندم
یک قاچ سیب
یک گل سرخ
یک برگ سبز نارنج
#منوچهر_آتشی
✦ @foroogh_shamloo ✦
در هر کجا که باشم
تا هر کجا که بروم
نام تو
یک ساقهی تر گندم
یک قاچ سیب
یک گل سرخ
یک برگ سبز نارنج
#منوچهر_آتشی
✦ @foroogh_shamloo ✦
از هزاران روح سرگردان،
گرد من لغزیده در امواج تاریکی،
سایه من کو؟
«نور وحشت می درخشد در بلور بانگ خاموشم»
سایه من کو؟
#فروغ_فرخزاد
✦ @foroogh_shamloo ✦
گرد من لغزیده در امواج تاریکی،
سایه من کو؟
«نور وحشت می درخشد در بلور بانگ خاموشم»
سایه من کو؟
#فروغ_فرخزاد
✦ @foroogh_shamloo ✦
قاضیِ تقدیر
با من ستمی کرده است.
به داوری
میانِ ما را که خواهد گرفت؟
من همهی خدایان را لعنت کردهام
هم چنان که مرا
خدایان.
و در زندانی که از آن امیدِ گریز نیست
بداندیشانه
بیگناه بودهام!
#احمد_شاملو
✦ @foroogh_shamloo ✦
با من ستمی کرده است.
به داوری
میانِ ما را که خواهد گرفت؟
من همهی خدایان را لعنت کردهام
هم چنان که مرا
خدایان.
و در زندانی که از آن امیدِ گریز نیست
بداندیشانه
بیگناه بودهام!
#احمد_شاملو
✦ @foroogh_shamloo ✦
ﺁﻧﭽﻪ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺭﻓﺘﻦ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺭ ﯾﮏ ﮐﺸﻮﺭ ﺩﻭﺭ ﻭ ﺑﯿﮕﺎﻧﻪ ﺗﺸﻮﯾﻖ ﻭ ﺗﺮﻏﯿﺐ ﻣﯽﮐﺮﺩ، ﻣﯿﻞ ﺑﻪ ﺩﯾﺪﻥ ﭼﯿﺰﻫﺎﯼ ﺗﺎﺯﻩ ﻭ ﻟﻤﺲ ﮐﺮﺩﻥ ﺯﻧﺪﮔﯽﻫﺎ، ﺷﺎﺩﯼﻫﺎ ﻭ ﻟﺬﺍﺕ ﺭﻧﮕﯿﻦﺗﺮﯼ ﻧﺒﻮﺩ!!
ﺁﻥﺭﻭﺯﻫﺎ ﻣﻦ ﺩﺭ ﻏﺎﺭﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻇﻠﻤﺖ ﺁﻥ، ﺭﺍﻩ ﻓﺮﺍﺭ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﺭﻭﺷﻨﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﮔﻢ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ. ﺩﺭ ﺭﻭﺡ ﻣﻦ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﺟﺰ ﺗﺎﺭﯾﮑﯽ ﻭ ﺳﺮﮔﺮﺩﺍﻧﯽ ﻣﻄﻠﻖ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﻧﻤﯽﮐﺮﺩ ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺳﺖﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺩﺭﺍﺯ ﻣﯽﮐﺮﺩﻡ، ﻫﯿﭻﭼﯿﺰ ﮐﻪ ﺩﺳﺖﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﭘﺮ ﮐﻨﺪ ﻭ ﻋﻄﺶ ﺟﺴﺘﺠﻮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺭﻭﺣﻢ ﻓﺮﻭ ﻧﺸﺎﻧﺪ، ﺩﺭ ﺍﻃﺮﺍﻓﻢ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺷﺖ.
ﻓﺸﺎﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ، ﻓﺸﺎﺭ ﻣﺤﯿﻂ، ﻭ ﻓﺸﺎﺭ ﺯﻧﺠﯿﺮﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﻪﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎﯾﻢ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﻦ ﺑﺎ ﻫﻤﮥ ﻧﯿﺮﻭﯾﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﮔﯽ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺁﻧﻬﺎ ﺗﻼﺵ ﻣﯽﮐﺮﺩﻡ و همین مسأله ﺧﺴﺘﻪ ﻭ ﭘﺮﯾﺸﺎﻧﻢ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ.
#فروغ_فرخزاد
✦ @foroogh_shamloo ✦
ﺁﻥﺭﻭﺯﻫﺎ ﻣﻦ ﺩﺭ ﻏﺎﺭﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻇﻠﻤﺖ ﺁﻥ، ﺭﺍﻩ ﻓﺮﺍﺭ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﺭﻭﺷﻨﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﮔﻢ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ. ﺩﺭ ﺭﻭﺡ ﻣﻦ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﺟﺰ ﺗﺎﺭﯾﮑﯽ ﻭ ﺳﺮﮔﺮﺩﺍﻧﯽ ﻣﻄﻠﻖ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﻧﻤﯽﮐﺮﺩ ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺳﺖﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺩﺭﺍﺯ ﻣﯽﮐﺮﺩﻡ، ﻫﯿﭻﭼﯿﺰ ﮐﻪ ﺩﺳﺖﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﭘﺮ ﮐﻨﺪ ﻭ ﻋﻄﺶ ﺟﺴﺘﺠﻮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺭﻭﺣﻢ ﻓﺮﻭ ﻧﺸﺎﻧﺪ، ﺩﺭ ﺍﻃﺮﺍﻓﻢ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺷﺖ.
ﻓﺸﺎﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ، ﻓﺸﺎﺭ ﻣﺤﯿﻂ، ﻭ ﻓﺸﺎﺭ ﺯﻧﺠﯿﺮﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﻪﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎﯾﻢ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﻦ ﺑﺎ ﻫﻤﮥ ﻧﯿﺮﻭﯾﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﮔﯽ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺁﻧﻬﺎ ﺗﻼﺵ ﻣﯽﮐﺮﺩﻡ و همین مسأله ﺧﺴﺘﻪ ﻭ ﭘﺮﯾﺸﺎﻧﻢ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ.
#فروغ_فرخزاد
✦ @foroogh_shamloo ✦
خاورمیانه را آفرید
از روی چشم های شرقی ات؛
پر آشوب، رنجور، خسته ، زیبا...
#عباس_حسیننژاد
✦ @foroogh_shamloo ✦
از روی چشم های شرقی ات؛
پر آشوب، رنجور، خسته ، زیبا...
#عباس_حسیننژاد
✦ @foroogh_shamloo ✦
با درودی به خانه میآئی و
با بدرودی
خانه را ترک میگوئی.
ای سازنده!
لحظهیِ عمرِ من
به جز فاصلهیِ میانِ این درود و بدرود نیست:
این آن لحظهیِ واقعیست
که لحظهیِ دیگر را انتظار میکشد.
نوسانی در لنگرِ ساعت است
که لنگر را با نوسانی دیگر به کار میکشد.
گامیست پیش از گامی دیگر
که جاده را بیدار میکند.
تداومیست که زمانِ مرا می سازد
لحظه هائیست که عمرِ مرا سرشار میکند.
#احمد_شاملو
✦ @foroogh_shamloo ✦
با بدرودی
خانه را ترک میگوئی.
ای سازنده!
لحظهیِ عمرِ من
به جز فاصلهیِ میانِ این درود و بدرود نیست:
این آن لحظهیِ واقعیست
که لحظهیِ دیگر را انتظار میکشد.
نوسانی در لنگرِ ساعت است
که لنگر را با نوسانی دیگر به کار میکشد.
گامیست پیش از گامی دیگر
که جاده را بیدار میکند.
تداومیست که زمانِ مرا می سازد
لحظه هائیست که عمرِ مرا سرشار میکند.
#احمد_شاملو
✦ @foroogh_shamloo ✦
بی تابانه در انتظار توام
غریقی خاموش
در کولاک زمستان
فانوس های دور سوسو میزنند
بی آنکه مرا ببينند
آوازهای دور به گوش میرسند
بی آنکه مرا بشنوند
من نه غزالی زخم خورده ام
نه ماهی تنگی گم کرده راه
نهنگی طوفان زده ام
که ساحل بر من تنگ است .
آن جا که تو خفته یی
شنزاری داغ
که قلب من است
#شمس_لنگرودی
✦ @foroogh_shamloo ✦
غریقی خاموش
در کولاک زمستان
فانوس های دور سوسو میزنند
بی آنکه مرا ببينند
آوازهای دور به گوش میرسند
بی آنکه مرا بشنوند
من نه غزالی زخم خورده ام
نه ماهی تنگی گم کرده راه
نهنگی طوفان زده ام
که ساحل بر من تنگ است .
آن جا که تو خفته یی
شنزاری داغ
که قلب من است
#شمس_لنگرودی
✦ @foroogh_shamloo ✦
دریاکنار از صدفهای تهی پوشیده است
جویندگان مروارید به کرانههای دیگر رفتهاند
پوچیِ جست و جو بر ماسهها نقش است ...
#سهراب_سپهری
✦ @foroogh_shamloo ✦
جویندگان مروارید به کرانههای دیگر رفتهاند
پوچیِ جست و جو بر ماسهها نقش است ...
#سهراب_سپهری
✦ @foroogh_shamloo ✦