Telegram Web Link
روئیدی در قلب من
به سان گل‌کوچکی
که کنار دیوار می‌روید
همین‌قدر ناخواسته عاشقت شدم

#غاده_السمان

@foroogh_shamloo
من نه غزالی زخم خورده‌ام
نه ماهی تنگی گم کرده راه
نهنگی توفان زادم
که ساحل بر من تنگ است

#شمس_لنگرودی

@foroogh_shamloo
گرچه مي‌گفتند و مي‌گفتم
شب بلند و زندگي در واپسينِ عمر کوتاه است
اما در ضميرِ من يقين فرياد مي‌زد
همتي کُن در صبوري ، صبح در راه است
صبح در راه است ، باور داشتم اين را
صبح بر اسب سپيدش تند مي‌تازد
وين شبِ شب ، رنگ مي‌بازد
صبح مي‌آيد و من در آينه موي سپيدم را
شانه خواهم کرد
قصّه‌ي بيداد شب را با سپيد صبحدم
افسانه خواهم کرد
شکوه خواهم کرد
کاين چه آئين است
باشکوه و بخت خواهم مُرد و خواهم گفت
زندگي اين است

#نصرت‌_رحمانی

@foroogh_shamloo

تو کجایی؟
در گستره‌ی ناپاکِ این جهان
تو کجایی؟
-من در پاک‌ترین مُقامِ جهان ایستاده‌ام:
بر سبزه‌شورِ این رودِ بزرگ که می‌سُراید
برای تو.

#احمد_شاملو

@foroogh_shamloo
خدایا کفر می‌گویم، پریشانم، پریشانم
چه می‌خواهی تو از جانم؟ نمی‌دانم، نمی‌دانم
مرا بی آن که خود خواهم، اسیر زندگی کردی
تو مسئولی خداوندا، به این آغاز و پایانم
من آن بازیچه‌ای هستم که می‌رقصم به هر سازت
تو می‌خندی از آن اول به این چشمان گریانم
نه در مسجد، نه میخانه، نه در دیری، نه در کعبه
من آن بیدم که می‌لرزم دگر بر مرگ پایانم
خدایی، ناخدایی، هرچه هستی، غافلی یا رب
که من آن کشتی بشکسته‌ای در کام طوفانم
تویی قادر، تویی مطلق، نسوزان خشک و تر با هم

#کارو

@foroogh_shamloo
همیشه دلم خواسته بدانم
لحظه‌های تو بی من
چطور می‌گذرد؟
وقتی نگاهت می‌افتد به برگ
به شاخه
به پوست درخت
وقتی بوی پرتقال می‌پیچد
وقتی باران تنها تو را خیس می‌کند
وقتی با صدایی
برمی‌گردی پشت سرت
من نیستم...

#عباس_معروفی

@foroogh_shamloo
می‌خواهم آب شوم
در گستره افق،
آنجا که دریا به آخر می‌رسد
و آسمان آغاز می‌شود.

#مارگوت_بیکل

@foroogh_shamloo
تو بهار همه‌ی فصل‌های من بودی
تو بهار همه‌ی دفترچه‌هایی که چیزی درِشان ننوشتم.
بگذار پاسخ دهم همچنان که دوستانه می‌گریم.
هر چه بلور است به فصل پیش بسپاریم.
بگذار تا با رنگ‌های تنت دوست بدارمت:
عریان شو زیر آبشارهای خورشید
حتی انگشترت را در صدای آنها پرتاب کن
که می‌خواهند به ما چیزی را جز این که هست بباورانند.
تو را با رنگ گل‌های به، با رنگ‌های بلوط تو را دوست خواهم داشت.
بنفش تند از آن زنبق‌هاست.

#بیژن_الهی

@foroogh_shamloo
ای اشتیاقِ رفتن، ای لذت!
من را پرنده‌ای کن و با خود ببر!
بر‌ جاده‌های دور دریا.
در لرزش نسیم، که در آن
هر لحظه را توقف کوتاهی‌ست.

#یدالله_رویایی

@foroogh_shamloo
دل بدست آور شوی
با مهربانی‌های خویش
لیکن آن‌روزی که من دیگر بدنیا نیستم
هیچکس جای مرا دیگر نمیداند کجاست
آنقدر در عشق او غرقم که پیدا نیستم

#معینی_کرمانشاهی

@foroogh_shamloo
باشد که آوازخوانِ آتش
ما را از تاریکی به روشنایی باز آورد
برکت و گرمای رویا را به ما باز آورد
باشد که سرما بمیرد
گرسنگی بمیرد
نفرت و نادانی بمیرد...

این دعای ماه و
دختران دریا و
شاعرانِ آرامِ دوره‌ی همان سه نقطه‌ی ساکت است!

#سیدعلی_صالحی

@foroogh_shamloo
ما عشقمان را
در غبار کوچه میخواندیم
ما با زبان ساده ی گلهای قاصد آشنا بودیم

ما قلبهامان را به باغ مهربانی‌های معصومانه میبردیم...

#فروغ_فرخزاد

@foroogh_shamloo
،
اي روز آفتابي
اي مثل چشم هاي خدا آبي!
اي روز آمدن!
اي مثل روز، آمدنت روشن!
اين روزها كه مي گذرد، هر روز...
در انتظار آمدنت هستم!
اما
با من بگو كه آيا
من نيز در روزگار آمدنت هستم؟

#قیصر_امین‌پور

@foroogh_shamloo
و من بر رشته صدایی ره سپردم
که پایانش در تو بود

#سهراب_سپهری

@foroogh_shamloo
ماییم ... ما که طعنه زاهد شنیده‌ایم
ماییم ... ما که جامه تقوا دریده‌ایم
زیرا درون جامه به جز پیکر فریب
زین راهیان راه حقیقت ندیده‌ایم

آن آتشی که در دل ما شعله می‌کشد
گر در میان دامن شیخ اوفتاده بود
دیگر به ما که سوخته‌ایم از شرار عشق
نام گناهکاره رسوا نداده بود
بگذار تا به طعنه بگویند مردمان
در گوش هم حکایت عشق مدام ما

#فروغ_فرخزاد

@foroogh_shamloo
آه که اگر فقط این دوری اجباری از تو نبود،
اگر فقط تو را در کنار خود داشتم،
می‌توانستم بگویم که آرام‌ترین، شادترین
و امیدوارترین روزهای عمرم را می‌گذرانم.

#احمدشاملو
#مثل_خون_در_رگهای_من

@foroogh_shamloo
حتی یک نفر را نداشتم که
با او دردودل کنم...
کسی باشد که به او بگویم
دوستش دارم...
میفهمی؟
میدانی عشق یعنی چه؟
خیال نمی‌کنم بفهمی .
هیچکس نمی‌داند من
چه حالی دارم،هیچکس ..
دلم از تنهایی می‌پوسید و دردهای ناگفتنی توی دلم تلمبار می‌شد.
آدم عاشق باشد و نتواند به کسی بگوید
غم‌انگیز نیست؟!

#عباس_معروفی

@foroogh_shamloo
و این است، این است دنیایی که وسعتِ آن
شما را در تنگی‌ِ خود
چون دانه‌ی انگوری
به سرکه مبدل خواهد کرد.

#احمد_شاملو

@foroogh_shamloo
سیگاری آتش زدم و یکهو غم بزرگی توی سینه‌ام چنگ انداخت!
مثل سیگاری که ذره ذره تمام می‌شود یا آدم را تمام می‌کند.

#عباس_معروفی

@foroogh_shamloo
دوستت دارم" را
در دستانم می‌چرخانم
از این دست به آن دست.
پس چرا
هر وقت می‌خواهم
به دستت بدهم نیستی؟

چرا اینجا نیستی
تا "دوستت دارم" را
از جنس خاک کنم،
از جنس تنم،
و با بوسه بپوشانمش بر تنت؟
بگذار "دوستت دارم" را
از جنس نگاه کنم
از جنس چشمانم
و تا صبح به نفس‌های تو بدوزم...

#عباس_معروفی

@foroogh_shamloo
2024/09/28 13:28:40
Back to Top
HTML Embed Code: