Telegram Web Link
باید گلدان را به‌ خانه‌ بیاوریم
این‌گلدان تسلی‌ می‌خواهد
مرهم ‌می‌خواهد
گلدان را ازحیاط به‌پشت پنجره می‌آورم
با دستانم
آب می‌دهم
آفتاب می‌دهم
من
همسایه‌ی یک‌ گلدان شمعدانی هستم

#احمدرضا_احمدی

@foroogh_shamloo
کعبه‌ام بر لب آب
کعبه‌ام زیر اقاقی‌هاست
کعبه‌ام مثل نسیم
می‌رود باغ به باغ
می‌رود شهر به شهر
حجرالاسود من روشنیِ باغچه است ...

#سهراب_سپهری

@foroogh_shamloo
گاهى به خود مى‌گوییم
این همه اندوه براى دل ما زیادى‌ست.
اما تقصیر خودمان ست؛
این قلب کوچک چطور مى‌تواند
سنگینى عشق‌هاى بزرگ را به‌دوش بکشد؟

#ادیب_جانسور

@foroogh_shamloo
من سکوت خويش را گم کرده ام .
لاجرم در اين هياهو گم شدم .
من که خود افسانه ميپرداختم ,
عاقبت افسانه مردم شدم !

#فریدون_مشیری

@foroogh_shamloo
سهم من
گردش حُزن آلودی
در باغ خاطره هاست ؛
وَ در اندوه صدایی جان دادن
که به من می گوید:
دست هایت را
دوست می دارم...

#فروغ_فرخزاد

@foroogh_shamloo
برای من گنجی هستی تو!
سرشار از بی‌کرانگی‌ها تا دریا و شاخه‌هایش،
سپید و گسترده و نیلگونی،
چون زمین به فصل انگورچینان
در این سرزمین
از پاها تا پیشانی‌ات
پیاده، پیاده، پیاده
زندگی‌ام را سپری خواهم کرد

#پابلو_نرودا 

@foroogh_shamloo
سخن از پچ پچِ ترسانی در ظلمت نیست
سخن از روزست و پنجره های باز
و هوای تازه
و اجاقی که در آن اشیا بیهده می سوزند
و زمینی که ز کِشتی دیگر بارور است
و تولد و تکامل و غرور
"سخن از دستانِ عاشقِ ماست
که پُلی از پیغام عطر و نور و نسیم
بر فرازِ شب ها ساخته اند..."

#فروغ‌_فرخزاد

@foroogh_shamloo
امروز بوسه‌های تو یادم آمد
در این زمین زیبای بیگانه
و کاکل کوتاه موهایت
و دست‌هایت
و شانه‌هایت
و آن مورب نورانی از چشم‌هایت
چیزی میان مشکی و عسل و خرمایی
اینها تمام حافظه‌ی من نیست
تنها اشاره‌هایی از فاصله‌ است

#رضا_براهنی

@foroogh_shamloo
با من بمان ای تو خوب، ای یگانه
برخیز، برخیز، برخیز
با من بیا ای تو از خود گریزان
من بی تو گم میکنم راه خانه.
با من سخن سر کن ای ساکت پر‌ فسانه
آئینهٔ بی‌کرانه...

#مهدی_اخوان‌ثالث

@foroogh_shamloo
زمینِ خدا هموار است و
عشق، بی‌فراز و نشیب،
چرا که جهنمِ موعود
آغاز گشته است.

#احمد_شاملو
"آیدا: درخت و خنجر و خاطره"

@foroogh_shamloo
دست‌ات را به من بده
دست‌های تو با من آشناست
ای دیریافته با تو سخن می‌گویم
به‌سانِ ابر که با توفان
به‌سانِ علف که با صحرا
به‌سانِ باران که با دریا
به‌سانِ پرنده که با بهار
به‌سانِ درخت که با جنگل سخن می‌گوید
زیرا که من
ریشه‌های تو را دریافته‌ام
زیرا که صدای من
با صدای تو آشناست.

#احمد_شاملو

@foroogh_shamloo
حرف ها دارم
با تو ای مرغی که می خوانی
نهان از چشم
و زمان را با صدایت می گشایی
چه ترا دردی است
کز نهان خلوت خود می زنی آوا
و نشاط زندگی را از کف
من می ربایی؟

#سهراب_سپهری

@foroogh_shamloo
من ظلمت و تباهی جاویدم
تو آفتاب روشن امیدی
بر جانم ، ای فروغ سعادتبخش
دیر است این زمان ، که تو تابیدی

#فروغ_فرخزاد

@foroogh_shamloo
من دلم برای آن شبِ قشنگ
من دلم برای جاده‌ای که عاشقانه بود
آن سیاهی و ‌سکوت
چشمکِ ستاره هایِ دور
من دلم برای "او" گرفته است...!

#محمدرضا_عبدالملکیان

@foroogh_shamloo
در نیزار
پرنده‌ای اندوهگین می‌خواند،
گویی چیزی را به یاد آورده
که بهتر بـود فراموش کند...

#تسورا_یوکی

@foroogh_shamloo
آیدا...
سکوت تو، شعر را در روح من می‌خشکاند !
شعر، زندگی من است.
حرف‌های تو مایه‌های اصلی این زندگی است ...
و مایه‌های اصلی این زندگی می‌باید باشد
"مثل خون در رگ‌های من... "

#احمد_شاملو

@foroogh_shamloo
دراز کشیدم
و به شبِ کویر خیره شدم،
به آن پرده ی سیاه
که کشیده بودند رویِ همه چیز تا خدا نبیند چه بلایی
دارد سرمان می‌آید.

#عباس_معروفی

@foroogh_shamloo
به هوا نیازمندم
به کمی هوای تازه
به کمی درخت و قدری گل و سبزه و تماشا
به پلی که می رساند یخ و شعله را به مقصد
به کمی قدم زدن کنار این دل
و به قایقی که واکرده طناب و رفته رقصان
به کرانه های آبی
به کمی غزال وحشی
به شما نیازمندم

#عمران_صلاحی

@foroogh_shamloo
در ظلمت آن اتاقک خاموش
بیچاره و منتظر نمی مانم
هر لحظه نظر به در نمی دوزم
وام آه نهان به لب نمی رانم
 
#فروغ_فرخزاد

@foroogh_shamloo
2024/11/20 01:09:38
Back to Top
HTML Embed Code: