Telegram Web Link
گر کفر یا حقیقتِ محض است این سخن،
انسان خداست.
آری. این است حرفِ من!!!

#احمد_شاملو

@foroogh_shamloo
روزی خواهم آمد و پیامی خواهم آورد...

خواهم آمد گل یاسی به گدا خواهم داد
زن زیبای جذامی را گوشواری دیگر خواهم بخشید
کور را خواهم گفتم : چه تماشا دارد باغ ...
هر چه دشنام از لب خواهم برچید
هر چه دیوار از جا خواهم برکند
رهزنان را خواهم گفت : کاروانی آمد بارش لبخند ...

#سهراب_سپهری

@foroogh_shamloo
کاش چون برگ خزان رقص مرا
نیمه شب ماه تماشا می‌کرد
در دل باغچه‌ی خانه‌ی تو
شور من ولوله برپا می‌کرد...

#فروغ_فرخزاد

@foroogh_shamloo
چاهِ شغاد را ماننده
حنجره‌ای پُرخنجر در خاطره‌ی من است:
چون اندیشه به گورابِ تلخِ یادی درافتد
فریاد
شرحه‌شرحه برمی‌آید

#احمد_شاملو

@foroogh_shamloo
اندكی از عمرمان باقی است،
اندکی از مرا بغل کن.

#حسین_صفا

@foroogh_shamloo
صدا، صدا، تنها صدا
صدای خواهشِ شفافِ آب
به جاری شدن
صدای ریزشِ نورِ ستاره
بر جدارِ مادگیِ خاک
صدای انعقادِ نطفه‌ ی معنی
و بسطِ ذهنِ مشترکِ عشق
صدا، صدا، صدا،
تنها صداست که می‌ماند...

#فروغ_فرخزاد

@foroogh_shamloo
برهنه پای
از تو عبور می کنم و
تنگ می بوسمت
ای سرزمین من...

#پابلو_نرودا

@foroogh_shamloo
در سكوت سينه‌ام
دستی دانه‌ی اندوه می‌كارد.

#فروغ_فرخزاد

@foroogh_shamloo
‏من او را به‌جای همه برمی‌گزینم
‏و او می‌داند که من راست می‌گویم.
‏او همه را به‌جای من برمی‌گزیند؛
‏و من می‌دانم که همه دروغ می‌گویند.
‏چه می‌ترسد از راستی و دوست داشته‌شدن
سنگ‌دل برگزیننده‌ی دروغ‌ها

صدای گام های سکوت را می‌شنوم.

سکوت گریه کرد دیشب.
سکوت به خانه‌ام آمد،
سکوت سرزنشم داد،
و سکوت ساکت ماند سرانجام.
چشمانم را اشک پر کرده‌است.

#مهدی_اخوان_ثالث

@foroogh_shamloo
حتا بگذار آفتاب نیز برنیاید
به خاطرِ فردایِ ما اگر
بر ماش منّتی‌ست؛
چرا که عشق
خودْ فرداست
خودْ همیشه است.

#احمد_شاملو

@foroogh_shamloo
من تو را دوست دارم
تا پیوند داشته باشم
با خدا، با زمین، با تاریخ، با زمان
با آب، با مزرعه
با کودکانِ خندان
با نان!
با دریا، با صدف‌ها و کِشتی‌ها
با ستاره‌ی شب که النگوهایش را به من می‌بخشد
با شعر که ساکنش هستم
با زخم که در من زندگی می‌کند!

تو آن وطنی هستی
که به دیگران هویت می‌دهد
و کسی که تو را دوست ندارد
بی‌وطن است!

#نزار_قبانی

@foroogh_shamloo
جنگ دردهای جهان را بزرگ‌تر می‌کند.
جنگ هر چند هم بر ضد خرابی‌ها باشد،
در آخر جور دیگری زمین را آکنده از درد می‌کند.
اگر جنگ نهایت عدالت هم باشد،
همیشه زمین را لبریز غم می‌کند.

#بختیار_علی

@foroogh_shamloo
یک روزی که خوشحال تر بودم
می‌آیم و مینویسم که
این نیز بگذرد
مثل همیشه که
همه چیز گذشته است و
آب از آسیاب و
طبل از نوا افتاده است.

#اخوان_ثالث

@foroogh_shamloo
تنهایی روح مرا هیچ چیز جبران نمی کند ؛مثل یک ظرف خالی هستم ،کاش می توانستم مثل آدم های دیگر خودم را در ابتذال زندگی گم کنم .کاش لباس تازه یا یک محیط گرم خانوادگی و یا یک غذای مطبوع می توانست شادمانی را در لبخند من زنده کند .کاش رقصیدن دیگران می توانست مرا فریب بدهد و به صحنه های رقص و بی خبری و عیاشی بکشاند …آخ تو نمی دانی من چقدر بدبخت هستم .من در زندگی دنبال فریب تازه ای می گردم ولی افسوس که دیگر نمی توانم خودم را گول بزنم. من خیلی تنها هستم..!

#فروغ_فرخزاد

@foroogh_shamloo
مادرم ریحان می چیند
نان و ریحان و پنیر ، آسمانی بی ابر ، اطلسی هایی تر
رستگاری نزدیک : لای گل های حیاط
نور در کاسه مس ، چه نوازش ها می ریزد
نردبان از سر دیوار بلند ، صبح را روی زمین می آرد
پشت لبخندی پنهان هر چیز
روزنی دارد دیوار زمان ، که از آن ، چهره من پیداست
چیزهایی هست ، که نمی دانم
می دانم ، سبزه ای را بکنم خواهم مرد
می روم بالا تا اوج ، من پرواز بال و پرم
راه می بینم در ظلمت ، من پرواز فانوسم
من پرواز نورم و شن
و پر از دار و درخت
پرم از راه ، از پل ، از رود ، از موج
پرم از سایه برگی در آب
چه درونم تنهاست

#سهراب_سپهری

@foroogh_shamloo
با تنت برای تن‌ام لالا گفتی.
چشم‌های تو با من بود
و من چشم‌هایم را بستم
چرا که دست‌های تو اطمینان‌بخش بود

#احمد_شاملو

@foroogh_shamloo
هرگزم در سر نباشد فکر نام
اين منم کاين سان ترا جويم بکام
خلوتی می‌خواهم و آغوش تو
خلوتی می‌خواهم و لب‌های جام
فرصتی تا بر تو دور از چشم غير
ساغری از باده هستی دهم
بستری می‌خواهم از گل‌های سرخ
تا در آن يک شب ترا مستی دهم...

#فروغ_فرخزاد

@foroogh_shamloo
ای معشوق
ای محالِ صادق
ممکن شو
شانه هایم عطش بوسه های تو را کم دارند
غافلگیرم کن ...

#نصرت_رحمانی

@foroogh_shamloo
تو از باغ آمدی، از خلوت آغوش آهوها
قدم‌های تو می‌گفتند:
تو ما را می شناسی،
تو، یقیناً می شناسی، تو
و با تو هجرت یک گام و گام دیگرت،
مبعوث در جولان
و من گفتم: به پهلوی چپت بنگر، شب
مهتاب در دوران
ز ایوان‌های مرمرپوش رویایم
دو پای تو دو سایه
دو تصویر درشت نورافکن‌های گل‌ها بود
دو تصویر درشتی که دریغا دور می‌گشتند
و ایوان‌های مرمرپوش رویاها
فرو می‌ریخت

#رضا_براهنی

@foroogh_shamloo
2024/11/20 05:22:00
Back to Top
HTML Embed Code: