Telegram Web Link
تا همه‌ی ما در پاییز،
در گل‌های داوودی غرق نشدیم
تند پارو بزن!
درد می‌آید و می‌رود
اما
پاییز پشت پنجره
استوار ایستاده است.
تند پارو بزن
تا عمر به پایان نرسیده است ...

#احمدرضا_احمدی

@foroogh_shamloo
لیلی !
کلید صبح
در پلک‌های توست
دست مرا بگیر
از چهار راه خواب گذر کن
بگذار بگذریم زین خیل خفتگان
دست مرا بگیر
تا بسرایم :
در دست‌های من
بال کبوتریست !

#نصرت_رحمانی

@foroogh_shamloo
و
راز می‌شوم
و به انگشت تو می‌پيچم،
وقتی اشاره به ويرانی دارد
انگشت تو كه با نگاه تو برمی‌خيزد
و در صدای خزنده صورت من را می‌پيچانَد.‌

‌#یدالله_رویایی

@foroogh_shamloo
اینجا سرای سرد سکوت است.
ما موجهای خامش‌ِ آرامشیم.
با صخره‌های‌ِ تیره‌ترین کوری و کری.
پوشانده‌اند سخت چشم و گوش روزنه‌ها را

#اخوان_ثالث

@foroogh_shamloo
تو بیا آواز سر ده
که زمین تشنهٔ آوازهای آبی است
در زیر این اوراق
که رنگ آبی و سفید را
از خود می‌کند
آفتاب، آوازت را
از مه به روشنایی
ترجمه خواهد کرد
آواز مردمان را خواهد شناخت
آن‌ها را تقلید خواهد کرد
و آن‌ها را نخواهد شکست
راهی که در فریاد گم
لحظه‌های لخت جمعه پیمودیم
به نیت دو سه درخت بود
از آن پس
ما را آواز دانستند
ما را شنیدند
و ما آبی شدیم

#احمدرضا_احمدی

@foroogh_shamloo
مرا لحظه‌ای تنها مگذار
مرا از زرهِ نوازشت رویین‌تن کن.
من به ظلمت گردن نمی‌نهم
جهان را همه در پیراهنِ کوچکِ روشنت خلاصه کرده‌ام
و دیگر به جانبِ آنان
باز نمی‌گردم."

دوباره بخوان: مرا لحظه‌ای تنها مگذار.
من، بی‌هیچ خجالتی، از تاریکیِ این جهان می‌ترسم.
شرم، اگر بشناسندش، بمانَد برای آنان که سیاهی به بار آورده‌اند.
مرا لحظه‌ای تنها مگذار

#احمد_شاملو

@foroogh_shamloo
تو،
تندیس هستی،
تندیسی که سجده
که قنوت و قناعت
اصلن، که طواف به دور چشم‌هایت
بر من رواترین روان شده‌ی جان من‌ است!
در حضورِ تو
می‌شود صدای آفتاب را شنید،
می‌شود تابشِ نور
بر ریه‌های این تاریکی‌ها را دید،
در حضور تو می‌شود
جاری‌تر از همیشه رقصید...

#محمدعلی_خشنو

@foroogh_shamloo
با تو یک علف
و همه‌ جنگل‌ها
با تو یک گام
و راهی به ابدیت
ای آفریده‌ی دستانِ واپسین
با تو یک سکوت
و هزاران فریاد

#احمد_شاملو

@foroogh_shamloo
اگر دیگر پای رفتنِمان نیست،
باری
قلعه‌بانان
این حجت با ما تمام کرده‌اند
که اگر می‌خواهیم در این سرزمین اقامت گزینیم
می‌باید با ابلیس قراری ببندیم....

#احمد_شاملو

@foroogh_shamloo
و اعتراف می کنم که آب مُرده است،
و رودخانه دارد
جنازه اش را به دریا می برد...

#گروس_عبدالملکیان

@foroogh_shamloo
سکوتت را دوست دارم
چنان‌که گویی تو اینجا نیستی
چنان‌که گویی چشمانت
پریده‌اند و رفته‌اند
چنان‌که گویی بوسه‌ای
دهانت را بسته است

#پابلو_نرودا

@foroogh_shamloo
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اگر از شعرهایم
گل را جدا کنید،
از چهار فصل
یک فصل‌ام می‌میرد!
اگر یار را از آن جدا کنی
دو فصل‌ام می‌میرد!
اگر نان را از آن جدا کنی
سه فصل‌ام می‌میرد!
اگر آزادی را از آن جدا کنی
سالِ من می‌میرد
و من نیز!

#شیرکو_بیکس
#احمد_شاملو

@foroogh_shamloo
در حال خفه شدنیم...
و آنان که رو‌به‌روی حوضِ شیشه‌ای زیبای ما نشسته‌اند،
با لذت به نفس‌های پایانی و رنگارنگ ما می‌نگرند؛
نفس‌هایی که چنگ می‌زنند به ابرهایِ سیاه
در جست‌وجوی اندکی هوا...
ما ماهیان محاصره شده
در حوض وطنیم...

#عدنان_الصائق
#سعید_هلیچی

@foroogh_shamloo
ازمیان تمام چیزهایی که دیده‌ام
تنها تویی که می‌خواهم به دیدن‌اش ادامه دهم
از میان تمام چیزهایی که لمس کرده‌ام
تنها تویی که می‌خواهم به لمس کردن‌اش ادامه دهم.

خنده‌ی نارنج‌طعم‌ات را دوست دارم.

چه باید کنم ای عشق؟
هیچ خبرم نیست که رسم عاشقی چگونه بوده است
هیچ نمی‌دانم عشق‌های دیگر چه سان‌اند؟
من با نگاه کردن به تو
با عشق ورزیدن به تو زنده‌ام...

#پابلو_نرودا

@foroogh_shamloo
بی‌گمان
بُرده‌ای از ياد ، آن عهد
که مرا با تو سر و کاری بود...

#فروغ_فرخزاد

@foroogh_shamloo
چنان زیبایم من
که الله‌اکبر
وصفی‌ست ناگزیر
که از من می‌کنی.
زهری بی‌پادزهرم در معرضِ تو.
جهان اگر زیباست
مجیزِ حضورِ مرا می‌گوید. ــ

ابلهامردا
عدوی تو نیستم من
انکارِ تواَم.

#احمد_شاملو

@foroogh_shamloo
با تو یک گام و
راهی به ابدیت.

#احمد_شاملو

@foroogh_shamloo
يك صبحِ زود
يك صبحِ زودِ قشنگ خواهيم رفت
همان طرف هاى دورِ آشنا خواهيم رفت

مى‌گويند آنجا
كوچه‌هايى دارد عجيب،
غرقِ نور و سلام و تبسم وُ
هر چه شما بخواهيد!
مى‌گويند آنجا
نسترن ها نماز مى‌خوانند
آب، اهل آوازِ رفتن است
و ملائكى بى سوُال
پياله‌هاى پُر از مى را
بر چينه هاى ستاره چيده‌اند،
هوا خوش است و كلمات،
همه كلمات از هر چه گفتنِ بوسه آزادند!

#سيد_على_صالحى

@foroogh_shamloo
... و به هنگامی که هَمگِنانِ من
عشق را
در رؤیای زیستن
اِصرار می‌کردند،
من ايستاده بودم
تا زمان
لَنگ‌لَنگان
از برابرم بگذرد

و اكنون
در آستانه‌ی ظلمت
زمان به ريشخند ايستاده است
تا مَن‌اَش از برابر بگذرم
و در سياهی فرو شَوَم
به دريغ و حسرت چَشم بر قَفا دوخته
آنجا كه تو ايستاده‌ای ...

#احمد_شاملو

@foroogh_shamloo ✦            
2024/09/28 23:17:22
Back to Top
HTML Embed Code: