Telegram Web Link
نه
تو را بر نتراشیده ام
از حسرت های خویش :
پارینه تر از سنگ
تُردتر از ساقه ی تازه روی یکی علف
تو را بر نکشیده ام از خشم خویش :
ناتوانیِ خِرد از بر آمدن ،
گُر کشیدن در مجمر بی تابی
تو را بر نَسَخته ام
به وزنه ی اندوه خویش :
پَرّ کاهی در کفّه ی حرمان ،
کوه در سنجشِ بیهودگی
تو را برگزیده ام
رِغمارَغمِ بیداد ...

#احمد_شاملو

@foroogh_shamloo
از رویا تا شعر و
از شعر تا زن و
از زن تا نان و
تا آب و تا گل و تا چشمه
آن چه را هرگز هرگز نتوانست اعدام کند
آینده و آزادی است...

#شیرکو_بیکس

@foroogh_shamloo
از قلب بیمارم می‌خواهم تا آمدن تو بتپد
به دنبال لبخند ناب تو هستم
چنین عمرم را می‌گذرانم
مرا نه شکوه است
نه گلایه
قلبم اگر یاری کند
برگ‌های زرد پاییزی را شماره می‌کنم
که دارند از پاییز جدا می‌شوند
و به زمستان متصل می‌شوند

برای زیستن هنوز بهانه دارم
من هنوز می‌توانم به قلبم که فرسوده است
فرمان بدهم که تو را دوست داشته باشد
به قلبم فرمان می‌دهم
میوه‌های زمستانی را برای تابستان ذخیره کنند
تو در تابستان از راه برسی
سبدهای میوه را که وصیت‌نامهٔ من است
از زمین بی‌برکت و فرسوده برداری
از قلب بیمارم می‌خواهم تا آمدن تو بتپد

#احمدرضا_احمدی

@foroogh_shamloo
وقتی تو نیستی
من فکر می‌کنم تو
آنقدر مهربانی
که توپ‌های کوچک بازی
تصویرهای صامت دیوار
و اجتماع شیشه‌های فنجان‌ها، حتی
از دوری تو رنج می‌برند
و من چگونه بی تو نگیرد دلم؟

#حسین_منزوی

@foroogh_shamloo
درخت کوچک من
به باد عاشق بود!
به بادِ بی سامان...
کجاست خانه ی باد؟

         #فروغ_فرخزاد


@foroogh_shamloo
نسیمی آنچنان آرام
که مخمل را هم از خواب
حریرینش نمی انگیخت
و روح صبح آنگه پیش چشم من
برهنه شد به طنازی
و خود را از غبار حسرت و اندوه
در آیینه ی زلال جاودانه ،
شست و شویی کرد.
بزرگ و پک شد
وان توری زربفت را پوشید
و آنگه طرف دامن تا
کران بیکران گسترد
در این صبح بزرگ شسته
و پاک اهورایی .

#مهدی_اخوان_ثالث
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌
@foroogh_shamloo
دوست دارمش ...
مثل دانه‌ای که نور را
مثل مزرعی که باد را
مثل زورقی که موج‌ را
یا پرنده‌ای که اوج را
دوست دارمش ...

#فروغ_فرخزاد

@foroogh_shamloo
ما را نیز لبخندی خواهد بود. 
شاید در راه است 
شاید لحظه‌ای یادش رفته 
شاید
شاید...

#محمود_درویش

@foroogh_shamloo
زهی شکوه قامت بلند عشق
که استوار ماند در هجوم هر گزند

نگاه کن
هنوز آن بلنددور
آن سپیده آن شکوفه زار انفجار نور
کهربای آرزوست
سپیده‌ای که جان آدمی هماره در هوای اوست
به بوی یک نفس در آن زلال دم زدن
سزد اگر هزار بار
بیفتی از نشیب راه و باز
رو نهی بدان فراز ...

#هوشنگ_ابتهاج

@foroogh_shamloo
تو از این دشت خشکِ تشنه
روزی کوچ خواهی کرد
و اشک من ترا بدرود خواهد گفت.

#فريدون_مشيرى

@foroogh_shamloo
در آسمان روشن چشمانش
بینم ستاره‌های تمنا را
در بوسه‌های پر شررش جویم
لذات آتشین هوس‌ها را

می‌خواهمش دریغا، می‌خواهم
می‌خواهمش به تیره، به تنهایی
می‌خوانمش به گریه، به بی‌تابی
می‌خوانمش به صبر، شكیبایی

لب تشنه می‌دود نگهم هردم
در حفره‌های شب، شبی بی‌پایان
او، آن پرنده، شاید می‌گرید
بر بام یک ستاره سرگردان

#فروغ_فرخزاد

@foroogh_shamloo
با من رجوع کن،
من ناتمام مانده‌ام از تو...

#فروغ_فرخزاد

@foroogh_shamloo
آه
از آن رفتگانِ بی برگشت ...

#هوشنگ_ابتهاج

@foroogh_shamloo
آه ای قلب محزون من
دیدی که چگونه سودا رنگ شعر گرفت
دیدی که جغرافیای فاصله را
چگونه با نوازش نگاهی می شود طی کرد
و نادیده گرفت
دیدی که دردهای کهنه را
چگونه با ترنمی می شود به یکباره فراموش کرد
دیدی که آزادی لحظه ناب سرسپردن است
دیدی که عشق یک اتفاق نیست
قرار قبلی است
مثل یک تفاهم ازلی 
از ازل بوده
و تا ابد ادامه خواهد داشت

#پل_الوار

@foroogh_shamloo
شاید محال نیست که بعد از هزار سال،
روزی غبار ما را ، آشفته پوی باد ؛
در دور دست دشتی از دیده‌ها نهان،
بر برگ ارغوانی،
پیچیده با خزان
یا پای جویباری،
چون اشک ما روان
پهلوی یکدیگر بنشاند !
ما را به یکدیگر برساند...!

#فریدون_مشیری

@foroogh_shamloo
زندگی نوبر انجیر سیاه ،
در دهان گسِ تابستان است
زندگی ، بُعد درخت است
به چشم حشره!
زندگی گل به توان ابدیت...

#سهراب_سپهری

@foroogh_shamloo
تا همه‌ی ما در پاییز،
در گل‌های داوودی غرق نشدیم
تند پارو بزن!
درد می‌آید و می‌رود
اما
پاییز پشت پنجره
استوار ایستاده است.
تند پارو بزن
تا عمر به پایان نرسیده است ...

#احمدرضا_احمدی

@foroogh_shamloo
لیلی !
کلید صبح
در پلک‌های توست
دست مرا بگیر
از چهار راه خواب گذر کن
بگذار بگذریم زین خیل خفتگان
دست مرا بگیر
تا بسرایم :
در دست‌های من
بال کبوتریست !

#نصرت_رحمانی

@foroogh_shamloo
و
راز می‌شوم
و به انگشت تو می‌پيچم،
وقتی اشاره به ويرانی دارد
انگشت تو كه با نگاه تو برمی‌خيزد
و در صدای خزنده صورت من را می‌پيچانَد.‌

‌#یدالله_رویایی

@foroogh_shamloo
2024/10/01 18:52:39
Back to Top
HTML Embed Code: