دو صدا؛
نقشهایی خلوت آیینه را اکنون میآلایند
پرتوی بیرنگ میافتد به روی جادههای دور
روی انگشتان تُرد لحظهها
تابوتِ سردی
نرم میلغزد
وهمی آیا نقش خود را در آب میبیند؟
پرسشی هرگونه بیهوده است
غبار ترس دارد میرود از حفرهها بالا
در نهفتِ خاک
شاید
زندگی را
مردهای در خواب میبیند ...
#سهراب_سپهری
✦ @foroogh_shamloo ✦
نقشهایی خلوت آیینه را اکنون میآلایند
پرتوی بیرنگ میافتد به روی جادههای دور
روی انگشتان تُرد لحظهها
تابوتِ سردی
نرم میلغزد
وهمی آیا نقش خود را در آب میبیند؟
پرسشی هرگونه بیهوده است
غبار ترس دارد میرود از حفرهها بالا
در نهفتِ خاک
شاید
زندگی را
مردهای در خواب میبیند ...
#سهراب_سپهری
✦ @foroogh_shamloo ✦
کمی دیر آمدی ای عشق، اما باز با این حال
اگر چیزی از این غارتزده باقیست، غارت کن
#حسین_زحمتکش
✦ @foroogh_shamloo ✦
اگر چیزی از این غارتزده باقیست، غارت کن
#حسین_زحمتکش
✦ @foroogh_shamloo ✦
من به مهماني دنيا رفتم
من به دشت اندوه
من به باغ عرفان
من به ايوان چراغانى دانش رفتم
رفتم از پله مذهب بالا
تا ته كوچه شك
تا هواي خنك استغنا
تا شب خيس محبت رفتم
من به ديدار كسي رفتم در آن سر عشق
چيزها ديدم در روي زمين...
#سهراب_سپهری
✦ @foroogh_shamloo ✦
من به دشت اندوه
من به باغ عرفان
من به ايوان چراغانى دانش رفتم
رفتم از پله مذهب بالا
تا ته كوچه شك
تا هواي خنك استغنا
تا شب خيس محبت رفتم
من به ديدار كسي رفتم در آن سر عشق
چيزها ديدم در روي زمين...
#سهراب_سپهری
✦ @foroogh_shamloo ✦
ندانم آن که دل و دین ما به سودا داد
بهای آن چه گرفت و به جای آن چه خرید
سیاه دستی آن ساقی منافق بین
که زهر ریخت به جام کسان به جای نبید
سزاست گر برود رود خون ز سینه ی دوست
که برق دشنه ی دشمن ندید و دست پلید
چه نقش باختی ای روزگار رنگ آمیز
که این سپید سیه گشت و آن سیاه سپید
#هوشنگ_ابتهاج
✦ @foroogh_shamloo ✦
بهای آن چه گرفت و به جای آن چه خرید
سیاه دستی آن ساقی منافق بین
که زهر ریخت به جام کسان به جای نبید
سزاست گر برود رود خون ز سینه ی دوست
که برق دشنه ی دشمن ندید و دست پلید
چه نقش باختی ای روزگار رنگ آمیز
که این سپید سیه گشت و آن سیاه سپید
#هوشنگ_ابتهاج
✦ @foroogh_shamloo ✦
خانه دوست کجاست؟
در فلق بود که پرسید سوار
آسمان مکثی کرد
رهگذر شاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شنها بخشید
و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت؛
" نرسیده به درخت
کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است
و در آن عشق به اندازه ی پرهای صداقت آبی است "...
#سهراب_سپهری
✦ @foroogh_shamloo ✦
در فلق بود که پرسید سوار
آسمان مکثی کرد
رهگذر شاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شنها بخشید
و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت؛
" نرسیده به درخت
کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است
و در آن عشق به اندازه ی پرهای صداقت آبی است "...
#سهراب_سپهری
✦ @foroogh_shamloo ✦
بردار سر ز خاک
ای نازنین نهال
بر بازوان من بنه آن ساقهای تُرد
در گردنم بپیچ
بر پیکرم بتاب
بالا بگیر و بر شو در بام نیمروز
پُر کن به جامِ سبز
می از خونِ آفتاب
باشد به روزگاری از عهدِ ما نه دور
بینم به سایبانِ تو خورشیدِ باده را
بینم به پایکوبی مستانه و سرود
انبوهِ خستگانِ غم از دل نهاده را
#سیاوش_کسرایی
✦ @foroogh_shamloo ✦
ای نازنین نهال
بر بازوان من بنه آن ساقهای تُرد
در گردنم بپیچ
بر پیکرم بتاب
بالا بگیر و بر شو در بام نیمروز
پُر کن به جامِ سبز
می از خونِ آفتاب
باشد به روزگاری از عهدِ ما نه دور
بینم به سایبانِ تو خورشیدِ باده را
بینم به پایکوبی مستانه و سرود
انبوهِ خستگانِ غم از دل نهاده را
#سیاوش_کسرایی
✦ @foroogh_shamloo ✦
کلمههای من
نوازشگرانه بر تو میبارید
دیرزمانی صدف آفتابی اندام تو را
دوست داشتهام
تا به آنجا که بیانگارم دارندهی دنیایی
از کوهها برای تو گلهای شاد میآرم
سنبل آبی ، فندق تاری
و سبدهای وحشیِ بوسه
میخواهم آن کنم
که بهار میکند با همه گیلاس بُنان
#پابلو_نرودا
✦ @foroogh_shamloo ✦
نوازشگرانه بر تو میبارید
دیرزمانی صدف آفتابی اندام تو را
دوست داشتهام
تا به آنجا که بیانگارم دارندهی دنیایی
از کوهها برای تو گلهای شاد میآرم
سنبل آبی ، فندق تاری
و سبدهای وحشیِ بوسه
میخواهم آن کنم
که بهار میکند با همه گیلاس بُنان
#پابلو_نرودا
✦ @foroogh_shamloo ✦
جنازهام زیر چکمههای شما نمیماند
برمیخیزد
ستارهای میشوم
خورشید، ماه
با باران میبارم
و جهان از گلهای کوچکم سرشار میشود
#ناظم_حکمت
✦ @foroogh_shamloo ✦
برمیخیزد
ستارهای میشوم
خورشید، ماه
با باران میبارم
و جهان از گلهای کوچکم سرشار میشود
#ناظم_حکمت
✦ @foroogh_shamloo ✦
من کنارت را ترک کردم
تا برای همیشە در کنارت بمانم
کی چنین نبودەام؟
باران نمیخوابد و
من نیز
کی چنین نبودەام؟!
این خاکستر جنگل سوختەای است
کە در سوگ درخت خاطراتش
دست و پا میزند.
و گریە، برگ یادهایی را
در سایە روشن سایبان شب
می شوید.
کە من کُشتگان و کُشتە ناشدەگانش
را شهادت میدهم...
#شیرکو_بیکس
✦ @foroogh_shamloo ✦
تا برای همیشە در کنارت بمانم
کی چنین نبودەام؟
باران نمیخوابد و
من نیز
کی چنین نبودەام؟!
این خاکستر جنگل سوختەای است
کە در سوگ درخت خاطراتش
دست و پا میزند.
و گریە، برگ یادهایی را
در سایە روشن سایبان شب
می شوید.
کە من کُشتگان و کُشتە ناشدەگانش
را شهادت میدهم...
#شیرکو_بیکس
✦ @foroogh_shamloo ✦
در آواز من زنگی بی هوده هست
بی هوده تر از تشنج احتضار
که در تلاش تاراندن مرگ
با شتابی دیوانه وار
باقی مانده ی زنده گی را مصرف می کند
تا مرگ کامل فرارسد
پس زنگ بلند آواز من
به کمال سکوت می نگرد
سنگر برای تسلیم آهن برای آشتی
جوهر برای مرگ
#احمد_شاملو
بی هوده تر از تشنج احتضار
که در تلاش تاراندن مرگ
با شتابی دیوانه وار
باقی مانده ی زنده گی را مصرف می کند
تا مرگ کامل فرارسد
پس زنگ بلند آواز من
به کمال سکوت می نگرد
سنگر برای تسلیم آهن برای آشتی
جوهر برای مرگ
#احمد_شاملو
نامت را به من بگو
دستت را به من بده
حرفت را به من بگو
قلبت را به من بده
من ریشههای تو را دریافتهام
با لبانت برای همه
لبها سخن گفتهام
و دستهایت با دستانِ من آشناست
#احمدشاملو
✦ @foroogh_shamloo ✦
دستت را به من بده
حرفت را به من بگو
قلبت را به من بده
من ریشههای تو را دریافتهام
با لبانت برای همه
لبها سخن گفتهام
و دستهایت با دستانِ من آشناست
#احمدشاملو
✦ @foroogh_shamloo ✦
خدا كند انگورها برسند
جهان مست شود
تلوتلو بخورند خیابانها
به شانهی هم بزنند
رئیسجمهورها و گداها.
مرزها مست شوند
و محمّد علی بعد از هفده سال مادرش را ببیند
و آمنه بعد از هفده سال، كودكش را لمس كند.
خدا كند انگورها برسند
آمو زیباترین پسرانش را بالا بیاورد
هندوكش دخترانش را آزاد كند.
برای لحظهای
تفنگها یادشان برود دریدن را
كاردها یادشان برود
بریدن را
قلمها آتش را
آتشبس بنویسند.
خدا كند كوهها به هم برسند
دریا چنگ بزند به آسمان
ماهش را بدزدد
به میخانه شوند پلنگها با آهوها.
خدا كند مستی به اشیاء سرایت كند
پنجرهها
دیوارها را بشكنند
وتو
همچنانكه یارت را تنگ میبوسی
مرا نیز به یاد بیاوری.
محبوب من
محبوب دور افتادهی من
با من بزن پیالهای دیگر
به سلامتی باغهای معلق انگور.
#الیاس_علوی
✦ @foroogh_shamloo ✦
جهان مست شود
تلوتلو بخورند خیابانها
به شانهی هم بزنند
رئیسجمهورها و گداها.
مرزها مست شوند
و محمّد علی بعد از هفده سال مادرش را ببیند
و آمنه بعد از هفده سال، كودكش را لمس كند.
خدا كند انگورها برسند
آمو زیباترین پسرانش را بالا بیاورد
هندوكش دخترانش را آزاد كند.
برای لحظهای
تفنگها یادشان برود دریدن را
كاردها یادشان برود
بریدن را
قلمها آتش را
آتشبس بنویسند.
خدا كند كوهها به هم برسند
دریا چنگ بزند به آسمان
ماهش را بدزدد
به میخانه شوند پلنگها با آهوها.
خدا كند مستی به اشیاء سرایت كند
پنجرهها
دیوارها را بشكنند
وتو
همچنانكه یارت را تنگ میبوسی
مرا نیز به یاد بیاوری.
محبوب من
محبوب دور افتادهی من
با من بزن پیالهای دیگر
به سلامتی باغهای معلق انگور.
#الیاس_علوی
✦ @foroogh_shamloo ✦
من به یادِ دوره دبستان
پیاپی... سه بار مینویسم:
سرتاسرِ زمین
سرزمینِ من است.
من رئیس جمهورِ برگزیده کلماتم
که تنها با سرانگشتِ جوهرِ زندگی
نامِ مبارکِ تو را
بر آسمان مینویسم سه بار؛
ای آزادی
#سیدعلی_صالحی
✦ @foroogh_shamloo ✦
پیاپی... سه بار مینویسم:
سرتاسرِ زمین
سرزمینِ من است.
من رئیس جمهورِ برگزیده کلماتم
که تنها با سرانگشتِ جوهرِ زندگی
نامِ مبارکِ تو را
بر آسمان مینویسم سه بار؛
ای آزادی
#سیدعلی_صالحی
✦ @foroogh_shamloo ✦
نه
تو را بر نتراشیده ام
از حسرت های خویش :
پارینه تر از سنگ
تُردتر از ساقه ی تازه روی یکی علف
تو را بر نکشیده ام از خشم خویش :
ناتوانیِ خِرد از بر آمدن ،
گُر کشیدن در مجمر بی تابی
تو را بر نَسَخته ام
به وزنه ی اندوه خویش :
پَرّ کاهی در کفّه ی حرمان ،
کوه در سنجشِ بیهودگی
تو را برگزیده ام
رِغمارَغمِ بیداد ...
#احمد_شاملو
✦ @foroogh_shamloo ✦
تو را بر نتراشیده ام
از حسرت های خویش :
پارینه تر از سنگ
تُردتر از ساقه ی تازه روی یکی علف
تو را بر نکشیده ام از خشم خویش :
ناتوانیِ خِرد از بر آمدن ،
گُر کشیدن در مجمر بی تابی
تو را بر نَسَخته ام
به وزنه ی اندوه خویش :
پَرّ کاهی در کفّه ی حرمان ،
کوه در سنجشِ بیهودگی
تو را برگزیده ام
رِغمارَغمِ بیداد ...
#احمد_شاملو
✦ @foroogh_shamloo ✦
از رویا تا شعر و
از شعر تا زن و
از زن تا نان و
تا آب و تا گل و تا چشمه
آن چه را هرگز هرگز نتوانست اعدام کند
آینده و آزادی است...
#شیرکو_بیکس
✦ @foroogh_shamloo ✦
از شعر تا زن و
از زن تا نان و
تا آب و تا گل و تا چشمه
آن چه را هرگز هرگز نتوانست اعدام کند
آینده و آزادی است...
#شیرکو_بیکس
✦ @foroogh_shamloo ✦
از قلب بیمارم میخواهم تا آمدن تو بتپد
به دنبال لبخند ناب تو هستم
چنین عمرم را میگذرانم
مرا نه شکوه است
نه گلایه
قلبم اگر یاری کند
برگهای زرد پاییزی را شماره میکنم
که دارند از پاییز جدا میشوند
و به زمستان متصل میشوند
برای زیستن هنوز بهانه دارم
من هنوز میتوانم به قلبم که فرسوده است
فرمان بدهم که تو را دوست داشته باشد
به قلبم فرمان میدهم
میوههای زمستانی را برای تابستان ذخیره کنند
تو در تابستان از راه برسی
سبدهای میوه را که وصیتنامهٔ من است
از زمین بیبرکت و فرسوده برداری
از قلب بیمارم میخواهم تا آمدن تو بتپد
#احمدرضا_احمدی
✦ @foroogh_shamloo ✦
به دنبال لبخند ناب تو هستم
چنین عمرم را میگذرانم
مرا نه شکوه است
نه گلایه
قلبم اگر یاری کند
برگهای زرد پاییزی را شماره میکنم
که دارند از پاییز جدا میشوند
و به زمستان متصل میشوند
برای زیستن هنوز بهانه دارم
من هنوز میتوانم به قلبم که فرسوده است
فرمان بدهم که تو را دوست داشته باشد
به قلبم فرمان میدهم
میوههای زمستانی را برای تابستان ذخیره کنند
تو در تابستان از راه برسی
سبدهای میوه را که وصیتنامهٔ من است
از زمین بیبرکت و فرسوده برداری
از قلب بیمارم میخواهم تا آمدن تو بتپد
#احمدرضا_احمدی
✦ @foroogh_shamloo ✦