Telegram Web Link
محبوبِ من
برای آن‌که اشتیاق‌ام را تجسم کنی
لبان‌ات را هم‌چون اختری
در آسمانِ واژگان‌ات بنهادی
بوسه‌هایت در شبِ سرشار از زندگی
و ردِ بازوان‌ات به گردِ من
مشعلی‌ست به نشانه‌ی فتح
خواب‌هایم در جهان
روشن‌اند و جاودانه

و وقتی که نیستی
خواب می‌بینم که در خوابم خواب می‌بینم که خواب می‌بینم...

#پل_الوار

@foroogh_shamloo
زندگى از اين دريچه‌ى باز جاريست
زندگى از اين دريچه‌ی  باز ما را بخشوده‌ست
زمانى كه آفتاب گورهاى كوچك بسازد.

#بيژن_الهی

@foroogh_shamloo
نمو في قلبي
بهسان زهرة صغيرة
أن تمشي على طول الجدار
غير مرغوب فيه،
لقد وقعت في حبك


روئیدی در قلب من
به‌سان گل کوچکی
که کنار دیوار می‌روید؛
همین‌قدر ناخواسته،
عاشقت شدم

#غاده_السمان

@foroogh_shamloo
بندم خود اگر چه بر پای نیست
سوزِ سرودِ اسیران با من است
و امیدی خود به رهایی‌ام ار نیست
دستی هست که اشک از چشمان‌ام می‌سترد

و نُویدی خود اگر نیست
تسلایی هست ..

چرا که مرا
میراثِ روزگاران
تنها
تسلای عشقی ست
که شاهینِ ترازو را
به جانبِ کفهٔ ترازو
خم می‌کند ...

#احمد_شاملو

@foroogh_shamloo
من
بریده ام
بریده مثلِ باد
باد خسته به بن‌ بست نشسته‌ی‌ دی ماه.

#سیدعلی_صالحی

@foroogh_shamloo
ای تمامی‌یِ دروازهایِ جهان!
مرا به باز یافتنِ فریادِ گم شده‌یِ خویش
مددی کنید...!

#احمد_شاملو

@foroogh_shamloo
دوستت دارم
کلمات ... کوچکتر از آنند
که آينه‌بينِ من شوند.
دوستت دارم
روياها آسان‌تر از آنند
که آرامشِ مرا به خانه بياورند.
دوستت دارم
حقيقتی‌ست:
شعرهای اين هم ساده‌تر از باران نيز
برای بی‌قراریِ من ... وطن نمی‌شوند
من از اين همه آوازِ آلوده می‌ترسم
ديگر نامت را به زبان نخواهم آورد.

#سید_علی_صالحی

@foroogh_shamloo
دو صدا؛
نقش‌هایی خلوت آیینه را اکنون می‌آلایند
پرتوی بی‌رنگ می‌افتد به روی جاده‌های دور
روی انگشتان تُرد لحظه‌ها
تابوتِ سردی
نرم می‌لغزد
وهمی آیا نقش خود را در آب می‌بیند؟
پرسشی هرگونه بیهوده است
غبار ترس دارد می‌رود از حفره‌ها بالا
در نهفتِ خاک
شاید
زندگی را
مرده‌ای در خواب می‌بیند ...

#سهراب_سپهری

@foroogh_shamloo
دو پرنده
یادمان پروازی
و گلویی خاموش
یادمان آوازی...

#احمد_شاملو

@foroogh_shamloo
کمی دیر آمدی ای عشق، اما باز با این حال
اگر چیزی از این غارت‌زده باقیست، غارت کن

#حسین_زحمتکش

@foroogh_shamloo
من به مهماني دنيا رفتم
من به دشت اندوه
من به باغ عرفان
من به ايوان چراغانى دانش رفتم
رفتم از پله مذهب بالا
تا ته كوچه شك
تا هواي خنك استغنا
تا شب خيس محبت رفتم
من به ديدار كسي رفتم در آن سر عشق
چيزها ديدم در روي زمين...

#سهراب_سپهری

@foroogh_shamloo
ندانم آن که دل و دین ما به سودا داد
بهای آن چه گرفت و به جای آن چه خرید

سیاه دستی آن ساقی منافق بین
که زهر ریخت به جام کسان به جای نبید

سزاست گر برود رود خون ز سینه ی دوست
که برق دشنه ی دشمن ندید و دست پلید

چه نقش باختی ای روزگار رنگ آمیز
که این سپید سیه گشت و آن سیاه سپید

#هوشنگ_ابتهاج

@foroogh_shamloo
خانه دوست کجاست؟
در فلق بود که پرسید سوار
آسمان مکثی کرد
رهگذر شاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شنها بخشید
و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت؛

" نرسیده به درخت
کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است
و در آن عشق به اندازه ی پرهای صداقت آبی است "...

#سهراب_سپهری

@foroogh_shamloo
بردار سر ز خاک
ای نازنین نهال
بر بازوان من بنه آن ساقهای تُرد
در گردنم بپیچ
بر پیکرم بتاب
بالا بگیر و بر شو در بام نیمروز
پُر کن به جامِ سبز
می از خونِ آفتاب
باشد به روزگاری از عهدِ ما نه دور
بینم به سایبانِ تو خورشیدِ باده را
بینم به پایکوبی مستانه و سرود
انبوهِ خستگانِ غم از دل نهاده را

#سیاوش_کسرایی

@foroogh_shamloo
ای روزگار!
از چه کسی می‌توان گرفت
تاوانِ این جوانی از دست رفته را؟

#مجید_ترکابادی

@foroogh_shamloo
بدون اشک
گریستن را آموختیم...

#محمود_درویش

@foroogh_shamloo
کلمه‌های من
نوازشگرانه بر تو می‌بارید
دیرزمانی صدف آفتابی اندام تو را
دوست داشته‌ام
تا به آن‌جا که بیانگارم دارنده‌ی دنیایی
از کوه‌ها برای تو گل‌های شاد می‌آرم
سنبل آبی ، فندق تاری
و سبدهای وحشی‌ِ بوسه
می‌خواهم آن کنم
که بهار می‌کند با همه گیلاس بُنان

#پابلو_نرودا

@foroogh_shamloo
جنازه‌ام زیر چکمه‌های شما نمی‌ماند
‏برمی‌خیزد
‏ستاره‌ای می‌شوم
‏خورشید، ماه
‏با باران می‌بارم
و ‏جهان از گل‌های کوچکم سرشار می‌شود

#ناظم_حکمت

@foroogh_shamloo
من کنارت را ترک کردم
تا برای همیشە در کنارت بمانم
کی چنین نبودەام؟
باران نمی‌خوابد و
من نیز
کی چنین نبودەام؟!

این خاکستر جنگل سوختەای است
کە در سوگ درخت خاطراتش
دست و پا می‌زند.
و گریە، برگ یادهایی را
در سایە روشن سایبان شب
می ‌شوید.
کە من کُشتگان و کُشتە ناشدەگانش
را شهادت می‌دهم...

#شیرکو_بیکس

@foroogh_shamloo
در آواز من زنگی بی هوده هست
بی هوده تر از تشنج احتضار
که در تلاش تاراندن مرگ
با شتابی دیوانه وار
باقی مانده ی زنده گی را مصرف می کند
تا مرگ کامل فرارسد
پس زنگ بلند آواز من
به کمال سکوت می نگرد
سنگر برای تسلیم آهن برای آشتی
جوهر برای مرگ

#احمد_شاملو
2024/09/29 03:22:36
Back to Top
HTML Embed Code: